شش تعارض عشق : این ️تعارض های ششگانه، از وجوه تراژیک و سوگناک عشق است.
تعارض نخست، خشونت عشق است. چون در عشق من طالب مصلحت معشوقم نه طالب خوشایند معشوق؛ آن وقت طبعاً وقتی خوشایند معشوق تعارض پیدا میکند با مصلحت او، من مصلحت او را مقدم می دارم بر خوشایند او؛ بنابراین به خوشایند او بی توجه می شوم و بی توجهی به خوشایند یعنی خشونت. اگر به خوشایند معشوق توجه کنم، اخلاق را زیر پا گذاشته ام و اگر مصلحت او را در نظر بگیرم، به او خشونت ورزیده ام.
تعارض دوم:
برای اینکه عشق استمرار پیدا بکند شما باید میزان از خود گذشتگی ای را که در عشق داشته اید به اطلاع معشوقتان برسانید. برای اینکه بداند چقدر شما عاشق اویید باید بتوانید میزان از خود گذشتگی هایی که کرده اید برای اینکه عشق او را حفظ کنید و نگه دارید به او نشان دهید؛ چرا که او علم غیب ندارد. او هم انسانی است مثل شما. ولی به محض اینکه بگویید، طرف مقابل گمان می کند که شما در واقع عاشق او نیستید ور نه این از خود گذشتگی ها به چشمتان نمی آمد. از سویی من چاره ندارم جز اینکه با معشوقم درمیان بگذارم که من دارم همه چیزم را ایثار می کنم برای تو، از سویی اگر این ایثار را به رخ او بکشم گمان می کند که من عاشق او نیستم چرا که عاشق نباید ایثار گری هایش به چشمش بیاید. او گمان می کند که من دارم محاسبه گری می کنم نه عاشقی.
تعارض سوم:
عشق همیشه همنشینی را اقتضا می کند با اینکه در بسیاری از موارد همنشینی به مصلحت طرف مقابل نیست و عاشق به میزانی که عاشق است و به میزانی که بی اراده و بی اختیار است در عشق، بی اختیارانه طالب همنشینی است، با اینکه این همنشینی ویران می کند مصالح طرف مقابل را که رعایتش البته شرط اول عشق بود.
تعارض چهارم:
عشق بخش عمده اش از راز آلودگی طرف مقابل ناشی می شود. چون طرف برایتان رازآمیز است عاشقش هستید، ولی همنشینی ای که مقتضای عشق است آهسته آهسته این راز آلودگی را از میان می برد و بعد می بینید که این انسان هم از قماش سایر انسان هاست. وقتی عاشق می شوید می خواهید همنشین باشید وقتی همنشین می شوید راززدایی می شود از طرف مقابل و راز زدایی، فرآیند عشق را معکوس می کند.
(- مگر اینکه بگوییم: چنانت دوست می دارم که وصلت دل نمی خواهد.
– بله؛ ولی این خیلی به نظر من آرمانی است. این حرف زیباتر از آن است که راست باشد. شاید در هر هزاره ای یک اوحدی ای پیدا شود که اینجوری باشد. الحق مرٌّ. حقائق زیبا نیستند.)
تعارض پنجم:
عشق، طالب قاتل خودش است. چون عاشق، طالب وصال است و وصال، قاتل عشق است. مشکل این است که عشق دوامش بر این است که طرف مقابل در دسترس نباشد، در حالی که عاشق دوست دارد محبوب در دسترس باشد. اما تا محبوب در دسترس قرار می گیرد، دیگر شما همان فرد سابق نیستید،کم کم کنار می کشید.
تعارض ششم:
عشق با اخلاقی زیستن همیشه همسو نیست. خیلی وقتها برای اینکه اخلاقی باشید باید از عشقتان کم بگذارید و اگر بخواهید از عشقتان کم نگذارید نمی توانید اخلاقی باشید.
قبلاً در الهیات مسیحی می گفتند که میان برخی اوصاف خدا تعارض هست. می گفتند میان عادل بودن مطلق خدا و عاشق بودن مطلق خدا تعارض وجود دارد. چون عادل بودن اقتضای اخلاقی زیستن است. اقتضای عدالت این است که در مقام قضاوت و داوری، درد و رنجی به معشوق وارد کنید، ولی عشق اقتضای دیگری دارد. مثلا ممکن است اقتضای عدالت و اخلاق این باشد که به معشوق کیفر دهید و این با عاشقی سازگار نیست.
وقتی من اخلاق را زیر پا می گذارم احساس می کنم که دیگر من نیستم که عاشق آن معشوقم. یک موجودی بیگانه با من عاشق شده. من دلم می خواهد که خودم عاشق او باشم نه یک موجود بیگانه با من که من با نفرت به او نگاه می کنم. نظراً به جد معتقدم به این که وقتی من از اخلاق فاصله می گیرم از خودِ خودم فاصله می گیرم. آن وقت وقتی غیر اخلاقی باشم وهمچنان با معشوقم ارتباط عاشقانه داشته باشم آن کس دیگری است که ارتباط عاشقانه دارد. من اینجا تنهاهستم و کس دیگری است که دارد با معشوق من، عشق بازی می کند.
.
.
شش تعارض عشق
در گفتوگو صدیق قطبی با مصطفی ملکیان
.
.
درسگفتارهای دکتر ملکان بسیار کلاسه شده، روان و منطقیه. و این دلایل جذابیت صحبت های ایشون برای منه. در مورد این مقاله هم می خوام بدونم آیا ایشون مطلبی به همین جزئیات و ظرایف در خصوص نحوه ی حفظ عشق (شاید نه در شکل و به کیفیت اولیه) دارن یا خیر.
تشکر
سلام .
تعارض نخست سطر سوم:
وقتی خوشایند معشوق تعارض پیدا میکند با مصلحت او .
اصلاح فرمایید.
سلام
سپاس، اصلاح شد
قبل از همه تمنیات نیک خود را خدمت جناب استاد تقدیم می کنم .
سوال من راجع به عشقی است که به انسان حضور و آرامش قلب ندهد آنرا از جنس کرام عشق بوده می تواند . و دیگر اینکه عشاق امروزی جامعه از دید شما چقدر متکی به عشق خوشایندی نیستند.و اینکه اگر یک عاشقی خواستار عشق خوشایندی از ما باشد؛ وظیفه ما در برابر خواسته معشوق مان چیست؟
و چی رفتاری را بخود اختصاص دهیم تا جانب مقابل عشق اخلاقی را که ما برگزیدیم بداند و با عشق اخلاقی زیست کردن را اختیار کند .
من واقعا طبقه بندی که در مباحث استاد وجود داره رو تحسین می کنم، اگرچه با تمام نظرات ایشون موافق نیستم اما فیلسوف مورد علاقه ام هستن و در بسیاری از موارد پرده از حقیقت برمی دارن.
عمرشان مستدام باد.
ای روی تو از بهشت بابی
دل بر نمک لبت کبابی
درود بر مصطفی ملکیان عزیز