امیرحسین خداپرست: تقلب علمی از خود (self-plagiarism) به معنای استفاده از آثار قبلی خود در سیاقی جدید بدون اشاره به انتشار آنها در گذشته است. انتحال نیز استفاده از بخشهایی قابل ملاحظه از متون دیگران است به گونهای که تلقین اصالت کند. حتی اگر در متن جدید ارجاعاتی وجود داشته باشد، در صورتی که بیان مطلب تغییر چندانی نکند یا مطلب نقلشده داخل گیومه گذاشته نشود، متن جدید مصداق انتحال و تقلب علمی است. گرچه هنوز آییننامهی اجرایی قانون پیشگیری و مقابله با تقلب در تهیهی آثار علمی ابلاغ نشده است، این دو مورد پیشاپیش در برخی نشریات علمی کشور سوءرفتار علمی به شمار آمده است. در این نشریات، یکی از موازین اخلاقی عدم «کپیبرداری یا تکرار بخشهای قابل توجهی از مقالهی دیگر» است «حتی اگر مقالهی کپیشده مربوط به یکی از نویسندگان مقالهی جدید باشد». یکی از نشریاتی که این عبارات را بهصراحت در بخش راهنمای نویسندگان خود آورده است نشریهی جاویدان خرد، متعلق به مؤسسهی پژوهشی حکمت و فلسفهی ایران است که در حال حاضر عبدالحسین خسروپناه رییس آن است.
بر اساس این نکات، متأسفانه به نظر ميرسد برخی از آثار عبدالحسين خسروپناه، رييس مؤسسهي پژوهشي حكمت و فلسفهي ايران، نشاندهندهی هر دو گونه سوءرفتار علمیاند. نخست اينكه فصلها و قسمتهایی از آثار خسروپناه با تغییرهایی اندک در کتابهای متفاوت او بازنشر شده است، به گونهاي كه نحوهی بیان مطلب و محتوای آن در يك اثر با نحوهی بیان و محتوای همان مطلب در آثار دیگر، بهرغم برخی پس و پیش کردنها و تغییر واژهها، چنان مشابه است که شائبهی تقلب علمی از خود و کتابسازی را تقویت میکند. تا جايي كه من ديدهام، فصول اول و دوم مسائل کلامی جدید و فلسفهی دین (قم: انتشارات بینالمللی المصطفی، 1388) با فصل اول کلام جدید (قم: مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزهی علمیه، 1379) و بخشهایی از گفتارهای اول و هفتم کلام نوین اسلامی (قم: تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ دوم: 1394) و فصل سوم انتظارات بشر از دین (تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی، چاپ دوم: 1386) بسیار مشابه و در مواضعی عین یکدیگر است. همین نکته در مورد فصول هشتم و نهم مسائل کلامی جدید و فلسفهی دین و فصل دوم کلام جدید، فصول دهم و یازدهم مسائل کلامی جدید و فلسفهی دین و فصل دوازدهم کلام جدید، بخشهای زیادی از فصل چهارم مسائل کلامی جدید و فلسفهی دین و گفتار سوم کلام نوین اسلامی، تقریباً همهی فصلهای ششم و هفتم مسائل کلامی جدید و فلسفهی دین و بخش زیادی از گفتار ششم کلام نوین اسلامی، تقریباً سراسر گفتار یازدهم کلام نوین اسلامی و بخش زیادی از فصل یازدهم کلام جدید، بخشهایی از گفتار دوازدهم کلام نوین اسلامی و فصل هشتم کلام جدید، بخشهایی از گفتار بیستویکم کلام نوین اسلامی و فصل سیزدهم کلام جدید، بخشهایی از گفتار بیستودوم کلام نوین اسلامی و فصل پنجم کلام جدید، بخشهایی از گفتار بیستوسوم کلام نوین اسلامی و فصل نهم کلام جدید، بخشهایی قابل توجه از گفتار بیستونهم کلام نوین اسلامی و فصول چهاردهم و شانزدهم کلام جدید و بخشهایی از گفتار سیوهفتم کلام نوین اسلامی و فصل شانزدهم مسائل کلامی جدید و فلسفهی دین صادق است. همچنین، خسروپناه کتابی با عنوان انتظارات اعتدالی از دین (تهران: سازمان بسیج اساتید دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور، 1390) دارد که، در واقع، همان فصول هفتم، نهم، دهم، یازدهم و دوازدهم کلام نوین اسلامی است. اين كتاب در سايت اينترنتي خسروپناه به عنوان كتابي مستقل فهرست شده است.
تأسفبارتر از رونویسی و تقلب از آثار خود رونویسی و تقلب از آثار دیگران است. این اتفاق دستکم در یک مورد در آثار مرتبط با فلسفهی دینِ خسروپناه رخ داده است. بخش قابل توجهی از فصل چهاردهم مسائل کلامی جدید و فلسفهی دین، در واقع، تلخیص و رونویسی از فصل چهارم کتاب جاودانگی (قم: بوستان کتاب قم: 1382)، نوشتهی دکتر رضا اکبری، استاد دانشگاه امام صادق(ع)، است. فصل پانزدهم كتاب خسروپناه خلاصهاي از بخشی از مباحث فصل دوم کتاب جاودانگی است. در فصل چهاردهم اما این تلخیص با رونویسی همراه شده است. ممکن است خسروپناه بگوید در مواضعي از این فصل به نوشتهی اکبری ارجاع داده است. اما، اولاً، در چنین حجمی از خلاصهنویسی، صِرفِ ارجاع دادن در پایان یک جمله یا پاراگراف کفایت نمیکند و نویسنده باید بهصراحت بگوید که مطالب را اصولاً بر اساس فلان منبع نوشته است. بهعلاوه، اگر یک ارجاع به کتاب اکبری را ملاکِ امانتداریِ خسروپناه در خلاصهنویسی و رونویسی از آن کتاب بگیریم، با ارجاعات گاه و بیگاه به آثار دیگر چه کنیم که خسروپناه ذیل مطالبی میآورد که در واقع اکبری آنها را نوشته است؟ ثانیاً، از قضا در مواردی که مطلب به طور کامل یا با دخل و تصرفی اندک رونویسی شده است هیچ ارجاعی وجود ندارد.
با در نظر داشتن اینکه رونويسيها از مواردي كه آوردهام گستردهتر است و من مجبورم نقل همين موارد را نيز در جایی با علامت «…» قطع کنم، به این نمونهها توجه کنید:
واسطهها یا همان مدیومها یکی از موضوعات مورد پژوهش در دوران معاصر در حیطهی فراروانشناسی است. آنان کسانی هستند که ادعا میکنند قادرند با ارواح رابطه برقرار کنند و پیامهای آنان را به زندگان برسانند. واسطهها به واسطههای ذهنی (خلسهای) و واسطههای فیزیکی تقسیم میشوند. واسطههای ذهنی اگر بخواهند ارتباطی را با ارواح برقرار کنند، به صورتی آرام بر صندلی مینشینند و چشمان خود را میبندند. پس از مدتی، واسطه شروع به تنفس عمیق، خرناس کشیدن ملایم و تقلا کردن میکند و حالت فردی را پیدا میکند که در خوابی عمیق ولی ناآرام فرورفته و از کابوسی رنج میبرد. پس از چند دقیقه حالتی آرامتر به خود میگیرد و میتوان صدای نوعی نجوا را شنید، به گونهای که این پندار حاصل میشود که واسطه با خود سخن میگوید. پس از مدتی واسطه گفتارش را با صدای بلند آغاز میکند. در این وضعیت، صدا و حالت واسطه تغییر میکند و گاهی سخن گفتنش با الفاظی کاملاً متفاوت با سخن گفتنهای معمولی اوست… (اکبری، ص 312-313).
«واسطهها» کسانی هستند که ادعا میکنند قادرند با ارواح ارتباط برقرار کنند و پیامهای آنان را به زندگان برسانند. واسطهها به «واسطهی ذهنی» و «واسطهی خلسهای» تقسیم میشوند: واسطهی ذهنی آرام بر صندلی مینشیند و چشمان خود را میبندد. پس از مدتی، واسطه شروع به تنفس عمیق و خرناس کشیدن میکند. در این حال، واسطه حالت فردی را پیدا میکند که در خوابی عمیق ولی ناآرام فرورفته و از کابوسی رنج میبرد. او پس از چند دقیقه آرام میگیرد. در این حالت میتوان صدای نوعی نجوا را شنید. سپس واسطه با صدای بلند شروع به صحبت میکند. در این حالت، وضعیت صدا و حالت واسطه تغییر میکند، تا آنجا که گاهی سخن گفتنش با الفاظی کاملاً متفاوت با سخن گفتن معمولی است…» (خسروپناه، ص 250).
همانطور كه ميبينيد، در این رونویسی خسروپناه با بیدقتی واسطهی ذهنی و خلسهای را، که اکبری در مقام دو اصطلاحِ متفاوت برای یک نوع واسطه میآورد، دو قِسم میپندارد و تقسیم اکبری را خراب میکند. اندکی بعد او از «واسطههای فیزیکی» یاد میکند در حالی که با این خرابکاری، «واسطهی فیزیکی» به منزلهی قِسمِ دومِ واسطهها اصلاً به خواننده معرفی نشده است. همانطور که پیشتر گفتم، این مطالب در جلد سوم کلام نوین اسلامی هم تکرار شده است. به همین دلیل، این اشتباه در آن کتاب هم تکرار شده است (صص 430-431). مورد بعدی:
از دیگر پدیدههایی که فراروانشناسی بررسی میکند، پدیدهی تجربههای ادراکی نزدیک مرگ است. در مواردی، افرادی که از نظر پزشکی ظاهراً مردهاند، یعنی قلب و مغز آنها فعالیتی ندارد، مجدداً زنده میشوند. برخی از این افراد گزارش دادهاند که پس از مرگ، حقایقی را ادراک کردهاند که کاملاً متفاوت از حقایق مادی است… در صورتی که از تفاوتهای جزئی ادراکات چنین افرادی صرف نظر کنیم، ویژگیهای کلی چنین افرادی چنین است: احساس خارج شدن از بدن و پرواز کردن در بالای بدن، شنیدن صدایی بلند در ابتدای شروع ادراکات بعدی، احساس کشیده شدن به داخل تونلی تاریک، ورود به عالمی نورانی و روشن، دیدار با دوستان و فامیل مردهی خود، مواجهه با موجودی نورانی با جذابیت فراوان…، نزدیک شدن به مرزی که مرز حیات دنیوی و اخروی است، بازگشت به دنیا و بدن دنیوی و فعال شدن کارکردهای بدن همچون ضربان قلب و امواج مغز. معمولاً کسانی که دارای چنین تجاربی هستند تلقی دیگری از مرگ پیدا میکنند و ترسی از مرگ ندارند… (اکبری، ص 324).
از دیگر پدیدههایی که «فراروانشناسان» آنها را بررسی میکنند تجربههای ادراکی نزدیک مرگ است. در مواردی، افرادی که از نظر پزشکی واقعاً مردهاند و قلب و مغز آنها فعالیتی ندارد مجدداً زنده میشوند. برخی از این افراد گزارش دادهاند که پس از مرگ حقایقی را ادراک کردهاند که کاملاً متفاوت با حقایق مادی است. اگر از تفاوتهای جزئی این گزارشها صرف نظر کنیم، میتوانیم ویژگیهای کلی آنها را اینگونه برشمریم: احساس خارج شدن از بدن و پرواز کردن در بالای بدن، شنیدن صدایی بلند، احساس کشیده شدن به داخل تونلی تاریک، ورود به عالمی نورانی و روشن، دیدار با دوستان و فامیل مردهی خود و در برخی از موارد مواجه شدن با موجودی نورانی با جذابیتی فراوان و پس از طی این مراحل، نزدیک شدن دوباره به حیات دنیوی، بازگشت به بدن و بالاخره فعال شدن دوبارهی اعضای بدن، همچون قلب و مغز. این افراد معمولاً تفسیر دیگری از مرگ پیدا میکنند و دیگر از مرگ نمیترسند (خسروپناه، ص 252-253).
جالب است که خسروپناه در انتهای این پاراگراف به کتاب فلسفهی دین جان هیک ارجاع میدهد. مورد بعدی:
دلایل اخلاقی در باب جاودانگی به صورت جدی با کانت آغاز میشود. کانت فیلسوفی در سنت ولف بود و ولف از جملهی فیلسوفان دکارتی است، لذا باید او را یک عقلگرای افراطی معرفی کنیم. کانت در چنین سنتی، یعنی عقلگروی افراطی، رشد میکند. اما به تعبیر خودش با مطالعهی آثار هیوم از خواب جزمی عقلگروی افراطی بیدار میشود. هیوم فیلسوفی تجربهگرا است که در بسیاری از مباحث مطرح دوران خود تشکیک میکند… مباحث مطرحشده از سوی هیوم تأثیر شگرفی بر کانت نهاد. کانت در کتاب نقد عقل محض همانند هیوم بر این عقیده رفت که عقل از اثبات وجود خداوند، اختیار انسان و جاودانگی نفس قاصر است. او معتقد شد که عقل در حیطههای مذکور احکام جدلیالطرفین صادر میکند اما برخلاف هیوم که موضع شکاکیت را برگزیده بود، بیان کرد که با گذر از حیطهی عقل نظری و درآمدن به عرصهی عقل عملی میتوان پایههایی را برای اعتقاد به وجود خداوند، وجود اختیار در انسان و وجود نفس و جاودانگی یافت… (اکبری، ص 340-341).
دلایل اخلاقی در باب «جاودانگی» به صورت جدی با کانت آغاز میشود. او در ابتدا وابسته به سنت ولف بود که یک عقلگرای دکارتی محسوب میشد. کانت در چنین سنتی رشد کرد. اما به تعبیر خودش با مطالعهی آثار هیوم از خواب جزمی عقلگروی افراطی بیدار میشود. هیوم فیلسوفی تجربهگرا است که در بسیاری از مباحث مطرح فلسفی تشکیک میکند. از موضع یک شکاک، مباحث مطرحشده از سوی هیوم تأثیر شگرفی بر کانت نهاد. کانت در کتاب نقد عقل محض مانند هیوم بر این عقیده است که عقل از اثبات وجود خداوند، اختیار انسان و جاودانگی قاصر است. او معتقد شد که عقل در حیطههای مذکور احکامی جدلیالطرفین صادر میکند اما وی برخلاف هیوم که دچار شکاکیت شده بود، به این نتیجه رسید که با گذر از حیطهی عقل نظری و ورود به عرصهی عقل عملی میتوان پایههایی را برای اعتقاد به وجود خداوند، وجود اختیار در انسان و وجود نفس و جاودانگی یافت… (خسروپناه، ص 254-255).
این سطور و سطورِ پس از آن صرفاً مقدمهی اکبری بر بحث خود و نکاتی ساده از تاریخ فلسفه است، ولی خسروپناه از آنها هم رونویسی کرده است. مورد بعدی:
ایمانگروی- ایمانگروی دیدگاهی است که ارائهی استدلالهای عقلانی را در باب گزارههای دینی بیفایده، حتی مضر میداند. ما ابتدا به توضیح دو نوع ایمانگروی که وسعت بیشتری در تاریخ اندیشهی بشری داشتهاند میپردازیم تا زمینه برای بحث جاودانگی در این حیطه مهیا شود. 1. ایمانگروی کرکگوری- کرکگور فیلسوفی است که امروزه در نحلهی فیلسوفان وجودی واقع است. در اندیشهی او ایمان واجد جایگاهی والا است… کرکگور معتقد است که حقیقت امری انفسی است و جستوجوی آن از طریق استدلالهای آفاقی امری نابجا و حتی مضر است. از خلال «انفسی بودن حقیقت است» میتوان سه دلیل در آفاقی نبودن حقیقت یافت، استدلالهایی که رابرت مریهیو آدامز از آنها با عناوین استدلال تخمین، استدلال تأخیر و استدلال شورمندی یاد میکند… (اکبری، ص 35-351).
ایمانگروی- ایمانگروی دیدگاهی است که در آن ارائهی استدلالهای عقلانی در باب گزارههای دینی بیفایده یا حتی مضر شمرده میشود. ایمانگروی در تاریخ اندیشه عمدتاً با دو رویکرد بیان میشود که در اینجا به توضیح مختصری پیرامون آنها میپردازیم: 1. ایمانگرایی کییرکگارد- کییرکگارد فیلسوفی وجودی است که ایمان در اندیشهی او از جایگاهی والا برخوردار است. او بر این باور است که «حقیقت» امری انفسی است و جستوجوی آن از طریق استدلالهای آفاقی امری نابجا و حتی مضر است. او با سه دلیل استفاده از عقل در حوزهی دین را نابجا میشمارد… (خسروپناه، ص 257).
در ادامه، خسروپناه هر سه دلیل کرکگور (که البته او تلفظ نامش را به کییرکگارد تبدیل کرده است) و ایمانگرایی ویتگنشتاینی را از کتاب اکبری تلخیص و رونویسی میکند.
متأسفانه سوءرفتار علمی چنان در فضای علمی کشور جایگیر شده که بحث دربارهی آن از مرزهای جامعهی علمی گذشته و به حوزهی عمومی کشیده شده و از واکنشهای داخلی نیز گذشته و واکنشهای خارجی را در پی داشته است. با این حال، سوءرفتار مورد اشاره در این یادداشت صرفاً سوءرفتاری افزوده بر تقلبها و تخلفهای پیشین نیست. اینبار به نظر ميرسد کسی به چنین رفتاري مبادرت كرده است که سمتهای بسیار تأثیرگذاری در مراکز دانشگاهی و حوزوی کشور دارد. پرسش اين است: آیا مفاد قانون پیشگیری و مقابله با تقلب در تهیهی آثار علمی همه را بهيكسان شامل ميشود؟
.
.
«انتحال» را بود آیا که عیاری گیرند؟
نویسنده: امیرحسین خداپرست
عضو هیئت علمی مؤسسهی پژوهشی حکمت و فلسفهی ایران
.
.
چند لینک خوب درباره ی آشنایی با پدیده سرقت علمی از خود(self-plagiarism) و مشکلات اخلاقی آن:
http://en.writecheck.com/self-plagiarism/
https://www.ithenticate.com/hs-fs/hub/92785/file-5414624-pdf/media/ith-selfplagiarism-whitepaper.pdf
به گونه ای سخن می گویید گویی از رساله ها ، مقالات، و کتب منتشر شده در حوزه فلسفه تحلیلی با تایید افراد مورد تایید شما خبر ندارید.
دوست عزیز، شما محل نزاع را گم کرده اید. هیچ کس نگفته است، همه فلاسفه تحلیلی بدون ایراد هستند. بلکه چیزی که گفته شده است این است که: ۱. تقلب توسط هر کس در هر نحله ای محکوم است. ۲. کار همه باید از زیر تیغ نقد علمی بگذرد تا کیفیت و اصالت کارها روشن شود. ۳ آدم های متقلب نباید ارتقا یابند و جزو تصمیم گیران امور دانشگاهی کشور شوند.
آیا خود فلسفه تحلیلی فعالیتی عقلانی است؟
سخن از سرقت علمی در این جا عقلانی است؟ آیا نبایست صحت و سقم متن را ارزیابی نمود؟ آیا نبایست اجازه اظهار نظر به فرد داد؟
واقعا جای تاسفه
تاسف جدی تر در این است که برخی از اعضاء جامعه فلسفه تحلیلی که حتی یک خط از خود در آثارشان نمی نویسند ( با تکنیک های خاص مقاله نویسی در حوزه فلسفه تحلیلی) از کسی می گویند که لااقل اظهار موضع دارد.
عجب! پس کل اساتید NYU و آکسفورد و راتگرز و پرینستون و … که بر اساس مقالات شان استاد این دانشگاه ها شده اند صرفا “با تکنیک های خاص مقاله نویسی در فلسفه تحلیلی” به اینجا رسیده اند.
جناب رهگذر شما ظاهراً نمایندگی کل فلسفه و عقل را برعهده دارید. جرات صحبت کردن با شما را ندارم.
این کلام شما همان است که در فلسفه تحلیلی ایران (ببخشید شما نماینده جهان اندیشه هستید) فاشیسم دانشگاهی را تشکیل می دهد. همه را می خواهید کنترل کنید . همه را جواب دهید . با هوشید تحصیل کرده هستید طرفدار اروپایید هوادار اندیشه خلاصه هر چه که خوب است و دیگران نادان، عقب مانده، در اشتباه.
امیدوارم این قایم شدن پشت اعتبار تمام دانشگاه ها هم روزی برای دانشجو و استاد روشن شود
من از شما معذرت می خواهم ولی مانند اساتید بزرگ فلسفه تحلیلی دقت ندارید. سخن از فلاسفه تحلیلی در ایران است.
رفلکس عصبی برخی دانشجویان تحلیلی که افراد را در موضع مخالفت با کتب معتبر و فلاسفه مشهور قرار می دهند بکار بردید. منظور این نبود که فلاسفه تحلیلی غرب این روش را دارند.
ظاهرا باید استدلالم را برای شما بازتر کنم.
مقدمه۱: اگر بکار بردن “تکنیک های خاص مقاله نویسی در فلسفه تحلیلی ” برای چاپ مقاله در ۲۰ جورنال برتر فلسفه کافی باشد، اساتید دانشگاه های بزرگ صرفا با چنین تکنیک هایی به اینجا رسیده اند.
مقدمه۲: اساتید دانشگاه های بزرگ صرفا با چنین تکنیک هایی به اینجا نرسیده اند.
نتیجه: بکار بردن چنین تکنیک هایی برای چاپ مقاله در ۲۰ جورنال برتر فلسفه کافی نیست.
تحت تاثیر قرار گرفتم. شما هم مشهور خواهید شد راهش رو بلدید!
پاسخ آقای رهگذار. بگذارید براتون نتیجه گیری مهمتر و مربوط به موضوع کنم : بنابراین اساتید بزرگ از این تکنیک ها هم استفاده کرده اند. همین برای ما کافی است. آقای رهگذار توهم دقت تحلیلی سروش و دیگران را دور بیاندازید تا به جامعه انسانی بتوانید ارتباط برقرار بفرمایید. حقیر را ببخشید اما واقعا از توهمات برخی افراد در مورد تسلشون به فلسفه و منطق خسته شدیم
کاربرد مغالطه: 1 . appeal to authority jتوسل به مرجعیت ، 2 . توسل به احساسات ، 3 . توسل به استبعاد بجای ارائه بیان یک نفر و نشان دادن صدق یا کذب بیانش
1 . اساتید فلسفه شاید نه همه توان نوشتن رساله به زبان انگلیسی ، آلمانی، و فرانسه را ندارند. بلکه برایشان ترجمه می شود. اما تظاهر به دانستن این زبان ها می کنند.
2 . در مقاله ها نیز تزی بسیار محافظه کارانه به نفع یکی از طرف های بحث و یا موضعی بینابینی اتخاذ می کنند. که البته باز قائل به عمومیت نبایست شد.
اگر مقایسه ای بین مقاله ها و دیگر آثار فلاسفه تحلیلی ایران با آثار فلاسفه غرب می کردید تاسف را برای چیز دیگری می خوردید.
البته بسیاری از نوشته های فیلسوفان فعلی غربی همین حالت را دارند.
میشه مثال بزنید ؟
بعد هم انتحال انتحال است چه در غرب و چه در شرق
اکثر مقالات فلسفه تحلیلی
لطفا چند تایی از آن “اکثر مقالات تحلیلی” را با مقابله و ارجاع (به شکلی که آقای خداپرست در نوشته بالا انجام داده اند) بررسی کنید و همین جا منتشر کنید. منتظر بررسی تان هستیم.
چشم زندگیم رو کنار می گذارم و سعی می کنم اعتبارم را در فلسفه تحلیلی ارتقائ بدم. یادم به فلاسفه معتبر می افتد.
لطفا چند تایی از آن “اکثر مقالات تحلیلی” را با مقابله و ارجاع (به شکلی که آقای خداپرست در نوشته بالا انجام داده اند) بررسی کنید و همین جا منتشر کنید. منتظر بررسی تان هستیم.
جناب آقای رهگذر اساس اشکال ما به این نوع رفتار و روحیه است اگر قرار بود ما هم اینطور رفتار کنیم که تخریب دیگران را غیر اخلاقی نمی دانستیم. قطعاً روشن است که نقد و تحلیل مد نظر صحبت من نیست. چه که این دو ضروری و مقبول است.
واقعاً شما مقایسه ای بین مواضع ارائه شده در مقالات معتبر فلسفه تحلیلی در ایران و مواضع فلاسفه مشهور غرب بعمل نیاورده اید؟ آیا چیزی بغیر از نظرات دیگران در این آثار می توان یافت؟
دوست عزیز، رشته بحث را از ابتدا دوباره بخوانید. آقای “پرسش از بنده خدا” در تایید حرف آقای “دانش آموخته فلسفه” که گفته بود “البته بسیاری از نوشته های فیلسوفان فعلی غربی همین حالت را دارند” گفت “اکثر مقالات فلسفه تحلیلی”. از ایشان خواسته شد که چند تایی از این اکثر مقالات فلسفه تحلیلی که توسط غریبان نوشته شده است را نام ببرد و تقلبی بودنش را نشان دهد
جناب آقای رهگذر ایرانی فهیم و بزرگوار فلسفه تحمیلی ، تحلیلی نیست اگر بود اینقدر دعوا اینقدر توهین درش نبود. اینهمه درگیری میان اساتید قدیمی به سبب تفهیم و تفهم است؟ یا رقابت egoهای این ها. مسأله گفتگو و نیل به درک بهتر نیست رقابت غیر اخلاقی است.
غربیها که از اول کثافت بودند، دیگهمورد بحث نیستند
الان بحث بر سر اندیشمندان مسلمان، طراحان علوم انسانی اسلامی و پیدیآورندگان تمدن نوین اسلامی است
آری، چنین است برادر
در زیر لینک رزومه ی علمی آقای خسروپناه را میبینید. در آن قید شده که آقای خسروپناه از سال 1370 تا 1374 در موسسه امام صادق(ع)درس خوانده و به درجه دکترا رسیده. با نگرش پایان نامه ای با عنوان “انتظارات بشر از دین”. موسسه امام صادق(ع)غیر از دانشگاه امام صادق(ع)است و محل آن در قم است و موسسش آیت الله سبحانی است.
http://irip.ir/Home/Single/153
اخلاق آکادمیک در اروپا هم امروزه مورد توجه هست. بخاطر اخلاق اروپایی هم که شده این حمله شخصیتی به افراد را برای کسب اعتبار کنار بگذارید.
راستی از آقای خسروپناه امروز هم در روزنامه وطن امروز صفحه تاملات مطلبی درباره فرق تصوف منتشر شده است که مطالعه اش با توجه به وقایع روز خالی از لطف نیست.
http://www.vatanemrooz.ir/?nid=2394&pid=12&type=0
reductio de emotionalisمغالطه توسل به emotions
از آنجا که جناب آقای دکتر خداپرست اینک در انجمن حکمت مشغول به کار است و با این حال، به شفاف سازی نسبت به انتحال رئیس همان مؤسسه پرداخته؛ عملکردش بسیار شایان تقدیر است!
شیر پاک مادر گوارای وجودش
الان نون توی مخالف خونی است. هر چقدر بلند تر فریاد بکشی و هرچقدر فردی را که تخریب می کنی مشهورتر باشد پاداش بهتری نسیبت می شود. ایشان هم احتمالاً متوجه شدن که سرو صدا راه انداختن سبب جلب توجه می شود و احتملاً سبب قهرمان شدن ایشان خواهد شد. مزایای این تکنیک را هم بسیاری دریافت کرده اند: شیرین عبادی، اصغر فرهادی، ترانه علیدوست، …
بیایید به جای بررسی انگیزه ها انگیخته ها را بررسی کنیم. مولی علی فرمود، انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال. کجای نوشته آقای خداپرست اشتباه است؟
واقعاً ما نمی دانیم که در جامعه فلسفی چه بی اخلاقی حاکم است. واقعاً نمی دانیم مسأله آقای فلانی و بهمانی نیستندبلکه ابراز مرجعیت و برتری انگیزه است؟ تاریخ فاشیسم را در نظر داشته باشید.اگر واقعاً و صادقانه سخن می گویید.
اگر مراد شما از “فاشیسم دانشگاهی” حاکمیت منطق و استدلال است، فاشیسم دانشگاهی چیز بدی نیست. نحن ابناء الدلیل، اینما مال نمیل.
بالاتر گفتید “جرات صحبت کردن با شما را ندارم … همه را می خواهید کنترل کنید. همه را جواب دهید …” من نه دست به خشونت زدم نه به شیوه های غیرعلمی متوسل شدم. بنابراین، خوشحالم که ظاهرا استدلالهایم از قوت کافی برخوردار بودند.
امیدوارم بتوانید در وجدانتان برای این اتهام توجیهی بیابید. فعلاً که نصیب بنده جز تهدید و محرومیت نبوده است. بر فرض که هدف من چنین چیزی باشد. برای سوءرفتار علمی ایشان توضیحی دارید؟
تهدید ، تخریب، حمله به شخصیت ، له کردن افراد ، بیسواد خواندن، محروم کردن را در کجا سراغ داریم؟ جامعه ای که خود را برتر ، هوشمندتر، تحصیل کرده تر، طرفدار علم و منطق میداند و دیگران را ناآگاه و جاهل می داند. حمله به شخصیت یک فرد به اتهام تفاوت فکری با جامعه هوادار فلسفه تحلیلی سنگین ترین و بیرحمانه ترین مجازاتهاست. عجیب است که فلاسفه سخن از اخلاق به میان آورند. آن چه از آن ها دیدیم تفرعن و تبختر (و جالبتر) و گیج کردن دانشجو و جامعه فلسفی با استفاده از منابع فلسفی بوده است. قضاوت خطاست و اتهام زدن گناه.من به رفتار رایج و مظلومیت روحانی و دانشجوی معتقد اشاره کردم و اگر با دقت تحلیلی که جامعه فلسفی خود را متصف به آن می داند خطوط را دنبال بفرمایید واژه احتمالاً به همین سبب آمده.
دوست عزیز من استاد محترم و بزرگوار تعصبی که اکنون در دانشگاه نسبت به فلسفه تحلیلی وجود دارد بسیار عمیق تر از هر تعصبی است که سراغ داریم. اگر تصور دیگری دارید سئوالی جدی در مورد اصول فلسه تحلیلی در جمع دانشجویان و اساتید مطرح کنید و ببینید چه بر سرتان می آید. کلام حقیر نسبتی به شما نداده اشاره به احتمال دارد. آیا تهدید و محرومیتی که شما فرمودیداتهامی به کسی وارد نمی کند؟ کدام طرف تحت فشار و خسران است؟ معرفی نویسنده این خطوط بعنوان قشر کم سواد هم اشاره به رنجی است که دانشجویان و اساتید منتقد جو حاکم و متعصبانه فلسفه تحلیلی به آن دچارند. در گذشته تاریخی خودمان هم چنین جو سنگینی را سراغ داریم همان که در کلام جلال، شریعتی، اقبال آمده. اگر مانند اصغر فرهادی هنر و سواد خود را در راه له کردن آبروی دیگران بکار بسته اید بدانید که فواید آن بکارتان نمی آید و اگر باور دیگری دارید کمی به درد دل طرف مقابل گوش کنید.
من از فلسفهی تحلیلی و… سخنی نگفتم. در این موارد به کسانی پاسخ بدهید که ادعاهایی کردهاند مانند آنچه شما میگویید. من از شما پرسیدم در وجدانتان چه توجیهی برای این اتهام مشخص به شخص من دارید: «ایشان هم احتمالاً متوجه شدن که سرو صدا راه انداختن سبب جلب توجه می شود و احتملاً سبب قهرمان شدن ایشان خواهد شد». علم و معرفت را بگذارید کنار! جوانمردی و انصاف به شما اجازه میدهد در فضای عمومی، بدون هیچ دلیلی، با قید «احتمالاً» چنین اتهامی بزنید به کسی که اصلاً نمیشناسیدش؟
پاسخ رهگذر 18 اسفند
استاد محترم فرهیخته بزگوار ، حمله به شخصیت دیگران، سرکوب فضای نقد و اندیشه، تحقیر دیگران، حق به جانب بودن فلاسفه، ارائه ترجمه خط به خط مقالات خارجی( القاء این حس در مخاطب که عقاید خودمان را داریم بیان می کنیم)، جلوگیری از طرح سؤالات جدی و چالشی، سانسور مواضع موجود در فلسفه غرب علیه فلسفه مورد باور خود، و و و… فضای تصنعی موجود بسیار بدتر از خشونت فیزیکی است. خشونت فیزیکی امکان مقابله به مثل را از فرد نمی گیرد. وقتی جمعی متعصب، متظاهر توهین به شخصیت را پیش می گیرد و مخالف را تحقیر می کند صدمه و آسیب غیر قابل مقایسه است. آقای رهگذر تکنیک های کسب شهرت و جایگاه در فلسفه را می دانند گرچه که از ترس تحقیر و توهین دم فر می بندند و هیچ نمی گویند و به رنگ جامعه فلسفی اندیشمند! در می آیند.
“”” فاشیسم دانشگاهی چیز بدی نیست. “””” نظر استاد فلسفه اهل فکر!!!! خواننده عزیز این سطور واقعیت فلسفه تحلیلی همین است که جناب رهگذر به زبان آوردند!
پاسخ رهگذر18 اسفند
آیا واقعا باور دارید که فلاسفه تحلیلی تابع استدلال هستند؟
لطفا یک سئوال را پاسخ بفرمایید. معرفت شناسی ( بر اساس تحلیل مفهومی و نه گرایش کواینی و طبیعت گرا) بدنبال ارائه توجیه معرفت است. می دانیم که مشکلات سلسله واری در راه این هدف وجود داشته است و معرفت شناسی در انچام پروژه خود دچار مشکل است. فرض کنیم که مشکلات موجود حل شده اند و معرفت شناسی به توجیه معرفت نایل شده است. در این شرایط سؤالی پیش می آید: این توجیه خود نیازمند توجیه است. از آن جا که توجیه دوم نیز برای این که پذیرفته شود طبعاً نیازمند توجیه دیگری است(the infinite regress argument ).این بدان معناست که توجیه بر اساس تحلیل مفهومی امکان پذیر نیست. خوب اگر شما بفرمایید که فلسفه تحلیلی با نگاه تحلیل مفهومی را کنار می گذارید ابناء الدلیل خواهید بود و اگر نه برهانی برای ادامه تفلسف در چارچوب تحلیل مفهومی ارائه بفرمایید( البته اگر به معرفت شناسی طبیعت گرا باور ندارید).
فراموش نکنیم که کواین، و دیگر طبیعت انگاران معرفت شناختی نیز تحلیل مفهومی را شکست خورده می دانند و بنابراین حتی برخی از فلاسفه معتبر تحلیل مفهومی را کنار گذاشته اند.
دوست گرامی، خوشحالم که سعی کردید در چارچوب استدلال پیش بروید. این امر، ادامه دیالوگ را ممکن میسازد.
باید تمایز بگذاریم بین ۱. پروژه تحلیل معرفت، و ۲. عمل توجیه باورهای خویش، و ۳. استدلال تسلسل. در پروژه تحلیل معرفت فلاسفه سعی میکنند با تحلیل مفهوم معرفت، شرایط لازم و کافی برای معرفت داشتن را بدست دهند. عمل توجیه باورهای خود، کاری است که هر عاقلی انجام میدهد. حتی کسانی که با پروژه تحلیل معرفت مخالفند، سعی میکنند باورهای موجه داشته باشند. (چون درباره معرفت شناسی طبیعت گرایانه کواین زیاد نمیدانم بهتر است درباره نظر وی اظهار نظر نکنم.) بنابراین، دقیق نیست که بگوییم “معرفت شناسی به دنبال ارائه توجیه معرفت است” و “معرفت شناسی به توجیه معرفت نائل شده است”
بحث تسلسل توجیه هم مسئله متفاوتی است و ربطی به پروژه تحلیل معرفت ندارد. حتی کسانی که با این پروژه مخالفند با مسئله تسلسل توجیه ها روبه رو هستند. عمدتا شکاکان این مسئله را مطرح کردند تا نشان دهند که همه باورهای ما نمیتوانند موجه باشند. با توجه به تمایز این مسائل، این جمله معنای محصلی ندارد: “توجیه بر اساس تحلیل مفهومی امکان پذیر نیست”.
پاسخ به جناب آقای رهگذر18اسفند با تشکر از بیان ایشان
” اید تمایز بگذاریم بین ۱. پروژه تحلیل معرفت، و ۲. عمل توجیه باورهای خویش، و ۳. استدلال تسلسل. ” مسائل دیگری هم ممکن است در فلسفه تحلیلی مطرح باشد اما سؤال در مورد توجیه معرفت طرح شد. و پاسخ شما diversionمنحرف کردن مطلب از سؤال مطرح است. کلمه” باید ” در خط 2 دستوری است نه استدلالی.
” سعی میکنند با تحلیل مفهوم معرفت، شرایط لازم و کافی برای معرفت داشتن را بدست دهند. ” اگر عقل خود را دست مراجع ندیهیم این خود باز تعریفی دیگر از پروژه توجیه است. اما با یک فن خاص” تظاهر به استدلالی سخن گفتن ” عوض کردن مطلب با پرت کردن زیرکانه حواس مخاطب است.
آقای رهگذر توجیه توجیه نیاز دارد و الی آخر. این تسلسل است.
کارنپ با جدیت سعی در توجیه استقراء داشت که نهایتاً به درجات مختلف از استقراء رسید. و می دانید که پروژه او شکست خورد و همه رسماً این را پذیرفته اند.
پاپر با فنی منطقی سعی بر سوار کردن توجیه بر پایه قیاس نمود و مجبور به اعتراف به conventionalism شد(شکست پروژه).
کواین شکست های مکرر پروژه معرفت شناختی بر اساس تحلیل مفومی را ” به درستی ” پایان پروژه نامید و سعی در جایگزین کردن روانشناسی گری نمود بدین ترتیب دچار دور شد. گ.لد تحلیل مفهومی را حفظ اما روانشناسی گری را در بر گرفت که عدم انسجامی به واسطه در کنار هم قرار دادن تحلیل مفهمومی در کنار روانشناسی گری ایجاد می کند.
آن چه در فلسفه تحلیلی می بینیم شکست متوالی پروژه هاست. اما فلاسفه تحلیلی از پذیرش این مطلب با طرح مفاهیم و سیر استدلالی آلترنتیو طفره می روند.(با عذرخواهی از شما این در مورد بیان شما هم صادق است: وقتی به مشکل برمی خوریم شکست را نمی پذیریم بلکه با برخوردی حاکی از عدم پذیرش منطقی شکست سؤالی جدید مطح می کنیم و چون جامعه دانشگاهی همراهی می کند اعتبار از این راه کسب می شود.
در خط 9ام گ.لد گولدمن است که درست تایپ نشده
دامنه انتحال و دست درازی به کارهای دیگر فقط به چند مورد محدود نمی شود. حداقل من از دوستان نزدیک خودم خبر دارم که با خسروپناه کار کرده بودند و او مقالاتِ آنها را به نام خود منتشر کرده. برای نمونه در کتاب علم دینی دو مقاله از این دوست ما به یغمای خسروپناه رفته است. ایضا خبردارم پایان نامه یکی از دوستان را با خسروپناه کار کرده به نام خسرو منتشر شده است البته مشترک و کم رنگ با اسم پایان نامه نویس
آقای سعید ، شما کسی را سراغ دارید که مقالاتش را دکتر خسرو پناه به نام خود منتشر کرده بود؟ چه شاهد قابل قبولی!
یکی از دوستان ! از definite pronoun و indefinite pronounو فرق سمانتیک آن ها بفرمایید!
نکته دیگری که در نظر ارائه شده شما سؤال را در ذهن خطور می دهد که چرا هزاران مقاله ای که بهمین ترتیب با نام استاد و شاگرد منتشر می شوند را نادیده می گیرید؟ البته یک نظریه نامحتمل به ما می گوید شاید فایده حمله به آقای خسروپناه الان بیشتر است و الان که همه به دلیلی کاملا “موجه” سعی دارند که از قافله عقب نیافتند نبایست تعلل کرد!
ایشان یا اعتبار دارند و یا ندارند اگر ندارند که نمی توانند ادعایی داشته باشند و اگر کردیت آکادمیک دارند آن را به روش رایج کسب کرده اند. یکی از این روش ها چاپ مقاله دانشجو به نام مشترک است. اگر این گونه است چرا آقای سروش دباغ و ایشان این حد از آن چه شکایت دارند شوکه شده اند؟ خود آن ها نیز که مرتکب کاری مشابه شده اند.
در جواب امیر حسین خدا پرست: “ر این موارد به کسانی پاسخ بدهید که ادعاهایی کردهاند مانند آنچه شما میگویید.” آنقدر از یک روحانی در ذهن خود چهره تحریف شده و سیاهی ساخته اند که از منتقدتان می خواهی به خودش جواب بدهد!!!
“علم و معرفت را بگذارید کنار! جوانمردی و انصاف به شما اجازه میدهد در فضای عمومی، بدون هیچ دلیلی، با قید «احتمالاً» چنین اتهامی بزنید به کسی که اصلاً نمیشناسیدش؟” حالا سخن از دلیل، فضای عمومی، جوانمردی، و انصاف می کنید!!!!البته شما مقصر نیستید تظاهر، گیج کردن افراد، تبختر، تحقیر دیگران کار فلسفه تحلیلی است. وقتی در این فضا تنفس کرده باشید انتظار نیست از توجه، تعمق، همدلی، سعی در فراگیری، پذیرش نقاط قدرت اندیشه مقابل اثری در شما یافت شود.
پاسخ به شهروند فلسفه:
از پاسختان متشکرم.
مراد شما از “توجیه معرفت” را متوجه نمیشوم. منظورتان توجیه عقلانی معرفت است یا توجیه عملگرایانه معرفت؟ به عبارت دیگر، آیا میپرسید که چرا معرفت به لحاظ عقلانی خوب است؟ یا دارید میپرسد که چرا معرفت فایده دارد؟ پاسخ سوال اول روشن به نظر میرسد. معرفت (یا شناخت) بالاترین دستاورد عقلانی انسان است. پس به لحاظ عقلانی خوب است. در مورد سوال دوم، بحث های زیادی در فلسفه تحلیلی شده است با این عنوان که ارزش معرفت در چیست. شاید هم آنچه میخواهید بگویید این است که “آیا پروژه تحلیل معرفت پروژه خوبی است؟” با توجه به آنچه در ادامه کلامتان درخصوص شکست این پروژه میگویید، محتمل است که منظورتان همین پرسش آخر باشد.
“باید بین x و y و z تمایز گذاشت” یعنی x و y و z سه امر مجزا هستند.
جمله “این [یعنی تحلیل مفهوم معرفت با بدست دادن شرایط لازم و کافی] خود باز تعریفی دیگر از پروژه توجیه است” معنای محصلی ندارد.
در مورد “شکست متوالی پروژه ها در فلسفه تحلیلی”. معروف است که در زمان ارسطو مسائل فلسفه تعداد اندکی بوده است (عدد آن را در دقیقا به یاد ندارم). آن ها حل که نشده اند هیچ، مسائل جدید بسیار زیادی هم به فلسفه اضافه شده است. بنابراین، نباید در فلسفه انتظار داشته باشید که مانند علوم تجربی مسائل یک بار برای همیشه حل و فصل شوند (منظورم از “نباید” امر و نهی به شما نیست!). اما این به معنای عدم پیشرفت در فلسفه نیست. فهمی که ما پس از گتیه و پاسخ های معرفت شناسان به وی از معرفت داریم بسیار پیشرفته تر از فهمی است که پیش از آن داشتیم.
نکات متعدد دیگری هم مطرح کردید که پرداختن به آنها از ظرفیت اینجا خارج است. لطفا همین چند نکته که عرض شد را با هدف حقیق جویی و با دقت و با صرف وقت کافی مطالعه کنید.
در ضمن، بهتر است نام واحدی را به عنوان نام خود در اینجا اتخاذ کنید تا معلوم شود کدام سخنان متعلق به شما بوده است.
پاسخ خود شما هم کاملاً واقفید با ارائه دی تیل از پاسخ دادن طفره رفتید. تکنیکی غیر معمول در فلسفه تحلیلی.
سؤال را متوجه نمیشوید. پاسخ من لبخند معنی دار است.این را به فرد معتقد به مواضع رایج می توان گفت
به جای پاسخ با عذرخواهی مجبور به توسل به القائ احساسات بجای دلیل شده اید. جناب استاد محترم اگر فیلسوف تحلیلی از جایگاه بالا سخن نگویید بجای جایگاه اجتماعی در حوزه فلسفه پیش خواهید رفت وگرنه کوچکی شاگردی فراگیری را با جان دل پذیرا هستیم شما حرفی برای گفتن بجای xyzدو سعی در منحرف کردن بحث اشته باشید ما قطعاً یاد می گیریم. روش بکار رفته در برخی مراکز یعنی طرح عقیده این وآن و اشکال وارد کردن به موضع فرد (که دکتر … همیشه بکار می برند)برای جامعه باورمند به ایشان کارا تر بود. این را بکار می بردیداحتمال گیج شدن مخاطبین بیشتر بود . اما شما عقیم بودن تحلیل مفهومی بر اساس این فلسفه زبانی mainstream، پیشینه و اهداف فلسفه تحلیلی را هنوز نپذیرفته اید. استاد محترم ایرانی فرهیخته از شما بواسطه این کلام که فقط برای ایضاح نکته بیان شده بیان شد عذر حقیر را بپذیرید اما روشن شدن عدم پایبندی برخی فیلسوفان به نتایج بدست آمده بر احترام زیادی که برای شما و تمامی دانشگاهیان قائلیم ترجیح دادیم اما قطعا افراد اهل اندیشه را بسیار محترم و عزیز می دانیم. کند ذهن غیر آکادمیک دون پایه
متاسفانه آقای خسروپناه برخلاف دانش فلسفی کم مایه خود دوره تاریخ فلسفه تدریس میکنند. فایلهای صوتی دوره تاریخ فلسفه ایشان موجود است. به عنوان نمونه، به فایل صوتی جلسه “گادامر” مراجعه کنید، اطلاعات ایشان درباره گادامر مایه تعجب است. آقلی خسروپناه تقریبا هیچ چیزی از گادامر نخوانده است ولی درباره او سخن پراکنی میکند.
این اظهار نظرها به گادامر ختم نمی شود. شما بگویید آقای خسروپناه درباره ی چه چیزی اظهار نظر نمی کند؟ کافی است به اسامی کتابها، مقالات و پایان نامه هایی که زیر نظر ایشان دفاع شده، نگاهی بیاندازید. تنوع موضوعات حیرت انگیز است: فلسفه دین، فلسفه اخلاق، فلسفه ذهن، کلام اسلامی، کلام جدید، فلسفه اسلامی، فلسفه اروپایی، تاریخ فلسفه، تاریخ اسلام، اندیشه سیاسی در اسلام، فلسفه تکنولوژی، فقه، علوم اجتماعی، روشنفکری ایرانی و … . بار دیگر پیشنهاد می کنم رزومه علمی ایشان در سایت انجمن را ملاحظه فرمایید. واقعا شگفت انگیز است:
http://irip.ir/Home/Single/153
اگر با نظر آقای سوشی موافق نیستید می توانید یک سال وقت صرف کنید و مدتی هم سر کلاس حضور پیدا کنید تا صدق ادعای ایشان برایتان روشن شود!
اطلاعات شما نیز درباره نگارش فارسی همینگونه است. ساختاری مانند “اطلاعات ایشان مایه تعجب است ” برای Tenorمثبت بکار می رود نه برای نسبت منفی!
عجب! = )))
مانند این جمله: تعجب کردند از عمر دراز و تأسف همچنان بر حیات دنیا.
لطفاً مایه داشتن را تعریف بفرمایید.
لطفا به فرهنگ واژگان مراجعه کنید!
پاسخ های معتقدین به اعتبار فلسفه تحلیلی در ایران واقعا جالب است. طبعاً منظور معنای literal کلمه نیست .وقتی جامعه متظاهر فلسفی که خود خود را عقلانی و تابع استدلال می داند هیچ گاه فضای طرح نظرات مخالف را به هیچ کس نمی دهد مایه داشتن فقط ارزش حرفه ای و درآمدی دارد.
پاسخ به سوشی کسانی می توانند در باب اعتبار سخن بگویند که خود معتبر باشند، نه کسانی که فضای کلاس و درس و اتشار مقاله و کتاب را با تمهیدات روانشناختی کنترل کامل می کنند. نه کسانی که خود از زحمات دانشجویان بهره کشی می کنند و فضای انحصاری برای خود ایجاد می کنند ، و نه کسانی که هرچند وقت یکبار با بی اخلاقی کامل شخصیت علمی یکی از افراد همکار خود را(منظور مورد اخیر نیست) زیر سؤال می برند. در این شرایط مایه دار بودن بی معنی و گمراه کننده است.
دوست عزیز تهمت خوب نیست. برفرض که سخن شما درست باشد اما این اشکال به غالب اساتید دانشکاه وارد است که زحمت اصلی به عهده دانشجو است و دانشکاه موظف میکند که به نام دانشجو و استاد راهنما منتشر شود با اینکه به شهادت همگان بسیاری از اساتید حتی یکبار آن مقاله را تورق نمی کنند.
خیلی ساده میتوان کشف کرد که تهمت است یا واقعیت. کافی است روی لینک داده شده کلیک کنید و رزومه آقای خسروپناه را بخوانید.
اجباری روی اساتید نیست که نامشان در کنار نام دانشجو به عنوان نویسنده مقاله بیاید. اگر استادی نخواهد میتواند نام خود را نیاورد. دوست عزیز، بهتر نیست بجای دفاع از متقلب، از ساحت علم و دانش دفاع کنیم؟
آیا این استدلال قابل قبولی است؟ شما می فرمایید ساده است و نتیجه مطلوب خودرا می گیرید. چرا شما این کار را نکردید و شواهد ارائه نمی فرمایید؟
احتمالا دچار سو تفاهم شده ایم. منظور من تنوع و گستردگی کارهای آقای خسرو پناه بود، که با کلیک روی لینک بالا به سادگی قابل کشف است.
ابراز تعلق خاطر به وجدان آکادمیک باعث مسرت است . اساتید و دانشجویان محترمی که به حق از انتحال ناراحت هستند به این نکته هم توجه داشته باشند که مقالات و کتب فلسفه تحلیلی تا چه حد ترجمه است و این که چه تکنیک هایی برای بدیع نشان دادن آثار مواجه هستیم: ترجمه مجموعه مقالات، ارائه مواضع چندین مقاله و اتخاذ موضع حداقلی محافظه کارانه، ترجمه کتاب برای جامعه دانشجویان ، ارائه مطالب تخصصی به سیاقی پیچیده و گیج کننده به جای ارئه روشن و صریح، بهره بردن از اطلاعات کم دانشجویان، بزرگ نمایی مرجعیت خود، و غیره.
اگر به نقدهای بعضاً تند و دور از انصافی که که هر چند وقت یکبار علیه افراد به حق و یا ناحق مشهور صورت می پذیرد توجه کنیم متوجه می شویم که خود منتقدان مبرا نیستند. سهم نویسندگان مشهور در آثار مورد تایید منتقدین چقدر است؟
آیا تغلب خواندن افراد برای سرکوب نظر رقیب خود کاری اخلاقی است؟
“تغلب خواندن افراد”یعنی چه؟ منظورتان “متقلب خواندن افراد”است؟
جواب قاعدتاً مثبت است. ایشان عجله کردند. شما پاسخ سؤال را نفرمودید.
آقای خسروپناه در پاسخی که در خبرگزاری مهر منتشر شده، منتقدان خود را «اپوزیسیون» خوانده است و در انتهای آن با لحنی که یادآور رهبران سیاسی است، نوشته است «اپوزیسیون بداند»! آیا آقای موسویان اپوزیسیون است یا آقای خداپرست یا آقای صائمی یا آقای دباغ یا آقای پناهی یا همه اینها یا برخی از اینها؟ منظور از این که منتقد خود را «اپوزیسیون» بخوانیم چیست؟ پاسخ ایشان به منتقدان در لینک زیر خواندنی است:
https://www.mehrnews.com/news/4243853/%D8%AD%D9%85%D9%84%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%D9%86%D8%AE-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D8%B9%D9%84%D9%85%DB%8C-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF-%D8%A8%D8%AF%D9%81%D9%87%D9%85%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D9%BE%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%86-%D9%85%DB%8C-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF
بله تعبیر اپوزیسیون به نظر دقیق نمی رسد. امّا آیا هدف متن فوق نقد است یا تسکین دادن احساسات. به نظر می رسد که در پس این تمرکز چیزی بیش از دغدغه های دانشگاهی وجود داشته باشد.
جذابیت این تب گروهی ، و هماهنگی ، و حجمه دسته جمعی افرادی که خود را اهل اندیشه و منطق می دانند نیز کمتر از جذابیت پاسخ ایشان نیست. منظور شاید اشاره به جمعی فرصت طلب است که خود اخلاق علمی را رعایت نمی کنند اما برای ارتقاء جایگاه خود از این راه انتقاد از کشور را برگزیده اند ؛ کسانی که دل بسته اند به فرصت طلبی و مسابقه ای که برای کسب نام با تخریب آبروی یک نفر راه افتاده
خلق را تقلیدشان برباد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
نقد خوب است ولی ما منتظریم یکی نقدی کند بعد ما هم وارد گود شویم. از سوی دیگر مردی نبود فتاده را پای زدن. حالا که افتاده هرکس میرسه یکی میزنه.
رعایت اخلاق دانشگاهی موجب بهبود کیفیت نقدها خواهد شد. چرا اساتید فلسفه اینقدر سعی در ارتقاء جایگاه خود و حمله به دیگران دارند؟
این نقد قرار بود در روزنامهی شرق همراه با دیگر نقدها منتشر شود. روزنامهی شرق متأسفانه مطلب را حذف کرد و من مطلب را به مسئولان سایت صدانت دادم. بنابراین، سخن شما درست نیست.
رزومه علمی آقای خسروپناه را خواندم. در آن آمده است: حجت الاسلام و المسلمین «دکتر» عبدالحسین خسروپناه
ایشان در موسسه امام صادق(ع) درس خوانده است. لینک این موسسه در زیر آمده است:
http://e-kalam.ir/
همان طور که می بینید، این موسسه مدرک سطح چهار حوزه می دهد.
در لینک زیر هم آمده است که کسانی که مدرک سطح چهار حوزه دارند، حق ندارند برای خود عنوان «دکتر» را به کار ببرند و استفاده از آن پیگرد قانونی دارد.
http://www.iqna.ir/fa/news/1457648/%D9%85%D8%AA%D9%86-%D8%A8%D8%AE%D8%B4%E2%80%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%88%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%85%D9%85%D9%86%D9%88%D8%B9%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%81%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D8%B2-%D8%B9%D9%86%D8%A7%D9%88%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C
این که گروهی از افراد در شاخه ای از فلسفه نقدی صادق ارائه کنند مستحسن است. اگر این عمل منجر به ارتقاء سطح اندیشه در کشور شود سبب خشنودی همه ما خواهد شد.
وقتی به مجموعه سخنان و رفتارها توجه می کنیم متوجه می شویم که اتیکت آکادمیک زیر پا گذاشته می شود و به بیان نقد بسنده نمی گردد. برای نیل به این مقصود از حمله به شخصیت افراد بایست اجتناب نمود. بنظر نمی رسد نظر ارائه شده اهداف بالا را دنبال کند.
آقای بنده خدا، رعایت حرمت افراد برای بهبود درک فلسفی خود شما هم بهتر است. بهتر نیست آن چه بیان می شود متاثر از اندیشه باشد و نه خوشایند و یا بدآیندهای قلبی ما؟
ععقلانیت،اندیشه، و انصاف ارزش است و تعصب و دشمنی عصبانیت در هرشکل نامطلوب است.در متون منتشر شده گاهی حساسیت و تعصب وجود داردکه بهتر است با همدلی و پرهیز از تعصب به طرف مقابل با انصاف و پرهیز از قضاوت گوش دهیم. آقای “بنده خدا” تعصب تعصب است حال نسبت به هر کس و هر چیزی.
کامنت های شما مرتباً اشاره به تغلب و بیسوادی دارد در حالی که شما در یک جمله ساده “حجت الاسلام و المسلمین «دکتر» عبدالحسین خسروپناه
ایشان در موسسه امام صادق(ع) درس خوانده است.” غلط دستوری دارید! آیا فردی که اینقدر در اثر فکری دیگری دقیق می شود و ناله و فغان سر می دهد نبایست توان نگارش صحیح را داشته باشد؟
“ع م”گرامی؛ شما درست می گویید. چنین کسی باید چنان مهارتی داشته باشد. من هم باید بعد از “حجت الاسلام و المسلمین “دکتر”عبدالحسین خسروپناه”نقطه می گذاشتم و به یک “اینتر”اکتفا نمی کردم. البته در آن نظر “ناله و فغان” سر نداده بودم و به “تغلب(فکر کنم منظورتان تقلب است) و بیسوادی”اشاره نکرده بودم بلکه می خواستم مخاطبان به 3 نکته توجه کنند:1. در وبسایت رسمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به ریاست آقای خسروپناه، به “دکتر” بودن ایشان اشاره شده است؛ 2. آقای خسروپناه در موسسه امام صادق(ع) به ریاست آیت الله سبحانی درس خوانده است و این موسسه به فارغ التحصیلانش مدرک سطح 4 حوزه می دهد؛ 3. به لحاظ حقوقی استفاده از عنوان “دکتر” برای دارندگان مدرک سطح 4 حوزه پیگرد قانونی دارد.
فکر کنم منظورتان انتر است که باز اشکالی دیگر بر آن وارد است و آن بکار بردن واژه انگلیسی در نگارش فارسی است. سخن را تکرار کرده اید. اصل نظر این بود که ایراد گرفتن همیشه ممکن است. جامعه فلسفه تحلیلی به همه می تازد. این درحالی است که خود پر از اشکال است.
با سلام خدمت دوستان حقیقت جویم.راجع به مطلب دکتر خدا پرست داوری ای نخواهم داشت، چرا که با رجوع به مستندات دکتر خداپرست صدق و یا کذب سخن وی براحتی روشن می گردد.
صرفا می خواهم حاشیه ای بر کامنت قبل بنویسم. حاشیه ام چند مقدمه دارد.
مقدمه اول. مراکز تخصصی حوزه علمیه من جمله موسسه امام صادق قم متعلق به ایه الله سبحانی نهایت مدرکی که به فارغ التحصیلان خود می دهند مدرک سطح چهار است.
برای صدق مدعایم به سایت حوزه علمیه قم بنگرید.
مقدمه دوم به دارندگان مدرک سطح چهار حوزه نمی توان عنوان دکتر اطلاق کرد و به کارگیری این عنوان نه مورد رضایت شورای مدیریت حوزه علمیه است و نه وفق مقررات است بلکه برحسب مصوبه مجلس جرم و سزاور تعقیب کیفری است.
شاهد بر صدق این مقدمه در سایت مرکز جذب اعضای هییت علمی امده است. بنگرید به http://www.mjazb.ir/detail/News/331
مقدمه سوم. به کارگیری عنوان دکتر برای فارغ التحصیلان موسسه امام صادق قم متعلق به ایه الله سبحانی جرم و سزاوار تعقیب کیفری است. ( از 1و 2)
مقدمه چهارم. حجه الاسلام عبدالحسین خسروپناه فارغ التحصیل سطح چهار موسسه امام صادق قم متعلق به ایه الله سبحانی است.
شاهدم بر صدق این مدعا سایت خسرپناه و صفحه رزومه وی در سایت انجمن حکمت و فلسفه است. بنگرید به
http://khosropanah.ir/fa/about.html
http://khosropanah.ir/fa/about.html
مقدمه پنجم. حجه الاسلام خسروپناه عنوان دکتر را برای خود به کار می گیرد.
دلیلم بر صدق این مدعا اطلاق عنوان دکتر هم سایت حجه الاسلام خسرو پناه است و هم صفحه اش در سایت انجمن حکمت و فلسفه. بنگرید به همان دو لینک مقدمه قبل (,البته شواهد بسیار زیاد دیگری نیز این مقدمه دارد)
نتیجه. حجه الاسلام خسرو پناه مرتکب جرم می شود و سزاوار تعقیب کیفری است. ( از 3,4 و 5).
از جناب حقیقت جو بابت لینک “زیست نامه علمی”آقای خسروپناه بسیار سپاسگزارم. در این متن دو نکته جالب دیدم: 1. آقای خسروپناه(متولد 1345) از سن 17 سالگی(1362) یعنی همزمان به با تحصیل در دوره متوسطه(علوم تجربی) و دوره سطح حوزه(به گواهی آن “زیست نامه”)، در زمینه “تدریس” “دروس حوزوی و دانشگاهی””توفیق الهی” داشته است؛ 2. آقای خسروپناه از 20 سالگی(1365) به بعد، یعنی از 5 سال پیش از ورود به موسسه امام صادق(ع) به ریاست آیت الله سبحانی، در این مراکز علمی “فلسفه و کلام اسلامی” تدریس کرده است:تربيت معلم دزفول و دانشگاههاى شهيد چمران اهواز، شهيد بهشتى و علوم پزشکی شهید بهشتی، علامه طباطبايي، تربيت مدرس، دانشگاه تهران، دانشگاه علوم اسلامى رضوى مشهد، دانشگاه فردوسی مشهد و مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه. آقای خسروپناه در این سالها “توانسته همه کتابهای متعارف حوزه علمیه، از جامعالمقدمات تا کفایه و همچنین از بدایه الحکمه تا الشواهد الربوبیه و اسفار ملاصدرا را در حوزههای علمیه و دانشگاههای کشور تدریس کند.”
“” صدق و کذب براحتی روشن می گردد “”” . بیسواد، تأسف می خورم، در حیرتم، … کلید واژه های مورد استفاده بوسیله جامعه اهل اندیشه برای بدیهی جلوه دادن نظر خود و بلاهت نظر دیگران!
نزاع پیلسوفان!
چندیست که داستان نقد و نقادی یا بهتر است بگوییم مچ گیری! در بین اهل فلسفه بالا گرفته است. این روزها کانال ها و سایت های فلسفه بی شباهت به صفحه ی حوادث روزنامه ها نیست. ما که هر روز با هیجان منتظر آن هستیم که ببینیم این بار چه داستانی قرار است بشنویم!
چه کسی، چه کسی را شسته است و پهن کرده است!
چه کسی به فیلسوف متقدم و متاخر تبدیل شده است!
چه کسی متقلب بوده! یا متقلب شده! یا خواهد شد!
چه کسی صادقانه دل به دریا زده است از برای حقیقت!
چه کسی …
اما شاید جالبتر از همه، نینجا های مخفی در تاریکی فلسفه باشند که در خفا مچ گیری می کنند و صبح که ما از خواب بیدار می شویم مجرمین را پیش رویمان می بینیم!
گویا فلسفه ی ما یا استاد -دکتر- حکیم – علامه – حقیقت جو (و اخیرا زبان شناس !) دارد و یا متقلبین و انتحال گران و بی سوادان و … !
اگر حیرت سر آغاز فلسفه است، نمی دانم پس با این وضع “حیرت انگیزِ” فلسفه ی ما، چرا همه فیلسوف نشده ایم هنوز!
معرکه، معرکه ی اصاطید فن است و ما را که طفلیم و کم بضاعت جایز نباشد که وارد نزاع پیلسوفان شویم اما گفتیم که چند خط بنویسیم که از غافله عقب نیفتیم!
تا ما هم صوابی برده باشیم ذخیره قبرمان!
تعجبی نیست. هدف مطرح شدن ، پشت تریبون رفتن ، شناخته شدن است.
آیا اساتیدی که کل مقاله هایشان از این و آن نقل قول شده و نهایتاً یک اظهار نظر خنثی و حد اقلی ارائه می کنند می توانند از انتحال انتقاد کنند؟
از اینکه کَسی دروغگو/یاوهگو/دشنامگو و … و … است،این نتیجه حاصل نَمیشود که، در فلان موضوع یا بهمان ایستار نیز “ضرورةً” دروغگو و … و …است. اگر کَسی ادّعائی کرده است، باید دید چه دلیلی دارد و چه شواهدی عرضه میکند، نه اینکه به استنادِ “خودت قبلًا فلان بودی.. پس حقّ نداری به این موضوع ورود کنی” دستِ رد به سینۀ کَسی زد. حقیقت داورِ نِهایی است، نه سابقه و … .
فرض کنیم که در محکمهای صالح و منصف و با موازین و معاییرِ حقوقی کشف شود، که آقای خسروپناه نه فقط یکی دو اثر بلکه تمامی آثارشان منحول است؛ اگر ایشان ازین پس از رویّه و راهِ رفته برگردند و به راهِ درستی گام بنهند، وظیفف داریم این تغییر رویّه را بپذیریم. اگر جَنابِ آقای خداپرست(به فرض که با ایشان بوده باشید)” کل مقاله هایشان از این و آن نقل قول شده و نهایتاً یک اظهار نظر خنثی و حد اقلی ارائه می کنند” در این ایستارِ خاص و این موردِ ویژه حرفی زدهاند مستند و مدلل، وظیفۀ ماست که مستندات را بررَسیم و دلائلِ ایشان را ارزیابی کنیم، نه چون “خود تو فلانی” پس حقّ نداری حرف بزنی، بگوییم.
اینها شاید تا حدّی روشن بوده باشد، امّا نمیدانم با کَسی که منتقدان و حتّی کسانی که او را متهم کردهاند به فلان و بیستار، “طمع کرده” به فلان پست و مقام، قلمداد میکند و به جای پاسخگویی، ایشان را به انگیزۀ سیاسی منتسب و متهم میند چطور باید مواجه شد. لابُد راههایی دارد که کسانی میدانند.
خسروپناه چندان متفکر درخور اعنتایی نیست.
به مرور زمان کاملا فراموش خواهد شد.
صبر داشته باشید…
یا حق
در نقد جناب خدا پرست و کامنت دوستان چند سوال مطرح می شود که می باست پاسخ داده شود!
1-آیا صرف مشابهت دو پاراگراف از دو کتاب دلیل بر رو نوشت بودن می شود؟
2-بر فرض کوتاهی در شباهت درنوشتار ، آیا شباهت سرقت علمی به حساب می آید؟
مثلا شاید هر دو از یک دائژة المعارف و یا یک کتاب مرجع استفاده کرده باشند و دلیل بر سرقت یکی از دیگری نیست!
3-بر فرض ثابت شدن تخلف یک فرد ، آیا دلیل می شود که تمام نوشته ها و سوابق او زیر سوال است؟
4-گر حکم شود که مست گیرند در شهر هر آنچه هست گیرند! ظاهرا به عنوان غلط مشهور این شباهت ها در نوشتار بسیاری از صاحب نظران دیده می شود ، پس آیا نویسنده و مدعیان تاب تحمل زیر سوال بردن تمام حضرات را دارند؟
5-در بکار بردن لفظ دکتر همچنانکه در فایل ارجاع امده سظح چهار حوزه از تمام مزایای دکتری برخوردار است و فقط نمیشود این عنوان رو بکار برد! که البته خود این قانون هم جای تعجب داره و متناقضه . در هر صورت میشه حمل بر صحت کرد و گفت که منظور از دکتر بودن ایشون همین مطلبه.
لااقل میشه گفت محملی هست برای اینکه ایشون دنبال تقلب نبوده اند. مگر اینکه حضرات اصرار به در آوردن مو از ماست داشته باشند!
و صد البته آنوقت باید پای بند این مچ گیری خودشون نسبت به اقایون متفکر دیگه که به عنوان دکتر شناخته می شوند ولی مدرک سطح چهار دارند بشوند!
6-خسرو پناه در مجامع علمی حوزوی و دانشگاهی به عنوان استاد شناخته شده هستند و لااقل سوابق تدریس ایشون نشون میده متقلب نیستند! چرا برخی اصرار دارند با ملاک های خود ساخته تعریف جدیدی از عالم بودن نشون بدند؟
آیا تمام دانشمندان در طول تاریخ مدرک دکتری داشتند؟
به نظر می رسه بحث نقد علمی به حاشیه رفته! اگر اشکالی به اقای خسروپناه مطرح باشه که صد البته ممکن هم هست باید بصورت علمی نقد بشه نه بصورت حاشیه ای!
7-یک سوال کودکانه! جناب خداپرست اگر علمیت خسروپناه رو زیر سوال ببرند هیئت علمی بودن خودشون زیر سوال نمیره؟! در موسسه ای که رئیس خسروپناه هست؟ و صد البته سوال کودکانه دیگه اینکه اقای خداپرست چرا در این روزگار نقد علمی خودشون رو به خسروپناه مطرح میکنند؟ همه این سوالات کودکان ما رو به یک توهم کودکان سوق میدهد که شاید حب و بغض ها وارد فضای علمی شده است! همچنان که امثال سروش دباغ چون خودشان فلسفه تحلیلی خوندن ، فلسفه تحلیلی ملاک صدق و کذب تمام تفکرات دنیا می دانند!
8-سوال کودکانه دیگری از دانشمندان مجلس دارم! اخلاق علمی چگونه اجازه می دهد یک عالم مخالف را بی سواد، قد کوتاه، متقلب، دزد ،وابسته به مراکز قدرت و دو کلاس درس نخوانده و … معرفی کنیم بدون اینکه در هیچ دادگاه عادله علمی این اتهامات را ثابت کرده باشیم! روزگاری که دادگاه و محاکمه ملاک دزد و غیر دزد بودن بر شمرده میشود در کدام دادگاه این اتهامات ثابت شده است؟
9-چندین سال است که که خسروپناه رئیس موسسه حکمت و فلسفه است، چرا حضرات الان و در این روزگار بصورت منسجم و هماهنگ به نقد او پرداخته ا ند؟ این سوال کودکانه مطرح نمی شود که تا الان اقایون چه می کردند؟ نمی دانستند که آنوقت یعنی به حوزه تفکر کشور بی تفاوت بوده اند و یا اینکه می دانسته اند و خاموش بودند که عذر بدتر از گناه می شود؟ باز هم آن خیال کودکان که علم را به حب و بغض های غیر علمی الوده کرده اند!
و صد البته سوالات متعدد دیگر که خارج از حاصله این مطلب است!
حقیر به عنوان یک عضو این ملت و جامعه فلسفه خوان ، اشکالاتی به خسروپناه دارم ، من جمله کثرت مناصب و اشتغالات علمی ولی اشکالات حضرات که در جراید و سایت ها بصورت هماهنگ مطرح می شود را به سان وعظ واعظان جلوه گر می دانم. لااقل سوالات متعددی دارم که این فرضیه را برای حقیر تقویت می کند!