نقدی بر ترجمهی «ویتگنشتاین قواعد، و زبان خصوصی» ترجمه کاوه لاجوردی، نشر مرکز، چاپ اول 1396
علی صبوحی
کریپکی در کتاب ویتگنشتاین قواعد و زبان خصوصی، تفسیر مهم و چالش برانگیزی ازاستدلال مشهور پیروی از قاعدهی ویتگنشتاین ارائه داده است. این استدلال شکل دهنده بخش مرکزی کتاب پژوهشهای فلسفی است. تفسیر کریپکی نه تنها نشان دهنده اهمیت این استدلال در شناخت فلسفهی زبان ویتگنشتاین متأخراست بلکه سبب شده است تا مسأله پیروی از قاعده به شکل مستقل نیز یکی ازمهمترین مسائل فلسفهی تحلیلی معاصر باشد.
کاوه لاجوردی این کتاب را به فارسی ترجمه کرده است. در این یادداشت میکوشم تا اشکالاتی را در ترجمهی چند مفهوم اصلی کتاب نشان دهم. پیش از بررسی ترجمه لازم است خطوط کلی استدلال کریپکی را بیان کنم و دربارهی مفاهیم اصلی استدلال شکاکانه توضیحات مختصری بدهم. امیدوارم این توضیحات کمک کند به روشن شدن انتقاداتی که بر ترجمه وارد خواهد شد.
در ترسیم تصویر کلی استدلال از ترجمه و معادلهای به کار رفته در ترجمهی فارسی استفاده خواهم کرد اما برای آن مفاهیمی که فکر میکنم اشتباه ترجمه شدهاند، معادلهای دیگری به کار خواهم برد.
1) استدلال شکّاکانه
کریپکی ادعا میکند آن بخش از کتاب پژوهشهای فلسفیِ ویتگنشتاین که مسأله پیروی ازقاعده در آن معرفی شده است، استدلالی شکاکانه را پیش نهاده است که وجود هر گونه واقعیت مقوم معنا را نفی میکند. طرح کریپکی برای شرح و تفسیر استدلال شکاکانه این است که ابتدا نشان میدهد هیچ امر واقع متعیّن کننده معنا وجود ندارد. سپس دربارهی «پاسخِ شکاکانه» بحث میکند و میگوید گرچه هیچ امر واقعای برای تعیّن و اِسنادِ معنا وجود ندارد و ادعای شکاک ناگزیر پذیرفتنی است، در پاسخ به شکاک میتوان گفت که اِسناد معنا بر اموری غیر از امور واقع استوار است؛ و این یعنی اِسناد معنا مقومّ ندارد اما مجّوزدارد و اگر شخص قواعد پذیرفته شده در جامعهی زبانیاش را نقض نکرده باشد مجاز به اِسناد معنا به او هستیم .
به جزئیات استدلال نگاهی بیندازیم .هر یک از ما که معنای واژهی جمع (مشخص شده با علامت +) را میدانیم و آموزش ریاضی ابتدایی دیدهایم، اگر در سلامت عقل و هوش هم باشیم، میتوانیم به پرسش از جمع اعداد پاسخ دهیم، حتی اگر اولین بار باشد که با آن روبرو شده باشیم. فرض کنید پرسش این باشد که حاصل جمع 68+57 چه خواهد بود؟ واضح است که پاسخ 125 است. اما شکاک اعتراض میکند و میگوید پاسخ درست 5 است. توجه کنید او به چگونگی محاسبهمان و تعریف ریاضیاتی جمع معترض نیست بلکه تنها میپرسد هنگامی که شخص جمع را اظهار میکند ( به کار میبرد) چه چیزی را میمعناید؟ [1]
روشن است که مایلیم به شکاک پاسخ دهیم شخص در این مورد تابعی را میمعناید که حاصلش برای جمع دو عدد 68 و 57 برابرخواهد بود با 125. شکاک معترض میشود و میگوید چه بسا آنچه شخص میمعناید تابعی باشد به نام ثمع که برای اعداد کوچکتر از 57 همانند تابع جمع عمل میکند اما برای اعداد بزرگتر یا مساوی با آن حاصلش 5 است. فرض شکاک منطقاً محال نیست. او میخواهد بداند چه امر واقعای است که مشخص میکند شخص جمع را میمعناید و نه ثمع را.
پس از معرفی این فرضیه هر امرواقعای که بتواند متعین کند شخص چه چیزی را میمعناید (جمع یا ثمع) ارزیابی شده و سترون بودنش نشان داده میشود. امور واقعای که برای تعین معنا میتوان در نظر گرفت اینهاست:
یک) کاربردهای پیشین شخص از واژگان
دوم) ویژگیهای استعدادی (dispositional)
سوم) پیشینهی حالات ذهنی (گرایشهای گزارهای و تجربههای حسی)
اِشکالِ توسل به کاربردهای پیشین این است که آنها متناهی هستند اما موارد کاربرد یک واژه نامتناهی است. بنابراین موارد متناهیِ پیشین، نمیتواند معنا را که نامتناهی است متعین کند. شکاک به درستی میگوید تمام کاربردهای پیشینِ شخص سازگاراست با این ادعا که او در گذشته جمع را به معنای ثمع به کار میبرده است.
مشکل متناهی بودن کاربردهای پیشین را شاید بتوان این گونه پاسخ داد که گرچه تمام کاربردهای شخص در گذشته متناهی بوده اند ، اما آن کاربردها نتیجه پدیدار شدن ویژگیهایی است که همواره حاضر نیستند بلکه در شرایط مشخص و با وجود عوامل خاصی پدیدار میشوند . این ویژگیها مشخصهی نامحدود بودن دارند و ویژگی استعدادی نامیده میشوند. تحلیل رایج از ویژگیهای استعدادی این است که شخص ویژگی استعدادی معناییدن سیب را دارد اگر و تنها اگر رابطهی علّی میان سیب و کاربردهای او از واژهی سیب وجود داشته باشد.
کریپکی روی این نظریه نیز خط میکشد چرا که شرایط مناسبِ نمایان شدنِ ویژگیِ استعدادی معناییدن را نمیتوان مشخص کرد مگر آنکه معناییدن یا مفاهیم همارز با آن مفروض گرفته شوند. مشخصکردن شرایط مناسبِ معناییدن مستلزم تمییز پاسخهای درست از نادرست است. بدین سبب است که مدافع دیدگاه ویژگیهای استعدادی، ناچار خواهد بود پاسخهای درست را مفروض بینگارد. اما مفروض انگاشتنِ پاسخهای درست خود بدین معنا است که او از پیش میداند معناییدن جمع چیست، حال آنکه این چیزی نیست جز صورت مسألهمان.
اما بپردازیم به حالات ذهنی . چرا حالات ذهنی نمیتوانند متعین کنند شخص از یک واژه چه میمعناید؟ از دو نوع حالات ذهنی میتوان سخن گفت؛ حالاتی که مشخصهی متمایزگر آنها ویژگیهای کیفیشان است (تجربههای حسی مثل درد)، و حالاتی که محتوای گزارهای دارند (مثل باور،قصد ، مراد…) چیزی که به بحث ما مرتبط است دسته دوم است.
گرایشهای گزارهای دارای محتوا هستند و اجزای سازنده محتوا مفاهیم هستند. ازاین رو، هنگامی که در پاسخ به شکاک، او را به حالات ذهنیای ازاین دست ارجاع میدهیم، مقصود این است که محتوای گرایش گزارهای شخص حکم میکند که در پاسخ به جمع دو عدد مذکور بگوید 125.
روشن است که این پیشنهاد مشکلات دیدگاه علّی را ندارد اما ایراد آن این است که مفاهیم نیز مانند واژگان تفسیرپذیر هستند به گونهای که نمیتوان تفسیر درست را از نادرست متمایز کرد. شکاک میپرسد چرا مفهوم شمردن را نتوان به گونهای تفسیر کرد که با پاسخ 5 سازگار باشد. در اینجا کریپکی گفتۀ ویتگنشتاین را بازگو میکند که تفاسیر به انتها میرسند بدون آنکه معنا متعین شده باشد.
این مروری بود شتابزده از استدلال شکاکانه کریپکی. در ادامه به بررسی ترجمهی فارسی کتاب میپردازم.
2) بررسی ترجمهی چند مفهوم و توضیحات آن در بخش یادداشت مترجم
واژهی Disposition
لاجوردی این واژه را به تمایل ترجمه کرده و متذکر شده است که «این گرچه شاید بهترین انتخاب بوده باشد، واژه چندان گوشنوازی نیست» (ص، دوازده)
مشکل اما فراتر از گوشنواز نبودن است. تمایل به معنای (میل و خواسته) ترجمهی نادرستی برای disposition است. تمایل داشتن را نمی توان به ویژگیهای فیزیکی فروکاست. اما گفتیم در تحلیل رایج از ویژگی های استعدادی (dispositional) آنها به رابطه علّی(ویژگی فیزیکی) فروکاسته می شوند. بنابراین تمایل نمیتواند ترجمهی درست disposition باشد.
البته لاجوردی روشن میکند که در برابر disposition، تمایل را به معنای خواسته یا میل به کار نبرده است:
…تمایل داشتن به چیزی لزوماً به این معنا نیست که خواست یا میلی در کار است مثلاً صحبت میشود از شخصی که در هنگام جمع کردنِ عددها تمایل دارد که فلان اشتباه را مرتکب شود – یعنی مستعد این است که چنان اشتباهی را مرتکب بشود، یا در معرض آن نوع اشتباه است” (ص، سیزده).
اما این توضیحات کمکی به رفع ابهام نمیکند. ترجمۀ disposition سرانجام چیست؟ آیا از نظر مترجم به معنای استعداد است؟ در این صورت چرا استعداد را برای ترجمۀ disposition و استعدادی را برای dispositional پیشنهاد نداده است؟ انتخاب تمایل چگونه میتواند «بهترین انتخاب» بوده باشد در صورتی که حتی مشخص نشده است معنایش چیست وما چگونه باید آنرا بفهمیم؟ مترجم میگوید تمایل را به معنای میل و خواسته نفهمید، اما مگر معنای دیگری هم دارد؟
ترجمه فعلِ Mean
یکی از مهمترین مفاهیم کتاب mean است و به نظرم مترجم آن را اشتباه ترجمه کرده است. لاجوردی آن را به مراد کردن ترجمه کرده و میگوید «این فعل البته گاهی به معنای به معنای چیزی بودن است و واژۀ meaning هم عمدتاً یعنی معنا».(ص، سیزده)
اما مترجم توضیح نمیدهد که چرا ازمیان به معنای چیزی بودن و مراد کردن، دومی را انتخاب کرده است. به بیان دیگر، چرا او تصمیم گرفته است mean را به معنای چیزی بودن بکار نبرد؟ با توجه به اینکه mean مفهوم اصلی استدلال مطرح شده در کتاب کریپکی است، لازم است دلیل این انتخاب مترجم روشن باشد. در ادامه میکوشم تا نشان دهم انتخاب مراد کردن برای mean نادرست است و باعث شده است مسیر استدلال کریپکی در ترجمهی فارسی مخدوش شود.
مراد کردن نوعی گرایش گزارهای است و گفتیم یک گرایش گزارهای محتوایی دارد. برگزیدن مراد کردن در ترجمه فارسی، استدلال شکاکانه را به این صورت مینمایاند که آنچه شکاک ازابتدا هدف قرار داده است محتوای گرایشهای گزارهای بوده است؛ یعنی شکِّ شکاک اساساً در این است که شخص چگونه می تواند بگوید محتوای آنچه مراد کرده چه بوده است. اما چنین نمایشی از استدلال شکاکانه نادرست است چرا که این استدلال با پرسش از معنای واژگانِ زبان آغاز می شود نه از محتوای حالات ذهنی. کریپکی آشکارا استدلال شکاکانهاش را علیه معنای واژگان آغازمیکند و آنرا گسترش میدهد به محتوای حالات ذهنی. و این که استدلال شکاکانه بتواند از معنا به محتوا گسترانیده شود خود مبحث مهم و گشودهای است. اما مشکل این است که در ترجمه فارسی چنین مسیری اساساً بی معنا است.
شاید در پاسخ گفته شود هر استدلال شکاکانهای را که بتوان بر ضدّ معنا اقامه کرد، بر ضدّ محتوا نیز میتوان و از این رو انتخاب مراد کردن – که واژهای است در بارهی محتوای حالات ذهنی – بر درستیِ استدلال خدشهای وارد نمیکند.
اما چنین دفاعی موفق نیست زیرا که استدلال شکاکانه علیه معنا با استدلال شکاکانه علیه محتوا همانند نیست. برای اثبات شکاکیت در معنا سرانجام باید نشان داده شود که محتوای حالات ذهنی نیز نامتعین است و هیچ امر واقعای نیست که بتواند آن را متعین کند. پیش از این گفته شد که کریپکی مسأله تعین محتوای حالات ذهنی را نیز بررسی کرده است و برای بیاعتبار کردن آن همان استدلالی را مطرح می کند که علیه معنای واژگان مطرح کرده بود. اما در اینجا باید دقیقتر بگوییم که ساختاراستدلال شکاکانه کریپکی علیه محتوا تفاوت مهمی دارد با ساختار استدلال او علیه معنا. در صورتی میتوان گفت محتوای حالات ذهنی– همچون معنای واژگان– تفسیرپذیر هستند که محتوا را برگرفته از بازنماییهایی در زبانِ فکر بدانیم؛ چرا که در نظریهی زبان فکر محتوای یک حالت ذهنی چیزی نیست جز ویژگیهای معنایی بازنماییهای ساختار زبان مانندی در ذهن. اما زبان فکر و اینکه محتوا ضرورتاً به آن نیازمند است احتیاج به استدلال مستقلی دارد. و این یکی از انتقادات مهم وارد شده به استدلال شکاکانه کریپکی است.[2]
هدف من در اینجا بررسی درستی استدلال کریپکی نیست. آنچه میخواهم بگویم این است که نباید گمان کرد هر آنچه در بارۀ معنا میتوان گفت در بارۀ محتوا نیز میتوان. در کتاب کریپکی تفاوت معنا و محتوا مشخص است. اما به نظر نمیرسد که خوانندهی ترجمه فارسی بتواند چنین تفاوتی را مشاهده کند. او از ابتدا با ابن روبرو است که استدلال شکاکانه علیه مراد کردن و تعین محتوای آن است.
پاسخ دیگربه اِشکال انتخاب مراد کردن در ترجمه فارسی، میتواند این باشد که معناییدن تابعی است از مراد کردن، یعنی شخص برای معناییدنِ یک واژه ابتدا میبایست مراد کند که از قاعدهی مشخص کنندهی کاربرد آن پیروی کند. در صورت درستی این ادعا طبیعی است که بپذیریم استدلال شکاکانه در واقع استدلالی است علیه مراد کردن. در پاسخ به چنین ادعایی میتوان گفت گرچه کریپکی استدلال شکاکانه را با پرسش از چگونگی پیروی از قاعده آغاز میکند، اما روند استدلال نشان می دهد که مسألهی شکاکیت معنا مستقل از مسأله پیروی از قاعده است؛ یعنی حتی اگربرای معناییدن نیازی به پیروی از قاعده نباشد، بازهم می توان شکاکانه پرسید چه چیزی بنیانِ کاربرد درستِ واژه است و اگر نتوان چنین امری یافت باید در برابر شکاک تسلیم شد.[3] اما با پذیرش اینکه معناییدن تابعی است از مراد کردنِ چگونگی پیروی از قاعده، مشکل شکاکیت معنا تنها در بستر پیروی از قاعده معتبر خواهد بود.
3) اشکالی در ترجمهی مرتبط با Disposition (ویژگی استعدادی)
در ص 29 ترجمهی فارسی چنین میخوانیم:
…و آن مفاهیمی از تمایل که استفاده از آنها در فلسفه و در علم رایج است مفاهیمِ متضمنِ با یکسانبودن بقیهی چیزها هستند، و نه مفهومهای خام و خشک.
اما در متن انگلیسی جملهی بالا هیچ واژهای نیست که لازم باشد در فارسی به خشک ترجمه شود. جملهی انگلیسی این است:
And ceteris paribus notions of dispositions, not crude and literal notions, are the ones standardly used in philosophy and in science (Kripe,1982, p.27).
به نظر میرسد که خشک قرار است ترجمهی literal باشد. اما literal در اینجا به معنای خشک نیست. کریپکی در ادامهی بررسیاش از نظریهی ویژگیهای استعدادی، تعبیری بهبود یافته از آن نظریه را معرفّی میکند، بدین صورت که ویژگیهای استعدادی ممکن بود معنا را متعین کند اگر امکان پدیدار شدنشان را در شرایطِ ایدئال در نظر گرفته بودیم؛ شرایطی که در آن عوامل مداخلهگر وجود نمیداشتند.
در اینجا موضوع، خشکیِ تحلیلِ ویژگیهای استعدادی نیست، بلکه هدف کریپکی این است که خواننده را آگاه کند که disposition را به معنای لٌغوی و خام آن نفهمد. و معنای لغوی آن یعنی نادیده گرفتن نقش عوامل مداخلهگر در پدیدارشدن ویژگیهای استعدادی.
.
.
از محسن زمانی برای نکات و پیشنهادهایش سپاسگزارم.
منابع:
1) Boghossian, P, (1989), “The Rule following considerations”, Mind, 98
2) Kripke, S, (1982), Wittgenstein on Rules and Private Language-An Elementary Exposition, Harvard University Press, Cambridge
3) McGinn, C (1984), Wittgenstein on Meaning, Oxford, Basil Blackwell
.
.
[1] معناییدن را در برابر فعل mean بکار میبرم و منظور از آن این است که وقتی شخص عبارتی را بیان میکند (به کار میبرد) چه معنایی را میرساند. در ادامه در بارهی ترجمهی این فعل نکات بیشتری خواهم گفت.
[2] برای آگاهی از جزییات این موضوع ن.ک:
McGinn, C (1984, p.147)
Boghossian, P, (1989)
[3] بحثهای چند دهه اخیر روشن کرده است که مشکل اصلی تعین معنا و محتوا در نرماتیو (هنجاری) بودن آنهاست. ضرورت پیروی از قاعده یکی ازدلایلی است که در نرماتیو بودن معنا پیشنهاد شده است.
.
.
در چنین نقدی که آنقدر بنیانکن نیست، بهتر نبود که از نقاط قوتاش هم ذکری به میان آید؟
به نظر من نقدهای اینچنینی نباید خواننده-رماننده باشد اگر فیالواقع ایرادات زشت و غیرقابلاغماضِ آنچنانی در آن نباشد. به هر حال باید زحمت مترجم هم در نظر گرفت نه با بی انصافی به اثر تاخت.
البته ماجرای ترجمههای شتابزده و سردستی بیشک متفاوت است و ناقد باید خواننده را بر حذر دارد از خرید اثر. تا ناشر ناچار شود اثر را ویرایش و چاپ مجدد کند.
با سپاس از سایت خوب صدانت
سلام و درود فایل کامل نقد را فکر کنم فراموش کردید برای دانلود بگذارید و متن نوشته هم ناقص است
این نقد برای من بعنوان یک خواننده غیرحرفهای خیلی مفید و راهگشا بود
ممنون
سلام،
این که خطایی در دو اصطلاح مهمّ در یک کتاب را گوشزد کنیم و نشان دهیم که در یک جای کتاب صفتی نادرست ترجمه شده البتّه در جای خودش کار ارزشمندی است، امّا به هیچ وجه به این نوشته نمیشود گفت: “نقدی بر ترجمهی فلان کس از بهمان کتاب”. ناقد محترم، که از وجناتِ نوشتهشان پیدا است که اهل فضل اند، لازم بود که در باب ترجمهی کتاب سخنی هرچند بهاجمال میگفتند _ این که، فارغ از این سه اشکال، ترجمهی کتاب چگونه بوده است.
فکر می کنم عنوان این نوشتار تناسب کامل با محتوای آن ندارد. فکر نمی کنم این نوشته «نقدی بر ترجمه» مذکور باشد، بلکه فهم منتقد هم در آن دخیل است و اتفاقا نقش مهمی بازی می کند.
خصوصا در مورد ترجمه فعل MEAN من فکر می کنم منتقد این متن رای صحیحی ندارند:
یکم اینکه این کاملا درست است که یکی از معانی فعل mean دقیقا همان «مراد» است. به جمله زیر دقت کنید:
Jodi meant to be at the trial around 9:30 AM but she failed to do so.
فکر نمی کنم منظور در اینجا چیزی از سنخ «معنا» باشد، بلکه همان «مراد» می تواند معنای فارسی را برساند.
«جودی می خواست که ساعت 9 و 30 صبح در دادگاه باشد، اما نتوانست».
ضمن اینکه در متن خود کریپکی هم موارد «بسیاری» هست که مثل جمله فوق دقیقا منظور کریپکی همان منظور یا مراد است نه معنا. به مثال زیر دقت کنید:
according to him, the function someone means is to be read off from his dispositions
p 29.
اینجا واضح است که منظور یا مراد کسی مقصود است نه معنای زبانی یک جمله.
منتقد در ادامه استدلالی اقامه کرده است که فعل مذکور «نمیتواند» معنای «مراد یا منظور» در استدلال بدهد. گرچه برای من معلوم نیست چرا مترجم وظیفه دارد با استدلال معنایی را برگزیند: وقتی معنای عبارتی این باشد، استدلال مترجم هیچ اهمیتی ندارد چون وظیفه مترجم برگردان متن است نه تفسیر نوشته نویسنده. وی می نویسد:
«یعنی شکِّ شکاک اساساً در این است که شخص چگونه می تواند بگوید محتوای آنچه مراد کرده چه بوده است. اما چنین نمایشی از استدلال شکاکانه نادرست است چرا که این استدلال با پرسش از معنای واژگانِ زبان آغاز می شود نه از محتوای حالات ذهنی.»
دقیقا به همین دلیل است که mean می تواند مراد کردن معنا بدهد و استدلال کریپکی هم جاری باشد. چون شکاک استدلال می کند که «معلوم نیست تو چه مراد کرده ای» یعنی شکاک متعلق این گرایش گزاره ای را به چالش می کشد: درست مثل مثال بالا. بنابراین ترجمه درست فوق، تقلیل استدلال به شک در معنای واژگان نیست.
در مجموع ممنونم برای انتشار این متن و امیدوارم فرصت کنم ترجمه لاجوردی را ببینم گرچه مطمئن نیستم موافق با ترجمه متنی مثل این متن باشم. خصوصا گرچه لاجوردی قطعا دقت های فراوانی در متن می کند (ترجمه فعل mean به نظرم یکی از همین دقت های اوست)، و اگر اساسا قرار باشد چنین متنی ترجمه شود او شخص «درست» برای ترجمه این متن است، فکر می کنم در برخی موارد (تاکید می کنم برخی) جملات فارسی وی برایم مفهوم نیست، گرچه انگلیسی آن را می فهمم. این نکته اخیر به نظرم برای گرایش اوست به امانت داری به سخن نویسنده اصلی. اما خوب! بالاخره ترجمه ترجمه است و خواننده زبان مقصد مخاطب اصلی است. برای وی در کار علمیش آرزوی موفقیت می کنم.
متشکرم
الان این نقد بود؟ بیشتر شبیه گزارشی بود از چیزهایی که در مورد این موضوعات یاد گرفتید.
واقعا جای فکر دارد که جامعه ای که مشغول به فعالیت فکری است و فلسفه را ارج می نهد نقد ترجمه کند. آیا این جایگاه برای ترجمه نشانگر حس ناتوانی در برابر اتوریتی غیر قابل نقد فلسفه مورد تقدیس برخی در کشور شما نیست؟
اگر نیست کدام فرد در این جامعه جایگاهی قابل بیان در جامعه فلسفی قابل قبول این جمع را دارد. اگر هست این نگاه و این رویکرد به فلسفه به معنای باراژ فکری است.
پیش از مطالعه این نوشته، انتظار عمق و غنای بیشتری داشتم.
خوب بود پیش از انتشار، ویژگیهای نقد خوب مورد تامل قرار بگیره.