استدلالی اخلاقی علیه آزمایشهای حیوانی
جمعبندی کتاب
سوءاستفادۀ عامدانه و مکرر از حیواناتِ حسمندِ بیگناه توأم با ستم، درد، رنج، محبسهای دلهرهآور، استفادۀ ابزاری، تجارت، و مرگ باید تصورناپذیر باشد. اما آزمایشهای حیوانی دقیقاً همین طور است: «عادیسازی امر تصورناپذیر».[i] تعداد حیواناتی را که سالانه در آزمایشهای حیوانی استفاده میشوند ۱۱۵٫۳ میلیون برآورد میکنند. باتوجهبه ستم، درد، رنج، و مرگی که بر آنان میرود، آزمایش حیوانی یکی از بزرگترین معضلات اخلاقی عصر ماست.
این عادیسازی دقیقاً در مقابل دانشی قرار میگیرد که اکنون از گستره و طیف ستمپذیری حیوانات داریم. نمیتوانیم چشممان را بر پیچیدگی آگاهیِ حیوانات، بهویژه حسمندیِ حیوانات (که بر اساس ظرفیت تجربۀ درد و لذت تعریف میشود)، ببندیم. برخلاف اجدادمان، ما اکنون میدانیم (به همان اندازه مستدل که دربارۀ انسانها میدانیم) که حیوانات، بهویژه پستانداران، پرندگان، و خزندگان، نهتنها درد را تجربه میکنند، بلکه بُهت، ترس، پریشانی، ضربۀ روانی، اضطراب، دلهره، آشفتگی، انتظار، و وحشت نیز با شدتوحدت کمتر یا بیشتر از انسانها بر آنان میگذرد. این نتیجهای است که از بسیاری کتابهای علمی و مقالات مجلاتِ علمی همتاسنج به دست آمدهاست.
این عادیسازی روی اعتماد مفرط بشر به اعتبار علمیِ آزمایشهای حیوانی بنا شدهاست. اما نقدهای علمیِ جدید ورق را برگرداندهاست، بهویژه در ارتباط با اعتمادناپذیری آزمایشهای حیوانی، پیشبینیناپذیری محیطهای آزمایشگاهی، ناهمخوانی بیماریهای انسان با «مدلهای حیوانیِ» بیماریها، فیزیولوژی و عملکرد ژنتیک متفاوت بیناگونهای، و پیدایش آزمایشهای مرتبط با انسان که قدرت پیشبینیِ بیشتری دارند. نتیجه اینکه، اکنون دیگر درست یا منطقی نیست (اگر هیچگاه بوده باشد) که بگوییم یگانه انتخاب اخلاقیمان بین آزمایشهای حیوانی و کنارگذاشتن پیشرفت علمی است.
این عادیسازی مبتنی بر نگرش بیاعتباری است که میگوید حیوانات صرفاً ابزاریاند در خدمت بشر، راهکاریاند برای برآوردن اهداف انسان، اقلامیاند تعویضپذیر، و کالاهاییاند که انسان میتواند هر طور که مناسب میبیند با آنان رفتار کند و کنارشان بگذارد. در چهل سال اخیر، آثار فکری فراوانی در باب جایگاه اخلاقی حیوانات منتشر شدهاست. این آثارِ جدید به مصاف نگرشهایی ازایندست میرود که (۱) در تفکرات اخلاقی، انسان همواره باید از اولویتِ مطلق برخوردار باشد (اخلاقِ انسانمحور)، (۲) حیوانات برای انسان وجود دارند، محض برآوردن منافع و خواستههایشان (ابزارانگاری)، و (۳) انسانها را باید، در یک نوع دوگانۀ «ما» و «آنها»، از سایر حیوانات متمایز و جدا کرد، که حیوانات در آن مسلماً فروتر انگاشته میشوند (دوگانهانگاری).
این عادیسازی را تفکر اخلاقیِ تازهای به چالش میکشد که حول محور سه موضع میچرخد: (۱) فردفردِ حیوانات از ارزش برخوردارند. موجوداتِ حسمند (موجوداتی که قادر به تجربۀ درد و لذتاند) صرفاً چیز، شیء، ماشین، یا ابزار نیستند؛ هرکدامشان حیاتی درونی دارند که احتراممان را میطلبد. این نگرش به فردفردِ موجودات حسمند تعمیم مییابد، نه صرفاً به یک مجموعه یا بهعنوان عضوی از یک اجتماع. (۲) باتوجهبه حسمندیشان، هیچ مبنای منطقیای برای نادیدهگرفتن حسمندی حیوانات یا محرومکردنشان از ملاحظات اخلاقیِ ابتداییای که به انسانها اعطا میکنیم وجود ندارد. و (۳) متعاقباً جفاکردن به هر حیوانی (مگر در مواقعی که به نفع خود حیوان باشد، مثلاً در عمل پزشکی)، اگر نگوییم مطلقاً نارواست، دستکم به توجیه اخلاقی سفتوسختی نیاز دارد. البته که برخی معتقدند جفاکردن به موجودات حسمندِ معصوم (یعنی موجوداتِ اخلاقاً بیتقصیر) مطلقاً نارواست.
این عادیسازی با موانعی منطقی روبهروست که توجه اخلاقیِ ویژهای برای حیوانات میطلبد. (۱) حیوانات نمیتوانند رضایت یا مخالفتشان را ابراز کنند. (۲) نمیتوانند از منافعشان دفاع کنند یا آن را به زبان آورند. (۳) نمیتوانند دلیل رنجکشیدنشان را درک یا تبیین کنند. (۴) اخلاقاً معصوم یا بیتقصیرند. (۵) آسیبپذیر و نسبتاً بیدفاعاند. این ویژگیها توجیهِ ستمکردن به حیوانات را (همچون ستمکردن به نوزادان) بهشدت دشوار میکند.
این عادیسازی بر استدلالهای اخلاقی کاذبی مبتنی است. سه گزارش از مراجع را از نظر میگذرانیم:
۱. کمیتۀ رویّههای حیواناتِ دولتِ بریتانیا (APC) میگوید حتی اگر تحمیلِ ستم «فینفسه» ناروا باشد، میتواند «مطلقاً» ناروا نباشد اگر که بتوان «نشان داد این کارْ انتخابِ بد در برابر انتخاب بدتر است.»[ii] اما این استدلال همان چیزی را که نیازمند توجیه است پیشفرض میگیرد—یعنی اینکه انتخاب مستقیم و بلافصلی باید صورت گیرد، که خودِ این کمیته (در جایی دیگر) بر نادربودنش اذعان میکند: «در پژوهشهای حیوانی، بهندرت پیش میآید، اگر اصلاً پیش آید، که در وضعیت ناگزیری قرار گیریم که در آن بتوانیم زندگی کودکی را با گرفتن جان یک حیوان نجات دهیم.»[iii]
۲. کمیتۀ منتخب مجلس اعیان میگوید انسانها «منحصربهفردند» و «درنتیجه» میتوانند در آزمایشها از حیوانات استفاده کنند.[iv] اما اینجا با مغالطه روبهروییم. آنچه باید نشان داده شود این است که انسانها چگونه منحصربهفردند و این امر چگونه رفتار اخلاقیِ فروبینانۀ انسان در قبال حیوانات را توجیه میکند.
۳. کمیتۀ ودرال میگوید آزمایش روی حیوانات موجه است چون اگر، بر فرض، بیمارستان آتش بگیرد، ما «خودبهخود» تصمیم میگیریم که انسانها را نجات دهیم.[v] اما از این مقدمه چنین نتیجهای به دست نمیآید. نتیجهای که به دست میآید (البته اگر فرضِ مطرحشده را بپذیریم) صرفاً این است که انسانها در وضعیتِ توصیفشده اینگونه رفتار میکنند. این سناریو، بنا بر تعریف، یک رویداد فاجعهبار محدود است که فرد در آن باید مستقیماً دست به انتخاب بزند. اما دچار خطای منطقی شدهایم اگر این رویداد را، که در آن ممکن است بیشترِ انسانها تصمیم به نجات همنوعانِ خود بگیرند، تعمیم دهیم و یک جور وظیفه از آن استخراج کنیم مبنی بر اولویتدادن به انسانها در طیف وسیعی از موقعیتهای هنجاری که فرد مجبور به انتخابی نیست.
این عادیسازی به کمک برخی قوانین و مقررات تشدید میشود، که واقعاً کار چندانی در حفاظت از حیوانات نمیکنند و حتی اغلب برعکس عمل میکنند. [در کتاب] نشان دادهایم که بازرسیها پرعیبوایرادند، مجوزها باعث ایجاد احساس کاذب مشروعیت میشوند، نظارت درونسازمانی در اتحادیۀ اروپا ناکافی است، راهبردهای موسوم به «سه R» به اجرا درنمیآید، و کمیتههای حمایتی و اخلاقیْ ارزیابیِ همهجانبهای از پیشنهادهای مطرحشده از منظر اخلاقیات به دست نمیدهند و این ایراد اساسی را دارند که از اصل مسئلۀ اخلاقی روی برمیگردانند. راهبردهای موسوم به «سه R»، که موردتأیید اتحادیۀ اروپاست و حمایت دولتها از آن نیز در حد حرف باقی است، راهبردهایی که میتوانست تغییراتی چند را رقم بزند، در عمل بودجۀ بهشدت کمی دریافت میکند. این باعث میشود روشهای جایگزین حکمِ سیندرلای تحقیقات علمی را داشته باشد. حتی جایی که نظارتی وجود دارد، چندان سفتوسخت نیست. شواهد ناراحتکنندهای که از بازرسیهای مخفیانه به دستمان رسیدهاست گواهی است بر این مدعا.
این عادیسازی مدام از طریق این ادعا توجیه میشود که منافع انسان انجام چنین آزمایشهایی را میطلبد، اما باید پرسید که آیا انسان هرگز با سوءاستفاده از حیوانات به سودی میرسد یا نه. انسانها میتوانند با سوءاستفاده از حیوانات آسیب [روانی] ببینند—مثلاً با بیحسشدگی[1]، ازبینرفتن حس همدلی[2]، خوپذیری[3]، و انکار[4]. اکنون میدانیم که پیوند محکمی بین سوءاستفاده از حیوانات و ارتکاب خشونت علیه انسانها وجود دارد. همچنین، یافتههای جدید علمی باید ما را به زیرسؤالبردنِ ادعای سودمندی این آزمایشها وادارد، زیرا اکنون میدانیم که بسیاری از این آزمایشها ما را به نتایج گمراهکننده یا غلطی رساندهاست. افزون بر آن، همان منطقی که انجام آزمایش روی حیوانات را توجیه میکند میتواند انجام این کار روی انسانها را نیز توجیه کند. و البته یادمان نرود که اسرای جنگی، مردم رنگینپوست، یهودیان، و کودکان در زمرۀ کسانی بودهاند که طعم تلخ این آزمایشها را چشیدهاند.
عادیسازیِ امرِ تصورناپذیر میباید هنجارزدایی[5] و نهادزدایی[6] شود. روشهای اخلاقیِ پژوهش باید کاملاً نهادینه شود و فوراً تغییررویّهای کلان برای تأمین مالیِ روشهای جایگزینِ غیرحیوانی صورت گیرد.
یادداشت: آنچه خواندید ترجمهٔ فارسی جمعبندی کتاب استدلالی اخلاقی علیه آزمایشهای حیوانی بود، که در سال ۲۰۱۸ به سردبیری اندرو لینزی (Andrew Linzey) و کلر لینزی (Clair Linzey) در انتشارات دانشگاه ایلینوی منتشر شدهاست.
مترجم: محمدرسول علیزادۀ اصلی
.
.
[1] desensitization
[2] empathy
[3] habituation
[4] denial
[5] de-normalized
[6] de-institutionalized
[i] L. Peattie, “Normalizing the Unthinkable,” Bulletin of Atomic Scientists (1984): 32–36.
[ii] APC, Review of Cost-Benefit Assessment.
[iii] Ibid.
[iv] House of Lords, Select Committee.
[v] Weatherall et al., Use of Non-Human Primates.
.
.