اخلاق باور کلیفورد ، یک خلاصه

اخلاق باور کلیفورد

در سال ۱۸۷۷ ویلیام کینگدن کلیفورد ، ریاضی‌دان و فیلسوف کمبریجی، مقاله‌ای را به نام “اخلاق باور” در نشریه‌ای به نام “نقد و بررسی معاصر” منتشر کرد که بعدها موجب بحث و تاثیر فراوانی در این زمینه گردید. کلیفورد در این مقاله نه به شرایط معرفت و چگونگی حصول آن و نه به بحث توجیه و یا شناخت، بلکه به مباحث اخلاقیِ حول و حوش باور می‌پردازد؛ یعنی بررسی می‌کند که انسان‌ها از لحاظ اخلاقی چه وظایفی در قبال باور کردن چیزی دارند و مسئولیت های آنان در این باره چیست. از این نظر بحث کلیفورد بیشتر از این که در حیطه معرفت‌شناسی بگنجد بحثی اخلاقی است که البته در معرفت شناسی و علی‌الخصوص در معرفت‌شناسی دینی به خاطر پاسخی که بعدها جیمز به آن داد حائز اهمیت فراوانی گردید.

کلیفورد نوشته خود را با مثالی از مالک یک کشتی شروع می‌کند. کشتی گرچه قدیمی‌است و اطمینان خاطری به صحت و سلامت کامل آن نیست اما تا به اینجا بارها به سفر دریایی رفته است و گرچه مسافران خود را سالم به مقصد رسانده اما اغلب نیازمند تعمیر و مرمت بوده است. صاحب کشتی مدام در فکر خود در تلاطم بود که آیا هزینه گزافی بپردازد و کشتی خود را تعمیر و مرمت کند، و یا به خداوند توکل کرده و کشتی را به دریا بفرستد و کشتی همچنان که در همه سفرهای پیشین توانسته سالم به مقصد برسد این بار هم از سفر دریایی به سلامت عبور کند. کشتی‌دار سرانجام بر تردیدهای خود فائق می‌آید و تصمیم می‌گیرد کشتی را بدون ترمیم و مرمت به دریا بفرستد و با خود می‌گوید که خداوند از تمام این خانواده‌های نگران که سرزمین مادری خود را برای یافتن روزگار بهتر در جایی دیگر ترک کرده‌اند به درستی محافظت خواهد کرد. او با این تلقین ها، تردیدهای خود را محو می‌کند و با دلی روشن و خاطری آسوده به تماشای سفر کشتی می‌پردازد و برای مسافران دعای خیر می‌کند. کشتی البته در اقیانوس غرق می‌شود و مالک آن وجه خود را از بیمه دریافت می‌کند و در این‌باره با کسی سخن نمی‌گوید.

از نظر کلیفورد، صاحب کشتی مزبور مرتکب کاری غیر اخلاقی شده است؛ نه صرفا به این دلیل که به نتیجه‌ای زیان‌آور منجر شده بلکه به این دلیل که عمل مالک کشتی، از لحاظ منشاء نادرست است یعنی از لحاظ اخلاقی مالک کشتی باید دلایل کافی برای سالم بودن کشتی خود به دست می‌آورد و بعد از آن کشتی را راهی دریا می‌کرد. مسئولیت اخلاقی مالک کشتی در اینجاست که «اگر چه او در نهایت ممکن است چنان احساس اطمینان کرده باشد که نمی‌توانست به چیز دیگری بیندیشد، اما با این وجود مادامی‌ که او آگاهانه و عامدانه خودش را در آن قالب فکری قرار داده است باید مسئول چنین کاری تلقی شود. (ایمان و عقل،مجموعه مقالات؛ترجمه حسین کیانی، مقاله اخلاق ایمان،آشیانه کتاب، ص ۲۹) در اینجا می‌بینیم که کلیفورد باورآوردن را نوعی عمل ارادی می‌داند؛ البته نه به آن معنا که تمام عمل باورآوری صرفا ارادی است بلکه به آن معنا که اراده در آن دخیل است و انسان می‌تواند به صورت ارادی کاری کند که جلوه‌های نامطلوب یک تصمیم در نظر او کمرنگ‌تر شود و جلوه‌های از نظر او مطلوب، در نظرش برجسته‌تر نشان داده شود. چنان که گفتیم داوری کلیفورد درباره اخلاقی یا غیراخلاقی بودن یک عمل به نتیجه آن عمل خاص بستگی ندارد بنابراین، اگر آن کشتی سفر خود را به سلامت طی می‌کرد، «آیا این موضوع تقصیر کشتی بان را کاهش می‌داد؟ نه یک ذره. هنگاهی که عملی یک‌بار انجام می‌شود، آن عمل برای همیشه درست یا نادرست است، هیچ نقص تصادفی از ثمرات خوب یا بد آن احتمالا نمی‌تواند آن را تغییر دهد. آن مرد نمی‌توانست بی گناه باشد، او فقط متوجه امر نشده بود. مسئله درست یا غلط با منشاء اعتقاد او ارتباط دارد، نه موضوع آن؛ نه با آنچه آن بوده بلکه با چگونگی دستیابی به آن ارتباط دارد، نه با این امر که آیا درست یا غلط از آب درآمده است، بلکه او حق داشت که به چنین شواهدی که در پیش رو داشته اعتقاد داشته باشد.» (همان ص ۲۹) چنان که می‌بینیم آنچه برای کلیفورد اهمیت دارد روش رسیدن به یک اعتقاد است نه درست بودن یا نبودن خود آن اعتقاد. اگر ما برای دست‌یابی به یک اعتقاد شواهد کافی در اختیار داشته باشیم، برای اعتقاد داشتن از لحاظ اخلاقی موجه‌ایم و اگر شواهد کافی در اختیار نداشته باشیم، از لحاظ اخلاقی ناموجه‌ایم. چنان که می‌بینیم کلیفورد در اینجا یک قرینه‌گراست. یعنی زمانی اعتقاد به یک موضوع خاص را موجه می‌داند که قراین کافی که آن باور یا اعتقاد را پشتیبانی کند در اختیار داشته باشد.

اما منظور کلیفورد از شواهد کافی چیست؟. بسیاری از منتقدان او اظهار کرده‌اند که یکی از نقاط ابهام نظریه کلیفورد همین مورد است؛ یعنی او به طور دقیق مشخص نکرده است که منظورش از شواهد کافی چیست. آیا مرز روشنی در این‌باره وجود دارد و یا این موضوع به اختیار خود وانهاده شده و تبیینی برای آن به دست داده نشده است؟. کلیفورد در مقاله خود، اشاره کوچکی کرده و سعی می‌کند منظور خود را از “شواهد کافی” شرح بدهد. از نظر او شواهد کافی به معنای شناخت درباره همه چیز است و این به این معنا است که درباره چگونگی مواجهه با یک موضوع، در تمام شرایط، شناخت داشته باشیم.

حال سوال اینجاست که کلیفورد به چه دلیل اعتقاد پیدا کردن به موضوعی بدون داشتن شواهد کافی را کاری غیر اخلاقی می‌داند. از نظر او، افراد انسانی عضوی از جامعه هستند و کوچکترین اعتقاد یا باور هریک از افراد جامعه بر دیگر افراد آن جامعه هم اثر‌گذار خواهد بود. «باور هر فرد برای افراد دیگر از اهمیت بسیار زیادی برخوردار خواهد بود. اما نظر به این که هیچ باوری مورد اعتقاد یک فرد نیست، این اعتقاد هر قدر هم ظاهرا بی اهمیت و پیش پا افتاده باشد و مومن به آن هر قدر گمنام و ناشناس باشد، یا بالواقع ناچیز و بی‌اهمیت باشد و یا هیچ تاثیری بر سرنوشت بشر نداشته باشد، ما چاره‌ای جز این نداریم که قضاوت و حکم خود را تا کلیه موارد هر ایمانی تعمیم دهیم. ایمان، آن قوه مقدسی که تصمیم و عزم و اراده ما را بر می‌انگیزد، و تمام انرژی های فشرده هستی ما را به اعمال و افعالی هماهنگ مبدل می‌سازد دارایی ماست اما نه برای خویشتن بلکه برای بشریت.» (همان ص ۲۴) از دید کلیفورد، باور آوردن بدون وجود شواهد و دلایل کافی منجر به پدید آمدن دو رذیلت زودباوری و ساده لوحی می‌شود. از نظر او این دو رذیلت فقط به شخص ضرر نمی‌رساند بلکه باعث می‌شود تا عادت به تحقیق و آزمایش امور نزد افراد جامعه کمرنگ شود و جامعه به قعر توحش فرو افتد.

چنان که دیدیم درستی یا نادرستی عمل برای کلیفورد چندان اهمیتی ندارد بلکه آن چیزی که برای او مهم است روش دستیابی به باور و عقیده است از این جهت که باور کردن بدون داشتن شواهد کافی، باعث پدید آمدن زودباوری و ساده لوحی در افراد می‌شود و از همین روی کل جامعه را نسبت به آزمایش و تحقیق سست می‌گرداند و باعث تنزل جامعه می‌گردد. بر همین مبنا کلیفورد آن جمله معروف خود را در این مقاله می‌آورد که: «همواره، همه‌جا، و برای همه‌کس باور به امری بر مبنای قرینه ناکافی نادرست است» ( اخلاق باور، مجموعه دانشنامه استنفورد، ترجمه امیر حسین خداپرست،ققنوس، ص ۱۵). کلیفورد در انتهای مقاله خود بیان می‌کند که «تحقیق درباره شواهد و قرائن نباید یک بار برای همیشه صورت پذیرد و پس از آن به عنوان مشکلی که کاملا حل و فصل گردیده تلقی شود. خاموش ساختن و خفه کردن شک و تردید هرگز کار درستی نیست، زیرا آن را باید صادقانه به وسیله تحقیق و تفحصی که قبلا صورت گرفته پاسخ داد و گرنه معلوم می‌شود که آن تحقیق کامل نبوده است» ( ایمان و عقل، صص ۳۹ و ۴۰) حال اگر فردی بگوید که من آدم پر مشغله‌ای هستم و فرصت نمی‌کنم برای هر اعتقاد و باوری تمام جوانب آن را بسنجم و مورد تحقیق قرار دهم چه؟ از نظر کلیفورد چنین آدمی‌اصلا نباید اعتقاد بورزد و فرصتی برای اعتقاد ورزیدن ندارد.

این نگرش سخت‌گیرانه کلیفورد که برای تمام باورها باید به دنبال قرائن کافی گشت و اگر قرائن کافی به دست نیاوریم نباید اعتقاد بورزیم و از طرف دیگر باید راه را همواره برای شک و تردید باز بگذاریم و هیچ وقت مسیر تحقیق را سد نکنیم فارغ از این که نوعی ناسازگاری را نشان می‌دهد ممکن است در عمل ناممکن هم باشد. ما در زندگی روزانه به موارد بسیاری بر می‌خوریم که نیاز داریم سریعا تصمیم بگیریم و فرصتی برای تحقیق در تمام جوانب و به دست آوردن شواهد کافی نداریم اما طبق نظر کلیفورد، مجاز به باور‌کردن و انجام‌دادن هیچ عملی نیستیم. همین ایرادات در نظریه کلیفورد بود که ویلیام جیمز را برانگیخت تا مقاله معروف “اراده معطوف به باور” خویش را در پاسخ به مقاله اخلاق باور کلیفورد بنگارد.

.


.

اخلاق باور کلیفورد، یک خلاصه

وحید حلاج

.


.

1 نظر برای “اخلاق باور کلیفورد ، یک خلاصه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *