سه واژهی کلیدی برای بازبینی فهم دینی: زن، زندگی، آزادی
فرهاد شفتی | ماهنامهی کوچه، سال 7، شماره 44
نخستين بار كه شعارِ “زن، زندگی، آزادی” را شنیدم، اگرچه میدانستم که خاستگاه این شعار به مراتب فراتر از بحثهای دینی است، پیوند نزدیکی بین این سه واژه و بحثهای معاصر در بازبینی فهم دینی یافتم. آنگونه که میبینم هر یک از این سه واژه، در کنار چندین پیام و دغدغهی درخور توجه که با خود دارند، به یکی از جنبههای گرانمایهی فهم دینی نیز مربوط میشوند. در واقع این سه واژه را نمایندهی برخی از مهمترین مباحث دینشناسی در این روزگار میبینم.
در بسیاری از مباحث علمی، تعدادی از کلیدواژهها آنچنان نقش پررنگی در فرآیند تحلیل مییابند که رفتهرقته به مدخل آن مباحث تبدیل میشوند. واژهای که به عنوان مدخل یک بحث آرامآرام جای خود را باز میکند نقش موثری در انسجام آن بحث و تبیین اهمیت آن، و نیز در یافتن مسیرهای تحلیلی مناسب برای پرداختن به آن بحث دارد. در این نوشتار سعی من بر این است که پیوند این سه واژه را با مباحث امروزینِ آوردگاهِ فهم دینی به اختصار بیان کنم. به این شکل میکوشم که اندیشمندان و دانشمندان عرصهی دین را به استفاده از این واژهها و معنی و مفهوم آنها به عنوان مدخلهایی برای بازاندیشی فهم دینی فرابخوانم. در اینجا بنا ندارم که نظر خود را دربارهی موضوعات مطرح شده بیان کنم. این نوشتار تنها به منزلهی طرح مسأله است و بنای پاسخگویی ندارد. از همین روی، در این نوشتار تنها به بیان کلّی عناوین مورد نظر بسنده میکنم و وارد مباحث جزیی و فنّیِ این عناوین نخواهم شد. نکتهی دیگر اینکه در این مباحث ما نه با یک دوگانه که با یک دامنه از دیدگاهها روبرو هستیم. با این حال، برای روشن شدن بهتر دعوی این نوشتار، در توضیح هر یک از این عناوین تنها به دو دیدگاهی که کاملا در برابر یکدیگر قرار گرفتهاند میپردازم و دیدگاههای میانه را که با هر یک از آن دو دیدگاه توافقی نسبی دارند وارد بحث نمیکنم. بنابراین تبیین مباحث به صورت رویکردهای دوگانه به معنی انکار رویکردهای واقع در میان آن دوگانه نیست.
در ادامه، هر یک از این سه واژه را به نوبت آورده و پیوندشان را با یکی از مباحث برجسته و پرتنِش در فهم دینی توضیح میدهم. جستارهای هر واژه در شش قسمت آمدهاند: معرفی رویکردهای متقابل، ارائهی مثال، اشارهای به نمونهی استدلال در هر رویکرد، برخی چالشهای نظری، برخی چالشهای عملی، و در آخر تاکید بر پیوند کلید واژه. برای روشن کردن ساختار بحث، هر یک از این شش قسمت در قالب یک پاراگراف آمده است.
**********
– زن: قوانینِ شریعت اسلام ۱۵ قرن پیش برای اعراب شبه جریزه، به خصوص ساکنین مکه و مدینه و نواحی اطراف نازل شد. بخش عمدهای از این قوانین بر مبنای ساختار فرهنگی و اجتماعی عصر و مکان وحی بود. نگاه سنّتی این قوانین را مستقلّ از زمان و مکان میداند و در دستودلبازترین صورت، تنها تنظیم بعضی جزئیات را روا میدارد. تقسیم احکام به تاسیسی و امضایی و وارد شدن به مباحثههای فقهی در تعریف این دستهبندی، تایید یا ردّ آن، و در صورت تایید، تبیین مصادیق آن، از مباحث مورد علاقهی این نگاه است. در این نگاه حتی احکام امضایی نیز چندان قابل انعطاف و تجدیدنظر نیستند. این رویکرد را میتوان “رویکرد ایستا” به قوانینِ شریعت نامید. در برابرِ این رویکردِ ایستا به قانونِ شریعت، گروه دیگری از اندیشمندان دینی به “رویکردی پویا” به قوانین شریعت دلبستهاند. در این رویکرد قوانین شریعت، به خصوص قوانین اجتماعی، به تمامی وابسته به شرایط زمان و مکاناند. باورمندان به رویکرد پویا به قوانینِ شریعت بر ایناند که توجه نکردن به شرایط زمان و مکان میتواند قوانین اجتماعی شریعت را بیثمر کرده و موجب زایل شدن حکمت این قوانین شود. در این رویکرد تقسیمبندی احکام به امضایی و تاسیسی زمینهی خوبی را برای آغاز دفاع از این دیدگاه فراهم میکند اما این تقسیمبندیِ فقهی مبنای اصلی دعوی این رویکرد نیست. مبنای اصلی وابسته بودن یا وابسته نبودن احکام به شرایط زمان و مکان است، و این بحث میتواند حتی به احکام تاسیسی نیز سرایت کند.
دو دسته از عمدهترین قوانین شریعت که موضوع این مناظره هستند قوانین جزایی و قوانین مربوط به زنان است. قوانین جزایی مانند احکام سالب حیات و یا احکامی که منجر به جرح میشوند موضوع اصلی این اختلاف نظراند. از جمله قوانین مربوط به زنان میتوان از قانون ارث، جایگاه زن نسبت به شوهر یا “قیّم”، حق طلاق و نسبت زن به مرد در شهادت برای امور مالی نام برد. فراتر از این، قوانین اینگونه در کل بر حقوق اجتماعی و جایگاه زنان در جامعه تاثیر میگذارد. بر مبنای دیدگاه شریعت پویا تمامی این احکام با شرایط فرهنگی و اجتماعی زمان و مکان وحی سازگار بودند و در زمان و مکانی که این سازگاری برقرار نباشد این احکام نیز نمیتوانند و نباید برقرار شوند وگرنه این جفایی خواهد بود به حقوق اجتماعی و جایگاه زنان.
رویکرد ایستا این تلقّیِ پویا از قوانین شریعت را نمیپذیرد و آن را به سبُک کردنِ شریعت و حدّاقلی کردن دین متهم میکند. پرسشِ نقّادانهی رویکرد ایستا از رویکرد پویا را میتوان در عبارتِ “از کجا میدانید؟” خلاصه کرد. رویکرد ایستا بر اینکه آورندهی اصلی این احکام خداوندِ حکیم و علیم است، و نیز بر پیآمدهای کلامی خاتمیتِ پیامبر تاکید میکند و بر همین مبنا قوانین شریعت، از جمله قوانین مربوط به زنان را، همواره به نفع جامعه، و به نفع حقوق و جایگاه زنان، میداند. در مقابل رویکرد پویا به نقش عقل و عقلا در دین و در قوانین شریعت اشاره میکند و گاه به اصطلاحاتی مانند “منطقة الفراغ عقل” روی میآورد تا حوزهی استحفاظی شرع را بر مبنای عقل محدود کند. این رویکرد معمولا به محدود کردن قوانینِ ایستای شریعت به احکام عبادی و تجدید نظر در احکام غیر عبادی میانجامد.
در عرصهی نظر و استدلال، از چالشهای اصلی رویکرد ایستا توجیه مناسب بودن قوانین اجتماعی شریعت در زمان معاصر با وجود اذعان به سازگار بودن آنها با شرایط زمان و مکان وحی است. در مقابل، رویکرد پویا نیاز به توجیه سکوت منابع متنی دین دربارهی دغدغهی ایشان دارد. به این منظور پیروان این رویکرد گاه به ناگزیر به مباحث کلامی و مباحث مربوط به فلسفهی دین روی میآورند.
از جمله مهمترین چالشهای عملی رویکرد ایستا به قوانین شریعت، پاسخگویی به عملی نبودن یا به صلاح نبودن اجرای برخی از احکام اجتماعی است. در واقع و در عمل بر بسیاری از این احکام در کشورهای مسلمان، به کمک ابزارهای فقهی و قانونی، سرپوش تعطیل گذاشته میشود. در برابر، چالش رویکرد پویا تبیین چگونگی تشخیص مصلحت بر مبنای فهم عقلا، چگونگی تشخیص عقلا و تدوین فرآیندی برای حرکت در مسیر شریعت پویا است.
از آنجا که مباحث مربوط به حقوق زنان از مشهورترین و پرابتلاترین مباحث در نزاع رویکرد ایستا و پویا به قانون شریعت است، واژهی «زن» میتواند کلیدواژه و مدخلی باشد برای پرداختن به این منازعه و پیش بردن استدلالات طرفینِ دعوی.
– زندگی: این پرسش همواره در میان دینداران و دانشمندان دین در رفتوآمد بوده است که هدف از دین چیست و مرز و کرانهی دین کجاست. به نظر میآید که دو دیدگاه متفاوت دربارهی هدف دین و گسترهی امور دینی وجود دارد. در یک رویکردِ “مکتبمحور” (ایدئولوژیک)، دین نظامِ گستردهای است که بر تمامی شئون زندگی حاکم است. از این منظر، انسانِ دیندار خود را همیشه در ماموریتی از سوی دین برای تصحیح شئون زندگی در هر جایی که در دسترس باشد میبیند. این مبارزهای است تمامناشدنی برای گستراندن آنچه او دستور دین میداند بر زندگی خود و دیگران، و پیکاری است (نه لزوما به معنی جنگ) با هر آنکه او مخالفِ دین خود میداند. به این شکل دین بر تمام اجزای زندگی فرد حاکم میشود و او به هر سو که نظر میکند جز کارزار میان حقّ و باطل نمیبیند. گسترهی ماموریت دینی که چنین فردی برای خود قائل است جهانی و نامحدود است زیرا او همگان را در یکی از دو جبههی حق و باطل میبیند. در برابر، رویکردی “مسلکمحور” به دین وجود دارد. در این رویکرد، دین روشی است برای تزکیهی نفس و البته که برای تزکیهی نفس، برخی از شئون زندگی نیز باید تنظیم و مهار شوند. تفاوت اصلی اما در این است که در دیدگاه مکتبمحور دخالت در تمام شئون زندگی وآن ماموریتِ جهانی از ذات دین است، اما در نگاهی مسلکمحور دخالت در شئون زندگی ضرورتِ ذاتی ندارد. حاصل این دیدگاه این است که دیندار خود را بیش از آنکه مامورِ تبلیغ و تاسیس دین بداند، رهروی دین میداند. در این راه و در این سلوک هر جا بتواند دست دیگری را بگیرد چنین میکند اما خود را مامور گستردن دین در زندگی همگان نمیداند. او مهمترین میدان کارزار میان حقّ و باطل را در نفس خود میبیند و جهان و جهانیان را به صفوف حق و باطل تقسیم نمیکند.
دیدگاه اوّل متمایل به نگاهی تأدیبی از زندگی است. در این برداشت دغدغهی تاسیس و تحکیم دین بر دیگر دغدغههای زندگیِ روزمره سایه افکنده است. شرکت در مناسک، برنامهها و مراسمِ (نه صرفا عبادی، بلکه همچنین) عقیدتی، تمایل به اندرز و ملامت در جهت دیندار کردن جامعه و تلاش برای بالا نگهداشتن پرچم دین معمولا و کم و بیش از شاخصههای این رویکرد است. آنها که به رویکرد دوم مایلاند اگرچه ممکن است دغدغهی تاسیس و تحکیم دین را داشته باشند اما آن را سردسته و پیشآهنگ دغدغههای دیگر زندگی نمیبینند. در میان ایشان آنها که در دین کوشاترند به جنبههای تربیتِ فردی دین برای خود و نزدیکان بیش از جنبههای تبلیغی مربوط به تاسیس و تحکیم دین مایلاند. سخن در این نیست که کدام دسته دیندارتر یا وارستهتراند. در میان هر دو، نمونههای عالی دینداری و وارستگی فراوان است. آنچه این دو دسته را در صورت و در رفتار و اندیشه از یکدیگر جدا میکند، نه درجهی دینداری و وارستگی که برداشت هر یک از گرانیگاه دین است.
