در طول تاریخ دو نوع مستحیل شدن و نفی اراده برای نوع انسان وجود داشته است؛ مستحیل شدن کهنه و نو. مستحیل شدن کهنه در دینداری سنتی به صورت مستحیل شدن در خدا و خدایان و همچنین ذوب شدن در مراد و مرشد، ولی و مولا، کاهن و مرجع و مانند آنها و در سیاست نیز این محو اراده با ذوب شدن در شاه و فرعون، خاقان و خلیفه و.. صورت میپذیرفت . مستحیل شدن نو، مستحیل شدن و ذوب شدن در سازمان، شاه، رهبری، پلیتبرو، پیشوا و نفر اول در هر ایدئولوژی است، مسخ ایدئولوژیها شدن است. این ایدئولوژی مدرن میتواند نازیسم و فاشیسم، کمونیسم و مارکسیسم، کاپیتالیسم و نئولیبرالیسم یا اسلامیسم و فاندامنتالیسم باشد.
در مقالات پیشین درباره نقش انسانی در الهیات رهاییبخش تعاونی گفته شد که نقش اراده انسانی موحد چندساحتی در این الهیات دوبُنی برخلاف سالکان سنتی، بنیادگرایان و مریدان ایدئولوژی ها، نادیده گرفته نمیشود. توحید وجود در این الهیات، توحیدی انسانگرا است که در برابر وحدت وجود عارفان سنتی و توحید تکفیری بنیادگرایان که توحید خدامحور است قرار میگیرد. عرفان انسانگرا نیز در این الاهیات در برابر عرفان خدامحور عارفان سنتی و سلوک جهادی بنیادگرایان قرار میگیرد. الاهیات رهاییبخش تعاونی، الاهیاتی با تاکید ویژه بر نقش انسان است، انسانی که در سلوک سالکان سنتی و بنیادگرایان جهادی در برابر خداوند محو، نفی و مستحیل میشود. از سوی دیگر انسان در این الهیات برخلاف انسانگرایی سکولار در طول خداوند قرار میگیرد و با تاکید بر تعاون، همیاری اجتماعی، توانمندسازی و کمک به خلایق در پی ممانعت از عملیاتی شدن ایده “تنازع برای بقا” در جهان نابرابر تحت حاکمیت انسانگرایی سکولار، نئولیبرالیسم مسلح و سرمایهداری افسارگسیخته است. خط مشی این الهیات حرکت در مدار انسانگرایی خدامحورانه مبتنی بر نگاه انسانگرایانه به دین می باشد. این الهیات از این رو دوبُنی نامیده میشود که به هر دو نوع آموزههای فردی و اجتماعی دینی تکیه میکند. یک بن آن مربوط به آموزههای دینی مرتبط با جهان شخصی انسان دیندار و بن دیگر مربوط به آموزههای دینی مربوط به جهان پیرامونی اوست. بنابراین جهانبینی و سلوک معنوی مبتنی بر آن در این الهیات، انسانگرا و دوبُنی بوده و در جهان شخصی و جهان پیرامونی فرد به طور متوازن دنبال میشود.
همچنین درباره موحد چندساحتی (مسلمان تمام) گفته شد که این انسان نه تنها در جهان شخصی خود و در ساحت اندیشه و اعتقادات موحد است و ذهن و وجودش را از شرک ذهنی-فلسفی و شریک قرار دادن برای خدا در “خدایی کردن” (سایر انسانها، الهها و…) و همچنین از “خداوندی خود” (خودپرستی قدیم و اومانیسم سکولار جدید) پالوده است؛ در عرصه جهان پیرامونی و اجتماع نیز در پی رهاییبخشی از عوامل به بند کشاننده او (استبداد، استعمار، استثمار، استحمار و سلطه سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و دینی) میباشد تا با پذیرش سلطه و بندگی اربابان زر و زور و تزویر دچار شرک اجتماعی-سیاسی نشده باشد. از این رو با جهانبینی توحیدی و مشی آگاهی رهاییبخش خود به مخالفت با نابرابری، تبعیض، بیعدالتی و هرگونه سلطه انسان بر انسان میپردازد. سلوک معنویای که بر این جهانبینی توحیدی استوار میگردد مشتمل بر سلوک فردی در جهان شخصی و عرفان اجتماعی در جهان پیرامونی میباشد که در آن سلوک اجتماعی در جهان پیرامونی به اندازه سلوک فردی در جهان شخصی مهم بوده و راه سلوک شخصی نیز از میان اجتماع می گذرد. عرفان اجتماعی، یک عرفان انسانگرا و مبتنی بر پراکسیس(عمل مبتنی بر اندیشه) است، سالک در این عرفان در محیط مثلث “خدا، خلق، خود” به کنشگری می پردازد و به جای «فنا فیالله» به «بقاء بالخلق» میاندیشد، با برگزیدن رویکرد “انسانگرایی خدامحور” نقش خود را در این سه ضلع نادیده نمیگیرد و خود را در راه کمک به خلق با دیالکتیک اندیشه و عمل و عشق به دیگری میسازد و طی فداکاریهایش در این راه در حال صیرورت و “شدن” همیشگی و تکامل معنوی تا رسیدن به خداگونگی و دردانگی عرصه وجود است. عرفان اجتماعی برخلاف عرفان سنتی از تعهد سیاسی و نفی سلطهپذیری و تعهد اجتماعی خود در برابر رنج همنوعان غافل نیست و همیاری، دستگیری، غمخواری، فداکاری و نیکوکاری اجتماعی برای بهبود وضعیت مردمان را از ملزومات سلوکی میداند. موحد چندساحتی همیشه میان حقیقت، مصلحت و منفعت، حقیقت را انتخاب می کند. او انسان به عضویت فعال هستی درآمده است، انسان مدار تغییر است، در رابطه استراتژیک و همهگانی و مشارکتجویانه با خداست، ایفاگر و عضو سهیم هستی است، دارای پروژه است، با پرنسیب و حامل منش است، توانمندساز است. رویکرد پراتیک دارد و عملگراست. به خودآگاهی رسیده است، اتوپیا دارد، در محیط مثلث خدا، خلق و خود، با درد، عشق و عمل ناشی از خودآگاهی رهاییبخش، پراکسیس عاشقانه و معنوی دارد. با مشی آگاهی رهاییبخش خود به آگاهیبخشی و انتشار انرژی اتوپیایی در جامعه میپردازد، آگاهیای که منجر به دستگیری، توانمندسازی و اتوپیابخشی به مستضعفان در یک همیاری و همکاری اجتماعی نهادمحور مبتنی بر آموزه “تعاون برای بقا” میشود. با عشق پیش رونده خود به سوی خلایق در پی عشق بالارونده به سوی خداست و آدرس خدا را از شهر خلق میجوید. با انسانگرایی خدامحورانه خود (خدای رفیق رهگشا) به قدر وسع خود چون شمع، چون کرم شبتاب روشنایی میبخشد و در رابطه مشارکت جویانه و پروژه محورانه با خدا به توامندسازی و کاهش آلام خلق میپردازد و از این طریق صیرورت مییابد و در مسیر خداگونگی و دردانگی عرصه وجود قرار میگیرد. انسان در این سیر و سلوک از آنچه هست به آنچه باید باشد در صیرورت، شدن و مهاجرت انفسی است. سقف این سلوک، رسیدن به فلاح/ کمال که همان خداگونگی و دردانگی عرصه وجود است میباشد.
دکتر سروش دباغ در مدل دین شناسی خود، دین را به سه بخش معرفت دینی، کنش دینی و تجربه دینی تقسیم نموده است. معرفت حوزه باورها، اعتقادات و اندیشه است، کنش حوزه عبادات، اعمال و مناسک دینی را در بر می گیرد و تجربه دینی شامل تجارب معنوی و بی واسطه می باشد. در حوزههای معرفت دینی، کنش دینی و تجربه دینی در مقالات پیشین در جهان بینی از توحید دوبُنی، در سلوک به عرفان دوبُنی و در نهایت به الهیات دوبُنی و آموزه های اجتماع محور دینی پرداخته شد. در این مقاله به چگونگی حضور دین در عرصه عمومی از دید این نوع الهیات و امکان های نواندیشی دینی برای اجرایی سازی این مدل الاهیاتی را برشمرده و و در ادامه به معرفی دو تن از رهروان نحله نواندیشی دینی که برای معرفی و از بین بردن بحران های اجتماعی اندیشیده وکوشیدهاند خواهیم پرداخت.
1
دکتر کدیور سه نوع گرایش عمده میان مسلمانان را به سه دسته اسلام غیرسیاسی (اکثریت حوزه های علمیه و مسلمانان سنتی)، اسلام سیاسی ( طرفداران حکومت اسلامی و اجرای احکام فقهی و مسلمانان انقلابی و جهادی) و اسلام مدنی (اسلام نوگرایان دینی و مسلمانان نواندیش) دستهبندی میکند. الهیات دوبُنی که یک بن آن اجتماع و جهان پیرامونی فرد و بعد دیگر آن جهان شخصی فرد است، به جای اسلام سیاسی یا اسلام غیرسیاسی به اسلام مدنی و اجتماعی باور دارد که مهندس بازرگان از طرفداران چنین اسلامی تحت عنوان مسلمان اجتماعی یاد کرده است. رضا علیجانی درباره اسلام مدنی مدنظر نواندیشان دینی مینویسد:
«..دین میتواند در حوزه عمومی و از جمله حوزه سیاسی مستقیماً دخالت کند اما در حکومت به طور مستقیم دخالتی نداشته باشد. مثلا میتوان با «انگیزه»ها و نیز «آموزه»های دینی وارد عرصه اجتماعی اعم از امور آموزشی و پرورشی و تربیتی و خدماتی وخیریهای و امثالهم شد که امروزه برخی از این وظایف را نهادهای مردم نهاد غیر دولتی انجام میدهند و اصلاً کاری به سیاست نداشت. در این صورت دین وارد حوزه عمومی و اجتماعی شده ولی به طور مستقیم وارد سیاست نشده است. هم چنین میتوان با انگیزه و یا با آموزههای دینی وارد حوزه سیاسی شد و مثلا حزب تشکیل داد و در آن حزب آموزهها و بحثهای دینی را هم مطرح کرد ولی خواهان دخالت دین در حکومت و به عبارتی تشکیل حکومت دینی نبود. حداکثر نقشی که دین در مثلاً یک حزب فرضاً سوسیال یا لیبرال مسیحی یا اسلامی یا … دارد مشارکت در «انگیزه»دهی برای فعالیتهای سیاسی و یا تاثیرگذاری در «جهت گیری»ها و «برنامه»های حزب است. ..دین در اجتماع وسیاست دخالت میکند اما در حکومت دخالت نمیکند. دین با «انگیزه دهی» شخصی و با الهامبخشی و جهتدهی فکری به «برنامه»های حزبی «جهت»گیریهای آرمانیاش مانند آزادی و عدالت و امنیت و توسعه و اخلاق و … (و نه احکام فیکس و فراتاریخی شریعتگرایانه) را مانند همه اندیشهها و ایدئولوژیها و احزاب دیگر در یک رقابت دموکراتیک میتواند درعرصه قدرت و اجرا پی بگیرد… در مواقعی و در بعضی از مواضع برخی نواندیشان دینی نوعی «دین شخصی» و غیرسیاسی و غیرحکومتی نیز متبادر میشود اما از چارچوببندی فکری و نیز رفتار عملی آنان که خود نیز با انگیزه و ادبیات و استدلال و جهت گیریهای دینی در سیاست دخالت میکنند میتوان مخرج مشترکی را پیدا و استنباط کرد که در بالا آمد.. ».
نواندیشان دینی اسلام گرا و اسلامیست نبوده و پسااسلامگرا هستند که این امر به تعبیر مجتبی مهدوی مستلزم حضور دین مدنی است:
«..اسلامگرایی پدیدهای مدرن است؛ زیرا هم محصول مدرنیته است و هم واکنشی علیه آن. محصول فرآیند پیچیده و متناقض تجدد آمرانه در کشورهای اسلامی است. پدیدهای مدرن است نه فقط از آنرو که از ابزارهای مدرن تبلیغاتی، ارتباطات و نهادهای مدرن سیاسی و اجتماعی استفاده میکند، بلکه از آن جهت که مجهز به گفتمانی مدرن است؛ زیرا مفاهیم مدرن را به خدمت میگیرد و به بازسازی سنتها میپردازد… تجدد آمرانه پهلوی اول در تقویت و تشدید اسلام گرایی سهم مهمی ایفا کرد که در سالهای پایانی دهه ۱۳۲۰ در ایران مدرن ظهور ملموس و عینی مییابد.. پسا اسلام گرایی.. پسا اسلام نیست؛ اگر چه مدافع دولت عرفی / سکولار، و منتقد دولت قدسی / دینی است، اما از حضور مدنی دین در جامعه مدنی و جامعه سیاسی دفاع میکند. حضور “مدنی” دین اما مستلزم ظهور “دین مدنی” است. به این معنا که دین نه به حوزه صرفا خصوصی تعلق دارد – آچنانکه برخی نظریههای کلاسیک سکولاریسم در سدههای هیجده و نوزده پیش بینی میکردند – و نه در قامت دولت دینی حضوری تام و تمام قد دارد. به طور مشخص، جریانات و احزاب دینی همچون احزاب سکولار در جامعه مدنی و جامعه سیاسی (احزاب) حضوری فعال دارند؛ سیاستمداران و فعالین حوزه عمومی از ارزشهای دینی خود الهام میگیرند؛ و گفتمانهای متفاوت دینی در عرصه عمومی اجتماع و سیاست مورد بحث و گفتگو قرار میگیرند. پلورالیسم دینی به رسمیت شناخته میشود، همچنانکه این پلورالیسم برای دین ناباوران و یا سایر ادیان به رسمیت شناخته میشود. دین اما فاقد قرائت رسمی و نهادینه شده دولتی، حق ویژه و یا حق وتو است، زیرا چنین حقی به ظهور الیگارشی دینی ،سیاسی و اقتصادی میانجامد. دینداران، گفتمانهای خویش را در قالب طرح و برنامههای مشخص حزبی به آرا عمومی گذاشته و در صورت اقبال عمومی و پیروزی در انتخابات و تشکیل دولت به صورت طرح و لایحه به مجلس شورا برای بحث و بررسی ارائه میدهند. دینداران، چنانکه عبداللهی النعیم میگوید، طی یک فرایند مدنی (قانون گذاری و قرارداد اجتماعی) بهترین استدلالهای خویش را با زبان و منطقی “عرفی” و “مدنی” به سایر شهروندان ارائه میدهند و در نهایت وجدان عمومی “خیر عمومی” را بر میگزیند. استدلال عرفی و دفاع مدنی از گفتمان دینی، هم دینداران را به ارایه گفتمانی عقلانی از دین سوق میدهد و هم امکان گفتگوی انتقادی و مدنی با رقبا ی فکری و سیاسی را در حوزه عمومی میسر میکند. در این گفتگو، انچناکه یورگن هابرماس متاخر به ما یاد آوری میکند، شهروندان غیر دینی نیز امکان همدلی و فراگیری از برخی اصول عام اخلاقی و معنوی دین را برای خود فراهم میکنند — آنان نیز با پیام اخلاقی کرامت انسانی “دین مدنی” همدل و همآواز هستند و برای همبستگی اجتماعی و ارتقا اخلاق مدنی از ان کمک میگیرند.. ».
اما چنانچه در مقالات پیشین آمد، نواندیشان دینی پس از انقلاب، تنها به امر اصلاح سیاسی و اصلاح دینی پرداخته و از اجتماع غافل شدهاند و در برههای نقش دین در اجتماع را هم انکار نمودهاند. بنابراین اسلام مدنی معتقد به حضور دین در سیاست و اجتماع و نه حکومت است. منظور شریعتی از اینکه « مذهب اگر پیش از مرگ به کار نیاید پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد» و امام موسیصدر از اینکه «دین پیش از آن که توشه ی آخرت باشد، والاترین وسیله برای زندگی است»، استفاده ظرفیت های دین برای اخلاقی کردن سیاست و اجتماع و عبادت خدا از طریق خدمت به خلق بوده است و نه تشکیل حکومت دینی، اجرای احکام فقهی و انتظار استخراج همه علوم را از دین داشتن. بنابراین موحدچندساحتی بنابر اسلام مدنی مکتب نواندیشی دینی رویکرد پسااسلامگرا دارد. اما وظیفه روشنفکری و امکان های نواندیشی دینی برای اجراییسازی مدل الاهیات رهایی بخش تعاونی چیست؟
2
در مقالات پیشین به اهمیت آگاهیرهایی بخش و انرژی اتوپیای پرداخته شد و همچنین گفته شد که شریعتی وظیفه روشنفکران را ادامه دادن راه پیامبران و خودآگاهی دادن به متن جامعه میدانست. چنین روشنفکری اما از دید او ابتدا خود باید به خودآگاهی رسیده باشد:
«روشنفکر کیست؟ روشنفکر، در یک کلمه، کسی است که نسبت به “وضع انسانی” خودش در زمان و مکان تاریخی و اجتماعیای که در آن است خودآگاهی دارد، و این “خودآگاهی” جبراً و ضرورتاً به او احساس یک مسئولیت بخشیده است…».
در این دوران به تعبیر محمدرضا نیکفر کار روشنفکر، احیای انرژی اوتوپیایی است:
«..در این دورانِ غلبهی روزمرگی، کار روشنفکر احیای انرژی اوتوپیایی است، یعنی این که جهان دیگری میسر و ممکن است، و از طریق نقد روابط قدرت در جهان فعلی، قابلیت فکر کردن به یک پروژهی رهاییبخش را ممکن سازد. این کار روشنفکر است… کار روشنفکر این است که جلوههای تلاش برای رهایی را که در طول فرهنگ وجود داشته است بیرون بکشد و برجسته کند..».
در این صورت به تعبیر پائولو فریره باید به طرح اتوپیا و اقدام برای تحقق آن کوشید:
«اگر بودن من در این دنیا نه صرفاً برای انطباق با دنیا، بلکه برای تغییر آن است، و اگر تغییر دنیا بدون رؤیا یا تخیلی معین ناممکن است، من باید از هر امکان موجود استفاده کنم تا نه فقط دربارهی جهان آرمانیام سخن بگویم، بلکه همچین به اقداماتی روی آورم که با چنین جهانی سازگارند».
مهدی سبز درباره ارتباط میان ایدئولوژی و اتوپیا بیان میگوید: «من این نظریه را از پل ریکور فیلسوف فرانسوی گرفتهام. او معتقد است که ما انواع مختلفی از تخیل را داریم و معتقد است ایدئولوژی و اتوپیا دو کارکرد متفاوت تخیل هستند. یعنی ابتدا ما در خیال چنین مقولاتی را متصور میشویم و سپس در مرحله عمل وارد دنیای واقعی میکنیم. بنابراین ایدئولوژی و اتوپیا اولین شباهت و نقطه اشتراکی که دارند این است که هر دو انواع مختلف تخیل هستند. نکته بعد هم اینکه ایدئولوژی و اتوپیا علیرغم این اشتراک دو اختلاف عمده و اساسی با یکدیگر دارند؛ یکی اینکه ایدئولوژی به وضع موجود کمک میکند و حافظ نظم موجود است. نقطه مقابل چنین مفهومی اتوپیاست که در معنای ریکوری خودش هر فرارفتنی از وضعیت موجود و دگربودگی امر اجتماعیست که دقیقا نقطه مقابل ایدئولوژی خواهد بود. از همین رو ما مجبوریم دو مفهوم ایدئولوژی و اتوپیا را با هم درنظر بگیریم و بررسی کنیم چون با وجود نقطه اشتراک در امر تخیل یک تضاد اساسی هم با یکدیگر دارند که همدیگر را تکمیل میکنند.
شریعتی معتقد بود در پس این خودآگاهی بخشی و انتشار انرژی اتوپیایی از متن جامعه قهرمانانی بر خواهند خاست که لیاقت رهبری کردن خود روشنفکر را هم دارند:
«… روشنفکر عبارت است یک انسان آگاه نسبت به ناهنجاریهای اجتماعی، آگاه به عوامل درست این تضاد و ناهنجاری، آگاه نسبت به نیاز این قرن و این نسل، و مسئول در ارائهی راه نجات جامعه از این وضع ناهنجار محکوم و تعیین راهحل ایدهآلهای مشترک برای جامعه، و بخشیدن یک عشق و ایمان مشترک جوشان به مردم، که در متن سرد و منجمد اجتماع منحط سنتیاش حرکت ایجاد کند و آگاهی و خودآگاهی خویش را به مردماش منتقل نماید، و در یک کلمه، برای جامعهاش پیغمبری کند، ادامهدهندهی راه پیامبران تاریخ که ایجاد عشق و ایمان و هدف و حرکت بود برای “هدایت و عدالت”، زباناش متناسب با این زمان، و راههایش متناسب با این ناهنجاریها، و سرمایهاش متناسب با این فرهنگ… ».
«… روشنفکر رسالتش رهبری کردن سیاسیی جامعه نیست. رسالت روشنفکر خودآگاهی دادن به متن جامعه است، فقط و فقط همین، و دیگر هیچ. اگر روشنفکر بتواند به متن جامعه خودآگاهی بدهد، از متن جامعه قهرمانانی بر خواهند خاست که لیاقت رهبری کردن خود روشنفکر را هم دارند. و تا وقتی که از متن مردم قهرمان نمیزاید، روشنفکر رسالت دارد… بنابراین تمام رسالت روشنفکر در این جور خودآگاهی دادن است… ».
بسیاری از منتقدان از جدایی روشنفکران از مردم دوران کنونی سخن می گویند. شریعتی شاید میان نواندیشان دینی بیش از دیگران به اهمیت دانستن زبان سخن گفتن با توده های مردم واقف بود:
«… تا مردم به آگاهی نرسیدهاند، و خود صاحبِ شخصیتِ انسانی، و تشخیصِ طبقاتی و اجتماعیِ روشنی، نشدهاند، و از مرحلهی تقلید و تبعیت از شخصیتهای مذهبی و علمیی خود، که جنبهی فتوایی و مقتدایی دارند، و رابطهی میانِ آنها با مردم، رابطهی مُرید و مُراد، عامی و عالِم، و ماموم و امام است، به مرحلهای از رشدِ سیاسی و اجتماعی، ارتقاء نیافتهاند، که در آن، رهبراناند که تابعِ اراده و خطِمشیِ آگاهانهی آناناند، و…، رسالتِ روشنفکرِ وابسته به چنین جامعههایی، در یک کلمه، عبارت است از: وارد کردنِ واقعیتهای ناهنجارِ موجودِ در بطنِ جامعه و زمان، به احساس و آگاهیی توده. روسو میگوید: برای مردم “راه” نشان ندهید، و تعیینِ تکلیف نکنید، فقط به آنها “بینایی” ببخشید! خود، راهها را، به درستی، خواهند یافت، و تکلیفشان را خواهند شناخت… ».
«… نخستين رسالت ما کشف بزرگترين مجهول غامضي است که از آن کمترين خبري نداريم و آن “متن مردم” است و پيش از آن که به هر مکتبي بگرويم، بايد زباني براي حرف زدن با مردم بياموزيم، و اکنون گنگايم. ما روشنفکران، از آغاز پيدايشمان، زبان آنها را از ياد بردهايم، و اين بيگانگي، قبرستان همهی آرزوهاي ما و عبثکنندهی همه تلاشهاي ماست… ».
او سخن از برساختن انسان جدیدی گفته است که در پی این خودآگاهی پدید میآید:
«… به قولِ فانون: ما نمیخواهیم از آفریقا یک اروپای دیگر بسازیم. تجربهی آمریکا هفت جدِ ما را بس است ! ما از جامعهی خودمان یک اروپای شرقیِ دیگری هم نمیخواهیم بسازیم. تجربهی روسیهی بیمَرد، و یا چینِ هشتصد میلیونی، که در آن فقط یک مرد بیشتر وجود ندارد، تمامیِ بشریتِ مظلوم را بس است. ما میخواهیم یک اندیشهی نو، یک نژادِ نو بیآفرینیم، و بکوشیم تا یک انسانِ تازه بر روی پاهای خویش به پا ایستد. این کدام انسان است؟ انسانی که مولوی و بودا و مزدک را ما در چهرهاش یکجا باز میشناسیم. رسیدن به جهانبینی و مسلکی که این هر سه در آن با هم سازش و آمیزشِ خوش آهنگ و زیبا و طبیعیای یافته باشند، کاری است که رنج و جهاد و اجتهاد و اخلاص و ایثار و نبوغ و دانش و آگاهی و تجربه و پشتکارِ بسیاری را میطلبد. کشفِ این راه، و کوفتنِ آن، و ارائهی آن به روشنفکرانِ آزادی، که بنبستها را در پایانِ همهی راهها احساس کردهاند، و با این همه، از جستوجو باز نایستادهاند، کارِ یک تن و یک جمع و یک نسلِ تنها نیز نیست. اما برای آغازِ سخن گفتن از آن، من امیدوار بودم که بیش از این بتوانم کار کنم و عمرم را نثار کنم.امامتِ انسانِ امروز، که تشنهی مسیحی دیگر و نجاتبخشی دیگر و ایمانی دیگر است، این “تثلیث” است. تثلیثی که زیربنای طبیعی و حتمیی توحید است. و به راستی که علی آن مسیحِ مثلث است، که یکی است، و در عینِ حال سه تا، سه تا است و در عینِ حال یکی!…این، انسانِ ایده آل است، انسانی است با سه چهره: “حقیقت، نیکی، و زیبایی”، یعنی : دانش، اخلاق، و هنر. او در طبیعت، “جانشینِ خدا ” است، ارادهي متعهدی با سه بُعدِ آگاهی، آزادی، آفرینندگی. خدا گونهای است در تبعیدِ زمین، حاکم بر همهی کائنات، و مَسجودِ همهی فرشتگان، با دو سرمایهی عشق و دانش.عصیانگرِ بزرگِ جهان، هستیاش، راهی هموار در زیر پای ارادهی خداوند، که بر او میگذرد، تا طرحِ نهاییِ خویش را از خلقت، در “او”، با دستهای او، تحقق بخشد.. ».
او این انسان ایده آل را، من علی وار مینامد:
«..به عنوان یک “من علیوار”: یک روح در چند بعد: خداوند سخن بر منبر، خداوند پرستش در محراب، خداوند کار در زمین، خداوند پیکار در صحنه، خداوند وفا در کنار محمد (ص)، خداوند مسئولیت در جامعه، خداوند پارسایی در زندگی، خداوند دانش در اسلام، خداوند انقلاب در زمان، خداوند عدل در حکومت، خداوند قلم در نهجالبلاغه، خداوند پدری و انسان پروری در خانواده، و… بنده خدا در همه جا و همه وقت..»
موحد چندساحتی، یا من علیوار، هارمونی بین اندیشه و عمل و به تعبیر اقبال مستی کردار دارد و انسانی تکبعدی و تکساحتی نیست. به عقیده سوسن شریعتی اين مستی كردار آن آگاهی است كه منجر به عمل میشود و ملغمهای است از درد و عشق و عمل، به عقیده او در دينداریهای مستی كرداری اقبالی نیز ما شاهد يك هارمونی بين زيست تجربی و مادی هستيم:
«…ما با آدمي سر و كار داريم كه در نهايت حريت است و به تعبيری كه خودش به كار ميبرد، آدمی است كه مستی كردار دارد؛ همان كه دكترعلیشريعتی هم به آن اشاره دارد و میگويد يك تيپ ديندار است كه مستی گفتار دارد، كسانی هستند كه مستی افكار دارند، اما من به دنبال كسی میگردم كه مستی كردار دارد و يكی از اشعار اقبال است كه دكترعلیشريعتی نيز به آن تاكيد زيادی داشت و بارها تكرارش میكرد:
از همه كس كنارهگير صحبت آشنا طلب
هم ز خدا خودی طلب هم ز خودی خدا طلب
از خمش كرشمهای كار نميشود تمام
عقل و دل و نگاه را جلوه جدا جدا طلب
يعني بحث سهبعدی و تثليثی كه بود: درد و عشق و عمل. عقل و دل و نگاه را جلوه جدا جدا طلب، يعني برای ديدن يك حقيقت از سه زاويه مختلف میتوان استفاده كرد، عقل و دل كه همان كشف و شهود است و نگاه كه يعنی رويكرد بیواسطه، تجردی و مادی، درنتيجه میگويد برای رسيدن به يک حقيقت يک مؤمن يا متفكر بايد مدام جايش را تغيير دهد و اين جابهجايي است كه اقبال آنرا “روح مهاجر” مینامد. هجرتی كه موجب میشود انسان قالبی نينديشد و ديندار يكجا ثابت نباشد و سيال و مواج مدام در حال كشف و شهود باشد. بنابراين باعث میشود كه راههای ورود به آن حقيقت متكثر شود، همچنين نگاهی است كه از آن مستی كردار بيرون میآيد و اقبال نشان داد كه اين مستی كردار آن آگاهی است كه منجر به عمل میشود كه عمل اجتماعی يكی از وجوهش است؛ درحاليكه اين آگاهی منجر به زيست متفاوت میشود. به همين دليل در دينداریهای فيلسوفانه و دينداریهای صوفيانه، شاهد نوعی اسكيزوفرنی و دوپارگی بين زيست و عمل و انديشه فرد هستيم، درصورتيكه در دينداریهای مستی كرداری اقبالی ما شاهد يك هارمونی بين زيست تجربی و مادی هستيم. به همين دليل است كه او الگوپذير است و شريعتی به او تكيه میكند و اگر از آن آگاهیای بيرون میآيد كه ملغمهای است از درد و عشق و عمل يا به بيانی ديگر كار و مبارزه اجتماعی و عبادت… دكترعلیشريعتی از اين جهت دنبال اين تثليث بود كه بتواند ساحتهای مختلف زندگی را طی كند و با هم آشتی دهد و در همان لحظه كه كسی مبارزه میكند، شعر بگويد، در همان هنگام كه مبارزه اجتماعی میكند، بيانديشد و احساس كند، به همين سبب هيچگاه دچار هيچ كدام از بيماریهای اين يا آن بودن نمیشود..او حتی به مبارز صرفا سياسی عملگرا هم حمله میكند و میگويد كسي كه بعدهای ديگر شخصيتاش را قوی نكرده باشد، به يك پراگماتيستی تبديل میشود كه بهراحتی میتواند ملعبه اين و آن شود…».
بنابراین موحدچندساحتی علاوه بر “مسئولیت اخلاقی” ( خودسازی خود از طریق کمک به خلق)، “مسئولیت روشنفکری” ( انتشار آگاهی رهایی بخش و انرژی اتوپیایی در میان خلق)، “مسئولیت مدنی” (توانمندسازی و احیا) را نیز بر عهده دارد و برای تحقق عرفان، برابری و آزادی می کوشد. کاووس کیانی این سه گانه را بینش “اصالتِ وجودِ خدایی” مینامد که هدف آن رسیدن انسان به خداگونگی است:
«..در نظریهی تالیفی “عرفان، برابری، آزادی” شریعتی، هر انسانی که، در پیی تکاملِ فردی، و تکاملِ اجتماعی است، تنها و تنها، با تکیه بر هر سه رابطه، یعنی رابطهی با هستی، رابطهی اجتماعی، و رابطهی وجودی، به این اهدافِ خویش دست خواهد یافت. به عبارتی، هر انسانی که، خواهان آن است، که “خودِ” خویش را، به زبانِ مذهبی، به “خدا”، یعنی همان “ارزشهای انسانی- خدایی”، و به زبان غیرِمذهبی، به “ارزشهای اخلاقی-انسانی”، متصف کند، باید، با برقراری یک رابطهی دائمی
عاشقانه با کانونِ هستی، به هر شکل و باوری، که جهتبخشِ راهِ رهایی است (نقشِ عرفانی)، و حضورِ فعالِ اجتماعی در متنِ “جامعه” (نقشِ سوسیالیستی)، و نیز، تلاشِ در پرورش و حراستِ از “خود”، یعنی خویشتنِ خداییی خویش، در صحنهی برقراری رابطهی این “من”، با “دگر”، که ساختن و ساخته شدن، اثرگذاری و اثرپذیری، یاد دادن و یاد گرفتن، دوست داشتن و دوست داشته شدن، بخشیدن و بخشوده شدن، و… است (نقشِ اگزیستانسیالیستی)، به این امر نائل آید..».
3
حال مدرسه نواندیشی دینی برای ساختن منهای علی وار، چمران ها و صابرها که در محیط خدا، خلق و خود سلوک میکردند چه ظرفیت هایی دارد؟ در مقالات پیشین به برخی از این ظرفیتها پرداخته شد. به طور اجمالی میتوان ظرفیتها و نقاط قابل اتکای زیر را برشمرد:
-الاهیات، توحید و سلوک انسانگرایانه شریعتی و اقبال.
-نهادمحوری بازرگان، سحابی و صدر.
-توازن جهان شخصی و جهان پیرامونی در چمران.
-آگاهی رهاییبخش و انرژی اوتوپیایی شریعتی و اقبال.
-رویکرد توانمندسازی- آموزشی هدی صابر و چمران.
-آموزه تعاون برای بقای طالقانی.
-آموزه عرفان مدرن سروش دباغ.
-آموزههای معنوی عبدالکریم سروش و مجتهد شبستری و ملکیان و شاگردان ایشان جهت سلوک شخصی.
-آموزههای اجتماع محور بازرگان، شریعتی، طالقانی و شاگردانشان و نئوشریعتیها جهت سلوک اجتماعی.
-آموزه تفکیک فعالیت مدنی و اجتماعی از فعالیت سیاسی بازرگان.
-آموزههای اخلاقی سروش، شبستری، ملکیان و شاگردان آنها جهت کاربرست اخلاق دوبُنی در جهان شخصی و جهان پیرامونی.
-تشکیلات محوری، سازمانیابی و تئوری بقای مبارز (فنای خود برای بقا و حیات دیگری) برای حنیف نژاد
-وحدت بخشی برمبنای ایرانیت ( ملیت باید مبنای وحدت قرار گیرد نه قومیت و اسلامیت که به اقوام و فرق گوناگوگون تقسیم میشود) مهندس عزت الله سحابی.
-آموزههای جوانمردی، داشتن پرنسیب و منش هدی صابر.
– سیره تساهل و تسامحگرای امام صدر و طالقانی.
_بهرهگیری از ظرفیتهای تعالیم اجتماعی اسلامی نظیر زکات، وقف، انفاق، صدقه در فعالیتهای مدنی.
۳
در این بخش به معرفی دو تن از رهروان نحله نواندیشی دینی خواهیم پرداخت که برای معرفی و از بین بردن بحران های اجتماعی اندیشیده و کوشیدهاند.
– سلوک عملی خسرو منصوریان
«خسرو منصوریان، مددکاراجتماعی، فعال سیاسی و یکی از پیشکسوتان حرکتهای N.G.O در ایران است. او تجربه کار با قشرهای آسیبپذیر را طی ۵۰ سال گذشته در سازمانهای مختلف مانند: انجمن حمایت از زندانیان، دادگاههای اطفال، دادگاه حمایت خانواده، معتادان به مواد مخدر، پرورشگاهها، مدارس، امور دانشجویی دانشگاههای تهران و … کسب کرده و پس از انقلاب به مدت ۲۲ ماه در سمت معاونت امور اجتماعی و رفاه شهرداری تهران خدمت کرده است. وی پس از کنارهگیری از خدمات دولتی تلاش خود را در زمینه جامعه مدنی، سازمانهای خیریه، غیردولتی و غیرانتفاعی متمرکز نمود. او علاوه بر این بقایر تأسیس و مدیریت N.G.Oهای دیگر از جمله در تهران، یزد، مشهد، بم، تبریز، کرج، شیراز و … شفافسازی حضور و نقشی فعال داشته و دارد. در سال ۱۳۷۲ منصوریان به «مجتمع آموزشی نیکوکاری رعد» که در سال ۱۳۶۲ در جریان جنگ به منظور حرفهآموزی برای معلولین جنگ تأسیس شده بود دعوت به همکاری شد. وی تا سال ۱۳۷۶ به عنوان مدیرعامل آن مجتمع فعالیت و آن را به یک مؤسسه بزرگ در سطح کشور و بینالملل تبدیل کرد. تاکنون تعداد زیادی از شهرستانهای کشور از آن الگو گرفته و موسسات مشابهی تأسیس کردهاند. وی در سال ۱۳۷۶ مجتمع رعد تهران را به قصد مشهد ترک کرده و در آنجا «مجتمع آموزشی نیکو کاری توانیابان مشهد» را بنیان گذاشت».
«خسرو منصوریان در دوران نوجوانی همراه با دوستان همسن و سال خود در «کانون نشر حقایق اسلامی» مشهد فعال بود و در جلسات «محمدتقی شریعتی» حاضر میشد». «شاید نام خسرو منصوریان در عرصه سیاست ایران کمتر شنیده شده اما او مستمر، پیوسته و بدون خستگی برای کاهش درد و رنج هموطنانش سالیان طولانی تلاش کرده است. اگر چه او عضو برحسته نهضت آزادی و یار وفادار علی شریعتی بوده اما در طول سالهای گذشته در مقام و نقش یک فعال مدنی حرفهای هم ظاهر شده است. فعالی که با تاسیس نهادهای خیریه در جهت کاهش رنج و درد هموطنانش قدم برداشت. کارنامه خسرو منصوریان به عضویتش در نهضت آزادی و سالها تلاش سیاسی در جریان ملی-مذهبی منحصر نیست بلکه مزین به فعالیت-های خیریه و انسان دوستانهای است که قدمت آنها به چهل سال پیش میرسد. وقتی که در زلزله بویین زهرا ، نماینده آیتالله طالقانی در امدادرسانی شد. منصوریان یار دیرین شریعتی بود. وقتی شنید شریعتی میخواهد هجرت کند غمگین شد زیرا که علی شریعتی قول داده بود او را هم همراه خود ببرد اما در نهایت نشد. او شریعتی را بدرقه کرد اما شریعتی در خرداد ۵۶ وفات یافت و منصوریان نیز در ایران ماندگار شد. جابجایی نظام سیاسی و انقلاب ۵۷ باز هم خسرو منصوریان را در مقام اپوزیسیون نشاند. آن هم از جنس اپوزیسیونی خیر خواه که تنها به دو اصل میاندیشد: تحقق منافع ملی و کاهش درد و رنج انسانها. بر همین مبناست که این فعال سیاسی اجتماعی از زلزله بوئین زهرا در سال ۱۳۴۱ تا زلزله آذربایجان در سال ۱۳۹۱ تلاش کرد تمام امکانات سازمانهای مردم نهاد خود را در خدمت مردم قرار میدهد.. این “ایرانی بودن و مسلمان بودنی” که خسرو منصوریان به خاطر آن به خودش میبالد نشات گرفته از همان مکتب نهضت آزادی است، زمانی که بنیانگذارانش در اعلامیهای خود را ” ایرانی، مسلمان و مصدقی” نامیدند. یا نشأت گرفته از همان مکتبی است که شریعتی پایهگذاری کرد و بر مبنای آن راه رسیدن به خدا را کمک به خلق خدا میدانست. بر مبنای همین اندیشههاست که خسرو منصوریان در طول چند دهه فعالیت سیاسی و اجتماعی با حفظ موضع و جایگاه سیاسیاش به تاسیس نهادهادی اجتماعی “مردم نهاد” روی آورد. نهادهایی که همان ترجمان متاع” یا همان “مکتب تربیتی اجتماعی عملی” از ابتکارات مهندس بازرگان هستند که قرار بود به جای پرورش فقیه و فیلسوف، مکتب های تربیتی و اخلاقی را تاسیس کند و در نتیجه به تاسیس نهادهای مدنی به عنوان کارگاههای تمرین همکاریهای جمعی اقدام کرد. بر اساس این اندیشه بود که بازرگان معتقد بود تعلیم و تربیت با عمل و تمرین محقق میشود و تربیت اجتماعی با همکاری و دور هم جمع شدن حاصل میشود نه کارهای انفرادی. بازرگان معتقد بود اگر سابقا مکتبهای درسی ادیب و فیلسوف و فقیه بیرون میدادند امروز آنچه وظیفه ملی و فریضه مذهبی است ایجاد مکتبهای تربیتی اجتماعی و عملی است. همین مکتبهای تربیتی اجتماعی و عملی بودند که از سوی مهندس بازرگان تاسیس شدند تا به عنوان یک سنت یادگار باقی بمانند و منصوریان نیز راه او را ادامه داد…او معتقد است این مردم هستند که به او کمک می کنند تا او از چاه خودخواهی بیرون بیاید و به سمت “دیگر خواهی” گام بردارد:” ما معجزه نمیکنیم ، ما انگیزه ایجاد میکنیم و این را هم بدانید آن خانواده نیاز ندارد ما دستشان را بگیریم این ما هستیم که نیازمند هستیم آنها دست ما را بگیرند تا بلند شویم … ما نیاز داریم تا آنها دستشان را به ما دهند تا از چاله خودخواهی مان بیرون بیاییم.”»
«… خسرو منصوریان با آنکه سابقه سیاسی دارد و عضو یک گروه مشهور سیاسی، نهضت آزادی، محسوب میشود و در این راه چندین بار بازداشت شده است، عمده تلاشهایش در زمینه فعالیتهای مدنیست. فعالیت او در این زمینه همانطور که در بالا اشاره شد به قبل از انقلاب اسلامی نیز بر میگردد و او در این حوزه، سابقهای طولانی دارد. اما از مؤسسات مهمی که منصوریان پس از انقلاب اسلامی آن را پایه گذاشت و در زمینه مددکاری اجتماعی به عنوان یکی از نهادهای مهم و یاریرسان شناخته میشود، «انجمن حمایت و یاری آسیبدیدگان اجتماعی»ست که با عنوان «انجمن احیاء ارزشها» شناخته میشود. این نهاد غیردولتی در سال ۱۳۷۸ تأسیس شده است و آنطور که در معرفینامه این انجمن آمده است، هدف از تأسیس آن، «دستیابی به روشهای نوین پیشگیری و مداخله به هنگام در بحرانها و مهار آسیبهای اجتماعی»، «آگاهیرسانی به اقشار مختلف خصوصاً خانواده» و نیز «حساسسازی جامعه و جلب مشارکت مسئولین» است. این انجمن موفق شده است که از شورای اقتصادی، اجتماعی سازمان ملل متحد (ECOSOC) مقام مشورتی دریافت کند. این انجمن بیشتر در زمینه بیماران مبتلا به ویروس اچآیوی فعال است. انجمن توانیاب نیز دیگر نهاد مرتبط با مددکاری اجتماعیست که خسرو منصوریان آن را نیز در سال ۱۳۷۸ بنیان گذارد. واژه «توانیاب» در واقع واژهایست که این موسسه به جای واژه «معلول» برگزیده است. واژه توانیاب که از دو واژه «توانستن» و «یافتن» تشکیل شده است، در واقع اشاره به کودکانی دارد که دارای محدودیت جسمانی و حرکتی هستند اما در عین حال میخواهند به وضعیت بهتری برسند. این انجمن فعالیت خود را در زمینه توانبخشی رایگان کودکان و نوجوانان نیازمند ارائه میدهد. این انجمن به خانوادهها مشاورههای توانبخشی ارائه میدهد و سعی میکند با ابزارهایی همچون «کاردرمانی، فیزیوتراپی، گفتاردرمانی و غیره» مشکلات کودکان نیازمند را حل کند. این انجمن در توضیح خدمات خود میگوید: «انجمن توانیاب با رسالت توانمندسازی و رساندن کودکان و نوجوانان دارای معلولیت جسمیـحرکتی به خودشکوفایی و استقلال در زندگی روزمره و اجتماعی از خدمات مددکاری اجتماعی در تمامی سطوح بهره میگیرد.» این انجمن که به کودکان توانیاب از بدو تولد تا ۱۶ سالگی، به صورت کاملا رایگان خدمات ارائه میدهد، حتی در زمینه اشتغال برای مادران کودکان توانیاب نیز فعال است. بهطوریکه از خرداد ۹۲ کارگاهی با عنوان کارگاه حرفهآموزی با محوریت آموزش خیاطی و بافتنی، راهاندازی کرد. آنطور که در وبسایت خود انجمن آمده است، هدف اصلی این کارگاه «خوداتکایی زنان و کمک آنها در فراهم کردن مخارج زندگی کودکان معلول خود» است. او در دو نهاد زیر نظر خود یعنی «انجمن توانیاب» و «انجمن احیاء ارزشها» بخشی از فعالیتها را به مبتلایان به ایدز اختصاص داده است. از جمله اینکه در انجمن توانیاب کودکان یتیم بازمانده از ایدز از مستمری ماهانه برخوردار هستند. این جدای از خدمات رایگان توانبخشی مانند فیزیوتراپی، کاردرمانی، گفتاردرمانی و یا تأمین بخشی از هزینههای درمانی و داروییست…منصوریان از دستاندازیهای دولتی در فعالیت سازمانهای مدنی تحت نظر خود گلهمند است. او از وجود «توهم توطئه» در اذهان مسئولین نسبت به سازمانهای مردم نهاد شکایت میکند و از نهادهای دولتی میخواهد که به مردم اعتماد کنند. او به صراحت میگوید که اگر دولتها نگاه تعارضمحور نسبت به سازمانهای مدنی داشته باشند، معضلهای اجتماعی از آن اندازهای که هستند، بدتر خواهند شد. او در توضیح بیشتر پیرامون این مساله میگوید: «تجلی بیتوجهی به اهمیت سازمانهایی که مردم اداره میکنند میتوان در جامعه به وضوح دید. وجود اماکنی مانند دروازه غار و کودکانی که در آن خرید و فروش میشوند، کاهش سن روسپیگری در جامعهای که در آن زندگی میکنیم، وجود میلیونی معتادان به مواد مخدر، گسترش روزافزون مصرف مواد مخدر صنعتی مانند شیشه، جامعه بهویژه جوانان را با خطرهای بسیار بزرگی روبهرو ساخته است. افزایش اعتیاد میان جوانان، افزایش مبتلایان به ایدز، افزایش نرخ طلاق، زورگیری و سرقتهای خرد و کلان همگی از نتایج اهمیت ندادن به نقش کمکدهنده و یاریرسان سازمانهای مردم نهاد در کشور از یک سو و درست عمل نکردن نهادهای مسئول از سوی دیگر است.»
-تلاش های علمی-پژوهشی سعید مدنی در حوزه بزهکاری ها و آسیب های اجتماعی.
«سعيد مدني قهفرخي، متولد ۱۳۴۱، جامعه شناس، نويسنده و فعال مدني است». او «علاوه بر اینکه یکی از چهره های شاخص شورای فعالان ملی مذهبی و فعالان سیاسی ایران محسوب می شود در حوزه مسائل و بحران های اجتماعی تخصص دارد. او جامعهشناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی است که تا پیش از بازداشت در گروه مسائل و آسیبهای اجتماعی انجمن جامعه شناسی ایران و گروه پژوهشی رفاه اجتماعی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی مشغول به فعالیت علمی بوده است. وی همچنین از جمله اعضای نخستین تحریریه ماهنامه ایران فردا در کنار مرحوم عزتالله سحابی و دبیر سرویس اجتماعی این نشریه بوده است. اما اعتبار سعید مدنی از فعالیت های سیاسی وی فراتر میرود و با پژوهشهای علمی در مورد بحران-های اجتماعی ایران پیوند میخورد». «دکتر مدني نويسنده کتابهايي در زمينه مسائل و آسيبهاي اجتماعي ازجمله کودک-آزاري در ايران ، خشونت عليه کودکان در ايران، اعتياد در ايران، آسيبشناسي حقوق کودکان در ايران، جامعهشناسي روسپيگري، ضرورت مبارزه با پديده فقر و نابرابري در ايران است. وي همچنين در حوزه تغييرات اجتماعي نيز کتاب-هايي را به تاليف درآورده يا ترجمه کرده است؛ ازجمله جماعتگرايي و برنامه هاي جماعت محور، روان شناسي و تغييرات اجتماعي ، جنبش هاي اجتماعي و دموکراتيزاسيون و زنان در جهان و ايران». پژوهشهای او شامل « آسيب ها و مسائل اجتماعي از يک سو و کنشگري و تغيير اجتماعي..» بودهاند.
برخی از پژوهشهای دکتر مدنی به نقل از شاهین اقبالی به شرح زیر میباشد:
«در سال 1377 مدنی به بررسی سهم موسسات امدادی تحت نظارت سازمان بهزيستی کشور در نظام جامع تامين اجتماعی میپردازد و در پژوهش دیگری به بررسی نظام جامع رفاه اجتماعی در ايران (79-1377) می پردازد. ضمن توجه گسترده و چند جانبه مدنی در این تحقیقات به نقش سازمانهای امدادی در توسعه متوازن ایران دلمشغولیهای وی در این روند به تدریج متوجه آسیبشناسی اجتماعی در ایران معاصر می گردد.کمااینکه در پژوهشی دیگر که به نام وی ثبت است این جامعه شناس و آسیبشناس اجتماعی به ارزيابی سريع وضعيت سوء مصرف مواد در ايران (79-1377)توجه جدی نشان میدهد. مصرف مواد مخدر در دهههای اخیر در ایران رشد زیادی را تجربه کرده است و مدنی در این خصوص آثار قلمی و پژوهشی متعددی را در اختیار آسیب شناسان و متولیان امر قرار داده است.در این مورد این جرم شناس تحقیق دیگری با عنوان ارزيابی تجارب مديريت کاهش تقاضای مواد طی دو دهه اخير(1380-1358) به ابعاد دیگری از موضوع پرداخته است. این تحقیقات سرانجام به پژوهش بنیادین دیگری منجر می شود که به تدوين سند جامع پيشگيري اوليه از اعتياد(1388-1389)برای ستاد مبارزه با مواد مخدر کشور منجر می شود…در پژوهشی دیگر این جامعه شناس با دیدی تطبیقی به بررسی شاخص های رفاه و تامين اجتماعی در ايران و جهان (79-1378)پرداخته است. بررسیهای موجود نشان می دهد به دلیل مسائل و مشکلات اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی جاری در ایران ما اختلالات روانی در جامعه روندی صعودی داشته است. در یک تحقیق عمیق و عالمانه مدنی به بررسی همه گيرشناسی اختلالات روانپزشکی در ايران (80-1379) نگاه جامعی افکنده است. مرور مطالعات تعيينكنندههاي اجتماعي سلامت در ايران بر مبناي مدل سازمان جهاني بهداشتی (1388-1389) نیز در این خصوص مطالعه دیگری است که دکتر سعید مدنی بدان پرداخته است. جمعبندی مباحث نظام جامع رفاه و تامين اجتماعی (1381) دیگر پژوهشی است که نظام جامع رفاه اجتماعی در ایران و ضرورت جهتگیریهای چندجانبه و یافتن رویکردی جامع نسبت به آن به بحث کارشناسانه گذارده شده است…یکی دیگر از دلمشغولیها و نگرانیهای مدنی فقر و پیامدهای انسانی، اجتماعی و فرهنگی آن و نیز علل گسترش فقر و راههای فائق آمدن بر آنها است. در این خصوص دکترسعیدمدنی در تحليلی بر شاخصهای فقر و نابرابری در ايران (1381) به ارائه گزارشی مبسوط در این خصوص همت میگمارد و در تحقیق دیگری با عنوان پيامدهای فقر در ايران (1381) به ابعاد دیگری از موضوع میپردازد. گفته شد حقوق کودکان یکی از دیگر از علایق ملی و پژوهشی این اندیشمند است در این خصوص او در تحقیقی منحصر به فرد به بررسی وضعيت کودک آزاری در ايران (82-1381) پرداخته است.در همین خصوص دکتر مدنی با پژوهش تدوين برنامه عمل كنترل و كاهش خشونت عليه كودكان در ايران(1388) نتیجه پژوهش های خود را جهتی راهبردی می دهد و به ارائه راهکارهایی تحقیقی برای کنترل و کاهش خشونت علیه کودکان می پردازد. سنجش وضعيت سرمايه اجتماعي در ايران ( 1385-1386 ) عنوان پژوهش دیگری از دکتر مدنی است که در آن به وضعیت سرمایه اجتماعی در ایران پرداخته شده است. ارزيابی سريع وضعيت روسپيگري در شهر تهران (1385-1386) و همچنین ارزيابی سريع وضعيت روسپيگري در شهرهاي شيراز و بروجرد (1387-1388) از دیگر مطالعاتی است که توسط این آسیبشناس برجسته به رشته تحریر در آمده است. پژوهش بعدی مدنی یعنی جابجايي جمعيت، مهاجرت و ايدز در ايران (1387-1388) نیز از زاویه دیگری به این موضع پرداخته است. در تحقیقات دیگری با عنوان مباني نظري اصول و روشهاي برنامههاي اجتماع محور (1387) و همچنین بررسي وضعيت نظام رفاه اجتماعي در ايران (1387-1388) مدنی ماحصل تلاش های چندساله خود درخصوص برنامه های اجتماع محور و نظام رفاه اجتماعی در اختیار کارشناسان، مجریان و محققان قرار میدهد. نگاهی به لیست پژوهش های دکتر سعید مدنی نشان میدهد که وی با نگرشی علمی در پی شناسایی زمینهها و علل بروز آسیبهای اجتماعی و انحرافات اجتماعی و ارائه راهکارهای علمی و پژوهشی در این خصوص و به ویژه از طریق تغییر نگرش به سازمان-های رفاهی جامعه همچون سازمان بهزیستی و سازمان تامین ورفاه اجتماعی بوده است… افزون بر پژوهش دکتر مدنی با ارائه مقالات علمی و پژوهشی متعددی در مجامع علمی و برنامهریز و یا نشریات تخصصی به بیان دیدگاهها و نظرات کارشناسانه خویش پرداخته است…نگاه تخصصی و غیراحساسی و بدور از جناح بندیهای مرسوم سیاسی به مسائل اجتماعی توسط دکترمدنی،نشان داده میتوان به قول وبر وجه دانشمندی و اندیشمندی را از وجه کنشگری سیاسی تا حد زیادی دور نگاه داشت. مدنی در این تحقیقات به دنبال کشف حقایق جامعه شناختی است نه محکوم کردن این و آن، در پی ارائه راه حل کارشناسانه برای حل مسائل اجتماعی است و در این راه هرگز خِسّت به خرج نداده و از هیچ تلاش علمی و پژوهشی فروگذار نبوده است. برای مدنی سرنوشت ایرانیان مهمتر از فروکاستن مسائل به سیاسی اندیشی است. یافتن راه کار برطرف کردن مشکلات و مسائل جامعه از رهگذر تبادل نظر و گفتگوی اندیشمندانه می گذرد و در این راه کار مدنی خود پیشقراول است». مدنی همچنین کارگاه ها و درسگفتارهایی در زمینه توسعه جماعتمحور و آسیبهای اجتماعی برگذار نموده است.
نهادهای مدنی و سازمان مردمنهاد نزدیک جریان نواندیشی دینی نیز هم اکنون موجودند که به فعالیت عامالمنفعه و کاهش آسیبهای اجتماعی میپردازند، اما این فعالیتها اگر مجهز به تئوری مخصوص به خود (الهیات رهاییبخش تعاونی)، سازمانیافتهتر و گستردهتر باشد میتواند علاوه بر کاهش درد و رنج محرومان و مستضعفان و حاشیه نشینان به توسعه بیشتر مناطق محروم و تحکیم جامعه اخلاقی مبتنی بر تعاون برای بقا بیانجامد که به تعبیر دکتر مدنی:
«..به نظر میرسد اصل «مسئولیت مشترک اما متفاوت» ابزار مناسبی برای تحلیل فرایندهای درونی اجتماعات نیز باشد. در واقع همه کسانی که میان وضعیت موجود و وضعیت مطلوب جامعه قائل به شکاف و گسست هستند، احساس مسئولیت مشترکی نسبت به ایده تغییر دارند که ناشی از اعتقاد آنها به اصول و معیارهای انسانی، دینی و امثال آن است. آیا این اصول و معیارها خود میراث مادی و معنوی بشری هستند که منجر به قائل شدن تقدم منافع دیگران بر خود و جمع بر فرد لااقل برای فاعل کنشگر میشود؟ شاید، اما در هر حال بدون اتکا به این میراث بشری هر تلاشی برای ایجاد تغییر بیمعنا است…هدی و جریان فکری سیاسی که او در آن تنفس میکرد و به آن تعلق داشت همواره به دموکراسی و عدالت عشق ورزیده و سهمی در تحکیم نابرابری و استبداد نداشته، ازاینرو اصل انصاف حکم میکرد تا او و افرادی چون او بسیار کمتر از «دیگران قایل به تغییر» که چنین پیشینه قابل دفاعی نداشتند، هزینه دهند. اما همه میدانیم که هدی و بسیاری چون او آگاهانه به استقبال تبعیضی رفتند که بر اساس آن با وجود سهم کمتر یا حتی نداشتن سهم در ایجاد وضع موجود، سهم بزرگتری را در اصلاح و تغییر وضع عهدهدار شوند. این تجربه که واژه «ایثار» زیبنده آن است، خود منابع بیشتری را به سرمایه بشری برای تغییر افزوده است. به نظر میرسد زندگی و اعتبار مرحوم مهندس سحابی نیز مدیون پذیرش همین تبعیض در رفتار و منش سیاسی بود…».
هدی صابر که در زندان هم دغدغه اش این بود:
«ذرّه ذرّهِ وجودم ارزانى به؛
كودكان كوره كه از طلايه تا شفق، با دستان نحيفِشان، خِشت قالب مىزنند و بىآسايش و بىامكانات، استعدادشان به پاىِ تنور زمان مىسوزد.
به دختركانِ روستا كه در پاىِ دار، با خونِ سرپنجههاى كوچك خود، به گُلِ قالى رنگ سرخ مىزنند.
به روسپیان ۱۳ ساله، به زنان سرپرست خانواده و مردان از فقر شرمندهِ زیر چرخه ارابه خشن اقتصاد.
در هر سويى مىبينمشان و شرمندهام از صورت معصومشان، و برای بِهروزی و بِهزیستی و آیندهداریشان تلاش میورزم؛ تلاشی در حد یک انسان متوسط با کاستیهای خاص خود»
در این مجموعه نوشتارها تلاش شد مدلی الاهیاتی برای زندگی معنوی با توجه به نادیده نگرفتن اجتماع در دینورزی ارائه شود تا هر یک از ما انسانهای متوسط با کاستیهای خاص خود بتوانیم یک موحد چندساحتی باشیم، هر چند شرایط برای عمل سخت و دشوار باشد. بخش پایانی این ۱۲ مقاله را با سخنی از مهندس بازرگان به پایان میبرم که هنوز هم به ما نهیب میزند و انرژی اتوپیایی میبخشد:
« اینک که از زندگی بردگی و ظلم و ننگ و از تسلط سفلگان به تنگ آمدهایم و هر روز و هر ساعت با مشاهده مظاهر ستمگری و بدبختی اعصابمان کوبیده میشود و چون مرغی خود را به قفس میزند و در پی راه فرار و چارهجویی و نجات میگردیم، بیاییم در راه یک برنامه مقدس و مطمئن ولی مشکل، پرافتخار قدم برداریم و وجدان خود و خدای خود را خشنود سازیم. راه طولانی و پرمرارت است ولی دوری و خار راه دوست از شهد و عسل شیرینتر است. ما پیشقدم میشویم همقدم هم خواهیم یافت…».
.
.
مقاله چهارم از مجموعه مقالات الهیات رهایی بخش تعاونی
الهیات دوبُنی برای اسلام مدنی: پیشنهادی برای پروژه اجتماعی نواندیشی دینی
نویسنده: محمد قطبی
.
.
مقاله اول از مجموعه مقالات الهیات رهاییبخش ِتعاونی
مقاله دوم از مجموعه مقالات الهیات رهاییبخش ِتعاونی
مقاله سوم از مجموعه مقالات الهیات رهاییبخش ِتعاونی
مقاله چهارم از مجموعه مقالات الهیات رهاییبخش ِتعاونی
.
.