در پاسخ به درخواستم از استاد عبدالکریم سروش برای پاسخ دادن به نقدهای آرش نراقی و اکبر گنجی به ایشان، فرزندشان سروش دباغ در فایلی صوتی در کانال تلگرامشان نکاتی را طرح کردهاند.
نکاتی که در آن یادداشت کوتاه ذکر کردم و همچنان قابل دفاع میدانم را تکرار نمیکنم و باز به خاطر احترامی که برای مدرسه نواندیشی دینی قائلم چند توضیح تکمیلی کوتاه میدهم.
جان کلام جناب دباغ این است که نقدهای اکبر گنجی و آرش نراقی ارزش پاسخ ندارد. ادعای من هم این است که دارد.
چنانکه در یادداشت قبل ذکر کردم شخصا به هر دو نقد آرش نراقی و اکبر گنجی انتقاد دارم اما هر دو را حاوی نکات مهم و مدعیاتی میدانم که حتی بر فرض خطا بودن ارزش پاسخ دارند.
سروش دباغ نوشتهی اکبر گنجی را مصداق بولتننویسی و او را بولتننویسِ سپاه خوانده است و در این فایل صوتی هم مجددا از این نسبت دفاع کردهاست. در مورد این ادعا چند نکتهی کوتاه عرض میکنم:
۱- شش شماره نقد تفصیلی گنجی که حاوی هیچ حملهی شخصی به استاد سروش نیست، مصداق بولتننویسی نیست.
۲- حتی اگر فرض بگیریم مصداق بولتننویسی است، هر بولتننویسیای بیارزش نیست و صرفا بولتننویسی از نوع کیهانی و پردروغوخطای آن نارواست. حتی بولتن نویسی برای سپاه هم علی الاصول اشکالی ندارد. فحش نامه بد است نه بولتن نویسی. به این نمونه زیر توجه کنید کجایش فحشنامه است.
مثلا در یک نمونه گنجی شش استدلال آورده است (با نقل قولهای مستقیم) دربارهی اینکه آراء جدید استاد سروش میتواند مبنای باور به نبوت او یا دیگران باشد. مثلا یکی از آنها این است که طبق تصریح استاد، کسی که خدای بیصورت را مستقیما تجربه میکند، نبی است و نباید از روایت انبیا پیشین از صورتهای خدا پیروی کند. از طرفی خود استاد هم در جای دیگر تصریح کردهاند که خدای بیصورت را تجربهکرده اند و خوابهای معنوی میبینند. گنجی نتیجه میگیرد که استاد سروش بر این اساس، همانطور که شان نبوی مولوی را پایینتر از محمدبن عبدالله نمیداند، خودشان را هم میتوانند نبی محسوب کنند. اگر مقدمات و نتیجهی استدلال گنجی خطاست، میطلبد که استاد سروش یا تصریحات قبلی را تصحیح کنند یا از این فرصت برای روشنگری و توضیح منظور دقیقترشان استفاده کنند و مغرضانه و سیاسی خواندن نقد گنجی راه چاره نیست.
یا مثلا گنجی مدعی است که اگر واقعا طبق تصریح استاد سروش بخواهیم از روانکاوی و روانشناسان خواب و علم تجربی امروز برای تعبیر خوابهای پیامبر بهره بگیریم، وحی بیشتر بازتاب ناکامیها و آرزوها و زندگی پیامبر میشود، و نه چنانکه استاد میگویند حاصل تجربهی معنوی و نبوی و مبنای دینی قابل دفاع. یا مثلا گنجی میگوید معنای دقیق خواب و نبوت و رسالت در این نظریه روشن نیست و در جاهای مختلف معانی متفاوتی مراد شده است.
یا مثلا پرسیدهاست خدای غیرمتشخص و بیصورتی که استاد سروش از آن دفاع میکند و تکلماش معنا ندارد چطور میتواند به باور دکتر سروش بوییده شود یا خلق کند؟ مگر خلقت خدا مستلزم تشخصهایی از نوع علم و اراده داشتن نیست؟ چنین نقدها و سوالهایی ارزش پاسخ دارند.
۳- بسیاری از نقدهای پیشین اکبر گنجی مصداق روزنامهنگاری تحقیقی است که به نوع خوب آن هم نیازمندیم، اما اتفاقا این نقد مفصل فراتر از یک اثر روزنامهنگارانه است. نقدهای او مدعی اشاره به برخی خطاها و عدم انسجامها در تئوری رویاهای رسولانه و برخی نتایج نظری و عملی آن است و در تایید آنها از دهها ساعت سخنرانیها و نوشتههای اخیر استاد سروش مطالبی را عینا ذکر کرده است. این ادعاها شایستهی پاسخاند.
شخصا هم با سیاق و محتوای نقدهای سیاسی اکبر گنجی در سالهای اصلاحات و پس از آن و هم با آراء دینشناختی او اختلاف نظر زیادی داشتهام و در عرصهی عمومی هم طرح کردهام، اما این اختلاف نظر مانع جدی گرفتن نقدهای او نیست. گنجی به آراء دینشناسانهی محسن کدیور، آرش نراقی، ابوالقاسم فنایی و محمود صدری هم نقدهای تیز و صریحی به سبک مشابه طرح کرده است و همهی این اساتید با او وارد گفتگو شدهاند و در چند سلسله یادداشت روشنگر به نقدهای او پاسخ استدلالمحور دادهآند، بدون متهم کردنِ نقد گنجی به مغرضانه و سیاسی بودن.
سروش دباغ همچنین در این فایل میگوید صرفا نقدی ارزش دارد که از طرف متخصصان آکادمیک آموزشدیده طرح شده باشد. این سخن نیز قابل دفاع نیست و سنت عقلانیت نقاد به ما میآموزد که طرح نقد و نظر هیچ پیشنیازی ندارد و مادامی که متکی به استدلال و شواهد و قرائن تایید کنندهی نقد باشد، میتواند آموزنده باشد و گفتگویی ثمربخش را دامن بزند. اتفاقا خود استاد سروش کسی است که گرچه دکترایشان در رشتهای خارج از علوم انسانی است (داروسازی)، در دینشناسی و مثنویپژوهی صاحبنظری تاثیرگذار و سنگینوزن بودهاند و آراءشان در این زمینهها ارزش جدی گرفتن و گفتگو دارد.
بسیاری از اساتید علاقمند به سنت نواندیشی دینی (از محمود صدری تا چهرههای این جریان در ایران) از استاد سروش سوالات مشابهی دارند و انتظار دارند استاد برای روشنگری به نکات و سوالات جدی گنجی پاسخ استدلالمحور بدهند. استقبال از این گفتگوها نشانهی تواضع معرفتی است و برای مخاطبان، روشنگر.
به استفاده از تعبیر فرقهسازی و نیتکاوی در نقد آرش نراقی هم انتقاد داشتم. او نیز در نقد دوماش منظور دقیق و بدون بار منفی از این تعبیر را توضیح داده است و به نظرم مغرضانه خواندن نقدش نارواست و پاسخ غیرشخصی و استدلالمحور به او شایسته.
استاد سروش حق دارند به بعضی نقدها پاسخ ندهند، اما مغرضانه و سیاسی خواندن نقدهای نزدیکترین یاران و همراهان سابقشان قابل دفاع نیست.
هر نقدی به اکبر گنجی و مواضع سیاسی و فکری او وارد باشد (که شخصا هم زیاد دارم)، مغرض بودن نسبت به استاد سروش به او نمیچسبد. بهترین سالهای جوانی گنجی صرف خدمت به تدوین و نشر آراء استاد سروش در موسسه صراط شد و فروکاستن نقدهای او به بولتننویسی و حملهی شخصی خلاف مروت است. مغرضانه و شخصی و سیاسی خواندن نقد دیگران هم میتواند مصداق نیتخوانی ناروا باشد.
.
.
پاسخ استدلالمحور بهتر از «بولتننویسِ سپاه» خواندنِ منتقد است
نویسنده: دکتر حمیدرضا جلائی پور (جامعه شناس)
.
.
به نقدهای محمد سهیمی که تماما نوشته گنجی ست مراجعه کنید تا ببینید چه کسی مقرض است وتیشه را برداشته تا به ریشه سروش بزند.
یکی قبلا فرستادم، صلاح به نشر ندانستید.
دکتر سروش در گفتگویی، سخن از مصباح یزدی اورده بودند که ایشان گفته بود: (نقل به مضمون)” ما گفته بودیم از رهبر میشود انتقاد کرد. اما نه اینکه هر بی سر و پایی زبان به انتقاد گشاید!” بعد گفته بودند که پس هر کس می خواهد انتقاد کند ، باید ابتدا بیاید از شما مدرک با سر و پایی بگیرد؟!
ظاهرا ایشان در پیری مثل ایشان کم حوصله شده و نقد را از هر …. نمی پذیرند.
خدایا ما بی سر و پایان را سر و پا عطا بفرما و انرا به تایید اقازاده ی ایشان و مریدانشان هم برسان.
آیا این علی تبریزی همان اکبر گنجی نیست؟؟
تقی رحمانی:
مدرسۀ شاگرد پرور و محفل مرید پرور
https://telegram.me/taghirahmani/325
?هراز گاهی تلنگری به خود می تواند سرعت پس رفته گی رفتاری را شاید کمی تعدیل کند.
?داستان از این قرار است که روشنفکری ایرانی که نو آوری می کند از تعبد می گریزد در عمل مرید پروری بیشتری از روحانیت دارد؟
?روشنفکران از هر نوع خود در ایران محفل دارند نه مدرسه دار. در مدرسه است که سنت فکری به وسیله شاگرد با متد مشخص نقد و بررسی می شود شاگرد از استاد جلو می زند اما عبور همراه با تهمت و توهین از استاد نمی کند .
?این سنت مدرسه ای در غرب وجود دارد اما روشنفکران در ایران مدرسه ندارند. روحانیت در ایران مدرسه دارد اگر چه زیاد به روز نیست اما اگر به روز شود به دلیل همین مدرسه داشتن از محفل ها ی روشنفکری جلو می زند روحانیت محفل هم دارد یعنی هم شاگرد و هم مرید دارد. روشنفکری ایرانی شاگرد و سنت فکری و هم متد قابل تعمیم ندارد. در نتیجه روی شن روان نظریه می سازد. هیچ روشنفکر ایرانی خود را متعلق به سنت فکری قبل از خود نمی داند به عبارتی یکه است. یکه بودنش مرید ان را هم قانع می کند که او را بستایند.
?نتیجه کار مطلوب نیست چرا که وقتی مرید ار روشنفکری به محفل روشنفکر دیگر می رود دیگر نقدی در کار نیست چرا که او فقط چند نظراستاد سابق خود را نقد می کند به سنت فکری مستمری نقد وارد نمی کند.این ویژگی محفل است که در برابر سنت مدرسه قرار می گیرد.@taghirahmani
?وقتی نقد محفلی می شود در محفل و محافل روشنفکری ایرانی مشکلی عدیده ای سر می زند که همان عمده شدن تندی کلامی و رفتاری است که همه را به واکنش وا می دارد همه از این بی اخلاقی مرسوم در توهین به هم تاسف میخورند اما آن را تکرار می کنند انگار این دور لعنتی را پایانی نیست . در حالیکه تا سنت فکری و هم شاگرد نه مرید پروری که به متد نیاز دارد در میان روشنفکران ما جا نیفتد . این واقعه تندی زبانی را تعدیلی در کار نیست مشکل را هم با توصیه اخلاقی به مدارا می توان کمی کاهش داد اما نمی توان آن را به شکل محسوس از معضل بودن خارج کرد. نمونه در باره این پست نمی آورم چرا که خود محل مناقشه می شود اما به جملاتی که مریدان و بعد روشنفکران ایرانی بر هم آوار می کنند توجه کنید به مشکلی که گفتم پی خواهیم برد که در عمل به امتناع گفتگوی موثر می انجامد راه حل فوری هم ندارد .
?البته اول باید دلیل آن را دانست و بعد با توجه به محدودیت ها برای ادامه گفتگو کمی از زبان تند و اتهام زدن فاصله گرفت . از حاشیه روی به نفع متن صرف نظر کرد. البته باید بگویم که محتوی مطلب این پست جدید نیست اما با توجه به دعواهای اخیر که داغ شده توجه به آن قابل تامل است. تا نظر شما چه باشد؟