روشنفکری دینی چه میگوید؟

صدیق قطبی: به نظر میرسد در میان روشنفکران دینی به رغمِ همهی اختلافنظرها و تنوع تعابیر، میتوان خطوط مشترک و جانمایههای یگانهای یافت. در اینجا تلقّی خودم را از مشخصههای روشنفکری دینی تقریر میکنم:
صدیق قطبی: به نظر میرسد در میان روشنفکران دینی به رغمِ همهی اختلافنظرها و تنوع تعابیر، میتوان خطوط مشترک و جانمایههای یگانهای یافت. در اینجا تلقّی خودم را از مشخصههای روشنفکری دینی تقریر میکنم:
کریستین بوبن به دنبال باورهای یقینی و ارائهی تعاریف مشخص از خدا و امر متعالی نیست. تعاریف پژمرده میکنند. عقیده، میخُشکاند. خدا، امر متعالی یا امر مقدس در نگاه کریستین بوبن امری است که به تجربه در میآید، احساس میشود، بساویده میشود، اما تن به منطق عقیده و قرنطینهی تعریف نمیسپارد. خدا دانستنی نیست، دوست […]
چه وقت دیگران دوزخ میشوند؟ وقتی که با نگاهشان میخواهند تو را در قاب تصویری که از تو دارند، بخشکانند. تویی که ماهیتی سیّال و همیشه جاری داری، تویی که جایی بند نمیشوی، تویی که هویتات در بستر زمان شکل میگیرد، دیگر میشود و هر بار رنگی جدید میپذیرد. دیگری «چو آبگینهی شکستهای است» که […]
فرزانگان و دیدهوران همواره تأکید کردهاند که نگاه مجنون میتواند حُسن لیلی را دریابد. چنین دیدگاهی مبتنی بر این است که در وجود هر انسانی غنائم و ذخائر ارزندهای از حُسن و جمال نهفته است که تنها بر چشمانی که ذوقزده و با ظرافتی عاشقانه به گسترهی وجود دیگری مینگرند، پدیدار میشود. کانون جاذبه و […]
صدیق قطبی: «جملههای سادهی نسیم و آب و جویبار فعل لازم نفس کشیدن گیاه اسم جامد ستاره، سنگ اشتقاق برگ از درخت و آنچه زین قِبَل سؤالهاست؛ در بر ادیبِ دهر و مکتب حقایقش بیش و کم شنیدهایم و خواندهایم نکتههایی آشناست. لیک هیچ کس به ما نگفت مرجع ضمیر زندگی کجاست؟»(شفیعی کدکنی) شاید هیچ […]
مولانا میگوید ما گاهی با ناخنهای فکر، روح و روانمان را زخمی و خراشیده میکنیم. گاهی انرژی خود را مصروف گشودن گرههایی میکنیم که بر کیسههایی تهی بسته شده است و افکار پراکنده به این میمانند که روی آینه چیزی بنویسیم و صفای آن را مخدوش کنیم. در مثنوی با این مقدمه از مولانا آمده […]
حقیقتی که زندگی را از گرما بیندازد، چه لطفی دارد؟ حقیقتی که به کار زندگی نیاید، از تبار مرگ است. مثل مرگ، تلخ و مثل مرگ، شایستهی گریز. اما اگر بپذیریم که حقیقت، تنها تا آنجا که در خدمت زندگی است و به بهروزی آدمی یاری میکند، ارزشمند است، آیا چراغ سبز و جواز عام […]
یکی از عارفان مسیحی دربارهی خدا، تعبیر حیرتآوری دارد که به چشم من از گویاترین تعابیر است؛ گر چه ممکن است در نگاه برخی، کفرآمیز و یا یاوه بیاید. آنجلا فولینیویی میگوید: «جهان از خدا حامله است.»
گر چه عشق، مرهم تنهایی است و خستگی و درماندگی ناشی از دویدن در برهوت تنهایی را التیامی میبخشد، اما خودِ عشق، ضرورت تنهایی را نیز فراچشم میآورد. گویا آدمهایی که در خویشتن به قدر کافی خلوت نکردهاند و طعم گس تنهایی را به خوبی نچشیدهاند، غنای کافی برای یک تجربهی عاشقانهی سرشار ندارند. اما […]
کارهای ناتمام، آرزوهای تحققنیافته و به طورِ کلّی زندگی به کمالنرسیده، از اسبابی است که مرگ را دشوار و نابهنگام میکند. رابیندرانات تاگور میگفت آنچه مرگ را دشوار میکند، گذشتهی ناکامل ماست: «مرا برهان از گذشتهی به کمال نرسیدهام که از فراپُشت به من چسبیده است و مرگ را دشوار میکند.» (رابیندرانات تاگور) همچنان که […]