رویکردِ مکتبمحور رویکردِ مسلکمحور را بر نمیتابد و آن را “به حاشیه بردن دین” میداند. رویکرد مکتبمحور با پررنگ کردن جنبههای ظلمستیزی و تبلیغاتیِ مستور در متون دینی و تاریخ دینداری سعی در برپا نگهداشتن دیدگاه خود دارد. از سوی دیگر رویکردِ مسلکمحور رویکردِ مکتبمحور را به فاصله گرفتن از اصل و هدف دین متهم میکند و با استفاده از جنبههای درونگرایی و آخرتمحوریِ مستور در متون دینی و تاریخ دینداری در تلاش برای استوار داشتن دیدگاه خود است.
در کنکاشها و گفتگوهای نظری یکی از چالشهایی که هر دو رویکرد با آن روبرو هستند نشان دادن همراهی متن مقدّس و مفاهیم دینی با دیدگاه خود است. به نظر میآید که کلمات و مفاهیمی مانند امر به معروف و نهی از منکر، استکبار و مستضعفین، جهاد، و تبلیغ برای هر دسته معنی و کاربرد بسیار متفاوتی دارند.
از چالشهای عملی که رویکرد مکتبمحور با آن روبروست استقلال از سیاستِ حکومت به خصوص سیاستِ حکومت دینی است. وابستگی ایشان به سیاستِ حکومت و یا برداشت ناظران که چنین وابستگی برقرار است، پایههای نظری این رویکرد را لرزان میکند. از آن سو، یکی از چالشهای عملی رویکرد مسلکمحور مواجهه با اتهام قائم بر حق نبودن و اهمیت ندادن به نجات دیگران است.
بدون شک هر یک از رویکردهای مکتبمحور و مسلکمحور بر تلقّی انسان دیندار از بایستگیهای زندگیِ خود و دیگران تاثیر میگذارد. اینکه کدام نوع دغدغه بر زندگی افراد سایه افکنده و جلودار است بیگمان رنگی ویژه به زندگی فرد و نیز اصلِ مفهوم زندگی میدهد. از این منظر واژهی «زندگی» میتواند مدخل مناسبی برای طرح این دو رویکرد و تبادل استدلال صاحبان هر یک باشد.
آزادی: جامعهای که تجربهی مستقیم حضور پیامبر و دریافت وحی را داشت با جوامع مسلمان امروز از بُن متفاوت است. قرآن از مخاطبین مستقیم خود انتظار داشت که دعوت پیامبر را لبّیک گویند و او را یاری کنند و پیامبر نیز مأموریت داشت که اسلام را در سرزمین وحی و در آن جامعه مستقرّ کند. نخستین جامعهی مسلمان که حدود ۱۵ قرن پیش در بخشی از شبهجزیرهی عربستان تشکیل شد پرچمدار حفظ دین اسلام و تثبیت و تحکیم امّت اسلام بود. درجهی وادار کردن افراد آن جامعه به دینداری خود محل بحث است. با این حال دور نیست اگر بر این باشیم که از افراد مسلمانِ آن جامعه انتظار میرفت که با پایبندی به دین جدید، هم جانِ خود را خرّم کنند و هم در پاسداری از دین نقشی داشته باشند. پرسش اصلی این است که شهروندان یک جامعهی مسلمان، در این زمان، در انتخاب نحوهی زندگی تا چه حد حقّ آزادی فردی دارند. بر مبنای رویکردی “وابسته”، هیچیک از نکات بالا تاثیری در این امر ندارند و افراد یک جامعهی دینی در انتخاب منش و روش، مانند افراد جامعهی پیامبر در عصر وحی، وابسته به دستورات دینی هستند و درجهی آزادی ایشان نیز در چارچوب همان دستورات دینی است. در این نگاه، ممکن است که متدیّنین، به صلاحدید، بعضی آزادیهایی را که خلاف شرع میدانند برتاباند، اما در اینکه در نهایت حدود آزادی را برداشت دینی تعیین میکند تردیدی ندارند. دلبستگان به این نگاه ممکن است حتی بر این باشند که صلاح بر این است که آزادی شهروندان در انتخاب نحوهی زندگی حتّی از آزادی افراد اولین جامعهی مسلمان محدودتر باشد. در برابر، بر مبنای رویکردی “مستقل”، میان شرایط و وظایف جامعهی مسلمانِ عصر پیامبر و جوامع مسلمان امروز تفاوت ماهوی است. در این نگاه میزان آزادی در نحوهی زندگی را نه برداشت دینی که دریافت جامعه یا عقلا از اخلاق عمومی تعیین میکند. بر مبنای این دیدگاه افراد جامعهی دینی، در انتخاب منش و رفتار، این حق را دارند که خود را مستقل از دستورات دینی بدانند ولو اینکه برخی دینداران این را به نفع دین و آخرت آن افراد ندانند. برخی از دلبستگان به این دیدگاه بر ایناند که حتی در عصر پیامبر نیز مردم بیش از آنچه صاحبان نگاه دیگر میپندارند در منش و رفتار آزاد بودهاند.
در زمانی که در آن به سر میبریم شاید برجستهترین مثال برای تبیین تفاوت این دو رویکرد بحث قانون حجاب باشد. با این فرض که حجاب واجب شرعی باشد، پرسش این است که آیا باید افرادِ جامعه را به این واجب تکلیف کرد یا نه. بر مبنای رویکرد وابسته، پاسخ این پرسش به طور بدیهی بله است. موضوع حجاب همچنین نمونهی خوبی است از مواردی که بر مبنای صلاحدید این رویکرد، جامعه حتی بیش از اولین جامعهی مسلمانان مکلّف شده و محدود میشود. بر مبنای فقه اسلامی که خود بر مبنای آیات قرآن است، زنان سالمند میتوانند حجاب بردارند، همچنین زنان غیرمسلمان مکلّف به حجاب نیستند. با این حال بر مبنای رویکرد وابسته، و به صلاحدید دلبستگان به این رویکرد، هر دو دسته از این زنان در جامعهی امروز ایران ملزم به حجاباند. این الزام حتی شامل زنان غیرمسلمان غیرایرانی که از کشور بازدید میکنند نیز میشود. در برابر، رویکرد مستقل ممکن است توصیه به حجاب کند اما این توصیه را به مرزهای اجبار نمیرساند چون بر این است که مبنای محکمی برای اینکه از مسلمان امروز همان توقعی را داشته باشیم که از مسلمان جامعهی پیامبر میرفت نداریم. تاکید میکنم که این مثال با فرض واجب بودن حجاب است، که اگر این فرض مخدوش شود آنگاه این مثال ارتباط چندانی به موضوع مورد بحث نخواهد داشت.
پیروان رویکرد اوّل خود را از این اندیشه بری میکنند و آن را موجب سست شدن ارکان دین میدانند. ایشان میتوانند نشان دهند که در متن مقدس استثنایی برای آیندگان نیامده است و بر ایناند که خطابهای مکلفکنندهی قرآن و دستورات آمده در دیگر متون دینی در لفظ عمومیت دارند. در برابر پیروان رویکرد مستقل از استدلالاتی بر مبنای نقش و ماموریت خاصّ پیامبر در میان قوم خود و سازگار بودن دین و اسلام با حقّ آزادی در چارچوب عرف اخلاقی جامعه استفاده میکنند تا میان مسلمانان امروز و مسلمانان عصر پیامبر، از نظر توقعی که میتوان داشت، تفاوت قائل شوند.
از جمله مهمترین چالشهای نظری رویکرد وابسته، مواجهه با بحثهای رقیب دربارهی نقش و ماموریت خاص پیامبر برای جامعهی خود و حوزهی ماموریت پیامبر است. برای رویکرد مستقل، دفاع از حقّ آزادی (در چارچوب عرف اخلاقی) در برابر استدلالات متنمحور گاه چالش برانگیز است.
چالش عملی رویکرد وابسته همان است که در بخشی از جامعهی ایران شاهد آنیم، یعنی پایبند نبودن و حتی سرپیچی کردن از آنچه دلبستگان به رویکرد مستقل ضروری دین میدانند. پیروان رویکرد مستقل نیز همواره با این پرسش روبرو بودهاند که اگر مبنا عرف اخلاقی جامعه باشد مرز و انتها کجاست و یک جامعهی دینی تا کجا میتواند با عرف اخلاقی سازگار بماند.
واژهی «آزادی» گرانیگاه مناسبی است برای دعوت از صاحبان هر یک از این دو رویکرد تا استدلال و دلایل خود را برابر یکدیگر نهند و در استوارسازی نظر خود در برابر نظر مخالف بکوشند.
**********
مایلم دوباره تاکید کنم که در این مختصردر توضیح هر یک از عناوین تنها به دو دیدگاهی که کاملا در برابر یکدیگر قرار گرفتهاند پرداختم و دیدگاههای میانه را که با هر یک از آن دو دیدگاه توافقی نسبی دارند وارد بحث نکردم. این نکته را نیز اضافه میکنم که سه موضوع مطرح شده در این نوشتار به یکدیگر مربوط اند و هر یک از رویکردها در یک موضوع با رویکرد آمده در موضوع دیگر پیوند عمیق دارد.
یک جامعهی زنده و بالنده همواره در پی بازبینی رویکردهای گذشته است. “زن، زندگی، آزادی” این توان را دارد که مدخل مناسبی برای برخی از مهمترین و بهروزترین مباحث بازبینی فهم دینی شود. “زن” برای مدخل شریعت ایستا یا پویا، “زندگی” برای مدخل دین مکتبمحور یا مسلکمحور، و “آزادی” برای مدخل رویکرد وابسته یا مستقل (به دستورات دینی) به کار خواهند آمد. نسل جوانِ وطن به شعاری رسیده است که در کنار تمامی خاستگاههای دیگر، چنین توانِ نهفتهای به عنوان مدخل بازبینی فهم دینی دارد. تاریخ ادیان و به خصوص تاریخ اسلام همیشه شاهد پربار شدنِ فهم دینی از طریق گفتگو و مباحثه بوده است. پربار شدن فهم دینی هم متدیّنین را سرزنده و مسرور میکند و هم غیرمتدیّنین را آسودهخیال میکند. تا باد چنین باد.
رویکرد قرآن محور میتواند رویکردی با سندیت امروزی وخالص باشد…پویایی و خالص بودن این رویکرد یعنی میزان قرار دادن پیام الهی با رعایت همواره اتصل قول درآن…اتصال اجزاء هر ایه و اتصال آیات هر سوره و کلین قرآن یعنی فراموش نشدن هیچ آیه یا عبارتی از آن…رعایت اتصال آیات در آن به پیوستگی انسانها و نه فراموش شدن کسی ، منجر میشود…
با این رویکرد همزیستی با گروههای غیر دینی با شروطی امکان پذیر میشود :
لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ ﴿۸﴾
إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۹﴾ ممتحنه
از انجا که در این رویکرد بین خود مومنین رعایت رضایت اجتماعی و بهره مندی هر نیازمندی با شورای اجتماعی پیگیری میشود ، با گروههای سوسیال یعنی طالبین رضایت اجتماعی همزیستی امکان دارد…ملزم بودن به اقتصاد اجتماع محور و پایبندی به اخلاق و آداب عرفی …نه بی قید و بند بودن در اقتصاد و رفتار در جامعه….
بطور خلاصه و در لسان امروز ، موازین سوسیال دموکراسی در حاکمیت میتواند حداقلی از شروط همزیستی باشد ، همزیستی احزاب و دارندگان رویکرد قرآنی و اجتماع گرایان…
این همه ریشه در آن دارد که لزوم پاک شدن اموال در جهت رضایت الهی و رفع فقر و محرومیت در جامعه ، موجب پاک شدن رفتار میشود…رقابت های اقتصادی بی قید و بند به اخلاق و رفتارهای رها و بدون کنترل نیز منتهی میشود…
quranmizan[.]com