مقاله سید حسن اسلامی اردکانی با عنوان «اخلاق و سیاست مناظره»

مقاله سید حسن اسلامی اردکانی با عنوان «اخلاق و سیاست مناظره»

اخلاق و سیاست مناظره

سید حسن اسلامی اردکانی [1]

این مقاله اولین‌بار در فصلنامه حیات معنوی شماره ۷ منتشر شده است

درآمد

با این فرض آغاز می‌کنم که اخلاق و سیاست پیوندی استوار دارند. گرچه در طول تاریخ سیاست بارها به اخلاق از پشت خنجر زده است و حتی کسانی صراحتاً سیاست را جدای از اخلاق می‌دانند، با این حال، در مقام بحث‌های جدی‌تر سخن از سیاست «خوب» و «عادلانه» و مفاهیمی از این دست به میان می‌کشند که مستقیماً سر از اخلاق در می‌آورد و نمی‌توان این دو حوزه را از هم متمایز ساخت و دوگانگی را برتابید.[2]با این فرض می‌کوشم در این مختصر نگاهی به پدیده مناظره داشته باشم که در سنت علمی ما ریشه‌دار بوده است و در عرصه سیاسی به تازگی به ابزاری قدرتمند برای اثبات حقانیت خود و بی‌اعتبارسازی دیدگاه رقیب رایج شده است.

ایده اصلی من آن است که مناظره در مجموع قادر به اثبات درستی یا نادرستی یک دیدگاه علمی یا برنامه سیاسی نیست، حال آنکه به لحاظ اخلاقی مشکوک است. در نتیجه، لازم است که در قبال مناظره سیاست روشنی در پیش بگیریم و بکوشیم این سیاست خود خود وجهی اخلاقی داشته باشد. در این متن سیاست را به دو معنا به کار می‌گیرم. یکی به معنای خرد و دیگری کلان. هنگامی که سخن از «سیاست مناظره» به میان می‌کشم، مقصود برنامه اجرایی یا پولیسی[3] است. اما هنگامی که به سیاست اشاره می‌کنم، مقصودم همه فعالیت‌های اجرایی و کلان برای مدیریت جامعه،‌ مدینه یا پولیس،[4]به معنای یونانی آن است. در این معنا،‌ همه کسانی که در فضای عمومی و در جهت ارتقای جامعه سیاست‌گذاری می‌کنند یا سیاست‌های کلان را دنبال می‌کنند، کار سیاسی می‌کنند. اما پیش از ادامه بحث لازم است که دقیقاً مشخص کنم مقصود از مناظره چیست و چه تفاوتی با مفاهیم مرتبط و نزدیک به آن دارد.

مناظره چیست؟

در دل تعاریفی که از مناظره می‌شود، نوعی هماوردطلبی، رقابت، تلاش برای اثبات حقانیت خود و بطلان نظر رقیب و شکست دادن او دیده می‌شود. برای نمونه، جوینی پس از آوردن تعریف‌هایی که آن‌ها را ناکام می‌شمارد، خود تعریف مطلوبش را به دست می‌دهد که طبق آن مناظره عبارت از آن است که دو حریف از طریق نوشتار یا گفتار یا آنچه جانشین آن‌ها می‌شود، بکوشند با رد کردن مدعای حریف، ادعای خود را به کرسی بنشانند و بر دیگری پیروز شوند. از این منظر آن‌ها همچون دو کشتی‌گیر هستند که می‌خواهند بر دیگری غلبه کنند.[5]

این گوهر مناظره است و بر نوعی انحصارگرایی فکری و حقانی مبتنی است. به این معنا که یا حقیقت نزد من است یا نزد حریف و چون نزد حریف من نیست، پس نزد من است؛ و یا برنامه سیاسی حریف درست است یا من، اما از آنجا که من ثابت می‌کنم برنامه سیاسی او خطا است، پس برنامه من درست است. در واقع، بنیاد مناظره غالباً اثبات درستی مدعای خودم نیست، بلکه عمدتاً نشان دادن نادرستی مدعای حریف است.

گاه در فرهنگ عمومی بین مناظره و «جدل» و مجادله تفاوت می‌گذارند و در حالی که مناظره امری ستوده معرفی می‌شود، جدل با نوعی هاله معنایی ناخوشایندی گره می‌خورد. حال آنکه این دو یکی هستند. برای نمونه، از نظر جوینی این دو هیچ تفاوتی با هم ندارند. به نوشته او «فرقی بین مناظره، جدال، و جدل در عرف متکلمان و فقیهان نیست»[6] و در همه این‌ها طرفینْ حقانیت خود را مسلّم فرض می‌کنند و در پی اثبات آن بر می‌آیند. این جاست که تفاوت بین مناظره و موعظه، مذاکره، و گفتگو یا دیالوگ آشکار می‌شود.

