تا همین شهریور کرونایی، وضع دانشجویان دکتری ما از این قرار بود که باید پذیرش یک مقالۀ علمیپژوهشی (از این به بعد: عپ) میگرفتند – آن هم فقط عپ وزارت علوم، نه عپ دانشگاه خودشان! – تا بتوانند از رسالۀ خود دفاع کنند و پذیرش مقالۀ دومی هم بگیرند تا مدرک مبارک را تحویلشان دهند – که این دومی میشد عپ دانشگاه خودشان هم باشد. اسم استاد راهنما هم الّاوبلّا باید در کنار اسم دانشجو بهعنوان نویسنده میآمد(آن هم نویسندۀ مسئول!)؛ مشاور هم باید میآمد، ولی با یک درجه تخفیف در جرم، میتوانست نامۀ انصراف بنویسد تا مشکلی برای دانشجو پیش نیاید. دستکم برخی از استادان با کل این ماجرا مشکل داشتند، خصوصاً با الزام آمدن اسمشان. من هم از این دسته بودم و بارها در اینباره سخنپراکنی کردم. یک بار احساس کردم حتی رئیس وقت دانشکده هم، که (مثل رئیس فعلی) بهقول معروف از خودمان بود، حرفهای بالاتریها باورش شده که همهجای دنیا همینطور است، و مجبور شدم بگویم وقتی من در یکی از معتبرترین دانشگاههای اروپا مشغول دورۀ دکتری بودم حتی یکبار هم اسم مقالۀ آیاسآی و … نشنیدم، چه رسد به اینکه دفاع یا اخذ مدرکم مشروط به پذیرش یا چاپ چنین چیزی باشد.
القصه اظهارنظر و غرولندهای ما و نامۀ مستدلی که نوشتیم به نتیجه رسید و ناگهان تغییری رخ داد: دستور رسید که از همین پانزدهم آبان برای پیشدفاع و پیامدش دفاع نیازی به پذیرش یک مقاله نیست؛ کافی است دانشجو 5 امتیاز مقاله رو کند، با این توضیح که این پنج امتیاز ناقابل حاصل یک عپ چاپشده و نامۀ پذیرش عپ دومی است بهعلاوۀ پذیرش مقالۀ سومی که میشود عپ نباشد ولی باید فلان و بهمان باشد! روشن است که برای صادرکنندگان این آییننامۀ جدید هم، مثل قبلی، هیچ مشکل شرعی و قانونی در این کار نیست؛ اصلاً چه اهمیتی دارد که دانشجو موقع ثبتنام از چنین شروطی بیخبر بوده است؟ در هر صورت، در قرارداد بین دانشگاه و دانشجو حق همیشه با دانشگاه است.
باز هم القصه، هنوز در بهت هوش و تدبیر آییننامهنویسان و بخشنامهچیهای دانشگاهمان بودیم و البته خیالمان راحت که دستکم یک سالی فیل جدیدی هوا نخواهد شد، غافل از اینکه یک فصل نگذشته، اگرهم نه فیلی گنده، دستکم بچهفیلی هوا میشود! این بار دستور رسید که از این به بعد دانشجو باید همراه با استاد راهنما در سازمان مرکزی در محضر هیاتی هفتنفره پیشدفاع رسالهاش را برگزار کند تا کیفیت رساله تضمین شود و اجازۀ دفاع را صادر بفرمایند! (حالا که حکایت را قبل از انتشار بازخوانی میکنم، به نظرم میرسد که این بچهفیل هیچ هم از فیل کم ندارد!)
نه که فکر کنید قصه تمام است و مدیران ارشد ما از امور مهمتر غافلاند! حواسشان به ارتقای علمی استادان هم هست و همین روزها دستور فرمودهاند هر عضو هیئت علمی در سال باید «دستکم دو وبینار» ارائه کند؛ آخر، ترمی پانزده واحد تدریس موظف و ضرورت دو مقاله برای ترفیع پنجاهشصت هزار تومنیِ سالانه کاری نیست! وانگهی، مگر سخنرانی کردن هم کاری دارد؟
باری، ما ماندهایم چه کنیم و به که نامۀ سربسته بنویسیم و با که سخن بگوییم تا مبادا سرکنگبین صفرا بیفزاید! دست روی دست هم که نمیشود گذاشت، و نتیجهاش میشود این حکایتنویسی، که لزومی ندارد تفصیل بیشتری پیدا کند و شامل جزئیات شود، و اصلاً مگر مثلاً دربارۀ مفسدههای الزام به پذیرش و چاپ مقاله برای دفاع از رسالۀ دکتری حرف ناگفتهای مانده است؟ مگر گفتن دارد که مسئول و متکفل بخش علمی هر دورۀ تحصیلی و رسالههای دانشگاهی گروه تخصصی و دانشکدۀ مربوط است، نه سازمان مرکزی و غیرمرکزی، و اگر هم گروه و دانشکدهای صلاحیت چنین مسئولیتی را ندارد آن گروه و دانشکده را باید تعطیل کرد یا محدود ساخت و مثلاً اجازۀ دانشجوی دکتری گرفتن را از آن سلب کرد؟ مگر گفتن دارد که جایی برای خردهفرمایشهای اضافی نیست وقتی اعضای هیئت علمی، با کار موظف یکونیم برابر همکارانشان در دانشگاههای دولتی، برای اعتراض به حقوق شرمآور خود، ناامید از مدیران دانشگاه متوسل به تحصن در مقابل مجلس شدهاند(آن هم در شرایط کرونایی و اوج آلودگی هوا)؟ مگر گفتن دارد….؟
تمام کنم. چند سالی پیش، در زمان رئیس اسبق دانشگاه و در واکنش به سخنان خلاف واقعی که طرح شده بود و ظلم آشکاری که نسبت به عدهای از همکاران رفته بود، مطلبی منتشر کردم (اینجا بخوانید) با این هشدار در پایانش که «مقصران بترسند از آه مظلومان!»؛ گمان میکنم طولی نکشید که آن آه اثر کرد. اکنون هم آهِ بلند و کوتاه بسیار است!
مالک حسینی
استادیار گروه فلسفه، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران! (تازه، خبر ندارید که برخی مدیران پژوهش همین دانشگاه – با استفاده از اختیارات شخصی خود! – اصرار پشت اصرار دارند که دانشجویان به ذکر این مشخصات اکتفا نکنند و اسم دانشکده را هم در مقالۀ مستخرج از رسالۀ خود بیاورند! آخر، چرا امتیاز بالارفتن «رنکینگ» فقط نصیب دانشگاه شود و دانشکده بیبهره بماند؟ رنکینگ است که اهمیت دارد، وگرنه دانشکده مثلاً چه احتیاجی به قرائتخانهای کوچک دارد تا دانشجویان جایی برای مطالعه در اوقات آزادشان داشته باشند؟ بله، فقط قرائتخانه؛ در زاید بودن کتابخانه برای دانشکده که تردیدی نیست!)
.
.
با سلام و عرض ادب خدمت استاد محترم
بسیار امیدوارم که نظر بنده به کسی بر نخورد اما واقعیت این است که اساتیدی که در دانشگاهها هستند و از انواع و اقسام فیلترها گذر کردهاند، ـ که معمولاً بیسوادها تخصص گذر کردن از این فیلترها را دارند ـ لاجرم اکثراً سواد کافی و وافی در موضوعی که در حال تدریس آن هستند را ندارند؛ یک کتابی میخوانند و همان را برای دانشجویان بازگویی میکنند، آنوقت همیشه دادشان به آسمان است که در فلان کشور و بهمان ولایت توسعهیافته حقوق اساتید دانشگاه اینقدر و آنقدر است و حقوق ما قابل مقایسه با حقوق آنها نیست. در حالی که نه سواد خود را با آن استاد خارجی مقایسه میکنند و نه وضعیت دخل و خرج آن کشورها را با ایران مقایسه میکنند؛ فقط همواره در تلاش هستند که حقوقشان را به حقوق آنها برسانند.
فرمودهاید که اساتید محترم به «حقوق شرمآور» خود اعتراض میکنند؛ نمی دانم آیا امکان دارد که یکی از این عزیزان، یک بار در آن پلاکاردهایی که دستشان هست، اعلام کند که «من فلان مقدار دریافت میکنم و کم است» بعد یک مقایسهای بکنیم با سایر اقشاری که در این کشور زحمت میکشند؟
اینها فقط فریاد میزنند که «کم» است، اما اینکه چقدر میگیرند که کم است مشخص نیست.
بنده اساتیدی را سراغ دارم که به هیچ وجه، بههیچ وجه، بههیچ وجه لیاقت اینکه در دانشگاه تدریس کنند را ندارند، بلکه از طریق سفارشهای بچههای بالا و پایین به کسوت استادی درآمدهاند، و حداقل دریافتی آنها ۸ میلیون تومان میباشد،
گاهی هم در جای دیگر ، هیئت علمی پارهوقت هستند، هیچ کار پژوهشیای هم انجام نمیدهند، موظفی تدریسی دارند و بقیه ساعات را در دورهمی دانشگاه هستند.
به نظرم حقوق بسیاری از اساتید محترم دانشگاه، بسیار بیش از استحقاقشان هست.
ممنون از اینکه بالاخره یک استاد منصف از حق دانشجوی دکتری دانشگاه آزاد دفاع کرد.
باسلام
اینجانب ازفارغ التخصیلان همین دانشکده هستم واگر صدانت محملی برای چاپ مقالات دانشگاهی ونقد آن دارد قصه پرغصه وضعیت اسف باردانشجویان واستثماری که ازسوی دانشکده وبسیاری ازاساتید آن میشوند خواهم نگاشت.