رؤیای رسولانه، یا امواج آلفا، بتا،‌ تتا،‌ و دلتای محمدی (ص) ؛ نوشتاری از محسن زندی

رؤیای رسولانه، یا امواج آلفا، بتا،‌ تتا،‌ و دلتای محمدی (ص) ؛ نوشتاری از محسن زندی

محسن زندی: در اینجا می‌خواهم تنها به یک موج احتمالی اشاره کنم. به‌نظر، همان تلاش ناکام ایشان در حل تقابل چشم‌انداز سنتی و مدرن که در برخی نظریات دیگرشان نیز مشهود است، در اینجا بیشتر از هرجای دیگر خود را می‌نمایاند. تلاشی که شاید به‌لحاظ روان‌شناختی نشانه‌ای از تقابل دو لایه شخصیتی ایشان باشد، که یکی در تربیت عمیق دینی، و دیگری در ادراکات ناشی از دانش جدیدشان ریشه داشته باشد. تلاش ناکام ایشان در اینجا عبارت است از حل مشکلاتی برخاسته از تفکر و دانش مدرن با پایبندی به تفسیری به تمامه سنتی و منسوخ از خواب و رویا. ‌

.

رؤیای رسولانه، یا امواج آلفا، بتا،‌ تتا،‌ و دلتای محمدی (ص)

محسن زندی

پژوهشگر روان‌شناسی دین

نظریه رؤیای رسولانه پاسخی به مشکلاتي چند از سوی دینداری است که از سویی با علم جدید و لوازم آن آشنا است،‌ و از سوی دیگر دل در گرو دینش دارد و در تلاش است تا اين معضل را از دیدگاه خودش حل کند.

البته، بخشی از مشکلاتي که ايشان طرح مي‌کنند اموری تازه نیستند. حتی یک خواننده عامی، اما متأمل، اگر کمی از باور ایمانی خود به قرآن فاصله بگیرد، و آن را صرفاً به‌عنوان يک متن (مثلا مانيفست يک گروه) بخواند، ممکن است در نگاه ابتدایی از عدم انسجام ظاهری، تکرارهای غیرلازم، توصیفات و هنجارهای احتمالا نامطبوع در زیست امروزین، دیتاهای علمی نه چندان پیشرفته نسبت به دانش امروز و چه‌بسا ناپذیرفته، انتساب‌های تاریخی مناقشه‌انگیز، رويت چندگانه برخي داستان‌ها، انعکاس فرهنگی کاملاً عربی حتی در آرمان‌های دنیوی و اخروی و يا قوانين آن، تعبيرات مجازي دشوار فهم و اختلاف آفرين، و مسایلی از این دست التفات یابد. او حتی ممکن است با خود بگوید من به عنوان یک انسان عادی اگر می‌خواستم برای پیروانم مانیفست بنویسم، بسیار شفاف‌تر می‌نوشتم تا چنین دردسرهای تاریخی و معرفت‌شناختی پدید نیاورد. مانیفست یک گروه باید شفاف، روشن، دقیق و وحدت‌آفرین باشد، نه اینکه بگوییم: جز که حیرانی نباشد کار دین (مثنوی،‌ دفتر اول).

گرچه این مشکلات ممکن است روزی پاسخ‌های دقیقی بیابند، اما به هر حال اینک مشکل هستند؛ و در برابر آن، مخاطب دین‌مدارِ محقق در صدد حل آن، مخاطب صرفاً دین‌مدار به انکار آن، مخاطب نادینمدارِ غيرمحقق در صدد انحلال اصل آن، و محققان شيفته کار علمي در صدد شناخت و نقد فارغ دلانه آن برمی‌آیند.

قطع‌نظر از مباحث بررسی سندی قرآن در قرآن‌پژوهی مدرن، بحث هستی‌شناختی این پیام اهمیت بسیاری در طول تاریخ اسلامي داشته است. اینکه ماهیت این پیام چیست، و با چه «الگوی رسانه‌ای» قابل مقایسه است، بحثی تاریخی، دامنه‌دار، مهم و تأثیرگذار است.

دکتر عبدالکریم سروش درصدد پاسخی تازه برمی‌آیند که به گمانشان از تبیین‌های درخوری است که بخش زیادی از آن مشکلات را اگر حل نکند، دست‌کم توجیه می‌کند (به‌معنای عذرآوری، نه توجیه معرفت‌شناختی).

به نظر نگارنده، گرچه نظریه‌پرداز با چنین خواسته‌ای سنگ نظریه‌اش را در برکه محققین رها می‌کند و با دلي که در گرو ديانتش دارد می‌خواهد همان اعتبار معرفت‌شناختی سنتی در مکانیسم وحی را به رویاهای نبوی بدهد، اما امواج حاصله در این برکه، نه به اندازه‌ای که او می‌خواهد می‌ماند، و نه به شکلی که او می‌پسندد. نظریه ایشان «حامل» ثمراتی است که شاید به آن راضی نباشند؛ همانند آنچه ماکس وبر در مورد بذر میوه سرمایه‌داری سکولار مدرن در زمین باورهای دینی کالونیسم درباب کار می‌گوید. ثمراتي که خود کالون به شدت با آن‌ها مبارزه مي‌کرد.

در اینجا می‌خواهم تنها به یک موج احتمالی اشاره کنم. به‌نظر، همان تلاش ناکام ايشان در حل تقابل چشم‌انداز سنتی و مدرن که در برخی نظریات دیگرشان نیز مشهود است، در اینجا بیشتر از هرجای دیگر خود را می‌نمایاند. تلاشي که شايد به‌لحاظ روان‌شناختي نشانه‌اي از تقابل دو لايه شخصيتي ايشان باشد، که يکي در تربيت عميق ديني، و ديگري در ادراکات ناشي از دانش جديدشان ريشه داشته باشد. تلاش ناکام ايشان در اینجا عبارت است از حل مشکلاتي برخاسته از تفکر و دانش مدرن با پایبندی به تفسیری به تمامه سنتی و منسوخ از خواب و رویا.

‌پيش از ورود به توضيح مدعايم لازم مي‌‌دانم نکته‌اي را متذکر شوم. چنانچه خوانندگان مي‌دانند، از نخستين گام‌ها در هر تحقيق علمي، تعريف مفهومي از مفاهيم مورد استفاده محقق است، که در تحقيقات تجربي (چه طبيعي و چه انساني) گامي پيشتر نهاده مي‌شود و مفاهيم تعريف عملياتي نيز مي‌شوند. البته، اقسام تعريف منحصر به اين دو نيست، اما اين‌ها جزو مهم‌ترين اقسام هستند. اما به‌هر حال، تعريف بايد شفاف و دقيق باشد؛ به گونه‌اي که از سويي بتوان آن مفهوم را به سادگي بررسي کرد، و از سوي ديگر داراي صفتِ پايداري باشد تا همگان از آن برداشتي کمابيش همسان داشته باشند، و امکان تعبيرهاي گوناگون، و در نتيجه امکان فرار به جلو در خطاهاي تحقيقي، به حداقل برسد. در نظريه رؤياي رسولانه و مباحث پيرامونيِ آن، علي‌رغم عطش پيدا و پنهان مخاطبان براي وضوح مفهوميِ بيشتر، تعريفي شفاف از مفهوم رؤيا داده نمي‌شود که کنجکاوي خواننده‌ آشنا به روش‌هاي تحقيقي را سيراب کند. اين وضعيت چه براي منتقدين، و چه براي کساني که همدلانه مي‌خواهند دست به کاوش بزنند، يکسان است. از سوي ديگر، از آنجا که ايشان بخشي از تعبير رؤيا را کار علوم انساني مي‌شمارند، حتي چه‌بسا بتوان گفت که تعريف عملياتي نيز برايشان شايسته و بايسته است. اما دريغ از يک تعريف روشن، دقيق، و پايدار؛ آنچنان‌که، مي‌توانم از اصطلاح من‌درآوردي «ضدتعريف» براي بحث ايشان استفاده کنم: «خواننده می‌تواند به جای واژۀ رؤیا، از واژه‌هایی مانند مکاشفه و واقعه و مثال و خیال منفصل و متّصل و اقلیم هشتم و جابلقا و جابلسا و ارض ملکوت استفاده کند (چنانکه کرده‌اند)، اما نگارنده بدون مخالفت با آن‌ها، واژۀ رؤیا را به ‌عمد برگزیده است تا اولاً از ابهامات دست‌وپا گیر آن مفاهیم کهن و متافیزیک هولناکشان حذر کند، و ثانیاً حقیقت تجربۀ پیامبرانۀ محمّد(ص) را آشکارتر و دست‌یافتنی‌تر نماید. آدمی نیست که خوابی ندیده باشد و رؤیا را در عمر خود بارها نیازموده و از تلخ و شیرین آن بی‌خبر باشد. لذا همه کس با رجوع به رویاهای خود می‌تواند چیزکی از آنچه بر رسولان و عارفان در خلوت مراقبه و در اعماق مکاشفه و در حضرت خیال و در عالم مثال می‌رفته است، دریابد و کامل را با ناقص قیاس کند و بویی از آن بوستان مستور ببرد».

بر اين اساس من در اين نوشته، به چهار دليل رويا را به همان معناي مصطلح آن اتخاذ کرده‌ام:

  1. پيشينه علمي آقاي سروش حکايت از دقت ايشان در انتخاب کلمات دارد، که البته گاه به نبوغ ادبياتي‌شان آميخته مي‌گردد و کار را براي کساني که با روش تحقيق علمي سروکار دارند دشوار مي‌‌کند. از آنجا که ايشان در صدد نظريه‌اي تازه هستند، بعيد است منظورشان کلمات يادشده در عبارت بالا يا ديگر کلمات جايگزيني باشد که در سرتاسر متنشان پراکنده است. استفاده از کلمات عرفاني يادشده براي تبيين وحي در متون عرفاني بي‌سابقه نيست، و ايشان قصدمندانه واژه رؤيا را برمي‌گزينند تا حرفي تازه بزنند.
  2. ايشان از اصطلاح تعبير رويا در تبيين مکانيسم وحي استفاده مي‌کنند. اين تعبير در متون عرفاني اصيل در برابر وحي يا حتي کشف و شهود به‌کار نمي‌رود. بنابراين، منظور از رؤيا همان است که در زبان عام با آن سروکار داريم.
  3. ايشان تعبير رويا را به جاي تفسير قرآن مي‌نشانند؛ و چه‌بسا در اين گزينش گوشه چشمي به استعمال قرآني رؤيا در داستان يوسف داشته‌اند. وي در مناظره با آقاي بازرگان با ذکاوت از روان‌کاوي به‌عنوان يکي از علوم توانمند در تعبير خواب نام مي‌برند (از اين مي‌گذرم که در مباني پاپري ايشان در فلسفه علوم، روان‌کاوي [که خودش رويکردهاي فراوان،‌ و گاه متعارض دارد و يک بسته واحدِ استانداردشده نيست] از دايره بازي بالکل خارج است و جزو شبه علم‌ها قرار مي‌گيرد، و اينک چنان ارج عظيمي در اينجا مي‌گيرد. البته، شايد به اشتباه منظورشان از روان‌کاوي، روان‌شناسي تجربي باشد). همه ما مي‌دانيم که روان‌کاوي با همين رؤياهاي معمولي سروکار دارد، و اتفاقاً هرچه اين رؤياها «اضغاث‌تر» باشد، براي روان‌کاو کارکشته، «احلام‌تر» است.
  4. بر فرض نادرستي سه شاهد بالا، به‌عنوان يکي از مخاطبان اين نوشته‌ها، برداشت من (دست‌کم به عنوان يک احتمال)، همين خواب و رويا (دو واژه‌اي که با وجود تفاوت مفهومي در متون تحقيقي، در اين نوشته‌ها به يکسان به کار مي‌روند) است که همه مي‌شناسيم و تجربه مي‌کنيم. منتها روياي رسولانه از سنخي ديگر است. حالا کدام سنخ، باز هم در تبيين مکانيسم آن هيچ چيز دندان‌گيري نصيب بخشي از مخاطبان اين نظريه (يعني عالمان علوم انساني) نمي‌شود، جز تشکيکي دانستن رؤياها. در حالي که مي‌دانيم چيزهايي ظاهراً پيچيده‌تر از رؤيا، مانند تجربه‌هاي عرفاني، از سوي انديشمنداني چون استيس در کتاب عرفان و فلسفه به‌خوبي تعريف مي‌شود، براي آن سنجه‌هايي ذکر مي‌شود، و اين سنجه‌ها چنان روشن و دقيق است که بر اساس آن در روان‌شناسي تجربي مقياس‌هاي کمّي فراوان ساخته‌ مي‌شود (مانند مقياس معروف اِم)، و ده‌ها و صدها پژوهش همبستگي و حتي آزمايشگاهي صورت مي‌گيرد. چه‌بسا بي‌توجهي ايشان در اينجا، به‌عنوان کسي که آشنايي تامي با روش‌هاي تحقيق علمي دارند، از همان نبوغ ادبياتي و صور خيالي نشأت گرفته باشد که بخش از ساحات ذهني‌شان را مشحون کرده است، و گاه «زباني رؤيايي» پديد مي‌آورد.

و اما توضیح مدعا. نگاه سنتی به وحی، اساساً آن را از دایره علوم تجربی (چه طبیعی و چه انسانی) خارج می‌کند، و از همین‌روست که تمام تلاش‌های صورت گرفته در علوم تجربیِ طبیعی و انسانی در نزدیک‌شدن به فهم، توصیف و تبیین مکانیسم وحی ناکام مانده است. وحی که جای خود، حتی تحقیقات دقیق دانشمندان علومی چون روان‌شناسی دین، نوروساینس دین، و علوم‌شناختیِ دین (چه در شکل همبستگی و چه آزمایشگاهی) در بازسازی و تبیین پدیده‌هایی مشابه، مانند کشف و مشاهده، و حتی پایین‌تر از این‌ها (مانند مدیتیشن یا تجربه‌های فراروان‌شناختی) تنها به فهم برخی همبسته‌های فیزیولوژیکی يا روان‌شناختي احتمالی انجامیده است و هیچ ادعایی فراتر از این در مورد مکانیسم این پدیده‌ها وجود ندارد. در چنین وضعیتی، دانشمندی که از سویی از «هوش معرفت‌شناختی» و «تواضع اخلاقی» برخوردار است، و از سوی دیگر نمی‌خواهد از اصول پوزیتویستی‌اش دست بردارد،[1] نهایتاً به مقام لاادریت می‌رسد و بررسی این پدیده‌ها را خارج از قابلیت دانش جدید می‌شمارد، و تلاش‌های صورت‌گرفته را در جرگه «شبه علم» قرار مي‌دهد.

اما در مورد رؤیا چه؟ آیا بازیگران علوم جدید، رؤیا را نیز از میدان بازی‌ خارج می‌دانند؟ یا آنکه، تمام مسایل مربوط به خواب و رؤیا را در هر شکل آن متعلق به خود شمرده، و «حق» و «توان» خود می‌دانند که به بررسی آن در چهار حوزه توصیف، تبیین، پیش‌بینی و کنترل بپردازند؟ بله، درست است. خواب برای دانش امروزین دیگر چیز عجیب و غریبی نیست؛ موضوعی‌ست کاملاً آشنا که بررسی ابعاد متعدد آن چند دانش تخصصی را پدید آورده است. دیگر مکانیسم خواب امری خارق‌العاده و ناشناخته نیست. دیگر خواب پرواز روح به سوی عالم غیب (مثنوی،‌ دفتر اول) يا به تعبير ايشان فرورفتن در «حضرت خیال و در عالم مثال» شمرده نمي‌شود؛ و دیگر بر اساس شماره و نوع پروازِ طیاره روح، آن را به صادقانه و غیرصادقانه تقسیم نمی‌کنند. در اینجا خواب صرفاً پدیده‌اي فیزیولوژیکی و پردازشي مغزی است که منجر به تولید یک نشانه پیچیده به‌نام رویا می‌شود. رویای صادقه تنها انطباق تصادفی (و نه چندان کاملِ) این پردازش مغزی با یک رویداد بیرونی است. مکانیسم خواب و رويا برای علم جدید امری روشن است. اینکه چرا خواب می‌بینیم؟ چه چیزهایی را در خواب می‌بینیم، یا نمی‌بینیم؟ چرا این چیزها در خواب دیده می‌شوند؟ چه کنیم که چه چیزهایی را در خواب ببینیم؟ و اینکه اصولاً‌ خواب چیست؟ امری آشنا برای مجموعه علومی است که به خواب می‌پردازند. امروزه می‌دانیم که خواب صرفاً یک پردازش شناختی مغز و همبسته‌های الکترو‌شیمیایی آن است که دیتاهای این پردازش از تعامل مغز با محیط و بافت دروني و بيرونيِ از (اعم در محیط‌هاي گسترده درون‌فردی، بینا‌فردی، و دیگر بافت‌ها) پدید می‌آید و محصول این پردازش خاص شناختیِ مغز چیزی است که ما آن را در زبان عامیانه رؤیا می‌نامیم؛ و تنها با بیداری در مرحله‌ای خاص از مراحل پنج‌گانه خواب[2] است که این باصطلاح رویا قابل یادآوری است و فرد به ميزان توانمندي حافظه خود (که باز هم پديده‌اي فيزيکاليستي است) مي‌تواند «راوي رؤياهاي» خود باشد. ما می‌دانیم که حتی شدت احساسی خواب وابسته به شدت تظاهرات مرحله پنجم خواب است. خواب، و نیز رؤیا تا حد زیادی از قواعدی پیرووی می‌کنند که یا کشف شده‌اند،‌ و یا «قابلیت» کشف شدن دارند. هم خواب و هم رؤیا از پدیده‌های لازم برای سلامت تن و روان ارگانیسم است. امروزه با دستگاه‌های مختلف پزشکی آنچه در هنگام خواب و خواب دیدن رخ می‌دهد، و نیز همبسته‌های مغزی، شیمیایی، و دیگر همبسته‌های فیزیولوژیکی آن قابل رصد کردن هستند. ما عواملی که توالی مراحل مختلف خواب و رؤیا دیدن را ممکن می‌سازند، می‌‌شناسیم. ما ابزارهای متعددی برای خواب‌پژوهی داریم. برای نمونه، آزمایشگر با چسباندن الکترودهایی بر روی جمجمه خواب‌رونده برای ثبت و کنترل موج‌نگار مغزی (EEG)، وی را برای اندازه‌گیری‌های الکتروفیزیولوژیایی آماده می‌کند. الکترو آنسفالوگراف یا EEG یکی از ابزارهای اصلی مورد استفاده برای تحقیق درباره خواب است. EEG فعالیت الکتریکی مغز را که به صورت امواج مغزی آشکار می‌شود، اندازه می‌گیرد.

اما تفسیر محتوایی این پردازش مغزی، و شناخت بافت‌هایی که مغز در تعامل با آن‌ها محتوای یک رویای خاص را پدید می‌آورد، به نظریات متعدد در علوم مختلف منجر شده است که به تحليل رؤیا می‌پردازند؛ که البته طبیعتاً این رؤیاپژوهی دقت کمتری نسبت به خواب‌پژوهی دارد. بر این اساس، رؤیا یک نشانه یا دالّ است که از یک یا چند مدلول حکایت دارد. این مدلول سطوح متعدد شناختی، هیجانی، رفتاری، و اجتماعی دارد. این حکایت‌گری یا مستقیم، و یا اکثراً غیرمستقیم است و نیازمند یک نشانه‌شناسی پیچیده که اصطلاحاً از آن به تعبیر یا تأویل یاد می‌شود. می‌توان به‌طور قراردادی، در نشانه‌های سرراست‌تر از اصطلاح تعبیر (عبور از دال به مدلول)، و در نشانه‌های پیچیده از اصطلاح تأویل (برگرداندن به اصل) استفاده کرد. با تمایز نادقیق میان خواب  (جنبه فیزیولوژیکی) و رؤیا (جنبه‌ غیرفیزیولوژیکی) می‌توان  از میان نظریات مشهور تعبیر و تأویل رویا از نظریات فروید (رؤیا به‌عنوان امری عموماً ناظر به‌گذشته، و ناکامی‌هایی با بار شدید هیجانی که به ناهشيار رانده شده‌اند)، یونگ (عموماً ناظر به کهن‌الگوهای حاکم در فرد)، آدلر (ناظر به آرزوها و خواسته‌ها)، و دیدگاه جامع‌تر پیاژه در بحث رمزگرایی اشاره کرد. بالتبع، هر کدام از این‌ها نیز با توجه به ماهیتی که برای رؤیا قائلند، روش تعبیر یا تأویل متفاوتی برمی‌گزینند.

نتیجه‌گیری

این نوشته در پی بحث ایجابی در ماهیت وحی نیست و تنها به این بحث می‌پردازد که نظریه ‌رویای رسولانه از یک تناقض درونی رنج می‌برد، و علاوه بر آنکه مشکل‌گشایی خاصی از مسأله‌ای که ناظر به آن است ندارد، احتمالاً بدون اینکه نظریه‌پرداز آن راضی باشد حامل بستری برای ابطال به‌تمام معنای حجیت وحی، و نهایتاً پذیرش آن به عنوان یک متن گفتاری یا نوشتاری از سوی یک یا چند نفر در یکی از قرون اولیه اسلامی در جزیره العرب است،‌ که اینک با روش‌های کاملا سکولار، باید واکاوی شود. بر این اساس، روش تفسیر قرآن تفاوتی با روش تفسیر «پیرمرد و دریا» از همینگوی نمی‌کند؛ هر دو نشانه‌هایی عمدتاً روان‌شناختی هستند که افشاگر روانِ فرد پدیدآورنده هستند، که این محتوای روانی نیز ترکیبی از فیزیولوژی خاص فرد و محیط مورد تعامل وی است و ارزش معرفت‌شناختی یا دینی خاصی ندارند که بر اساس آن بتوان یک دین عریض و طویل بنا نهاد. اگر قرآن گفتارهایی متعلق به پیامبر باشد، در این صورت صرفاً یک نشانه است که از طریق دانش‌های جدید، می‌توان حدس‌هایی (عموماً ابطال‌ناپذیر) در مورد شخص پدیدآورنده آن و جامعه‌ای که در آن می‌زیسته زد (مانند کاری که اریکسن در مورد مارتین لوتر در کتاب لوتر جوان انجام داده است). بنابر این نظریه،‌ قرآن همان‌قدر از شخصيت پیامبر (شامل ادراک، هیجان، عاطفه، رفتار، و بافت اجتماعي ايشان) حکایت می‌کند، که اعترافات آگوستین از شخصیت وی، و استلزام منطقی‌ای ندارد که یک کتابِ باور، قانون و … باشد و بر اساس آن بتوان یک دین تشکیل داد. حتی احکام قرآن نیز می‌تواند مثلاً نشانه‌ای از روان پیامبر، آرزوها و یا ناکامی‌هایی داشته باشد که او بر اساس فیزیولوژی شخصی و تعامل 63 ساله‌اش با محیط خاص خودش داشته است.

آقای دکتر سروش اگر مبانی علم مدرن را می‌پذیرند، چاره‌ای از پذیرش مبانی، روش، و داده‌های علم جدید در مورد خواب و رؤیا نیز ندارند. نمی‌توان به خاطر مشکلات برآمده از دانش نوین مسأله‌ای چنین ژرف طرح کرد، و با پاسخی منسوخ‌ در مورد خواب و استناد به برداشت قدما از رؤيا (مانند مولانا) آن مشکل را حل نمود.

شکی نیست که پیامبر به عنوان یک انسان، بدنی همسان با دیگران دارد (امری که مورد تأیید قرآن نیز می‌باشد) و همان مراحلی را در خواب طی می‌کند که دیگران. همچنان‌که، حتی تجربه‌های عرفانی نیز همبسته‌هایی فیزیولوژیکی دارند که بدون تقلیل آن تجربه‌ها به این همبسته‌های فیزیولوژیکی، مورد تأیید خود عارفان نیز بوده است. اما آیا دکتر سروش با رویا خواندن قرآن لوازم آن را نیز می‌پذیرند؟ اصولاً اگر رؤیا را پردازشی مغزی از تجربیات فردی بدانیم، آیا می‌توان برخی آیات قرآن را که ظاهراً پیامبر نمی‌توانسته است از آنها تجربه‌ای داشته باشد (مانند پیش‌بینی آغازین سوره روم: غُلِبَتِ الرُّومُ؛ فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ)، تبیین کرد؟ آيا نمي‌توان حتي صور خيالين مورد استناد ايشان در اين مقالات را بر اساس تبيين امروزين از مکانيسم خواب، چيزي جز اضغاث احلام دانست که «شباهت پديداري» با تجربيات ناشي از مواد شيميايي‌ (باصطلاح روان‌شناسان دين: ايزدآران) دارند؟ اصولاً آیا رؤیاهای پیامبر محدود به همین‌ها بوده است؟ چرا از میان آن همه رؤیاهای ممکنه‌ای که آدمی در طول عمرش می‌بیند، تنها مجموعه‌ای گزینشی نامِ قرآن می‌گیرد؟ چه دلیلی دارد که رویای کسی (با فرایند شناخته‌شده بالا) برای دیگری منبع حجیت باشد، و چرا من باید رویایی آن‌چنینی را گردن بنهم؟ اصولاً آيا مگر تمام قرآن صورت‌هاي خيالي در مورد قيامت، سجده ملائکه، خضوع آسمان و زمين، نزول فرشتگان و … است؟ قضاياي ناظر به خارج و گزارش از اتفاقات بيرونيه در آن يافت نمي‌شود؟ و آيا پيامبر خودش آنقدر هوشمندي نداشت که فرق رويا و وحي را بداند و همان‌طور که در مورد يوسف از رويابيني ياد مي‌کند، و در مورد خودش نيز به جاي آنکه بارها بگويد بر من وحي مي‌شود، بگويد در رؤيا ديدم؟ چگونه مي‌توان دست‌کم، زبان ناظر به واقع را در بسياري از گزاره‌هاي قرآني ناديده گرفت، و زبان آن را «يکسره» رويايي، خيالي، و شعري دانست؟ به چه دليل «تردید نباید کرد که زبان قرآن هم یکسره زبان رؤیا است»؟.

شايد ايشان در پايان تنها تنها با تبسمي از پشت همان عينک جذاب علمايي‌شان، با مصرعي از حافظ که «نقدها را بوَد آيا که عياري گيرند»، بگويند آقا جان رنج بيهوده کشيده‌ايد؛ من که از همان ابتدا گفتم، رؤياي رسولانه نه اين اضغاث احلامي است که ما مي‌بينيم؛ سنخ آن اساساً متفاوت است و تو کار پاکان را قياس از خود مگير. خب، بنده هم خواهم گفت اتفاقاً چنين جايي‌ست که «قلم مي‌شکند» و ديگر توصيه به روان‌کاوان براي تعبير خواب، مانند توصيه به تحقيق در پَر سيمرغ به پرنده‌شناسان است. چيزي را که نه مي‌دانيم چيست، نه قابل تعريف است، و نه حتي تصوير درستي از آن داريم، و نه اصولاً ابطلال‌ناپذير است (مبناي مورد پذيرش ايشان)، چگونه و با چه ابزاري بايد به سراغ آن رفت و تعبيرش کرد؟ اين تفاوت نهادن، ولو به صورت تشکيکي، آيا راه را براي غاليان براي تمايز نهادن در حتي سنخ بدني پيامبر باز نمي‌کند؟

خواب، خواب است؛ و رؤيا،‌ رؤيا. در همگان نيز يک مکانيسم دارد، که علم امروز آن را مي‌شناسد و براي شناخت بيشتر آن تلاش مي‌کند. به عنوان مسلماني که اندکي با علوم انساني جديد آشنايي دارد، نمی‌توانم وحي را خواب و رؤيا بشمارم. اگر چيزي به نام وحي در عالم امکان‌پذير باشد؛ ماهيت آن همان است که قرن‌ها مورد پذيرش اکثريت بوده است.

در پایان، به حکم بایستگیِ اخلاقی و دینیِ قدردانی، از اینکه با اندیشه­ورزی­هایشان، تحریکی در کاروان کندپا و بلکه به گل نشستۀ اندیشه می­افکنند، سپاسگزارم

[1]  گرچه در فلسفة علم از پارادایم‌های دیگری نیز سخن می‌رود، اما به هر حال آنچه بر علم تجربی جدید حاکم است، کمابیش اصول پوزیتویستی در قرائت‌های متأخر آن است.

[2]  خواب دارای پنج مرحله است: چهار مرحله خواب بدون رم ( NREM ) (بدون حرکات سریع چشمی) و یک مرحله با رم ( REM ) (حرکات سریع چشمی). وقتی بیدار و فعال هستیم، مغز امواج بتا صادر می‌کند. دامنه این امواج ضعیف و فرکانس آنها بین 15 تا 17 سیکل بر ثانیه است. وقتی چشم‌هایمان را می‌بندیم و پیش از خواب رفتن دراز می‌کشیم، مغز امواج آلفای زیادی می‌فرستد. امواج آلفا دامنه ضعیف و فرکانسهای بین 8 تا 13 سیکل بر ثانیه دارند.

مرحله اول

وقتی ما به مرحله اول خواب وارد می‌شویم، امواج مغزی از آهنگ آلفا به تتا عبور می‌کنند. امواج تتا که فرکانس آنها بین 6 تا 8 سیکل بر ثانیه است با حرکات آرام چشمی همراه هستند. تبدیل امواج آلفا به امواج تتا می‌تواند حالت خواب آور به دنبال آورد. در این دوره ما تصاویر توهمی کوتاهی می‌بینیم که به تصاویر رویا شباهت دارند و مثل یک عکس روشن هستند. این تصاویر احتمالا به خلاقیت مربوط می‌شوند. مرحله اول خواب سبک‌ترین مرحله آن است. اگر در این مرحله از خواب بیرون بیاییم، احتمالا احساس خواهیم کرد که اصلا نخوابیده‌ایم.

مرحله دوم

پس از 30 تا 40 دقیقه خواب در مرحله اول ، در سراشیبی مراحل دوم ، سوم و چهارم خواب می‌افتیم. در طول مرحله دوم امواج مغزی دامنه متوسط و فرکانس تقریبا 4 تا 7 سیکل در ثانیه را نشان می‌دهد، اما با دوکهای خواب همراه هستند. دوکهای خواب فرکانس بین 12 تا 16 سیکل در ثانیه دارند و برنامه‌های کوتاه فعالیت سریع مغزی را نشان می‌دهند. در طول این مرحله ما دوره‌هایی را نیز تجربه می‌کنیم که اصطلاحا مجموعه K نامیده می‌شوند. مجموعه K در اثر افزایش کوتاه مدت فعالیت مغز که در اثر واکنش به محرکهای خارجی مثل سر و صدای کتابی که به زمین می‌افتد، یا محرکهای درونی مثل گرفتگی ماهیچه پا بوجود می‌آید.

مرحله سوم

حدود پانزده دقیقه بعد وارد مرحله سوم خواب می‌شویم که به علامت آن وقوع فعالیت امواج دلتا با ارتفاع بالا (و فرکانس کمتر از 3،5 هرتز) است. تمایز بین مرحله سوم و چهارم خواب کاملا مشخص نیست. مرحله سوم دارای 25 تا 50 درصد فعالیت دلتا و مرحله چهارم بیشتر از 50 درصد فعالیت دلتا را دارا است.

مرحله چهارم

مرحله چهار عمیق‌ترین مرحله خواب را تشکیل می‌دهد. مرحله‌ای که بیدار شدن از آن دشوار است. تنها صدای بلند موجب بیداری فرد از این مرحله خواب می‌شود و وقتی هم که بیدار شد، گیج و منگ است. در این مرحله امواج دلتا کند می‌شوند، تعداد آنها به نیم تا دو سیکل در ثانیه می‌رسد و در این لحظه است که بزرگترین دامنه را دارند.

مرحله پنجم

تقریبا نیم ساعت پس از خواب عمیق در مرحله چهار ما مسیر برگشت را پیش می‌گیریم. دوباره هر یک از مراحل را پشت سر می‌گذاریم تا به مرحله‌ای برسیم که آن را خواب رم ( REM ) می‌نامیم و منظور از REM حرکات سریع چشمی است که از زیر پلکها قابل روئیت است و شاخص این دوره به حساب می‌آید. در دوره خواب REM مغز امواج تقریبا سریع و با دامنه ضعیف تولید می‌کند. این امواج به امواج تولید شده در خواب سبک مرحله اول شباهت دارند. خواب REM خواب تناقضی نیز نامیده شده است، زیرا خطوط EEG مورد مشاهده در دوره خواب REM فعالیتی ایجاد می‌کنند که تا اندازه‌ای به فعالیت حالت بیداری شباهت دارد.

 

در طول خواب REM مقدار استیل کولین مغز افزایش می‌یاید. اما مقدار نور آدرنالین و سروتونین آن کاهش پیدا می‌کند. خواب REM نیز خواب عمیقی است, یعنی در این دوره به سختی بیدار می‌شویم. اولین ورود ما به مرحله 4 خواب معمولا طولانی‌تر است. به تدریج که شب پیش می‌رود، خواب سبکتر می‌شود. دوره خواب REM به تدریج افزایش می‌یابد و نزدیک صبح آخرین دوره خواب REM ممکن است نیم ساعت طول بکشد.

.

.


.

فایل pdf مقاله رؤیای رسولانه، یا امواج آلفا، بتا،‌ تتا،‌ و دلتای محمدی (ص)

.


.

رؤیای رسولانه، یا امواج آلفا، بتا،‌ تتا،‌ و دلتای محمدی (ص)

نویسنده: محسن زندی

.


.

6 نظر برای “رؤیای رسولانه، یا امواج آلفا، بتا،‌ تتا،‌ و دلتای محمدی (ص) ؛ نوشتاری از محسن زندی

  1. نویسنده محترم این یادداشت چند بار دچار مغالطه شده اند از اشتراک لفظی تا فضل فروشی و خلط امکان و واقع
    چند بار هم متلک گفته اند
    گمان می کنم ایشان «خوابیدن» را با «خواب دیدن» آمیخته اند.

  2. اینجانب نظر رؤیای رسولانه دکتر سروش را قبول ندارم واعتقاد دارم این نظریه در آینده تبعات منفی بسیار بدی خواهد داشت و فهم ما از قران را دچار انحراف خواهد کرد ولی ایشان به تنهایی در یک طرف ایستاده و همه اساتید و روشنفکران مخالف ایشان در طرف دیگر متاسفانه تمام نقدهای بر ایشان بسیار بسیار ضعیفند گویی عقول آدمیان این عصر توان نقد افکار ایشان را ندارند دکتر سروش با نظرات درست یا غلطشان می توانست تحول عمیقی در وضعیت تفکر این جامعه ایجاد کند ولی صد حیف که با نقدهای ضعیف این امر تحقق نمی یابد

  3. با سلام
    جناب آقای زندی عزیز، بسیار لذت بردم.
    ان شاءالله آقای سروش پاسخ درخوری بدهند و از ابهام(های) این نظریه بکاهند.
    متأسفانه هنوز فرصت نکردم مقاله را با فراغ بال و به طور دقیق بخوانم.
    دو نکته تقدیم به شما:
    با این جمله به هیچ وجه موافق نیستم: «اگر چیزی به نام وحی در عالم امکان‌پذیر باشد؛ ماهیت آن همان است که قرن‌ها مورد پذیرش اکثریت بوده است.» چرا که طبق مبنایی ترین پژوهش های پذیرفته و موجّه در حوزه ی فلسفه ی زبان – با عنایت به مثال مفهوم واقع نشدن سخنی که در پسِ آن ذهن انسانی نیست، با اشاره به مثال شیرِ سخنگوی ویتگنشتاین متأخر در کاوش های فلسفی – پذیرفتنی نمی نماید.
    صرفاً برای خالی نبودن عریضه توجه شما را به این نکته نیز جلب می کنم، فرمودید: «…و نه حتی تصویر درستی از آن داریم، و نه اصولاً ابطلال‌ناپذیر است (مبنای مورد پذیرش ایشان)…»
    البته می دانم که «نه اصولاً ابطال پذیر» یا «اصولاً ابطال ناپذیر» مد نظر حضرت عالی است. ولی سروش در برنامه ی پرگار، تلویحاً، و در پاسخ به پرسش های کاربران فضای مجازی، صریحاً، به مبنای لاکاتوشی – و نه پوپریِ – خود در حوزه ی فلسفه ی علم اشاره می کند؛ فضایی که ابطال پذیری در آن مطرح نیست بلکه سیستم های تبیینی مورد اشاره هستند که جایگزین یکدیگر می شوند.
    امیدوارم بیشتر شاهد مقالات شما در عرصه ی مطالعات دینی باشم.
    (ایمیل را اشتباه وارد می کنم.)

  4. همه این حرف ها درست است. یعنی هنگام خواب دیدن این اتفاق ها در مغز به وقوع می پیوندد. ولی خواب دیدن امری فرا مادی است و در واقع این روح غیر مادی است که خواب میبیند ولی این انفعال روحانی ، کنش هایی مادی نیز دارد. مثل فردی که ناراحت می شود و ناگاه قلبش ، دچار ضربان‌ می گردد.آنکه ناراحت می شود روح است ولی چنین انفعالی در سطح روح، اثرات خاصی در بدن می گذارد.
    در قضیه رویا و مکاشفه عرفانی نیز چنین است. قطعا مغز ، به عنوان بستری برای فعالیت های مختلف روح در عالم ماده ،‌ با فعالیت های روح دچار برخی اثرات و کنش و واکنش هایی خواهد شد. و این امر ، به هیچ وجه فرامادی بودن رویا یا مکاشفه را نفی نمی کند بلکه تنها شدت اتحاد و یگانگی روح و بدن را برای ما حکایت می کند.

    برای اثبات روحانی بودن ادراکات انسان هم ، شما را ارجاع می دهم به کتب و مقالات فلسفی مربوط به این امر.

  5. روح هم که بنا بر غیر مادی بودنش می تواند با عوامل غیر مادی خلقت از فرشته تا خدا ، متصل شود و در رویا یا مکاشفه ، فراتر از ذهنیات و تجربیات پیشین خود ، واجد ادراکات بکر و ناب گردد.

    مثل رویا های صادقه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *