از زمان دریافت خبر حادثۀ فاجعهبار دخترمان «آتنا اصلانی» مدام این شعر شاملو در ذهنم تکرار میشود:
بر زمینه ی سُربیِ صبح
سوار
خاموش ایستاده است …
«خدایا خدایا!
سواران نباید ایستاده باشند
هنگامی که
حادثه اخطار میشود…
کنارِ پرچینِ سوخته
دختر
خاموش ایستاده است
و دامنِ نازکش در باد
تکان میخورد
خدایا خدایا …» [گزیدهای از یک شعر از ابراهیمدرآتش]
در اسطورههای یونان، آتنا، نام الههای است؛ ایزدبانوی خرد و شجاعت، پاک و باکره، دوستدار پدر. اگر چه پدرش زئوس، ابتدا از چیرگی او بیم داشت، اما پس از بالیدنش و مشاهدۀ متانتش، شد محبوبترین فرزند پدر و حتی موجب رشک دیگر فرزندان زئوس!
Athena; it takes its name from her epithet Parthenos, which means “Virgin”!
دوباره دخترکی معصوم قربانی شد. بسیار دشوار است خود را به جای او قرار دهیم، لحظهای که در معرض آن رفتار شنیع بود. درهم شکننده است تصور قرار داشتن در جای خانوادۀ آتنا. اما حادثه ابعاد وسیعتری دارد.
متأسفانه در جامعۀ سیاستزدۀ ما، موضوع آتنا دوباره تبدیل شده است به بهانهای برای تیزتر شدن صفبندیهای سیاسی!
کاش بتوان گفت: دوستان لحظهای درنگ! محض رضای خداوند بیایید در برابر حادثه، همدلانهتر برخورد کنیم و نخستین واکنشمان انداختن تقصیر به گردن جناح مقابل نباشد.
در این حادثه واکنش دوستان اصلاحطلب ما این بوده است: اگر 2030 اجرا میشد این حادثه پیش نمیآمد! و واکنش جناح مقابل این که: اگر در جامعه حجاب و عفاف و مرزهای محرم و نامحرمی رعایت میشد و فیالمثل در مراودات آتنا و پدر مظلومش، با آن رنگرز [نگونبخت]، اگر حریمهای شرعی رعایت میشد آن حادثه پیش نمیآمد! و کاربران هر یک از دو جناح در تعارض با مواضع جناح مقابل، حتی به تمسخر تحلیل و پیشنهاد طرف مقابل پرداختند. اما در عین شگفتی باید عرض کنم میتوان از موضع همدلانهتری این دو موضعگیری را واجد وجوه مشترک یافت. در گفتمان جناح سنتگرا نیز لزوم آموزش عفت به مثابۀ امر بازدارنده مفروض است و در گفتمان جناح مدرنتر آموزههایی با ادبیات دیگر که آن هم جنبۀ بازدارنده دارد! بسیار خوب، چه اشکالی دارد دست کم در گام نخست، بر مشترکات تکیه کنیم و در گامهای بعدی اگر لازم بود به ارزیابی نقاط اختلافی بپردازیم!
فارغ از واکنش کاربران دنیای مجازی، پوشش رسانۀ رسمی (تلویزیون) هم به اندازۀ کافی سنحیده نبود. مخبران در کنار پوشش خبری موضعگیری نیروهای انتظامی و مسئول قضایی منطقه، تنها با برجسته کردن عزم به مجازات آن کس که جانی و قاتل و متجاوز خوانده شده، تلاشی از خود نشان دادند ظاهراً معطوف به فرونشاندن خشم مردم. مردم شریفی که در تنفر از فرد و مکان فاجعه، واکنششان آتش زدن مغازۀ قاتل بود!
و اما کسی به این تحلیل نپرداخت که قاتل که بود؟ از قضا نام آن کس که اینک «قاتل» خوانده میشود «اسماعیل» است! نام اسمعیل نشان میدهد او در خانوادهای متولد شد و بالید که تعلقاتی به دین داشتهاند. در قصص دینی اسماعیل در زمرۀ پیامبران است و نیای پیامبر گرامی اسلام! به گمانم کسی نباید شک کند که اسماعیل 40 ساله که اینک تمامیت وجودی او تقلیل مییابد به «قاتل-متجاوز»، هنگام تولد به اصطلاح «معصوم» بود. چرا نمیپرسیم که اسماعیل در کدام محیط تربیتی و اجتماعی بالید که چنین جنایتی از او سر زد؟ گفته شده که اسماعیل 5 سابقۀ کودکرباعی و اعمال منافی عفت داشته است! بهراستی نظام اجتماعی ما با اسماعیل، پس از کشف جرائم پیشین چه رفتاری اصلاحی داشته است؟ اگر پس از خلافهای پیشین و قبل از فاجعۀ آتنا، نظام اجتماعی ما جز برخورد قضایی رفتاری اصلاحی مبتنی بر مشاورههای روانشناختی و جامعهشناختی از خود نشان میداد، اینک سرنوشت آتنا و اسماعیل به گونهای دیگر نبود؟
اسماعیل در اعترافات رسمی گفته است که طمع در طلاهای آتنا بسته بوده و هنگامی که خواسته طلاهای دختر را بگیرد او سروصدا راه انداخته و اسماعیل برای خواباندن صدای او دست بر دهان دخترک گذارده و ناگهان پیکر او را بیجان یافته است. فعلاً از صحت و سقم این ادعا بیخبریم! اما آرزوی قلبیام هم این است که در بازجوییهای بیشتر تجاوز پیش از قتل اثبات نشود. اگر چه، اگر آن رفتار شوم رخ داده باشد، وظیفۀ دستگاه قضا کشف آن است. اما آیا همۀ اهتمام جامعه باید در کشف جرم و مجازات مجرم خلاصه شود؟ آیا باید «تشفّی خاطر خانوادۀ مقتول» را با «اشدّ» مجازت گره زد و اینجا را پایان ماجرا اعلام کرد؟
توصیۀ طلایی حکیمان و خردمندان این بوده است که باید تنفر را نثارِ «گناه» کرد و نه فرد «گناهکار»! به گمانم ماجرای آتنای معصوم چهار قربانی دارد: 1-خودِ آتنای مظلوم و 2-اسماعیل که هم قاتل است و هم به نوعی مقتول 3- خانوادۀ آتنا که جراحت دلشان بهراحتی التیام نمییابد و نیاز واقعی آنها نه تعمیق ریشههای خشم و انتقام، بلکه شیوههای علمی و دینی مواجهۀ صحیح با مصائب و التیام و بازگشت به زندگی است 4- خانوادۀ اسماعیل که گویی جز سرافکندگی مزمن را نصیب نمیبرند، در حالی که آنها هم انساناند و حق زیستن شرافتمندانه دارند.
از خود میپرسم کجایند جامعهشناسانِ مسائل اجتماعی و روانکاوان و روانشناسان اجتماعی که به تحلیل علمی حادثه بپردازند و چرا در رسانههای عمومی، جای حضور فوری و تحلیلِ این متخصصان خالی است و تنها ظهور و بروز دستگاههای انتظامی و قضایی بازتاب مییابد؟
کاش ابعاد ماجرا تنها به «جنایت و تجاوز» فروکاسته نشود و رفتار اسماعیل، به مثابۀ بروزات نوعی «بیماری» مورد تحقیق قرار گیرد و با تحلیل صحیح و علمی، از تکرار موارد مشابه پیشگیری به عمل آید. شاید با اتخاذ این رویه، روان ایزدبانوی معصوم ما «آتنا اصلانی» نیز بیشتر قرین آرامش باشد؛ نه فقط با دمیدن در آتش انتقام!
کاش سواران خاموش نایستند هنگامی که حادثه اخطار میشود. در اینجا مدیران امور عمومی و جامعهشناسان و روانپزشکان و روانشناسان مورد خطاباند و مؤسسههای دولتی و غیردولتی که دستاندرکار مسائل اجتماعی ایراناند.
محورهای پیشنهادی برای پراختن متخصصان و رسانهها:
– ابعاد روانشناختی پدیدۀ کودک آزاری و قتل و احیاناً تجاوز جنسی
– ابعاد جامعهشناختی و فرهنگی بزهکاری
– آسیبهای روانی پیش و پس از جنایت در فردی که متجاوز/جانی خوانده میشود و راههای بهبود وضعیت روانی او به مثابۀ یک انسان
– آسیبهای روانی خانوادۀ فرد مورد تجاوز و راههای بازیابی سلامت روان آنها
– آسیبهای روانی و اجتماعی خانوادۀ فرد متجاوز و راههای بهینهسازی وضعیت آنها
– توصیههای راهبردی برای خانوادهها، برای اتخاذ شیوههای صحیح رفتار در حد فاصل منطقی بین دو وضعیتِ: محدودسازی شدید فرزندان از بیم از حوادث مشابه از یک سو، و رها کردن فرزندان در جامعهای که مستعد بروز حوادث مشابه است.
کاش دانشگاهیان، انجیاو.ها، مؤسسههای تحقیقاتی، در کنار مطبوعات و صداوسیما و مراکزی همچون معاونت اجتماعی ناجا و قوۀ قضاییه بدین همه جانبهنگری و تحلیل علمی روی آوردند و به بروز خشمهایی که فوری بر میآیند و در اندک زمانی فرومینشینند بسنده نشود و مجال برای حادثهای دیگر فراهم نگردد.
.
.
خاموشی! هنگام حادثه؛ این بار حادثۀ آتنا!
نویسنده: اردشیر منصوری – 23 تیر 1396
.
.