چکیده
در پژوهش حاضر، نسبت میان شرطبندی پاسکال و عقلانیت دینداری سنتی بررسی میشود. در آن، پرسش این است که در صورت صحت شرطبندی پاسکال، آیا میتوان از آن، عقلانیت دینداری سنتی را نتیجه گرفت یا خیر؛ یا اینکه بهعکس، شرطبندی پاسکال بهزیان عقلانیت دینداری سنتی هم هست و بهلحاظ منطقی، با آن ناسازگاری دارد. به این منظور، پس از تقریر شرطبندی پاسکال و ارائهٔ تعریفی از دینداری سنتی، از رابطهٔ ایندو، در دو بخش گفتوگو شده است. نتیجهٔ این بررسی آن است که شرطبندی پاسکال، نهتنها عقلانیت دینداری سنتی را اثبات نمیکند، که این استدلال، بر فرض صحت آن، با دینداری سنتی ناسازگار است.
مقدمه
یکی از استدلالهایی که در زمینهٔ باور به وجود خدا مطرح شده است، بهنام «شرطبندی پاسکال» شناخته میشود (پامر، ۱۳۹۳: ۵۲۳). بِلِز پاسکال ریاضیدان، فیزیکدان و فیلسوف فرانسویِ قرن هفدهم میلادی است. استدلال او از دستهٔ دلیلهای عملگرایانه (خسروی فارسانی و اکبری، ۱۳۹۰: ۶) و احتیاطمحور و سودمحور (زادیوسفی و سعیدیمهر، ۱۳۹۴: ۴۴؛ خسروی فارسانی و اکبری، ۱۳۹۰: ۷) است.
در این دسته از دلیلها، بر وجود خدا در عالم واقع استدلال نمیشود؛ زیرا پیشفرض این است که دلیلهایی که بر وجود خدا اقامه شدهاند، اشکالاتی دارند و نمیتوان وجود خدا را بهوسیلهٔ آنها اثبات کرد. دلیلهای عملگرایانه با این هدف اقامه میشوند که باور ما به وجود خدا توجیه عقلانی بیابد؛ یعنی میگویند هرچند وجود خدا در عالم واقع اثبات نشده است، باور به وجود خدا سودمند است یا مصلحت دارد و به این جهت، چنین باوری عقلانی است (زادیوسفی و سعیدیمهر، ۱۳۹۴: ۴۴).
در این تحقیق میخواهیم ربطونسبت استدلال شرطبندی و دینداری سنتی را بررسی کنیم که تعریف آن خواهد آمد. توجه به این نکته لازم است که هدف اصلی تحقیق بررسی صحتوسقم شرطبندی پاسکال نیست؛ بلکه بررسی این است که برفرضِ درستی آن، آیا میتوان از آن برای اثبات عقلانیت دینداری سنتی سود جست یا خیر. به عبارت دیگر میخواهیم ببینیم برهان شرطبندیْ عقلانیت دینداری سنتی را اثبات میکند یا اثبات نمیکند یا بهعکس، بهلحاظ منطقی، با آن ناسازگار است.
به این منظور، ابتدا شرطبندی پاسکال را تقریر میکنیم. سپس تعریفی از دینداری سنتی ارائه میدهیم. آنگاه میکوشیم ربطونسبت ایندو را با هم مشخص میکنیم. در این زمینه، از دو مسئله سخن میگوییم: یکی این است که آیا استدلال شرطبندی توان اثبات عقلانیت دینداری سنتی را دارد یا خیر. دیگری اینکه آیا این استدلال با دینداری سنتی سازگار است یا خیر.
استدلال پاسکال مخالفان و موافقان بسیاری دارد و بحثهای گستردهای دربارهٔ آن شکل گرفته است. گفتهاند این استدلال در شهرت و مناقشهبرانگیزی، رقیب اصلی استدلال وجودشناختی آنسلم است. (خسروی فارسانی و اکبری، ۱۳۹۰: ۷). بااینهمه، تاجایی که بررسی کردهایم، تحقیقی با این پرسش صورت نگرفته است که استدلال شرطبندی، در صورت صحت، چه ربطونسبتی میتواند با دینداری سنتی داشته باشد.
البته اشکال معروفی در پاسخ به استدلال پاسکال مطرح شده است که با نامهای «اشکال چند خدا» (پامر، ۱۳۹۳: ۵۳۴-۵۳۵)، «اشکال چند مدعی» (پامر، ۱۳۹۳: ۵۳۴-۵۳۵)، «اشکال خدایان متعدد» (زادیوسفی و سعیدیمهر، ۱۳۹۴: ۴۴) و «نقد مدعیان بسیار» (خسروی فارسانی و اکبری، ۱۳۹۰: ۱۳) شناخته می شود. این مسئله، با بخش نخستِ پژوهش ما ارتباط و شباهت بسیار دارد؛ تفاوت آنجاست که در این اشکال، پرسش اصلیْ عقلانیت یا عدم عقلانیت باور به خداست (پامر، ۱۳۹۳: ۵۳۴-۵۳۷؛ زادیوسفی و سعیدیمهر، ۱۳۹۴: ۴۳-۶۶؛ خسروی فارسانی و اکبری، ۱۳۹۰: ۱۳-۱۹)؛ درحالیکه ما در اینجا دربارهٔ عقلانیت دینداری سنتی بحث میکنیم؛ ضمناً برخلاف اشکال بالا، به استدلال اشکال نکردهایم و با فرض درستیِ آن، بحث را پیش بردهایم. بههرحال، موضوع اصلیتر این تحقیق را که در بخش دوم آن میآید، در تحقیقی نیافتهایم؛ یعنی طرح این احتمال که استدلال پاسکال با دینداری سنتی سازگار نیست.
اهمیت بحث از این استدلال و ربطونسبت آن با دینداری سنتی در این است که اولاً دلیل پاسکال اهمیت و شهرت بسیار یافته و مناقشهبرانگیز بوده است. ثانیاً اکثر قاطع دینداران بهروش دینداری سنتی دیانت میورزند. ثالثاً مبانی دینداری سنتی همیشه محل بحث و مناقشه بوده است و اساساً به همین جهت، سراغ دلایل عملگرایانهای چون دلیل پاسکال رفتهاند که مبانی الهیاتی حقانیت ادیان را اثباتناپذیر یا مناقشهپذیر دانستهاند.
شرطبندی پاسکال
دلیل شرطبندی ازاینرو با نام پاسکال شناخته میشود که نخستین بار، او تقریری مفصل از آن ارائه داده است؛ اما این دلیل پیشینهای بسیار درازتر دارد و در سنت دینی اسلام، از امامان شیعه هم گزارش شده است. برای مثال، از امام صادق و امام رضا روایت کردهاند که در گفتوگو با شخصی ملحد، چنین استدلال آوردهاند: اگر خدا نباشد، ما و تو نجات مییابیم؛ اما اگر خدا باشد، ما نجات مییابیم و تو هلاک میشوی (کلینى، ۱۴۰۷ق: ۱/۷۸).
همچنین محمد غزالی برای اثبات عقلانیت اعتقاد به آخرت، این استدلال را با ذکر مثالهایی توضیح داده و سپس حدیثی مشابه با احادیث بالا از امام علی نقل کرده است (غزالی، ۱۹۶۴: ۱۸۸-۱۸۹). مایکل پامر، نویسندهٔ کتاب دربارهٔ خدا، به این استدلال غزالی اشاره کرده و دلیل شرطبندی را ویژهٔ پاسکال ندانسته است (پامر، ۱۳۹۳: ۵۲۳).
بههرحال، تقریر پاسکال از این دلیل چنین است:
در مسئلهٔ وجود خدا، ناگزیریم یکی از این دو گزینه را انتخاب کنیم: وجود خدا و عدم خدا، و راه سومی وجود ندارد. ازآنجاکه عقل توان اثبات هیچیک از این دو گزینه را ندارد، در واقع، در شرطبندیای قرار گرفتهایم که در آن، یا باید بر سر وجود خدا شرط ببندیم یا بر سر عدم او. اکنون باید ببینیم که شرط بستن روی کدامیک از این دو گزینه عقلانی است. اگر وجود خدا را برگزینیم، باید زندگی این دنیای خود را فدای آخرت کنیم و از خوشیهای دنیویِ قطعی دست بکشیم، برای رسیدن به خیرِ دائمیِ احتمالی؛ یعنی زندگی در بهشت، در جهان آخرت. اگر عدم خدا را برگزینیم، از خوشیهای این دنیا بهرهمند خواهیم شد؛ اما درصورت وجود خدا، خوشبختی ابدی در آخرت را از دست خواهیم داد.
شرط بستن روی گزینهٔ نخست عقلانی است؛ زیرا همه می پذیریم که کسی که ناچار است در یک شرطبندی شرکت کند عقلانی است که یک جان را برای رسیدن به سه جان به خطر بیندازد؛ حالآنکه در اینجا گزینهای داریم که بسیار بیشتر از یک جان را در اختیارمان میگذارد؛ یعنی زندگی بینهایت. بنابراین اینجا هم عقلانی است که زندگی محدود دنیوی را در برابر زندگی بینهایت شرط ببندیم. این اشکال هم وارد نیست که از دست دادن زندگیِ نقدِ این دنیا، برای بهرهمندی از زندگیِ نسیهٔ محتمل، عقلانیت ندارد؛ زیرا در هر قماری، چیزی نقد را برای رسیدن به آنچه محتمل است، به خطر میاندازند، بدون اینکه این کار غیرعقلانی دانسته شود (پاسکال، ۱۳۹۳: ۵۹۵-۵۹۹).
دینداری سنتی
دینداری را با رویکردهای مختلف بررسی کرده و دیدگاههای مختلف و تقسیمبندیهای متفاوتی دربارهٔ آن ارائه دادهاند. برای نمونه، محسن کدیور از نگاه موضع دینداری در مقابل مدرنیته، آن را به سه قسمِ سنتی، سنتگرایانه و نواندیشانه دستهبندی کرده است (کدیور، ۱۳۸۵). مصطفی ملکیان در خصوص رابطهٔ اسلام و دینداری، از سه نوع دینداریِ بنیادگرایانه، تجددگرایانه و سنتگرایانه سخن گفته است (ملکیان، ۱۳۷۸: ۱۲-۱۳). عبدالکریم سروش هم در تقسیم دیگری، دینداری را به سه قسمِ «مصلحتاندیش (غایتاندیش)، معرفتاندیش و تجربتاندیش» تقسیم کرده است (سروش، ۱۳۷۸: ۲۲).
در اینجا، بدون توجه به دستهبندیها و تعاریف مطرحشده، از زاویهای دیگر، دینداری را مینگریم؛ از نگاه موضعی که فردِ دیندار در خصوص شرایع مختلف میگیرد و چگونگی رابطهای که با آموزههای دینی برقرار میکند. با این دید میبینیم نوعی از دینداری از گذشتهٔ دور تا امروز وجود داشته که رایجترین و شناختهترینِ دینداریها بوده است و ما بهدلیل همین سابقهٔ طولانیاش، آن را دینداری سنتی مینامیم.
این دینداری سنتی، دو ویژگی مهم و جداناپذیر دارد: ویژگی نخست اینکه در این دینداری، اعتقاد بر آن است که تنها یک دین و شریعت خاص برحق است (سبحانی، ۱۳۸۵: ۳۸-۴۴، ۹۰؛ مطهری، ۱۳۸۴/۱: ۲۷۷). محمدتقی مصباح یزدی در دفاع از این اندیشه میگوید: «از نظر اسلام (و بسیاری از دیگر ادیان)، فقط يک دین صحیح وجود دارد و بقیهٔ اديان باطلاند.» (مصباح یزدی، ۱۳۹۲: ۹۳) جعفر سبحانی هم نوشته است:
اخیراً برخی از مدعیان روشنفکری میگویند همهٔ ادیان آسمانی، از لحاظ اعتبار، در همه وقت یکساناند و مفاد آن این است که در هر زمانی، چند دین حق وجود دارد و انسان میتواند در هر زمانی، هر دینی را میخواهد بپذیرد… . یک چنین ادعای بزرگ، نهتنها با دلیل همراه نیست، بلکه شواهد زیادی بر سستی آن گواهی میدهد (سبحانی، ۱۳۸۵: ۳۸-۳۹). پلورالیسم بهمعنای حقانیت همهٔ شرایع و مایهٔ نجات و رستگاریِ همگان در همهٔ زمانها، به هیچ وجه صحیح نیست و دلایلی که در این باب ارائه نمودهاند کاملاً سست و بیاساس میباشد (همان، ۱۳۸۵: ۹۰).
در مقابلِ این ویژگی، نوع دیگری از دینداری هست که در آن، بر توجه به دینی خاص و تمرکز بر آن تأکید نمیشود؛ بلکه توصیه میشود از آموزههای همهٔ ادیان و مذاهب و فیلسوفان و عارفان بهره برده شود (ملکیان، ۱۳۸۳). این دینداری را میتوان دینداری گزینشی نامید. قسمی از این گونهٔ دینداری، در نظریهٔ «عقلانیت و معنویت» مصطفی ملکیان دیده میشود. او مینویسد:
ما نباید خود را از برکات معنوی هیچ دین و مذهبی محروم کنیم. حق و حقیقت مکانبند نیست و بنابراین شرقی و غربی ندارد و زمانمند هم نیست و در نتیجه، نو و کهنه هم ندارد. حق و حقیقت گمشدهٔ ما انسانهاست و ما حق و بلکه وظیفه داریم که هرگاه و هرجا که یافتیمش، فارغ از اینکه نو است یا کهنه و شرقی است یا غربی، در آغوشش بگیریم و عزیزش بداریم؛ کمااینکه باطل نیز چه نو باشد و چه کهنه و چه شرقی باشد و چه غربی، باید طرد و نفی شود (همو، ۱۳۸۱: ۲۴۶).
ویژگی دوم دینداری سنتی این است که در آن باید به آموزههای دین و شریعتی که حق دانسته شده، تعبد یا التزام کامل داشت؛ یعنی باید بیچونوچرا، به همهٔ گزارههای موجود در متون مقدس آن دین و شریعت پایبند بود، هرچند برای تعبد به آن گزارهها، دلیلی جدا از اینکه در متون مقدس دینی آمدهاند، در دست نباشد (نک مطهری، ۱۳۸۴/۲۱: ۱۶۷).
مرتضی مطهری از طرفداران این نگاه نوشته است: «تعبد به این معناست که ما نباید اینطور باشیم که تا حکمت دستورى را کشف نکردهایم، به آن عمل نکنیم. ما باید متعبد باشیم؛ به این معنا که باید به هر دستورى که ثابت شد از ناحیهٔ دین است عمل کنیم؛ خواه اینکه حکمتش را فهمیده باشیم یا نفهمیده باشیم» (همان).
در مقابلِ این ویژگی هم هرگونه دینداری سنجشگرایانه قرار میگیرد. در رویکرد سنجشگرانه به گزارههای دینی، پایبندی به گزارههای دینی تنها به آن دلیل نیست که آن گزارهها در متون مقدس دینی آمده است؛ بلکه دلیلی خارج از متون مقدس دینی هم دارد. در این نگاه، آموزههای دینی سنجش میشوند و تنها اگر عقلانیت داشته باشند، به آنها عمل میشود (ملکیان، ۱۳۸۱: ۲۷۷؛ مجتهد شبستری، ۱۳۸۴: ۷۷-۷۸).
ناتوانی شرطبندی پاسکال در اثبات عقلانیت دینداری سنتی
چنانکه در توضیح شرطبندی پاسکال گفتیم، این استدلال در این فرض ارائه میشود که وجود خدا اثباتشدنی نیست. هدف استدلال شرطبندی این است که براساس قاعدهٔ عقلیِ احتیاط اثبات شود باید به خدا ایمان داشت. تحلیلی که در این استدلال نهفته این است که احتمالاتی چون وجود خدا و جهان آخرت و بهشت و جهنم هست و عقل با در نظر گرفتن این احتمالات حکم میکند که باید احتیاط کرد و به وجود خدا ایمان داشت تا در صورت وجود خدا، خیری دائمی (بهشت) را از دست ندهیم و گرفتار رنجی ابدی (جهنم) نشویم.
این استدلال با اشکالاتی مواجه شده است. مایکل پامر، در کتابی که با عنوان دربارهٔ خدا به فارسی ترجمه شده، اشکالات آن را بهتفصیل مطرح کرده است (پامر، ۱۳۹۳: ۵۳۳-۵۵۱). اما اینجا فرض میگیریم که استدلال پاسکال در اثبات عقلانیتِ باور به وجود خدا درست است. بنابراین از بین دو گزینهای که پیشِروی ما قرار میدهد، یعنی وجود خدا و عدم خدا، عدم خدا کنار میرود و تنها، گزینهٔ وجود خدا باقی میماند. اکنون میخواهیم ببینیم آیا از عقلانیت باور به وجود خدا، میتوانیم نتیجه بگیریم که دینداری سنتی هم عقلانی است یا خیر.
واضح است که پاسخ این پرسش منفی است؛ بهدلیل آنکه شرطبندی پاسکال تنها اثبات میکند که باید به خدا ایمان داشت؛ اما نمیگوید به کدام خدا باید ایمان داشت و چه شریعتی را باید برگزید و چگونه باید دیانت ورزید؛ درحالیکه در دینداری سنتی، اولاً باید شریعتی خاص را برگزینیم و ثانیاً باید بهنحو تعبدی، به آموزههای آن پایبند باشیم.
بنابراین استدلال شرطبندی، برای اینکه عقلانیت دینداری سنتی را اثبات کند، نمیتواند به این شکلِ ساده مطرح شود که یا خدایی هست یا خدایی نیست؛ بلکه باید اینگونه تقریر شود:
1- یا خدایی نیست
2- یا خدایی هست، جهان آخرتی هست و آن خدا چنین است که اگر به شریعتش پایبند نباشیم، در جهان آخرت، ما را از بهشتش محروم میسازد و عذابمان میکند، و شریعتی که میخواهیم به آن پایبند باشیم شریعت همین خداست.
اگر استدلال را به این شکل مطرح کنیم، گرفتار مغالطهٔ «دوراهی کاذب» میشویم؛ زیرا فرض گرفتهایم که راههای پیشِروی ما منحصر به این دو گزینه است؛ درحالیکه این فرض درست نیست و ما بیش از این دو گزینه در اختیار داریم؛ چراکه تصورها و امکانهای دیگری هم دربارهٔ خدا و شریعت او وجود دارد که باید به گزینههای شرطبندی افزود (پامر، ۱۳۹۳: ۵۳۴-۵۳۷).
برای نمونه، ممکن است خدایی باشد، جهان آخرتی هم باشد و آن خدا چنین باشد که اگر به شریعتش پایبند نباشیم، در جهان آخرت، ما را از بهشتش محروم سازد و عذابمان کند، اما شریعتی که میخواهیم به آن پایبند باشیم شریعت این خدا نباشد. همین احتمال گزینههای بسیاری را به دو گزینهٔ فوق میافزاید؛ زیرا ادیان بسیاری مثل مسیحیت، اسلام، یهودیت، هندوئیسم و بودیسم وجود دارد. وانگهی هریک از این ادیان نیز مذاهب و فِرَق مختلفی دارند که هرکدام از شریعت مخصوص خود برخوردار است.
مثلاً دین اسلام به دو مذهب بزرگ شیعه و سنی تقسیم میشود. مذهب شیعه خود سه فرقهٔ بزرگ شیعهٔ دوزادهامامی، اسماعیلی و زیدی دارد. شریعت دوازدهامامی علاوه بر آموزه های پیامبر، آموزههای دوازدهامام را هم شامل میشود. شریعت شیعهٔ اسماعیلی آموزههای امامان دیگری بهجز امامان شیعهٔ دوازدهامامی را در بر میگیرد و خود به چند شاخه تقسیم میشود. شریعت شیعهٔ زیدی هم با شریعت اسماعیلی و امامیه تفاوت دارد و خود شاخههایی دارد. برخی از آنها امامت ابوبکر و عمر را هم میپذیرند و برخی به ایندو اعتقاد ندارند.
تازه اینها، تنها، فرقههای موجودِ شیعه است. برخی از فرقههای شیعه، مثل کیسانیه و واقفیه از بین رفتهاند و بهلحاظ منطقی، این امکان هست که یکی از آنها برحق بوده باشند. مذهب اهلسنت هم همین وضعیت را دارد و شامل شاخههای مختلفی است. برای مثال، فرقهٔ تفکیریِ اهلسنت دایرهٔ کفر و شرک را گسترده و دایرهٔ ایمان را تنگ میبیند و فرقههای دیگرِ آن چنین نیستند.
گذشته از این، بهجز ادیان رسمی موجود، امکانها و تصورهای دیگری هم دربارهٔ خدا و شریعت او وجود دارد؛ ازجمله ممکن است شریعت خدا اینگونه باشد که در آن، دینداران و غیردینداران تنها بهاندازهٔ زمانی که در این دنیا زیستهاند، پاداش ببینند و عذاب شوند؛ یا اینگونه باشد که در آن، کسانی که صادقانه به شریعت حق درنیامدهاند عذاب نشوند؛ یعنی کسانی که دلایل حقانیت شریعت خدا را بررسی کردهاند، اما آنها را قانعکننده تشخیص ندادهاند.
با در نظر گرفتن این احتمالات، عقلانیت شرطبندی روی گزینهٔ دومِ دلیلِ شرطبندی که میگوید خدا و آخرت و بهشت و جهنمی هست و شریعت مدنظر ما شریعت آن خداست، اثبات نمیشود؛ زیرا با این کار، روی چیزی سرمایهگذاری کردهایم که
اولاً دیگر یکی از دو گزینهٔ پیشِرو نیست که احتمال وقوعش پنجاه درصد باشد؛ بلکه تنها یکی از گزینههای بسیارِ محتمل است. پس عقلانی نیست برای رسیدن به چیزی که احتمال وقوعش بسیار اندک است، گزینههای دیگر را حذف کنیم و بر روی آن گزینه شرط ببندیم.
ثانیاً نقد نیست و پاداش را به آخرت حواله میدهد؛ درحالیکه باور به برخی گزینههای بدیل، اجازهٔ بیشتری برای بهره بردن از این دنیا در اختیار مینهد و با باور به آنها، آزادی و راحتی بیشتری داریم. مثلاً باور به خدای عادلی که در شریعتش کسانی که صادقانه ایمان نیاوردهاند مجازات نمیشوند، موجب میشود هم از خوشیهای دنیا محروم نشویم و هم فرصت بهشت آخرت را از دست ندهیم.
ثالثاً در مقابلِ این گزینهٔ احتمالی، گزینههای محتمل بسیاری هست که درست مانند همین گزینه میگویند اگر به آنها باور نداشته باشیم، مجازات میشویم. پس ممکن است شریعتی که به آن پایبندیم شریعت خدا نباشد و دانستیم که ادیان و مذاهب و فِرَق بسیاری وجود دارند که رقیب شریعت مدنظر ما هستند و با پایبند نبودن به آنها ممکن است عذاب شویم.
بنابراین با پذیرفتن گزینهٔ مدنظرِ استدلال شرطبندی، ریسک هم میکنیم و خود را در معرض خطر احتمالی قرار میدهیم.چنین اقدامی موجب میشود که هم خوشیهای دنیوی از دستمان بروند، هم احتمالاً گرفتار عذاب جهنم شویم. برای مثال، در صورتی که شریعت اسلام برحق باشد، فرد هندویی که از بسیاری تمتعهای زندگی دست کشیده و خود را به سختی انداخته است، در آخرت اهل نجات نیست. در نتیجه، هم این دنیا را از دست داده و هم آن دنیا را.
بگذریم از اینکه برخی گزینههای رقیبِ گزینهٔ مدنظر در شرطبندی، محتملتر از آن به نظر میآیند. نمونهٔ آنها این گزینه است که میگوید خدا عادلتر از آن است که کسانی را عذاب دهد که بهرغم تحقیق، دلایل موجهی بر حقانیت شریعت او نیافتهاند یا عادلتر از آن است که انسانها را بیش از زمانی مجازات کند که در این دنیا از آن شریعت تخلف کردهاند. این فرضها شهوداً پذیرفتنیتر است از خدای مدنظر دلیل شرطبندی که اگر به هر دلیلی به او باور نداشته باشیم، در جهان آخرت، عذابِ بینهایت میدهد.
ناسازگاری شرطبندی پاسکال با دینداری سنتی
در بخش پیش، رابطهٔ شرطبندی پاسکال و دینداری سنتی، با فرض صحت استدلالِ شرطبندی بررسی شد و این نتیجه به دست آمد که این استدلال توان اثبات عقلانیتِ دینداری سنتی را ندارد. به بیان دیگر، شرطبندی نمیتواند اثبات کند مقتضای احتیاط این است که بهنحو سنتی دینداری کنیم.
اکنون میخواهیم بگوییم استدلال شرطبندی با دینداری سنتی ناسازگار هم است؛ یعنی نهتنها دینداری سنتی شرط احتیاط نیست، که برعکس، براساس این استدلال، احتیاط اقتضا میکند اگر هم فرد میخواهد دیندار باشد، بهنحو سنتی دینداری نکند. به عبارت دیگر، عقل میگوید در صورت تردید در بنیادهای یک دین، فرد اگر میخواهد دیندار باشد، شرط احتیاط آن است که به آموزههای دینیاش التزام کامل نداشته باشد؛ بلکه آموزههای آن دین را بسنجد و التزام به آنها را منوط به راستیآزمایی کند.
به یاد داشته باشیم که چنانکه پیش از این هم گفتیم، اینجا سخن دربارهٔ فردی است که مبانی نظری دینداری سنتی برایش اثبات نشده است یا دربارهٔ همه یا برخی از این مبانی تردید دارد. به سخن دیگر، وقتی میگوییم دینداری سنتی برخلاف احتیاط است، این حکم مخصوص زمانی است که دربارهٔ باورهای بنیادین یک دینِ خاص تردید وجود دارد. بنابراین اگر باورهای بنیادین یک دین را پذیرفته باشیم، حکم فرق میکند و اساساً استدلالِ شرطبندیِ پاسکال مجال مطرح شدن پیدا نمیکند.
اکنون برای اثبات ناسازگاری استدلال شرطبندی و دینداری سنتی، دو استدلال بیان میکنیم. در این دو استدلال، بهعلت آنکه صحت شرطبندی پاسکال را پذیرفتهایم، این گزارهها را فرض گرفتهایم که خدایی هست، جهان آخرتی هست و آن خدا در آخرت، کسانی را که به شریعتش پایبند نبودهاند عذاب میکند. ابتدا برخی از مقدمات مشترک دو استدلال را توضیح میدهیم. سپس هریک از استدلالها را جداگانه صورتبندی میکنیم:
1- تصور اکثر قاطع دینداران دربارهٔ خدا این است که خدا سه ویژگی دارد: علم مطلق، قدرت مطلق و خیر محض. به نظر میرسد همه میپذیرند که اگر خدا این سه ویژگی را داشته باشد، آنگاه اگر شریعتی برای انسانها تشریع کرده باشد، در این شریعت، هیچ آموزهای برخلاف حکم عقل و اخلاق نیست. به عبارت دیگر، این خدا هرگز فرمان نمیدهد باوری را بپذیریم که دلیلی برخلاف آن داریم. همچنین هرگز دستور نمیدهد کاری غیراخلاقی انجام دهیم.
2- در آموزههای دینی همهٔ ادیان، گزارههای نظریای هست که دلیلی عقلانی برخلافشان در دست داریم؛ مانند وجود آسمانهای هفتگانه، اینکه انسانها از نسل یک زوج، یعنی آدم و حوا هستند، و نظریهٔ زمینمرکزی. همچنین گزارههای عملیای هست که غیراخلاقی به نظر میرسند؛ یعنی به عملی غیراخلاقی سفارش میکنند یا آن را جایز میدانند؛ مانند تبعیض بین زن و مرد در حقوق خانوادگی و اجتماعی (ازجمله مسئلهٔ تعدد زوجات و تفاوت زن و مرد در ارث و دیه)، و جواز بردهداری.
البته اگر از پیش، حقانیت دینی را پذیرفته باشیم، برای متون مقدس دینی آن، حجیت معرفتشناختی قائلیم. ازاینرو آموزههای غیرعقلی و غیراخلاقی آن دین را بر معنایی حمل میکنیم که با عقل و اخلاق ناسازگار نباشند؛ اما در اینجا، بهجهت آنکه فرض این است که حقانیت شریعتی که میخواهیم به آن پایبند باشیم اثبات نشده، نمیتوانیم چنین کاری انجام دهیم؛ بلکه باید روشی به کار ببندیم که در زمینهٔ هر متن دیگری به کار میبندیم؛ یعنی اینگونه گزارهها را بر معنایی حمل کنیم که بهصورت معمول، از آنها فهمیده میشود.
به تعبیر دیگر، با پیشفرض اثبات نشدن مبانی یک دین خاص، باید روشی را در فهم معنای گزارههای آن به کار ببندیم که در فهم معنای گزارههای ادیان دیگر و همچنین در فهم گزارههای غیردینی، مانند نوشتههای فیلسوفان به کار میبریم. چطور آنجا معنایی را که بهطور معمول، از گزارهای فهمیده میشود به آن نسبت میدهیم و معیار سنجش آن گزاره قرار میدهیم و گاهی به آن اشکال میکنیم و گاهی میپذیریم؟ اینجا نیز باید همان کار را بکنیم. بنابراین دلیلی نداریم که گزارههای غیرعقلی و غیراخلاقی موجود در متون مقدس دینی را با معناهایی تأویل کنیم که در ابتدای امر و بهطور معمول، از آنها فهمیده نمیشود.
3- چنانکه در تعریف دینداری سنتی گفتیم، در این نوع دینداری باید به آموزههای نظری و عملی موجود در متون مقدس دینی پایبند بود؛ فرقی نمیکند برای باور یا عمل به آنها، جدا از متون مقدس دینی، دلیلی داشته باشیم یا خیر. الهیدانانِ طرفدار دینداری سنتی میگویند حتی اگر گزارهای در متون مقدس دینی باشد که دلیلی علمی یا عقلی برخلاف آن حکم میکند، باید آن دلیل علمی را نامعتبر انگاشت؛ زیرا علم محدود و ظنی است (مصباح یزدی، ۱۳۹۲: ص۱۴۹-۱۵۱).
با این توضیحات، اکنون نوبت میرسد به صورتبندی استدلالها که بهشرح زیرند:
صورت استدلال اول
1- خدا سه ویژگی دارد: علم مطلق، قدرت مطلق و خیر محض (فرض ۱).
2- خدا آیینی برای آدمیان تشریع کرده است: «شریعت خدا» (فرض ۲).
3- خدا کسانی را که برخلاف این شریعت عمل کنند عذاب میکند (فرض ۳).
4- (نتیجهٔ ۱ و ۲) در شریعت خدا، هیچ آموزهٔ مخالفِ حکم عقل و اخلاق نمیتواند وجود داشته باشد.
5- در متون مقدس همهٔ ادیان، آموزههایی مخالف با حکم عقل و اخلاق هست.
6- (نتیجهٔ ۴ و ۵) شریعت موجود در متون مقدس هریک از ادیان، با شریعت خدا تضاد و تعارض دارد.
7- در دینداری سنتی باید به متون مقدس دینی تعبد داشت.
8- (نتیجهٔ ۶ و ۷) در دینداری سنتی باید برخلاف شریعت خدا عمل کرد.
9- (نتیجهٔ ۳ و ۸) خدا دینداران سنتی را عذاب میکند.
10- (نتیجهٔ ۹) دینداری سنتی برخلاف احتیاط عقلی است.
11- شرطبندی پاسکال بر احتیاط عقلی بنا شده است.
12- بنابراین (نتیجهٔ ۱۰ و ۱۱) شرطبندی پاسکال با دینداری سنتی ناسازگار است.
صورت استدلال دوم
1- خدا سه ویژگی دارد: علم مطلق، قدرت مطلق و خیر محض (فرض ۱).
2- خدا در آخرت کسانی را عذاب میکند (فرض ۲).
3- (نتیجهٔ ۱ ) خدا با هر حکم غیرعقلی و غیراخلاقیای مخالف است.
4- (نتیجهٔ ۲ و ۳) محتملتر از دیگر احتمالها دربارهٔ دایرهٔ شمول عذاب خدا این است که افرادی را شامل میشود که به احکامی برخلاف عقل یا اخلاق پایبندند.
5- در آموزههای دینیِ همهٔ ادیان، گزارههای نظریِ مخالف با حکم عقل و اخلاق هست.
6- در دینداری سنتی، باید به همهٔ آموزههای موجود در متون مقدس دینی پایبند بود.
7- (نتیجهٔ ۵ و ۶) لازمهٔ دینداری سنتی پایبندی به برخی گزارههای مخالف با عقل و اخلاق است.
8- (نتیجهٔ ۴ و ۷) محتملتر از دیگر احتمالها دربارهٔ دایرهٔ شمول عذاب خدا این است که دینداران سنتی را شامل میشود.
9- (نتیجهٔ ۸) دینداری سنتی برخلاف احتیاط عقلی است.
10- شرطبندی پاسکال بر احتیاط عقلی بنا شده است.
11- بنابراین (نتیجهٔ ۹ و ۱۰) شرطبندی پاسکال با دینداری سنتی ناسازگار است.
جمعبندی و نتیجهگیری
پرسش اصلی تحقیق این بود که آیا شرطبندی پاسکال، بر فرض آنکه صحیح باشد، میتواند عقلانیت دینداری سنتی را اثبات کند یا نه، و بلکه بهزیان آن است. استدلال شرطبندی میگفت در مسئلهٔ وجود خدا، دو گزینه پیشِروی ما قرار دارد: یا خدایی هست یا خدایی نیست. در این صورت، عقل میگوید شرط احتیاط آن است که به وجود خدا باور داشته باشیم تا در جهان آخرت، خوشیِ احتمالیِ ابدی را از دست ندهیم و گرفتار عذاب احتمالیِ ابدی نشویم. در تعریف دینداری سنتی هم گذشت که این نوع دینداری دو ویژگی دارد: اولاً در آن اعتقاد بر آن است که تنها، یک دین و شریعت خاص برحق است. ثانیاً باید به همهٔ آموزهای موجود در آن شریعت، التزام کامل داشت.
رابطهٔ میان شرطبندی پاسکال و دینداری سنتی در دو بخش بررسی شد: در بخش اول گفتیم که در استفاده از دلیل شرطبندی برای اثبات عقلانیت دینداری سنتی، گرفتار مغالطهٔ دوراهی کاذب میشویم؛ زیرا تنها دو گزینه را محتمل میگیریم: یکی اینکه خدایی نیست. دیگر اینکه خدایی هست، جهان آخرتی هست و آن خدا در آخرت، کسانی را که به شریعتش درآمده باشند، از زندگی خوشِ ابدی برخوردار و دیگران را گرفتار جهنم میکند و شریعتی که میخواهیم به آن پایبند باشیم شریعت همین خداست.
درحالیکه احتمالات بسیارِ دیگری هم هست؛ ازجمله این احتمال که خدا کسانی را که صادقانه به شریعتش باور نداشتهاند عذاب نمیکند؛ همچنین این احتمال که دین و شریعتی که برگزیدهایم غیر از دین و شریعت خداست. گفتیم که با توجه به وجود ادیان و مذاهب و فِرَق فراوان، تنها با در نظر گرفتن همین احتمال، گزینههای پیشِروی ما بسیار بیشتر از دو گزینه میشود. نتیجهٔ این بحث آن است که شرطبندی پاسکال توان اثبات عقلانیت دینداری سنتی را ندارد.
در بخش دوم، به نتیجهای بالاتر از نتیجهٔ بخش نخست رسیدیم و آن این بود که استدلال شرطبندیِ پاسکال با دینداری سنتی ناسازگار هم است؛ یعنی اگر بخواهیم آن را بپذیریم، نمیتوانیم همزمان به برخی لوازم دینداری سنتی، همچون لزوم التزام کامل به همهٔ آموزههای موجود در شریعت پایبند باشیم؛ زیرا این استدلال بر احتیاط عقلی تکیه دارد و حالآنکه اثبات شد که در فرضِ تردید در باورهای بنیادین یک دین، احتیاط عقلی به عدم التزام کامل به آموزههای آن دین حکم میکند.
منابع
1- قرآن کریم (۱۳۷۶). ترجمهٔ محمدمهدی فولادوند، تهران: دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی.
2- کتاب مقدس، ترجمهٔ انتشارات ایلام.
3- خسروی فارسانی، عباس و رضا اکبری (۱۳۹۰). «بررسی انتقادی استدلال شرطبندی پاسکال در اثبات وجود خدا»، در: پژوهشهای فلسفیکلامی، ش3.
4- پاسکال، بلز، (۱۳۹۳). «پاسکال: شرطبندی»، در: پامر، مایکل، دربارهٔ خدا، ترجمهٔ نعیمه پورمحمدی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.
5- پامر، مایکل (۱۳۹۳). دربارهٔ خدا، ترجمهٔ نعیمه پورمحمدی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.
6- زادیوسفی، امیرحسین و محمد سعیدیمهر (۱۳۹۴)، «شرطبندی پاسکال و اشکال خدایان متعدد»، در: جستارهای فلسفه دین، ش۲.
7- سبحانی، جعفر (۱۳۸۵). پلورالیزم دینی یا کثرتگرایی، قم، مؤسسه امام صادق، چاپ دوم.
8- سروش، عبدالکریم، (۱۳۷۸). «اصناف دینورزی»، در: کیان، ش۵۰.
9- غزالی، محمد (۱۹۶۴م). میزانالعمل، تحقیق سلیمان دنیا، قاهره: دارالمعارف، چاپ اول.
10- کدیور، محسن، «دادوستد اسلام و مدرنیته» (۱۳۸۵). در: وبگاه رسمی محسن کدیور، تاریخ نشر: ۲۶ مرداد ۱۳۸۵، دیدهشده در ۲۴ فروردین ۱۴۰۲.
11- کلینى، محمد بن یعقوب (۱۴۰۷ق). الکافی، تحقیق و تصحیح علىاکبر غفارى و محمد آخوندى، تهران: دار الکتب الاسلامیه.
12- مجتهد شبستری، محمد (۱۳۸۴). تأملاتی در قرائت انسانی از دین، تهران، طرح نو، چاپ دوم.
13- مصباح یزدی، محمدتقی (۱۳۹۲). رابطهٔ علم و دین، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ دوم.
14- مطهری، مرتضی (۱۳۸۴). مجموعهآثار استاد شهید مطهری، تهران، صدرا، چاپ هفتم.
15- ملکیان، مصطفی (۱۳۷۸). «سخنی در چندوچون ارتباط اسلام و لیبرالیسم»، در: کیان، ش۴۸.
16- ملکیان، مصطفی (۱۳۸۱). راهی به رهایی، تهران: مؤسسهٔ نگاه معاصر، چاپ دوم.
17- ملکیان، مصطفی (۱۳۸۳). «بحران معنویت؛ مؤلفههای زندگی معنوی»، در: وبگاه صدانت، دیدهشده در ۲۴ فروردین ۱۴۰۲.
به نظرم دو اشکال در نوشته هست:
در بخش “ناتوانی شرطبندی پاسکال در اثبات عقلانیت دینداری سنتی”،اگر به فلسفه پاسکال سری بزنیم متوجه می شویم که پاسکال مسیحی است،خدای پاسکال مسیحی است و شریعت مدنظر پاسکال هم شریعت مسیح است و اگر ما از نقطه نظر پاسکال به این برهان بنگریم،آن را باید برای مسیحیت ارزیابی کنیم و نه دیگر ادیان.این برهان آنگونه که پاسکال طرح کرده جهان شمول نیست.
و در رابطه با بند سوم استدلال ها،به نظرم نوع نگرش به اخلاق و در واقع اینکه کدام فلسفه اخلاق را بپذیریم ممکن است در استدلال ها اشکال ایجاد کند،اینکه اخلاق را مطلق بدانیم یا نسبی و … احتمالا در روند استدلال اثر گذار باشد.