ارزش سادهزیستی داوطلبانه1[1]
ریچارد گِرِگ
ترجمه: علی كلانی طهرانی
بنيانگذاران اكثر اديان بزرگ_ مسيح، بودا، لائو تسو و محمد(ص) _ همچنين بسياري از قديسان و فرزانهگان چون قديس فرانسيس[2]، جان ولمن[3]، ريشيها ( حكماي هندو) در آيين هندو، پيامبران قوم بنياسرائيل، صوفيان مسلمان؛ بسياري از هنرمندان و دانشمندان و رهبران بزرگ جهان مدرن همچون لنين و گاندي از سادهزيستي خودخواسته حمايت و به آن عمل كردهاند. اعضاي ارتشهاي نظامي و فرمانهاي راهبانه نيز اين روش را دنبال كردهاند_ سازمانهايي كه تأثير عظيم و طولاني مدت در جهان داشتهاند. سادگي همچنين يكي از نشانهاي منونايتها[4]و كليساي دوستان بوده است.
بنابراين، بيگمان در رعايت سادگي، مؤلفهاي بسيار مهم وجود دارد يا وجود داشته است. اما چيزهاي زيادي از توليد انبوه و تجارت مدرن، گسترش علم، و پيچيدگيهاي زندگي در كشورهاي صنعتي، به ما رسيده است كه ترديدهاي پردامنهاي راجع به اصل و عمل سادهزيستي ايجاد كردهاند. حالوهواي كنوني ذهن ما نه مناسب دركي روشن از ارزش سادهزيستي، و نه عمل به آن است. بهنظر ميرسد سادهزيستي نوعي نقطهضعف براي قديسان و از ويژگيهاي مقطعي باشد و نه چيزي راجع به ديگران.
دربارۀ سادهزيستي چه ميتوان گفت؟
پيش از پرداختن به ادامۀ بحث، بگذاريد از آنچه دربارۀ آن گفتوگو ميكنيم تصور نسبتا واضحتري ارائه دهيم. در اينجا تلقي ما از پرهيزكاري بهمعناي نوعي سركوب غرايز نيست. آنچه ما از سادهزيستي اراده كرديم خيلي خشك و زاهدانه نيست. سادهزيستي موضوعي نسبي است كه به اقليم، سنتها، فرهنگ و منش فرد بستگي دارد.
براي مثال، در هند، بهاستثناي كساني كه تلاش ميكنند شبيه غربيها باشند، همۀ افراد ثروتمند همانند افراد فقير روي زمين مينشينند و صندلي وجود ندارد. شمار بسياري از آمريكاييها، هم ثروتمند و هم فقير گمان ميكنند كه بايد صاحب اتومبيل باشند، و برخي ديگر تلفن را بيش از اندازه چيز مهمي ميدانند. شخصي در مرتبۀ اجتماعي خاص، داشتن انواع متعدد كفش، كلاه، يا ديگر لباسها را با هدفي غير از پاكيزگي و راحتي، ضروري ميانگارد. سادگي براي يك آمريكايي با سادگي يك كشاورز چيني تفاوت بسياري دارد.
سادهزيستي خودخواسته داراي شروط دروني و بيروني است. يعني هم صداقت در نيت، شرافت و خلوص دروني، و هم پرهيز كردن از آشفتگي بيروني، از بسياري از مالكيتهايي كه با هدف اصلي زندگي در ارتباط نيستند. اين به معني نظم بخشيدن و هدايت كردن انرژي و تمايلاتمان است، نوعي خويشتنداري نسبي در برخي جوانب زندگي بهمنظور تأمين منافع بزرگتر زندگي در ديگر جوانب آن. سادهزيستي مستلزم نوعي سازماندهي حساب شده در زندگي، براي دستيابي به هدف است. براي مثال شخصي كه ميخواهد قلۀ اورست را فتح كند چندين سال افكار و انرژي خود را متمركز بر برنامهريزي اين سفر ميكند. و در اقدامي عملي كوچكترين وسايل غيرضروري براي رسيدن به هدف را كنار ميگذارد.
البته، همانگونه كه افراد مختلف در زندگي اهداف متفاوتي را دنبال ميكنند، آنچه به هدف يك شخص مرتبط است ممكن است ارتباطي با هدف شخص ديگر نداشته باشد. بااينحال بهآساني ميتوان فهميد اگر هركس به اهدافش نظم و ترتيب و سادگي ببخشد زندگي شخصي و اجتماعي ما بسيار تغيير خواهد كرد، بنابراين يك هدف ميتواند بر همه اهداف ديگر تسلط داشته باشد و اگر هر شخصي به حسب آرايش جديد اهدافش، زندگي بيروني خودش را از نو سروسامان دهد از فعاليتها و تصرفات غيرمرتبط با هدف اصلي چشم خواهد پوشيد. درجۀ سادگي موضوعي است كه هر فرد خودش بايد دربارۀ آن تصميم بگيرد. شايد اكنون معناي اين اصل به اندازۀ كافي واضح شده باشد كه بتوان دربارۀ آن گفتوگو كرد، هرچند كاربردهاي اين اصل ميتواند متفاوت باشد. من با اعتماد بر مباحث پيشِ رو در آشكارتر ساختن معناي اين موضوع، تلاشي براي ارائه تعريف دقيقتر از اين مفهوم نخواهم داشت.
ترديدها
ازآنجاكه امروزه در نگاه بسياري از افراد تأكيد بر سادهزيستي اشتباه است، بياييد پيش از ادامۀ بحث اين ترديدها را موضوع توجه قرار دهيم.
اول از همه، بهنظر ميرسد محصولات ماشيني مدرن مشكل طولاني مدت كميابي اشياء مادي ضروري براي زندگي را حل كردهاند. علم، اختراع، نظام صنعتي، تجارت، حمل و نقل، بهتر و بيشتر از آنچه تاكنون بشر ديده است، امكان توزيع و توليد لباس، غذا، لوازم خانگي، ابزار و تجهيزات، وسايل آسايش و تجملات را ايجاد كردهاند. براي يك آمريكايي قدم زدن در ميان فروشگاه اجناس ده سنتي، فروشگاه زنجيرهاي خواربار، و فروشگاهي بزرگ بهدنبال مرور كاتولوگ سفارشهاي مكاتبهاي، گذشته از آنچه در خيابانها ميبيند، امري پذيرفتهشده است. اين انديشۀ هنري فورد[5] كه تمدن با افزايش تعداد اميال و رضايت انسانها پيشرفت ميكند بهنظر معقول ميرسد. مقدار زياد كاغذ و جوهري كه به تبليغات اختصاص داده ميشود تأييدي مضاعف بهسود اين باور است. بهنظر ميرسد ثبات اقتصادي و اجتماعي كشورهاي صنعتي بر اميد به توسعۀ بيشتر بازار براي توليد انبوه بنا نهاده شده است. روسيه مانند كشورهاي هوادار سرمايهداري همين هدف را دنبال ميكند. ظاهرا تمام جهان با اين مفهوم همساز شده است. آيا در چنين زمانهاي سخن گفتن از سادهزيستي خطايي تاريخي نيست؟ آيا تسلط يافتن و فائق آمدن بر رشد پيچيدگي زندگي از وظايف ما بهحساب ميآيد؟ بهدور از هرگونه بيحرمتي، آيا اين (رشدِ پيچيدگي) همان چيزي نيست كه خداوند در خلقت و تكامل جهان انجام داده است؟
علاوه براين، براي اكثر مردم بازگشت به سادهزيستي بهمعناي تقبل دوبارۀ مقدار زيادي كار شاق است كه تجهيزات پيچيدۀ مدرن آنها را از دوش ما برداشتهاند. باوجوداين، آيا پيچيدگي وسايل از ما درمقابل قحطي، بيماري، و گرما و سرما محافظت نميكند؟ آيا تراكتورهاي ما، چراغهاي الكتريكي، اجاقگازها، پمپهاي آب، يخچالهاي الكتريكي، سيستمهاي حرارتي در خانهها، هواپيماها، سيستمهاي حملونقل موتوري و بخاري، تلفنها، ترسهاي طاقتفرسا را ازما دور نكردند؟ نوعي امنيت يا دستكم فراغت براي ما مهيا نكردند؟ اگر قرار است تمدن پيشرفت كند ما مطمئنا بايد فراغت داشته باشيم.
ترديد ديگري بيدرنگ در ذهن همۀ والدين شكل ميگيرد. ما ميخواهيم فرزندانمان همه امتيازها را داشته باشند، سالمتر و نيرومندتر از آنچه ما بوديم باشند، بيش از ما بياموزند، خطاهاي كمتري را تجربه كنند، شخصيت بهتري داشته باشند، مكانهاي بيشتري از جهان را ببينند، بتوانند زندگي پر بركتتر و ثروتمندانهتري داشته باشند، لذت، زيبايي و قدرت بيشتري داشته باشند. اگر ما (والدين) با رويآوردن به سادهزيستي زندگي خودمان و آنان را در تنگنا قرار داده باشيم امروز فرزاندانمان چگونه ميتوانند تعاليم و آموزشهاي ضروري دربارۀ اين امور فرا بگيرند؟ چگونه ميتوانند با انسانها و امور زيبا و جالب، تماس و ارتباط داشته باشند؟ آيا بدن آنها، براي سلامت بودن، نياز به انواع متعددی از غذاها ندارد؟ ذهن اگر بيوقفه از منابع متنوع گسترده تغذيه نكند چگونه ميتواند رشد كند؟ بيترديد زيبايي يكي از مهمترين مؤلفههاي زندگي براي افراد و جوامع است، اما با محدويتهاي كسلكننده و انعطافناپذير و ملالآور سادهزيستي در رنگ و خط و بافت و آهنگ، چگونه ميتوان زيبايي را بهدست آورد؟
افراد بسياري كه به اعتبار سادهزيستي ترديد دارند دوباره خواهند گفت كه اگر سادهزيستي دستيافتني بود خودش را به زندگيها و افراد وارد میکرد و در امور گروهي كارآمد بود. آنان طبيعتا خواهند گفت اگر اكثر انسانها بهدنبال سادگي بروند چه كساني كارهاي پيچيده و ضروري جهان را پيش خواهند برد؟ حكومتها، صنايع، سازمانها درحاليكه بسيار پيچيدهاند بايد اداره شوند. آيا افرادي كه تمايل زيادي به سادهزيستي دارند ميخواهند از مشاركت در وظايف پيچيده جامعه شانه خالي كنند؟ در برخي سازمانها اين قدرت است كه انسانها را اداره ميكند. آيا درست است كه برخي از انسانها بهدنبال فرار از بهدست گرفتن اين قدرتاند؟ اگر افراد آگاهي وجود نداشته باشند چه كسي چنين قدرتي را بهدست خواهد گرفت؟ آيا اين وظيفۀ افراد دلسوز نيست كه قدرت را به چنگ آوردند و به بهترين نحو ممكن آن را هدايت كنند؟آيا اينگونه درخواست سادهزيستي تنها نوعي پوشش براي بيمسئوليتي، فقدان شجاعت يا ضعف توان نيست؟
اين پرسشها سادهزيستي را همچون انديشهاي مطرح ميكنند كه ميتواند براي جامعهاي كه در آن زندگي ميكنيم خطرناك باشد. امروزه وجود يك كشور بزرگ يا يك شهر بزرگ بهصورت ذاتي داراي پيچيدگي است. بهنظر ميرسد پافشاري بر سادهزيستي و بهكار بستن آن نهايتا بهمعناي ويران شدن سازمانهاي بزرگ، و بهعبارتي وضعيت كنوني جامعه و زندگي همگاني است.
اين هم از ترديدها، دستكم ترديدهاي مهمياند هرچند ممكن است ترديدهاي ديگري نيز وجود داشته باشد.
پاسخ به ترديدها
بياييد اولين ترديد عمده را بررسي كنيم. ترديد در اين مطلب كه پيامد علم و اختراعات مدرن عرضۀ همه انواع غذاها و چيزهاي خوب را بهصورتي تمامنشدني ممكن ميسازند، بنابراين روزگار كمبود و تمام انديشهها، فرضها و امور اخلاقي مبتني بر آن، ازجمله ايدة ارزشمند بودن سادهزيستي، مربوط به گذشته است.
گرچه از چشمانداز يك مهندس، تكنولوژي امكان تأمين نيازهاي مادي بشر را آسان كرده است، اين امكان فاصله زيادي تا واقعيت دارد. به ضميمه آن يك «اگر» بزرگ وجود دارد. باوجود اختراعات شگفتآور شيميايي، ماشيني و الكتريكي هنوز در همۀ كشورها كمبود ضروريات به اندازۀ اسفباري وجود دارد. بخش عظيمي از جمعيت ايالات متحده در خانه يا آپارتمان خود لولهكشي آب و وسايل گرمايشي براي زمستان ندارند. درحاليكه اين كشور يكي از ماشينيترين و ثروتمندترين كشورهاي جهان است.
از معايب ديگر به كار بستن تكنولوژي ميتوان اشاره كرد به شمار بسيار زياد افراد بيكار كه تقريبا در تمام كشورها وجود دارند، شايد بيش از آنچه تاكنون در تاريخ جهان وجود داشته است.
اين نظام مالي و ساختار بدهيهاست كه برتوزيع، توليد و ميزان مصرف نظارت دارد. اين نظام منجر به سوزاندن گندم در ايالات متحده ميشود درحاليكه ميليونها نفر در چين گرسنهاند؛ در كاليفرنيا هزاران كيلو پرتقال رها ميشود تا فاسد شود درحاليكه كودكان زاغهنشين در كشور ما بهعلت فقدان ويتامينهاي موجود در همين پرتقالها در معرض راشيتيسم (نرمي استخوان)، دندانهاي خراب و انواع ديگر بيماريها قرار دارند؛ مثالهاي فراواني ازايندست وجود دارد.
پيشرفتهاي عظيم در علم و تكنولوژي مشكلهاي اخلاقي تمدن را حل نكردهاند. اين پيشرفتها شكل برخي از مشكلات را عوض كردهاند، برخي ديگر را گسترش دادهاند، و يافتن راهحل براي بعضي از اين مشكلات را بسيار دشوار ساختهاند. توزيع اجناس مادي به اين نحو در وهلۀ اول نوعي مشكل اخلاقي است و نه صرفا نوعي مشكل فني يا سازماني. اندازهگيري كمي و استفاده از روابط كمي از مؤلفههاي بسيار قدرتمند درعلم، تكنولوژي و پولاند. به همين دليل، انگيزههاي بهكارگيري علم و تكنولوژي و پول غالبا مبتني بر جنبههاي كمي زندگي است و نه جنبههاي كيفي آن. جاي مؤلفههاي كيفي خالي است درحاليكه جوهرۀ زندگي اجتماعي بشر بيش از آنكه در ارتباطات كمّي جاي گرفته باشد، در ارتباطات كيفي قرارگرفته است و اين امري اخلاقي است، نه تكنولوژيك.
آرنولد. جي. توينبي6[6]در جلد سوم كتاب خود با عنوان مطالعۀ تاريخ، دربارۀ رشد تمدن بحث ميكند. حدود شصت صفحه به امورتعيينكنندۀ رشد تمدن ميپردازد، او در اين كتاب همانطور كه رشد در موقعيت اجتماعي را بررسي ميكند به رشد در خرد نيز ميپردازد. او با دانشي عظيم پيشرفت تمدنهاي بسياري را شرح ميدهد _ تمدن مصري، سومري، مينوسي، هلني، آشوري، هندي، ايراني، چيني، بابلي ماياني، ژاپني و… . پس از نشان دادن شواهد نتيجه ميگيرد كه شكلگيري رشد تمدن نه با افزايش قدرت فرمان راندن بر جهان فيزيكي و نه افزايش قدرت كنترل جهان انساني (براي مثال ملتها و تمدنهاي ديگر) است، بلكه رشد تمدن در دل چيزي كه او آن را «لطيف سازي»[7]نام مينهد، جاي دارد: نوعي رشد در ارتباطات نامحسوس. او متذكر ميشود كه اين فرايند علاوهبر اين كه شامل سادگي در تجهيزات زندگي ميشود، همچنين علاقه و انرژي ما را از امور مادي بهسوي عالمي برتر انتقال ميدهد. او به پيروي از برگسون پيچيدگي را مساوي با ماده و سادگي را مساوي با زندگي ميداند.
اگر چنين باشد، وقت آن است كه التذاذ از اين وسايل را متوقف كنيم. بهتر بود به پرورش ارتباطات كيفي و شيوههاي زندگي كه اين نوع ارتباطات را پشتيباني ميكنند، روي ميآورديم. تكنولوژي ما بيش از حد رشد كرده است. اين تكنولوژي بر نوعي اخلاق تكيه دارد كه در جهاني سادهتر بسط يافته بود و براي شرايطي سادهتر برنامهريزي شده بود. تمدن ما مانند موتور بزرگي است كه بر پايههاي بسيار كوچك و ضعيفي تكيه كرده است. نوسانهاي آن همه چيز را متلاشي خواهد كرد. براي تحمل اين بار و فشار ما به خويشتنداري و اخلاق گروهي و فردي نيرومندتري نياز داريم.
به كساني كه ميگويند ماشينآلات و تجهيزات زندگي، صرفا ابزارها و وسايلياند كه بهخوديخود ماهيتي اخلاقي ندارند اما ميتوان در مسير خير يا شر از آنها استفاده كرد. نشان خواهم داد همۀ ما تحت تأثير ابزار و وسايلي هستيم كه استفاده ميكنيم. بارها و بارها در زندگي ملتها و افراد ميبينيم كه وقتي ابزارهاي معيني را باشوروحرارت و درستوحسابي و براي مدت طولاني استفاده ميكنند اين ابزارها ويژگي و اثر يك هدف را بهخود ميگيرند. ابزارهاي ما تبديل به دلنگرانيهاي ما ميشوند. مؤلفههاي نيرومند كمّي در علم ، ماشينآلات، پول و فرآورده هاي آنها گرايش دارند افكار و زندگي افرادي را كه از آنها استفاده ميكنند، ماشيني كنند. روابطي كه علم و ماشينآلات و پول ايجاد ميكنند بيشتر از آنكه ارگانيكي باشند، مكانيكي هستند. ماشينآلات و پول در ظاهر به ما نيرو ميبخشند اما اساسا به نيروي درون ما صدمه ميزنند.
ما گمان ميكنيم ماشينآلات و تكنولوژي زمان و فراغت بيشتري در اختيار ما قرار ميدهند، اما درواقع زندگي را آكنده از شتاب و شلوغي ميكنند. من با نصب تلفن در خانهام گمان ميكنم كه تمام وقت و انرژي كه روزانه صرف رفتن به فروشگاه، رسيدگي به كارهاي كوچك و فرمانهاي جزئي به كساني كه با آنها سروكار دارم ميشود، ذخيره خواهد شد. درست است، من به منظور رسيدن به اين اهداف از تلفن استفاده ميكنم، اما من همچنين دامنۀ تماسها را افزايش ميدهم و اوقات فراقتي كه منتظرش بودم بهوسيلة تماسهاي مكرر و تعهداتي كه با استفاده از تلفن براي خودم ايجاد كردهام بهسرعت اشغال ميشود. اتومبيل نيز به همين شكل بر زندگي خانوادگي ما تأثير ميگذارد. هرچند قلمرو گستردهتري از زندگي را پوشش داده اما دستيابي به فراغتي كه منتظرش هستيم در غياب او حاصل ميشود. درواقع، جاييكه تعداد اتومبيلها زياد است، مثل خيابان پانزدهم نيويورك، در اكثر اوقات روز، قدمزدن در مقايسه با استفاده از تاكسي يا اتوبوس زمان كمتري از شما ميگيرد. نشانۀ كشورهاي صنعتي اوقات فراغت آنها نيست. هركس به كشورهاي شرقي سفر كند گواهي ميدهد كه آرامش زندگي در آنجا بهمراتب بيشتر از كشورهاي صنعتي غربي است. در مقياسي كوچكتر، آنقدر كه در شهرهاي غير صنعتي ايالات متحده فراقت وجود دارد در شهرهاي بسيار صنعتي آن وجود ندارد.
علاوهبراين، ما همواره از اين مطلب چشمپوشي ميكنيم كه دلمشغولي وسواسگونه به ماشينآلات، آرامش دروني و درك ما از ارزشها را ويران ميكند. در فقدان درك صحيح ارزشها زمان اضافيِ بهجايمانده از كارهاي ضروري ديگر اوقاتفراغت نيست و تبديل به زمان بدون معنا يا زمان با معناي شوم ميشود_ زمانيكه با فيلمها، راديو، و تماشاي بازي بيسبال يا بيكاري بههمراه انحطاطي كه در روحيۀ وشخصيت فرد ايجاد ميكند، «كشته» ميشود.
كساني كه گمان ميكنند پيچيدگي هاي موجود در امور مالي، ترابري و ارتباطي جهان را از قحطي نجات داده است، سخت اشتباه ميكنند. شايد خطاي آنان ناشي از اين واقعيت باشد كه متعلق به گروههاي ثروتمند و مرفهياند كه درون قدرتمندترين كشورهاي جهان قرار دارند. اين افراد حتياگر درواقع شاخصهاي آماري و گزارشهاي اجتماعي دانشمندان برجسته دربارۀ وسعت سوءتغذيه مردم كشور خودشان يا ديگر كشورهاي جهان را مطالعه كرده باشند، آن را درك نكردهاند. قحطيهاي مكرر و با مقياس زياد در چين را فراموش كردهاند. اين افراد شواهد مبتني بر وسعت و تناوب بيشتر قحطيهاي هند در زمان مدرن نسبت به قرون گذشته را بررسي نكردهاند.
كساني كه از تلفات انساني هولناك طاعون سياه در اروپاي قرون وسطي برخود ميلرزند، كشته شدن دهها ميليون انسان بهوسيله آنفولانزا، در طول جنگ جهاني را فراموش كردهاند. افرادي كه به كاهش درصد وقوع بيماريهاي واگيردار مباهات ميورزند اغلب رشد تعداد بيماريهاي حاد ارگانيك مانند سرطان، ديابت، بيماريهاي كليه، قلب و نارساييهاي مربوط به خون و بيماريهاي رواني را ناديده ميگيرند. آلكسيس كارل[8] فيزيولوژيست نامدار، در كتاب جديد خود، انسان ناشناخته، شواهد كافي بهسود متزلزل بودن مباهات ما به مدعاي «چيرگي بر بيماري» ارائه كرده است. او اظهار كرده است كه افزايش سن افرادي كه زندهاند تنها برشمار افراد سالخوردهاي ميافزايد كه جوانترها بايد از آنان مراقبت كنند و اين امر ضرورتا منجر به پيشرفت نميشود. او معتقد است حتي اگر نخواهيم به شرور اجتماعي حاصل از نظام صنعتي اشاره كنيم، راهكارهاي مدرن براي آسايش، با تحليل بردن مكانيسمهاي سازواري، موجب آسيبِ زيستي خطرناك به افراد ميشود.
نه_ از طريق پيچيدگي بيشتر نميتوان بر رشد پيچيدگي در زندگي غلبه كرد. راه، روي آوردن به درون است، دروني كه همه چيز را يكنواخت ميسازد_نه بهصورت عقلي بلكه بهصورت روحي_ و پس از آن طراحي و بهكار گرفتن حالتها و اشكال جديد اقتصادي و اجتماعي زندگي است. حالتها و اشكالي كه قاطعانه و صادقانه اين روح را نشان خواهند داد. سادهزيستي بهعنوان كمك براي دستيابي به اين هدف و بهعنوان نوعي اصلاحكنندۀ هيجانات ما به ماشينيسازي، نه يك نياز از مُد افتاده بلكه نيازي بسيار ضروري است.
بياييد ارتباط سادهزيستي با تربيت كودكان را به وقت ديگري موكول كنيم چراكه اين موضوع اساسا مرتبط با بخش بعدي بحث ما است و بهتر است در همان بخش به آن بپردازيم.
سادهزيستي و شخصيت
اغلب گفته ميشود داراييها مهماند، چراكه موجب غني و افزايش حيثيتها و شخصيتها ميشود. ادعا اين است كه از طريق تملك، نيروهاي ذاتي موجود در شخصيت، نيروي تسلط برخويشتن و رهبري خود، واقعيت مييابند. اغلب گفته ميشود؛ ثبات، امنيت، استقلال، جايگاهي واقعي در زندگي اجتماعي، نوعي احساس مسئوليت، و تمام چيزهايي كه مؤلفههاي شخصيت سالم هستند را داراييها در اختيار ما قرار ميدهد.
بااينحال بزرگترين شخصيتها، انسانهايي كه بيشترين تأثير را بر بيشترين افراد و در طولانيترين زمان داشتهاند، انسانهايي با اموالي بهغايت ناچيز بودهاند. براي مثال بودا، عيسي، موسي، محمد(ص)، كاگوا، سقراط، قديس فرانسيس، كنفسيوس، سان يات سن، لنين، گاندي، بسياري از دانشمندان، مخترعان و هنرمندان. قلمروهاي برتر زندگي جايي كه شخصيت، كاملترين نقش خود را ايفا ميكند و تقريبا بيشترين آزادي را از جبر اوضاع واحوال دارد، دقيقا همان جايي است كه كمترين وابستگي به داراييها وجود دارد. هرچه در ميان انواع انسانها بالاتر برويم و هرچه شخصيتها قويتر شوند، اهميت اموال كمتر ميشود.
دليل اين امر چيزي است كه ما معمولا آنرا درك نميكنيم، بهعبارتديگر گوهر شخصيت، در داشتن شخصيتي منفرد، جدا از ديگر انسانها و بيهمتا نيست، بلكه پايه و اساس آن ارتباط با ديگر اشخاص است. نوعي ظرفيت در دوستي، رفاقت، معاشرت و خلاقانه وارد زندگي ديگران شدن. درنهايت نوعي ظرفيت براي وجود عشق. ابراز معمولي يا شديد دوستي و عشق مستلزم مالكيت اموال نيست. خلاقيت وابسته به مالكيت نيست. ارتباطهاي معنوي براي فرد و جامعه بسيار مهمتر از دارايي است. اگر شخصي با عشق و خدمت اعتماد ديگران را بهدست آورد، اين اعتماد در اشكالي مانند افزايش شادي و زيبايي و سلامت در زندگي نمود پيدا ميكند.
درست است كه نوع خاصي از لذت و رضايت خاطر را با تسلط بر اشيا مادي بهدست ميآوريم _ براي مثال، آموختن رانندگي با اتومبيل_ يا اينكه با نشان دادن داراييها قصد بهرخ كشيدن قدرتمان را داريم. اما اين نوع از قدرت و اين نوع از رضايت خاطر در مقابل ديگر انواع آن داراي امنيت، ماندگاري، ژرفا و شاخصهاي ذهني و اخلاقي كمتري است.
در غير از موارد ضروري براي حيات بدن، ماندگارترين، امنترين، رضايتبخشترين نوع مالكيت، در فهم و شناخت عقلاني، عاطفي، و معنوي جاي دارد و نه در كنترل فيزيكي و قدرت بازدارندگي. اين مطلب بهطور خاص دربارۀ هنر آشكار است. كسي كه يك آهنگ، يك سمفوني، يك نقاشي، تنديس يا معماري را درك ميكند و ميفهمد در مقايسه با كسي كه مالك ابزار موسيقي يا آثار هنري است رضايتخاطر بيشتري به دست ميآورد. جهان طبيعت و موزه ها مجال كافي براي چنين مالكيتهاي معنوي دراختيار ما قرار ميدهند. اين نوع درك، همان چيزي است كه برخي اقتصاددانان آن را «خيرهاي رواني» مينامند. وارد شدن در روحي كه در قلب اشياء قرار دارد موجب وسعت و غناي شخصيت ميشود.
دو نوع سادهزيستي احمقانه و خردمندانه وجود دارد. شخص احمق ساده است چراكه ذهن و ارادهاش از سروكار داشتن با امور زياد عاجز است. شخص خردمند ساده است نه به آن دليلي كه شخص احمق ساده است بلكه به دليل اينكه ميداند در همۀ زندگيها، هم زندگي فردي و هم گروهي، خطوط يا مؤلفههاي ضروري معدودي معين شدهاند و خارج از اين مؤلفهها چيزهاي متكثر فراواني وجود دارد. اگر اين مؤلفههاي ضروري پرشور و سلامت نگه داشته شوند مابقي جزئيات تقريبا بهطور خودكار مانند شاخ و برگهاي درخت، رشد ميكنند. بنابراين انسان خردمند توجه خود را بر ضروريات معدود زندگي متمركز ميكند و اين امر سادهزيستي او را شكل ميدهد.
ما نميتوانيم شادكامي، رضايتخاطر و لذت عميق و پايدار داشته باشيم مگر اينكه براي خود احترام قائل شويم. براي باور به اينكه احترام به خود پايهاي براي دست يافتن به اخلاق برتر است دليل خوبي وجود دارد. نميتوان براي خود احترام قائل شد مگر اينكه زندگي ما تلاشي جدي براي نشان دادن بهترين و پايدارترين ارزشهاي دركشدني باشد. به بياني ديگر به احترام به خود كامل نخواهيم رسيد مگر اينكه به ارتباطهاي نزديك و درست با همنوع، طبيعت، و حقيقت (يا خدا) دست پيدا كنيم. يا آنگونه كه رافوس جونس[9]بيان كرده است «در پيشگاه خداوند بايد احترام خودمان راحفظ كنيم.»
چنانچه ديديم ساده زيستن يكي از شرايط دستيابي و تداوم اين ارتباطهاي درست ميباشد. بنابراين سادهزيستي شرطي مهم در پايداري رضايتخاطر در زندگي است و ازآنجاكه احترام به خود مِلي شرطي ضروري براي حفاظت از يك ملت يا يك تمدن است بهنظر ميرسد رواج سادهزيستي، بهعنوان عادت فرهنگي همه افراد يك ملت، در بلندمدت، براي پايداري تمدن آنان ضروري است. در هر صورت، در دو تمدني كه بيشترين دوام را داشتهاند، چين و هند شرقي، سادهزيستي يك نشانۀ شاخص بوده است. اكثر «راجا»هاي ثروتمند هندي كه اغلب از چهرههاي سرشناس بهحساب ميآمدند، محبوبيت چنداني در هند نداشتند. به استثناي تعدادي معدود، رهبران اخلاقي و خردمندي نبودند و در سياست همۀ آنها دستنشاندۀ نوعي حكومت بيگانه بودند. درست است، سادهزيستي قاطبۀ هنديان عمدتا سادهزيستي فقيرانه بوده است. بااينحال در ميان رهبران واقعا خردمند و اخلاقي هند، برهمنها واصلاحگران اجتماعي همچون گاندي، سادهزيستي خودخواسته وجود داشته است و هنوز عنصري بهشدت مراعاتشده و قاطع در قوانين و مناسك آنان است. من معتقدم اين مطلب دربارۀ رهبران و دانشمندان چين نيز صادق است.
افرادي كه سادهزيستي را بهدليل اينكه متضمن نبود راحتي است امري وحشتناك ميپندارند شايد بايد يادآور اين مطلب شوند كه برخي رنجها و ناراحتيهاي خودخواسته بخشي ذاتي و ضروري همۀ مخلوقات است. بنابراين اجتناب از همه رنجهاي خودخواسته بهمعناي پايان بخشيدن به آفرينشگري است.
انكار آفرينش ميتواند منجر به از دست دادن احترام به خود شود.
سادهزيستي بهوضوح نشانۀ يك قلب خالص، به معني داشتن هدفي منفرد است. همچنين، به دليل اينكه محيط تأثيرات انكارناپذير بر شخصيت ميگذارد، سادهزيستي ميتواند به برانگيختن و تداوم چنين هدف منفردي كمك كند.
سادهزيستي_ نوعي بهداشت رواني
ارزش ديگري براي سادهزيستي وجود دارد. سادهزيستي ميتواند بهعنوان شيوهاي براي بهداشت رواني در نظر گرفته شود. همانطور كه زياد خوردن غذا، با فرض اينكه كيفيت همه غذاها عالي باشد، براي بدن زيانآور است، بهنظر ميرسد همچنان، نوعي محدوديت در شمار اشياء و مقدار اموالي كه شخص آنها را تصاحب ميكند براي حفظ سلامت رواني فرد نياز باشد. ثروت و داراييهاي فراوان هر روزه امكان گزينش و تصميمگيريهاي بسياري را پيشروي ما قرار ميدهند، اغلب اين انتخابها بايد دقيق باشند، اين امر نوعي فشار رواني را برما تحميل ميكند.پاولو[10]، روانشناس روسي، هنگاميكه واكنشهاي مشروط در سگها را آزمايش ميكرد، يك سگ را در موقعيتي قراد داد كه نياز به انتخابهاي زيادي داشته باشد اين انتخابها مستلزم تشخيصي ظريف بود، سگ دچار آشفتگي رواني شد و شش ماه طول كشيد تا به حالت طبيعي خود بازگشت. پس از آن، روانشناسان آمريكايي با روشي مشابه، روانرنجوريهايي را در گوسفندانشان دادند كه اين كار نياز به تكرارهاي بسيار در خودبازداري[11]وعمل داشت. و ازآنجاكه خودبازداري مؤلفهاي است كه در تمام انتخابها وجود دارد معتقدشدند كه خودبازداري همان مؤلفهاي است كه موجب آشفتگي رواني سگ پاولو شده بود.
بهطورقطع، سازمانيافتگي انسانها بسيار برتر از سگهاست. انسانها ميتوانند امكانهاي بيشتري را بررسي كنند، خودبازداري پايدارتري را تجربه كنند و انتخابهاي بيشتر و تشخيصهاي بهتري داشته باشند. اما با اين وجود «تصميمگيري» مشغول كار است و ميتواند بيش از حد كار كند.
يكي از تأثيرهاي آن تأثير بر روي اراده و ازاينرو تأثير بر روي موفقيت در زندگي است، كه كنفوسيوس استادانه آنرا بيان كرده است: «در اينجا مردي وجود دارد كه تمايلاتش اندك است، دربارۀ بعضي چيزها قادر نخواهد بود عزم راسخ خود را حفظ كند، اما اين چيزها اندكاند. در اينجا مردي وجود دارد كه تمايلاتش بسيار است دربارۀ بعضي چيزها قادر خواهد بود عزم راسخ خود را حفظ كند اما اين چيزها اندكاند.»
اگر شخصي در ميان داراييهاي زيادي زندگي كند محيطي كه اين داراييها ايجاد ميكنند بر او تأثير خواهد گذاشت. احساس شخص نسبت به روابط انساني معين، آمادۀكاهش يافتن و كمرنگ شدن ميشود. قدرت تخيل او دربارۀ مؤلفههاي نامحسوس اما مهم روابط شخصي يا زندگي در اوضاع و احوالي كمتر مساعد، مستعد بيتفاوتي و ناكارآمدي ميشود. اين پيامد هميشگي نيست، اما استثناي آن نادر است. اين بيتفاوتي و ناكارآمدي، زمانيكه در روابط درونگروهي بسط مييابد موجب بهوجود آمدن بدفهمي واصطكاك اجتماعي ميشود.
يك ورزشكار بهمنظور پيروز شدن بر حريف خود لباسهاي غيرضروري خود را در ميآورد، مراقب آنچه ميخورد است، با روشهايي متعدد زندگياش را ساده ميسازد. همچنين موفقيتهاي بزرگ ذهن، قدرت تخيل و اراده مستلزم انظباطها و تشخيصهاي ساده است.
رعايت سادهزيستي نوعي بازشناسي اين واقعيت است كه همۀ انسانها به اندازۀ زيادي متأثر از محيط پيرامون و لوازم نامحسوس آناند. نيروي محيط همۀ ارگانيسمهاي زنده را تعديل ميكند. بنابراين عاقلانه خواهد بود كه هر انساني دربارۀ وسايل زندگي گزينش وانتخاب حسابشده داشته باشد بهگونهاي كه شخصيت او در مسيري كهاز نظر وي داراي بيشترين اهميت است تحت تأثير قرار گيرد و زيستن به خردمندانهترين نحو را براي وي ميسر كند. سادهزيستي نوعي وضوح و آزادي در ديدگاه به او ميبخشد.
سادهزيستي و زيبايي
فكركنم، به مباحث پيشگفته پاسخ داده شد، دومين ترديد نيرومندي كه از همان اوايل بدان اشاره كرديم ترديد والدين نسبت به آسيبي استكه ممكن است سادهزيستي بر رشد فرهنگي و اذهان كودكان آنان وارد كند. از منظر زيباشناختي، سادگي نبايد متضمن زشتي باشد. زيباترين و آرامشبخشترين اتاقي كه تا كنون وارد آن شدهام در مهمانسرايي در كشور ژاپن قرار داشت، بدون هرگونه مبلمان، تصاوير و تزئينات. زيبايي آن در تناسب فوقالعاده، رنگهاي ملايم، تيرهاي چوبي نقاشي نشده، كاغذهاي ديواري و حصيرهاي پوشالي بود. هماهنگي در خطوط، تناسب و رنگ بسيار مهم است. سادگي مؤلفهاي مهم در همۀ آثار هنري بزرگ است. چرا كه به معناي حذف تمام جزئيات غيرمرتبط با نوعي هدف مفروض است. هنري است كه درون هنر بزرگ زندگي قرار دارد. و شايد ذهن بهتر هدايت شود اگر فعاليتهاي آن هميشه بهصورتي سازمانمند با مهمترين اهداف زندگي مرتبط باشند.
مهاتما گاندي معتقد است نياز جوانان به تربيت قلب بيش از نياز آنان به تربيت ذهن است.
احتياط
با فرض اينكه سادهزيستي يك اصل معتبر است احتياط و شرط مهمي در بهكاربستن آن وجود دارد. با اشاره به آنچه مهاتما گاندي به من گفت ميتوانم به بهترين نحو اين مطلب را توضيح دهم. ما دربارۀ سادهزيستي صحبت ميكرديم و گفتم كه براي من رها كردن اكثر چيزها، كار سادهاي است اما ذهن حريصي دارم و ميخواهم كتابهايم را نگهدارم. گاندي گفت: « پس آنها را نگهدار. ماداميكه درون تو به چيزي دلخوش است بايد آن را نگهداري. اگر درحالوهواي از خودگذشتگي يا بدون دركي نيرومند از وظيفهات، آن را رها كني، دوباره شروع به خواستن آن خواهي كرد، و اين ميل برآورده نشده تو را به دردِسر خواهد انداخت. تنها زماني چيزي را رها كن كه ديگر هيچ جذابيتي براي تو نداشته باشد و بهشدت خواستار اوضاع ديگري باشي يا آن زمان كه بهنظر برسد مانع از دستيافتن به مطلوب بزرگتري است.» جالب است بدانيد اين توصيه موافق با روانشناسي مدرن غربي در باب سركوب اميال و آرزوهاست. همچنين آنچه در اوايلگفتوگو مطرح كردم را اثبات ميكند، يعني اين مطلب كه بهرهمند شدن از اصل سادهزيستي براي هر شخص و هر خانواده، در بهكار گرفتن صادقانۀ آن نهفته است.
پرورش سادهزيستي
ازآنجاكه جان كلام در نگرش دروني به آن قرار دارد و نه در بيرون از آن، بياييد دربارۀ روشهاي معيني كه اين نگرش را پرورش ميدهد، گفتوگو كنيم. نظر به اينكه سادهزيستي به معناي جايگزين كردن بعضي تمايلات با تمايلات ديگر است. بهترين كمك به اين فرآيند، جهت دادن خيال بهسمت تمايلات جديد است. بهطور قطع، بايد براي فهم عقلاني لوازم اين تمايلات جديد تلاش كرد، اما علاوهبرآن، در اوقات خالي و اندكي پيش از خواب و بعد از بيدار شدن دربارۀ آنها خيالپردازي كنيد. كتابها و مقالات مرتبط با آنها را مطالعه كنيد. با افرادي كه انديشههايي شبيه شما دارند، نشست و برخاست كنيد. از حٌسن انتخاب خود درخصوص ارزشهاي نسبي، در باب شيوههاي مختلف زندگي بهرهمند شويد. سادهزيستي مطلوب را نهتنها در امور بزرگ بلكه در امور كوچك نيز بهكار گيريد. براي پيمودن اين مسير انديشه و سلوك، انگيزههايي هر چند بسيار كوچك فراهم كنيد. ازآنجاكه كشمكش و رقابت، مخصوصا تنوع آنچه «چشموهمچشمي» ميناميم، منجر به پيچيدگي زندگي ميشود و ازآنجاكه نوعي حس متفاوت بودن و فردگرايي مبالغهآميز به اين نوع رقابت ميدان ميدهد، ما ازطريق سادهزيستي با پرورش مداوم و جدي احساس يگانگي انساني، به خود كمك ميكنيم. تلاش كنيد توانايي كاركردن بدون تعلقخاطر به نتيجه را در خود پرورش دهيد. اگر اذعان ميكنيد هدف صنعت تبليغات اين است كه تمايلات شما را نسبت به اشياء مادي برانگيزاند، پس خردمندانه است كه از مطالعۀ بسياري از تبليغات اجتناب كنيد. دستِكم در مطالعۀ تبليغات گزينش داشته باشيد.
اينها مؤلفههاي ديگر شخصيتاند كه پسنديده است براي اين هدف پرورش يابند: قدرت مقاومت در برابر عقايد گروه، توانايي ايستادگي در برابر بدفهمي، اظهارنظر غيرمنصفانه، يا استهزا؛ به روابط و ارزشهاي ناملموس بيشتر از عقايد اهميت دادن، به زيباييهاي اخلاقي بيشاز زيباييهاي مرتبط با حواس فيزيكي حساس بودن؛ استقامت، پايداري و نيروي اراده. اگر سادهزيستي امري ارزشمند باشد، بايد هزينه دستيابي به آن را بپردازيم. هزينه در برابر چيزي كه طبق باور شما، ارزش بهدست آوردن را دارد.
ادياني كه كالبدي ويژه و معين از آيينها و مناسك فيزيكي، بخش ضروري آنها بوده است ماندگاري بيشتري از ديگر اديان داشتهاند. ارجاع من به يهوديت و آيين هندو است. بهنظر ميرسد بخشي از نيروي حيات آنها برخاسته از تركيب عميق بين انديشه و عمل، اظهار باور دروني در جزئيات زندگي روزمره، است. اگر چنين است، و خواستار آن باشيم كه سادهزيستي بخشي حياتي و ماندگار از زندگيمان باشد بايدسادگي را در تاروپود امور جزئي زندگي فيزيكي خود نشان دهيم. براي مثال خردمندانه خواهد بود كه آرمان خود را با رعايت سادگي و اعتدال در غذا خوردن نشان دهيم. اين نوع تسلط برخويشتن كه با مهار اشتهاي شخص به مقدار و لذتهاي موجود در غذا رشد مييابد بهعنوان مبنايي براي تسلط برخويشتن، ارزش زيادي در تمايلات وابسته به داراييها، دارد. همانطور كه روانشناسان مدرن ميگويند ممكن است مهارتهاي عقلاني را نتوان از شخصي به شخص ديگر منتقل كرد، بنابراين تبحر در زبان لاتين به مهارت در رياضيات كمك نميكند، اما ويژگيهاي اخلاقي كه در يك حوزه پرورش يافتهاند راميتوان در ديگر حوزههاي مربوطه بهكار گرفت. پرخوري و ديگر اشكال طمعورزي از يكديگرخيلي جدا نيستند.
معرفت به رژيم غذايي تنها به كنترل اشتها نسبت به خوراكي ها كمك نخواهد كرد، بلكه براي انتخاب خردمندانۀ غذا ضروري است بنابراين زماني كه سادهزيستي را رعايت ميكنيم ميتوانيم سالم بمانيم. اين امر بهخصوص دربارۀ مادراني صادق است كه كودكان درحالرشد دارند. اكتشافات جديد دربارۀ ويتامينها، مواد معدني موجود در غذاها، كالريها، تركيبات غذايي، نور آفتاب و هواي تازه نشان ميدهد كاملا ممكن است كه ساده زندگي كنيد و بهترين سلامتي را داشته باشيد.
مردم كشورهاي صنعتي، در انتخاب ماشينآلاتي كه بهصورت شخصي با خانگي استفاده ميكنند، نيازمند قوۀ تشخيصاند. بخشي از كارهاي دشوار خانه و ديگر وظايف، به نوع و مقدار پيچيدگي زندگي بستگي دارد. بهراستي برخي ماشينآلات بههمراه كمترين پيامدهاي جانبي زيانآور، باعث صرفهجويي در كار ميشوند. در جامعۀ ماشيني آمريكا تغيير موفق از زندگي پيچيده به زندگي ساده نياز به هوشمندي دارد.
همانطور كه راسكين بيان كرد: «سه چهارم درخواستهاي موجود در جهان رمانتيكاند: كه در نگرشها، آرمانها، اميدها و محبتها يافت ميشوند: و تنظيم بودجه در ذات خود به معناي تنظيم قلب و خيال است… به نمونههايي از افرادي نياز داريم كه تصميم دربارۀ آنكه در جهان پيشرفت كنند يا نه را به آسمان واگذار كنند براي خود تصميم بگيرند كه در جهان خوشبخت شوند و عزم جزم كرده باشند كه بهدنبال لذت سادهتر، نه ثروت بيشتر، خرسندي بيشتر و نه اقبال بلندتر باشند. تا نخستين دارايي خويش يعني تملك بر خويشتن را بهدست آورند.»
سادهزيستي خودخواسته
تا كنون همه بررسيهاي ما درباره سادهزيستي خودخواسته، دربارۀ افرادي بوده است كه امكانات كافي براي زيستن به روشي كمابيش پيچيده در اختيار دارند. اما در باب سادهزيستي خودخواسته افراد فقير چه ميتوان گفت؟ آيا اين نوع سادهزيستي چيز خوبي است؟ ناگزيري سادهزيستي نوعي احساس حقارت، سرخوردگي، انزجار و گرايش نسبت به چيزهايي كه از آنان دريغ شده است در آنان پديد ميآورد. سادهزيستي خودخواسته تاآنجاكه منتهي به همدلي با همنوعان و تراكم نيروهاي طبيعي مفيد براي سلامتي شود، يكسره چيز بدي بهنظر نميرسد. بااينحال، زندگي افراد فقير در شهرها امري طبيعي نيست اما وابسته به محيط مصنوعي و پيچيدهاي است كه آنان را از نور آفتاب، هواي تازه و غذا در وضعيتي طبيعي محروم كرده است. اين محيط همچنين، غالبا آنان را از داشتن فعاليتها و ارتباطهاي طبيعي انساني محروم ميكند. هرچه ثروتمندان سادهزيستي خودخواسته را بيشتر بهكار برند، مزيتهاي سادهزيستي بيشازپيش در دسترس تهيدستان قرار ميگيرد چراكه اجرايي شدن سادهزيستي، احساس ناراحتي آنان را كم ميكند و شايد بتواند فقر آنان رادر مسير بهبود قرار دهد.
سادهزيستي بهتنهايي كافي نيست
سادهزيستي هر اندازه كه اهميت داشته باشد، بهتنهايي براي تامين نوعي پيشرفت تمام عيار و پايدار در تمدن كافي نيست. بهنظر ميرسد ناكامي نسبي جنبش فرانسيسكن[12]ميتواند قرينهاي بهسود اين مطلب باشد. علاوهبر تغييراتي كه سادهزيستي متدوال در ميزان مصرف بهوجود ميآورد همچنين ضروري است كه در روشهاي توليد كنوني، تغييرات بزرگي صورت پذيرد. يكي از اين تغييرات ميتواند تمركززدايي در توليد باشد. تأثيرات اجتماعي اين نوع تمركززدايي پردامنه و عميق خواهد بود. تغييرات عظيم و بسيار ديگري نياز است، ازجمله نوعي كنترل متفاوت در توليدات انبوه و كشاورزي و تغييرات در توزيع و در پول بهعنوان نوعي ابزار و نماد.
سادهزيستي براي اينكه كارآمدي بيشتري داشته باشد بايد بر بسياري از جنبههاي زندگي اثر بگذارد و با آنها هماهنگ شود. نياز دارد كه در هدف و روش بيشتر اجتماعي شود. بايد بهطور طبيعي با نوعي برنامۀ كامل و بدون خشونت، بهعنوان يك روش تشويق به تغيير اجتماعي در ارتباط باشد. همچنين بهطور قطع بايد بخشي از برنامۀ عملي سودمند براي امنيت اقتصادي تودههاي مردم باشد. اين موضوع بسيار فراگيرتر از آن است كه در اينجا بررسي شود. هر تغييري در امور انساني رخ دهد، نياز به سادهزيستي هميشه باقي خواهد ماند.
این مقاله ترجمهای است از:
The value of voluntary simplicity, Richard B. Gregg
In the Indian journal visva-Bharati Quarterly
Originally published in august, 1936
.
.
Notes
۱_ Henri Bergson, Two Sources of Morals and Religion (New York: H. Holt & Co., 1935).
۲_ Hans Vaihinger, The Philosophy of “As If” (New York: Hardcourt, Brace & Co., 1925), XXX.
۳_ Alexis Carrel, Man the Unknown (New York: Harper & Bros., 1935), 114-16, 154-55, 233, 303-04.
۴_ Vida D. Scudder, The Christian Attitude Toward Private Property (Milwaukee, Wisconsin: Morehouse Publishing Co.).
۵_ Ivan Petrovich Pavlov, Conditioned Reflexes: An Investigation of the Physiological Activity of the Cerebral Cortex (London: Oxford University Press, 1927).
۶_ O.D. Anderson and H.S. Liddell, “Experiments on Experimental Neurosis in Sheep,” Archives of Neurology and Psychiatry 34, no. 2 (Fall 1935): 330.
۷_ John Ruskin, Unto This Last (London: Smith, Elder and Co., 1862). 8. Vida D. Scudder, The Franciscan Adventure (New York: E.P. Dutton Co., 1931).
.
.
[1].Originally published in August, 1936in the Indian Journal Visva-Bharati Quarterly By Richard B. Gregg
[2]St. Francis
[3]John Woolman
[4]Mennonites (گروهي از مسيحيان پروتستان كه از كليساي فرقۀ آناپاتيست پيروي ميكنند. بر اين باورند كه لوتر و تسوينگلي از سر مصلحتانديشيهاي غيرموجه از التزام كامل به لوازم انديشههاي اصلاحي خود سر باز ميزدند.)
[5]Henry Ford
[6]Arnold J. Toynbee
[7]etherealization
[8]Alexis Carrel
[9]Rufus Jones
[10]Ivan Petrovich Pavlov
[11]inhibition
[12]Franciscan
.
.
pdf این مقاله به زبان انگلیسی
منبع: ماهنامه اطلاعات حکمت و معرفت | آذر 1396 – شماره 140 (6 صفحه – از 8 تا 13)
.
.