عارف عبادی فارغالتحصیل دکتری رشته نظریه سیاسی از دانشگاه ناتینگهام و پستدکتری از دانشگاه کمبریج انگلستان، در این نشست پیرامون لیبرالیسم سیاسی و با تأکید بر لیبرالیسم انگلیسی سخن میگوید.
به نظر میرسد هفت مولفه ایدئولوژی لیبرالیسم عبارتند از: آزادی، عقلانیت، فردیت، پیشرفت، اجتماعی بودن، منافع عمومی و حکومت محدود و پاسخگو. این مولفهها را در ایدئولوژی لیبرالیسم در طول این چند قرن میتوان دید که البته اینها ایدهآل تایپ لیبرالیسم نیستند و بلکه در هر دوره با توجه به شرایط اجتماعی و فکری، عناصر و مولفههایی کم یا زیاد میشوند. این تغییرات اگرچه تدریجی هستند اما در نهایت ممکن است مفهومی کاملاً متفاوت از مفهوم اولیه خود باشد؛ همچنین از سوی دیگر عناصر مورد تأکید در نزد هر یک از متفکران ممکن است متفاوت باشد. علاوه بر اینها لازم به ذکر است که خود این عناصر میتوانند معانی متفاوتی داشته باشند. همه اینها به ما نشان میدهند که ما با یک لیبرالیسم دارای یک معنای ثابت مواجه نیستیم بلکه با لیبرالیسمها (به صورت جمع) روبرو هستیم که در خلال زمان دچار تحول شده است.
برای نشان دادن این تحول و سیالیت میتوان لایههای لیبرالیسم در هر دوره را نشان داد:
قرن هفدهم: حکومت محدود
قرن هجدهم: تعامل آزاد اقتصادی
قرن نوزدهم: لیبرالیسم به عنوان نظریهای در باب پیشرفت
اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم: لیبرالیسم و دولت رفاه
قرن بیستم: کثرتگرایی لیبرال
الف) در قرن هفدهم: حکومت محدود
یکی از اتفاقات مهم در قرن شانزدهم جنبش رفرماسیون یا اصلاح دینی بود که طی آن نقش کلیسا در انحصار مناسک مذهبی تضعیف شد و ارتباط انسان با کلیسا و خدا دچار تغییراتی گشت. یکی از پیامدهای این نزاع الاهیاتی که در حوزههای دیگر بروز کرد، پرسشگری درباره چیستی حقیقت و معیارهای کسب و توجیه آن بود.
اتفاق دیگری که رخ میدهد، رشد علوم طبیعی است که طی آن قرائت سکولاری از عالم جایگزین قرائت دینی میشود.
و به موازات اینها دولتها نیز رشد میکنند که درصدد جایگزینی خود با کلیسا برآمدند.
با در نظر گرفتن چنین شرایطی است که باید سراغ جان لاک رفت. لاک در ابتدا نظریه حق الهی پادشاهان که توسط سر رابرت فیلمر مطرح شده بود را به چالش میکشد. او بر این ادعاست که بر مبنای تحلیل متون عهد عتیق و جدید نمیتوان نشان داد که حضرت آدم و جانشینانش حق الهیای برای پادشاهی بر عالم دارند. همچنین با توجه به همان منابع دینی و این عبارت مشهور که خداوند انسان را بر اساس صورت خویش آفرید، تلاش میکند تا تساوی مرد و زن را نشان دهد.
جان لاک حق حیات، آزادی و حق مالکیت را از حقوق طبیعی انسانها میداند. در واقع با تاکید بر «طبیعی» بودن این حقوق میخواهد نشان دهد که همه انسانها فارغ از اینکه چه جنسیت، طبقه یا نژادی باشند ، حقوق پایه و طبیعیای دارند که عبارتند از حق حیات، آزادی و حق مالکیت. از نظر لاک این حقوق سرشت انسانی فرد را تشکیل میدهند و هر انسانی آنها را دارد همانطور که دست و پا دارد و وجود آن را به حکومت یا جامعه مدیون نیست. بنابراین اینها طبیعت و ذات انسان هستند و هر کسی که اینها را از انسان بگیرد، در واقع فرد را از حیثیت انسان بودن ساقط کرده است. با این حالا لاک معتقد است در وضع طبیعی، این حقوق شکنندهاند و لذا افراد دست به پیمانی میزنند که وجود دولت را برای حفظ و ضمانت این حقوق توجیه میکند. بر طبق این پیمان، اگر دولتی این حقوق را زیر پا بگذارد، مردم میتوانند مشروعا آن دولت را به چالش بکشند و علیه آن انقلاب کنند.
لاک همچنین بین آزادی و مجاز بودن تفکیک قائل است. آزادی به این معنا است که افراد تحت لوای قانون و با حفظ حدودی میتوانند در پی زندگی خود باشند اما مجاز بودن یعنی آزادی مطلق و عدم حضور قوانین و عرفها. لاک مخالف قسم دوم است و آزادی را تحت قواعدی به رسمیت میشناسد.
با همه این اوصاف میتوان گفت در قرن هفدهم لیبرالیسم به دنبال محدود کردن قدرت دولت و گسترده کردن حوزه خصوصی است. پس میتوان گفت در میان عناصر هفتگانه لیبرالیسم، در قرن هفدهم آزادی در لایه اول قرار دارد و در لایه دوم فردیت و حکومت محدود و در لایه سوم هم عقلانیت و پیشرفت و نهایتاً در لایههای بعدی منافع عمومی و اجتماعی بودن جای میگیرند.
ب) قرن هجدهم: تعامل آزاد اقتصادی
قرن هجدهم با جنبش روشنگری شناخته میشود که تأثیرات زیادی داشته و عقلانیت را در مرکز توجه خود قرار میدهد و بر آن است که افراد تنها با به کارگیری درست عقل خود و بدون توسل به هیچ مرجعی، قادرند تا به شناخت جهانشمول و صحیحی از جهان دست یابند. شعار مشهور ایمانوئل کانت که «دلیر باش در به کار بردن فهم خویش» را باید در همین راستا فهمید. لذا در این دوران عقلانیت فردی اولویت پیدا میکند.
متفکران این دوران عمیقا تحت تاثیر موفقیت فیزیک نیوتن قرار داشتند و میپنداشتند اگر نیوتین با چند قانون ساده توانست دست به تبیین جهان طبیعی بزند، چگونه میتوان نظیر این قوانین را در جهان علوم اجتماعی یافت؟ با همین الگوبرداری و تقلید از نیوتن، شناخت فرد و جامعه اهمیت یافت. هدف از این شناخت این بود که قوانین «فیزیک اجتماعی» را کشف کنند و بر مبنای این قوانین دست به تغییر جامعه به سمت دلخواه خود زنند. چنین استدلالی مستلزم شناخت انسان و قوانین رفتار او در جامعه است. اندیشمندان این دوران میخواستند بدانند که چه نیرویی باعث میشود افراد دست به عملی بزنند و یا از انجام کاری پرهیز کنند؟ برخی از متفکران این دوره معتقدند آن عامل عبارت است از کسب سود یا لذت و دوری از ضرر و آسیب. در این دوره است که رفتهرفته آزادی معنای لسهفر مییابد، یعنی افراد از دخالت دولت آزاد باشند تا از عقلانیت خود استفاده کنند و به دنبال منافع خود بروند و با پیگیری همین منافع است که فردیت ایشان معنا پیدا میکند.
علاوه بر این، نظامهای اخلاقی نضج میگیرند که در پی برآورد سود و منفعت هر کنش هستند. فایدهگرایی جرمی بنتام، یکی از نمونههای برجسته چنین طرز تفکری است. بنتام در پی آن بود تا با به وجود آوردن جدولی دقیق، مشخص کند هر عمل چه میزان لذت یا رنج به بار میآورد. بر همین مبنا وی، به سیاستمداران توصیه میکرد تا در پی ایجاد «بیشترین منفعت برای بیشترین تعداد افراد» باشند.
ج) قرن نوزدهم: تأکید بر پیشرفت افراد
جان استوارت میل به عنوان یکی از مهمترین نمایندگان لیبرالیسم قرن نوزدهم مطرح است. او برخلاف بنتام معتقد است که فایده صرفا در کسب لذت خلاصه نمیشود. آنچه از نظر میل حائز اهمیت است این است که فرد در زندگی بتواند آزادنه دست به انتخاب گزینههای بدیل بزند و غایات زندگی خویش و همینطور راههای رسیدن به آنها را خود مشخص کند. و به همین جهت است که در کتاب «درباب آزادی» بیشتر رابطه فرد و جامعه و «استبداد اکثریت» در مرکز استدلال وی جای دارد و نه رابطه بین فرد و حکومت. او میگوید جامعه نباید شیوه خاصی از زندگی یا باورها را بر فرد تحمیل کند و شیوههای بدیل حیات را نادیده انگارند. لذا هدف میل این است که از فرد در برابر جامعه محافظت کند.
میل معتقد است که پیشرفت زمانی ممکن است که افراد در جامعه غایات متنوع و بعضا متضادی را دنبال کنند. افراد آزادند هر هدفی را که مایلند در زندگی پیش گیرند منوط به اینکه پیگیری آن هدف، به دیگر افراد جامعه آسیب نزند. میل دل نگران تحمیل یک شیوه حیات بر زندگی افراد است و خواهان وجود تنوع غایات زندگی است. از همینرو، وی بارها یادآور میشود که حتی اگر یک غایت بخصوص در جامعه استیلا یافت، افراد حتی اگر شده به صورت مصنوع میباید غایات دیگر را مطرح کنند تا از تبادل دیدگاهها، حقیقت سر برآورد. از نظر میل، جامعه یکدست استبدادی را بر فرد تحمیل میکند و اجازه خلاقیت و طرحی نو را از افراد میگیرد. برای اینکه از استبداد جامعه جلوگیری کرد باید اولا بتواند آزادانه غایتی که در زندگی میخواهد را انتخاب کند و ثانیاً راه رسیدن به آن غایت را خود انتخاب کند.
پس در این دوره میتوان گفت پیشرفت و آزادی در لایه اول قرار دارند.
د) اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم: لیبرالیسم و دولت رفاه
در این دوران که شکاف گستردهای میان فقیر و غنی رخ داده و از سویی برخی داروینیستهای اجتماعی ادعای «بقاء اصلح» را مطرح کردند که منظور از اصلح، «ثروتمند» بود. بر این اساس، دولت و جامعه نباید نگران از بین رفتن فقرا باشد زیرا به نظر آنها «قوانین طبیعت»، حکم میکند که این افراد در فرآیند «تکامل» کنار روند و جای خود را به «قویترها» بدهند. البته باید توجه داشت که این برداشت از تکامل سوءاستفاده از نظریه داروین و کاربست نابجای آن در حوزه دیگر است. در این دوره متفکرانی همچون گرین، هاب هاوس و هابسن (که به نیولیبرال معروفند) معتقدند که آزادی را نباید به معنای عدم دخالت دولت دانست زیرا کسی که هجده ساعت در روز کار میکند، نمیتواند به اندازه صاحب کارخانه از آزادی بهره ببرد. بنابراین دولت موظف است در مواردی دخالت کرده و شرایط حداقل آزادی را برای تمام افراد جامعه فراهم کند. به گمان این متفکران در این دوران آزادی فقط برای عده اندکی وجود دارد و خیل عظیمی نمیتوانند از آزادی استفاده کنند. جامعه همچون کل منسجمی است که نمیتوان تنها به رشد و پیشرفت بخش کوچکی از آن پرداخت و اقشار دیگر را در فقر به حال خود رها کرد. از همین رو، برای نخستین بار ایده دولت رفاه مطرح میشود که باید به وضعیت افراد طبقات پایینتر اقتصادی جامعه رسیدگی کند و این مداخله در واقع به معنای آزادیبخشی به آنهاست. لذا در این دوره منافع عمومی در لایه نخست قرار میگیرد.
ه) قرن بیستم: کثرتگرایی لیبرال
نیولیبرالیسم (با نئولیبرالیسم اشتباه نشود) یا سوسیال دموکراسی در أواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، رفته رفته به نیمه قرن بیستم میرسد با توجه به تجربه دو جنگ جهانی که از سر گذرانده در أواسط قرن بیستم با مسائل جدیدی مواجه میشود. از بعد از جنگ جهانی دوم به این سو، بخشهایی از جامعه که کمتر در مرکز توجه قرار داشتند (مثل زنان)، آرامآرام مسائل خود را در مرکز توجه دیدگاه لیبرال قرار میدهند. همچنین با گسترش مهاجرت افراد از کشورها و فرهنگهای مختلف به کشورهای لیبرال، دیدگاهها و مسائل اقلیتهای قومی و مذهبی که حال بخشی جداییناپذیر از لیبرال-دموکراسیها شدهاند جای خود را در مباحث مربوط به آزادی و عدالت باز میکند.
انبوهی از این اقلیتها باورهایی دارند که چندان با آرمانهای لیبرالیسم همراه نیست. پرسش این دوران این است که با این تضادها چه باید کرد؟ آیا دولت لیبرال باید اقلیتها را کنار بگذارد و برداشت خود از هدف حیات را تحمیل کند؟ از سوی دیگر اگر اجازه زیست آزادانه به اقلیتها داده شد ولی در نهایت بین آرمانهای آنها تضاد به وجود آمد آیا دولت لیبرال حق دخالت دارد؟ دو متفکر مهم در این دوران آیزایا برلین و جان رالز هستند که البته دیدگاهی کاملا متفاوت از یکدیگر داشتند. در این بخش تنها به آیزایا برلین خواهیم پرداخت. برلین معتقد بود، مفاهیمی که از آن به عنوان ارزش نام میبریم، اصولا با هم در تضاد قرار دارند. به عنوان مثال ارزشی همچون آزادی در برابر ارزشی دیگر یعنی برابر است. نمیتوان جامعهای داشت که در آن آزادی و برابر هر دو در بالاترین سطح خود قرار داشته باشد. اگر افراد را آزاد بگذاریم، برابر میان افراد کاهش مییابد و اگر سعی در برابر کردن افراد داشته باشیم، آزادی آنها را محدود کردهایم. برلین بر آن بود که این تضاد بین ارزشها بر آمده از سرشت آدمی است. انسانها چیزهایی را میخواهند که با هم جمع نمیشوند. از نظر برلین، این نه ضعف بشر بلکه زیبایی حیات انسانی است و به تنوع گروهها و فرهنگها دامن زده است. وی بر آن نبود که میتوان این تضادها را یکبار و برای همیشه حل و فصل کرد، زیرا همانطور که گفته شد این تضادها در ذات آدمی است و از بین بردن آنها یعنی از بین بردن بشریت. برلین از قول کانت نقل می کرد که «از چوب کج بشریت نمیتوان چیز صافی ساخت». تنها وظیفه دولت در این میان، این است که تا حد امکان شرایطی را فراهم آورد که ارزشهای مختلف و بعضا متضاد در کنار یکدیگر در جامعه قرار داشته و به حیات خود ادامه دهند.
.
.
منابع:
Freeden M. (1978/2011) The New Liberalism: An Ideology of Social Reform: Oxford University Press.
Freeden M. (1996) Ideologies and Political Theory: A Conceptual Approach: Oxford University Press.
Freeden M. (2013) The Political Theory of Political Thinking: The Anatomy of a Practice, Oxford: Oxford University Press.
Gaus GF. (2005) The Place of Autonomy within Liberalism. In Autonomy and the Challenges to Liberalism: New Essays. Christman J & Anderson J (eds). Cambridge University Press. pp. 272-306 .
Siedentop L. (2014) Inventing the Individual: The Origins of Western Liberalism. Harvard University Press.
Fawcett F. (2014) Liberalism: The Life of An Idea. Princeton University Press.
Bellamy R. (1999); Liberalism and Pluralism: Towards a Politics of Compromise. London: Routledge.
Backhouse R, et al (2017) Liberalism and the Welfare State in Britain,1890–1945. In Bateman B & et al (eds); Liberalism and the Welfare State: Economists and Arguments for the Welfare State. Oxford University Press, pp. 25-38
Barry N (1986) On Classical Liberalism and Libertarianism. London: Macmillan Ltd.
Griffiths S (2011) Pluralism, Neo-Liberalism and the ‘All-Knowing’ State, Journal of Political Ideologies, 16:3, 295-311 .
Weinstock D (2015) Liberalism and Multiculturalism. In Wall S (ed); The Cambridge Companion to Liberalism. Cambridge University Press, pp. 305-328
Rosenblatt H (2018) The Lost History of Liberalism: From Ancient Rome to the Twenty-First Century. Princeton University Press.
Ryan A (2012) The Making of Modern Liberalism. Princeton University Press.
Skinner Q (1965) History and Ideology in the English Revolution, The Historical Journal, Vol. 8, No. 2, 151-178 .
Weinstein D (2007) Utilitarianism and the New Liberalism. Cambridge University Press.
Alexander J (2015) The Major Ideologies of Liberalism, Socialism and Conservatism, Political Studies, 63(5), 980–994 .
Leach R (2002) Political Ideology in Britain. London: Palgrave Macmillan Ltd.
.
.
مشاهده وبینار در یوتیوب
مشاهده وبینار در آپارات
دریافت صوت وبینار
.
.
تشکر از دکتر عبادی به خاطر ارائه جالب و دقیق شان. سلامت و برقرار باشید.
متاسفانه نتونستم وارد وبینار بشم و برنامه رو آنلاین ببینم. ممنون از صدا نت که اشخاص جدیدی رو معرفی میکنند. بیان آقای عبادی هم شیوا بود و هم پرمغز. ولی به نظرم اومد بخش هایی از وبینار حذف شده علتی داشت؟
سلام. ممنون از لطف شما
به دلیل زنده بودن وبینار و مشکلات اینترنت مجبور شدیم -در ویرایش- قسمتهایی که نامفهوم بود یا صدا قطع بود را حذف کنیم.
سلام، بی نهایت ممنونم برای زحمتی که میکشید.
فقط کاش میشد ترتیبی داد که کیفیت صدای ضبط شده بهتر باشد. اوایل صحبت های جناب اقای عبادی خیلی کیفیت پایین است و صدا مدام قطع و وصل میشود.
کاش اساتید خودشان صدایشان را ضبط کنند که کیفیت اتصال اینترنت روی صدای ضبط شده تاثیر کمتری بگذارد.
دوباره از زحماتی که می کشید ممنونم جناب آقای قائم پناه.
سلام. ممنون از نظر لطف شما
به دلیل زنده بودن وبینار و مشکلات اینترنت این اتفاق افتاد. امیدواریم با تدابیر جدید این مشکلات کم شود.