مروری بر کتاب «هر دو در نهایت می‌میرند» اثر آدام سیلورا

مروری بر کتاب «هر دو در نهایت می‌میرند» اثر آدام سیلورا

مروری بر کتاب: هر دو در نهایت می‌میرند

سیدمهدی تروهید

«هر دو در نهایت می‌میرند» رمانی است که با پرداختن به موضوعاتی همچون مرگ، زندگی، و اهمیت لحظه‌های کوچک، می‌تواند برای هر خواننده‌ای تجربه‌ای غنی و آموزنده فراهم کند.

کتاب «هر دو در نهایت می‌میرند» (They Both Die at the End) نوشته آدام سیلورا (Adam Silvera)، رمانی جذاب و اثیرگذار است که هم جوانان و هم بزرگسالان را مخاطب قرار می‌دهد. این اثر که یکی از پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز است، و با داستانی دل‌نشین و احساسی، خوانندگان را به درنگ درباره زندگی، مرگ، و اهمیت لحظه‌های کوچک دعوت می‌کند.

داستان کتاب در دنیایی می‌گذرد که در آن سازمانی، کارمندانی به نام قاصد مرگ دارد و آنان به افرادی که قرار است بمیرند خبر می‌دهند که تنها 24 ساعت از زندگی‌شان باقی مانده است. در این میان، دو نوجوان به نام‌های متو تورِز و روفوس اِمتریو تماسی از یک قاصد مرگ دریافت می‌کنند. هر دو به دلایل مختلف در لحظات پایانی زندگی‌شان تنهایند و به طور اتفاقی از طریق یک اپلیکیشن به نام «آخرین دوست» با هم آشنا می‌شوند. یکدیگر را پیدا کنند. آنان با هم تماس می‌گیرند و تصمیم می‌گیرند تا روز پایان عمر خود را با هم سپری کنند.

این رمان به مضامینی چون دوستی، عشق، شجاعت، و اهمیت زندگی در لحظه می‌پردازد. سیلورا با هوشمندی نشان می‌دهد که آگاهی از مرگ قریب‌الوقوع می‌تواند اولویت‌ها و دیدگاه‌های افراد را تغییر دهد. داستان متیو و روفوس -دو شخصیت با پس‌زمینه‌های بسیار متفاوت- به زیبایی بیان می‌کند که چگونه افراد می‌توانند در سخت‌ترین شرایط به یکدیگر کمک کنند و از زندگی لذت ببرند.

آدام سیلورا توانسته است شخصیت‌های واقعی و دوست‌داشتنی خلق کند که خواننده به راحتی با آن‌ها هم‌دلی می‌کند. روایت داستان از دیدگاه‌های مختلف و استفاده از زمان حال، به همراه گفت‌وگوهای صمیمی و واقع‌گرایانه، به داستان جذابیت و پویایی خاصی بخشیده است.

«هر دو در نهایت می‌میرند» کتابی است که خواننده را به تامل درباره مرگ و زندگی وامی‌دارد. پیام نویسنده کتاب این است که نباید لحظه‌های زندگی را از دست داد و باید قدر زمان و روابط را دانست. سیلورا با این داستان به خوانندگان خود یادآوری می‌کند که ارزش هر لحظه باید پاس داشته شود. آگاهی از مرگ قریب‌الوقوع، متیو و روفوس را به این نتیجه می‌رساند که باید از هر لحظه‌ای که دارند بهترین بهره را ببرند. این مفهوم که زندگی کوتاه و غیرقابل پیش‌بینی است، خواننده را به تفکر درباره اهمیت قدر دانستن زمان حال و بهره‌برداری از هر لحظه دعوت می‌کند. زندگی در لحظه و بهره‌بردن از فرصت‌ها، حتی زمانی که آینده نامشخص است، به یکی از محورهای اصلی داستان تبدیل می‌شود.

کتاب به خوانندگان نشان می‌دهد که ارتباطات انسانی چقدر مهم و ارزشمندند. متیو و روفوس -با وجود تفاوت‌های زیادی که دارند- در روز آخر زندگی‌شان به یکدیگر نزدیک می‌شوند، گفت‌وگو می‌کنند، و دوستی‌ عمیقی میان آن‌ها شکل می‌گیرد. این دوستی به آن‌ها کمک می‌کند تا ترس‌ها و نگرانی‌هایشان را کنار بگذارند و از زندگی لذت ببرند. دوستی و ارتباطات انسانی می‌توانند در سخت‌ترین لحظات نیز تسلی‌بخشی باشند.

کتاب همچنین به موضوع شجاعت در مواجهه با مرگ می‌پردازد. متیو و روفوس با آگاهی از این‌که تنها 24 ساعت از زندگی‌شان باقی مانده، تصمیم می‌گیرند به جای تسلیم شدن به ترس و ناامیدی، به بهترین نحو ممکن از این زمان استفاده کنند. این شجاعت به آن‌ها کمک می‌کند تا با ترس‌هایشان روبه‌رو شوند و از لحظات باقی‌مانده خود لذت ببرند. حتی در مواجهه با مرگ، می‌توان شجاع و مثبت‌اندیش بود و از زندگی بهره برد.

یکی از پیام‌های عمیق کتاب، پذیرش مرگ به عنوان بخشی از زندگی است. متیو و روفوس با آگاهی از مرگ در شُرف‌ِ وقوع خود، به تامل درباره زندگی و معنای آن می‌پردازند. این پذیرش به آن‌ها کمک می‌کند تا نگرشی مثبت‌تر نسبت به زندگی پیدا کنند و از هر لحظه‌ای که دارند، قدردانی کنند. مرگ بخشی طبیعی از زندگی است و پذیرش آن می‌تواند به زندگی غنا و معنا ببخشد.

آگاهی به مرگی که کمتر از یک روز از انسان فاصله دارد باعث می‌شود تا متیو و روفوس اولویت‌ها و دیدگاه‌های‌شان نسبت به زندگی را تغییر دهند. آن‌ها درمی‌یابند که چه چیزهایی واقعا در زندگی مهم‌اند و به دنبال آن‌ها می‌روند. این تغییر دیدگاه به آن‌ها کمک می‌کند تا زندگی را با نگاهی تازه و ارزشمندتر ببینند. گاهی لازم است تا با نگاهی دوباره به زندگی و اولویت‌هایمان، به چیزهای مهم‌تر توجه کنیم و از آن‌ها لذت ببریم.

«هر دو در نهایت می‌میرند» خوانندگان را به تامل درباره زندگی و مرگ وادار می‌کند. پیام‌های این کتاب درباره اهمیت زندگی در لحظه، ارزش دوستی، شجاعت در مواجهه با مرگ، پذیرش مرگ، و تغییر اولویت‌ها و دیدگاه‌ها، می‌توانند برای هر خواننده‌ای تجربه‌ای عمیق و آموزنده فراهم کنند. این کتاب یادآوری می‌کند که زندگی کوتاه و غیرقابل پیش‌بینی است. باید قدر هر لحظه را دانست و از آن بهترین استفاده را کرد.

5 نظر برای “مروری بر کتاب «هر دو در نهایت می‌میرند» اثر آدام سیلورا

  1. بی توجهی به مسئله مطرح درگیری آمریکا و اسرئیل با غزه و نسل کشی که اکنون موضوع مطرح دانشگاه‌ها و جامعه آمریکاست به چه علت است؟

  2. یعنی جامعه شبه روشنفکر و communityدانشگاهی پاره پاره کردن، زیر مشت لگد گرفتن و خفه کردن دانشجوی معترض آمریکایی و اعتراضات به دموکراسی اسرائیل را نمی شنود؟
    یا این که تا سوپر مدل های شبکه سرمایه داری و یا استاد دانشگاه بی سواد فریبکار دختر باز داشنگاه های ایران با ژست ضد ملا کشورتان با ناز و لطافت دخترانه آدم کشی را تقبیح نکند hormunal sentimentalism جامعه فرهیخته اهمیت نمی دهد؟

  3. نسل کشی واقعی را حماس در ۷ اکتبر انجام داد که طی ۸ ساعت نزدیک هزار و دویست را که حول و حوش دو سوم آنها یعنی نرزدیک هشتصد نفر غیر نظامی و در بین آنها زن و کودک و نوجوان بود قتل عام و بعضا سلاخی کرد و دوستان شما بعد از آن در خیابان ها آمدند شیرینی پخش کردند !
    نکته ی جالب اینجاست که از سوی این طیف این اقدام و عملیات انتحاری فلسطینیان در کشتن غیرنظامیان اسرائیلی می شود عملیات شهادت طلبانه و نه تنها در مقابل آن سکوت می کنند که بعضا دفاع هم می کنند اما کشته شدن چهل هزار نفر در غزه طی ده ماه می شود مصداق نسل کشی
    حال اگر اسرائیل می خواست مثل حماس عمل کند طی ده ماه باید حدود هفتصد هزار فلسطینی را در غزه قتل عام می کرد !
    البته کسی نمی تواند منکر جنایات اسرائیل شود اما تراکم جمعیتی بالای این منطقه و استفاده حماس از مردم آنجا به عنوان سپر انسانی تعداد تلفات غیرنظامی را بالا برده و گریزناپذیر و اجتناب ناپذیر می کند ؛ هرچند که این به معنای تبرئه ی اسرائیل نبوده و ارتش آن تا کنون چندین بار مناطق امن اعلام شده توسط سازمان ملل و یا حتی امدادگران بین المللی و خارجی را هدف قرار داده است .
    اما جنایات ارتکابی توسط اسرائیل مصداق نسل کشی نیست چرا که نسل کشی یا Genocide تعریف خاص خود را دارد و در باب غزه صدق نمی کند .اما اسرائیل را می توان متهم به ارتکاب جنایات جنگی و در مواردی جنایت علیه بشریت در این جنگ کرد .در این باب هم در سایت حقوقی دادورزی در مطلبی با عنوان ” آیا اسرائیل مرتکب جنایت علیه بشریت شده ” در گفت و گو با دکتر برزگر متخصص حقوق بین الملل آمده ایشان یعنی آقای برزگر نسل کشی یا نسل زدایی را رد می کند اما می گوید اقدامات اسرائیل بر بسیاری از بندهای ماده ۷ اساسنامه دیوان کیفری بین المللی که مصادیق جنایت علیه بشریت را بیان کرده منطبق است . خوانندگان علاقه مند می توانند با سرچ در اینترنت اصل این گفت و گو را در این سایت حقوقی سرچ کنند .
    طی دو ماه گذشته هم تعداد تلفات در غزه پایین آمده و حملات اسرائیل هدف مند تر شده و اگر در روزهایی تعداد کشته شدگان به نزدیک سیصد نفر هم می رسید اکنون به حول و حوش پنجاه نفر رسیده که تعداد قابل توجهی از آنها هم قطعا جنگجویان حماس هستند چرا که این گروه هیچ وقت آمار کشته شدگان خود را جدا منتشر نمی کند تا مظلوم نمایی بیشتر با تعداد بالاتر قربانیان غیرنظامی کند . این نشان می دهد اسرائیل دست به عصاتر در این جنگ حرکت می کند که آن هم قطعا به دلیل فشارهای افکار بین المللی که در جنبش های دانشجویی در آمریکا دیدیم و دول متحد غربی و اقداماتی مثل شکایت دولت آفریقای جنوبی به سازمان ملل و متهم کردن اسرائیل به نسل کشی بوده است که سبب تغییر تا حد زیاد رویکرد ارتش اسرائیل به نسبت دو ماه قبل شده است . اخیرا هم که اسرائیل با درخواست سازمان ملل برای آتش بس سه روزه برای واکسیناسیون کودکان غزه موافقت کرد.
    خب من سعی کردم بدون غرض ورزی و جانب داری یک طرفه برخلاف بسیاری دیگر که این گونه در این باب موضع می گیرند ؛ واقعیت جنگ غزه و این که نسل کشی واقعی توسط چه کسی روی داد را شرح داده و نشان دهم .

  4. در باب عدم موضع گیری جامعه ی روشنفکری ایران علیه جنایات اسرائیل موضوع به این سادگی که فکر می کنید نیست بلکه پیچیده است .
    اگر از اقلیتی مثل روشنفکران وابسته به حاکمیت بگذریم که به خاطر باورهای ایدئولوژیک و سیاست رسمی و بعضا رانت و سهمیه و مواهبی که در ازای حکومتی بودنشان می برند لذا باید علیه اسرائیل موضع گرفته و بخش کوچکی از روشنفکران دگراندیش که به خاطر ضدیت با حاکمیت در دل همراه با اسرائیل هستند اما برخلاف اکثر روشنفکران اپوزیسیون در خارج ایران جرات و امکان موضع گیری ندارند لذا سکوت کرده اند اما اکثر روشنفکران داخل ایران توانایی و جرات موضع گیری ولو کوچک به دلیلی که توضیح خواهم دارد ندارد و لذا مجبور به سکوت هستند.

    دلیل سکوت و بی توجهی جامعه روشنفکران دگراندیش و منتقد و زاویه دار با حاکمیت این است که اکثر مردم کشورتان و یا کشورشان نه تنها با این سیاست های خارجی حاکمیت و روحانیون و ملاهای کشورتان از جمله همین قضیه فلسطین همراه نیستند که علیه آن بوده و از قضا عامل مشکلات و بدبختی ها و گرفتاری های خود هم می دانند .
    همین راهپیمایی حکومتی روز قدس امسال که من برخلاف سالهای قبل که اصلا در آن شرکت نمی کردم این بار شرکت کردم ؛ زمانی که سوار ماشین اسنپ شده تا به مرکز شهر محل زندگی ام که راهپیمایی از آن شروع می شد بروم به راننده اسنپ که یک جوان مذهبی هم بود گفتم که من امسال برخلاف سال های قبل استثنا در این راهپیمایی شرکت کردم از بس که سر مردم غزه در این جنگ بد آمده و دل آدمی به هر سنگی باشد را می سوزاند . پاسخ این جوان مذهبی می دانید چه بود ؟ تخطئه اقدام من و این که ما باید دلسوز مردم خودمان باشیم که دارند سر در زباله می کنند !
    اما در مورد دیگر که صرفا تجربه ی شخصی نیست و در فضای مجازی پخش شد فحاشی و الفاظ رکیک جوانان ایرانی پس از آوردن پرچم فلسطین به زمین ورزشگاه بود که آدمی شرم می کند علیه همان اسرائیل و یا سایر جنایتکاران بر زبان آورد و یا حتی بشنود از بس که زشت و مبتذل بود !
    حال شما در یک چنین وضعی و فضا و افکار عمومی اکثریت جامعه ایران و به خصوص نسل جوان که علیه حمایت از فلسطین به عنوان پروژه ای حکومتی است چگونه توقع دارید که روشنفکران دگراندیش و مستقل و زاویه دار با حاکمیت علیه جنایات اسرائیل و در حمایت از مظلومیت مردم فلسطین و غزه سخن گویند ؟!
    نهایتا معدودی از این روشنفکران که خیلی شجاعت داشته و به تعبیر دکتر علی شریعتی نمی خواهند حقیقت را فدای مصلحت کنند مثل دکتر بیژن عبدالکریمی که ایشان هم منتقد طیف روشنفکران و هم طیف ملایان کشورتان است جرات می کند در چنین فضایی بیاید صدا و سیما نه فقط در این باب که علیه روشنفکران کشورتان موضع گرفته و صراحتا بگوید من هرگز آنها را به خاطر سکوتشان نخواهم بخشید .
    که البته این مواضع هم مستلزم هزینه دادن سنگین نه فقط در فضای مجازی که افکار عمومی جامعه و مزدور و حکومتی و خائن خطاب شدن است ولو این شخص ( عبدالکریمی ) چند سال پیش به خاطر مواضعش که به مذاق حاکمیت و همین ملایان کشورمان خوش نمی آمده اخراج شده باشد !!!
    چند ماه پیش هم دکتر عبدالکریمی جامعه روشنفکری ایران را متهم به لمپنیسم و پوپولیسم کرد و اظهار داشت که فاصله بین توده ها با آنها کم شده بدین گونه که این توده ها هستند که با خشم و کینه در حال هدایت و رهبری شبه روشنفکران جامعه هستند نه آنها .
    حال متوجه شدید دلیل سکوت جامعه ی روشنفکری و اساتید دگراندیش و غیر وابسته به حاکمیت و زاویه دار با آن در مقابل اسرائیل و فلسطین و محکوم نکردن اسرائیل ولو این که می دانند ظالم و مظلوم کیست و برایشان مشخص است برای چیست و چرا باید به آنها در سکوتشان و اهمیت ندانشان تا حد زیادی حق داد و درک کرد ؟

  5. دست و پا زدن یک troll برای طرفداری از قصابی مردم بی پناه با دروغ آزادی و دموکراسی که فقط قشر متظاهر و بیسواد ضد وطن قبول دارد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *