نکته‌هایی درباره گرد و غبار در مدرسه نواندیشی دینی

نکته‌هایی درباره گرد و غبار در مدرسه نواندیشی دینی

منظورم از مدرسه نواندیشی دینی همان فضای آگاهی‌بخشی (در بخشی از عرصه فکری ایران) است که در آن احیا و اصلاح دینی (به تعبیر محمود صدری) و بازسازی فکر دینی صورت می‌گیرد. بنا به یک سنخ‌بندی (به نقل از آرش نراقی) میراث نواندیشی دینی در این مدرسه در سه سنخ جای می‌گیرد ـ سنخ «اصلاح فکر دینی» از مطهری تا قابل و کدیور؛ سنخ «بازسازی فکر دینی» از اقبال تا سروش و شبستری؛ و سنخ «معنویت گرایی فرادینی» مانند ملکیان. اصلاح‌طلبان هرکدام بنا به فراخور تربیت دینی، سیر فکری و مطالعات، و شبکه‌ای که در آن قرار دارند (‌و زمینه های دیگر) به یکی از این سنخ‌ها نزدیک‌ترند.

در جامعه ایران فرایند احیاگری و اصلاح‌طلبی دینی با فرایند «اصلاح‌گری سیاسی» با هم رابطه تعاملی دارند و جزیره‌های جدای از هم نیستند و اصلاح‌طلبان شایسته نیست بی‌اطلاع از کنار چالش‌های کنونی نواندیشی دینی عبور کنند. هر سه جریان بالا در کمک به بسط اصلاحات سیاسی هم‌داستان و هم‌پیمان بوده‌اند و در برداشتن موانعی از جنس فکر دینی در مسیر دموکراسی کامیاب بوده‌اند.

در ماه‌های اخیر بعد از طرح نظریه‌ی «رویاهای رسولانه» و واکنش‌های به آن در مدرسه نواندیشی دینی گردوغباری ایجاد شده که فضای روشنگری و نقد و بررسی را در این مدرسه آسیب زده و غبار تندی‌ها و حواشی فضای گفتگوهای استدلال‌محور بین چهره‌های این مدرسه را آلوده کرده است. (بخشی از این تندی‌ها در این نوشته‌ی محمد سهیمی گزارش شده‌اند: بخش اول و بخش دوم)

اجازه بدهید به زمینه‌ای که این گردو غبار از آن برخواست اشاره کوتاهی بکنم. استاد عبدالکریم سروش، ضمن طرح نظریه‌ی «رویاهای رسولانه» تصریح داشته‌اند که تجربه‌ی نبوی و وحیانی قابل فروکاهش است به آن‌چه در رویاهای پیامبر می‌گذشته است. به تعبیر دیگر نوعی از خواب‌های معنوی و گزارش‌شان و دعوت دیگران به پیروی از اقتضائات این خواب‌ها و اعتماد دیگران به آن (مثلا بر اساس شم نبی‌سنج که به تعبیر غزالی همه می‌توانند داشته باشند) برای نبوت کافی است و برای تعبیر قرآن به روانکاوی و علم تعبیر خواب نیازمندیم. پیش از این هم بسط تجربه‌ی نبوی توسط دیگران را ممکن و مثلا در مورد مولوی محقق می‌دانستند و شان مولوی را از پیامبر و شان مثنوی را از قرآن، اگر نه بالاتر، که پایین‌تر محسوب نمی‌کردند. خود دکتر سروش صراحتا ادعای تجربه‌ی نبوی نکرده است اما به نظرِ آرش نراقی و اکبر گنجی با توجه به این‌که ایشان هم از خواب‌های معنوی‌اش گزارش‌هایی منتشر کرده و تصریح کرده است که اشعاری در خواب به او وحی می‌شود و از آن‌جا که نظرا بسط تجربه‌ی نبوی با همین خواب‌های معنوی را ممکن می‌داند، ادامه‌ی این مسیر می‌تواند به فرقه یا دین جدید بیانجامد. دکتر سروش هم در پاسخ به تندی به هر دو نقد بی‌اعتنایی کرده‌اند و آن را سیاسی و مغرضانه ارزیابی کرده‌اند.

شخصا با شیوه‌ی توجیه‌گرایانه‌ و سیاقِ نقدهای اکبر گنجی (ادعای پیامبری سروش و وعده عالم‌گیر شدن فرقه سروشیه) مخالفم (و با محتوای این یادداشت محمدعلی مجاهدی همراهم: از نیت‌خوانی تا توجیه‌گرایی درباب امکان تأسیس فرقه‌ی سروشیه) و به شیوه‌ی طرح اجمالی و انتخاب تعبیر فرقه‌سازی و نیت‌کاوی آرش نراقی در یادداشت اول‌اش (جریان روشنفکری دینی (به قرائت سروش) در حال فرقه سازی است) منتقدم، ولی به نظرم هر دو نقد حاوی نکاتی است که ارزش پاسخ استدلال‌محور دارد. این منتقدان از نویسندگان این مدرسه، شاگردان عبدالکریم سروش و نیک‌خواهان این جریان‌اند و نقدشان – ولو با خطا – مصداق برخورد سیاسی مغرضانه نیست و شاید بعضی از مواردی که استشمام کرده‌اند و طرحش از خطایی در آینده پیشگیری کند یا لااقل فرصتی است برای روشنگری و ابهام‌زدایی عبدالکریم سروش در پاسخ. حتی اگر خود استاد سروش هیچ نوع تجربه‌ی معنوی نبوی یا خواب رسولانه نداشته باشد، بر اساس نظریه ایشان دیگران می‌توانند چنین ادعایی بکنند. محسن زندی هم در نوشته‌اش با عنوان «رؤیای رسولانه، یا امواج آلفا، بتا،‌ تتا،‌ و دلتای محمدی (ص)» استدلال کرده است که اگر واقعا طبق دعوت عبدالکریم سروش پای روانکاوی و خواب‌شناسی علمی را برای تحلیل و تاویل قرآن باز کنیم، قرآن فروکاسته می‌شود به بازتاب آرزوها و ناکامی‌ها و زندگی ۶۳ ساله‌ی پیامبر در محیط عربی چهارده قرن پیش. نقدهای بسیاری از نواندیشان دینی شاخص به این نظریه و ابهامات و ناسازگاری‌های درونی و نتایجش هم معتنابه و در خور پاسخ از استاد سوی سروش‌اند.
به نظرم استاد سروش «یکی از ده متفکر تاثیرگذار صد ساله ایران» است و همه‌ی ما شاگردان او بوده‌ایم و مدیون تلاش‌ها و نظرورزی‌های او هستیم، ولی این شان ویژه‌ی او، آرای او را از نقد – و لو صریح و رادیکال – معاف نمی‌کند. و به نظرم نقدهای آرش نراقی، محمد سهیمی و اکبر گنجی، از جمله نقدهایی‌اند که شایسته‌ی پاسخ‌اند، نه فروکفتن در نیم‌جمله، گرچه شخصا با هر سه منتقد اختلاف نظر دارم. شایسته‌ و اخلاقی این است که وقتی منتقدان از چهره‌های شاخص‌اند، خود نویسنده به منتقدان پاسخ بدهند و به پاسخ هواداران اکتفا نکند. این درست است که سهم کار فکری سروش با گنجی و نراقی در مدرسه نواندیشان دینی هم‌اندازه نیست و خود منتقدان هم به شاگردی عبدالکریم سروش معترف‌اند، ولی هر دو منتقد جدی‌اند و نویسنده‌ی کیهان نیستند! به نظرم آرش نراقی، با همه‌ی نقدهایی که می‌توانیم به آثارش و نقدش داشته باشیم، قوی‌ترین شاگرد عبدالکریم سروش و در فلسفه‌ی اخلاق و الهیات نواندیشانه‌ی اسلامی، در کنار ابوالقاسم فنایی، قوی‌ترین چهره‌ی این مدرسه است. این‌که سروش دباغ (فرزند عبدالکریم شروش) گنجی را بولتن‌نویس سپاه بخواند و در پاسخ به نقد او – ولو پرخطا – حمله‌ی شخصی تند و غیر منتظره بکند به ضرر این مدرسه است. هر دو منتقد از نزدیک‌ترین یاران عبدالکریم سروش بوده‌اند و سایر منتقدان شاخص این نظریه هم از چهره‌های اصلی این جریان‌اند و مغرضانه و سیاسی‌خواندنِ نقدشان نیت‌خوانی ناروا است.

▫️اجازه بدهید به یک رفتار خوب در تاریخ این مدرسه اشاره کنم. من بعنوان یک دانش‌آموز مدرسه نواندیشی دینی با پروژه «از کنار دین گذشتن ملکیان به نام معنویت» همراه نیستم. ولی مصطفی ملکیان یک خصیصه عالی و اخلاقی (و به لحاظ منشی و روشی قابل دفاع) دارد و آن هم این است که وقتی او را نقد می‌کنید، ولو رادیکال و پرخطا، به طور برابر کنارت می‌نشیند، خوب گوش می‌دهد، جواب را خودش می‌دهد، به اطرافیان احاله نمی‌کند و هیچ وقت نقد منتقدان را با برچسب مغرضانه یا سیاسی بی‌مقدار نخوانده است، حتی وقتی از سوی چهره‌های فکری راست افراطی در قم طرح شده‌اند، چه برسد به دوستان و شاگردان. یا محمد مجتهد شبستری نقدها را گوش می‌دهد و بعدا در کلاس‌هایش به آن جواب می‌دهد، بدون نادیده گرفتن منتقدان یا سیاسی و مغرضانه خواندن نقدهایشان. متاسفانه عبدالکریم سروش در بحث‌ها و نقد‌های برابر کم شرکت می‌کند. در حالی‌که پیامد مهم التزام به «عقلانیت نقاد» نیازمندی محقق به نقد و باور او به ظرفیت گفتگو برای یافتن خطا است. نیمی از میراث مکتوب هابرماس پاسخ‌هایی است که به نقد دیگران داده است. استاد سروش هم در موارد کم‌شماری – از جمله در پاسخ به آیت الله سبحانی و عبدالعلی بازرگان – چنین کرده‌اند اما در موارد پرشمارتری منتقدانش را به زبان تحقیر یا به تندی و بدون انصاف مورد انتظار نواخته است (از حداد عادل و داوری اردکانی تا خاتمی و فرهادپور و نراقی و گنجی). شایسته است پاسخ‌های متین و استدلال‌محور به شاگردان سابق او و چهره‌های معتنابه کنونی این جریان و حتی منتقدان رادیکال ولی نیک‌خواه هم داده شود. منتقدان اصلی و جدی «رویاهای رسولانه» بخش اعظم نواندیشان دینی را تشکیل می‌دهند و کاش با آن‌ها همچون بولتن‌نویسان کیهانی برخورد نشود.

▫️به نظر می‌رسد این گرد و خاک در مدرسه نواندشان دینی جز با التزام به قواعد و آداب گفت و گو آرام نگیرد.

.


.

نکته‌هایی درباره گرد و غبار در مدرسه نواندیشی دینی

نویسنده: دکتر حمیدرضا جلائی پور

منبع: کانال تلگرام دکتر حمیدرضا جلائی پور

.


.

12 نظر برای “نکته‌هایی درباره گرد و غبار در مدرسه نواندیشی دینی

  1. موضوع ندانستن آداب گفتگو و نداشتن صبر و حوصله نیست،
    این کاملا سطحی نگری است. موضوع این است :
    « فماذا بعد الحق الا الضلال فانی تصرفون»
    «پس بعداز حق بجز گمراهی چه چیز است؟ پس به کجا منصرف می شوید؟
    انسان برای درست اندیشیدن نیز به خالق خودش نیاز دارد. این یک حکم استدلالی عقلی نیز هست.عدم پذیرفتن این حقیقت ویا عدم بهره بردن از آن ، از تعالی و روشنایی فکر جلو گیری نموده و به سقوط در تاریکی ها منجر میشود.آ نگاه شهرت طلبی ، نزاع بایکدیگر را هم پدید می آورد.

  2. اقای جلایی پور! مساله کیهانی بودن دکترنراقی و اکبر گنجی نیست…مساله این است که این دو عزیز مطالبی را نگاشته اند که اصول اولیه نقد در ان وجود ندارد که بخواهد پاسخی به ان داده شود…برداشتن تکه ای از یک سخنرانی، مغالطات متعدد از جمله اشتراک لفظ. نتیجه گیری های سطحی برای مثال قسمت حلال بودن شراب با کمک دو بیت از مولانا و…..را نقد نمی نامند….به قول سروش باید از اینها گذر کرد…البته برخی نکاتی که فرمودید صحیح است از جمله نقد نازیبای دباغ بر گنجی و سعه صدر بیشتر…

  3. نکته ای که در باب ملکیان گفته اید کاملا صحیح است ولی شما میدانید، من نیز سال ها پیش خودم تجربه کردم، که سروش نیز مشابه همین رفتار را در مقابل پرسشگران داراست…برای نمونه نگاه کنید به مطلب “سروش و تفکر مدام” نوشته حمیدرضا ابک….در ضمن نمیدانم چرا حداد و فرهادپور باید هر انچه میخواهند بگویند اما سروش باید همیشه تذکرة الاولیا بخواند…زهی انصاف!!!( این نکته به معنی تایید هر رفتاری نیست بلکه تذکر این نکته است که باید دو سمت قضیه را دید برای بسط این نکته نگاه کنید به مطلب درستی و درشتی نوشته سروش که پاسخ این مباحث را داده)

  4. خلاصه ای که در باب مباحث مطرح شده توسط سروش کرده اید پر است از خطا…پیشنهاد میکنم بار دیگر مقالات را بخوانید…

  5. برداشت من از این سخن آقای سروش که : دست ارادت به هیچ کس ندهید ، این است که نباید سخن کسی را بی دلیل پذیرفت و به عبارتی نباید مرید کسی شد الا اینکه مرید دلیل باید بود.اما نحوه برخوردهای اخیر با منتقدان ذهن مرا می آزارد.پس از مطالعه ی نقدهایی که به تئوری های اخیر آقای سروش شده همواره منتظر پاسخ های مستدل ایشان به منتقدان بوده ام و شرکت ایشان را در گفتگو با آقای بازرگان به فال نیک گرفتم.اما چند پاسخ کوتاه ایشان به پرسشهایی که از ایشان درباره نوشته های آقای گنجی و نراقی شده بود و از آن سخت تر پاسخی که دکتر سروش دباغ به پرسش ها در این باب داده بودند مایه ی دلسردی ام گردید.اگرچه می توان بسیار خشم آگین در باب نحوه ی مواجهه ی غیر علمی گنجی با تئوری رویاهای رسولانه سخن گفت و آن را دادن تیغ تکفیر به دست زنگی مست قلمداد نمود ، اما همواره انتظار می رود که با بزرگواری از این خطاها گذر شود و ضمن یادآوری مشفقانه ی آنان به گنجی ها و نراقی ها ، به جای توصیه به گذر کردن از انتقادها و نقدها به پاسخ مستدل و محکم به نقدها و علت وارد نبودن آن ها پرداخته شود.شاید همه ی مطالعه کنندگان مقالات دو طرف از آن مقدار فطانت و ذکاوت برخوردار نباشند که به طرفة العینی ایرادات وارد بر نوشته منتقدین را دریابند و بتوانند بزرگوارانه از آن درگذرند. و ممکن است همچون این نگارنده به دنبال دلیل و دلایلی بر نفی یا قبول سخنان یکی از طرفین باشند.در حقیقت از سروش آموخته ام که به راحتی عنان افکار خویش به هر کس نسپارم مگر آن گاه که دلیل او را قویتر بیابم.اما نحوه پاسخ گویی اخیر ایشان در باب انتقادات وارده از سوی دیگران ، تنها مریدان را بکار آید و این درست خلاف آن چیزی است که در ابتدا از ایشان نقل شد. و پاسخ هایی چون :بگذرید ، رهایش کنید ، اعتنا نکنید و امثال آن را نمی توان دلیل قلمداد نمود.

  6. آقایان لطفا این مقاله جدید آقای دکتر سهیمی را هم در گویانیوز بخوانند و ببینید که دکتر سروش و فرزندش چگونه به آقایان محسن کدیور، آرش نراقی و اکبر گنجی تهمت می زنند که دکتر سروش را تکفیر کرده اند . اما این اتهام دروغ است و آقایان واقعیت را نمی گویند. واقعیت هایی که در مقاله دکتر سهیمی آشکار شده اند:
    http://news.gooya.com/politics/archives/pdf/sahimi-soroush-2-270816.pdf

  7. روش دکتر سروش و فرزندانش همیشه این بوده که به دیگران تهمت بزنند. چون خودشان بنام دیگران می نویسند و منتشر می کنند، همه را شبیه خودشان می دانند. هریک یک از چهره های نامدار نواندیشی دینی ، از جمله آقایان مصطفی ملکیان و ابوالقاسم فنایی، ترور شخصیت دکتر سروش و فرزندانش را تجربه کرده اند. شما به یک پروفسور دانشگاه که کتاب های بسیار دارد، صدها مقاله تخصصی نوشته، صدها مقاله سیاسی نوشته و آن زمان ها که امثال آقای گنجی و بسیاری از نواندیشان دینی حتی یک مقاله ننوشته بودند، ایشان مقاله های انگلیسی منتشر می کرد، تهمت می زنید که مقاله اش را آقای گنجی نوشته است. این هم یک راه فرار دکتر سروش برای پاسخگویی است. دروغ گفتند که آقایان کدیور، نراقی و گنجی دکتر سروش را تکفیر کرده اند و حالا که دروغشان برملا شده است، دروغ دیگری می سازند تا دروغ های دیگرشان پنهان شود.

  8. همین را هم اکبر گنجی نوشته است! مدافعی ندارد و خودش میاید کارهای خودش را تایید و تحسین میکند.نمیدانم چه عداوتی با سروش دارد( یا ماموریتی) که اینهمه در تخریب او سرمایه گذاری میکند

    1. ذهن شما در توهم توطئه بسیار قوی است! توصیه می کنم به بخش امور بین الملل روزنامه کیهان رجوع کنید برای کار!

      آخر دانای کل، مگر هر کس منتقد سروش باشد و او را نقد کند و اصلا از افکارش خوشش نیاید، اکبر گنجی است!؟
      سروش مخالفین فراوانی دارد، و در این سی سال روز به روز هم افزایش پیدا کرده…چه سکولار، چه دیندار.
      جالب است افرادی که به گنجی میتازند، خود توان نقد سه مقاله ای که درباره سروش نوشته را ندارد، خصوصا مقاله ای که تناقضات ادعاهای سروش را بررسی کرده ، و فقط از مغالطه مظلوم نمایی، و هر بچه مدرسه ای می داند استفاده می کنند!
      اگر مرد رهی، بیا و این مقاله را همینگونه که مستند نوشته است، نقد کن، بجای توهم توطئه پردازی:
      http://www.neeloofar.org/critic/124-article/1342-030495.html

  9. حالا این وسط یه نقد درست و حسابی به نظریه دکتر سروش نوشته نشده خوب ایشون باید در جواب غیب گویی و پیشگویی آرش نراقی و گنجی، چی بگن؟ بنظرم لازم نیست که جواب هر حرفی رو داد. نقد عالمانه بکنند، جواب بگیرند. اتهام زنی و راه برای تکفیر گشودن هم شد کار؟!

  10. حمید رضا جلائی‌پور: پاسخ استدلال‌محور بهتر از «بولتن‌نویسِ سپاه» خواندنِ منتقد است
    https://telegram.me/hamidrezajalaeipour/182
    https://telegram.me/hamidrezajalaeipour/183
    در پاسخ به درخواستم از استاد عبدالکریم سروش برای پاسخ دادن به نقدهای آرش نراقی و اکبر گنجی به ایشان، فرزندشان سروش دباغ در فایلی صوتی در کانال تلگرام‌شان نکاتی را طرح کرده‌اند.

    نکاتی که در آن یادداشت کوتاه ذکر کردم و همچنان قابل دفاع می‌دانم را تکرار نمی‌کنم و باز به خاطر احترامی که برای مدرسه نواندیشی دینی قائلم چند توضیح تکمیلی کوتاه می‌دهم.

    جان کلام جناب دباغ این است که نقدهای اکبر گنجی و آرش نراقی ارزش پاسخ ندارد. ادعای من هم این است که دارد.

    چنان‌که در یادداشت قبل ذکر کردم شخصا به هر دو نقد آرش نراقی و اکبر گنجی انتقاد دارم اما هر دو را حاوی نکات مهم و مدعیاتی می‌دانم که حتی بر فرض خطا بودن ارزش پاسخ دارند.

    سروش دباغ نوشته‌ی اکبر گنجی را مصداق بولتن‌نویسی و او را بولتن‌نویس سپاه خوانده است و در این فایل صوتی هم مجددا از این نسبت دفاع کرده‌است. در مورد این ادعا چند نکته‌ی کوتاه عرض می‌کنم:

    ۱- شش شماره نقد تفصیلی گنجی که حاوی هیچ حمله‌ی شخصی به استاد سروش نیست، مصداق بولتن‌نویسی نیست.

    ۲- حتی اگر فرض بگیریم مصداق بولتن‌نویسی است، هر بولتن‌نویسی‌ای بی‌ارزش نیست و صرفا بولتن‌نویسی از نوع کیهانی و پردروغ‌وخطای آن نارواست. حتی بولتن نویسی برای سپاه هم علی الاصول اشکالی ندارد. فحش نامه بد است نه بولتن نویسی. به این نمونه زیر توجه کنید کجایش فحشنامه است.

    مثلا در یک نمونه گنجی شش استدلال آورده است (با نقل قول‌های مستقیم) درباره‌ی این‌که آراء جدید استاد سروش می‌تواند مبنای باور به نبوت او یا دیگران باشد. مثلا یکی از آن‌ها این است که طبق تصریح استاد، کسی که خدای بی‌صورت را مستقیما تجربه می‌کند، نبی است و نباید از روایت انبیا پیشین از صورت‌های خدا پیروی کند. از طرفی خود استاد هم در جای دیگر تصریح کرده‌اند که خدای بی‌صورت را تجربه‌کرده اند و خواب‌های معنوی می‌بینند. گنجی نتیجه می‌گیرد که استاد سروش بر این اساس، همان‌طور که شان نبوی مولوی را پایین‌تر از محمدبن عبدالله نمی‌داند، خودشان را هم می‌توانند نبی محسوب کنند. اکر مقدمات و نتیجه‌ی استدلال گنجی خطاست، می‌طلبد که استاد سروش یا تصریحات قبلی را تصحیح کنند یا از این فرصت برای روشنگری و توضیح منظور دقیق‌ترشان استفاده کنند و مغرضانه و سیاسی خواندن نقد گنجی راه چاره نیست.

    یا مثلا گنجی مدعی است که اگر واقعا طبق تصریح استاد سروش بخواهیم از روانکاوی و روانشناسان خواب و علم تجربی امروز برای تعبیر خواب‌های پیامبر بهره بگیریم، وحی بیشتر بازتاب ناکامی‌ها و آرزوها و زندگی پیامبر می‌شود، و نه چنان‌که استاد می‌گویند حاصل تجربه‌ی معنوی و نبوی و مبنای دینی قابل دفاع. یا مثلا گنجی می‌گوید معنای دقیق خواب و نبوت و رسالت در این نظریه روشن نیست و در جاهای مختلف معانی متفاوتی مراد شده است.

    یا مثلا پرسیده‌است خدای غیرمتشخص و بی‌صورتی که استاد سروش از آن دفاع می‌کند و تکلم‌اش معنا ندارد چطور می‌تواند به باور دکتر سروش بوییده شود یا خلق کند؟ مگر خلقت خدا مستلزم تشخص‌هایی از نوع علم و اراده داشتن نیست؟ چنین نقدها و سوال‌هایی ارزش پاسخ دارند.

    ۳- بسیاری از نقدهای پیشین اکبر گنجی مصداق روزنامه‌نگاری تحقیقی است که به نوع خوب آن هم نیازمندیم، اما اتفاقا این نقد مفصل فراتر از یک اثر روزنامه‌نگارانه است. نقدهای او مدعی اشاره به برخی خطاها و عدم انسجام‌ها در تئوری رویاهای رسولانه و برخی نتایج نظری و عملی آن است و در تایید آن‌ها از ده‌ها ساعت سخنرانی‌ها و نوشته‌های اخیر استاد سروش مطالبی را عینا ذکر کرده است. این ادعاها شایسته‌ی پاسخ‌اند.

    شخصا هم با سیاق و محتوای نقدهای سیاسی اکبر گنجی در سال‌های اصلاحات و پس از آن و هم با آراء دین‌شناختی او اختلاف نظر زیادی داشته‌ام و در عرصه‌ی عمومی هم طرح کرده‌ام، اما این اختلاف نظر مانع جدی گرفتن نقدهای او نیست. گنجی به آراء دین‌شناسانه‌ی محسن کدیور، آرش نراقی، ابوالقاسم فنایی و محمود صدری هم نقدهای تیز و صریحی به سبک مشابه طرح کرده است و همه‌ی این اساتید با او وارد گفتگو شده‌اند و در چند سلسله‌ یادداشت روشنگر به نقدهای او پاسخ استدلال‌محور داده‌آند، بدون متهم کردنِ نقد گنجی به مغرضانه و سیاسی بودن.

    سروش دباغ همچنین در این فایل می‌گوید صرفا نقدی ارزش دارد که از طرف متخصصان آکادمیک آموزش‌دیده طرح شده باشد. این سخن نیز قابل دفاع نیست و سنت عقلانیت نقاد به ما می‌آموزد که طرح نقد و نظر هیچ پیش‌نیازی ندارد و مادامی که متکی به استدلال و شواهد و قرائن تایید کننده‌ی نقد باشد، می‌تواند آموزنده باشد و گفتگویی ثمربخش را دامن بزند. اتفاقا خود استاد سروش کسی است که گرچه دکترایشان در رشته‌ای خارج از علوم انسانی است (داروسازی)، در دین‌شناسی و مثنوی‌پژوهی صاحب‌نظری تاثیرگذار و سنگین‌وزن بوده‌اند و آراءشان در این زمینه‌ها ارزش جدی‌ گرفتن و گفتگو دارد.
    بسیاری از اساتید علاقمند به سنت نواندیشی دینی (از محمود صدری تا چهره‌های این جریان در ایران) از استاد سروش سوالات مشابهی دارند و انتظار دارند استاد برای روشنگری به نکات و سوالات جدی گنجی ‌پاسخ استدلال‌محور بدهند. استقبال از این‌ گفتگوها نشانه‌ی تواضع معرفتی است و برای مخاطبان، روشنگر‌.

    به استفاده‌ از تعبیر فرقه‌سازی و نیت‌کاوی در نقد آرش نراقی هم انتقاد داشتم. او نیز در نقد دوم‌اش منظور دقیق‌ و بدون بار منفی از این تعبیر را توضیح داده است و به نظرم مغرضانه خواندن نقدش نارواست و پاسخ غیرشخصی و استدلال‌محور به او شایسته.

    استاد سروش حق دارند به بعضی نقدها پاسخ ندهند، اما مغرضانه و سیاسی خواندن نقدهای نزدیک‌ترین یاران و همراهان سابق‌شان قابل دفاع نیست.

    هر نقدی به اکبر گنجی و مواضع سیاسی و فکری او وارد باشد (که شخصا هم زیاد دارم)، مغرض بودن نسبت به استاد سروش به او نمی‌چسبد. بهترین سال‌های جوانی گنجی صرف خدمت به تدوین و نشر آراء استاد سروش در موسسه صراط شد و فروکاستن نقدهای او به بولتن‌نویسی و حمله‌ی شخصی خلاف مروت است. مغرضانه و شخصی و سیاسی خواندن نقد دیگران هم می‌تواند مصداق نیت‌خوانی ناروا باشد.

    @hamidrezajalaeipour

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *