داوری مکن!

داوری مکن!

صدیق قطبی :

فراوان توصیه شده است که از قضاوت و داوری کردن بپرهیزیم. چرا داوری کردن نکوهیده است و کدامیک از اقسام داوری و قضاوت، پرهیختنی است؟

ابهام در مرزشناسی میان انواع داوری و قضاوت، موجب می‌شود گاهی به عذر اینکه در حال تحلیل هستیم، تن به داوری دهیم و یا گاهی از تحلیل‌های موشکافانه به بهانه‌ی اجتناب از داوری، کناره بگیریم.

به نظر می‌رسد وقتی معلمان اخلاق و فرزانگان دیده‌ور، داوری و قضاوت کردن را محکوم می‌کنند، مُرادشان اوّلاً داوری اخلاقی(و نه داوری‌های حقوقی و علمی و قضایی و…) و ثانیاً داوری اخلاقی در خصوص ارزش اخلاقی فرد انسانی یا همان فاعل اخلاقی است؛ و نه داوری اخلاقی در خصوص فعل ارتکابی.

روشن است که وجود نهاد قضا و محاکم داوری برای فیصله‌بخشی به منازعات انسانی ضروری است و قلع ماده‌ی نزاع در گرو قضاوت، حُکم دادن و داوری کردن است.

وقتی عملی، پیامدهای اجتماعی منفی دارد و نظم عمومی را نشانه می‌رود و یا به حقوق دیگران تعدی و تعرض می‌کند، ناگزیر از داوری و قضاوت حقوقی و احیاناً کیفری خواهیم بود.

از طرفی، این توقع که آدمیان در خصوص نیک و بد رفتار یکدیگر ارزیابی نکرده و موضعی اتخاذ نکنند هم سنجیده و معقول نیست. هر کسی مبتنی بر نظام اخلاقی پذیرفته‌شده‌اش حق دارد، فعل دیگران را ارزیابی کند و موضع خود را در صورت لزوم ابراز کند.

همه‌ی ما جنایات جنگی را محکوم می‌کنیم و استبداد و حق‌کُشی و ستم را داوری کرده و نکوهش می‌کنیم.

به نظر می‌رسد قضاوت اخلاقی و ارزشی در خصوص افعال آدمیان، نه تنها منفی و منفور نیست، که در غالب موارد نشانه‌ی وجدان بیدار و طلب حقیقت نیز هست.

اما آنچه توصیه شده‌ که از آن بپرهیزیم داوری اخلاقی و قضاوت ارزشی در خصوص جان آدم‌ها و وضعیت اخلاقی آنهاست.

وقتی کسی به اموال شما دستبُرد می‌زند، می‌توانید خواهان پیگیری حقوقی و یا قضایی شوید و از محاکم صالح، مُطالبه‌ی حُکم و داوری کنید. خودتان نیز، سرقت ارتکابی را نکوهش می‌کنید و بد می‌دانید. اما آیا مُجازیم شخصیت و وضعیت اخلاقی فرد سارق را محل داوری و قضاوت قرار دهیم؟

به نظر می‌رسد پاسخ منفی است.

گاندی و بسیاری دیگر از معلمان اخلاق و فضیلت، به ما گفته‌اند تنها باید از خطا و گناه متنفر باشیم و نه از خطاکاران و گنه‌کاران. تنفر از فرد خاطی و گنه‌کار، محصول داوری اخلاقی و ارزشی در رابطه با فاعل اخلاقی است و نه داوری در خصوص فعل ارتکابی.

اما چرا مُجاز به داوری اخلاقی انسان‌ها نیستیم؟

از دلایلی که در این خصوص گفته شده است می‌شود به موارد زیر اشاره کرد:

(۱)

درست است که –فرضاً- فعل ارتکابی، مذموم و نکوهیده است، اما معلوم نیست ارتکاب این فعل، به رذالت درونی و کم‌بهاشدن روح فرد بینجامد. چه بسیار گنه‌کارانی که گناه‌شان موجب عذرآوری، شکسته‌دلی و فروتنی‌شان شده است و به تنبّه و هوشیاری و بیداری‌شان انجامیده است.

ابن عطاء سکندری گفته است:

«رُبَّما فتَحَ لکَ بابُ الطاعه و ما فَتَحَ لک بابَ القبول، و ربَّما قضی علیک الذنبُ فکانَ سبباً فی الوصول / چه‌بسا دروازه‌‌ی طاعت را بر تو بگشاید اما دروازه‌‌ی پذیرش و قبول را باز نکند. چه‌بسا گناهی از تو واقع شود و سبب و زمینه‌ی وصل و رسیدن شود.»

«معصیهٌ أورثت ذُلّاً وإفتقاراً، خیرٌ مِن طاعهٍ أورثت عزّاً واستکباراً / معصیتی که افتادگی و نیازمندی در پی داشته باشد بهتر از طاعتی است که نخوت و تکبر به همراه دارد.»(۱)

عارفان به ما می‌گویند معصیتی که به عذرآوری منتهی شود، سبب بهبود حال فرد:

«هر آن معصیت که اول آن ترس بود و آخرِ آن عُذر،  بنده را به حق رساند و هر آن طاعت که اولِ آن امن بود و آخر آن عُجب، بنده را از حق دور گرداند.»(۲)

«مطیع با عُجب، عاصی است و عاصی با عُذر، مُطیع.»(۳)

خواجه عبدالله انصاری گفته است:

«نیکا معصیتا که تو را به عذر آرد، شوما طاعتا که تو را به عجب آرد.»(۴)

(۲)

رفتارهای ما محصول شبکه‌ی پیچیده‌ای از علل و عوامل است. اگر توجه کنیم که عوامل متعددی دخالت داشته‌اند تا فردی به رفتاری خطا اقدام کند و انتخاب عامدانه و گزینش بدخواهانه، تنها یکی از عوامل دخیل است، آن وقت، به رغم نکوهش فعل خطا و داوری در خصوص آن، از محکوم کردن اخلاقی فرد گناه‌کار، پرهیز می‌کنیم.

در قرآن کریم آمده است که فرعون از موسی(ع) می‌خواهد درباره‌‌‌ی گذشتگان داوری اخلاقی کند:

«قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى / [فرعون] گفت: حال نسلهاى گذشته چون است؟»[طه:۵۱]

پاسخ موسی(ع) درس‌آموز و هوشمندانه است. او به طور کلّی از داوری در خصوص درگذشتگان کناره می‌گیرد و داوری نهایی را مختص خداوند و منحصر به او می‌داند:

«قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی فِی کِتَابٍ  لَّا یَضِلُّ رَبِّی وَلَا یَنسَى / [موسی] گفت: علم آن، در کتابى نزد پروردگار من است. پروردگارم نه خطا مى‌کند و نه فراموش مى‌نماید.»[طه:۵۲]

«هیچ موجودی را تحقیر نکن. هر موجود زنده‌ای برای خودش داستانی دارد و هنگامی که این داستان را بشناسی، خواه این موجود یک انسان باشد، خواه یک دد و خواه یک پرنده نمی‌توانی از دوست داشتن او خودداری کنی.»(۵)

داوری اخلاقی در خصوص شخصیت خطاکاران، وقتی رخ می‌دهد که از سرگذشت پُرفراز و نشیب فرد مرتکب، غفلت کنیم و سهم عوامل خارج از اختیار فرد را نادیده بگیریم. ما نمی‌دانیم فعل خطا یا مجرمانه‌ی سرزده از فرد، تا چه اندازه برآمده از اختیار آزاد او بوده است. هر چه انسان‌ها را بیشتر فهم کنیم، داوری کردن برایمان دشوارتر می‌شود.

آندره مالرو، نویسنده و منتقد هنری فرانسوی گفته است:

«داوری کردن آشکارا یعنی درک نکردن، زیرا اگر انسان درک کند دیگر نمی‌تواند داوری کند.»(۶)

ویتگنشتاین می‌گفت:

«انسانها را بفهم! هر وقت می‌خواهی ازآنها متنفر باشی، سعی کن به جایش آنها را بفهمی.»(۷)

گفته‌اند:

«قبل از اینکه بخواهی در مورد من قضاوت کنی، کفش‌های مرا بپوش و در راه من قدم بزن. از خیابان‌ها، کوه‌ها و دشت‌هایی گذر کن که من کردم. اشک‌هایی بریز که من ریختم. دردها و خوشی‌های مرا تجربه کن. سال‌هایی را بگذران که من گذراندم. روی سنگ‌هایی بلغز که من لغزیدم. و دوباره بر پاخیز و مجدداً در همان راه سخت قدم بردار. همان طور که من انجام دادم… بعد آن زمان میتوانی در مورد من قضاوت کنی.»

(۳)

گفته‌اند: «حتی خداوند هم به قضاوت نمی‌پردازد، مگر پس از آنکه انسان عمر خود را به پایان برساند.»

هیچ انسانی را نباید تنها بر اساس بُرهه‌ای از زندگی‌اش ارزیابی کرد. آینده‌ی ما و دیگران نامعلوم است و روشن نیست در ادامه‌ی مسیر و خصوصاً در پایان راه، چه وضعیت اخلاقی‌ای خواهیم داشت. محکوم کردن اخلاقی کسی مستلزم آن است که از آینده‌ی او و روندی که پیش‌رو دارد آگاهی حاصل کنیم و محدودیت‌های دانشی ما چنین امکانی را به ما نمی‌دهند. نمی‌توان بر مبنای لحظه‌ای از زندگی یک انسان، در خصوص وضعیت اخلاقی کلّی او داوری داشت.

توصیه‌ی قرآن به ما این است که تمامِ توان خود را مصروف شتاب گرفتن در زمینه‌های خیر کنیم، و داوری نهایی در خصوص اختلافات را به خدا محوّل کنیم:

«… فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ إِلَى اللَّـهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ»[مائده:۴۸]؛ «…پس در کارهاى نیک بر یکدیگر سبقت گیرید. بازگشت [همه‌] شما به سوى خداست؛ آنگاه در باره آنچه در آن اختلاف مى‌کردید آگاهتان خواهد کرد.

داوری و قضاوت اخلاقی انسان‌ها، کار ما نیست چرا که دانش ما ناچیز است. آنچه وظیفه‌ و مأموریت ما است، شتافتن به امور خیر و بذر نیکی افشاندن است. از همین روی بوده است که حسن الهضیبی می‌گفت: «دعاه لاقضاه/ ما تنها فرامی‌خوانیم، داوری نمی‌کنیم.»

آندره‌ژید می‌گوید:

«بپرهیزیم از اینکه درباره‌ی مردم تنها بر مبنای لحظه‌ای از زندگی‌شان داوری کنیم.»(۸)

داستا‌یوفسکی می‌گفت: «روح هیچ انسانی به تمامی به تسلط پلیدی در نخواهد آمد.»، روزنه‌های خیر برای همیشه در وجود کسی مسدود نمی‌شود. گفته‌اند: «هر قدیس گذشته‌ای دارد و هر گناهکار آینده‌ای!» ما از بازی‌های سرنوشت بی‌خبریم:

«نوجوانان و جوانان بزهکاری که در یکی از مؤسسات تأدیبی امریکا، دوره‌ی بازسازی و بهروزی خود را طی می‌کردند خطاب به کشیشانی که هفته‌ای یک بار برای موعظه و ارشاد به آنجا می‌آمدند، نوشته بودند و بر درآن مؤسسه آویزان کرده بودند: لطفاً صبر داشته باشید، هنوز کار خدا با من تمام نشده است:

واعظ صبور باش که ما را هنوز هم/ با این خدای مذهب تو افت و خیز‌هاست»(۹)

امام محمد غزالی گفته است:

«اگر بگویی چگونه ممکن است که نسبت به فاسقِ متظاهر به فسق و شخص بدعتگزار تواضع روا داشت، پس بدان که این با اندیشیدن در آنچه در پایان زندگی آن شخص روی می‌دهد، ممکن می‌شود. اگر از این منظر به کافر هم نظر شود در حق او نیز نمی‌توان تکبر ورزید. زیرا می‌توان تصور کرد که آن کافر، مسلمان شود و خاتمه‌ی حیات وی با ایمان باشد و آن متکبر بر کفر بمیرد.»(۱۰)

هیچ کافر را به خواری منگرید

که مسلمان مردنش باشد امید

چه خبر داری ز ختم عمر او

تا بگردانی ازو یک‌باره رو

[مثنوی،‌ دفتر ششم]

و به گفته‌ی حافظ:

حُکم مستوری و مستی همه بر عاقبت است

کس ندانست که آخر به چه حالت بروَد

(۴)

محکوم کردن اخلاقی دیگران، نه تنها، به بهبود وضع‌شان منتهی نمی‌شود که تنها مایه‌ی سرخوردگی، نومیدی و احساس حقارت فرد مرتکب می‌گردد؛ از دیگر سو، ما را نیز از محبت کردن و مهر ورزیدن باز می‌دارد. داوری اخلاقی در باب دیگران، انرژی‌سوز است.

عزّت نفس، شرط ضروری ترمیم و اصلاح خویشتن است و ما با داوری‌هایمان به عزت نفس انسان‌ها صدمه می‌زنیم. علی بن ابی‌طالب(ع) گفته است:

«من هانت علیه نفسه فلا تُرْجَ خیرُه، از آنکه در چشم خود، بی‌قدر و خوار باشد، امید خیری نیست.»(غررالحکم، جلد۲)

«من کرمت علیه نفسه هانت‏ علیه شهواته؛ هر که پیش خود عزیز و مکرّم باشد، شهوات در چشم او، خوار می‌گردند.»(نهج‌البلاغه، حکمت ۴۴۹)

قدیس توماس آکمپیس گفته است:

«برخویشتن داوری کن اما از داوری بر دیگران برحذر باش. در قضاوت بر دیگران، ما نیروی خویش را بیهوده هدر می‌دهیم؛ اغلب به غلط می‌افتیم و بسادگی گناه می‌کنیم. اما اگر بر خویشتن قضاوت کنیم، همواره بر سعی ما فایده‌ای مترتب است. قضاوت ما غالباً از احساسات شخصی‌مان متأثر است و هرگاه اغراض شخصی الهام‌بخش ما باشد، به‌سادگی بسیار از داوری صواب ناکام می‌مانیم.»(۱۱)

مادر ترزا گفته است: «اگر به قضاوت درباره‌ی مردم بپردازی، فرصت دوست داشتن آنها را از دست خواهی داد.»

(۵)

ما زمانی به داوری کردن در خصوص ارزش اخلاقی دیگران روی می‌آوریم که نسبت به ضعف‌ها، خطاها و گناهان خود غفلت کرده باشیم. آنکه خودآگاهی ژرفی داشته باشد، داوری در باب خود و ملاحظه‌ی خطاهای خویش، او را از داوری در باب دیگران باز می‌دارد:

در آینه، عیب خویش چندان دیدم

کز عیب کسان، دگر نیامد یادم

(یمین الدوله)

پیامبر اسلام(ص) گفته‌اند:

«یبصر أحدکم القذى فی عین أخیه، وینسى الجذع فی عینه»(به روایت ابن‌حبان)

«خاشاکی را در چشم برادرت می‌بینی، اما درختی را در چشمان خود از یاد می‌بَری.»

شبیه این سخن در انجیل آمده است:

«از چه رو پر کاهی را که در دیده‌ی برادرت است می‌بینی و دیرکی را که در دیده‌ی خویش داری نمی‌بینی! یا چه‌سان برادر خویش را می‌گویی: «بگذار پر کاه از دیده‌ات برگیرم»، حال آن که  خود دیرکی در دیده داری! ای ریاکار، نخست دیرک از دیده‌ی خویش برگیر تا از برای گرفتن پر کاه از دیده‌ی برادرت، به روشنی ببینی.»[انجیل مَتّی، باب ۷](۱۲)

توماس آکمپیس می‌گوید:

«خطاهای ناچیز دیگران را سرزنش می‌کنیم اما از خطاهای بزرگتر خود چشم می‌پوشیم. بسی زود از رنجهایی که از دیگران به ما می‌رسد آزرده خاطر می‌گردیم و آنها را به دل می‌گیریم، اما به شدت رنجی را که از ما به آنها می‌رسد، در نظر نمی‌آوریم. آن کس که معایب خود را به تمامی و با صداقت در حساب آورد، دلیلی نمی‌یابد که با بی‌رحمی بر دیگران داوری کند.»(۱۳)

در حدیثی از پیامبر اسلام(ص) آمده است:

«طُوبى لمنْ شَغَلَهُ عَیبُه عن عُیُوبِ النّاسِ»(به روایت ‌بزاز)

(خوشا به حال کسی که عیب‌شناسی نفس، او را از عیب‌جویی دیگران باز دارد.»

علی بن ابی‌طالب(ع) نیز در این رابطه گفته است:

«مَنْ نَظَرَ فِى عَیْبِ نَفْسِهِ اشْتَغَلَ عَنْ عَیْبِ غَیْرِهِ»(نهج البلاغه، حکمت ۳۴۹)

آن کس که در عیب خود بنگرد از عیب‌جویى دیگران باز ماند.

«أَکْبَرُ الْعَیْبِ أَنْ تَعِیبَ مَا فِیکَ مِثْلُهُ»(نهج البلاغه، حکمت ۳۵۳)

«بزرگ‌ترین عیب آن است که چیزى را در خوددارى، بر دیگران عیب بشماری!»

«فَلْیَکْفُفْ مَنْ عَلِمَ مِنْکُمْ عَیْبَ غَیْرِهِ لِما یَعْلَمُ مِنْ عَیْبِ نَفْسِهِ، وَ لْیَکُنِ الشُّکْرُ شاغِلاً لَهُ عَلَى مُعافاتِهِ مِمَّا ابْتُلِیَ بِهِ غَیْرُهُ»(نهج البلاغه، خطبه ۱۴۰)

«هر کس از شما که به عیب دیگرى آگاه است ، باید از عیب‌جویى باز ایستد. زیرا مى‌داند که خود را نیز چنان عیبى هست. باید به سبب عیبى که دیگران بدان مبتلا هستند و او از آن در امان مانده است، خدا را شکر گوید و این شکرگزارى او را از نکوهش دیگران به خود مشغول دارد.»

«که هستی

که زندگی مرا به قضاوت نشسته‌ای؟

میدانم بی‌نقص نیستم

و آنقدر زندگی نخواهم کرد که بتوانم باشم

اما

پیش از آنکه انگشتانت را

به اتهامی بسوی من نشانه بگیری

ببین دستهایت چقدر آلوده‌اند.»

[باب مارلی]

داستانی که در انجیل یوحنا آمده است، نظر به همین نکته دارد:

کاتبان و فریسیان زنی را آوردند که هنگام زنا گرفتار شده بود و او را در میانه نهادند، عیسی را گفتند: «استاد، این زن حین ارتکاب زنا گرفتار شده است. باری، موسی در شریعت بر ما حکم کرده است که این زنان سنگسار گردند. پس تو چه می‌گویی؟» این را از برای آزمودن او گفتند تا دستاویزی بهر متهم کردن وی بیابند. لیک عیسی سر به زیر افکند و به سرانگشت خویش، در کار نگاشتن بر زمین شد. چون در پرسش از او پای فشردند، سر بلند کرد و ایشان را گفت: «از میان شما آن کس که از گناه بری است، نخستین سنگ را بر او زند!» دگر بار سر به زیر افکند و در کار نگاشتن بر زمین شد. لیک ایشان چون این را بشنیدند، یکایک برفتند و نخست پیرتران روانه شدند؛ و او با آن زن که همچنان آنجا در میانه بود، تنها ماند. آنگاه عیسی سر بلند کرد و او را گفت: «ای زن، ایشان کجایند؟ هیچ کس ترا محکوم نکرد؟» زن گفت: «هیچ کس ای خداوند.» آنگاه عیسی گفت: «من نیز ترا محکوم نمی‌کنم. برو و زین پس گناه مکن.»[انجیل یوحنا، باب ۸ آیات ۳ تا ۱۱](۱۴)

عارف مسیحی گفته است:

«اگر پاکدامنی درباره‌ی زناکار داوری مکن، زیرا اگر داوری کنی، تو نیز به اندازه‌‌ی او از شریعت تخطّی کرده‌ای. زیرا همو که گفته است زنا مکن این را نیز گفته است که داوری مکن.»(۱۵)

سخن این عارف مسیحی ناظر به گفته‌ای از مسیح است که:

«داوری مکنید تا بر شما داوری نشود؛ چه همان داوری که می‌کنید، در باب شما خواهد شد و با همان پیمانه که می‌پیمایید، از برای شما پیموده خواهد شد.»[انجیل متی، باب ۷](۱۶)

نتیجه و جمع‌بندی:

 

داوری اخلاقی درباره‌ی شخصیت و شرافت آدم‌ها، ناروا است، چرا که:

– صِرف فعل خطاکارانه، نشانگر خباثت درونی فاعل آن نیست و آنچه مبنا و ملاک اصلی است نیّات و مقاصد درونی فرد است که تنها علّام‌الغیوب از آنها مطلع است و در تیررس دانش ما قرار نمی‌گیرد. تنها چیزی که ما در می‌یابیم قباحت فعل است و نه رذالت فاعل.

– ارزیابی اخلاقی آدم‌ها نمی‌تواند تنها با نظر به بُرهه‌ای از زندگی آنها باشد و ما از خاتمه‌ی کار آدمیان و آینده‌ی آنها و تحول و دگردیسی‌شان بی‌خبریم.

– ما از حدود تأثیرگذاری عوامل محیطی و جبری بر انتخاب و گزینش انسان‌ها، بی‌اطلاعیم.

– داوری اخلاقی اگر ابراز شود، عمدتاً عزت نفس مرتکب را مخدوش و تضعیف می‌کند و به خوددوستی او آسیب می‌زند. شرط ضروری تعالی اخلاقی هر کسی، عزت نفس و خوددوستی است. کسی که از خودش متنفر باشد و خود را موجودی بی‌مایه تصور کند، انرژی و انگیزه‌ی کافی برای تحول را از دست خواهد داد.

– داوری اخلاقی، فرد قضاوت‌گر را از موهبت دوست داشتن و محبت، محروم می‌کند. هر اندازه داوری منفی در خصوص دیگران داشته باشیم، ظرفیت و فرصت کمتری برای دوست‌ داشتن آنها خواهیم داشت. با داوری منفی در خصوص آدمیان، ارزشمندی وجودی آنها نزد ما کاسته می‌شود و به میزان منفی بودن داوری‌مان، از احساس نفرت و تحقیر، آکنده می‌شویم. نفرت و تحقیر، پیش از هر چیز به سلامت روان و اخلاق ما لطمه می‌زند.

عارف مسیحی سده‌ی چهارم میلادی گفته است:

«آدمی باید با دوستانش مانند مرده‌ای باشد، چرا که مردن نسبت به دوست خود یعنی متوقف ساختن مطلق داوری درباره‌ی او.»(۱۷)

سر آخر اینکه به گفته‌ی حافظ، داوری کردن به عداوت و دشمنی می‌انجامد و به نهال آسیب‌پذیر دوستی صدمه می‌زند پس بهتر است «که‌این داوری‌ها را به پیش داوری اندازیم»:

یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است؟

ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری

.


.

ارجاعات:

۱- الحکم العطائیه، ابن عطاءالله سکندری، دارالکتب العلمیه، بیروت، الطبعه الاولی،۲۰۰۶م

۲و۳- تذکره الاولیاء، فریدالدین عطار نیشابوری، به تصحیح رینولدآلن نیکلسون، نشراساطیر، چاپ دوم، ۱۳۸۳

۴- در هرگز و همیشه‌ی انسان، از میراث عرفانی خواجه عبدالله انصاری، محمدرضا شفیعی کدکنی، نشر سخن، چاپ اول، ۱۳۹۴

۵- سرگشته راه حق، نیکوس کازانتزاکیس، ترجمه منیر جزنی،‌ انتشارات امیرکبیر، چاپ هشتم، ۱۳۹۰

۶- رساله‌ای کوچک در باب فضیلت‌های بزرگ، اندره کنت اسپونویل، ترجمه مرتضی کلانتریان، نشر آگه، چاپ اول، ۱۳۸۴

۷- ویتگنشتاین و حکمت، مالک حسینی، نشر هرمس، چاپ دوم، ۱۳۸۹

۸- درِ تنگ، ترجمه‌ی عبدالله توکل و سید رضا حسینی، ‌نشر نیلوفر، چاپ ششم، ۱۳۸۶

۹- مهر ماندگار: مقالاتی در اخلاق شناسی، مصطفی ملکیان، نشر نگاه معاصر، چاپ اول، ۱۳۸۵

۱۰- احیاء علوم الدین، ابوحامد غزالی، تصحیح محمدبن مسعود الاحمدی، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۲۶ ق.

۱۱- تشبه به مسیح، توماس آکمپیس، ترجمه سایه میثمی، نشر هرمس، چاپ دوم،۱۳۸۴

۱۲- عهد جدید، ترجمه‌ی پیروز سیّار، نشرنی، چاپ دوم، ۱۳۸۷

۱۳- تشبه به مسیح، توماس آکمپیس

۱۴- عهد جدید، ترجمه‌ی پیروز سیّار

۱۵- حکمت مردان صحرا، تامس مرتون، ترجمه فروزان راسخی،‌نشر نگاه معاصر، چاپ اول، ۱۳۸۵

۱۶- عهد جدید، ترجمه‌ی پیروز سیّار

۱۷-حکمت مردان صحرا، تامس مرتون.

.


.

داوری مکن!

صدیق قطبی

.


.

2 نظر برای “داوری مکن!

  1. بنام خداباسلام پرسیده بودیدچرا ادبیات ما ضد زن است اما صفحه کامنت نگذاشتید اینجا هم که موضوع بحث” داوری نکن” است منظورم از این نقد سمبلیک اشاره به حقایقی در نگرش وتفکر مردان است .پس بدانید جامعه ما که شما عزیزان صدانت بخش از واقعیت ان هستید همین است یعنی جامعه نمی خواهد بفهمد ومثل شما از طرفی می پرسد که داعیه دار وپرچم دار پرسشگری است که خود یک سوی علم است اما فقط داعیه دارست و بدانید اگر میلیاردها دانشمند وعارف مرد در جامعه باشد از صد انچه میگوید یک عمل کند ونود ونه تای ان عمل نکند الا پیامبر باشد .اما اگر زنان دانشمند والبته تهذیب یافته باشند صد نگویند مگر تمام ان را عمل کرده باشد زیرا برای چنین زنانی گفتن انچه عمل نکند مطلقا برای او ارزش ندارد اما علت بدبختی جامعه ایرانی :حاکمیت زنان و مردان مکار وحاسد است که هردو میوه درخت جهالت است وسلاح چنین زنان ومردان خطرناکی (بیشترحاکمیت وقدرت زنان مکار وحاسد ) القای ترس وترویج خیانت در جامعه است در حالیکه ترس یک توهم است وفقط باید اندیشید که ترس یک توهم است جولانی میدهد واگر به ان بی اعتنای والبته مقابله نمودی کنارمیرود .بله جامعه ایرانی زمین خورده حاکمیت زنان ومردانی است که با اشاعه دروغ وفریب همه نخبگان ونوابغ را منزوی مینمایند .

  2. بنام خدا باسلام عید غدیریاعیدعاشقان ودلسوختگان امام علی را اینجانب عید میزان می نامم روزی است که هر مسلمان چه در دنیا وچه در قیامت کبری دراین ترازو توزین میشود .یک عاشق باذوقی شعری سروده بود که مضمون ان چنین بود که ابن ملجم نیز شمشیر زهرااگین را بانام “یاعلی”برسرعلی فروداورد.این عید را به شما مسئولین صدانت تبریک میگویم واز لطف وعنایات شما مبنی بر انعکاس یادداشت هایم بویژه در دفاع از دکتر سروش عزیزمان سپاسگزارم .صدا نت درپناه خدا ست انشاالله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *