بسمه تعالی
نقدی بر دیدگاه مصطفی ملکیان در مورد تعبد در دین
میرسعید موسویکریمی
دانشیار دپارتمان فلسفه دانشگاه مفید
فروردین 1400
پیشدرآمد
ماجرای این نوشتار از جایی شروع شد که در کانال واتساپ متعلق به اساتید یکی از دانشگاهها، یکی از اساتید محترم متن زیر را از جزوۀ ایمان و تعقلِ مصطفی ملکیان، تحت عنوان “چرا در جهان معاصر قدرت اقناع مهمتر از بزرگی شخصیت است؟” به این کانال ارسال کرد:
در گذشته اگر یک کسی میگفت آية الله گلپایگانی گفتهاند فلان. اصلا چرا آية الله گلپایگانی را مثال بزنم؟ اگر آخوند محله یک چیزی میگفت، بر مال و جان و ناموس ما حق مداخله داشت چه برسد به اینکه آية الله گلپایگانی یا آية الله خوئی حرفی بزنند و کسی جرأت بکند که مخالفت بکند! اما الآن شما بروید در اکثر این مجامعی که با آنها سر و کار دارید و مثلا بگویید: آقا این را نگو چون آیه الله فلانی فرمودهاند که فلان. اصلا به محض اینکه میگویید فرمودهاند و لغات این جوری به کار میبرید، خندهاشان میگیرد و میگویند: “فرمودهاند، یعنی چه؟!” به نظر شما علت این عکسالعمل آنها چیست؟
آن وقتها کجا و حالا کجا؟ آن زمان شما اصلا تصور میکردید که آية الله بروجردی یک حرفی بفرمايند و دیگران گوش نکنند؟ آية الله بروجردی کسی بود که علامه طباطبایی به خاطر نظر ایشان یا فتوا و حکم ایشان، تا فهمید آقای بروجردی نظرشان این است که فلان کار انجام نگیرد، آن را گذاشت کنار، خودش کی بود؟ علامه طباطبایی بود. اما میگفت که مگر میشود حرف حاج آقا محمدحسین بروجردی، آية الله العظمی بروجردی را زمین گذاشت؟ الآن اگر آية الله العظمی بروجردی بیایند، نه نسبت به علامه طباطبایی، بلکه نسبت به یک جوان بیست ساله هم نمیتوانند آتوريته داشته باشند. چرا این جور شده است؟ این آتوریته به چه خاطر از بین رفته است؟
… در اکثر جوانان ما مسئله تقلید در فقه، دیگر اصلا از قاموس وجودشان کنار رفته است. چون آتوریته وجود ندارد. چرا؟ به نظر من علت عمدهاش این است که مدرنیته، آتوريته را یا اصلا نمیپذیرد یا به حداقل میرساند. این نحوه سخن گفتن که “من فلان چیز را میگویم پس تو قبول کن!” واقعا برای انسان مدرن پذیرفتنی نیست. یادم میآید که مدتی قبل، یکی از آقایان گفتند: آقای رئیس جمهور یعنی آقای خاتمی گفتهاند باید پی حرف آقای فلانی بروید. پس چرا حالا که آقای فلانی بهمان چیز را فرمودهاند، او قبول نکرده است؟!
من وقتی این مطلب را شنیدم به رفقا گفتم: حالا اینکه این مطلب حق نیست، هیچ، بگذریم؛ اما آدم عاقل اگر حرفهایش حق هم نبود و یک حرف باطلی هم زد، لااقل یک حرفی میزند که یک پذیرشی در مخاطبانش نسبت به این حرف پدید بیاورد، اما این حرف را هرکه بشنود اصلا میخندد که فلان آقا باید از یک آقای دیگری حرف شنوی داشته باشد! حرف شنوی یعنی چی؟! چرا ایشان این جوری میگوید؟ چون فضای فکریشان همان فضای فکری آتوریتههاست، که اگر فلان آتوریته اشاره کند یا حتی با حرکت چشم یا حرکت ابرویی، چیزی بگوید، طرف از همه حرفهای خودش دست برمیدارد و میگوید: اگر قبلا هم اشتباهی کردم مست بودم.
الآن آن کسی واقعا آتوریته دارد که بتواند ذهن مخاطب را اقناع بکند، هر کس به میزانی که میتواند ذهن مخاطب را اقناع بکند، آتوریته دارد. امروزه برای آتوریته بودن باید از این حد نصاب و میزان (یعنی توانایی اقناع ذهن مخاطب) برخوردار باشید. ادامه مطلب “نقدی بر دیدگاه مصطفی ملکیان در مورد تعبد در دین به قلم میرسعید موسویکریمی”