این هفته در یک سرمقاله که همزمان در چندین روزنامه در سطح کشور چاپ شده بود ستوننویس واشنگتن پست مایکل گرسون گفت که نگران است، چون سخنرانی شروع بکار رئیس جمهور ترامپ رابطۀ ویژهای میان مردم و رئیس جمهور ایجاد کرد، در همان حال که تلویحاً میگوید فساد در تار و پود دستگاه قانونگذاری تنیده است، عزمش جزم است که در یک صحنۀ دموکراتیک تیشه به ریشۀ خواست مردم بزند. گرسون در خلال این بحث گفت سیاست ترامپ ناخودآگاه متأثر است از فیلسوف قرن هجدهمی اهل ژنو، ژان ژاک روسو.
در مورد ترامپ احتمالاً حق با گرسون است ولی در مورد روسو اشتباه میکند. برخلاف نظر گرسون دیدگاه ترامپ دربارۀ قدرت اجرایی و رابطۀ آن با سپهر عمومی ربطی به حرفهای روسو ندارد. راستش را بخواهید روسو علیه سیاستمدارانی مانند ترامپ به خوانندگانش هشدار میداد. گرسون گمان میکند حرف روسو از این قرار است و مینویسد:
سخنرانی آغاز به کارِ ترامپ حسابی به ژان ژاک روسویِ فیلسوف (یا دستِکم به یک تفسیر از او) مدیون است. روسو از رهبرانی مینوشت که تجسدِ “خواست عمومی” هستند. ترامپ میگوید رانتخوارهایی که مردم امریکا هربار آنها را انتخاب میکنند به مردم خیانت کردهاند. از آنجا که فرایند عادی دموکراسی فاسد شده است، برای جلوگیری از سقوط کامل امریکا دست پرقدرتی لازم است.
او در ادامه مینویسد:
در سخنرانی ترامپ فقط دو بازیگر وجود دارند که هنوز فاسد نشدهاند: مردم و جناب رئیس جمهور. تنها چیزی که ترامپ از شهروندان میخواهد این است که از او حمایت کنند. نتیجه میشود اینکه که عملاً فقط یک بازیگر میماند که بازی میکند. رهبری که ادعا میکند تجسد خواست عمومی است. وقتی ترامپ مدعی است “مشاغل خود را احیاء میکنیم، مرزهای خود را برمیگرداینم، ثروت خود را بازمیگردانیم” این “ما” چه کسانی هستند؟ “مردان و زنان” فراموش شده و یکتا رهبری که آنها را فراموش نکرده است.
در روایت گرسون ترامپ همان رهبری است که روسو میخواست. رهبری که بازتاب خواست عمومی رأیدهندگان است. در نگاه او روسو تابِ سازشکاریهای کثیف سیاست در قانونگذاری را ندارد و دلش پیشِ رهبران قدرتمندی است که فرمان عام میدهند به انجام آنچه باید انجام شود. همین حاکی از آن است که روسو از مخاطرات پوپولیسم و تمامیتخواهی آنقدرها که باید آگاه نبود.
اما آنچه روسو واقعا میگفت این نیست. نقد گرسون به روسو (اینکه روسو تابِ فرایند قانونگذارانه را نداشت و دلش پیش تمامیتخواهی نوپا بود) تاریخ درازدامنی دارد که در عین حال گمراه کننده نیز هست. در واقع، خوانشی مدقانه از روسو و افکارش حاکی از آن است که روسو اگر بود، همین آدمی را که گرسون خیال میکند روسو او را میستود (یعنی همین جناب ترامپ را) سفت و سخت نقد میکرد. روسو اعتقاد نداشت که خواست عمومی یک چک سفید امضاست که دست پوپولیستهای آینده و عوامفریبها را باز میگذارد که هر کاری دلِشان خواست بکنند. او اعتقاد راسخ داشت که حکمرانی (یا اقتدار سیاسی نهایی) باید در اختیار مردم باشد. اما منظورش این نیست که حق همیشه با مردم است. ممکن است مردم تحت تأثیر استدلالهای مجاب کنندۀ افرادی که اهداف خاص خود را دارند از خواست عمومی راستین منحرف شوند.
روسو در کتابش به نام قرارداد اجتماعی هشدار میداد:
“حق همیشه با خواست عمومی است، اما قضاوتی که خواست عمومی را راه میبرد همیشه روشنگر نیست. [خواست عمومی] باید جوری طرح شود که چیزها را همانطور که هستند ببیند، گاه چنانکه باید بر آن ظاهر شوند، تا راه خیر را به آن نشان دهند و دربرابر اغواگری خواستهای خصوصی از آن محافظت کنند.”
روسو علیه سیاستمدارانی مانند ترامپ هشدار میداد. نگرانی روسو از “اغواگریِ خواستهای خصوصی” دقیقاً خطاب به دغدغۀ گرسون دربارۀ ترامپ است. روسو نیز مانند گرسون نگران است عوامفریبیها جذابیتهای پوپولیستی ایجاد کنند و مردم را از خواست عمومی راستین منحرف کنند.
روسو در “گفتاری درباب اقتصاد سیاسی” هشدار داده است که سیاستمداران بلندپروازی روی کار خواهند آمد که مدعی نمایندگی خواست عمومی هستند، حالآنکه ضابطۀ خواست عمومی را متجسد نمیکنند. او مردم را برحذر میداشت که فریبِ “منافع خصوصیای را که انگشتشماری آدم زبردست در پرتو شهرت و زبانآوریِشان بدست آوردهاند نخورند و آن منافع را جایگزین منافع خود مردم نکنند که اگر چنین شود خواست عمومی امری خواهد شد یکسره متفاوت از تعمق و تدبر عمومی.” البته ترامپ از نظر برخی آدم زبانآوری به نظر نمیرسد اما شکی در این نیست که زبانبازیهایش از دید حامیانش جذاب است.
خواست عمومی صرفاً آن چیزی نیست که یک سیاستمدار عوامفریب میگوید، بلکه این خواست ضابطهای اساسی است که به نفع برابری تمام میشود. روسو در کتاب اِمیل نشان میدهد که خواست عمومی “همواره دل در گرو برابری دارد.” او در رسالۀ حکومت لهستان برابری را “ضابطۀ قانون اساسی” توصیف میکند و در کتاب قرارداد اجتماعی خواست خصوصی را که “بنا به ماهیتش دل در گرو جانبداری دارد” در تقابل با خواست عمومی قرار میدهد که دل در گرو “برابری دارد.” معنای این حرف هم برابری در حقوق است و هم برابری در ثروت. در “گفتاری دربارۀ اقتصاد سیاسی” روسو هشدار میدهد که شهروندان میتوانند خاطرجمع باشند که ثروتمندان از “دستاویز خیر عمومی” بهره میگیرند تا به فقرا حمله کنند و منابع باقیماندۀ آنها را مصادره کنند. در نتیجه یک حکومت عادل باید نشان دهد که “با صداقت تمام درپی به ارمغان آوردن عدالت برای همه است و پیش از هرچیز درپی حمایت از فقرا دربرابر استبداد اغنیاست.” حکومت عادل میتواند اینکار را پیش از هر چیز با “ممانعت از نابرابری شدید در داراییها” تحقق ببخشد. کمِکماش معلوم نیست وزارتخانۀ ترامپ خود را وقف کاستن از نابرابریهای اقتصادی کند. اگر بخواهیم روسو را آنقدر که گرسون میخواهد جدی بگیریم باید در این مورد روشن و آشکار باشیم که خواست عمومی نابرابری را یکی از بزرگترین بیماریهای اجتماعی میداند. علاوه بر این روسو مکرر تأکید کرده است که خواست عمومی بالضروره قوانینی پدید میآورد که کاربست عام داشته باشند، نه اینکه از مردم یا گروههای خاصی پشتیبانی کند. او تأکید داشت “نمیشود خواست عمومی معطوف باشد به امری خاص” چراکه اگر حکومت از احزاب یا بنگاههای خاصی حمایت کند، سایر احزاب بخواهینخواهی نشترِ تبعیض و جانبداری را حس خواهند کرد. اگر وزارتخانۀ ترامپ برود سراغ مذاکره برای زدوبندهای مالیاتی بخصوص به سود برخی شرکتها یا برخی شرکتها را به دلایل سیاسی مجازات کند اینکار نقضِ خواست عمومی است.
نباید فیلسوفان را بخاطر اعمال سیاستمداران سرزنش کرد. بیشتر وقتها مفسران وسوسه میشوند فلاسفۀ پرآوازه را بخاطر گرفتاریهای سیاسی، بخصوص در زمانهای سختی و دشواری سرزنش کنند. مثلاً فیلسوف علم نامبردار کارل پوپر دوجلد کتاب نوشت و ظهور هیتلر و موسیلینی و استالین را انداخت گردن افلاطون و هگل و مارکس. هیچ کس به اندازۀ ژان ژاک روسو در معرض اینجور تفسیرهای خصمانه نبوده است. حقیقت این است که خوانش دقیق روسو حاکی از دلایل دیگری برای به پرسش گرفتن وزارتخانۀ نوظهور است. اگر گرسون میخواهد ترامپ را نقد کند البته حق دارد، ولی اگر میخواهد ترامپ را به روسو گره بزند باید برود و دقیق مطالعه کند.
.
.
Would Jean-Jacques Rousseau actually approve of Trump? Not exactly.
In a nationally syndicated op-ed this week, Washington Post columnist Michael Gerson said he was worried because President Trump’s inauguration speech evoked a special relationship between the people and the president, while intimating that the legislature is by its very nature corrupt and determined to subvert the people’s will in a democratic setting. In making this argument, Gerson suggested that Trump’s politics borrows unconsciously from the 18th century Genevan philosopher, Jean-Jacques Rousseau.
Gerson may be right about Trump. However, he’s wrong about Rousseau. Contrary to Gerson, Trump’s ideas about executive power and its relationship with the public have little to do with what Rousseau argued. Indeed, Rousseau actually warned his readers against politicians like Trump.
This is what Gerson thinks that Rousseau is saying:
Trump’s inaugural address owes a great deal to philosopher Jean-Jacques Rousseau (or at least one interpretation of him). Rousseau wrote of leaders who incarnate “the general will.” Trump argues that the American people have been betrayed by the venal people they elect and reelect. Since the normal processes of democracy have been corrupted, bringing America to the brink of ruin, a strong hand is required.
He continues,
In Trump’s speech, there are just two uncorrupted actors: the people and the president. The only thing that Trump asks of citizens is to support him. So this really leaves only one actor who actually acts — a leader who claims to embody the general will. When Trump asserts, “We will bring back our jobs. We will bring back our borders. We will bring back our wealth,” who is the “we”? It is the “forgotten men and women” and the single leader who has not forgotten them.
In Gerson’s version, Trump is the kind of leader Rousseau wanted — someone who reflects the general will of the electorate. He sees Rousseau as impatient with the squalid compromises of legislative politics and friendly to strong leaders with a general mandate to do the things that need to be done. This also implies that Rousseau was less aware of the risks of populism and indeed totalitarianism than he ought to have been.
This is what Rousseau actually says:
Gerson’s criticism of Rousseau — that he was impatient with the legislative process and friendly toward incipient totalitarianism — has a long history. But it is also misleading. In fact, a careful reading of Rousseau and his ideas about the general will suggest that Rousseau would harshly criticize the very figure whom Gerson thinks Rousseau would celebrate — Trump.
Rousseau did not believe that the general will was a blank check that allowed would-be populists and demagogues to do whatever they wanted. He did believe that sovereignty — or ultimate political authority — should rest with the people. However, that did not mean that the people were always right. They might be swayed from the true general will by the persuasive arguments of individuals with their own particular purposes.
As Rousseau cautioned in his “Social Contract”: “The general will is always right, but the judgment which guides it is not always enlightened. It has to be to made to see objects as they are, sometimes as they ought to appear to it, to show it the good road it is looking for and to protect it from the seduction of particular wills.” Rousseau intended this as an invitation to an education in civic virtue and fraternal love among citizens, where “one cannot offend against one of its members without attacking the body.”
Rousseau warns against politicians like Trump
Rousseau’s worries about the “seduction of particular wills” were addressed precisely toward the concerns that Gerson has about Trump. Rousseau, like Gerson, was worried about the ways in which demagogues may make populist appeals and sway people away from the true general interest.
In Rousseau’s “Discourse on Political Economy,” he warned that there would be ambitious politicians who claimed to represent the general will but did not embody its principles. He cautioned the people not to be “seduced by private interests which some few skillful men succeed by their reputation and eloquence to substitute for the people’s own interest. Then the public deliberation will be one thing, and the general will another thing entirely.” Trump may not seem eloquent to some observers, but there is no doubt that his rhetoric appeals to his supporters.
The general will isn’t just what a demagogic politician says it is. Instead, it is a substantive principle that privileges equality. In Rousseau’s “Emile,” he indicated that the general will “always tends to equality.” In the “Government of Poland,” he described equality as “the principle of the constitution.” And in the “Social Contract,” he contrasted the particular will, which “tends, by its nature, to partiality,” with the general will, which tends “to equality.”
This means both equal legal rights and equality of wealth. In his “Discourse on Political Economy,” Rousseau warned that citizens can be sure that the wealthy will employ the “pretext of the public good” to assault the poor and confiscate their remaining resources. A just government, therefore, should show “strict integrity to render justice to all, and above all [seek] to protect the poor against the tyranny of the rich.” It could accomplish this primarily by “prevent[ing] extreme inequality of fortunes.” It is, to put it mildly, unclear that the Trump administration will devote itself to reducing economic inequality. If we are to take Rousseau as seriously as Gerson wants, we should be clear that the general will identifies inequality as one of the greatest social ills.
Furthermore, Rousseau insisted repeatedly that the general will necessarily generates laws that are general in application, rather than favoring particular people or groups. He insisted that “there can be no general will directed to a particular object,” since if the government favored particular parties or corporations, other parties would inevitably feel the sting of favoritism. If the Trump administration starts negotiating special tax deals for some firms and not for others, or punishing specific firms for political reasons, it will be violating the general will.
We shouldn’t blame philosophers for politicians’ actions
Commentators are often tempted to blame renowned philosophers for political difficulties, especially during challenging times. The celebrated philosopher of science, Karl Popper, for example, wrote two volumes blaming the rise of Hitler, Mussolini and Stalin on Plato, Hegel and Marx. No one has been more subject to this kind of strained interpretation than Jean-Jacques Rousseau. Indeed, attentive reading of Rousseau suggests additional reasons to challenge the new administration. If Gerson wants to criticize Trump, he is obviously in his rights, but if he wants to associate Trump and Rousseau, he needs to go back and do some more careful reading.
David Lay Williams is professor of political science and Wicklander Fellow at DePaul University and the author of “Rousseau’s Platonic Enlightenment”(Penn State, 2007) and “Rousseau’s ‘Social Contract’: An Introduction(Cambridge, 2014). He is presently writing “ ‘The Greatest of All Plagues’: Economic Inequality in Western Political Thought” for Princeton University Press.
.
.
آیا ژان ژاک روسو واقعاً ترامپ را تأیید میکند؟
دیوید لِی ویلیامز، دیوید لِی ویلیامز استاد علوم سیاسی دانشگاه دیپول است و نویسندۀ کتابهای روشنگری افلاطونی روسو و درآمدی بر قرارداد اجتماعی روسو. این مطلب 28 ژانویه در واشنگتن پست چاپ شده است.
مترجم: کاوه بهبهانی
.
.
« گرسون » نوشت : « سخنرانی آغاز به کارِ ترامپ حسابی به ژان ژاک روسویِ فیلسوف ( یا دستِکم به یک تفسیر از او) مدیون است » ، و « دیوید لی ویلیامز » نتوانست نشان دهد که « تفسیر مورد نظر گرسون وجود ندارد یا ناممکن است » . شاید از دید روسو رأی غالب عموم به فرد مبین تجسم خواست عمومی در آن فرد نبوده اما « دست کم یک تفسیر از نحوه تجسم خواست عمومی در فرد » می تواند تعلق آرای عمومی به آن شخص باشد ، و این تفسیری ممکن از رابطه خواست عمومی و انتخابات آزاد و عمومی در دیدگاه روسو است .
به نظر من نظر گرسون صحیح است…بدیهی است که روسو از پوپولیزم حمایت نمی کند…نظر رسو به نوعی.اتوریته اکثریت است…یعنی وقتی اکثریتی حاصل شد دیگر در گیر روند قانونگزاری وقتگیر نشویم به عبارتی دموکراسی مستقیم…به نظر من ترامپ تقریبا در این سپهر قرار می گیرد…مقاله نویس می گوید که ترامپ خواست های شخصیش را جای خواست اکثریت جا می زند…بدیهی است که مقصود روسو این نبوده…در واقع مخالفت مقاله نویس با.شخص ترامپ است نه با راه ترامپ…