مقاله علی پیرحیاتی با عنوان «هرمنوتیک به‌مثابه هم‌زبانی»

مقاله علی پیرحیاتی با عنوان «هرمنوتیک به‌مثابه هم‌زبانی»

کتاب هرمنوتیک اثر ژان گروندن می‌تواند شناخت مختصر و مناسبی نسبت به تاریخ بحث‌های هرمنوتیکی برای خواننده پدید آورد، زیرا هرمنوتیک را همچون یک سنت معرفی می‌کند و زوایای مختلف آن را در فلسفه معاصر نشان می‌دهد و در عین حال، تصورات رایج نادرست راجع به هرمنوتیک را هم می‌زداید. در مقالة حاضر ابتدا به محتوای کلی کتاب می‌پردازیم و سپس نکته‌هایی را در باب ترجمه فارسی برمی‌شماریم.

به نظر می‌رسد بحث هرمنوتیک در ایران، نقطه آغاز مناسبی نداشته‌است. از یک سو، هرمنوتیک معمولاً یادآور رویارویی فقیهان و روشنفکران دینی است که چندان ارتباطی هم به سنت هرمنوتیک فلسفی نداشت و به دلیل شرایط خاص کشور ما، به مسئله‌ای سیاسی تبدیل شد. از سوی دیگر، هرمنوتیک متضمن برداشت نسبی‌انگارانه و نیهیلیستی و پست‌مدرنیستی از حقیقت است. و البته هیچ‌یک از این دو برداشت حاصل مواجهه‌ای درخور با هرمنوتیک نبود. در این بحبوحه، کتاب‌هایی که با نگاه اصیل فلسفی، به خود هرمنوتیک می‌پردازند، مغفول مانده‌اند که کتاب گروندن یکی از همین کتاب‌هاست.

گروندن مشخصاً در سنت گادامری می‌اندیشد و البته یک‌چند هم شاگرد گادامر بوده‌است. او چند بار در کتاب صریحاً جانب گادامر را می‌گیرد (خصوصاً در برابر دریدا در صفحات ۱۰۱ و ۱۰۳) و اساساً کتاب هم به‌گونه‌ای نوشته شده‌است که گویی شلایرماخر و دیلتای و هایدگر مقدمه‌ای بر گادامر هستند و ریکور و دریدا و رورتی و واتیمو مؤخره‌ای بر او. به تعبیر دیگر، کتاب هرمنوتیک خود یک روایت است و گادامر نقطة اوج آن است. گروندن به پیروی از سنت زندگی‌نامه‌نویسیِ دیلتای، زندگی‌نامة فکری گادامر را هم به رشتة تحریر درآورده‌است (گروندن ۲۰۰۳). البته طولانی‌ترین فصل کتاب هم به گادامر اختصاص دارد و گروندن گاهی تحت‌عنوان «استاد هرمنوتیک» از او نام می‌برد.

گروندن به تأسی از اندیشه هایدگر و گادامر، بر «هرمنوتیک اعتماد» و دفاع از سنت تأکید دارد و با «پیش‌داوری علیه پیش‌داوری» به مقابله برمی‌خیزد. او در صفحه ۶۰ می‌نویسد: «… ناپختگی است اگر به قول فرانسوی‌ها پیش‌داوری‌های موجه و پرباری را که از طریق سنت به دست ما رسیده یکسره طرد کنیم.» گروندن همچنین در صفحه ۷۷ در شرح نظرات گادامر می‌نویسد «… فقط می‌توانیم سنتی را از طریق سنتی دیگر به پرسش بگیریم…». این تأکیدات نشان می‌دهد که تفکر هایدگر و گادامر بسیار بیش از آنکه ما را به سوی نسبیت‌گرایی بکشاند، می‌تواند امکان دفاع بنیادین از سنت خودمان را فراهم کند؛ یکی با نقد تاریخ تفکر غرب و دیگری با تأکید بر لزوم گفت‌وگو با سنت. این نکته خصوصاً برای پژوهشگران فلسفه در ایران اهمیت دارد، زیرا به نظر می‌رسد مهم‌ترین وظیفه آن‌ها، تلاش برای نقد فلسفة غرب با استفاده از امکانات سنت اسلامی-ایرانی و در همین حال، نقد این سنت با تکیه بر فلسفه‌های دیگر است.

از طرف دیگر، درک هرمنوتیک به این شیوه، می‌تواند در پا گرفتنِ سنت گفت‌وگو نقش مهمی داشته باشد. گادامر خاطرنشان می‌کند که «نفس هرمنوتیک همانا اذعان به این است که شاید حق با دیگری باشد» (صفحه ۱۰۸). از نظر گادامر، دیالوگ به معنای تلاش برای برنده شدن و مغلوب کردن دیگری یا درک سوبژکتیو از دیگری نیست، بلکه در دیالوگ، هر دو طرف خود را در مسیر رسیدن به توافق راجع به خود موضوع قرار می‌دهند (بارتولد ۲۰۱۲). گادامر می‌گوید «با هرمنوتیک، من این توانمندی را درمی‌یابم که به دیگری چنان گوش فرادهم که گویی حق با اوست.» (گروندن ۲۰۰۳: ۲۵۰)

گروندن چندین بار در فصول مختلف بر خصلت حقیقت‌جویی هرمنوتیک و روی‌گردانی از نسبیت‌گرایی و سوبژکتیویسم تأکید می‌کند. جالب اینجاست که گروندن با ساده‌ترین نقدها به مصاف نسبیت‌گرایی می‌رود، مثلاً «البته اگر این نظر درست باشد لاجرم به تناقض‌گویی می‌انجامد» (صفحه 118) یا «این که پاریس (و نه مارسی) پایتخت فرانسه است، …، یک واقعیت است و نه یک تفسیر.» (صفحه 122) یا «[حال که هر نظریه‌ای به نوبه‌ی خود حقیقی است] چرا باید بپذیریم که نظریه‌ی پست‌مدرن حقیقی‌تر از سایر نظریات است؟» (صفحه 125). این نقدها نشان می‌دهد که با استفاده از خود سنت هرمنوتیک هم می‌توان با نسبیت‌گرایی مقابله کرد و این مسئله اهمیت آن را در شرایط فرهنگی ما دوچندان می‌کند.

نکته دیگر، تلاش گادامر در ارائه الگویی برای علوم انسانی است که با توجه به بحث اسلامی‌سازی و بومی‌سازی علوم انسانی در ایران، اهمیت می‌یابد، زیرا گادامر می‌کوشد با تکیه بر سنت اومانیسم و با تأکید بر مفهوم «پرورش و تربیت» (Bildung) و نیز نقد روش‌شناسی علوم غربی، مبانی شکل‌گیری علوم انسانی را تبیین کند. پژوهشگران علوم انسانی در ایران اگر بخواهند راهی مستقل در این علوم بپیمایند و از نگاه سیاست‌زده نیز دور بمانند، می‌توانند از این بحث‌ها به‌عنوان منبعی کارآمد استفاده کنند.

البته باید توجه داشت که کتاب به‌هیچ‌وجه کتابی مقدماتی برای آشنایی با هرمنوتیک نیست و مستلزم آشنایی قبلی با فلسفه جدید و معاصر است. بسیاری از بخش‌های کتاب شامل اشاره‌های سرسری به برخی فیلسوفان و اصطلاحات آن‌هاست که درکشان نیازمند تفصیل بیشتر یا آشنایی مستقل با آن فیلسوفان خواهد بود. مثلاً اشاره به هوسرل در صفحات ۳۳ و ۸۳ و ۸۵ از جمله این موارد است. همچنین مفاهیم «پیش‌داشت»، «پیش‌دید» و «پیش‌دریافت» در صفحه ۴۱ بسیار مبهم هستند و با مطالعه این صفحه، تقریباً هیچ برداشتی از این سه مفهوم در ذهن نقش نمی‌بندد. دشوارفهم‌ترین فصل کتاب، فصل مربوط به ریکور است. در این فصل، ناگهان صحبت از معنا بخشیدن به مسئله شر و حیث نمادین آن می‌شود که ارتباطش با بحث اصلی مشخص نیست. این بخش‌ها نشان می‌دهد که کتاب اساساً مقدمه نیست و اتفاقاً شرحی پیچیده بر تاریخ هرمنوتیک است.

مترجم کاملاً با متن درگیر شده و کلمات را به‌دقت انتخاب کرده‌است، به‌گونه‌ای که می‌توان گفت متن فارسی بوی ترجمه نمی‌دهد. ترجمه بسیار دقیق است و حتی مسائل ویرایشی مثل فاصله‌ها و نیم‌فاصله‌ها رعایت شده‌اند. تعداد غلط‌های تایپی هم بسیار اندک است.[1] ابوالقاسمی با زبان عربی و فلسفه اسلامی هم آشنایی خوبی داشته‌است و استفادة بجا از اصطلاحات خاص، نشان‌دهنده این آشنایی است‌. در ادامه به نکاتی می‌پردازیم که شاید بتوان در بهسازی ترجمة فارسی این کتاب به کار گرفت:

۱) در صفحه ۹ آمده‌است که «[مقاله بریکمون و ساکال] می‌خواست ثابت کند که فیزیک کوانتوم، به‌رغم دعوی بی‌طرفی، چیزی بیش از یک برساخته‌ی اجتماعی نیست.» «بی‌طرفی» در این جمله، معادلی برای کلمه «ابژکتیویته» است که شاید «عینیت» در این بافت برای آن مناسب‌تر باشد، یعنی هدف مقاله آن بوده‌است که بگوید فیزیک کوانتوم، با اینکه مدعی است به یک موضوع عینی می‌پردازد، یک برساخته‌ اجتماعی است.

۲) مترجم در بسیاری از موارد، برخی عبارات رومی یا لاتین یا آلمانی را با الفبای لاتین در متن آورده‌است که شاید آوردن آن‌ها در خواندن متن ایجاد اختلال کند. البته این عبارات ممکن است در متن آلمانی یا فرانسوی چندان غریب به نظر نیایند، اما در متن فارسی بهتر است مشخص کردن این عبارات با استفاده از پانویس انجام شود. مثلاً در صفحه ۱۱، عبارات لاتین معادل هرمنوتیک مقدس و حقوقی و عرفی و حتی معادل کلمه «مبهم» در پرانتز آمده، در حالی که ذکر آن‌ها در پانویس کافی است. در همان صفحه، عنوان لاتین کتاب کوینتیلیانوس آمده‌است که می‌توان نام فارسی آن یعنی «دستور خطابه» را نوشت. عنوان کتاب دانهاور در صفحه ۱۵ نیز از این موارد است.

۳) مترجم برای کلمة universal و مشتقات آن در فصل‌های مختلف، کلمات «کلی»، «کلیت»، «عمومیت» و «شمول» را به کار برده‌است. البته گویا در خود آثار گادامر هم این کلمه با نوعی ابهام روبروست و به معانی مختلف به کار می‌رود، اما به‌هرحال ترجمة فارسی آن احتمالاً می‌بایست با توضیحاتی همراه می‌شد.

4) در صفحة ۳۲ آمده‌است: «واقعمندی به اگزیستانس انضمامی و فردی دلالت دارد که از قبل به ما داده نمی‌شود، بلکه ماجرایی است که به درونش پرتاب شده‌ایم…» این جمله درست ترجمه نشده و ظاهراً ابهام هم دارد، چون اتفاقاً واقعمندی از قبل به ما داده شده‌است. بخش اول جمله در متن آلمانی چنین است: «واقعمندی به اگزیستانس انضمامی و فردی دلالت دارد که در ابتدا متعلَق شهود ما قرار نمی‌گیرد…»

5) نوعی عدم یکدستی در ترجمه کلمات «ابژه» و «سوژه» و مشتقات آن‌ها در متن فارسی وجود دارد. مترجم این دو کلمه را در اکثر موارد به «عین» و «ذهن» (و «عینیت» و «ذهنیت» و …) برگردانده است که هر چند معادل‌های رایجی هستند، اما استفاده از آن‌ها بحث‌انگیز است (نگاه کنید به داوری اردکانی، ۱۳۹۳: ۵). در عین حال، مترجم «سوبژکتیویته» (صفحه ۵۵) و «سوبژکتیو» (صفحه ۶۵) را هم به کار برده و از طرف دیگر، «ابژکتیویته» را به «عینیت‌یافتگی» برگردانده‌است که شاید حتی به معنای «تحقق‌یافتگی» فهم شود. البته در صفحه ۴۳ کلمات فارسی «عین و ذهن» به‌درستی به کار رفته‌اند که در این مورد، ترجمه «ابژه» و «سوژه» نیستند، بلکه معادل کلمات آلمانی Sache (شیء) و Denken (تفکر) هستند.

6) در صفحة ۳۹ بهتر است verbe pronominal به «فعل انعکاسی» ترجمه شود، نه «فعل ضمیری» (زیرا «کاربردش به خود ما بازمی‌گردد»). همچنین «فلسفه بازاندیشی» (philosophie reflexive) در صفحه 83 بهتر است با «فلسفه خوداندیشی» یا «فلسفه انعکاسی» جایگزین شود (کما اینکه در آثار دیگر، به «فلسفه بازتابی» یا «فلسفه خودآگاه» و «فلسفه تأملی» هم ترجمه شده‌است).

۷) لحن ادبی ترجمه فارسی در اکثر موارد باعث روان‌تر و دلچسب‌تر شدن متن شده‌است، اما گاهی این تعبیرهای ادبی، افراطی به نظر می‌رسند، مثلاً استفاده از شعر حافظ در ترجمه متن هایدگر (صفحه ۳۴) شاید مناسب نباشد و برای کسی که این شعر حافظ به گوشش نخورده، گیج‌کننده باشد.

۸) در صفحه ۷۲ آمده‌است: “بتی «روش هرمنوتیک» پیشنهادی گادامر را محکوم می‌کند و می‌گوید پیشنهاد او منجر می‌شود به این‌که مفسر روش را از سر باز کند و به پیش‌داوری‌های خودش تکیه بزند. با این همه، بتی شک نداشت که برداشت روش‌شناختی گادامر از هرمنوتیک شبیه برداشت خود اوست.”

معنای جمله آخر با معنای جملات قبلی سازگار نیست و بهتر است چنین ترجمه شود: «ظاهراً بتی گمان می‌کرد که گادامر مانند خودش برداشتی روش‌شناختی از هرمنوتیک دارد.»

۹) در صفحه ۷۶ آمده‌است: «… گادامر پیش‌تر در حقیقت و روش متذکر شده بود که اقتدار یک سنت هیچ ربطی به اقتدارگرایی ندارد، بلکه این اقتدار بر معرفت و خرد متکی است و سنت پیش از هر چیز در حکم به‌رسمیت‌شناختن برتری است.»

این جملات مبهم به نظر می‌رسند و شاید توضیحات بارتولد (۲۰۱۲) آن‌ها را روشن‌تر کند: «… اقتدار حقیقی همواره مستلزم نوعی به‌رسمیت‌شناسی فعالانه از سوی دیگران است. بدون این به‌رسمیت‌شناسی، به اقتدار حقیقی نمی‌رسیم بلکه نوعی تسلیم منفعلانه به وجود می‌آید که به دیکتاتوری می‌انجامد.»[2]

۱۰) در صفحه ۹۹ کلمه «هستی‌خداشناسی» (Ontotheology) بدون اینکه اصطلاح‌بودنِ آن مشخص شود و معادل آلمانی یا فرانسه آن در پاورقی بیاید (با فاصله و نه به صورت یک واحد) آمده‌است.

۱۱) در صفحه ۱۰۵ آمده‌است: «نخستین واکنش گادامر از بهت‌زدگی‌اش خبر می‌داد. آنچه او را به واکنش وامی‌داشت، این بود که به نظر می‌رسید دریدا با زیر سؤال بردنِ مفاهیمی چون حسن نیت، گفت‌وگو و فهم، حتی تیشه به ریشه‌ی امکان مناظره زده است. گویی گادامر بیهوده کوشیده بود نشان دهد نظراتش هزاران بار در سرتاسر متافیزیک تکرار شده …»

گویا جملة آخر به‌درستی ترجمه نشده‌است، چون اتفاقاً (طبق متن آلمانی) گادامر می‌خواهد نشان دهد نظراتش ربطی به متافیزیک ندارد.

۱۲) در صفحه ۱۱۲ آمده‌است: «به‌خصوص این‌که گادامر عقیده داشت رشته‌ی معرفت‌شناسی باید جایش را به تفکر هرمنوتیک بدهد.» به نظر می‌رسد این عقیده متعلق به رورتی باشد نه گادامر.

۱۳) در صفحه ۱۲۳ کلمه eschatologique به «غایت‌نگری» ترجمه شده‌‌است، حال‌آنکه «فرجام‌شناسی» معادل مناسب‌تری است زیرا «غایت‌نگری» یا «غایت‌شناسی» ترجمه کلمه Teleology و مشتقات آن است.

۱۴) فقدان نمایه و خصوصاً نمایه موضوعی یکی از نقیصه‌هایی است که بسیاری از کتاب‌های فارسی و نیز این کتاب دچار آن هستند.

.


.

منابع

داوری اردکانی، رضا (۱۳۹۳)، «هیدگر و گشایش راه تفکر آینده»، در کتاب فلسفه و بحران غرب، تهران: هرمس

Barthold L.S. (2012), ” Hans-Georg Gadamer (1900—2002)”, The Internet Encyclopedia of Philosophy, ISSN 2161-0002, http://www.iep.utm.edu/gadamer/

Grondin, J. (2003), Hans-Georg Gadamer: A Biography, trans. Joel Weinsheimer, New Haven: Yale University Press.

[1]  این اغلاط عبارت‌اند از: عنوان لاتین کتاب کوینتیلیانوس (ص ۱۱، سطر ۲۴)، «عبارت است» به جای «عبارت است از» (ص ۱۸، سطر ۸)؛ «چیرده‌دستی» به جای «چیره‌دستی» (ص ۲۱، سطر ۱۳)، «بی‌جود» به جای «بی‌وجود» (ص ۶۷، سطر ۲۱).

[2]  شاید بحث‌هایی را که در دهه‌های اخیر بر سر «امت و امامتِ» شریعتی پیش آمد، با توجه به این توضیحات بتوان بهتر درک کرد. شریعتی بر نوعی اقتدار غیرسیاسی همراه با خودآگاهی تأکید می‌کند، حال‌آنکه منتقدانش (همچون منتقدان گادامر) این اقتدار را به معنای دیکتاتوری می‌فهمند.

.


.

فایل PDF مقاله علی پیرحیاتی با عنوان «هرمنوتیک به‌مثابه هم‌زبانی» از فصلنامه نقد و نظر

.


.

هرمنوتیک به‌مثابه هم‌زبانی

علی پیرحیاتی (دکتری زبان‌شناسی دانشگاه تهران)

.


.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *