همزمان با سالروز صدور فرمان مشروطیت در چهاردهمین روز از مردادماه سال ۱۴۰۲ رسانهی خبری تحلیلی دیدارنیوز در برنامه اصل ۲۷ با محمدامیر قدوسی، حقوقدان، وکیل پایه یک دادگستری و مدرس دانشگاه درباره امکان جمع میان ارزشهای مشروطه گرایانه با حکومت مبتنی بر قواعد شرع و نیز نسبت جمهوری اسلامی با آرمانهای نهضت مشروطیت گفتگویی ترتیب داد. در این گفتگو که به بهانه تالیف کتاب «چهار نظریه دربارۀ حکمرانی» -در سال ۱۳۹۹ از سوی انتشارات نگاه معاصر- انجام شده است؛ به موضوعات دیگری نیز همچون قانون اساسی، حقوق بشر، حقوق اقلیتها و دموکراسی پرداخته شد.
.
.
مشروطه ایرانی و جمهوری اسلامی
مشاهده گفتگو با محمدامیر قدوسی در یوتیوب | آپارات
شنیدن گفتگو با محمدامیر قدوسی در انکر | اسپاتیفای | گوگل پادکست | کستباکس
.
.
کتاب «چهار نظریه دربارۀ حکمرانی؛ پژوهشی دربارۀ نسبت مشروطیت و مشروعیت» میکوشد به این سوال پاسخ بدهد:
آیا ممکن است که حکومتی به ارزشهای جهان جدید وفادار باشد و همزمان حکومتی دینی باشد؟
منظور از حکومت مشروطه در این کتاب، آن حکومتی است که چهار مولفه اداره دموکراتیک سپهر عمومی، ابتنای حکمرانی بر مبنای حکومت قانون، پاسداشت حقوقبشر و در نظر داشت سنتهای ملی در آن نهادینه شده است.
همچنین منظور از حکومت مشروعه در این کتاب، آن حکومتی است که براساس قوانین شرعی اداره میشود.
با این توضیح می توان پرسش نخست را به بیانی دیگر اینگونه صورتبندی کرد:
آیا حکومتی که میخواهد براساس قواعد شرع اداره شود میتواند حکومتی باشد که حقوقبشر را حقیقتا پاس بدارد و با حکومت قانون در معنای دقیق کلمه سازگار باشد و به معنای دقیق کلمه دموکراتیک بوده و سنتهای ملی را آنچنان که باید و شاید در نظر بگیرد؟
چنانکه قدوسی در این کتاب بیان کرده است، در جواب این سوال، چهار نظریه مختلف از سوی صاحب نظران این حوزه مطرح شده است:
نظریه اول که نویسنده آن را “مشروعیت” نامیده است، بر این باور استوار است که حکومت شرعی نمیتواند حکومتی مشروطه باشد. یعنی حکومتی که بر اساس قواعد شرعی تاسیس و اداره می شود، نمیتواند حکومتی باشد که حقوقبشر، حکومت قانون، دموکراسی و سنت های ملی را بپذیرد و وظیفه مسلمانان این است که این مولفه های ناسازگار با شرع را کنار بگذارند. چرا که این مولفه ها عناصری وارداتی و گاه شرک آلود است و متناسب با فرهنگ مسلمانان نیست.
قدوسی بر این باور است که ما در تاریخ اسلام و ایران، مشروعهخواهان زیادی داشته ایم و از نظر او شیخ فضلالله نوری و بنیانگذار جمهوری اسلامی از مشهورترین چهره های این گروه هستند.
گروه دوم که قدوسی نظریه آنان را “مشروطیت” نامیده است، کسانی هستند که همچون گروه نخست، میگویند مولفه های حکومت مشروطه با بایسته های حکومت مشروعه قابل جمع نیست. با این تفاوت که حکومتی میخواهند که دموکراتیک و حقوقبشری باشد و حکومت قانون و سنتهای ملی را پاس بدارد. این طیف کسانی هستند که یا اساسا متدین نیستند و یا اگر متدین هستند، معتقدند که تدین واقعی غیر از این تشرع تاریخی و التزام به فتاوای فقها در رسالههای عملیه است و خداوند از ما نخواسته است که از این رسالهها که از نظر آنها مشحون از خطای در فرآیند و فرآورده استنباط است، تبعیت کنیم.
به باور نویسنده کتاب، میرزا فتحعلی آخوندزاده و دکتر حسین بشیریه از مشاهیر متفکران گروه دوم هستند.
طرفدران نظریه سوم و چهارم که به باور قدوسی به دو گونه متفاوت از “جمع میان مشروطیت و مشروعیت” باورمندند، کسانی هستند که میگویند هم احترام به حقوقبشر، هم پایبندی به دموکراسی، هم التزام به حکومت قانون و هم درنظرداشت سنتهای ملی، با دستورات شرعی سازگار هستند.
در واقع این افراد روشنفکران دینی ای هستند که میخواهند به نحوی از انحاء، التزام به دستورات دینی و پاسداشت ارزشهای مشروطیت را با هم جمع کنند.
به باور نویسنده کتاب اندیشه امکان جمع میان مشروطیت و مشروعیت، در تاریخ اندیشه ما، به دو صورت مختلف تجلی پیدا کرده است: صورت اول در آرای آنهایی است که همچون ابوالقاسم فنایی قائل به این هستند که شرع باید ثبوتا و اثباتا در چارچوب موازین اخلاقی و عقلانی مشروطیت بگنجد و خداوند حکیم نمیتواند دستوراتی مخالف حقوقبشر و عقل عقلای زمان بدهد و اساسا ما باید فهممان را از کلام خدا با ارزشهای اجتنابناپذیر جهان جدید موزون کنیم. این نگاه از آن کسانی است که هم خودشان را متشرع میدانند و هم در عینحال با تمام ارزشهای جهان جدید در حوزه حکمرانی همدل و همداستانند. علت این سازگاری هم این است که این گروه از متفکران اساسا یک پارادایم شیفت در نحوه استنباط احکام شرعی به وجود آورده اند.
قدوسی این نظریه را ” مشروعیت در چارچوب مشروطیت” نام نهاده است.
صورت دوم این اندیشه، – البته تا تاریخ نشر کتاب- در آرای کسانی مثل دکتر سروش و محسن کدیور پدیدار شده است. نویسنده کتاب بر این باور است که این گروه از متفکران گرچه کوشش فراوان می کنند که میان مشروطیت و مشروعیت جمع کنند، به دلیل برخی ملاحظات علمی و غیرعلمی ای که دارند، گاه به سوی نوعی اخته کردن ارزشهای مشروطه به بهانه پاسداری از ارزشهای دینی و اخلاقی تمایل پیدا می کنند.
نمود روشن این ادعا از منظر نویسنده، سنگ اندازی تئوریک برخی از این متفکران در برابر قبول تمام و کمال “حق بر ناحق بودن” در چارچوب گفتمان لیبرالیستی و در معنا و ژرفنا و گستره عمیق آن است.
قدوسی این نظریه را “مشروطیت در چارچوب مشروعیت” نامگذاری کرده است.
برخی از سخنان محمدامیر قدوسی در این گفتگو:
* این که تصور کنیم مشکلات پدیدآمده در جمهوری اسلامی ناشی از عدول از فقه سنتی است، تصور قابل قبولی نیست.
* آیت الله خامنه ای مفسر راستین خط امام خمینی است.
* امام خمینی یک شیخ فضل الله بختیار تاریخی است.
* من آخوند خراسانی و میرزای نائینی را هم مشروطه خواه نمی دانم.
*میرزا فتحعلی آخوندزاده یک نابغه گمنام است.
* سیدحسن تقی زاده آنقدر شخصیت قابل اعتنایی است که احسان یارشاطر و ایرج افشار را برمی انگیزاند که آثار او را تحقیق و منتشر کنند.
* وصیتنامه محمدعلی فروغی مو را به تن آدمی سیخ می کند.
* من تردیدی ندارم که آیندگان ” فتح تهران” را به روی پرده سینماها خواهند برد.
* فعالیتهای شهبانو فرح پهلوی در حوزه فرهنگ و هنر، در زمره اقدامات بسیار مثبت حکومت پهلوی است.
* شیر و خورشید یک نماد ملی است و انکار و پنهان کردن آن کار مدبرانه و متاملانه ای نیست.
* تغییر دادن نام خیابانها از تخت جمشید و تخت طاووس و … ، به اسامی دیگر کار اشتباهی بوده است.
* ایران و ایرانیت در این سامانه حکمرانی متولی ندارد.
* قانون اساسی هر ملت، همچون تار و پود یک فرش دستبافت، محصول گذشته تاریخی یک ملت است.
* قانون اساسی مشروطه در بعضی زمینه ها از قانون اساسی فعلی ما مترقی تر بوده است.
* نظام شاهی در روزگاری، نظام عقلایی حکمرانی در ایران و همه جهان بوده است.
* امروزه دو سامانه پادشاهی مشروطه و جمهوری، دو سامانه عقلایی و مصداقی از حکومت مشروطه در معنای عام است.
* مرتضی مطهری از عاقلترین چهره ها در جمهوری اسلامی بوده است.
* تفاوت مهمی در اصول اندیشه سیاسی امام خمینی، آیت الله خامنه ای، شیخ فضل الله نوری و آیت الله مصباح یزدی وجود ندارد.
* من با آرای دکتر فیرحی در مورد اندیشه سیاسی امام خمینی مخالفم.
* حقوق بشر ناموس اندیشه مشروطه گرایی است و اساسا قابل رایگیری نیست.
* محروم کردن افراد از حقوق طبیعی ای نظیر تحصیل و اشتغال به بهانه باورهایشان، نقض سیستماتیک حقوق بشر و از اشتباهات مهلک است.
* فلسفه وجودی دولت نه متدین کردن مردم است و نه متخلق کردن آنان.
* حد یقف آزادی در جامعه بسامان فقط و فقط اصل ضرر است.
* راه پیشرفت، گسترش علوم انسانی واقعی و غیرفرمایشی است.
(بررسي ارتباطات متقابل عقل، نقل و شهود از منظر امام خميني)
قرآن در جايگاه اُمالكتاب انديشه مسلمانان، همواره در طي تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي، خاستگاه شاخههاي مختلف علوم و فنون اسلامي بوده است و متعاطيان هر يك از اين شاخهها كوشيدهاند تا با بهرهگيري از خوان گسترده معارف قرآني، به بسط و رونق اين تمدن مدد رسانند. اما به رغم تلاشهاي فراواني كه در جهت شناسايي ابعاد مختلف اسلام و معارف عميق قرآني و روايي صورت پذيرفته، خلأ بسط و توسعه نظرگاهي جامع در تبيين و توصيف ابعاد متنوع تعاليم قرآني و آموزههاي اسلامي كه در سيره پيشوايان نخستين اين آيين آسماني نيز انعكاسي در خور يافته، همچنان به وضوح احساس ميشود و اين امر را شايد بتوان يكي از شواهد صدق روايت «بدأ الاسلامُ غريباً و سَيَعودُ غريباً…» (كوفي، 1410: 139 ح166) به شمار آورد.
بررسي تاريخ رشد و توسعه علوم اسلامي نشان ميدهد كه اين علوم، هر يك با ابتنا بر موضوع، روش و غايت خاص خود (كه گاهي همپوشانيهايي نيز با ساير شاخههاي علوم اسلامي داشته) دستكم در مقام ادعا در پي ارائه نظرگاهي جامع در تبيين حقايق اسلام بودهاند و از اينرو، فقيه و متكلم و فيلسوف و عارف، هر يك خود را در جايگاه يك عالم ديني، متكفّل بيان حقايق اسلام و قرآن دانسته و بر اين اساس، گاهي همگِنان خود را در ساير شاخههاي علوم اسلامي، در تحقق اين غايت، ناقص و ناكارآمد به شمار آورده است.
در اين ميان، يكي از عمدهترين ريشههاي اختلاف ميان متعاطيان شاخههاي مختلف علوم اسلامي، بهرهگيري از شيوههاي متفاوت فهم و پژوهش در مواجهه با متن مقدس (به معناي وسيع آن كه سنت شفاهي را نيز در بر ميگيرد) است؛ يعني همان چيزي كه ميتوان آن را اختلافات روششناختي علوم اسلامي ناميد. اين اختلافات كه خود ناشي از اختلاف بر سر منابع معتبر شناخت است، موجب شده است تا هر يك از علوم اسلامي، به رغم برخي مشابهتها، از روش خاص خود در فهم، تفسير و تبيين متن مقدس بهره بجويد. در اين ميان، عمدهترين روشهاي مورد استفاده در شاخههاي مختلف علوم اسلامي را با اندكي تسامح ميتوان ذيل سه روش نقلي، عقلي و شهودي ردهبندي مينمود. اين سه روش كه به ترتيب، نقطه اتكاي علم كلام، فلسفه و عرفان بوده است، از يك سو، كم و بيش موجبات رشد و بالندگي ابعاد و زواياي مختلف فرهنگ و تمدن اسلامي را فراهم آورده و از سوي ديگر، به شكلگيري مكاتب مختلف حوزه كلام، فلسفه و عرفان انجاميده كه گاهي نزاعهاي فكري ديرپا در ميان آنان جريان داشته است. بخش نخست اين نوشتار كه مباني مهمترين اين مكاتب فكري را صرفاً در حوزه فلسفه و عرفان محل تأمل قرار داده، ميكوشد تا با اشاره به كيفيت به كارگيري منابع سهگانه شناخت (عقل، نقل و شهود) نزد اين مكاتب، بر لزوم توجه به جرياني كه در پي تلفيق اين منابع و روشهاي مبتني بر آنها برآمده و نگارنده آن را «مكتب تلفيق» لقب داده، تأكيد نمايد و سير تطورات آن را تا دوره معاصر محل بحث و تأمل قرار دهد. اين نوشتار در بخش دوم، با محوريت بحث از ارتباطات متقابل عقل، نقل و شهود در آراء امام خميني، اصول و مباني مكتب تلفيق را در آثار و انديشههاي ايشان پي ميگيرد.
http://www.etemadinia.ir/2016/04/14/%D8%B1%D9%87%D8%B1%D9%88-%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8-%D8%AA%D9%84%D9%81%D9%8A%D9%82/
????????
((آیت الله خامنه ای مفسر راستین خط امام خمینی است.)) آیا آیا قای خامنهای هم در جستجوی تعامل و تلفیق است؟؟
آنچه در گذشته رخ داده بی تردید متاثر و حتی ناشی از تصمیمات افراد است. ولی نیت افراد معمولاََ با نتایج عملی آن نیات همخوانی ندارد. این جا عامل زمان دخیل است. با قطعیت می توان گفت که مارتین لوتر هنگامی که در سال ۱۵۱۷ رساله ی نود و پنج ماده ی اش را بر در کلیسایی در ویتنبورگ میخکوب کرد، نیتش اعتراض به برخی اعمال و اقدامات کلیسای کاتولیک بوده است. اما با همین قطعیت نمی توان گفت که نیت لوتر تغییر نقشه ی مذهبی اروپا یا شعله ور ساختن آتش جنگ های مذهبی بی شمار میان پروتستانها و کاتولیک ها بوده است. ضمن این که نمی توان لوتر را به تنهایی مسئول همه ی اتفاقات بعدی دانست، چون رساله ی نود و پنج ماده ی او ” مخاطبانی” داشته که انتخاب های آنان ( و پیامدهای پیش بینی نشده ی آن انتخابها) نیز بر روند امور اثرگذار بوده است. وانگهی همان انتخاب ها و پیامدها هم بر بستری از ساختارهای اجتماعی، تحولات اقتصادی و تفکرات فرهنگی تحقق یافته است.
? : تاریخ/ جان ایچ. آرنولد/ ترجمه: احمد رضا تقاء/ نشر ماهی/ ص ۱۱۴.
پن:جالب آنکه بر خلاف تصویر بسیاری، حتی فروید نیز بسیاری از شکلهای امروز تخلیهی شهوت را اموری مرَضی و از اختلالهای جنسی میشمارد؛ راههایی مانند: خودارضایی، و همجنسگرایی. هرچند که باورهای او به مسیر تاریخی دیگری جز آنکه خودش راضی بود انجامید؛ درست مانند زهدگرایی کالوَن (بنیانگذار مکتب کالوَنیسم) که به تعبیر ماکس وبر در رسالهی «اخلاق پروتستانی و روحِ سرمایهداری»، به سرمایهداری مدرن انجامید؛ امری که خود کالوَن مطلقاً بدان تمایل نداشت. #محسن_زندی
آیت الله خمینی وقتی در سال ۴۲ خطاب به روحانیت می گفت ای علمای اسلام به داد اسلام برسید، و با این خطابه های حماسی روحانیت را تشویق به براندازی نظام پهلوی می کرد، لابد احتمال نمی داد که نظام برساخته او به چنان لویاتان و هیولایی تبدیل شود که دین و دنیای مردم ایران را به مسلخ برد و این گونه به صغیر و کبیر و مرد و زن رحم نکند و برای بقای خود دست به هر کنش و اقدام غیر شرعی و ضد انسانی بزند. #مهدی_نصیری
وقتی اهداف western media و think tank های ultra-radical را مورد توجه قرار بدهیم، محتوای ذهنی این گونه که به یک movement ملی و ضد بیگانه صرفاٌ در چارچوب perspective دیکته شده رسانه و دانشگاه تابع مطلق authority حاکم می نگرد، کاملا قابل درک میشود. دقیقا آن چه دیگران دیکته میکنند. ذرهای شک و تعمق به فضای محکوم indoctrination بیگانه در چنین ذهنی راه نمییابد.
پیشنهاد حقیر به ایرانی تابع مطلق رسانه و آثار بیگانه، توجه به شباهت مقاومت آمریکا در برابر استعمار انگلیس با موضع ایرانیان انقلابی ضد دخالت آمریکا در ایران در movement
anti-western supramacy بر ایران است. توجه به فلاکتی که آمریکاییان مهاجر برای خلاصی از دست British Imperialism تحمل کردند با سختیهای کنونی اقتصادی کمی insight در اختیار ایرانی مقهور inductrination صاحبان قدرت میگذارد.
پیشنهاد دوم، شدایدی که که انگلیس برای شکستن قدرت اسپانیا در قرن 17 کشید و تلقین نارضایتی و اشتباه خواندن جنگ آرمادا Armada علیه REX انگلستان و فرار انگلیسیها و دشمنی با پادشاه انگلیس در آن زمان.
هم آمریکا و هم انگلیس قحطی و فلاکت را برای نیل به موفقیت تحمل کردند و هر دو قدرت را از چنگال ابرقدرت های زمان خود یعنی اسپانیا و انگلیس بیرون کشیدند.
عجیب است که حال به فضای فکری ضد رقابت با خود را synthetize میکنند تا کشور شما هم به نتیجهای که این دو قدرت رسیدند نرسد. نام آن را هم نگرانی برای شداید اقتصادی می گذارند!
اگر سختی کشیدن در برابر قدرت قاهر زمان و plightاقتصادی بد است و غیر معقول چگونه است که خود انگلیس و آمریکا توصیه کنونی خود را به ایرانیان پیش نگرفتند و راه دشواری و حتی قحطی را برای نیل به برتری برگزیدند.
بله، تظاهر به نگرانی برای دشواری اقتصادی مردم ایران برای جلوگیری از نتیجهای است که آنها با تحمل شداید بسیار بدست آوردند و آن نیل به قدرت و علم است. آن چه بیگانه برای ایرانی نمیپسندد و توصیه به normalcy و فرهنگ تنبلی و مصرف گرایی یعنی نفت فروشی و خرید کالاهای آماده و تبعیت توصیههای اقتصادی scholar های غربی میکند.
فرهنگ تنبلی و consumerism منتهی به material affluence نمیشود، فقر میآورد. آن چه در آینده تنبلی مورد توصیه و تشویق کشورهای عربی رخ خواهد داد.
تخریب cause (هدفِ ) درگیر شدن با مسئله علم، فن آوری و defiance (اعتراض و رد کامل ) فریبکاری آمریکا در دموکراسیخواهی و همیاری با کشورهای جنوب، روش محافظهکارانه و سهلالوصول careerism یا پیشرفت و ارتقاء دانشگاهی است. عبدالکریم سروش، سیدجواد طباطبائی، صادق زیباکلام و افراد متعدد دیگر با تکیه بر justificationism توجیه و نظریهسازی برای سبک اندیشه استبدادی دیکته شده توسط pseudo-scince شبه علم آمریکایی به دانشجویان کشورهای جنوب موفقیت و شهرت کاذب به دست آوردند. آنان کار آسان ترجمه و پنهان کردن واقعیت plagiarist کار غیر متفکرانه خود را به دانشجو و استاد ایرانی به عنوان اندیشه ارائه کردند. اندیشه دانشگاهی باید صادقانه، اخلاقی و نو باشد.
آقای محمدامیر قدوسی نیز اگرچه از لحاظ ساختار و فرم دانشگاهی نیز محسوب نمیشود، تقلیدی از این سبک کار اما substandard و ناقص است. سخن و همچنین دستهبندی ایشان ناقص مبهم و معیوب است.