برتراند راسل در تمامی عرصههای مذهبی، اجتماعی، فلسفی و سیاسی قرن بیستم مطرح است. شاید کمی بیانصافی است که فکر کنیم دیگر تأثیر تفکرات وی در جامعه پدیدار نیست. هنوز میتوان در بسیاری از مباحث آکادمیک و اجتماعی، ردپای سخنان وی را جستجو کرد. گاه نیز جملات قصار او مانند حدیثی از یک قدیس، دستبهدست میشود. اگرچه قشر فرهیخته جامعه از این کار استقبال نمیکند اما از سوی دیگر میتوان آن را نشان نفوذ تفکرات وی در بطن جامعه دانست. او در مقام استاد دانشگاه، فعال اجتماعی، فعال سیاسی و رهبر جنبش ضدجنگ همیشه مورد هجمه دولتهای مختلف قرار داشته است. او بیتوجه به امکانات موروثی که برایش فراهم بود، در مسیر دیگری گام برداشت. شاید این موضوع دلیل محبوبیت بیشتر راسل در میان مردم باشد. در کتابهایش گاه نخبگان مخاطب قرار دارند، گاه عامه مردم. بههیچوجه نمیتوان فعالیتهای وی را منفعتطلبانه تلقی کرد. او بارها دارایی خود را بابت نظرات و فعالیتهایش از دست داد. همچنین بهخاطر فعالیتهای ضدجنگ، سالهایی از عمر خود را در زندان گذراند.
از نگاه راسل، یک فیلسوف و اندیشمند نمیتواند به وقایع سیاسی و فعالیتهای جاری در جامعه بیتفاوت باشد. او عزلتنشینی و بیتفاوتی قشر فرهیخته را برنمیتابید. برمبنای همین تفکر، به میدان سیاست گام نهاد و هزینههای سنگینی برای آن پرداخت.
با توجه به پیشینه آکادمیک، او همچنان در تحلیلهای سیاسی و اجتماعی، تحقیقات میدانی را بر تحلیلهای کتابخانهای ارجح میدانست. راسل چند سالی از عمر خود را در چین، آمریکا و آلمان سپری کرد و در هر سه کشور کتابی درباره نقد و بررسی شرایط جامعه مقصد نگاشت. بیتوجه به ملیت خود و بهدور از تعصبات مذهبی[1] و سیاسی، به نقد صریح عملکرد بریتانیا در چین[2] پرداخت. این کار باعث میشود تا من بهعنوان خواننده، اعتماد بیشتری به تحلیلهای سیاسی وی داشته باشم. او سخنوری قوی و با اعتماد به نفس بالا بود که صادقانه عملکرد سیاستمداران را به نقد میکشید، نقدی که خالی از منفعتطلبی بود.
پس از پیروزی انقلاب بلشویکی 1917 روسیه شوروی، بیم و هراس در کنار امید و شوق وسیعی میان مردم در غرب و سایر نقاط جهان شکل گرفت. راسل معتقد بود نمیتوان در خانه نشست و تحلیلهای احزاب سوسیالیست را خواند و به صحت یا خطای ادعا و عملکرد بلشویکها پرداخت. او طی سفری کوتاه در کنار اعضای حزب کارگر بریتانیا عازم روسیه شد. در این سفر راسل به شهرهای بسیاری سفر کرد و حتی با قطار تا نزدیک مرز ایران نیز آمد. دلیل سفرهای او، تلاش برای درک محیطی از کشور روسیه بود. در این کتاب، مخاطب بهوضوح میتواند درک خوبی از شرایط جغرافیایی و تاریخی روسیه به دست آورد. این موضوع بهوضوح نشانگر آن است که وی جغرافیا را یک اصل مهم در تأثیرات اجتماعی میدانست. راسل سعی کرد مانند یک رماننویس، سفرنامه خود را نقل کند. سفری پرماجرا که ابعاد دیگری از روسیه بلشویکی را نیز روشن میکند.
طی این سفر راسل چند مصاحبه داشت. او در مصاحبهای با لنین، سعی کرد محتوای اصلی تفکر وی را دریابد. بیطرفانه و دور از شیفتگی یا تنفر، شخصیت او را تحلیل کرد. همچنین دیداری کوتاه با تروتسکی و سایر اعضای بلندپایه حزب کمونیست داشت. او این مصاحبهها را دقیق نقل کرده و نقدهای خود را برای آنها بیان کرده است. صداقت راسل در بیان حقایق قابلتحسین است. البته این صداقت را در کتابهای قبلی او نیز مشاهده کردهایم و توقع آن را داشتیم. در بخش دوم، راسل با نقد عملکرد بلشویکها، راهکار ارائه میدهد. در کشاکش بخش دوم، مخاطب تیزبین میتواند گرایش راسل به سوسیالیسم را دریابد. او نقد سرمایهداری را بهشکل ظریفی انجام میدهد.
.
.
1-کتاب «چرا مسیحی نیستم» از همین ناشر و مترجم، منتشر شده است.
2- کتاب «مسئله چین» از همین ناشر و مترجم، منتشر شده است.
.
.
کتاب بلشويسم از تئوری تا عمل
نويسنده: برتراند راسل
مترجم / مصحح: امير سلطانزاده
معرفی کتاب به قلم: امير سلطانزاده
.
.
راسل را باید چندین مرتبه خواند آنهم در فواصل زیاد، شاید مثلا هر دهه به بار مرور کرد. چون گاهی بقدری از ایجاز و فشردگی و عمق میرسد که بیخودی نیست که نوبل ادبیات را دریافت میکند. و کاپلستون حاضر به مناظره رسمی با وی میشود. او چند لایه ست لذا باید دقیق خواند مکرارا.
اما این را چندسال پیش خواندم و هنوز هم برخی جملاتش عجیب و تکان دهنده ست، مثلا در بیوگرافی اش میگوید که بلشویسم چیزی نزدیک به دیوان سالاری ظالمانه ای است با دستگاه جاسوسی شسته و روفته تر و وحشتناک تر از مال تزار و اشرافیتی به همان اندازه گستاخ و بی احساس، متشکل از یهودیان آمریکایی مآب.