در موعظه فرض می‌شود که حقیقت نزد شخص واعظ، سخنران، گوینده و منبری است، حال او می‌خواهد این حقیقت را به مخاطبان منتقل کند. مخاطبان نیز کما بیش این مسأله را پذیرفته‌اند که آن شخص واجد حقیقت و معرفت لازم است. بنابراین صلاحیت انتقال آن را دارد. در مذاکره، هدف رسیدن به توافق طرفین و کسب بیش‌ترین منفعت است. در این جا طرف‌های مذاکره، از طریق چانه‌زنی و تکنیک‌های مناسب می‌کوشند بیش‌ترین امتیاز را به دست آورند. هدف آن‌ها حقیقت نیست، بلکه سود و منفعت بیشتر است. کتاب‌هایی که با محوریت اصول مذاکره نوشته می‌شود، مانند کتاب پرفروش راجر فیشر و ویلیام ال. اوری،[7] این ایده را تعلیم می‌دهند که به جای پافشاری بر مواضع خود و اصرار بر حفظ آن‌ها، منافع و سود طرفین را دنبال کنیم. بنابراین چانه زدن و امتیاز دادن و گرفتن، در مذاکره رایج است.

در گفتگو و دیالوگ، در پی چانه‌زنی نیستیم و منفعت خاصی را دنبال نمی‌کنیم. از این جهت دیالوگ با مذاکره فرق می‌کند. در این جا هدف رسیدن به حقیقت است. اما هیچ یک از طرفین مدعی داشتن حقیقت نیستند و از این جهت از مناظره فاصله می‌گیرد. در این جا هر دو طرف می‌کوشند که با همکاری یکدیگر به حقیقت برسند. حال آنکه در مناظره هر دو طرف خود را مدعی داشتن حقیقت می‌دانند و از موضع خود کوتاه نمی‌آیند. به همین سبب به نوشته ابن جوزی، در سنت اسلامی درباره مناظره و جدل دو دیدگاه وجود داشته است. در حالی که فلاسفه آن را بی‌اعتبار می‌دانستند، متکلمان برایش ارزشی والا قائل بودند.[8]

این پافشاری بر داشتن حقیقت و خود را برحق دانستن، نه لزوماً، اما معمولاً مایه آن می‌شود تا شخص خود را مُحقّ بداند که برای اثبات حقانیت خود هر وسیله‌ای را به کارگیرد. به همین سبب، در کتاب‌های مربوط به مناظره غالباً جدل به دو نوع تقسیم شده است: جدل محمود یا ستوده، و جدل مذموم یا نکوهیده. از نظر جوینی جدل نکوهیده آن است که هدفش حق‌ستیزی، دفاع از باطل، یا قدرت‌طلبی و جاه‌طلبی باشد. حال آنکه مناظره ستوده آن است که با هدف آشکارسازی حقیقت صورت بگیرد.[9]از این رو، در حالی که قرآن کریم گاه جدلگران را ناخوش می‌دارد و محکومشان می‌کند،[10] خود به نوعی از جدل دعوت می‌کند و می‌گوید:‌ «به سوی پروردگارت با حکمت، و موعظه نیک دعوت کن و به بهترین شیوه با آن‌ها جدل کن»[11]

تعبیر «جدال احسن» یا به «جدال باحسن»‌ در متون تفسیری و کلامی ما زمینه‌ساز بحث گسترده‌ای است که بر اساس آن گفته می‌شود که سه نوع جدل وجود دارد: جدل نکوهیده و ناستوده، جدل خوب یا جدل حسن، و جدل احسن. بخش قابل توجهی از روایاتی که از جدل نهی می‌کنند، ناظر به نوع اول است. در حالی که درباره نوع دوم کمتر سخنی رفته است، غالباً در سنت اسلامی بر جدل به احسن دعوت شده است. یعنی جدال نه تنها باید حسن که افزون بر آن لازم است «احسن» باشد. مجلسی در توضیحی درباره واژه «مراء» ک در روایات آمده است، آن را معادل «جدال» می‌شمارد و توضیح می‌دهد در برخی اخبار که از جدل نهی شده است، مقصود آن جدلی است که هدفش غلبه و خودنمایی و تعصب‌ورزی و سرفرازی است، اما آن جدلی که به قصد آشکار کردن حق و راهنمایی گمراهان باشد، ستودنی و از ارکان مهم دین است. با این همه، در ادامه به این نکته دقیق اشاره می‌کند که «ولی تمایز نهادن میان این دو در نهایت سختی است و چه بسیار که این یک با آن دیگری اشتباه می‌شود» و امکان خودفریبی پدید می‌آید.[12]

(نا)مطلوبیت مناظره

این ابهام که در تفاوت میان مناظره ستوده و نکوهیده و جود دارد، به اضافه این واقعیت روان‌شناختی که ما غالباً تمایل به پیروزی در هر بحثی داریم، موجب آن شده است تا گروهی یکسره مناظره را محکوم کنند و بر ضد آن استدلال‌های نیرومندی پیش بکشند. از نظر آن‌ها مناظره در نهایت حقی را اثبات نمی‌کند، اما به سادگی می‌تواند به باطل راه ببرد. غزالی که خود مناظره‌گر بزرگی بود، در اوج اقتدار علمی خویش و در آستانه تحول روحی خود، تصمیم گرفت یکسره از مناظره دوری کند و کوشید به این عهد پایبند باشد. هنگامی كه بغداد را به سوي قدس ترك می‌کرد، در مسیر خود ابوبکر بن الولید قرشی فقیه مالکی او را به مناظره فراخواند. غزالی پاسخ داد که «این کاری است که به کودکان عراقی واگذاشته‌ایم.»[13] همچنین به نوشته خودش «بر سر مشهد ابراهیم خلیل صلوات الله علیه عهد کرد که نیز پیش هیچ سلطان نرود و مال سلطان نگیرد و مناظره و تعصب نکند.»[14] بعدها نیز نوشت که پانزده سال است که تن به هیچ مناظره‌ای نداده است.[15]غزالی خود در آثارش،‌ به تفصیل آسیب‌ها و آفاتی را که از مناظره بر می‌خیزد می‌شمارد و ده آفت اساسی را به این شرح نام می‌برد: حسادت، تکبر، کینه، غیبت، دروغگویی، خودستایی و لافزنی، تجسس در زندگی و عیوب دیگران، شادی از غم دیگران، نفاق، و استکبار و حق‌ستیزی. سپس به تفصیل نمونه‌های متعددی را برای این آفات بر می‌شمارد.[16]

فیض کاشانی نیز همین دیدگاه را دنبال می‌کند و احادیثی نقل می‌کند که امامانْ شیعیان خود را از مناظره پرهیز می‌داده‌اند و حتی گاه خود از آن دوری می‌کردند.[17] برای نمونه، کسی امام حسین (ع) را به مناظره فراخواند، اما ایشان از آن دوری کرد و گفت که راه حق بر من آشکار است و اگر تو جاهلی آن را بجوی.[18]

البته در مقابل کسانی که در مجموع مناظره را نادرست می‌شمردند، سنت نیرومندی به نفع مناظره وجود دارد که در عین قبول آفات آن، با پیش کشیدن شروط و قیدهایی در مجموع از اخلاقیت و مطلوبیت مناظره سخن گفته‌اند. در روایات شیعی نیز گاه امامان به شدت از مناظره و مراء و جدال نهی کرده‌اند. برای نمونه در بخشی از حدیثی بلند امام صادق (ع) اشاره می‌کند که با ورع ترین مردم کسی است که از مراء دوری کند گرچه برحق باشد.[19] باز همین حدیث را امام صادق از پدرانش از رسول خدا (ص) نقل می‌کند.[20]گاه نیز بدان فرمان داده آن را مجاز شمرده‌اند. روزی امام صادق کسی را از مناظره بازداشت و به دیگری فرمان داد که مناظره کند. یکی از اصحاب از این دوگانگی پرسش کرد و حضرت پاسخ داد: «این یک حجت‌ها را بهتر می‌شناسد و از او نرم‌تر است.»[21]همچنین امام صادق (ع) در برابر تردیدهایی که درباره درستی مناظره وجود داشت، تأکید می‌کند که مقصود مناظره نارواست و گرنه خداوند خود به مناظره به نیکوترین شکل آن فراخوانده است و سپس ویژگی‌های مناظره درست را برشمرده است.[22]

غزالی خود نیز با همه نکاتی که درباره آفات آن گفته است، در نهایت آداب و اخلاق مناظره پیش می‌کشد.

اخلاق مناظره

با همه ملاحظاتی که درباره مناظره وجود دارد، گاه دلایل نیرومندی به سود آن پدید می‌آید و آن را ناگزیر می‌سازد، دلایلی مانند دفاع از موقعیت علمی و اجتماعی خود، ابهام‌زدایی در عرصه علمی، تبیین دقیق برنامه سیاسی خود، رفع اتهامات، و توضیح کاستی‌های دیدگاه حریف. این جاست که اصل مناظره می‌تواند مقبول باشد، با این همه خطرات متعددی سر راه این کار قرار دارد و در نتیجه مانند هر عمل ارادی مناظره نیز باید تابع هنجارهای اخلاقی و گویای فضیلت‌های منشی شخص مناظره‌گرا باشد. با تحلیل منطق مناظره و توجه به هدف آن و کارآمدسازی این فعالیت، می‌توان به برخی اصول اخلاقی حاکم بر فرایند مناظره رسید که باید همواره مد نظر قرار گیرد تا مناظره از هدف خود دور نشود. مهم‌ترین این اصول اخلاقی عبارتند از: (1) حق‏جويى؛ (2) اجازه تغییر موضع به رقیب؛ (3) دوری از هر نوع اهانت و شخصی کردن مسأله؛ (4) در پی زمینه مشترک بودن؛ (5) دقت در تقریر دیدگاه رقیب و خودداری از مسخ آن؛ و (6) استفاده از معیارهای یگانه و دوری از منطق یک بام و دو هوا.[23] این بحث را در جاهای دیگر به تفصیل آورده‌ام و به همین اشاره بسنده می‌کنم.

سیاست مناظره

در جامعه امروز، فرهنگ مناظره از تصویری که غزالی از مناظره‌های زمان خود به دست می‌داد، فاصله زیادی نگرفته است. هنوز شاهد توهین، تحقیر، شخصی کردن، ورود به حریم خصوصی و «مکابره»‌ و مشاجره در بحث‌های علمی هستیم. هنگامی که فرهنگ هزار ساله ما در عرصه مناظره علمی این گونه باشد، در عرصه سیاست که مناظره پدیده نوظهوری است، نمی‌توان انتظار بیشتری داشت. امروزه دعوت به مناظره در واقع، نوعی ابزار قدرت‌نمایی و تهدید به شمار می‌رود. کسی یک سال دو سال وقت می‌گذارد، و کتابی می‌نویسد. دیگری که مخالف نظر او است اما دیدگاه خود را مکتوب و منتشر نکرده است، به جای آنکه نقدی بر آن کتاب بنویسد و منتشر کند و بدین ترتیب، به اشاعه و گسترش فرهنگ علمی کمک کند، و به شکلی مدلل و مستدل اظهارات خودش را ثبت کند، نویسنده را دعوت به مناظره می‌کند. این مناظره در هر صورت به زیان آن نویسنده است. اگر بپذیرد، و در مناظره پیروز شود، چندان موفقیتی به شمار نمی‌رود. زیرا حریفی را مغلوب کرده است که در مجامع علمی هم شناخته شده نبوده است. اما اگر در این مناظره شکست بخورد، مغلوب شخص گمنامی شده است که یک رسوایی به شمار می‌رود. اگر هم دعوت به مناظره را کلاً نپذیرد، ترسو و بزدل قلمداد می‌شود. و تصور می‌شود که او کسی است که قادر به دفاع از سخنان و مدعیاتش نیست. در عرصه سیاسی وضع چه بسا بدتر باشد، کسی با تلاش و مشارکت یک تیم برنامه سیاسی خود را برای اداره جامعه می‌نویسد و آن را برای داوری عمومی عرضه می‌کند، و رقیب او را دعوت به مناظره درباره مفاد این برنامه مکتوب می‌کند، اما بی‌توجه به ظرایف فنی آن، با اشاره به چند نکته انحرافی یا پیش کشیدن مسائل شخصی و یا حتی دست انداختن تیم نویسنده این برنامه، می‌کوشد حریف خود را مغلوب کند.

نکته اصلی در مناظره آن است که این کار نوعی مهارت است و نیازمند تمرین و آموزش و ربطی به حقانیت و بطلان ندارد. موفقیت در مناظره نیازمند تکنیک‌های روان‌شناختی ظریفی است که  متکلمان و مناظره‌گران در آن مهارت پیدا می‌کردند و اینک نیز شاهد استمرار و دقیق‌تر شدن این مهارت هستیم. کافی است کسی در سراسر مناظره خونسرد باشد و بکوشد حریف خودش را عصبانی کند. تقریباً پیروزی او حتمی است. مناظره مانند بازی شطرنج است که نیازمند استراتژی و تکنیک‌های خاصی است. برای همین، اگر کسی یک سال وقت بگذارد و در این عرصه تمرین کند، به احتمال قوی بر کسانی که از او بسیار داناتر هستند و مواضع درست‌تری دارند، پیروز می‌شود. حافظه افراد یکسان نیست، حضور ذهن افراد به یک اندازه نیست، و سماجت و گستاخی اشخاص در یک حد قرار ندارد. کافی است کسی کتابی مانند کتاب مختصر هنر همیشه بر حق بودن شوپنهاور را بخواند و مفاد آن را به کار گیرد.

از این منظر، «جدل ربطی به حقیقت ندارد» و شخص مجادله‌گر مانند شمشیربازی که قصد پیروزی دارد، رفتار می‌کند. برای همین،‌ باید همواره گوش به زنگ یافتن ضعف‌های حریف و حمله به آن‌ها باشد. همچنین بکوشد ثبات و آرامش او را به هم بریزد. با این نگاه، شوپنهاور شیوه‌های مختلفی تعلیم می‌دهد از جمله آنکه در جدل: «به مقدمات کاذب متوسل شو»، «چیزی را که باید به اثبات برسد، مسلم فرض کن»؛ «با سؤال پیچ کردن، اقرار بگیر»؛ «خصمت را عصبانی کن»؛ «سؤال‌های انحرافی مطرح کن»؛ «حرفش را قطع کن»؛ «او را وادار به اغراق کن»؛ «قیاس نادرستی مطرح کن»؛ «مثال نقض را پیدا کن»؛ «حضار را متقاعد کن، نه خصم را»؛ «مسیر بحث را عوض کن»؛ «به جای دلیل، به مرجع متوسل شو»؛ و «به بحث جنبه شخصی بده، توهین و بددهنی کن.»[24]

ممکن است این شکل اغراق شده یا هجوگونه‌ای باشد که شوپنهاور به کار می‌گیرد تا با بزرگ‌نماییْ واقعیت را بهتر نشان بدهد. برای همین در ادامه وی تصریح می‌کند با همه نباید گفتگو و بحث کرد، بلکه:

فقط با کسانی بحث کنید که آن‌ها را می‌شناسید و می‌دانید آن قدر عقل و شعور و عزت نفس دارند که حرف‌های بی‌معنی نمی‌زنند؛ کسانی که به دلیل توسل می‌جویند نه به مرجع کاذب و به دلیل گوش می‌دهند و گردن می‌نهند. و سرانجام حقیقت را گرامی می‌دارند، دلیل را حتی اگر از جانب خصم باشد، مشتاقانه می‌پذیرند و آن قدر منصف هستند که اگر حق با خصم باشد، در اشتباه بودن خود را قبول می‌کنند.[25]

و البته کم هستند این کسان. کافی است به مناظره‌هایی که در فضای عمومی برگزار یا گزارش آن‌ها منتشر می‌شود، توجه کنیم و بازتاب آنها را در نظر بگیریم. مخاطبان عمومی، عمدتاً به شکل بیان، حاضرجوابی، پاسخ محکم دادن، نشان دادن نقاط ضعف حریف، تکه‌پرانی و متلک‌گویی اشاره می‌کنند و این‌ها را نشانه قوت و درستی موضع کسی می‌شمارند. در نتیجه، هر شخصیت عمومی، چه دانشگاهی و چه دولتمرد، چه در عرصه علمی و چه عرصه سیاسی، باید برای مناظره سیاست مشخصی داشته باشد. از طرفی نباید به هر مناظره‌ای تن بدهد و از سوی دیگر نباید فرصت‌هایی را که به نام مناظره فراهم می‌شود، نادیده بگیرد. این سیاست‌گذاری نیازمند تأمل و مطالعه جدی است. هدف اصلی آن است که اگر در پی زیستن اخلاقی هستیم و علم و سیاست را برای این هدف دنبال می‌کنیم، هشیار باشیم تا وسیله را با هدف خلط نکنیم و ناخواسته وارد میدان حریف نشویم. بخشی از زیست اخلاقی، داشتن تسلط بر زندگی خود و خودآیینی است و لازمه آن، انتخاب زمان و مکان و طرف مناظره است. چنین نیست که هر گاه کسی ما را وسوسه کرد تن به مناظره بدهیم. با این نگاه، به نظرم سیاست مناظره، یعنی برنامه اجرایی ما، می‌تواند بر اساس پاسخگویی به پرسش‌های زیر باشد.

1- آیا مناظره جزو برنامه‌های بلندمدت ما است؟

قرار نیست که هر کسی در عرصه مناظره فعالیت کند. همان طور که در دانشگاه کسی ممکن است بنیاد کار خودش را آموزش یا پژوهش قرار دهد، هر شخصیت عمومی می‌تواند کما بیش برای خودش روشن کند که آیا می‌خواهد از مناظره به مثابه یک تریبون یا رسانه استفاده کند یا خیر. ممکن است کسی به دلیل مهارت‌های زبانی و کلامی مناظره را ابزار خوبی برای موفقیت شخصی و اجتماعی خود بداند. از سوی دیگر شخص دیگری ممکن است در مجموع به این نتیجه برسد که اصولاً وارد عرصه مناظره نشود. اما مهم آن است که هر انتخابی کردیم، به آن پایبند باشیم.

2- آیا مناظره به پیشبرد بحث ما کمکی می‌کند؟

گاه مناظره می‌تواند به پیشبرد بحث ما کمک کند و گاه نکند. برای نمونه، اگر من طرحی برای ارتقای آموزش فرهنگ رسانه‌ای در میان نوجوانان داشته باشم، چه بسا مناظره و عمومی کردن این بحث به سود من باشد. اما اگر برای دریافت بودجه تحقیقاتی به سازمان متبوع خودم طرحی پیشنهاد کرده باشم، با مناظره چه بسا امکان دریافت این بودجه صفر شود.

3- آیا مناظره در فضای عمومی به سود ما تمام می‌شود؟

برخی مسائل عمومی را می‌توان و حتی باید در فضای عمومی مطرح کرد. اما تصور کنید کسی کتابی تخصصی در زمینه فلسفه اسلامی نوشته است و حریفی او را به مناظره در مسجد جامع شهر دعوت می‌کند تا در حضور امت مسلمان بی‌اعتباری اثرش را آشکار کند. به نظر می‌رسد که اگر هم قرار باشد مناظره‌ای درباره چنین کتابی صورت بگیرد، باید در فضای علمی و تخصصی باشد،‌ نه فضای عمومی.

4- آیا با تکنیک‌های مناظره آشنا هستیم؟

از قدیم الایام این نکته که بخش قابل توجهی از مناظره تکنیک و مهارت است و ربطی به دانش ندارد، برای اهل فن آشکار بوده است. برای همین نباید کسی به صرف آن که درست می‌گوید و حرف حقی زده یا نوشته است، تن به مناظره بدهد. مناظره نوعی دوئل و جنگ تن به تن است. اگر شما دعوت هر کشتی‌گیر یا بوکسوری را برای مسابقه با او پذیرفتید، دعوت هر مناظره‌گری را هم می‌توانید قبول کنید.

5- آیا از نظر روانی قدرت مناظره را داریم؟

برخی افراد ثبات روانی و عاطفی بالایی دارند و هیچ فشار عصبی یا توهینی آن‌ها را از جا نمی پراند، اما برخی افراد با یک دشنام یا توهین پریشان می‌شوند.[26] در نتیجه، رینگ بوکس را به نفع حریف خالی می‌کنند. آرامش و چه بسا «وقاحت» و «سخت‌رویی» برخی مناظره‌گران واقعاً ستودنی است،‌ هرچند که برایشان حق و باطل یکسان است و فقط به پیروزی خود فکر می‌کنند!

6- آیا حریف شایسته مناظره است؟

حتی اگر آماده مناظره باشیم، با هر کسی نباید مناظره کرد. حریف باید شایسته این نبرد باشد. معیار شایستگی به اصطلاح کتاب‌های جدل «کفائت» یا برابری و «کفو» بودن است. گاه نیز از تعبیر «نظیر» استفاده می‌شود. تنها با کسی باید مناظره کرد که او را همتای خود می‌دانیم و بس. در نتیجه اگر کسی را همتای خود نمی‌دانیم، هرگز نباید تن به مناظره دهیم. اگر هم پذیرفتیم با چنین کسی مناظره کنیم، باید مانند همتا با او رفتار کنیم. این نکته‌ای است که به خوبی جوینی بر آن انگشت می‌گذارد:‌ یا با کسی که همتای شما نیست مناظره نکنید، یا اگر مناظره کردید، همواره او را هتمای خود بدانید.[27] برخی کسان این نکته ساده را نادیده می‌گیرند و با کسی که پیشاپیش او را همتای خود نمی‌دانند، مناظره می‌کنند. در طول مناظره هم بارها با تحقیر او بر این تفاوت و نابرابری انگشت می‌گذارند و با تعبیرهایی مانند «شما جوان‌ها» یا «شما که دانشجوی من بودید» آن را برجسته می‌کنند و عملاً با این کار به جای تحقیر حریف، ناتوانی خود را نشان می‌دهند.

اما چه چیزی معیار همتایی و برابری به شمار می‌رود؟ به نظر می‌رسد که معیارهای شایستگی و توانایی علمی داشتن آثاری مکتوب در عرصه مورد مناظره، سابقه و شهرت خوب در عرصه مناظره و شهرت التزام به اصول اخلاقی گفتگو است. در عرصه عمومی و اجتماعی و سیاسی نیز تجربه کاری قابل ملاحظه، سابقه قابل توجه و داشتن خوشنامی در عرصه کاری خویش است. با این نگاه، می‌توانیم برخی اصول راهنمای عملی داشته باشیم، یکی آنکه از کسانی که همواره آستین‌ها را برای مناظره بالا زده‌اند و گویی کار دیگری ندارند،‌ بپرهیزیم. ابن حزم اندلسی به درستی توصیه می‌کند از مناظره با کسانی که دوست دارند مناظره کنند، دوری کنیم.[28]دوم از کسانی که در زمینه‌ای اثری مکتوب و منتشر شده به شکل رسمی ندارند دوری کنیم. اصولاً نوشتن از گفتن دشوارتر است. به سادگی می‌توان خطای نوشتاری کسی را آشکار کرد، اما در گفتار چنین نیست و شخص می‌تواند سخن خودش را تغییر دهد و بگوید من مقصودم این یا آن بود. کسی که مطلبی نوشته است،‌ مواضعش روشن است، اما کسی که فاقد اثر مکتوب در آن زمینه است، شناختی از او در دست نداریم و نمی‌دانیم از کجا باید بحث را پیش ببریم. سوم آنکه این شخص مناظره‌گر به عنوان کسی که شغل و پیشه‌اش مناظره‌گری باشد شناخته نشده باشد. برخی کسان آرام آرام به سوی عرصه مناظره کشیده و در این زمینه مهارت کسب می‌کنند و در طول سال گاه ده مناظره در مسائل مختلف برگزار می‌کنند. این کسان مانند منبری‌ها تخصص کافی در منبر رفتن را پیدا می‌کنند. حال اگر کسی کتاب نوشت و اصولاً کارش نوشتن بود نه مناظره، قادر به رویارویی با او نخواهد بود.

برخی صاحبنظران دعوی مناظره‌گران را به دلایل متعددی از جمله همین نابرابری یا عدم کفویت، نمی‌پذیرند. با این حال کسانی همواره به آن‌ها پیشنهاد مناظره می‌کنند و از آن بهره‌برداری می‌کنند. برای مثال آقای الفْ آقای ب را به مناظره فرا می‌خواند،‌ او هم رد می‌کند یا حتی پاسخ نمی‌دهد. در پی آن آقای الف همه جا اعلام می‌کند که من درخواست مناظره با آقای ب را داشتم و او نپذیرفت. در این فضا گاه تصور می‌شود که حق با آقای الف است و آقای ب باید حتماً در مناظره شرکت کند و حقانیت خود را ثابت کند، اما به واقع کار آقای الف درست است و قرار نیست که هر گاه کسی درخواست مناظره کرد، ما کار و زندگی خود را رها کنیم و تن به خواسته او بدهیم.

7- آیا این مناظره صرفاً کاری علمی است یا مسأله‌ای حیثیتی و شخصی خواهد شد؟

گاه مناظره با هدف دفاع از یک مدعای علمی یا برنامه سیاسی آغاز می‌شود، اما عملاً به نوعی مبارزه حیثیتی تبدیل می‌شود و بینندگان چنان به هیجان می‌آیند که گویی دارند مسابقه بوکس محمد علی کلی را با جو فریزر که به نبرد قرن معروف شد نگاه می‌کنند و بعدها برای یکدیگر تعریف می‌کنند که در راند پانزدهم چه و چه شد. هر مناظره‌ای ممکن است به این سوی کشیده شود. از این رو،‌ لازم است نسبت به این قضیه هشیار باشیم.

8- آیا رسانه‌ها و فضای مجازی برای مناظره مناسب است؟

یکی از ویژگی‌های جامعه ایرانی آن است که در آن تقریباً از هر فضایی بدون توجه به کارکرد اصلی آن برای اهداف مختلف استفاده می‌شود، برای نمونه پیام‌رسان واتساپ، فارغ از ظرفیت و محدودیتی که دارد، به فضای مناقشه و مجادله و برگزاری کلاس درس تبدیل می‌شود. در نتیجه همین که رسانه یا فضایی مهیا شد، عده‌ای آن را عرصه مناسبی برای مناظره می‌دانند. حال آنکه چه بسا مخاطبان این رسانه مناسب چنین مناظره‌ای نباشند و هنگامی کسی «بنویسد » مار و دیگری مار را «نقاشی» کند، این دومی را باسواد بدانند نه اولی را.

با این ملاحظات هر شخصیت عمومی، چه در فضای کار علمی و چه سیاسی، متناسب با توان و اهداف علمی و اجتماعی خود می‌تواند برای مناظره‌های خود برنامه بریزد؛ از آن‌ها یکسره تن بزند، یا یکسره درگیر شود، یا دست به گزینش بزند، و یا حتی کسانی را به نمایندگی خود برای مناظره معرفی کند. اما نکته اصلی آن است که مناظره بیشتر عرصه غلبه و پیروزی است نه حق‌گویی و کشف حقیقت و این مسأله می‌تواند شاخص دقیقی برای سیاست‌گذاری ما در عرصه مناظره باشد.

فرجامین سخن

مناظره از سوی هر کسی با این فرض آغاز می‌شود که حق با اوست و حریف یا مدعیات حریف باطل است. در نتیجه، نه لزوماً اما غالباً، این باور به حقانیت خویش امکان گفتگوی منصفانه و تلاش برای یافتن حقیقت را از بین می‌برد و طرفین را به جدال برای غلبه و چیرگی بر دیگری می‌کشاند. در چنین فضایی انتظار توافق یا تواضع و تلاش مشترک برای رسیدن به حقیقت بیهوده است و هر کس می‌کوشد از همه ترفندهای روانی و بلاغی برای بی‌اعتبارسازی حریف و اثبات مدعیات خود بهره گیرد. به همین سبب غالباً در این مناظرات چه به نام علم و چه در عرصه سیاست، بارها شاهد بوده‌ایم که کسی را دغدغه حقیقت یا پروای اخلاق نیست و تلاش‌ها معطوف به پیروزی به هر قیمتی است. مخاطبان نیز بیش آنکه نگران حقیقت و عدالت در این گفتگوها باشند، چونان هواداران یک تیم، عموماً خواستار غلبه سخنگوی خویش هستند. لذا مناظره نه کاشف حقیقت است و نه حامی اخلاق. این جاست که باید از این ابزار محتاطانه استفاده کرد. اگر هم قرار است در جایی از این مناظره بهره گرفت، می‌توان کسانی را به نمایندگی دیدگاه خود به میدان کارزار نظری فرستاد. همان گونه که برای پیشبرد سیاست‌های کلان خارجی می‌توانیم از مذاکره‌کنندگان حرفه‌ای بهره بگیریم، کسانی که خود سیاست‌گذار نیستند، ولی می‌توانند سیاست‌ها را خوب دنبال و اجرا کنند، می‌توان برای مناظره‌های انتخاباتی چنین کرد. برای مثال،‌ قرار نیست که هر کاندیدای ریاست جمهوری مناظره‌کننده توانمندی باشد. کافی است که برنامه سیاسی روشن و درستی داشته باشد. حال او می‌تواند برای اثبات مدعیات خود، به جای آنکه شخصاً تن به مناظره بدهد، از نمایندگانی بهره بگیرد. سخن کوتاه، مناظره صرفاً ابزار و تیغی دولبه است و باید هشیارانه از آن استفاده کرد.

.


.

کتابنامه

ابن جوزی، محیی الدین یوسف بن عبدالرحمن، کتاب الایضاح لقوانین الاصطلاح فی الجدل و المناظره، تحقیق محمود بن محمد السید الدغیم، مکتبه المدبولی، القاهره، 1995 .

اسلامی اردکانی،‌ سید حسن ، «اخلاق مناظره»، در اخلاق کاربردی در ایران و اسلام، به اهتمام احد فرامرز قراملکی، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، 1389 .

اسلامی اردکانی، سید حسن، «نسبت اخلاق و سیاست: بررسی چهار نظریه»، فصلنامه علوم سیاسی، شماره 26، تابستان 1383 .

جوینی، امام الحرمین عبد الملک بن عبدالله، الکافیه فی الجدل، تحقیق فوقیه حسین محمود، مکتبه الکلیات الازهریه، القاهره، 1979 .

شوپنهاور، آرتور، هنر همیشه بر حق بودن: 38 راه برای پیروزی در هنگامی که شکست خورده‌اید، ترجمه عرفان ثابتی، تهران، ققنوس .

شیخ مفيد، محمد بن محمد، تصحيح اعتقادات الإمامية، تحقیق حسین درگاهی، كنگره شيخ مفيد، قم‏، 1414ق .

طبرسی، علی بن ابی طالب، الاحتجاج، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1410 .

غزالی، ابوحامد محمد، احیاء علوم الدین، بیروت، دار الفکر، 1406ق.

غزالی، ابوحامد محمد، مکاتیب فارسی غزالی: بنام فضائل الانام من رسائل حجة الاسلام، به تصحیح عباس اقبال، تهران، امیر کبیر، 1362 .

فیض کاشانی،‌ محمد بن مرتضی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علی اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی.

مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق.

نوری، میرزا حسین، قم، مستدرک الوسائل و مستبط المسائل، موسسة آل البیت لاحیاء التراث.

یافعی الیمنی، ابو محمد عبد الله بن اسعد بن علی بن سلیمان، مرآة الجنان و عبرة الیقظان فی معرفة ما یعتبر من حوادث الزمان، قاهره، دار الکتاب، الاسلامی، 1413ق.

.


.

[1] استاد دانشگاه ادیان و مذاهب

[2] برای تفصیل دیدگاه‌ها در این باره نک: سید حسن اسلامی اردکانی، نسبت اخلاق و سیاست: بررسی چهار نظریه، فصلنامه علوم سیاسی، شماره 26، تابستان 1383 .

[3] Policy.

[4] Polis.

[5] امام الحرمین الجوینی، الکافیه فی الجدل، تحقیق فوقیه حسین محمود، مکتبه الکلیات الازهریه، القاهره، 1979، ص 21-22 .

[6] همان، ص 19 .

[7] Getting to Yes: Negotiating Without Giving In, Roger Fisher and William Ury, New York, Penguin Books, second edition, 1991.

[8] محیی الدین یوسف بن عبدالرحمن بن الجوزی، کتاب الایضاح لقوانین الاصطلاح فی الجدل و المناظره، تحقیق محمود بن محمد السید الدغیم، مکتبه المدبولی، القاهره، 1995 .

[9] امام الحرمین الجوینی، الکافیه فی الجدل، ص 22-23 .

[10] مانند «ما ضربوه لک الا جدلا، بل هم قوم خصمون» (سوره زخرف، آیه 58).

[11] «ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّک بِالْحِکمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّک هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» (سوره نحل، آیه 125).

[12] محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق، ج2، ص 127.

[13] ابو محمد عبد الله بن اسعد بن علی بن سلیمان الیافعی الیمنی، مرآة الجنان و عبرة الیقظان فی معرفة ما یعتبر من حوادث الزمان، قاهره، دار الکتاب، الاسلامی، 1413، ج3، ص226 .

[14] ابوحامد محمد غزالی، مکاتیب فارسی غزالی: بنام فضائل الانام من رسائل حجة الاسلام، به تصحیح عباس اقبال، تهران، امیر کبیر، 1362، ص12 .

[15] همان، ص45 .

[16] ابوحامد محمد غزالی، احیاء علوم الدین، بیروت، دار الفکر، 1406ق، ج1، ص58-60؛ و سید حسن اسلامی اردکانی، «اخلاق مناظره»، در اخلاق کاربردی در ایران و اسلام، به اهتمام احد فرامرز قراملکی، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، 1389 .

[17] محمد بن مرتضی فیض کاشانی،‌ المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علی اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج1، ص107 .

[18] میرزا حسین نوری، قم، مستدرک الوسائل و مستبط المسائل، موسسة آل البیت لاحیاء التراث، ج9، ص74 .

[19] همان، ص 76 .

[20] همان، ص 77 .

[21] محمد بن محمد مفيد، تصحيح اعتقادات الإمامية، تحقیق حسین درگاهی، كنگره شيخ مفيد، قم‏، 1414ق.، ص 71 .

[22] علی بن ابی طالب طبرسی، الاحتجاج، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1410، ص21 .

[23] سید حسن اسلامی اردکانی، «اخلاق مناظره»، در اخلاق کاربردی در ایران و اسلام.

[24] هنر همیشه بر حق بودن: 38 راه برای پیروزی در هنگامی که شکست خورده‌اید، آرتور شوپنهاور، ترجمه عرفان ثابتی، تهران، ققنوس، 1386، ص 40-117 .

[25] همان، ص 120 .

[26] مانند داستان آن زورآزمایی که به تعبیر سعدی «هزار من سنگ بر می‌دارد و طاقت سخنی نمی‌آرد.» (گلستان سعدی، تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران، خوارزمی، 1374، ص105 .

[27] امام الحرمین جوینی، الکافیه فی الجدل، ص 531 .

[28] علی بن محمد بن حزم اندلسی، التقریب لحد المنطق در رسائل ابن حزم الاندلسی، تحقیق احسان عباس، المؤسسه العربیه للدراسات و النشر، بیروت، 1983، ج4، ص  340 .

.


.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *