تبدیل شدن حکایت به تاریخ فراوان رخ می دهد و در پی آن آثاری از خود برجای می گذارد که گاه بسیار جذاب است. این تجربه را بیشتر برای دانشجویان تاریخ بیان می کنم اما از آنجا به ادبیات دینی معاصر ما و به خصوص آنچه از آن در انقلاب مطرح شد مربوط است برای عموم علاقه مندان هم جذاب خواهد بود. امیدوارم با آن به مثابه یک نظریه برخورد شده و اگر جای نقد دارد این بنده خدا را راهنمایی کنند.
مطلبی که مرور خواهم کرد، نمونه ای است از این که چطور و چگونه یک حکایت و داستان، تبدیل به تاریخ شده و مورد استناد قرار می گیرد. باید عرض کنم که این اتفاق فراوان می افتد، گاه عمدی و گاه سهوی، اما در هر حال برای این تبدیل بستری لازم است که اگر فراهم باشد به راحتی این دگرگونی صورت گرفته و یک داستان ساختگی، تبدیل به یک حقیقت تاریخی شده و به تدریج، استناد به آن از میان داستانسرایان عبور کرده به میان افرادی که قدری بالاتر از این سطح قرار دارند از نویسندگان و حتی پژوهشگران که حوزه کارشان موضوع دیگری است اما از اینها به عنوان اصول موضوعه استفاده می کنند، نفوذ می کند. این اتفاق در بسیاری از ملل می افتد و نمونه های فراوان دارد. اما در میان آنها، قصه هایی که با انگیزه های سیاسی و اجتماعی خاصی ساخته می شود، نیازمند بررسی بیشتر است. اینها در یک دوره مورد استفاده قرار می گیرند و اغلب منشأ تغییراتی می شوند که جالب توجه است. این داستانها (مانند ماجرای مستر همفر) اغلب با اهداف خاصی ساخته می شوند، اما وقتی نیاز به آنها در عمق جامعه و شرایط درگیر با آن وجود داشته باشد، تردیدی در صحت و درستی آن صورت نمی گیرد. در اینجا قصد دارم یک نمونه را بررسی کنیم. طبیعی است که این مطالب در حد شواهدی است که بیان خواهد شد.
ادامه مطلب “داستانی که تبدیل به حقیقت تاریخی شد، رسول جعفریان”