مجله کیان

مجله کیان به عنوان مهم ترین و تاثیرگذارترین مجله روشنفکری دینی در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد هجری شمسی شناخته می شود. در ۲۶دی ماه ۱۳۵۷ جمعی از جوانان انقلابی که دل در گرو آموزه های شهید مطهری داشتند اقدام به تشکیل کانونی به نام “کانون فرهنگی نهضت اسلامی” کردند که رضا تهرانی از پایه گذاران این کانون، از آن به عنوان نخستین حرکت تشکیلاتی روشنفکران مسلمان یاد می کند. با وقوع انقلاب اسلامی بسیاری از این جوانان وارد ساختار حکومت شدند و در نهادهای سیاسی- نظامی مشغول به کار شدند. با این حال بعضی از اعضای “کانون فرهنگی نهضت اسلامی” از قبیل حسن حسینی (شاعر)، قیصر امین پور (شاعر) و محسن مخلباف (فیلمساز)، همچنان علاقمند به کار فرهنگی ماندند و “حوزه هنر و اندیشه اسلامی” را پایه گذاری کردند تا همچنان دور از قدرت سیاسی بتوانند به فعالیت فرهنگی خویش ادامه دهند. با این حال پس از چندی سازمان تبلیغات اسلامی متولی حوزه هنر و اندیشه اسلامی شد و فعالیت کانونی تبدیل به نهادی وابسته به حکومت گردید.

برخی از اعضای اولیه از کانون فرهنگی نهضت اسلامی یعنی مصطفی رخ صفت و رضا تهرانی به پیشنهاد مرحوم سید حسن شاهچراغی، سرپرست وقت موسسه کیهان، همکاری با این موسسه را پذیرفتند و به همراه ماشاءالله شمس الواعظین، بنیان مجله کیهان فرهنگی را گذاشتند. شمس الواعظین چنان که خود می گوید به دلیل این که سردبیر روزنامه کیهان بود، دخالت اجرایی در روند کیهان فرهنگی نداشت اما در بسیاری از مصاحبه ها با شخصیت های مختلف، حضور داشت و کمک می کرد. (مصاحبه با هفته نامه شهروند امروز، شماره ۲۹، یکشنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۶).

نخستین شماره کیهان فرهنگی در فروردین ۶۳ با محوریت ابتدایی مصطفی رخ صفت، کمال حاج سید جوادی و حسن منتظرالقائم منتشر شد. منتظر القائم چندی بعد در تصادفی در یزد، کشته شد و کمال حاج سید جوادی همراه سید محمد خاتمی به وزارت ارشاد رفت. اما مصطفی رخ صفت باقی ماند و به همراه رضا تهرانی، کیهان فرهنگی را منتشر کرد. نخستین شماره کیهان فرهنگی با عکس روی جلد سید جعفر شهیدی و مصاحبه مفصل با او به روی دکه های روزنامه فروشی رفت. معمولا هر شماره ای از کیهان فرهنگی با مصاحبه یکی از بزرگان عرصه اندیشه و عکسی روی جلد از او منتشر می شد. یکی از این افراد که کیهان فرهنگی قصد مصاحبه با او را داشت عبدالکریم سروش بود. البته سروش مصاحبه را نپذیرفت اما به صورت نوشتن مقاله همکاری خود را با این مجله شروع کرد. خود او در این باره می گوید:

من به سراغ کیهان فرهنگی نرفتم، کیهان فرهنگی به سراغ من آمد. آقای رخ صفت شخصیتی فرهنگی بود و علاقمندی بسیار، به افکار تازه نشان می داد. در پاره ای از کلاس های من هم شرکت می کرد و به برخی ازمطالبی که من مطرح می کردم علاقمند بود. به همین سبب بعد از مدتی از من دعوت کرد تا در کیهان فرهنگی به منزله یکی از چهره های روی جلد شرکت کنم. و مصاحبه ای با آن ها انجام دهم. من از آن کار پرهیز داشتم و خود را در آن حد نمی دیدم. اما همکاری تازه ما به صورت نوشتن مقاله آغاز شد. یک بار هم البته آقای رخ صفت و آقای تهرانی از من خواستند که مصاحبه گر یکی از چهره های آشنا و مشهور یعنی آیت الله جوادی آملی باشم که من همراه آقای رخ صفت به قم رفتم و مصاحبه ای طولانی با اقای جوادی آملی انجام دادم و این مصاحبه بعدا در نشریه چاپ شد. همکاری ما به همین سادگی آغاز شد.» ( مصاحبه سروش با هفه نامه شهروند امروز، شماره ۲۹).

به مرور تاثیر سروش بر رویکرد کیهان فرهنگی افزایش یافت به طوری مجله کیهان فرهنگی مجال مناسبی برای انتشار نظریات دین شناسانه عبدالکریم سروش به شمار می رفت. آن طور که سروش می گوید کیهان فرهنگی در میانه دهه شصت جزء نشریات پیشرو در زمینه روشنفکری به شمار می آمد که آثار جنجال برانگیزی را منتشر می کرد. یکی از آن ها مقالات دین شناسانه ای بود که نظریات سروش را دربر می گرفت و دیگر، شناساندن آراء مهجور مانده کارل پوپر، فیلسوف و نظریه پرداز اتریشی تبار بود که بحث و گفتگوهای بسیاری را پیرامون خود پدید آورد.

عبدالکریم سروش فیلسوف و نظریه پرداز که ابتدا دل در گرو نظریات مرتضی مطهری داشت و مانند او خصم مارکسیسم به شمار می رفت با نوشتن کتاب نهاد ناآرام جهان، به دفاع از فلسفه صدرایی در مقابل مارکسیسم پرداخت و با این کتاب مورد تقدیر امام خمینی قرار گرفت. عبدالکریم سروش اوایل دهه شصت مورد تائید حاکمیت بود اما بعدها با تغییرات تدریجی که در اندیشه اش بروز و ظهور یافت مورد غضب قرار گرفت. این تغییر تدریجی سیر اندیشه، خود را در مقالات کیهان فرهنگی نشان می داد. از اردیبهشت ۱۳۶۷ و در طی چند شماره، سروش مقالات قبض و بسط تئوریک شریعت را نگاشت که با واکنش های انتقاد آمیزی از سوی سنتی اندیشان در حوزه و بیرون از حوزه مواجه شد و کسانی مانند صادق لاریجانی نقدهایی بر آن نوشتند. با تغییر مواضع کیهان فرهنگی که همراه با تغییرات اندیشه سروش پیش می رفت به مرور فشارها بر کیهان فرهنگی بیشتر شد. وجود اختلافات دست اندرکاران این نشریه با مدیران موسسه کیهان  که پس از رحلت بنیانگذار انقلاب اسلامی تغییر یافته بودند، باعث شد تا در خرداد ۱۳۶۹، یک سال بعد از وفات امام، نشریه کیهان فرهنگی به مدت ۱۵ ماه با تعطیلی مواجه شود که در طی این مدت مسئولان این مجله که با مدیران موسسه دچار اختلاف بودند، به تدریج از کیهان فرهنگی خارج شدند.

پس از این اتفاق، تنها ۴ ماه طول کشید تا تیم سابق کیهان فرهنگی، خانه جدیدی برای خود بیابد تا مشی کیهان فرهنگی را این بار جدی تر دنبال کند. مصطفی رخ صفت صاحب امتیاز مجله ای به نام “کتاب نمون” بود که آن را در اختیار تیم جدید قرار داد که بعدها این مجله با عنوان کیان انتشار عمومی پیدا کرد. ماهنامه کیان به صاحب امتیازی مصطفی رخ صفت، مدیر مسئولی رضا تهرانی، و سردبیری محمود شمس (ماشاء الله شمس الواعظین) در پائیز ۱۳۷۰ آغاز به کار کرد. در نخستین سرمقاله این نشریه، درباره اهدافی که مسئولان برای آن در نظر گرفته بودند، چنین آمده است: «تلاش برای گستردن هرچه بیشتر باب بحث های جریان ساز فکری با هدف ارائه کردن سیر اندیشه سیاسی. همچنین روی به سوی خاورمیانه عربی و اسلامی و شبه قاره خواهیم داشت تا سیر اندیشه و تحقیق و هنر این دو خطه کهن هم سرنوشت را بشناسیم و بشناسانیم. از جمهوری های مسلمان نشین همسایه شمال کشورمان غفلت نخواهیم کرد. همان جمهوری هایی که حصارهای ۷۰ ساله الحاد سازمان یافته و امپراتوری خشونت، نتوانست علقه ها و پیوندهای فرهنگی و دینی آن ها را با جهان اسلام بویژه ایران بگسلد و نیز با خرسندی و هوشیاری باید به عرصه ها و سیر اندیشه مغرب زمین توجه کرد». عبدالکریم سروش گرچه سمتی رسمی در نشریه کیان نداشت اما به نوعی رهبر فکری و معنوی مجله به شمار می آمد. بسیاری از نظریات بعدی دین شناسانه سروش مانند حکومت دموکراتیک دینی، صراط های مستقیم، و مقاله های او در نقد سازمان روحانیت در همین مجله منتشر شد و بعضا واکنش هایی را در بیرون از مجله به خود دید تا جایی که شماره بیست و هشتم مجله بدون هیچ مقاله ای از سروش و فقط با چند بیت شعر سروده او: «بر کجای این شب آویزم قبای ژنده ام را/آفتابی، اختری، ماهی نمی پرسد نشانم/سینه مالامال درد است ای دریغا غمگساری/ دل زتنهایی به جان آمد خدا را دلستانم/ از نگاه شور دیوان تلخم ای شیرین و زین پس/ شعر خود را در شراب چشم هایت می نشانم.»، بر روی پیشخوان روزنامه فروشی ها قرار گرفت.

سروش گرچه محور فکری مجله کیان به شمار می آمد اما در کیان نویسندگان دیگری هم حضور داشتند که بعدها هر کدام به وزنه ای در سپهر سیاست و اندیشه ایران تبدیل شدند. کسانی همچون آرش نراقی، علیرضا علوی تبار، مصطفی تاجزاده، مرتضی مردیها، محسن سازگارا، سعید حجاریان (که بنام مستعار جهانگیر صالح پور می نوشت)، اکبر گنجی (با نام مستعار حمید پایدار)، حسین قاضیان، ابراهیم سلطانی، جواد کاشی، و محسن آرمین هم در کیان به صورت مرتب می نوشتند و در جلسات هم اندیشی هفتگی و ماهانه شرکت می کردند. آرش نراقی در مصاحبه با نشریه بشیر درباره این جلسات می گوید:

ما چند نوع جلسه داشتیم . یکی از جلسات مربوط به خود نشریه بود که آقایان سلطانی، گنجی، پناهنده، کاشی، قاضیان، تهرانی، شمس الواعظین و من در آن شرکت می کردیم. این جمع خط مشی  نشریه و محتوای مطالب آن را تعیین می کرد. آقای رخ صفت که صاحب امتیاز نشریه بود از شماره دوم به کانادا رفت. جلسات دیگری هم داشتیم که در روزهای چهارشنبه برگزار می شد. این جلسات بیشتر از جنس گپ و گعده بود. در این جمع دوم افراد بیشتری حضور داشتند و جلسه بیشتر به بحث های علمی و تبادل نظر فکری می گذشت و آقای تاجزاده مدیر این جلسات بود… جلسات دیگری هم داشتیم که آخر هر ماه برگزار می شد. در این جلسات البته طیف بسیار وسیعتر و متنوع تری شرکت می کردند. در این جلسات دوستان با هم شام می خوردیم و بیشتر تبادل اخبار می کردیم.( مصاحبه با نشریه دانشجویی بشیر، شماره دوم، اوایل اسفند ۹۵، دانشگاه تهران)

این جمع گرچه از ابتدا نامی بر روی خود نگذاشته بودند اما توسط کسانی بیرون از دایره نویسندگان کیان، به حلقه کیان معروف شدند؛ نامی که بر روی این جمع ماندگار شد. علاوه بر این جمع کسان دیگری بودند که گاهی در جلسات شرکت می کردند یا مطلبی در کیان می نوشتند: محسن کدیور، محسن امین زاده، عماد الدین باقی، عیسی سحر خیز از کسانی بودند که گاهی در جلسات اصحاب کیان شرکت می کردند و از مصطفی ملکیان و محمد مجتهد شبستری به عنوان چهره های مطرح روشنفکری دینی، بسیار مقاله به چاپ می رسید.

دوم خرداد ۱۳۷۶ نقطه آغاز افتراق میان اصحاب حلقه کیان بود. با پیروزی سید محمد خاتمی در هفتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، برخی از اصحاب کیان به فکر تاسیس روزنامه ای افتادند تا در فضای گشوده سیاسی به وجود آمده بتوانند سخن تازه ای بگویند. در خود کیان عده ای مخالف تاسیس روزنامه بودند و برخی دیگر موافق؛ تا این که ماشاءالله شمس الواعظین که در آن زمان سردبیر کیان بود به همراه حمیدرضا جلایی پور و محسن سازگارا روزنامه جامعه را تاسیس کردند و از کیان کوچ کردند. پس از رفتن شمس الواعظین به روزنامه جامعه، ابراهیم سلطانی به عنوان سردبیر نشریه کیان انتخاب شد.

مخالفان تاسیس روزنامه، پیروزی خاتمی را حاصل یک اتفاق می دانستند و نه یک روند و به خاطر همین، اعتقادی به تاسیس روزنامه نداشتند. آنها در مقابل تاسیس روزنامه جامعه، هفته نامه راه نو را  به صاحب امتیازی و مدیریت مسئولی اکبر گنجی تاسیس کردند که تنها چهار ماه، از ۱۵ اردیبهشت ۱۳۷۷ تا ۲۱ شهریور همان سال دوام آورد و بعد به صورت خودخواسته و به علت پیوستن اکبر گنجی به روزنامه تازه تاسیس صبح امروز به مدیر مسئولی سعید حجاریان، دیگر منتشر نشد.

برخی از تحلیلگران، روزنامه جامعه را نمودی از جناح لبیرال حلقه کیان می دانند و روزنامه صبح امروز را نمادی از جناح چپ نشریه کیان. ماشاء الله شمس الواعظین این تعابیر را دقیق نمی داند اما می گوید بخشی از حقیقت را در خود دارند و باید با این تعابیر کنار آمد.

مجله کیان گرچه سیاسی نبود اما گاهی مطالبی که منتشر می کرد سیاستمداران و نهادهای حکومتی را آشفته می ساخت. نخستین مقاله دکتر سروش در مجله کیان، “تقلید و تحقیق در سلوک دانشجویی” نام داشت که انتقادات بسیاری را برانگیخت. مشی کیان این نبود که تنها منعکس کننده نظرات دکتر سروش باشد بلکه نقدها را هم منتشر می کرد که گاهی اصحاب کیان می نوشتند و گاهی از بیرون از نشریه فرستاده می شد. به عنوان مثال نقدهایی که سعید حجاریان بر نظریه “فربه تر از ایدئولوژی” سروش وارد آورد یا مطالبی که محسن کدیور در نقد مقاله صراط های مستقیم سروش نوشت و بعدها در کتابی به همین نام چاپ شد از ثمرات فضای باز نشریه کیان در انتشار آراء موافق و مخالف بود. با این همه کیان همچنان مورد اعتراض نهادهای سیاسی و نظامی قرار داشت تا این که در دی ماه ۱۳۷۹ در پی شکایت مدعی العموم که ۷۰ مورد شکایت علیه کیان مطرح کرده بود، این نشریه به اتهام نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی و توهین و اهانت به مقدسات توقیف شد و دیگر هیچ گاه منتشر نشد.

.


.

مجله کیان

نویسنده: وحید حلاج

.


.

7 نظر برای “مجله کیان

  1. با احترام به جایگاه فکری صدانت و تمام نهادها و راسنه ها وافرادی که در راه اندیشه و بیان قدم برداشتند، امید است که با تلاش همگاه روزی فرا رسد که اندیشمندان با گوش فرا دادن به دیگران به درک خوبی از همدیگر نایل شوند تا در نتیجه مواضع عقلانی تر و تجربی تر رخ بنماید.
    بد نیست به تجربه گذشته نظر شود و به این مسأله توجه شود که چگونه است که شهره ترین نام موجود در عرصه فلسفه با لبخندی ایئولوگ یک نگاه در governanceمی شود و با اخمی برمی آشوبد و شمشیر قیام برهمان ساختار برمی کشد. اگ از من می پرسید شاید شیرینی جایگاه اندیشه ورزی بر تلخی کونوا قوامین بالقسط چربیده است. مستی اندیشیدن و تحسین شدن بوسیله دانشجو و استاد و مورد توجه انحصاری رسانه ها قرار گرفتن هر منصف و عادلی را ممکن است ساقط کند. مگر این که رذائل اخلاقی در کوره خودسازی ذوب و فضائل پسندیده در زیر بار مشکلات در فرد پدید آمده باشد.
    اندیشه در جبهه های متفاوتی ظهور کرده و نتایج متنوعی به بشریت اهدا نموده. چه بسیار اندیشمندان که در عرصه فکر قابل احترام بودند اما تنای جنایتکاران گفتند ، و چه بسیار خوبان که شهوت شهرت و توجه قدرت آن ها را از پای درآورده.
    آن چه که در مجلات ، روزنامه ها، و کتب منتشره پس از انقلاب مشاهده شد ثمره حرکتی الهی و جنبشی انقلابی و اراده ای اجتماعی بود. حلاوت صداقت و شیرینی سخن گویی از جانب قشر انقلابی نیروی محرکه اندیشیدن قرار گرفت و ثمرات تحسین برانگیز خود را عطا کرد.
    اما عجیب است که جامعه ای که با انگیزه ای خالص و با الهام گیری از قرآن سر عصیان در برابر حکومت طاغوت بلند کرده بود باری دیگر اسیر نگرشی شد که بیش از یک قرن آن را اسیر خود کرده بود. دزدی که در حاکمیت بیرون شده بود از پنجره فکر به درون خزید. اما این بار ب ظاهری آرایش کرده و تجربه ای اندوخته و حمایتی از درون.
    این بار چه چیز موتور حرکت این نگرش بود شهوت شهرت و خودنمایی، چه چیز حامی اجتماعی آن بود جوان جویای نام، چه تایید می کرد سنت فکری معتبر.
    این بار قدرت نه از حاکم مستبد بلکه این بار از غول اندیشه و فکر نشأت می گرفت. اعتبار متفکر از تحصیلات ، اعتبار تحصیلات از دانشگاه ، و آن از پیشرفت فنی، علمی، و مادی حاصل شده بود.
    چند صباحی پیش حاکم جور جایگاه خود را از قدرت نظامی ، و اکنون متفکر مست از شهرت و جایگاه اجتماعی باری دیگر به قدرت تکیه داشت. و این بار نه از نوع نظامی که می شکند و متلاشی می شود بلکه از جایگاه رفیع اندیشه.
    گویی سرکوب و انقیاد ممدوح است اگر در زیر قید اندیشمند و استاد دانشگاه باشد. مگر نه این است که او خود تابع است و تبعیت او از همان غرب متبختر است که چندی پیش ملتی را می دوشید و سرکوب می کرد.
    این بار سرکوب نه از نوع میلیتاریستی بلکه از گونه strangulationism علمی و فکری بود.
    باری دیگر جوان متفکر ، دانشجوی زحمت کش، اندیشه عزت مند با شناخت این خفقان فکری و استیلای psudo-scientific سر از زیر فشار سلسله مراتب آکادمیک بلند خواهد کرد و با جرأت تفکر و با صدای رسا تحقیر فیلسوف سالوس، نویسنده متظاهر، و استاد متبختر را بر نخواهد تافت.

  2. چرا اسمی از مجید محمدی جامعه شناس نیاوردید اون که یکی از مقاله نویسهای ثابت کیان و کیهان اندیشه و کیهان فرهنگی بود اتفاقا علمی ترین مقاله ها رو نسبت به بقیه می نوشت

  3. سلام آقای ه!
    عرض کنم که :
    اول
    نه شما نماینده مردم ( دانشجو، کلاس و … ) هستید، نه هیچ کس دیگر.( هر کسی که مد نظرتان بود.)
    دوم
    اون افتخار یا تعصب یا دیانت بخاطر دیانت، اون جوانان و دانشجویان و هر حال و احوالی، و در هر کسی که بود، کو؟ … ، دیگر وجود ندارند.
    تنها چیزایی که در ۴۰ سال گذشته وجود داشتند بوجود آوردن و اداره کردن مارکسیستی – آنهم از نوع ۷۰ سال پیشش – نهادهای اجتماعی، آنهم به نام دورترین نام از مارکسیسم یعنی اسلام بوده است.
    سوم
    نتیجه مورد دوم ( یا هر اسمی یا تعریفی که شما دارید ) تجربه زیسته ای است که به زور و با فریب بوجود آورده شده است. مرادم فقط سیاست نیست! مرادم به معنی واقعی و حقیقی کلمه، همه چیز است : سیاست، فرهنگ، ناتوانی در گفتگو، ناتوانی در مذاکره، امور دیانت، علم آموزی، تعلیم و تربیت، بهداشت و درمان و هزینه های مادی و معنوی شان، دوری و تنفر از همه دنیا، و … همه … چی.
    به چه افتخار می کنید!؟ آقای ه!

    1. آقای نماینده
      لطفا political constituencyخود را ارائه بفرمایید.
      پرسیدید کو؟ وقتی ذهن ما پرباشد از دشنام، ساهی، و تحقیر امکان دیدن جهانی خارج از ذهنیتی که دانشگاه، رسانه غربی، و افراد بیگانه با کشور خود در ما از بچگی ایجاد کرده اند وجود ندارد.

    2. برخلاف دانشجویان و فلاسفه بزرگ کشورشما به هیچ چیز افتخار نمی کنم.
      لجن مال کردن اندیشه مخالف با برچسب زدن بر آن به چه علت است؟
      پرسیده اید:
      اون افتخار یا تعصب یا دیانت بخاطر دیانت، اون جوانان و دانشجویان و هر حال و احوالی، و در هر کسی که بود، کو؟ … ، دیگر وجود ندارند.

      طبیعی است که وقتی شیفته و واله قطب اسلحه نظامی، قطب کشتار در جهان، قطب تعصب علمی باشیم
      وقتی اتوریته منابع غربی از تجربه، از اندیشه، از تعقل بالاتر باشند قادر به شنیدن و دیدن نباشیم و دیگر اجازه سخن گفتن به دیگران ندهیم. فاشیسم غربی در دانشگاه ها، آثار ترجمه ای از غرب(تحت نام تألیف) و رسانه های ایران!

    3. تلاش برای تخریب نام دین، مارکسیست خواندن جامعه متدین defense mechanismمتعصبینی است که اندیشه متفاوت را برنمی تابند. سلطه فکری و تحکم تعصب فکری تحت نام فلسفه وقتی یارای گفتگو و مطالعه دین را ندارد اقدام به stigmatization لجن مال کردن اندیشه و فکرمی کند، چون موفق نمی شود به حذف کسانی روی می آورد که تنها خطایشان توجه به اندیشه متفاوت است. رفتار جامعه جهانی ، لجن مال کردن جوامع دیگر، اتهام زنی به آنها، تشکیل گرو های تخریب و کشتار و منتسب کردن آن ها به اندیشه پویا در جهان با تکیه بر سازمان ملل(سلطه حکومتی و قضایی بین الملل)، نظام تحصیلات عالی و پروتکل رفتاری و instructionهای جهت گیری آکادمیک، مونوپولی اقتصادی (WTOT سازمان های مدیریت اقتصادی، سوء استفاده از توان تحریم) و تحمیل اراده به جامعه جهانی
      مجموعه فاشیسم فکری است که همه باآن هر روزه سر کار داریم اخبار را می شنویم: مجموعه ای که کنترل اذهان را بر عهده دارد.
      (media control: Noam Chomsky, The dialectic of Enlightenment : Horkheimer , Adorno
      ( Frankfort School)
      Marshal Macluhan:Understanding Media2001
      : :W(Writers:?)The Beginnings of Western Science

      The Sociology of Science: Robert Merton

      The Archaeology of Knowledge
      شروع مطالعه برای آن ها که اتوریته حاکم بر علم و دانشگاه را می خواهند بشناسند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *