نوشتار وحید حلاج با عنوان «برهان نظم و مغلطه وضع تالی»

نوشتار وحید حلاج با عنوان «برهان نظم و مغلطه وضع تالی»

در طول تاریخ برای اثبات یا نفی وجود خداوند استدلال‌های مختلفی توسط فیلسوفان ارائه شده است. این استدلال‌ها در دو دسته کلی ۱) ادله اثبات وجود خداوند و ۲) ادله نفی وجود خداوند جای می‌گیرند. مهم‌ترین ادله اثبات وجود خداوند عبارتند از: برهان جهان‌شناختی، برهان وجود‌شناختی، برهان نظم و براهین جدیدتری مثل برهان تجربه دینی، برهان اخلاقی، و برهان عمل‌گرایانه؛ و مهم‌ترین برهان بر عدم وجود خداوند، برهان شر است.

با توجه به تفکیک بالا باید فرق گذاشت بین کسی که برهان علیه وجود خداوند ارائه می‌کند و کسی که برهانِ به نفع وجود خداوند را نفی یا رد می‌کند. شخص اول در صدد اثبات عدم خداوند است و شخص دوم می‌خواهد بگوید که فلان برهان به نفع وجود خداوند برهان ناکارآمدی است و از عهده اثبات وجود خداوند بر نمی‌آید.

چنان‌که گفتم برهان نظم از جمله براهین کلاسیک اثبات وجود خداوند است که هم در متون فلسفی، از جمله رساله تیمائوس افلاطون یا در کتاب جامع الهیات توماس آکوئیناس ذیل ادله پنج گانه، آمده است و هم در متون مقدس دینی و مذهبی به آن اشاره شده است. با این حال به این برهان انتقادات بسیاری وارد شده و آن را از اتقان خارج ساخته به صورتی که در حال حاضر معمولا به عنوان قرینه‌ای که احتمال وجود خداوند را افزایش می‌دهد مورد توجه قرار می‌گیرد.

یکی از ایراداتی که به برهان نظم وارد می‌شود دچار شدن آن به مغلطه وضع تالی است. در این نوشته قصد دارم به برهان نظم و ارتباط آن با مغلطه وضع تالی بپردازم. برای این کار در ابتدا مغلطه وضع تالی را شرح می‌دهم و پس از آن از ربط و نسبت آن با برهان نظم خواهم نوشت.

۱- مغلطه وضع تالی

   ما در منطق با دو نوع قضیه مواجهیم: ۱) قضیه حملی ۲) قضیه شرطی. قضایای شرطی هم به دو نوع ۱) قضیه شرطی متصل ۲) قضیه شرطی منفصل تقسیم می‌شوند. قضایای شرطی متصله، که مد نظر این نوشته است، از دو بخش مقدم و تالی تشکیل شده‌اند و ساختاری به صورت «اگر… آنگاه…» دارند عبارت بعد از «اگر»، مقدم و عبارت بعد از «آنگاه» تالی نام دارد. برای نمونه قیاس شرطی زیر را در نظر بگیرید:

۱-الف- اگر باران ببارد زمین خیس می‌شود؛ ۱-ب- باران باریده است؛ پس: ۱-ج- زمین خیس شده است

یا

۱-د- اگر P آنگاه Q ؛ ۱-ه- P ؛ پس: ۱-و- Q

حال صورت دیگری از همین استدلال را ملاحظه کنید:

۱-الف`- اگر باران ببارد زمین خیس می‌شود؛ ۱-ب`- زمین خیس نشده است؛ پس: ج`- باران نباریده است.

یا

۱-د`- اگر P آنگاه Q؛ ۱-ه`- ~Q؛ پس: ۱- و`- ~P

در اصطلاح منطقیون هر دو صورت این استدلال منتج یا صحیح است، اما دو صورت دیگر هم وجود دارد که منتج نبوده و اصطلاحا مغلطه است. به بیان دیگر دو صورت وضع مقدم و رفع تالی منتج است یعنی اگر مقدم برقرار باشد یا تالی برقرار نباشد، صورت استدلال صحیح است اما در صورت وضع تالی یا رفع مقدم، استدلال منتج نیست و اگر کسی بر مبنای وضع تالی یا رفع مقدم استدلال کند، دچار مغالطه شده است.

بگذارید با مثال توضیح دهم. مثال ابتدای مطلب را در چهار حالت می‌آورم:

۱-الف- اگر باران ببارد آنگاه زمین خیس می‌شود.

۱-الف-۱- وضع مقدم: ب- باران باریده است. پس: ج- زمین خیس شده است. (منتج)

  ۱-الف-۲- رفع تالی: ب- زمین خیس نشده است پس: ج- باران نباریده است. (منتج)

  ۱-الف-۳- رفع مقدم: ب- باران نباریده است پس: ج- نتیجه ای نمی‌شود گرفت (نامنتج)

  ۱-الف-۴- وضع تالی: ب- زمین خیس شده است ج- نتیجه ای نمی‌شود گرفت (نامنتج)

شاید ظاهر متن برای برخی پیچیده به نظر برسد اما اگر مقدمات خوب فهم شود، بعید است که کسی در نتیجه شک کند. اگر به کسی بگوئیم باران که ببارد زمین خیس می‌شود و بعد بگوئیم الان باران باریده است او مطمئنا نتیجه خواهد گرفت زمین خیس شده است. اما اگر به او بگوئیم که زمین خیس شده است چه؟ آیا می‌شود نتیجه گرفت که حتما باران باریده است؟ نه؛ ممکن است کسی با شلنگ آب پاشیده باشد، یا لوله آب ترکیده باشد و مانند این. از طرف دیگر اگر به کسی بگوئیم که باران نباریده است می‌شود نتیجه گرفت که زمین خیس نشده است؟ باز هم نه؛ چون ممکن است کسی با شلنگ آب پاشیده باشد یا لوله ترکیده باشد.

بنابراین در مثال فوق مغلطه وضع تالی در صورتی اتفاق می‌افتد که گفته شود زمین خیس شده است؛ پس: باران باریده است و مغلطه رفع مقدم در صورتی رخ می‌دهد که گفته شود باران نباریده است؛ پس: زمین خیس نشده است.

۲-  مغلطه وضع تالی و برهان نظم

   اگر بگوئیم برهان نظم شایع‌ترین و شناخته‌شده‌ترین براهین اثبات وجود خداوند است سخنی به گزاف نگفته‌ایم. برهان نظم معمولا بیشترین کارایی را برای اقناع عموم دارد و در میان کسانی که با پیچیدگی‌های براهین فلسفی هم آشنا نیستند، قابل فهم و استناد است. از برهان نظم صورت‌های مختلفی ارائه شده است اما معمول‌ترین صورت این استدلال به شکل زیر است:

۲-الف- جهان مجموعه‌ای منظم است

۲-ب- هر مجموعه منظمی، ناظمی دارد.

پس

۲-ج- جهان ناظمی دارد.

صورت این استدلال هیچ مشکلی ندارد یعنی اگر مقدمه ۲-الف و مقدمه ۲-ب را بپذیریم، مسلما نتیجه ۲-ج از آن به دست می‌آید. اما بیایید ببینیم مقدمات فوق چطور به دست آمده‌اند:

برهان نظم بر پایه تمثیل بنا شده است، به این معنا که مدافع برهان، موارد متعددی از مجموعه‌های منظم دست ساخته بشر را دیده است که توسط انسان ماهری ساخته و تنظیم شده است و سپس نتیجه گرفته است که جهان مجموعه منظمی است به مراتب بزرگتر از هرآن‌چه دست ساخته بشری است و بنا بر این به ناظمی به مراتب بزرگتر، عالم‌تر، و قادرتر از بشر احتیاج دارد.

مایکل پامر در کتاب «درباره خدا» یا به تعبیر دقیق‌تر «مسئله خدا (The Question of God)» برهان نظم را این طور صورت‌بندی می‌کند:

(۱)  دستگاه‌های ساخته انسان برای رسیدن به غایت یا هدفی عمل می‌کنند.

(۲)  عالَم به دستگاه عظیم ساخته انسان، هرچند به طور نامحدودی پیچیده‌تر از آن، شبیه است.

(۳)  دستگاه‌های ساخته انسان، محصول (معلول) نظم عقلی (علت) هستند.

(۴)  معلول‌های مشابه، علت‌های مشابهی دارند.

بنا بر این:

(۵)  احتمالا علت عالم، موجود عاقلی است.

(۶)   این علت خداست.

صورت‌بندی پامر گرچه از لحاظ منطقی دقیق نیست اما او می‌خواهد بگوید برهان نظم بر پایه تمثیل بنا شده و استدلال تمثیلی هم دچار مغلطه وضع تالی است. پامر احتمالا می‌خواهد مقدمه (۴) را زیر سوال ببرد یعنی بگوید اینطور نیست که معلول‌های مشابه علت‌های مشابهی داشته باشند، یعنی از اینکه -به تعبیر ویلیام پیلی، الهی‌دان بریتانیایی قرن هجدهم- «ساعت که مجموعه ای منظم، پیچیده و هدفدار است احتیاج به ساعت‌سازی دارد»، نمی‌توان نتیجه گرفت که هر مجموعه منظمی حتما احتیاج به یک سازنده دارد. پامر می‌گوید استدلالی بر پایه مقدمه (۴) دچار مغلطه وضع تالی است (ن.ک: پامر، مایکل. درباره خدا، صص ۱۷۷-۱۸۱). بیان پامر در اینجا واضح نیست و او هیچ تلاشی نمی‌کند تا صورت‌بندی منطقی دقیقی از خوانشی از برهان نظم که دچار مغلطه وضع تالی است ارائه دهد اما اجمالا همان‌طور که توضیح دادم منظور پامر این است که نمی‌توان از یکی بودن علت، یکسان بودن معلول را نتیجه گرفت.

با این حال به نظرم می‌رسد که می‌توانیم صورت‌بندی از برهان نظم ارائه دهیم که مغالطه وضع تالی را بهتر نشان دهد. به این صورت‌بندی از برهان نظم که به صورت قضیه شرطی متصله بیان شده توجه کنید:

۲-د- اگر جهان ناظمی داشته باشد آنگاه جهان منظم است.

هم در صورت و هم در نتیجه این استدلال خدشه‌ای نمی‌توان وارد کرد. صورت استدلال همان‌طور که اشاره کردم قضیه شرطی متصله است و محتوای قضیه هم به اصطلاح اهالی فلسفه همان‌گویی است یعنی وقتی مجازیم فاعلی را ناظم بدانیم که او محصولی منظم پدید آورده باشد.

با این حال بنا بر تعاریفی که به صورت پیشینی از خدا شده و ناظم‌بودن از صفات خداوند دانسته شده است، می‌توانیم به جای صفت ناظم، کلمه خداوند را جایگزین کنیم. بنا بر این صورت جدیدتر این قیاس اینطور می‌شود:

۲-د`- اگر خداوند وجود داشته باشد آنگاه جهان منظم است.

حال بیایید این قضیه را در قالب استدلالی قیاس ببریم تا ببینیم در چهار حالت مذکور چه سرنوشتی پیدا می‌کند:

۲-د`-۱- وضع مقدم: خداوند وجود دارد؛ پس: جهان منظم است. (منتج)

۲-د`-۲-  رفع تالی: جهان منظم نیست؛ پس: خداوند وجود ندارد. (منتج)

۲-د`-۳-  وضع تالی: جهان منظم است؛ پس: خداوند وجود دارد. (نامنتج)

۲-د`-۴-  رفع مقدم: خداوند وجود ندارد؛ پس: جهان منظم نیست (نامنتج)

حالت سوم یعنی وضع تالی، در استدلال مبتنی بر نظم بسیار اتفاق می‌افتد. بسیاری از افراد جهان را مجموعه‌ای منظم می‌دانند، بعد با خود فکر می‌کنند که اگر جهان منظم است پس باید حتما ناظمی داشته باشد و آن ناظم نمی‌تواند غیر از خداوند باشد. در صورتی که اگر فرض را بر این بگذاریم که جهان منظم است بازهم از نظم جهان نمی‌توان نتیجه گرفت که جهان حتما دارای ناظمی است؛ به این دلیل که می‌توان حالت‌های دیگری را ممکن دانست که جهان منظم بدون وجود یک ناظم پدید آمده باشد چنان که بسیاری سعی کرده‌اند تبیین‌های رقیبی در این زمینه ارائه دهند.

.


.

برهان نظم و مغلطه وضع تالی

نویسنده: وحید حلاج

.


.

155 نظر برای “نوشتار وحید حلاج با عنوان «برهان نظم و مغلطه وضع تالی»

  1. تلاشتان برای نشان دادن ضعف های برهان نظم مشکور است. اما به نظر می رسد دقیقا در بزنگاه بحثتان دچار اشتباهی شده اید که کل این تلاش را ناکارآمد می سازد. بسیار عجیب است که قضیۀ ۲-د را به صورت معکوس مطرح کرده اید. زیرا قائلان به برهان نظم، استدلالشان را این گونه مطرح می کنند:
    ۲-ه.اگر جهان منظم باشد، آن گاه ناظمی دارد.
    ۲-ه-۱٫ جهان منظم است؛ پس ناظمی دارد.
    استدلال بالا به لحاظ صوری درست است؛ چون مبتنی بر وضع مقدم است.
    بنابراین به نظر می رسد اشکال برهان نظم بیش از آنکه صوری باشد، محتوایی است. یعنی اول باید اثبات شود که «هر چیزی که منظم است، ناگزیر ناظمی دارد». اگر این گزاره ثابت شد، بعد تازه باید یکی بودن این ناظم با خدا اثبات شود.

    1. نکته دوستمون در نقد متن عریض و طویل نویسنده متن که کاملا واضح هستش که درست هست اما انتقلطی که وارد کردند و اشکال کردند بر این که باید اثبات شود که هر منظمی نیازمند ناظمی است و… اینها همگی در فلسفه اسلامی با قواعد منطقی و پاسخ های منطقی (منطق علمی؛ ارسطویی) نه با آیات و روایات بلکه عقلی و منطقی اثبات شده و کتب برای مطالعه به زبان ساده هم بسیار دارد.

  2. بنده قصد اظهار نظر مشروح راجع به برهان نظم را ندارم ، و صرفا مایلم پرسش پاسخ نیافته خودم را مجددا – به امید یافتن پاسخ – طرح کنم . اما در عین حال سخن مختصری به برهان نظم خواهم داشت .

    ۱- برهان نظم : برهان نظم تا قبل از داروین پرادعاتر و پرزورتر بود ، ولی بعد ازپیدایش تئوری داروینیسم – قوی ترین تئوری علمی فعلی در زیست شناسی – مدعیان برهان نظم گامهایی به عقب برداشتند ( منشا حیات ) و احتمال پیدایش طبیعی حیات را نزدیک به صفر دانستند . این عقبگرد طبیعی بود چرا که تا قبل از داروین ، تفاوتها و ویژگیهای موجودات زنده فاقد توضیح و تببین علمی بود . حال بیایید فرض کنیم ادعای مدعیان برهان نظم – دال بر عدم امکان پیدایش طبیعی حیات – صحیح است ، نتیجه چه خواهد بود ؟ نتیجه قابل کسب نه خدای کتب موسوم به آسمانی ، بلکه صرفا یک خدای احتمالی خواهد بود . علم هیچگاه ادعای قطعیت ندارد و خدایی هم که با توسل با علم به دست آید ، یک خدای احتمالی و غیر قطعی است . البته خود برهان نظم اشکالات متعددی دارد که در اینجا محل مداقه بنده نیست .

    ۲- اصل پرسش و ادعای بنده : اگر موجودی به نام خدا وجود دارد ، و اگر علم ما به وجود داشتن این موجود ( خدا ) ضروری است ( و متعلق اراده خداست ) ، اساسا مسئله ای به نام ” اثبات خدا ” باید بلاموضوع میبود ، چرا که قاعدتا ما از ” اثبات وجود خدا ” بی نیاز میبودیم . حال بیایید به این ادعا صورت منطقی بدهیم .

    الف : فرض کنیم موجودی به نام خدا وجود دارد .
    ب : و اراده این موجود اینست که انسانها به وجود او عالم باشند ( ضرورتا و قطعا )
    ج : بنابراین ضرورتا هر انسانی باید واجد علم قطعی به وجود خدا باشد
    د : ولی چنین یقین و علمی وجود ندارد ( و یقین اکثریت انسانهای خداباور هم نه حاصل علم و قطعیت ، بلکه حاصل مواریث خانوادگی است )
    ر : پس یا موجودی به نام خدا وجود ندارد ، و یا اساسا اراده جناب خدا ، این نبوده که انسانها ” علم به وجود او ” داشته باشند .

    – مضاف بر آنکه ( نکته فرعی ) حتا اگر یک انسان عمری را در صرف یادگیری فلسفه و منطق و کلام و ساینس و غیره بکند ، هیچ تضمینی وجود ندارد که آخر الامر به یک خدای قطعی و یقینی دست پیدا کند ( بگذریم که حالا دست هم پیدا کند ، حالا که چه ؟!! ) ، و بلکه داستان بالعکس است . فلسفه و علم اگر به ماتریالیسم ختم نشوند ، اقلش آنست که به ندانم گرایی ختم میشوند . احتمالا لازم نیست – با وجود گوگل – لیست بلند بالایی از فلاسفه و دانشمندان خداناباور ارائه دهم .

    ۳- دفع دخل مقدر : بارها شنیده ام – و شنیده اید – که گفته شده کتب آسمانی معجزه الهی هستند و برای اثبات خدا کافی کفایت هستند .
    پاسخ : بدیهی است که اگر یک کتاب – کتاب ایکس – بتواند ( توسط خودش یا طرفدارانش ) ثابت کند الهی است همزمان دو چیز را ثابت میکند .
    یکی اینکه ثابت میکند کتاب ایکس الهی است
    و دوم اینکه وجود خدا هم به خودی خود اثبات میشود .

    – و اما من برای رد ادعای بالا هیچ زحمتی نخواهم کشید و سر رشته کار را میسپارم به خود فلاسفه خداباور و متکلمین . استدلال من اینست که هر احدالناسی که سعی در ” اثبات خدا ” داشته ، به نحو غیر مستقیم این را هم اثبات کرده که کتب آسمانی توانایی ” اثبات الهی بودن ” خودشان را ندارند . داستان دو دو تا چهارتاست . اگر کتاب آسمانی ایکس توانایی اثبات الهی بودن خودش را داشت ، نیازی به براهین هزار و یکرنگ اثبات خدا نبود . به قول معروف ” چون که صد آید ، نود هم پیش ماست ” . اثبات الهی بودن یک کتاب ، اثبات خدا را هم در دل خودش دارد .

    لب کلام : هر دینداری که دم از اثبات خدا بزند ، ناخواسته این را هم اثبات کرده که کتاب دینی اش ، توانایی اثبات الهی بودن خودش را ندارد . بنابراین از کلیه فلاسفه خداباور و متکلمین و غیره تشکر میکنم که زحمت بنده را کم کرده اند .

    1. نقل قول از آقای منوچهر:
      “برهان نظم تا قبل از داروین پرادعاتر و پرزورتر بود ، ولی بعد ازپیدایش تئوری داروینیسم – قوی ترین تئوری علمی فعلی در زیست شناسی – مدعیان برهان نظم گامهایی به عقب برداشتند ( منشا حیات ) و احتمال پیدایش طبیعی حیات را نزدیک به صفر دانستند”
      اگر قدم به عقب برداشتند پس چرا می گویید احتمال پیدایش طبیعی موجودات زنده را صفر دانستند؟ سخن شما متناقض است . بعلاوه ادعای شما با واقعیت تاریخ علم سازگار نیست.
      فرمودید که قبل از داروین تبیین طبیعی وجود نداشت. در زمان داروین چه تبیین علمی وجود داشت؟ مهمترین فیلسوف غرب اظهار داشت که تکامل علم نیست.
      شما فرمودید که خدای برآمده از کتب ادیان خدایی احتمالی خواهد بود.
      ۱ از موضوع خارج شدید.
      ۲٫ کتب آسمانی را مشخص نکردید.
      ۳٫ توهمی در مورد یکسانی کتب دارید.
      ۴٫ توصیف ادیان با هم متفاوتند.
      ۵٫ دچار double-standard شدید .
      ۶٫ اگر علم ادعای قطعیت ندارد( که بعد از دو سال این را متوجه شدید) پس ایرادی در آه« چه به غلط به کتب وارد دانسته اید وارد نیست. علم ادعای قطعیت ندارد(فراگرفته تازه شما!) و دین هم همینطور. so lets laugh all the way home همه خوشحال خواهند بود.
      ۷٫ کتاب آسمانی مرتبا اشاره به عقل و علم دارد و بر مشاهده و تفکر تکیه دارد. پس مغالطه کرده اید و در موضع مخالفتان ایرادی تزریق کرده اید .شما با الف مخالفید اما به ب ایراد گرفته اید چه ربطی دارد؟ straw hat fallacy
      ۸٫ آن قدر به دین با خصومت و احساسات قلبی منفی می نگرید که متوجه نشده اید خودتان علم و دین را قریب به دیگدیگر توصیف کرده اید(=عدم قطعیت علم و عدم قطعیت خدا(خدای احتمالی) )
      حال که شما نه علم را مطابق واقع توصیف کرده اید و نه دین را لاقل موضع خود را نقض نکنید.

      نقل قول بند ۲:
      لف : فرض کنیم موجودی به نام خدا وجود دارد .
      ب : و اراده این موجود اینست که انسانها به وجود او عالم باشند ( ضرورتا و قطعا )
      ج : بنابراین ضرورتا هر انسانی باید واجد علم قطعی به وجود خدا باشد
      د : ولی چنین یقین و علمی وجود ندارد ( و یقین اکثریت انسانهای خداباور هم نه حاصل علم و قطعیت ، بلکه حاصل مواریث خانوادگی است )
      ر : پس یا موجودی به نام خدا وجود ندارد ، و یا اساسا اراده جناب خدا ، این نبوده که انسانها ” علم به وجود او ” داشته باشند .

      شما مرتبا به دین نسبت هایی می دهید . کجای دین تعریف علم شما را داده است. شما علم تجربی در توصیف پوژیتویستی را به دین وصله کرده اید. این توصیف دین از علم نیست. این توصیف علم از علم هم نیست. اگر تصویف شما از علم نه دینی و نه علمی است نتیجه ای از آن بیرون نمی آید.
      بند ۳:
      شما پیش گوییمی کنید که نتیجه یک عمر فلسفه و علم چه می شود؟ خیلی متوهمید.
      بند ۵:
      شما کل فلسفه را بدون ارائه یک نفر و یک خط و یک ارجاع به صفحه و کتاب و نام نویسنده مصادره به مطلوب کرده اید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چه اعتماد بنفسی!

      بند ۶:
      هر کس که اقدام به سخن گفتن کند کتاب مورد تاییدش را رد کرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟کمی شبیه به گوبلز زمان هیتلر سخن نمی گویید؟

    2. “وجود”تنها چیزی است که نیازی به اثبات ندارد و هر کس آنرا بالفطره در ذات خود یا در تجربه و در عمل ادراک می کند. واضحتر از (وجود ) چیزی نیست و همه چیز تحقق خود را از (وجود) میگیرد.

    3. لب کلام:هر خداناباوری که دم از (انکار خدا) بزند.

      ناخواسته انکار (وجود) را اثبات کرده است.

      پرسش: ایا می توان ( وجود) را انکار کرد؟

      انکار ( وجود) به انکار( موجود) ختم می شود..

      1. – بحث را به جوک گویی نکشانید . اگر میتوانید در استدلال من خدشه کنید والا لطیفه نگویید . استدلال من ساده ، روشن ، و به زعم خودم قطعی است :
        الف : اگر قران بتواند الهی بودن خودش را اثبات کند دو چیز همزمان اثبات میشود : الهی بودن قرآن ، و نیز وجود داشتن خدا
        ب : بنابراین فعل هر مسلمانی که سعی در اثبات خدا کند ، متضمن این معناست که قرآن توانایی اثبات الهی بودن خودش ( و نیز اثبات خدا ) را ندارد .
        دودوتا چهارتاست . مادر نزاید که در این استدلال خدشه کند .
        – و اما لطیفه و مغالطه شما : اولا مطابق کدام استدلال ” وجود ” مساوی است با ” خدا ” . مصادره به مطلوب که شاخ و دم ندارد . دوما اصلا ما چیزی به نام ” وجود ” نداریم . ما موجودات را داریم ، و نه اینکه یک چیز جداگانه ای به نام وجود ، سوای موجودات وجود داشته باشد . میگویند کسی اسم پسرش را گذاشت رستم ، و از آن به بعد میترسید پسرش را صدا بزند . فلسفه اسلامی یعنی همین لفاظی های بی سروته و گیج کننده . گویا که در پس این الفاظ و استدلال های عجیب و غریب ، حقیقتی هست .

        1. جوک گویی!
          طنز جالبی بود.

          ۱/ من فعلاً ترجیح می دهم وارد مبحث قرآن کریم نشوم,, زیرا هنگامی که من و جنابعالی هنوز در مورد( مفهوم خداوند) با یکدیگر به تفاهم نرسیده ایم , سخن گفتن از ( کتابِ خداوند ) مغلطه ایی بیش نیست.

          ۲/الف: مطابق هیچ استدلالی “وجود”مساوی با”خدا” نیست,, چرا که آن وقت ما در مورد خداوند با (وجودپنداری )خداوند مواجه می شویم.

          در مورد مفهوم خداوند,, فلاسفه غرب و چه فلاسفه اسلامی از( وجود و ماهیت) سخن گفته اند,,

          در نتیجه: اینکه ما اگر فقط خدا را (وجود) بدانیم استدلال صحیحی نیست..

          ب: جنابعالی می فرمایید: اصلاً ما چیزی به نام (وجود) نداریم!

          مغالطه نمی کنید؟

          یعنی همه (موجود) می شوند بدون (وجود).

          پرسش:
          شما چگونه (موجود )را (موجود) می دانید و می شناسید؟

          آیا موجود,, موجود می شود به (موجود) ؟
          یا موجود,, موجود می شود به (وجود)؟

          (موجودیت یک شئ) را چگونه می توان اثبات کنید؟

        2. و سعی شما برای انکار خدا هم نشان دهنده وجود خدا چون طبق استدلال!شما اقدام به اثبات چیزی نشاندهنده باطل بودن آن است پس بر اساس عکس نقیض موضع شما تلاش شما برای انکار خدا نشان دهنده وجود خداست!

        3. اگر فعل هر خداناباوری که سعی در انکار خدا کند,متضمن این معناست که خودش آیا توانایی اثبات وجودِ خودش را دارد یا خیر؟

          ابتدا بایستی ثابت کند که( او=خداناباور) وجود دارد یا خیر؟

          اگر وجود دارد او (وجودِ مقید) است یا (وجودِ مطلق)؟

          اگر او (وجودِ مقید) است ,, در نتیجه خودش برای” موجود شدنِ خودش” نیاز به (وجودِ مطلق) دارد.

          پرسش: چگونه می تواند( مطلق بودن) خودش را اثبات کند؟

      2. بعد از انهمه بحث وگفتگو که درباره ی خدای وحدت وجودی کردیم وشما توان پاسخگویی نداشتید باز هم امدید اینجا وجود را به خدا گره زده اید ؟!
        که هرکسی خدا را انکار کند وجود راانکار کرده است ؟!
        مگر شما خدای وحدت وجودی را توانستید اثبات کنید ؟شما حتی قادر نبودید انرا تبیین نمایید منتها شما از رو نمیروید

        1. لطفاً آداب گفت وگو را رعایت کنید.
          چرا مغلطه می کنید؟
          در بحث (وحدت وجود) شما دائماً مغالطه می کردید.
          در پایان هم اعتراف کردید, که خدا یک راز است.
          لطفاً به همان مباحث مراجعه بفرمایید.

          1. من از همان اول گفتم خدا یک راز است ومن معتقد به خدای راز بعنوان غیر قابل شناخت بودن هستم خدای راز نه به لحاظ صفات ونه ذات به شناخت درنمیاید ومن دلیلی هم برای اثبات ان ندارم واین خدا هرگز خدای ادیان نیست
            شما انهمه اشکال بهدیدگاهتان وارد شد وقادر به پاسخگویی نبودید این پررویی است که دوباره جای دیگری برای دفاع از خدای مورد ادعایتان وارد بحث وگفتگو شدید
            شما نتوانستید به اشکالات فلسفی وارد شده به خدایتان را پاسخ دهید شما نتوانستید به اشکالات وارد شده به قران پاسخ بگویید بعد دوباره اینجا امدید واظهار فضل میکنید ؟!

          2. متاسفانه جنابعالی هنوز آداب گفت و گو با یک خانم را نمی دانید.
            من گفت و گو را با شما همین جا پایان می دهم.
            توضیحات لازم را در بحث (وحدت وجود) دادم.
            موفق باشید..

          3. من تا آنجاییکه می دانستم به اشکالات شما پاسخ دادم .

            به شما پیشنهاد می کنم چنانچه پرسشهای بیشتری در ذهن خود دارید به یک مشاور فلسفی یا استاد فلسفه مراجعه کنید..

    4. نقل قول از منوچهر!

      ” بنده قصد اظهار نظر مشروح راجع به برهان نظم را ندارم ! ”

      بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم! بله شما هیچ وقت درباره موضوع صفحه سخن نمی گویید چون اگر در چارچوب موضوع سخن بگویید دستتان برای بی ربطی و مغالطه بسته می شود.

      1. در مباحث فلسفی روش گفتگو با خانم و اقا نداریم جنسیت اصلا مطرح نیست. شما به جای نظر دادن بهتر است بروید و مطالعه کنید ببینید اشکالاتیکه به لحاظ فلسفی بر دیدگاه شما وارد شد و شما نتوانستید پاسخ دهید واقعا اشکالش کجاست ؟ وچرا چنین است ؟ اشکالات قرانی که به شما گفته شد و شما از پاسخ دادن ناتوان بودید بروید وروی این اشکالات مطالعه کنید نه اینکه دوباره انگار نه انگار که اتفاقی افتاده همان حرفها را تکرار نمایید

        1. درهیچ کجا جنسیت اصلاً مطرح نیست!

          آنچه مطرح است, این است که یک مرد باید بداند که در( محفل خصوصی آقایان) سخن نمی گوید.

          یک مرد باید بداند و بیاموزد که با یک خانم با لحنِ محترمانه سخن گوید.

          (ادب مرد به ز دولتِ اوست).

  3. آقای منوچهر لطفا بفرمایید که این علمی که ا از آن سخن می گویید چه توصیفی دارد؟ و اگر قطعیت ندارد(بالاخره متوجه شدید!) چه دارد؟ چه فرقی با جادو دارد؟ لطفا تبیینی از آن ارائه بفرمایید.

    1. تفاوت علم و غیر علم : لب ” علمی بودن ” ابطالپذیر بودن است . یعنی چی ؟ یعنی آزمون پذیری . مثلا ” تاثیر دعا ” یک گزاره غیر علمی است . چرا ؟ مثلا یک کسی دعا میکند بیماری پدرش خوب بشود . اگر پدرش خوب بشود میگوید دعایش مستجاب شده ، و اگر نشود میگوید مصلحت نبوده . یعنی ادعای “تاثیر دعا ” هیچگاه و هیچگاه و هیچگاه ابطال نمیشود .

      حال یک مثال علمی : علم میگوید حرارت سرعت واکنشهای شیمیایی را افزایش میدهد ، و یا آب در ۱۰۰ درجه ساتیگراد – در شرایط متعارف – به جوش میاید . این گزاره ها ابطالپذیرند . یعنی چی ؟ یعنی قابلیت ” راستی آزمایی ” دارند . چنانچه ما موردی را ببینیم که حرارت باعث افزایش واکنشهای شیمیایی نشود ، گزاره ما ابطال شده و از کلیت میافتد .

      – خدا یک گزاره غیر علمی است . چرا ؟ اگر روزی هزار تا زلزله بیاد ( به زعم خداباور ) خدا هست . اگر یهو ویروس کرونا نصف کره زمینو نابود کنه خدا هست خدا هست . خداباوری ابطال ناپذیره . مثلا من توقع داشتم جناب خدای فرضی مانع تجاوز به کودکان خردسال بشه ( که نمیشه ) ، و یا من توقع داشتم مانع سوختن زنده زنده کودکان یک مدرسه بشه ( که نمیشه ) . پس جناب ” خدا ” ی فرضی کلا ابطالناپذیره . هیچ ( مطلقا ) حادثه طبیعی و اخلاقی و فیزیکی و غیره و غیره … نمیتونه خدا رو ابطال کنه . هیچ بی نظمی و شر و بی اخلاقی و خلاصه هیچیییییییییییییی نمیتونه خدا رو ابطال کنه .

      دفع دخل مقدر : ممکنه کسی بگه ” عقل انسان ” معیار خوب و بد نیست . عقل الهی یه چیزه ، عقل بشری یه چیز دیگه .
      پاسخ : اگر عقل بشری حجت و معیار نباشه ، اونوقت کلا همه چی رو هواس . یعنی نه حرف ( عقل ) خداباور حجته ، نه حرف خداناباور ، و نه حرف ندانم گرا ( که بنده باشم ) . این ترفند هم که اگر عقل به خداباوری برسه ، مورد تاییده ، و اگر نرسه مورد تایید نیست ، مسخره اس . بسیاری از پیروان کتب مثلا اسمانی عین همین حرفو برای تایید کتاب مقلا آسمانی اشان میزنند که بله : کسانی که نمیتوانند ” الهی بودن ” کتاب ایکس را در بیابند عقلشان عیب و ایراد داره . این حرفها مسخره اس . اصل حرف اینه که مطلقا و مطلقا و مطلقا هیچ دلیلی له الهی بودن کتب آسمانی وجود ندارد ، که اگر بود ، همه مردم دنیا قبول میکردند .

      دفع دخل مقدر : ممکنه کسی بگه مسیر اثبات خدا ” فلسفی یه ” و نه علمی .
      پاسخ :ابتدا بپرسیم فلسفه ( در اینجا صرفا بمعنای متافیزیک یا انتولوژی یا هستی شناسی دینی ) چیه ؟ فلسفه به یک معنا همون فیزیکه . چرا ؟ چون میخواد جهان رو بشناسه . تفاوت اما در اینجاست که علم فیزیک ، با موارد محسوس و مادی سر و کله میزنه ( موجودات فیزیکی ) ، ولی فلسفه با موجودات ذهنی ( مفاهیم ) . مثلا فیزیک میپرسه علت بیگ بنگ چی بوده ؟ ولی فلسفه اصلا کاری به بینگ بنگ و فلان و بهمدان نداره . چرا ؟ چون کلا ذهنی یه . مثلا فلسفه میگه سلسله معالیل ( معلول ها ) نمیتونه متسلسل الی غیر النهایه باشه و ما عقلا گریزی از پذیرش علت العلل نداریم . حالا ایراد کجاست ؟ ایراد اینه که اگر ما از مدعیان تقاضا کنیم یک معلول به ما نشان دهید ، نخواهند توانست . چرا ؟ چون ساخت یک منظونه ذهنی منسجم یک چیز است ( بگذریم که فلسفه اسلامی و عرفان اسلامی انسجامشان در حد صفر است ) و وصل کردن آن به جهان عینی یک چیز دیگر . به بیان دیگر فلسفه های دینی مطلقا و مطلقا و مطلقا قدرت تعیین مصداق ( متدولوژی تعیین مصداق ) را ندارند . اکثر مفاهیم فلسفی ” ذهنی ” محض اند . حالا این مدعیان به ما حقنه میکنند که “علت العلل ” خداست ( آنهم خدای کتاب آسمانی خودشان ) . اگر ما بپرسیم آخه با چه متدی تعیین مصداق کردی ، پاسخ موجهی وجود ندارد .

      لب کلام : متافیزیک چیزی نیست جز بازافرینی کلی / ذهنی جهان ، بدون قدرت تطبیق بر جهان عینی . و از همین روست که بازافرینی ذهنی ابن سینا فرق میکند با ملاصدرا ، و فلان با فلان ، و…..

      1. ۱/فلسفه همان فیزیک است!!
        این همه فلاسفه در جهان در مورد متافیزیک سخن گفته اند, یعنی همه پوچ؟
        نمونه اش متافیزیک ارسطو,, همان فیلسوفی که جنابعالی با منطق ارسطویی او صورتبندی فلسفی می کنید.

        ۲/یعنی نظریه اثبات نشده داروین از متافیزیک همه فلاسفه برتر است؟!

          1. بله
            نظریه فرگشت , یک نظریه معتبر علمی است.
            مقالات فرگشت

            https://bigbangpage.com/category/science-content/evolution/

            اما در ادیان اللهی مسئله “هبوط آدم” مطرح است.

            در نظریه فرگشت , جسم انسان محصولِ تکامل از یک تک سلولی است.

            اما در( هبوطِ آدم) فقط مسئله جسم مادی مطرح نیست,, بلکه مسئله” تنزل” از عالم غیب به عالم ماده مطرح می شود.

            در فرگشت تکاملِ جسم مادی است,, و در (هبوطِ آدم), تنزلِ انسان از مکمن غیب به عالم ماده می باشد.

            در هبوط ( تعالی) مطرح می شود و در فرگشت تکاملِ جسم مادی مطرح است..

      2. نقل قول از منوچهر!

        ” تفاوت علم و غیر علم : لب ” علمی بودن ” ابطالپذیر بودن است . یعنی چی ؟ یعنی آزمون پذیری . !! ”

        welcome to 100 years ago.

        بالاخره کدام؟است آقای منوچهر؟ در یک خط دچار تناقض شدن خودش مطلبی است.

        در ضمن آقای منوچهر متوجه نیستند که طبق حکم ایشان نظریه خدا[وجود دارد(اصلاح از من است)] علمی خواهد بود زیرا از نظریه اولیه گزاره ای بیرون کشیده و با دعا کردن آزمون پذیری آن را نشان داد اند. فراموش نکنیم که ادعای غلط ایشان این بود ک خدا یک گزاره!!غیر علمی است و فرق علم و غیر علم را آزمون پذیری اعلام کردند همان طور که خود آزمون پذیری را با دعا کردن نشان دادند. پس گزاره ایشان!! خدا!!(وجود دارد) (که البته باز منظورشان چیز دیگریست) با براورده کردن شرط آزمون پذیری تعریف علمی بودن را برآورده ساخته است.

        1. – چرا خدای فلسفی ابطال ناپذیر ( آزمون ناپذیر ) و پوچ است ؟
          – براهین امکان و وجوب و علیت و صدیقین و امثال ذلک تماما مبتنی بر گزاره های شرطی هستند ( و در واقع پوچ ) هستند . چرا ؟ چرا که لب آنها اینست که { اگــــر } ممکنی وجود داشته باشد نیاز به واجب دارد ( یا اگر جهان ما ممکن باشد نیاز به واجب دارد ) . برهان علیت هم همین است . یعنی { اگــــر } موجودی معلول باشد نیاز به علت دارد . تا اینجا ما دعوایی با این ادعاها نداریم . دعوا از جایی آغاز میشود که جناب فیلسوف بخواهد یک سانتی متر از محدوده ذهن گذر کند و وارد عالم عینی ( تجربی ) شود . چرا که علم هردمبیل نیست . مثلا اگر جناب فیلسوف به یک درخت اشاره کند و بگوید درخت مصداق ” ممکن یا معلول ” است ، از او اثبات تجربی خواهیم خواست . ادعای تجربی اثبات تجربی و زبان تجربی میخواهد . وقتی گفته میشود درخت ” ممکن یا معلول ” است به زبان تجربی یعنی چی ؟ اینجاست که فیلسوف – متافیزیسین مطلقا حرفی برای گفتن ندارد .
          – لب کلام : خدای براهین فلسفی ( به شرط آنکه نقص منطقی نداشته باشد ) صرفا یک خدای ” شرطی و ذهنی و اگــــری ” است .

          1. آقای منوچهر هنوز معنی کامنت را متوجه نشده است!! و فکر می کند طرف مقابل از falsifiabity دفاع کرده!
            سخن گفتن با ایشان بسیار شیرین است!

  4. جناب امیر ضمنا چنانچه رعایت ادب ، و پرهیز از تهمت زنی بکنید ، این حقیر با شما دیالوگ خواهم داشت . شما اصلا فرض کن من خود خود خود شیطان هستم . جواب پرسش فلسفی ، پاسخ فلسفی است . من با خداباوران زیادی دیالوگ داشته ام – در کمال ادب ، محبت ، و احترام – . خدایی که مدافعانش رفتار داعش گونه داشته باشند ، خداناباوران و ندانمگرایان را مستغنی میککند از پاسخگویی . من شخصا خداباوران خوش اخلاق و مودب و عالمی همچون دکتر سروش ، شبستری ، آیت الله کمال حیدری ، آرش نراقی ، مصطفی محقق داماد ، و امثال ذلک را ترجیح میدهم ، به اتئیستی که مراعی اخلاق و ادب نیست

    1. برای شما هیچ فرضی ندارم. سخن شما بی ربط و خارج از چارچوب مسئله، و در دیسکورس عوام قرار می گیرد. حرفی با یک قلدر وجود ندارد شما دعوای کوچه خیابانی می کنید.
      توی درس هم با دشمنی ، کینه و قلدری به جایی نمی رسید.

    2. ۱/حالا این خودِ خودِ شیطان, انسی است یا جنی؟
      ۲/اصلاً موجودی به نام شیطان وجود دارد؟
      چگونه می توان جنابِ شیطان را شناخت؟
      لطفاً اثبات کنید که خودِ خودِ شیطان, هستید..

  5. پاسخ ۲
    نقل قول بند ۲:
    لف : فرض کنیم موجودی به نام خدا وجود دارد .
    ب : و اراده این موجود اینست که انسانها به وجود او عالم باشند ( ضرورتا و قطعا )
    ج : بنابراین ضرورتا هر انسانی باید واجد علم قطعی به وجود خدا باشد
    د : ولی چنین یقین و علمی وجود ندارد ( و یقین اکثریت انسانهای خداباور هم نه حاصل علم و قطعیت ، بلکه حاصل مواریث خانوادگی است )
    ر : پس یا موجودی به نام خدا وجود ندارد ، و یا اساسا اراده جناب خدا ، این نبوده که انسانها ” علم به وجود او ” داشته باشند .

    شما a lexical itemرا از یک متن باستانی بیرون کشیده ، اصول (حتی مورد رعایت) هرمنوتیست ها را اصلا نمی شناسید ، یک واژه یقین را از درون ترجمه !!! که اصولا معلوم نیست صحیح باشد در کنار قطعیت در متون مربوط به علم!!!! می گذارید ، تغافل می کنید که اصولا این ها دو واژه هستند!!! و از حوزه دین به حوزه علم می پرید !!!! و بدون توجه به این که دارید در مورد دو واژه سخن می گویید ، و در مورد دو حوزه می نویسید ، و این که معنای مورد نظر گوینده های مختلف چه بوده با تحریف و با تحمیل معانی که مد نظر گوینده اول است و نه در معنایی که مورد نظر گوینده های(ناشناس) متون دیگر است را با تحمیل و تعصب به هم ربط می خواهید بدهید.
    شما که هنوز مفاهیم اولیه حوزه علم را نمی شناسید ، شما که هنوز اصول ارائه نظر را بلد نیستید تنها بیسوادی خود را به خواننده در همان سطور اول اثبات می کنید.

    1. شما همچون همیشه :
      ۱- به جای پاسخگویی به اصل سوال ، حاشیه پردازی کرده و پاسخی ارائه نداده اید
      ۲- همچون همیشه بی ادبی کرده اید .

      – و اما پاسخ بنده : شما به جای بازی های ملانقطی به اصل ادعای بنده پاسخ بگویید . ضمنا بعکس فهم مغلوط و معوج شما نه واژه “علم ” مختص حوزه ساینس است – لابد واژه “علم دینی ” که فریاد مدعیانش گوش فلک را پر کرده شنیده اید ، و یا واژه هایی مثل “علم کلام ” و ” علم فقه و تفسیر ” و… به گوشتان خورده – ، و نه واژه یقین منحصر به حوزه دین است . شما آنقدر عجولید که گمان کرده اید به کار بردن واژه علم در کانتکست سخن من به معنای ” علم تجربی ” بوده است . معنای عام علم آگاهی و شناخت است و من معنای عام را مراد کرده ام ، و نه معنای خاص . اما از این ملانقط بازی بی فایده و پوچ شما که بگذریم ، مجددا دو سوال بنده را بخوانید و به دور از روده درازی و حاشیه روی پاسخ دهید

  6. پاسخ ۱ به مقاله وحید حلاج
    جامعه فلسفی غیر غربی متاسفانه به حدی دچار مغالطه توسل به مرجعیت appeal to authority است که تصور امکان قدم بیرون گذاشتن از مواضع فلسفه غرب را نمی تواند به ذهن راه دهد از تصور چنین کاری وحشت او را فرا می گیرد .اگر به فیلسوف ایرانی گوش دهیم همه چیز در چارچوب تعیین شده بوسیله فلاسفه غربی تعریف و بیان می شود یک اپسیلون اختلاف نظر نمی بینید .
    نوشته آقای وحید حلاج نیز مانند شبه مواضع دیگر افرادی که در حوزه فلسفه سخن می گویند مطلقا و تمام و کمال در راستای مواضع فلاسفه غرب نگارش می شود و اعتبار خود را از همان منبع می خواهد کسب کند.
    اولین مطلبی که در مورد برهان نظم در کتب الهی بایست توجه داشت عدم توجه آقای وحید حلاج به این است که برخلاف آقای وحید که اعتبار خود را از منطق کلاسیک ، یا منطق جدید و غیر آن می خواهند کسب کنند جملات کتب الهی بخشی از درس منطق نیستند که notation منطقی را درس بدهند. هم discourseفرق می کند ، هم هدف متفاوت است، هم مخاطب. سطح منطق بسیار فراگیر تر، موضوع جدی تر، ادعا بزرگتر از آن است که وحید حلاج در نظر دارند.
    بیان بیانی است که ادعا دارد تمامی انسان ها و تمامی تاریخ را مورد خطاب قرار می دهد از جمله logician ها را ، افراد دانشمند علوم تجربی، دانشمندان علوم انسانی، و همچنین کل مردم با هر توان فکری و علمی.
    اولین چیزی که شما بایست توجه داشته باشید این است که کلام مدعی است و قصد دارد برای بشریت سخن گوید او را متوجه سازد و با او ارتباط برقرار کند .
    این که چنین پیامی را با منطق جدید یا کلاسیک , ویا mother logic و یا هر منطقی که با اهدافی فیزیکالیستی سر هم بندی شده یکی بدانیم تنگ نظری است و تحدید دامنه آن منطق.
    پاسخ ۱ به مقاله آقای وحید حلاج

  7. آقای منوچهر لطفن گفتگو کنید، سخنرانی نکنید. شما منبر می روید و بعد وانمود میکنید در حال گفتگو هستید. اینجا کلاس درس نیست و شما هم قطع استاد نیستید که بخواهید به کسی چیزی درس بدهید.

    1. اولا مودب باشید و به جای پیگیری مباحث فلسفی ، پیگیر روانشناسی و اخلاق باشید .
      دوما اگر منظور شما از منبر رفتن ، ادعای بدون استدلال است ، مشی بنده ارائه استدلال است ( که صد البته ممکن است غلط هم باشد ) .
      سوما :تصور میکنم این شما هستید که به جای ارائه یک خط ردیه استدلالی ، فقط به خشونت کلامی متوسل شده اید . بنده در کامنت ابتدایی ام دو ادعا کردم ، که بیشتر مایلم به دومی بپردازم . بنده ادعا کردم هر ( به معنای مطلق ) مسلمانی که سعی در اثبات خدا داشته باشد ، ناخوداگاهانه اثبات کرده است که قرآن توانایی اثبات الهی بودن خودش را ندارد . بنده منتظر پاسخ و گفتگوی مودبانه شما هستم

  8. پاسخ به خانم یزدانی :
    ” یزدانی : فلسفه همان فیزیک است!! ”
    – بله و بله و بله . نه تنها فیزیک بلکه تمام علوم بشری از جهت معطوف بودن به شناخت جهان یک چیزند و زیر چتر عام ” علم ” قرار میگیرند .
    – مضاف به آنکه فیزیک ، فلسفه ، و سایر علوم تجربی واجد مسائل مشترک هم هستند . مثلا بحث حرکت ( فیزیک و فلسفه )، بحث زمان ( فیزیک و فلسفه )، بحث جبر و اختیار و آگاهی ( عصب شناسی ، فلسفه ذهن ، فلسفه ) ، و غیره .
    – ضمنا ایرادات بی ارزش را وارد بحث نکنید . بنده همانجا تاکید کرده بودم که فلسفه و فیزیک ” به یک معنا ” ( = شناخت جهان ) یک چیز هستند و نه به معانی دیگر ( علی الخصوص متدولوژی ) .

    ” یزدانی : این همه فلاسفه در جهان در مورد متافیزیک سخن گفته اند, یعنی همه پوچ؟ ”
    – بله پوچ پوچ پوچ ! متافیزیک چیزی نیست مگر بافندگی . البته با این توضیح که تمامی آراء غلط و درست داخل چتر علم قرار میگیرند و مراحلی از سیر تکاملی بشر بوده اند ، زیرا ” تقرب به حقیقت ” از مسیر تعامل و تضارب آراء رشد میکند . حال بنده میپردازم به این که چرا بافندگی های متافیزیکی ( به معنای انتولوژی – هستی شناسی – ارائه تصویری کلی از هستی ) بیفایده و غلط اند . بافندگی متافیزیکی اگر درست باشد بیفایده ، و اگر غلط باشد ، موجب جهل مرکب است .

    – عیوب بافندگی های متافیزیکی ( هستی شناسی های سیستماتیک / نظام مند ) :

    ۱- عدم اتکاء به تجربه و باور به همه چیزدانی ( همه چیزداری ) ذهن : ذهن ما به هیچ وجه منطبق بر جهان نیست . ذهن ما به هیچ وجه شامل تمامی حقایق ازل و ابد نیست . یعنی به عکس تصور متافیزیسین که در یک گوشه بنشین و فکر کن تا به حقایق دست بیابی ، ما به محک ” واقعیت ” نیازمندیم . تقرب به حقیقت حاصل تعامل ” ذهن و عین ” است . این علوم تجربی هستند که با ” عینیت و واقعیت ” سر و کار دارند ، بنابراین حتا اگرما مجاز به برداشتهای کلی ( متافیزیک ) باشیم ( که کانت میگفت ما نه مجازیم و نه میتوانیم ، زیرا گرفتار قضایای جدلی الطرفین / آنتی نومی ها میشویم ) ، باید محک ” تجربه ” را فراموش نکنیم .
    خوش بود گر محک تجربه آید به میان / تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
    مثال : ارسطو تصور میکرد حرکت نیازمند تحرک دهنده است و برهان محرک غیر متحرک او مبتنی بر این پیشفرض غلط بود . نیوتون اثبات کرد مکانیک ارسطو غلط است و حرکت و سکون اجسام همیشگی است ( قانون لختی / اینرسی ) مگر عاملی خارجی موجب تغییر آن شود .
    لب کلام : ذهن همه چیزدار ( همه چیزدان ) نیست .

    ۲- ارائه گزاره های بلامصداق : مثلا به جملات زیر توجه کنید . موجود یا ممکن است یا واجب . موجود یا علت است یا معلول . موجود یا جوهر است یا عرض ، و کذا و کذا ……
    سلمنا ثم ماذا ؟ حالا که چی ؟ هنر اینست که بتوانیم مصادیق ممکن را نشان دهیم و نه اینکه لیستی از تقسیم ها را ارائه دهیم . مثلا من هم میتوانم بگویم جهان یا نابود میشود یا نابود نمیشود ، موجودات فضایی یا هوشمندند یا غیر هوشمند . خب که چه ؟؟؟

    ۳- ارائه گزاره های شرطی : این بند همان بند قبلی است با توضیحاتی بیشتر . کل گزاره های متافیزیکی ” گزاره های شرطی ” هستند .مثلا برهان علیت تماما گزاره های شرطی است . چرا ؟ زیرا بیان درست این برهان اینست که “” اگر “” معلولی وجود داشته باشد ، نهایتا نیازمند علت العلل خواهد بود . نکته اینجاست که ما در جهان طبیعی ” معلول ” ( به معنای فلسفی آن ) نداریم و ندیده ایم . ما در جهان طبیعی فقط و فقط تغییرات و تبدیل ها داریم و نه اینکه ببینیم یهو یه موجود از هیچ کجا سر و کله اش پیدا بشود . تجربه علمی هم موید این ادعاست ( قانون بقای ماده/انرژی) .
    لب کلام : گزاره های متافیزیکی درست ، گزاره های شرطی اند ( و البته بیفایده و پوچ ) .

    ۴- خیالات بافی های مثلا فیلسوفانه. یک مثال : مثل افلاطونی : ادعای افلاطون این بود که هر شیئی در این عالم دارای یک نمونه آرمانی و مطلق است ( در جهان مثل ) . مثلا چرا شما به همه درخت ها میگویید ” درخت ” . این کلی ” درخت ” هیچکدام ( یا همه ) این درخت ها نیست ، پس باید در جهانی دیگر یک نمونه آرمانی درخت باشد . شاگرد افلاطون ( ارسطو ) اولین ردیه را ارائه کرد و بعدها الی ماشاءالله … دیگران . اشتباه افلاطون این بود که صرفا بخاطر تنگنای زبانی زبان بشری ( و البته تفکرات اسانسیالیستی / ذاتگرایانه ) ، یک جهان بی درو پیکر آفرید به نام جهان مثل . نمونه های مشابه بسیار است ولی مطلب طولانی میشود .

    ” یزدانی : نمونه اش متافیزیک ارسطو,, همان فیلسوفی که جنابعالی با منطق ارسطویی او صورتبندی فلسفی می کنید. ”
    – اولا متافیزیک غیر از منطق است . منطق صورت اسمش رویش است : ” منطق صورت ” . یعنی چی ؟ یعنی اگر من بگویم ماهی ها پرواز میکنند ، دلفین یک ماهی است ، پس : دلفین پرواز میکند ، نتیجه من صددرصد معتبر (valid) است . چرا ؟ چون قواعد منطق صورت ( صوری ) را رعایت کرده ام . اما چرا نتیجه من ، علیرغم معتبر بودن ، درست(sound ) نیست ؟ زیرا ” ماده ” استدلال من فاسد است . حال بپرسیم ماده ( محتوای ) استدلال از کجا میاید ؟ ماده استدلال حاصل شناخت ها و دریافتهای بیرونی ماست . منطق ( و نیز ذهن ) به خودی خود توانایی زایش ” ماده و محتوا ” را ندارند .

    ” یزدانی : یعنی نظریه اثبات نشده داروین از متافیزیک همه فلاسفه برتر است؟! ”
    – قطعا و قطعا و قطعا برتر است . اولا همین جناب علم غیر قطعی مبتلا به مشکله استقراء و کذا و کذا ، ملیاردها بار برتر است از مدعای کسانی که با دلایل واهی ( یا بهتر بگویم بی دلیلی ) مدعی الهی بودن قرآن هستند . به برکت همین علم غیر قطعی است که ما صنعت و بهداشت و تکنیک و فرهنگ و چاپ و غیره و غیره داریم .

    دوما تئوری ( نظریه ) علمی یعنی اینکه یک ” فرضیه ” از کوران تجربه گذشته و صلاحیت ورود به باشگاه ” تئوری ها ” را پیدا کرده . متاسفانه در تداول عامه ” نظریه ” با ” فرضیه ” خلط میشود ، ولی به عکس این تصور عامیانه ، ” تئوری ” یعنی فرضیه ای که توانسته با ارائه شواهد تجربی فراوان صلاحیت ” تئوری بودن ” را کسب کند ( مثلا هم اراء نیوتن و هم اینشتین تئوری نامیده میشود ) . و نیز مضاف به آنکه ” علم ” کارگاه تقدس تراشی نیست . تئوریها تا وقتی معتبرند که تئوری جدیدی نتواند از انها پیشی گیرد ( به معنای لاکاتوشی ) . مثلا نظریات نیوتن اشتباه محض نبود و هنوز هم کاربرد دارد ، ولی تئوری اینشتین ضمن کاور کردن نظریات نیوتن ، گامی به پیش بود ( و فاقد نقائص آن ) . هم اکنون نیز در حوزه زیست شناسی قوی تر و اثبات شده تر و علمی تر از تئوری داروین نداریم .

    لب کلام : علم غیر قطعی متغیر بشری ، هزاران بار ( و بل ملیاردها بار ) قطعی تر است از ادعای بی دلیل الهی بودن قرآن .
    علم غیر قطعی هزاران بار قطعی تر است از بافندگی های کارگاه های متافیزیک .

    – ضمنا موضع دقیق فلسفی بنده آگنوستیسیسم / ندانمگرایی است و تمایل چندانی به بحث در باره فرضیه خدا ندارم . اگر هم گاها داخل میشوم ، علت آن صرفا و صرفا ” خدایان زمینی ” هستند . یعنی کسانی که تحت لوای دین و خدا ، مدعی نمایندگی تام الاختیار خدا هستند و ملتی را به بردگی میگیرند . بنابراین ترجیح بنده اینست که اگر دلیلی له الهی بودن قران دارید ارائه کنید ( و البته به پرسشهای اولیه بنده هم پاسخ گویید ) .

    1. اولاً:اگر تمام علوم بشری از جهت معطوف بودن به شناخت جهان( یک چیز )هستند و این (یک چیز) زیر چتر “علم” قرار می گیرند.

      پرسش:

      ۱/ چگونه می توانید اثبات کنید که همه علوم بشر از ابتدای تاریخ بشر تا کنون (یک چیز) هستند؟

      می دانید که در فلسفه ” وجود” را می توان ” چیز” نامید.

      ۲/چیستی (ظرفِ علم )چیست؟
      چگونه می توانیم به (ماهیت و ذات) تمامی علوم پی ببریم؟

      آیا از (وجودِ علم به ماهیتِ علم) برسیم و یا از( ماهیتِ علم به وجودِ علم)؟

      آیا (وجودِ علم و ماهیتِ علم) یکی است؟
      یا دو مقوله جدا از هم هستند؟

      اگر دو مقوله جدا از هم هستند,, چگونه می توان بین (وجودِ علم و ماهیتِ علم) پیوند برقرار کرد؟

      ۳/ چه رابطه ایی بین عالِم و معلوم و علم و عالَم وجود دارد؟

      آیا این رابطه وجودی است؟

      اگر وجودی است ,, آیا مستقل است یا رابط؟

      ۴/انسان چگونه می تواند به (حقیقتِ علم) دسترسی پیدا کند؟

      ثانیاً: در مورد مبحث حرکت و زمان در فلسفه و فیزیک می توانیم جداگانه در مورد آن گفتگو کنیم.

      (حقیقتِ زمان و حرکت) دغدغه “فیلسوفان” و( سنجشِ زمان و حرکت) دغدغه” فیزیکدانان” است.

      در نتیجه :

      فرق است بین معنای “حقیقت” و “سنجش”

      ثالثاً:جنابعالی می فرمایید که متافیزیک چیزی نیست جز بافندگی تمامی فیلسوفان!

      پرسش: انسان با چه مکانیسمی به بافندگی فلسفی می پردازد؟

      منبع” آگاهی” بافتن فلسفه از کجا نشأت می گیرد؟

      منبع و حقیقتِ این( آگاهی ) چیست؟

      در ضمن جناب منوچهر لطفاً بحث را سیاسی نکنید.
      من مایل نیستم که وارد مباحث سیاسی شوم..

      1. خانم یزدانی ایشان به سئوال های شما پاسخ نمی دهند از سئوال های شما چیز یاد می گیرند و به دیگرون در صفحه ای دیگر تحویل می دهند. نیاز نیست اشکال های واضح گفتار عامیانه را بیان بفرمایید اشکال هایی که ایشان سال ها نیاز به تحصیلات دارد تا فرا بگیرد.

      2. پاسخ به خانم یزدانی :
        ۱- شما بجای پاسخگویی ، سوالاتی کاملا بیربط و خارج از کانتکست و سیاق مطرح کرده اید . مثل اینکه کسی از کسی بپرسد فرمول اب چیه و آن شخص بگوید اولین مخترع ماشین حساب کیه ؟ شما انگار فقط دوست داری مطالب فلسفه اسلامی را تکرار مکررات کرده و فقط طرح سوال کنی . بنده گفتگوی شما و حجت جانان را خواندم . بنده به هیچ وجه حوصله کم نظیر جناب حجت جانان را ندارم که هی تکرار مکررات بشنوم و باز توضیح دهم . حجت جانان همان اول گفتند وحدت وجود قابل توضیح و تصور نیست ، چه رسد به تصدیق ( تصدیق فرع بر تصور و فهم است ) و شما مکررا و مکررا تکرار مکررات کردید .

        ۲- صحبت از ماهیت و وجود و ذات و اینها کرده اید . اولا “ماهیت بدون وجود ” و ” وجود بدون ماهیت ” غیر قابل تصور و تحقق است و باطل . لابد چون شنیده اید جناب خدا ماهیت ( حد ) ندارد ، پس ” وجود بدون ماهیت ” ممکن است . حتا اگر ما بگوییم سلمنا ، تنها مصداق آن خدای فرضی شما خواهد بود و بس . ضمنا ” ذات ” دیگر یعنی چی چی ” . مثلا آب یعنی تمام خواص و ویژگیهای آب . که صد البته علم به هیچ وجه مدعی شناخت تمام ویژگیهای آب نیست . ما فرمول شیمیایی اب را ، نقطه انجماد و تبخیر را ، میزان حلالیت را ، عدد اتمی و جرمی ، و … را میدانیم ، اما قطعا اینها همه ویژگیهای آب نیست . ولی اینگونه هم نیست که ورای همه این ویژگی ها ، یک چیز مرموزی باشد به نام ” ذات آب ” ( که لابد تکبیر میگوید ) . مضاف به آنکه کلا ذاتگرایی – در تمام حوزه ها – معروض اشکال و غیر قابل دفاع است .

        ۳- بجای پاسخگویی به سوالات اساسی بنده یک اشکال فرعی پیدا کرده اید و مدعی شده اید که علم فیزیک فقط با ” سنجش ” زمان سر و کار دارد و نه حقیقت زمان . اولا کاملا در اشتباهید . زیرا نیوتن زمان را “مطلق ” میدانست و اینشتین ” نسبی ” . تفاوت یک تفاوت ماهوی و ” کیفی ” است و نه ” کمی ” . دوما ” زمان ” ( هر چه باشد ) چیزی است مختص و منحصر به عالم مادی . چرا که مطابق فلسفه اسلامی ” مجردات ” زمان ندارند . نتیجه چیه ؟ پس ابزار شناخت زمان که یک چیز مادی و تجربی ( یا اندازه تغییرات موجودات مادی ) است ، علم تجربی است . فهم ماهیت زمان ( نه معنای هپروتی ماهیت ) جز با بررسیهای تجربی به سرانجام نمیرسد .

        ۴- بحث حاشیه ای نکنید . فرض کنید بنده پذیرفتم که وجود ( واقعیت ) بدیهی است و جناب “وجود” همان جناب “خدا” هستند . سلمننننننننا . ثم ماذا ؟ حرف آخر شما این خواهد بود که جناب خدا یک کتاب دارد . شما حرف آخر را همین اول بزنید و از دامن زدن به حرفهای متفرقه پرهیز کنید . به دو سوال پاسخ گویید :
        یکی همان که در بالا گفتم : یعنی اثبات الهی نبودن قرآن توسط خود مدعیان اثبات خدا .
        و دوم اینکه یک دلیل ( فقط و فقط و فقط یک دلیل ) بیاورید که قرآن کتاب خداست .

        1. ۱/ اگر شما صبور نیستید,, چرا گفت و گویی را آغاز می کنید؟!

          در گفت و گوی فلسفی اولین پله صبر و حوصله است.

          من هم مطالبِ تکراری را نمی پسندم, هر وقت در گفت و گو حس کنم مطلب تکراری , تکرار می شود.
          حتماً تذکر می دهم.

          ۲/ منظور من( حقیقتِ علم) است.

          ما چگونه می توانیم به (حقیقتِ علم) دسترسی پیدا کنیم؟

          مگر شما نمی گویید که فلسفه زیر چترِ علم است.

          این جناب علم , آیا حقیقتی دارد یا خیر؟

          اگر حقیقتی دارد , (حقیقتِ علم) چیست؟

          چگونه می توانیم به (حقیقتِ علم) دسترسی پیدا کنیم؟

          و اگر حقیقتی ندارد , چگونه استدلال می کنید که علم می تواند فلسفه را تحت نفوذ خود بگیرد؟

          ۳/در مورد معنای حقیقت ( حرکت و زمان) در فلسفه و سنجش (حرکت و زمان) در فیزیک و تفاوت ماهوی آن به لینک زیر مراجعه کنید.

          http://hekmateislami.com/?p=5415#

          ۴/ لطفاً بحث را به حاشیه نکشانید. کمی در خودتان صبوری را پرورش دهید.
          به( کتاب خدا ) هم می رسیم.
          قدم به قدم..

          1. قدم به قدم شما بیمعناست . چرا ؟

            ۱- زیرا بنده به هیچ وجه با خدای دئیستیک ( خدای بدون کتاب ) مشکلی ندارم . بنده با انواع و اقسام خدای دئیستیک ( نامتشخص فلوطینی ، پویشی وایتهد ، متشخص دئیستی و…..) ابدا مشکلی ندارم . مشکل با خدایی است که تولیدگر ” داعشیت ” است . مشکل با خدایی است که مدعی خلافت و امثال ذلک است . متوجه شدید ؟؟؟ به من چه ربطی دارد که اعتقاد به فلان خدای دئیستیک درست است یا غلط . احوالات نفسانی دیگران به من چه مربوط است . من با خدایی که دست از آستین قدرت و ثروت و سیاست و قضاوت ( قوای سه گانه ) در میاورد کار دارم . متوجه شدید ؟؟؟

            ۲-دوما اصلا شما فرض کن من الان خیلی آدم خوب و مهذب و… شده ام و زنگارهای شیطانی را از قلبم زدوده ام ، و خداباور شده ام . سلمنا . برای من یک دلیل بیاور له الهی بودن قران . والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

            لب کلام : خدایی که داعش تولید کند ، خود خود خود شیطان است .

          2. چرا قدم به قدم بی معناست!
            من هم مانند جنابعالی با خدای داعشیان مشکل دارم.
            با (خدای متظاهران دین) که به اسمِ دین و مذهب چه کارها که نمی کنند.
            حال هر دین و آیینی که می خواهد باشد.
            در اینجا با شما همدل هستم.

            ۲-اما در مورد قرآن کریم که فرمودید:

            لطفاً جنابعالی دلایل خودتان را در مورد غیر اللهی بودن قرآن کریم بیان کنید,, تا آنجایی که من بدانم , پاسخ می دهم..

          3. بزرگترین دلیلِ الهی بودن قرآن کریم (تحدی) است.

            هیچ انسانی در طول ۱۴۰۰ سال, توانِ تحدی نداشته و ندارد,چرا که اگر کسی توانش را داشت حتماً در درازنای تاریخ انجام می شد.

          4. لب کلام:انسانی که به جایی برسد که خودش ادعای خدایی کند,,آن انسان خودِ خودِ شیطان است.
            چه داعش باشد , چه طالبان و چه هر انسانِ دیگر ..

          5. داعش را که طبق سخن صریح ترامپ هیلاری کلینتون و باراک اوباما بعد از شکست آمریکا از حرکت مردمی کشورهای منطقه بعنوان جنگ نیابتی از سوی عربستان سعودی آمریکایی و اسراییل متحد آمریکا تشکیل دادند. حال شما با خدای کاپیتال ترامپ مخالفید؟

        2. پاسخ ۱

          نقل قول از آقای منوچهر:

          “یک دلیل ( فقط و فقط و فقط یک دلیل ) بیاورید که قرآن کتاب خداست”

          یک دلیل برای آقای منوچهر:
          در زمان پیدایش قرآن ptolemic astronomy برترین دانش روز جهان آن هم در نقطه ای غیر قابل دسترسی برای اعراب بوده است توضیح بدهید چگونه فردی بیسواد که قادر به خواندن و نوشتن نبوده در زمانی که زمین را مرکز ثابت عالم و هفت گوی کریستالی جهان و ستارگان را ثابت می دانستند از حرکت کل عالم در مسیرهای مشخص سخن گفته است؟ چگونه عربی بیسواد در جامعه بدوی عربستان اصولا از حرکت کل جهان تصوری داشته؟ چگونه از geocentric world ایشان تخطی کرده و اوصلا توانسته astronemy که non-geocentric برسد?بفرمایید عربی فاقد سواد خواندن و نوشتن حتی از دوران بسیار دورتر یعنی kepler’s heliocentrismفرا تر رفته و از حرکت کل جهان تصوری داشته و آن را به شکلی قاطع، مختصر، و توصیفی به ما گزارش کرده است؟

          1. اینجور ادعاها فقط و فقط به یک درد میخورد : خندیدن ! چرا ؟
            ۱- معجزه سازی کاری نداره . مثلا شعر ” یه توپ دارم قلقلی یه ، سرخ و سفید و آبی یه ، میزنی زمین هوا میره ” معجزه اس . چرا ؟ زیرا به صراحت ( !!! ) متضمن قانون سوم نیوتن ( کنش و واکنش ) است . قانون سوم نیوتن اینه که : هر گاه به جسمی ( توپ ) نیرو وارد کنیم ، آن جسم نیرویی برابر و در جهت خلاف وارد میکند .
            و یا هاتف اصفهانی گفته : دل هر ذره را که بشکافی / آفتابیش در میان بینی . معجزه بیان انرژی اتمی .
            و یا انجیل گفته ( کتاب لاوایان ایه ۱۱ ) : … جان‌ جسد در خون‌ است‌….- میگویند ویلیام هاروی – کاشف گردش خون – مدعی شده بود این آیه انجیل معجزه علمی ( دال بر گردش خون ؟ ) است . البته در میان مسیحیان و یهودیان از اینجور معجزه سازی ها بسیار است .
            -مسئلتن : حالا کشفیات دانشمندان اصیل ( گالیله ، نیوتن ، اینشتاین ، ماری کوری ، مندلیف و….. ) را چه بنامیم ؟ اگه بالایی یا معجزه س ، اینا چیه ؟

            ۲- تقلب علمی کاری نداره . یعنی چی ؟ یعنی اینکه همیشه داستان اینجوری یه که دانشمندان عمرشان را برای یک کشف علمی هزینه میکنند و بعد آقایان معجزه ساز پیدا میشوند و میگویند : ای بابا ….. این را که ما قبلا گفته بودیم . به بیان دیگر معما چو حل گشت آسان شود . و باز به بیان دیگر : از مادر زاییده نشده که قبل از یک کشف علمی توسط دانشمندان ، یک کشف کوچک از کتاب مثلا اسمانی اش ارائه دهد . قبلا هم گفته ام : بیگانه‌ای ز هر فن‌، جز فن مفتخواری / کز سفرهٔ اجانب شادی به ریزه‌خواری

            ۳- از هر کتابی ( علی الخصوص شعر و داستان ) که خواستید ، سفارش معجزه سازی پذیرفته میشود . البته مبنای حق التالیف بنده دلار است ( به دلیل نوسانات ریال )

            ۳- اگر بخواهم تناقضات علمی قران را بنویسم مثنوی هفتاد من کاغذ شود . ولی ابدا نیازی نمبینم ، زیرا مادر نزاییده که یک دلیل له الهی بودن آن ارائه دهد . و البته شبه دلیل و مغالطه فراوان است .
            لب کلام : علم مسخره بازی بر نمیدارد

          2. ۱/ اگر معجزه کاری ندارد , چرا من و شما قادر نیستیم که معجزه کنیم؟
            معجزه ایی که معجزه باشد, یعنی هیچ انسانی قادر نباشد که آن عملِ اعجاز را انجام دهد.

            ۲/مگر کتاب قرآن کریم (علمی و فلسفی) است که حالا تناقضات در قرآن کریم, مطرح باشد یا نباشد؟

            بودن تناقضات در (کتب علمی و فلسفی) گاهی موجب بطلان آنها خواهد شد.
            قرآن کریم کتاب علمی و فلسفی نیست!

          3. آقای منوچهر پاسخ ندادند . تکرار سئوال:
            ادعا یا برآورده شده است و یا نشده است . در این مورد ببینیم ادعا صادق است یا نه. هیات بطلمیوسی ( جهان زمین محور و nest of cycles( تا زمان کپرنیک آن هم میان اهل ستاره شناسی آن هم در اقلیمی دور دانش روز بوده است و تا زمانی بسیار دور یعنی و تقریبا نزدیک به هزار سال پس از این توصیف حاکم بوده است.
            موارد جدید:
            ۱٫ این که فردی بیسواد توصیفی از کل عالم بدهد.
            ۲٫ این که منبعی بر خلاف دانش روز از حرکت ستارگان سخن بگوید.
            ۳٫ این که هیات زمین محوری را نفی کند.
            ۴٫ این که از حرکت کل عالم بگوید.
            ۵٫ این که از مسیر مشخص بگوید.
            یک بار دیگر سئوال می پرسم بفرمایید چگونه فردی که خواندن و نوشتن بلد نبوده چنین توصیفی از کل عالم داده آن هم در زمانی که کل عالم را بر پشت لاک پشت تصور می کردند؟

            red shift که پدیده ای بود که سبب شد نظریه های جورج لمیتری، الکسندر فریدمن شکل گیرد و می دانیم که هابل با رصدهایش شواهدی له آن ها یعنی انبساط کل جهان را ارئه نمود. این همه تنها در عصر حاضر صورت گرفت. منتظر توضیح هستم.

          4. سبک در قران کریم (گفتاری) است و نه (نوشتاری).

            در سبک (گفتاری) تقریبا حالت (خطابه)وجوددارد.

            مانند خطیب نماز جمعه که در نماز جماعت جمعه در مورد موضوعات مختلف از( علم و سیاست و دین و غیره)خطبه می گوید.

            کتاب قران مانند سایر کتب دیگر نیست که دارای فصلهای جدااز هم باشد که هر فصلی به موضوعی متفاوت بپردازد.

            بلکه چون سبک قران کریم (گفتاری)است.

            موضوعات متنوع در قران به حالت خطابه بیان شده است.

          5. به طور خلاصه ( مکانیسمِ معجزه ) بدین صورت است.

            هنگامیکه که یک پیامبر اللهی معجزه ایی را انجام می دهد,,

            مثلاً : تبدیل شدن عصای حضرت موسی به اژدها , در مقابل سحرِ ساحران مصری .

            تمام اتفاقات معجزه در درون و وجودِ پیامبر رخ می دهد.

            حال چگونه؟

            مثلاً وسیله معجزه حضرت موسی ( یَد بیضا و عصای موسی ) بود.

            حضرت موسی با دست خود و عصای خود معجزه و کارهای خرق عادت انجام می داد.

            این معجزه در “قدرت ذاتی” و “وجود او” نهفته بود.

            به نوعی عمل (کُن,فیکون) انجام می شد.

            تفاوت” سحر و معجزه” در این است که ساحران بااستفاده از تصرف در قوه خیالِ دیگران و به بازی گرفتن عالم خیال مردم, می توانستند یک طناب را تبدیل به مار کنند.

            پرسش: آیا این تبدیل کردن طناب به مار واقعی و حقیقی بود؟

            پاسخ: خیر,, زیرا تمام این اتفاقات در قوه خیال و عالم خیال رخ می داد.

            انسان در عالم خیال خود , از آنجاییکه قوه خیال” قوه بازیگری” است.
            می تواند به راحتی ذهن او به بازی گرفته شود.

            اما معجزه پیامبران در عالم خیال نیست بلکه در “قوه عقل و عالم عقل” رخ می دهد.

            چگونه؟

            مثلاً: در معجزه حضرت موسی و باطل کردن سحر ساحران اینگونه عمل می کرده است.

            از آنجاییکه او(حضرت موسی) قدرت کُن -فیکون در وجودش , وجود داشته است.

            با اتصال به عالم عقل و عوالم غیب می توانسته “تمثلِ عقلی” را در خارج از خودش, انشاء کند.

            این انشاء توسط حضرت موسی( عقلی) بوده است و نه (خیالی).

            ساحران و جادوگران و شعبده بازان با استفاده از ریاضت های نفسانی می توانند قدرتهایی را کسب کنند ولی فقط حداکثر می توانند تا قوه خیال پیش روند,, وبه عالم عقلِ انسانها و مکمن غیبِ انسانها به هیچ عنوان راه پیدا نمی کنند.

            به همین دلیل سحر ساحران و جادوگران و شعبده بازان همه در قوه خیال و عالم خیال رخ می دهد.

            معجزاتِ فعلیه پیامبران عمدتاً به همین صورت بوده است,با قدرت(کُن-فیکون)

            اما معجزه پیامبر اسلام, معجزه قولیه است.
            (معجزه قولیه = معجزه سخن)

            در” معجزه قولیه” که فقط سخن و کلام است.
            در اینجا پیامبر, زبان و کلامِ خداوند می شود..

        3. اما در مورد

          “وجود و ماهیت” در علم.

          اولاً: اگر( وجود بدون ماهیت) و (ماهیت بدون وجود) غیر قابل تصور و تحقق است.

          پرسش:

          چه رابطه ایی بین این دو برقرار است؟

          شما در ابتدا ادعا کردید که علوم بشری از جهت معطوف بودن به شناخت جهان یک “چیز” هستند.

          خوب اگر یک” چیز” هستند,

          در اینجا بایستی( وجود و ماهیت) با یکدیگر منطبق باشند تا یک (چیز بودن) را تعریف کنند.

          پرسش:

          این” یک چیز بودن” را از طریق (وجود و ماهیت ) در علم چگونه می توانید تعریف کنید؟

          ثانیاً:در مورد “ذات” که فرمودید:

          در اینجا مبحث( معلوم بالذات) و (معلوم بالعرض) مطرح می شود.

          در مثال( مفهوم آب )که زدید.

          در مفهوم آب ,, (معلومِ بالذات) و معلوم بالعرض) را چگونه تعریف و مشخص می کنید؟

          1. خانم یزدانی قران چگونه کتابیست که وجود تناقضات دران اشکالی ندارد ؟؟؟!!!
            یعنی چون قران کتابی علمی فلسفی نیست پس وجود تناقضات دران اشکال ندارد ؟؟؟!!!
            بعد کتابیکه دران تناقض هست به چه دردی میخورد ان کتاب بجای راهنمایی مردم را سردرگم میکند وبجان هم میاندازد بعد کجای چنین کتابی میتواند معجزه باشد ؟!

          2. فرق است بین” تضاد” و” تناقض”..

            (تضاد) به رابطه بین دو امر وجودی یا دو قضیه کلّیه غیر قابل جمع اطلاق می‌شود.

            مثلاً:
            آن که در جام خضر آب (بقا) ریخته است,, به لب تشنه ما زهر( فنا) ریخته است.

            (آبِ بقا) و( زهرِ فنا) هر دو متضاد هم هستند.

            (تناقض):

            ناسازگاری مدلول دو دلیل به صورت سلب و ایجاب را( تناقض )گویند.
            مثلاً: هر که مست است در این میکده هوشیارتر است,,
            هر که از بی خبران است خبردارتر است.

            در این بیت به خوبی مفهوم (تناقض) نشان داده شده است, از طرفی شاعرش می گوید :
            هر کسی مست است , هوشیارتره
            از طرفی دیگر بلافاصله می گوید:
            هر کسی از بی خبران است , باخبرتر است.
            حال به نظر شما اگر مست و بی خبر باشیم ,, باخبر و هوشیاریم (یا) مست و باخبر باشیم ,, هوشیاریم؟

            تناقض در اینجا به خوبی عیان است.

            اما در آیات قرآن کریم,,

            مفهوم کلی آیات, آیات دیگر را به طور کل (نقض) نمی کند.

            اگر بخواهیم “موردی” آیاتِ قرآن کریم را (تفسیر به رأی ) کنیم,,
            بله,
            آن وقت در قرآن کریم, آیاتِ پُر از تناقض پیدا می کنیم.

            اما اگر کلِ قرآن کریم را ببینیم ,آیات متناقض که همدیگر را نقض کنند نمی بینیم.
            کتابی که مدعی است کتاب هدایتگر انسانها است , نمی تواند در آن تناقض باشد..

          3. کاریکه داعش و طالبان وامثالهم با ایات قران کریم می کنند.

            بدین صورت است که (یک ایه) از ایات قران کریم را موردی بیرون می کشند و سپس (تفسیر به رای) می کنند و با ان ایه حکم قتل صادر می کنند.

    2. verbiage دگماتیسم سیاسی متوهم منوچهر پنهان شده زیر ماسک گفتگو که حاصل رجوع چند ثانیه ای به اینترنت +کپی پیست آثار این و آن است و تحت تاثیر رسانه های سیاسی دچار توهم صادق بودن taxi talk شده

    3. – «تمام علوم بشری از جهت معطوف بودن به شناخت جهان یک چیزند و زیر چتر عام ” علم ” قرار میگیرند .»
      ۱. از جهت معطوف‌بودن به شناخت جهان؟ کدام شناخت؟ چرایی؟ چگونگی؟ چه معنایی؟ چه آغازی؟ چه سرانجامی؟ تو بدانی این ماشین از چه ساخته شده یا با چه سرعتی از کجا حرکت کرده و به کجا رفته و با چه قانونی حرکت کرده و این قانون از کجا آمده و چه هدفی برای ماشین داشته و چه هدفی برای راننده داشته و قانون‌گذاری بوده یا نبوده و چه هدفی برای خودش داشته و چرا این قانون بوده و قانون دیگری نبوده و … یکسان است؟

      – «مضاف به آنکه فیزیک ، فلسفه ، و سایر علوم تجربی واجد مسائل مشترک هم هستند .»
      ۲. مسائل مشترک یا موضوعات مشترک؟ بررسی شکل واژهٔ «آب» و یافتن مصداق آب و معنای استعاری آب در تفکر و ریشه‌شناسی واژهٔ «آب» و … مسائل مشترکی‌اند؟

      – «ضمنا ایرادات بی ارزش را وارد بحث نکنید . بنده همانجا تاکید کرده بودم که فلسفه و فیزیک ” به یک معنا ” ( = شناخت جهان ) یک چیز هستند و نه به معانی دیگر ( علی الخصوص متدولوژی ) .»
      ۳. مغالطه نمی‌کنید؟ «ایرادات بی‌ارزش» و «همان‌جا تأکید کرده‌بودم که…»؛ پرسش می‌کنیم تا بدانیم بی‌ارزشند یا نه.

      – «زیرا ” تقرب به حقیقت ” از مسیر تعامل و تضارب آراء رشد میکند .»
      ۴. خب؟ چه ربطی به ادعایتان داشت؟ یعنی در فلسفه و این بحث‌ها تعامل و تضارب آرا نیست؟ از کجا می‌گویی؟

      – «بافندگی متافیزیکی اگر درست باشد بیفایده ، و اگر غلط باشد ، موجب جهل مرکب است .»
      ۵. بافندگی؟ ادب و احترام را از تو یاد بگیریم؟! ناراحت نشوی!
      ۶. بی‌فایده؟ فایده یعنی چه؟ باورهای پایه‌ای دربارهٔ جهان و پیدایش و هدف و … در زندگی بی‌تأثیرند؟
      ۷. در هیچ علم دیگری غلط یافت نمی‌شود و جهل مرکب نمی‌سازد؟

      – «۱- عدم اتکاء به تجربه و باور به همه چیزدانی ( همه چیزداری ) ذهن :»
      ۸. کدام تجربه را می‌گویی؟ تجربه‌های مستقیم ما یا تجربه‌های نزدیک یا تجربه‌های آزمایشگاهی با پیش‌فرض‌های بسیار؟ کجا عدم اتکا می‌بینی؟
      ۹. شما از روی چه چیزی داوری می‌کنی که به تلاش آن‌ها می‌تازی؟ از روی همه‌چیزدانیت؟ باز هم ناراحت نشوی، تنها می‌پرسم.

      – «ذهن ما به هیچ وجه منطبق بر جهان نیست .»
      ۱۰. از کجا می‌گویی؟ از روی انطباق با جهانی که می‌شناسی یا نمی‌شناسی؟

      – «ذهن ما به هیچ وجه شامل تمامی حقایق ازل و ابد نیست .»
      ۱۱. من هم می‌گویم حقیقت همیشه گسترده‌تر از ذهن است. خب؟

      – «یعنی به عکس تصور متافیزیسین که در یک گوشه بنشین و فکر کن تا به حقایق دست بیابی ، ما به محک ” واقعیت ” نیازمندیم . تقرب به حقیقت حاصل تعامل ” ذهن و عین ” است .»
      ۱۲. مسائل مختلف را می‌خواهی با آزمایشگاه و خط‌کش و آتش و … پاسخ بدهی؟ حتی وابستگی ذاتی ممکن به واجب را؟ متافیزیک را با ابزار علم فیزیک باید کاوید؟
      ۱۳. متافیزیسین یعنی چه کسانی؟ ابن‌سینا و خواجه‌نصیر و … با عین تعامل نداشتند؟

      – «این علوم تجربی هستند که با ” عینیت و واقعیت ” سر و کار دارند ،»
      ۱۴. کدام واقعیت؟ واقعیت در ذهن من یا تو یا دیگری؟ این‌ها یکسانند یا نه؟ واقعیت (ماهیت) اصیل است یا حق (وجود)؟

      – «اگرما مجاز به برداشتهای کلی ( متافیزیک ) باشیم ( که کانت میگفت ما نه مجازیم و نه میتوانیم ، زیرا گرفتار قضایای جدلی الطرفین / آنتی نومی ها میشویم ) ،»
      ۱۵. کانت می‌گفت؟ تو چه می‌گویی؟
      ۱۶. این خود یک کلی‌گویی و نظریهٔ متافیزیکی نیست؟
      ۱۷. این‌ها با ادعای تو هم‌خوانی دارند؟
      `https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_5753.html`
      `http://marifat.nashriyat.ir/node/28`

      – «باید محک ” تجربه ” را فراموش نکنیم .»
      ۱۸. در بخش‌های تجربه‌پذیر، به روی چشم!

      – «نیوتون اثبات کرد مکانیک ارسطو غلط است و حرکت و سکون اجسام همیشگی است ( قانون لختی / اینرسی ) مگر عاملی خارجی موجب تغییر آن شود .»
      ۱۹. بحث تو مکانیک است یا متافیزیک؟
      ۲۰. پاسخ ارسطو را ارسطوشناسان بدهند. بودن این جسم و حرکت و سکون و من و تو و قانون و … از کجاست؟
      ۲۱. اثبات در فیزیک با ریاضی و ادبیات و سیاست و فلسفه و … یکسان است؟ همهٔ فیزیک‌دانان هر روشی را برای اثبات در هر دستگاه فیزیکی‌ای می‌پذیرند؟ کوانتوم و نیوتون و اینشتین و هایزنبرگ و … اصول یکسانی دارند؟ اصولشان از کجاست؟

      – «۲- ارائه گزاره های بلامصداق : مثلا به جملات زیر توجه کنید . موجود یا ممکن است یا واجب . موجود یا علت است یا معلول . موجود یا جوهر است یا عرض ، و کذا و کذا ……»
      ۲۲. این گزاره‌ها مصداق ندارند؟ یعنی تو موجود معلول نیستی و علتی برای تو نیست؟

      – «حالا که چی ؟ هنر اینست که بتوانیم مصادیق ممکن را نشان دهیم و نه اینکه لیستی از تقسیم ها را ارائه دهیم .»
      ۲۳. یعنی همهٔ فلسفه را در این‌ها خلاصه کردی؟ می‌شود برای ما خلاصه نگویی و همان صدها صفحهٔ اسفار را شرح دهی؟

      – «مثلا من هم میتوانم بگویم جهان یا نابود میشود یا نابود نمیشود ، موجودات فضایی یا هوشمندند یا غیر هوشمند . خب که چه ؟؟؟»
      ۲۴. می‌خواهی بگو یا نگو. فیزیک‌دانان بسیار دربارهٔ این‌ها می‌گویند و دانستن این‌ها را در زندگی مؤثر می‌دانند. نقدی داری به خودشان بگو.
      ۲۵. بحث‌های فلسفی و دنبالهٔ آن‌ها، چون نفس و مرگ و معاد و هدف زندگی در بسیاری از مردم تأثیر دارند. مثلاً اگر مرگ تن همان نابودی نفس باشد و آخرت و خدایی نباشد، خودکشی را چگونه تحلیل می‌کنی؟ و اگر باشد، چگونه؟ اگر کتک‌زن احوال کتک‌خور را پس از مرگ حس کند یا نکند، فرقی نمی‌کند؟ واقعیتش چه‌جور باید بررسی شود؟

      – «۳- ارائه گزاره های شرطی : کل گزاره های متافیزیکی ” گزاره های شرطی ” هستند .»
      ۲۶. «من هستم» شرطی است؟
      ۲۷. کل گزاره‌ها را از کجا آوردی؟ یک نظریهٔ متافیزیکی گفتی؟

      – «ما در جهان طبیعی ” معلول ” ( به معنای فلسفی آن ) نداریم و ندیده ایم .»
      ۲۸. معلول فلسفی ندیده‌ای؟ یعنی خودت قائم به خودت هستی و برای بودن علت نداری؟ یعنی وجود، ذاتی تو است؟ پس نیستی در تو راه ندارد و ازلی و ابدی هستی؟
      ۲۹. اگر تو خدایی، من نیستم و معلول یک علت تام هستم! اگر ندیدی، یعنی نیست؟

      – «ما در جهان طبیعی فقط و فقط تغییرات و تبدیل ها داریم و نه اینکه ببینیم یهو یه موجود از هیچ کجا سر و کله اش پیدا بشود .»
      ۳۰. اگر همه‌چیز را همیشگی بدانیم، باز هم یعنی علت نمی‌خواهند؟ تو وابستگی وجودی خودت را درنمی‌یابی؟
      ۳۱. یک سؤال بهتر: چیز یا موجود یا … یعنی چه؟ یک مصداق بگو.

      – «تجربه علمی هم موید این ادعاست ( قانون بقای ماده/انرژی) .»
      ۳۲. این قانون را اثبات کن.
      ۳۳. پادماده کجا رفت؟ یا فیزیک نوین را زیر سؤال می‌بری؟
      ۳۴. ماده و انرژی را برایمان توصیف کن.
      ۳۵. بودن این ماده و انرژی، چه قدیم و چه حادث، به چیست؟ به خودشان؟
      ۳۶. فهم و شعور از کجا آمد؟ از خود این‌ها؟ یا (با توجه به بند ۳۱) قائل به ناچیز بودن فهم و شعور و من و تو و … هستی؟ درد و رنج و اخلاق و دوست‌داشتن چیست؟ نظرت دربارهٔ کتک‌خوردن و کتک‌زدن چیست؟!

      – «۴- خیالات بافی های مثلا فیلسوفانه.»
      ۳۷. وجود حقیقتی پشت همه‌چیز خیالات است و بسته‌بودن (خودبنیان و باقی‌بودن) جهانی فیزیکی حقیقت است؟
      ۳۸. گمان نمی‌کنی فرض را تماماً بر فهم کامل فیلسوفان (از پیش از افلاطون گرفته تا پس از ملاصدرا و …) گذاشته‌ای؟ همهٔ گفته‌های آن‌ها را خوانده‌ای یا از روی فهرست‌ها و مقدمه‌ها به این فهم کامل رسیده‌ای؟ پرسش بی‌جایی دارم؟

      – «…»
      ۳۹. دیگر گفته‌ها مخلوطی از منطق و شناخت‌شناسی و روش‌شناسی علمی و سیاست و … است که گاهی درهم‌ریخته است پس جای بررسی نمی‌گذارد، یا دوستان پاسخ داده‌اند.
      امید به خدا.

      1. ضمن احترام ، تصور بنده اینست که بخشی از سوالات شما ، خارج از سیاق بحث بنده است ، و پاسخ بخش زیادی از سوالات شما در کامنت بنده هست ( که صد البته ممکن است درست یا غلط باشد )

      2. نقل قول از منوچهر!!

        ” تمام علوم بشری از جهت معطوف بودن به شناخت جهان یک چیزند و زیر چتر عام ” علم ” قرار میگیرند . ”

        علم …. علم است!

        بدون شرح.

  9. ضمنا به کسانی که علاقه دارند در مورد متافیزیک بیشتر بدانند سه کتاب را توصیه میکنم که هرسه روان و ساده هستند .
    فلسفه چیست ؟ دکتر یجیی یثربی
    فرار از فلسفه – استاد بهاء الدین خرمشاهی ( در اینترنت هست )
    علم چیست ؟ فلسفه چیست ؟ استاد عبدالکریم سروش ( در اینترنت هست ) .

    1. تلاشی برای فهم آقای منوچهر:

      سخن طرف مخالف آقای منوچهر: ” آقای منوچهر وقتی شما به خودتان اجازه می دهید از موضوع صفحه خارج شوید این ابتدا بی ربطی سخن گفتن و مغالطه بیشتر در نوشته (کپی شده بدون ارجاع) شماست. آقای منوچهر شما حتی با مقدمات فلسفه آشنا نیستید. (البته برای حفظ پروتکل صدا نت و گرنه در سخن رودرو کسی حتی این را هم به ایشان نمی گوید)

      پاسخ منوچهر!!:

      برای مطالعه به این چند کتاب متعلق به ده ها سال پیش! مراجعه کنید!

      واقعا اگر با چشم خودمان این جملات را نمی خواندیم هیچ گاه باور نمی کردیم.

      روش منوچهر و حجت جانان در پنهان کردن بحث سیاسی و تلاش برای تخریب باوری مورد تنفر ایشان تز طریق فرا گیری از سخن کسانی که شاید متوجه کپی پیست بودن تکه نوشته های ایشان هستند اما ارفاغ می کنند و فرا گرفتن موضوع، و بحث های مرتبط از طریق خود مخالف زاییده مدیوم محدود به چارچوب کامنت باکس است.
      پیشنهاد می کنم سطح پاسخ را تنزل دهند و ببینند با چه سردگمی و یا مطالب تکه پاره انتحالی برداشته از سروش، ملکیان، و تکه پاره های روزنامه های دارای مخاطب عوامی مواجه می شوند. ادبیات ۳۰سال پیش در اظهار فضل یک دارو ساز با جامعه ایرانی.

  10. آقای منوچهر افراد بسیاری این روزها همانند شما با ترفند «گفتگو» در حال منبر رفتن و سخنرانی هستند و شما هم باز همین جا منبر رفتیددر حالی که از نظرات شما مشخص است بیش از بقیه نیاز به مطالعه و فکر دارید. name dropping و معرفی منبع در حین بحث از خصیصه های سخنران ضعیف و معلم بد است که اگر سخنران یا معلم خوب هم بودید این کار را نمیکردید چه رسد به اینکه بخواهید وارد گفتگو شوید. خواهش میکنم تظاهر نکنید و با خودتان صادق باشید و با همان ژست سابق «آقا معلم» اینجا کامنت بگذارید.

  11. با سلام و درود جناب ایرانمنش

    از جنابعالی انتظار می رود اشخاصی را که از الفاظ توهین آمیز در بحث استفاده می کنند,, و هنوز طرز برخورد با یک خانم را بلد نیستند( تذکر اخلاقی) بگیرند!

    با تشکر..

    1. سلام و درود
      حق با شماست
      به خاطر حجم بالای پیام‌ها، کامنت‌ها و ایمیل‌ها دقت من و دیگر مدیران صدانت در خواندن و بررسی دقیق آنها به حد کافی نیست. امیدوارم با تغییر زیرساخت صدانت این مشکل حل بشه.

  12. پاسخ ۲ به مقاله وحید حلاج
    برخلاف آن چه در John Hick و دیگر فلاسفه دین می گویند مسئله ای که اکنون با توجه به مواضع فلسفه دین موجود وجود دارد اثبات وجود خدا به هر تعریف ممکن نیست بلکه امکان انکار خداست.
    حتی Anthony Flew که هوادار مهم الحاد بود بعد از سا لها نوشتن آثار الحادی و اتخاذ فلسفه الحاد پذیرفت که بر خطا بوده و اظهار تغییر موضع داد و وجود خالق هوشمند جهان را پذیرفت.
    از نگاه تجربه، عقل، شهود امکان رد خدا وجود ندارد.
    پاسخ ۲ به وحید حلاج

  13. داستات تحدی
    ۱- لب تحدی قرآن اینه که هیچکس نمیتونه مثل قرآن بیاره . سلمنا . دعوا که نداریم . از جناب قرآن میپرسیم ” از چه لحاظ ” ؟ جناب قرآن مطلقا و مطلقا و مطلقا جوابی نداره . پس من هم تحدی میکنم و اعلام میکنم هیچکس مثل من( منوچهر ) نیست . اگر بگویید یعنی زور زیادی دارم ، میگم نه . بگویید ثروت میگم نه . بگویید علم میگم نه . تا ابدالاباد هم بپرسید میگم نه . ادعای من هیچگاه نقض نمیشه . چرا ؟ چون معیار نداده ام .
    لب کلام : بی معنایی مطلق تحدی .

    ۲- از پاسخ بی پاسخ جناب قران میگذریم و فرض میکنیم ادعای متکلمان همان مراد جناب خداست . متکلمان چی میگن ؟
    – یه سری میگن معیار قران بلاغته . سلمنا . اما چند تا سوال ؟
    الف : داور مسابقه کیه ؟؟؟؟؟؟ ادیبان حوزه علمیه قم ؟ یا ادیبان کل جهان ؟ گرفتید ؟ داستان اینه که : خود گویی و خود خندی ، عجب مرد هنرمندی !
    ب : تحدی به کدام زبان ؟ فقط عربی ؟؟؟ این که خیلی ستمه . پس دین اسلام کلا متعلق به عرب هاست . چون غیر عربها نه میتونن بلاغت یه متن عربی رو بفهمن ، و نه میتونن تحدی کنن .

    ج : معیار بلاغت کلا رو هواس . چرا ؟ من میگم بهترین شاعر فارسی حافظه ، یکی میگه سعدی ، یکی میگه مولوی ، یکی میگه سپهری ، و کذا … کذا . یعنی چی ؟ یعنی بلاغت سنجی کلا غیر قابل فیصله یابی یه .
    لب کلام : نژاد پرستانه بودن تحدی + ممتنع بودن تحدی + به نفع گرفتن داور

    ۳- متکلمین اظهارات عجیب و غریب دیگری هم کردن . مثلا اینکه قرآن من جمیع الجهات نمونه و نظیر ندارد ( فلسفه ، منطق ، علم ، و کذا و کذا ) . حوصله پاسخ دادن به این ادعاهای خنده آور را ندارم . تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
    لب کلام : فیلسوفان و متکلمان مسلمان – بعضا – دقت های فلسفی خوبی دارند ، ولی وقتی پای قرآن به میان میاید دریغ ار یک جو منطق . فقط یک جو

    – ضمنا تحدی بنده را فراموش نکنید . هیچکس نمیتواند مثل من ( منوچهر ) باشد . مرد میخواهم که آن را ابطال کند .

    1. معنای تحدی = مبارزه طلبی

      ۱/( تحدی) جناب منوچهر در مورد خودِ شخص جناب منوچهر کاملاً منطقی است.

      چرا؟
      جنابعالی حتی (خودتان) نمی توانید در (وجودِ خودتان )تحدی کنید.

      زیرا اگر ما در کل جهان هستی از ابد تا ازل بگردیم و بچرخیم , یک نفر مانند شما با خصوصیت جسمی و روحی پیدا نخواهیم کرد.

      مثال می زنم:

      هر انسانی از لحاظ جسمی مجموعه ایی از مدلهای ژنتیک , که منحصر بفرد در جهان است.

      که این مدلهای (دی ان ای) منحصراً مربوط به خودِ شخص می باشد.

      در قرآن کریم آمده است که هیچ دو انسانی در جهان اثر انگشت آنها ,یکسان نیست.

      این یعنی چه؟

      یعنی (تحدی)

      این تحدی را می توان در سطح کل موجودات نیز مطرح کرد.

      از جماد و نبات و حیوان بگیرید تا به انسان..

      در نتیجه: در کل موجوداتِ نظام هستی( تحدی) غیر ممکن است.

      لب کلام:
      ( با معنایی مطلق تحدی)

      ۲/قرآن به اتفاق هر کس که (سخن شناس) است، و اندکی با زبان قرآن آشنائی دارد، تصدیق کرده اند که از جنبه فصاحت و بلاغت و زیبایی سخن, بی نظیر است.

      اولا: قرآن یک سبک خاصی دارد، نه نثر است و نه شعر.

      در صورتی که همه سخنها یا( نثر است و یا شعر).

      قرآن شعر نیست به دلیل اینکه وزن و قافیه که در شعر کهن از پایه های اصیل شعر محسوب می شد، ندارد.

      و علاوه بر وزن و قافیه از رکن دیگر شعر که” تخیل “است هیچ استفاده نکرده بلکه مطالب را بدون هیچگونه تخیل بیان نموده است.

      مراد از تخیلات همان تشبیه های مبالغه آمیزی است که در اشعار آورده می شود تا آنجا که گفته شده است، احسن الشعرا کذبه، یعنی بهترین شعرها دروغ ترین آنهاست چون هرچه دروغتر باشد قشنگتر می شود، مثل این شعر فردوسی:

      زسم ستوران در آن پهن دشت ,,
      زمین شد شش و آسمان گشت هشت.

      پس قرآن شعر نیست چون وزن و قافیه در آن رعایت نشده و نیز مطالب صریح بیان گردیده و تخیل در آن بکار نرفته است.

      و نثر هم نیست، به جهت آن که هیچ نثری آهنگ بردار نیست و قرآن عجیب آهنگین است.

      در واقع قرآن کریم (نثر مسجع) است.

      فصاحت و بلاغت در قرآن کریم

      http://www.mortezamotahari.com/fa/ArticleView.html?ArticleID=2227

      الف: داور مسابقه کیست؟

      ادیبان و سخن شناسان

      ب:
      ( تحدی) به کدام زبان؟

      در اینجا بایستی زبان را معنا کنیم.

      اینکه( زبان وحی )چیست ؟

      وحی و زبان قرآن کریم

      http://hekmateislami.com/?p=5436

      در ضمن:

      تحدی جناب منوچهر غیر ممکن است,,

      همانگونه که تحدی هر (موجودی) در جهان غیر ممکن است.

      هر (موجودی )در جهان را نمی توان (تحدی )کرد.

      پرسش: آیا انسان در جهان می تواند , موجودی را خلق کند؟

      خلق کردن موجود در جهان نشان دهنده این است که آن موجود حتما توسط وجودی خلق شده است؟

      در نتیجه : آن وجود بایستی قدرت تغییر در آن موجود را داشته باشد.

      اگر قرآن کریم را یک( موجودِ خلق شده) بگیریم ,, آیا این موجود نیاز به وجودی نداشته است که آن وجود,( وجودِ مطلق) باشد؟

      لب کلام :

      ( تحدی) در کلِ موجوداتِ نظام هستی امکان ندارد.

      1. خانم یزدانی تحدی این نیست که یک نفر عینا جناب منوچهر پیدا کنید این را همه میدانند که انسانها از بعد فیزیولوزیک باهم متفاوتند
        جناب منوچهر تحدی کرده اند اتفاقا تحدی بسیار بجا ودرستی است ایشان گفته اند اگر میتوانید یکی را در حدواندازه من بیاورید مانند من بیاورید یعنی در حدواندازه من بیاورید یعنی من از همه برترم همان ادعاییکه قران میکند وقتیکه میگوید اگر میتوانید یک سوره مانند من بیاورید این نیست که همان سوره را باز نویسی کنید یعنی یک سوره در حدواندازه من بیاورید یعنی من از همه برترم منتها همانطور که قران ملاک ومعیار نداده جناب منوچهر هم ملا ک ومعیار نداده قران نگفته این برتری ادعایی او از چه نظر است از نظر محتواییست ؟ از نظر شیوه بیان وادبیات است ؟ از چه نظر قران ادعای برتری دارد ؟ ملا ومعیاری نداده جناب منوچهر هم همان کار را کرده است وگفته من از همه برترم اگر کسی میتواند فردی در حد واندازه من معرفی نماید بعد هم ملاک ومعیاری نداده شما بپرسید از چه نظر شما احساس میکنید از همه برترید ؟ ایا پول زیادی دارید ؟ ایشان میگوید خیر ایا زور زیادی دارید ؟ ایشان میگوید خیر هیچ ملاک ومعیاری نمیدهد ولی ادعای برتری دارد همان کاریکه قران میکند وبدون انکه معیاری داده باشد مبارز میطلبد

        1. ببینید اصلی وجود دارد به نام( اصل اینهمانی).

          اصل اینهمانی,,
          یا «اصل هو هویت» .

          یعنی در این اصل که هر چیزی خودش، خودش است. 
          این همانی از جمله فطریات است . فطریات قضایایی هستند که
          اولاً : تصور موضوع‌ و محمول برای تصدیق کفایت نمی‌کند و به برهان عقلی نیازمند است؛
          ثانیاً: برهان عقلی به‌صورت خودکار همراه این سنخ قضایا وجود دارد.
          ثالثاً: به ابزار دیگر معرفتی مانند حواس‌ ظاهری یا حواس باطنی نیازی ندارد.

          هر موجودی در جهان بنا بر اصل اینهمانی ( خودش, خودش) است.

          این( موجود) که توسط (وجودی) خلق شده است.

          اگر ما قرآن کریم را یک (موجود خلق شده) بدانیم, آن وقت( اصل اینهمانی) نیز برای قرآن کریم مطرح می شود.

          حال فرق قرآن با دیگر کتب مرسوم در جهان چیست؟

          آیا کتب دیگر نیز شامل این اصل می شوند یا خیر؟

          می توانیم پاسخ دهیم هم بله و هم خیر.

          چرا؟
          بله: زیرا کتب دیگر غیر از قرآن توسط یک انسان نوشته و خلق شده است , در نتیجه آن کتابِ خلق شده (خودش,خودش) است.

          تنها شخصی می تواند با” کلِ”آن کتاب تحدی کند, که نویسنده آن کتاب باشد.

          خیر؟
          زیرا:
          هر انسانی دیگر غیر از شخص نویسنده کتاب, می تواند در آن کتاب تغییر و تحریف به وجود آورد.

          مانند مثالی که من در مورد شعر مولانا زدم.در مورد کتب دیگر نیز می تواند صادق باشد.

          حال اگر ادعا کنیم قرآن کریم هم یک کتاب خلق شده توسط پیامبر اسلام است.

          در اینجا این پرسش مطرح می شود.
          خوب اگر پیامبر اسلام خودش شخصاً نویسنده و خالق قرآن کریم است.

          چرا نمی تواند آنرا تغییر و تحریف دهد؟
          در آیاتی خداوند پیامبر را تهدید کرده است که اگر یک کلمه از قرآن را تغییر دهی, رگ قلبت را قطع می کنم.

          پرسش:

          چرا پیامبر در قرآن علناً تهدید به مرگ شده است؟
          آیا شما کتابی در جهان سراغ دارید که در آن کتاب( خودِ نویسنده) در صورت تحریف کتابِ خودش, تهدید به مرگ شده باشد؟

        2. جناب جانان

          ۱/ملاک و معیار تحدی شخصِ جناب منوچهر , خودِ ساختار وجودِ ایشان است.

          همانگونه که ملاک و معیار “تحدی” هر (موجودی) در جهان (خودِ آن موجود) است.

          ملاک و معیار” تحدی” قرآن کریم نیز (خودِ ساختار وجودی) قرآن کریم است.

          ۲/در مورد اینکه برتری قرآن از چه نظر است؟

          پاسخ: از نظر ساختارِ وجودی مخصوص به خودش.

          پرسش:
          حال به نظر شما!

          ساختار وجودی یک کتاب چه چیزهایی می تواند داشته باشد که او را از سایر کتب متمایز سازد؟

        3. شما بحثی حوزوی را و تخصصی را با دانشجوی دانشگاهی مطرح می کنید. این بحث باید با فرد متخصص و دارای مطالعه مطرح شود نه این جا.
          دوم، این مطالب کاملا نامربوط به موضوع صفحه است. وقتی شما از موضوع صفحه خارج می شوید مغالطه آمیز بودن سخن و طرح مسئله با فرد دانشجوی دانشگاهی نشانه سیاسی کاری است. اگر دنبال پاسخ هستید بروید حوزه ها و از مفسر قرآن خوانده که تاریخ قرآن می داند و روش تفسیر می داند آیت الله بپرسید. شما حتی اصول هرمنوتیکی که طبق نظر متخصصین در مورد کتب دینی ماناسب است را نمی دانید.

        4. شما از لحاظ اخلاقی ، علمی، تاثیر گذاری جهانی بطور مثال نمونه معادل ذکر بفرمایید

      2. جناب منوچهر:

        تحدی به کدام زبان ؟ فقط عربی ؟؟؟ این که خیلی ستمه . پس دین اسلام کلا متعلق به عرب هاست . چون غیر عربها نه میتونن بلاغت یه متن عربی رو بفهمن ، و نه میتونن تحدی کنند.

        پاسخ:
        تحدی شخصِ جناب منوچهر به کدام کشور و ملیت؟ فقط ایرانی؟؟

        این که خیلی( ستم) است.

        پس جناب منوچهر کلاً متعلق به ایرانی هاست.

        چون غیر ایرانی ها نه زبان فارسی ایشان را می فهمند ونه می توانند یک نمونه از ایشان را تحدی کنند؟

        این نژادپرستی در( تحدی) ایشان نیست؟
         

        1. جناب منوچهر از نظر زبان تحدی نکرد که شما میگویید فقط ایرانی
          ایشان گفت از هرنظر میتوانید بامن تحدی کنید ثروت وقدرت وعلم و…. اینها که ایرانی وغیر ایرانی ندارد خانم یزدانی شما چرا متاسفانه متوجه نمیشوید
          اما قران که نمیگوید زور من زیاد است یا ثروت من زیاد است قران به لحاظ زبانی تحدی میکند منتها نمیگوید از نظر محتوا یا شیوه بیان وادبیات اینها قومی ومنطقه ایست تحدی جناب منوچهر فراگیر تر وجهانیست

      3. برای پاسخ دادن شما بایست قرآن شناس باشید و همچنین مخاطب خود را بشناسید. قرآن را با معیار و دانش پیامبر(ص) و یا یک آیت الله متخصص تفسیر بایست شناخت. ورود به بحث حوزوی بر اساس آشنایی غیر تخصصی با قرآن آنهم در برابر با فرد ی که فقط جدل و مغالطه می کند و پرت سخن می گوید distortion واقعیت مطلب است. وقتی زمخاطب شما از موضوع خارج می شود این اجازه مغالطه کردن است . وقتی مغالطه می کننند لطفا مغالطه را تذکر دهید و لطفا از روی مغالطه رد نشوید. حجت و منوچهر اصولا به typology و نوع discourseمورد سخن توجه نراند. discourse که در حین جنگ و صلح و و در طول سال ها در اوضاع مختلف بیان شده که کتاب نوشتاری در موضوع مثلا قانون نیست که به دلخواه فرد و با تفسیر به رای معنی اش بوسیله فرد غیر متخصص و آن هم دشمن قسم خورده با پیش فرض های عناد آمیز بیان شود نتیجه مشخص است. حجت و منوچهر لطفا مطالبی که در بالا ذکر شد در مورد غیر ممکن بودن ارائه برخی توصیف های قرآن از طبیعت را پاسخ دهید.

      4. اگر با کسی که از موضوع متن خارج می شود و مغالطه می کند درباب مسئله نامربوطی که او برای اهداف غیر قابل دفاع و نامعقول طرح می کند سخن بگویید به او اجازه می دهید که شما را مورد انتقاد قرار دهد. این آقایان بحثی را مطرح می کنند که نامربوط است و ضمنا بایست با حوزوی مطرح شود. نه با شما

        1. بله صحیح می فرمایید.

          من حوزوی نیستم ولی تا حال در سایت صدانت ندیده ام که یک نفر از داخل حوزه با این اقایان در مورد قران کریم سخن گویند.

          من در حد دانش و دانسته های خودم پاسخ می دهم.

          1. بله ظاهرا توجه ندارید که سئوال قرآنی را از حوزوی می پرسند نه در صفحه مربوط به فلسفه غرب!!!کار منوچهر و حجت مثل ادعای قلدری کردن در سرای سالمندان است. هدف هم کمی دقت بفرمایید مشخص است مغالطه و ایجاد تردید. مرتب تغییر موضوع می دهند کرارا سخن شما را بی پاسخ می گذارند اما شما توجه ندارید. یعنی متوجه بی منطقی و بی ربطی نوشته هایشان به موضوع صفحه و یا حتی سخن اولشان نشده اید؟ وقتی کسی از ابتدا هدفش بازی کردن با ذهن شماست ، وقتی حتی موضوع مشخص ندارد، وقتی وقعی به اصول اولیه ارتباط نمی گذارد و مرتبا توهین می کند این احترام شما تعبیر غلط می شود و به حساب تأیید ضمنی گذاشته می شود. منوچهر پاسخ ندارد شعر بچه ها را به جای جواب استفاده می کند، مرتب توهین می کند و شما باز احترام می گذارید. معنای یک متن را ابتدا با همدلی با متن و نه بر اساس شیاد بودن گوینده و با تلاش برای فهم پیام آن بدست می اورند نه با توهین ، تمسخر و نسبت دادن های شخصی به یک کلمه بیرون کشیده شده از متن ! وقتی مخاطب شما توهین می کند قصدش روشن شدن سئوال نیست قصدش تخریب است. در خود قرآن هم این آمده از ابتدای تاریخ نگاه افرادی که از اخلاق، سادگی، و مردم ستم کش بیزار بودند همین بوده و خواهد بود.
            اولین نکته ای شما بایست توجه بفرمایید این است که قرآنی که طبق ادعای مسلمانان در طول زمان در زمان و در حین حوادث مختلف از جمله در زمان دفاع در برابر یورش بر مسلمانان ، در زمان صلح، در زمان تبلیغ و در اوضاع مختلف به مسلمانان ارائه شده یک کتاب نوشته شده در باب ژنتیک نیست. یک تکست برای تدریس رشته خاصی در دانشگاه و یا حوزه های کشورهای اسلامی نیست. تدریس taxonomy نمی کند. اگر ورود به چنین نگاهی کنید اصولا توجهی به شرایط ارائه این پیام و جنس این پیام نکرده اید. شما به گونه ای سخن می گویید که گویی از یک کتاب ادبیات و یا شیمی سخن می گویید. لاقل ابتدا بایست دید که خود گوینده چه قصدی داشته ، چگونه و به چه نحو سخن گفته، discourse analysis چه آموزه هایی در مورد زبان برای ما دارد؟ ادعا چیست. شما به دنبال کسی می دوید که مرتب نسبت هایی شخصی به متن می دهد و یک بخش را از درون متن بر خلاف تمامی نگاه های موجود در سمانتیک، دیسکورس، اکسی جیسیس، ووو بیرون می کشد و خودش نتیجه غیر مستند می گیرد ! یا سخن شما صادق و یا کاذب است. حتی اگر صادق هم باشد مخاطب شما باز موضوع جدیدی مطرح می کند. the fallacy of many questions! بدون پذیرش صدق موضع شما. اگر هم اشتباه کنید که این را به معنای اشتباه بودن تمامی مواضع درست و غلط شما می گذارد! این همه اشکال به مخاطب شما وارد است . کمی دقت کنیدو موضوعی نامربوط به صفحه و خارج از دایره مطالعه اتان ….

          2. ضمنا علت این که کسی از حوزه با ایشان صحبت نکرده این است که این صفحه ربطی به موضوع بحث شما ندارد و با همین علت این جا انتخاب کرده اند چون پاسخی برای ساده ترین سئوال ها ندارند چه به برسد به بحث تخصصی. در فضای نامربوط به موضوع تفسیر با لطائف الحیلی مخاطبی که از همه جا بی خبر است پیدا می کنند و شروع به جدل می کنند هر چه بگویید بیشتر از موضوع خارج می شوند. وقتی طرف مقابل شما از ابتدا قصد بازی با ذهن شما را دارد سخن گفتن خارج از موضوع کمک کردن و تایید اوست.شما صداقت و احترام می گذارید و او با شما بازی می کند و توهین.

    2. (تحدی) در یک صورت ممکن است.

      اینکه وجودی که خالقِ موجودی باشد,
      می تواند (تحدی) کند.

      چرا که او خالق است و موجود را خودش خلق کرده است و قدرت دخل و تصرف را نیز,, در آن (موجودِ خلق شده) دارد..

    3. در روانشناسی مفهومی هست به نام projection(بدی های خود را به دیگران نسبت دادن) که به معنای واکنش روانی ناخود آگاه ایگو در فرد هست به شکل defense mechanism که طی آن ناخودآگاه فرد با دادن نسبت هایی به دیگران تلاش برای حل بحران خود می کند و خصلت هایی را به دیگران نسبت داده و در عین حال وجود این خصلت ها را در خود انکار می کند :
      ” اما چند تا سوال ؟
      الف : داور مسابقه کیه ؟؟؟؟؟؟ ادیبان حوزه علمیه قم ؟ یا ادیبان کل جهان ؟ گرفتید ؟ داستان اینه که : خود گویی و خود خندی ، عجب مرد هنرمندی ! ”

      بهترین مصداق “خود گویی و خود خندی” کسی است که همه متوجه اند کیست بغیر از خودش.

      از سبک بیان ایشان که سطح نگاه ایشان کاملا روشن است. نوشتار عامیانه و دعوای زورخانه ای. منطق دعوا و روش مشاجره . خودش با خودش وارد دعوا می شود!! خودش می‌پرسد، خودش به جای مخاطب و مخاطبان می نشیند، هر چیز به ذهنش رسید به جای فرد طرف مورد خشونت و تنفر ایشان می گوید و به گفته خود می تازد!
      اصولا یک خط autenticityدر نوشته اش پیدا نمی کنید. مرجع حرف هایی که به موضع مقابل مورد خشونت و تنفرش نسبت می دهد خودش است!اصلا هم به اعتبار سخنش فکر نمی کند. کافی است که خودش خودش را تایید می کند!

      یک نمونه بدیع از پرسش، پاسخ، و نتیجه گیری در سخن منوچهر:

      ” ۳-متکلمین اظهارات عجیب و غریب دیگری هم کردن . مثلا اینکه قرآن من جمیع الجهات نمونه و نظیر ندارد ( فلسفه ، منطق ، علم ، و کذا و کذا ) . حوصله پاسخ دادن به این ادعاهای خنده آور را ندارم . ”

      خلاصه سخن ایشان: ادعای متکلمین عجیب و غریب است. …….پاسخ:
      حوصله پاسخ دادن به این ادعاهای خنددار را ندارم!!!

      حال که آقای منوچهر به کامنت پاسخ ندادند به ارائه دلیل ادامه می دهم.

      حرکت کوه ها پدیده ای است که در قرآن ذکر شده و اولین اشاره به آن در زمان علم مدرن پس از ارائه نظریه زمین شناسی انشقاق قاره ها continental drift از super-continent مورد ادعای زمین شناسان بوده و نظریه هایی مانند وجود کنوکسیون جبه، plate tectonics و غیره نیز برای تبیین آن ارائه شده اند. هولمز، آرتیلیوس، هامبالت Alfred Wegner،َAbraham Ortilius، Arthur Holms،Alexander Von Humboltاز حمله افرادی هستند که تلاش برای توضیح جابجایی صفحات پوسته زمین کرده اند. هر کدام از نظریه ها که بر مبنای satellite imaging و تنها پس از نیل به فن آوری مشاهده و کارتاگرفی مدرن صورت گرفته صحیح ، دقیق، و یا تقریبا تصویری از پدید ه مورد نظر باشد این سئوال را برای ما در ذهن بوجود می اورد چگونه چنین ادعای غیر قابل تصوری برای اعرابی ۱۴ قرن پیش می تواند مطرح شود؟ منتظر پاسخ.

    4. قرآن در شش آیه به( تحدی )دعوت کرده است که به آنها ( آیات تحدی) می‌گویند.

       این آیات سه دسته هستند: در سه آیه به “کل قرآن”،
      در یک آیه به “ده سوره” و در دو آیه هم به “یک سوره” تحدی شده است:

      “تحدی به کل قرآن”

      در سه آیه از آیات قرآن کریم، به تحدی به کل قرآن دعوت شده است:

      آیه ۳۴ سوره طور: فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کَانُوا صَادِقِینَ (ترجمه: پس اگر راست می‌گویند سخنی مانند آن بیاورند).

      آیه ۴۹سوره قصص: قُلْ فَأْتُوا بِکِتَابٍ مِّنْ عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَىٰ مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (ترجمه: بگو: «پس اگر راست می‌گویید، کتابی از جانب خدا بیاورید که از این دو هدایت‌کننده‌تر باشد تا پیرویش کنم).
      آیه ۸۸ سوره اسراء؛ قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیراً (ترجمه: بگو: «اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد، هرچند برخی از آنها پشتیبان برخی [دیگر] باشند). 

      حال معنی تحدی” کل قرآن کریم” چیست؟

      چرا خداوند چنین ادعایی را در مورد قرآن بیان فرموده است؟

      به نظرم

      اگر کتاب قرآن کریم را به عنوان یک (کل) در نظر بگیریم ,,که “ساختار وجودی” آن اعم از شیوه بلاغت و فصاحت , هستی شناختی, مطالب معرفت شناختی, مطالبی در مورد نحوه هدایت انسان به سمت خداوند , داستانهای قرآنی, احکام اسلام و سایر مطالب که درآن بیان شده است نظیر نحوه آفرینش , بحث معاد و قیامت , و غیره..

      این مجموعه یک “مجموعه وجودی” است, که توسط خالق این اثر که خداوند است,, موجود شده است.

      چنانچه شخصی بخواهد ترتیب , محتوا, معنای کلی آنرا تغییر دهد و یا تحریف کند.

      باید این قدرت را داشته باشد که کلِ ساختار وجودی قرآن کریم را طوری بهم بزند که قرآن کریم را به کتابی دیگر مبدل سازد که دیگر آن ساختار وجودی قبل را نداشته باشد.

      در طول ۱۴۰۰ سال تا کنون , همچنین انسانی توان این کار را نداشته که بتواند کلِ ساختار قرآن کریم را برهم زند.

      حال در مورد تحدی ۱۰ سوره از سوره های قرآن کریم.

      در اینجا خداوند دوباره مبارز طلبیده است , که ای انسان,, ۱۰ سوره مانند سوره های قرآن بیاور .

      منظور خداوند چیست؟

      آیا منظور خداوند فقط و فقط ۱۰ سوره است و یا فقط یک سوره؟

      فرض کنیم شخصی پیدا شود و ادعا کند که من می توانم یک سوره مانند قرآن بیاورم.

      پرسش:
      این شخص چگونه می تواند همان یک سوره را که خودش ساخته است وارد قرآن کریم کند ,, به طوریکه ساختار وجودی کلِ قرآن کریم را به هم نزند؟

      یعنی هیچ تغییری در محتوا, معنا, فرم و صورت در قرآن کریم انجام نگیرد..

      1. قرار نیست یک سوره وارد قران بشود که ساختار بهم بخورد یا نخورد قرار است یک سوره مانند قران بیاورید اتفاقا قران اصلا ساختار درستی ندارد اصلا ساختار یک کتاب را ندارد در قران داستانهای قرانی مکررا تکرار شده اند که هیچوقت در یک کتاب منظم چنین چیزی رخ نمیدهد دریک سوره از حوادث واتفاقاتی بیربط بهمدیگر صحبت میشود که هرگز دریک کتاب چنین اتفاقی نمیافتد روش چینش ایات مورد اختلاف اهل تسنن وشیعه است که شیعیان فقط بر اساس اینکه وحدت مسلمین حفظ شود وبه ناچار چینش ایات را پذیرفتند ولی در واقع چینش ایات را قبول ندارند در کل قران ساختار وانسجام یک کتاب را ندارد که حالا ایه ای کم یا زیاد بشود تاثیری بگذارد که البته اصلا منظور از تحدی کم یا زیاد کردن ویا جابجا کردن ایات نیست تحدی یعنی عین این بیاور بنا براین هرمتن عربی که حاوی نصایح اخلاقی باشد میتواند عین قران باشد

        1. به نظرمن هم قرآن کریم ساختار یک کتاب معمولی را ندارد.
          در کامنت بالاتر توضیح دادم که قرآن کریم حالت” گفتاری” و “خبری “و”خطابه گونه” دارد,, تقریبا شبیه خطبه های حضرت علی (ع) در نهج البلاغه.

          در کتب دیگر,, مثلاً کتب ادبی, فلسفی, علمی معمولاً در این کتب حالت خطابه و دستوری و خبری وجود ندارد.
          بلکه بیشتر حالت ” نوشتاری” است.

          بله سخن شما صحیح است.
          در کتب دیگر اگر داستانی داشته باشد, معمولاً داستانها تکرار نمی شوند ولی در قرآن تکرار زیاد می بینیم.

          شاید علتش همان حالت خطابه و دستور و خبری باشد.

          در مورد روش چینش آیات اینکه آیات , آیا بر اساس زمان و مکان و ترتیب نزول آیات بوده است بین علمای شیعه و سنی اختلاف دیدگاه وجود دارد.

          اما اینکه در شیعه و سنی یک کتاب قرآن کریم است که ابتدایش با سوره حمد و انتهای قرآن با سوره ناس ختم می شود.
          در چینش کلی قرآن اختلافی نیست چرا که اگر اختلافی بود باید قرآن های چاپ شده در بین شیعه و سنی با هم فرق می داشت , در صورتیکه اینگونه نیست.

    5. انسان نه تنها نمی تواند و قادر نیست که در قرآن کریم تحدی کند , بلکه او قادر نیست که در کلِ موجودات نظام هستی تحدی کند.

      چرا؟

      لطفاً کلِ نظام هستی را از کوانتم تا بزرگترین سیارات و کهکشانها در ذهن خود تصویر کنید.

      یک مجموعه کامل و جامع نظام هستی که همه ما انسانها می توانیم به صورت کاملاً عینی و تجربی آن را از طریق میکروسکوپ و تلسکوپ مشاهده کنیم.

      اکنون فرض کنید.

      جنابِ نظام هستی و آفرینش ادعا می کند که ای انسان اگر می توانی تو نیز یک نظام کامل جهان را خلق کن و با من (تحدی و مبارزه) کن.

      آیا منِ انسان می توانم این عملِ تحدی را انجام دهم؟

      جنابِ نظام هستی به من می گوید:

      ابتدا( کل نظام هستی ) را تحدی کن.

      (تحدی کلِ نظام هستی)

      آیا به نظر شما من می توانم جهانی خلق کنم شبیه نظام هستی ؟

      قطعاً : خیر

      البته من در قوه خیال و عالم خیال خودم می توانم جهانهای غیر قابل تصور را خلق کنم.

      پرسش:

      آیا آن جهانی را که من در عالم خیال خودم تصویر و خلق می کنم,, می تواند آن جهانِ خیالی , تمام خصوصیات این جهانِ عینی را داشته باشد؟

      قطعاً:خیر

      مثلاً: من در جهانِ آفرینش خیالی خودم,جهانی خلق می کنم که نیروی جاذبه نداشته باشد.
      خوب چه اتفاقی خواهد افتاد؟

      من در جهان خلقی خودم هیچ قانونی ندارم.
      شبیه فیلمهای علمی و تخیلی.

      حال جناب نظام هستی به من می گوید,, تو که نتوانستی کل نظام هستی را تحدی کنی.

      لااقل قسمتی از این نظام را خلق کن و با من (تحدی و مبارزه کن ).

      من حال می خواهم یک جزء از کل نظام هستی را انتخاب کنم و تحدی کنم.

      فرض کنیم که من (موجودِ انسان )را انتخاب می کنم و می خواهم با نظام هستی تحدی کنم.

      پرسش: آیا من می توانم یک موجودی به نامِ انسان خلق کنم که این موجود شبیه و دقیقاً مثل و مانند انسان باشد؟

      ممکن است عده ایی بگویند: بله
      با شبیه سازی..

      مثلاً شبیه رباتهای انسان نما, که از نظر شکل و شمایل شبیه انسانها ساخته می شوند.

      پرسش: آیا این ربات انسان نما, می تواند به صورت کامل و جامع جای موجود انسانی را از جهت معنا, ارزشها, اخلاقیات در جهان بگیرد؟
      قطعاً : خیر

      پس در تحدی” من و جناب نظام هستی” چه کسی برنده شد؟

      قطعاً : جنابِ نظام هستی

      در نتیجه: منِ انسان نمی توانم و قادر نیستم که تحدی کنم.

      حال می رویم سراغ کتب دیگر غیر از کتاب قرآن کریم.

      مثلاً کتاب مثنوی معنوی

      من می خواهم با جناب مولانا تحدی کنم.
      فرض کنید که مولانا ادعا کرده باشد که هیچ انسانی قادر نخواهد بود کتابی مانند کتابِ من بیاورد.

      من از مولانا می پرسم منظور شما کلِ مثنوی است یا قسمتی از آن ؟

      و مولانا بگوید:

      اگر می توانی کلِ مثنوی , اگر نمی توانی ۱۰ بیت از مثنوی , اگر بازهم نمی توانی فقط یک بیت را تحدی کن.

      من به مولانا می گویم که من قادر نیستم که با کلِ ساختار مثنوی تحدی کنم.

      اما می توانم به یک بیت آن تحدی کنم.
      من با این بیت تحدی می کنم.

      نسخه اصلی این بیت در قونیه این است.

      بشنو “این” نی چون( شکایت) می کند ,, از جدایی ها (حکایت )می کند.

      من می توانم به راحتی جای (شکایت) و (حکایت )را تغییر دهم طوریکه در فرم, معنا, ساختار این بیت تغییری ایجاد نشود و حتی تغییر قابل ملاحظه ایی با ابیات دیگر این غزل نداشته باشد.
      من می گویم.

      بشنو از نی چون (حکایت) می کند,, از جدایی ها (شکایت )می کند.

      در اینجا من” این “را برداشتم به جایش “از “گذاشتم و جای شکایت و حکایت را نیز تغییر دادم.

      آیا مولانا می تواند ادعا کند که این تحدی نبود؟

      من هم می توانم که ادعا کنم بله این تحدی بود.

      چرا که هیچ تغییر قابل ملاحظه ایی صورت نگرفت که بخواهد فرم و صورت غزل,, معنا و مفهوم و رابطه اش با غزلهای بعدی اش را تحریف کند و تغییر دهد.

      اما در تحدی در قرآن کریم اینگونه نیست.
      چنانچه شخصی بخواهد حتی با یک آیه تحدی کند.
      تمام ساختار, معنا, محتوا در سوره آن آیات به هم می ریزد.

      قابل توجه جناب منوچهر:

      امتحانش( مجانی) است..

      1. شما اصلا معنای تحدی را نمیدانید تحدی این نیست که کلمه ای را جابجا کنید تحدی یعنی به مبارزه طلبیدن یعنی بتوانی مانند انرا بیاوری جابجا کردن یک کلمه در یک شعر مثنوی تحدی نیست که انهم ازطرف شما نشده که میگویند در نسخه اصلی فلان بوده الان بهمان است به این تحدی نمیگویند باید حدااقل یک بیت شعر گفته شود تا با مثنوی مقایسه شود بعد ادعای تحدی بکنید
        در مورد قران هم شما میوانید تمام احادیثی که از پیامبر نقل شده را با قران تحدی کنید ببینید حرف پیامبر با قران تفاوتش در چیست ؟

        1. من جابه جا کردن در شعر مولانا را نشان دادم به دلیل اینکه بگویم امکان تحریف و تغییر در اشعار و کتب وجود دارد, ولی در قرآن کریم این امکان موجود نیست.

          اگر واقعاً شخصی می تواند کلمات را در قرآن جابه جا کند,به گونه ایی که معنا و مفهوم کلی تغییر نکند.

          ای گوی و این میدان ..

        2. آیا همه احادیث نقل شده از پیامبر معتبر است؟
          با چه استدلالی اعتبار همه احادیث را ثابت می کنید؟

        3. خوب شما در آن معنی که بیان می کنید معادلی سراغ دارید؟ اگر دارید معرفی کنید. ضمنا پاسخ مطالب مطرح شده بالا را بدهید

    6. اگر قرآن کریم را یک” موجود خلق شده” در نظر بگیریم که این” موجود” توسط “وجودی” خلق شده است.

      حال پرسش:

      اولاً: آیا این خالقِ قرآن کریم می تواند انسان باشد یا خدا؟

      اگر خالقِ قرآن کریم انسانی باشد, فرضاً خودِ پیامبر اسلام ..

      در نتیجه پیامبر بایستی قدرت تغییر و تحریف را در کتابی که خودش خلق کرده است را داشته باشد .

      در صورتیکه در یک آیه به پیامبر خطاب شده که :

      ((وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاویلِ، لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمینِ، ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتین))

      اگر او سخنى دروغ بر ما می‌‏بست، ما او را با قدرت می‌‏گرفتیم، سپس رگ قلبش را قطع می‌‏کردیم.

      در این آیه: علناً خداوند پیامبر خودش را در صورت تحریف و تغییر قرآن کریم تهدید کرده است.

      پرسش:

      ۱/ اگر قرآن کریم نوشته و گفته شخصِ پیامبر اسلام است,,آیا امکان دارد که شخصی خودش , خودش را در خلقِ اثر خودش تهدید کند؟

      آیا این با عقل همخوانی دارد؟

      ۲/آیا تا کنون شما در جهان چنین کتابی دیده اید, که نویسنده کتاب خودش را در صورت تغییر و تحریف در کتاب نوشته شده خودش ( تهدید ) کرده باشد؟

    7. جناب منوچهر من از شما یک خواهشی دارم.
      لطفاً با لحنِ تمسخرآمیز در مورد قرآن کریم سخن نگویید.

      این کتاب قرآن کریم که جنابعالی دائماً آنرا با لحن استهزاء آمیز خطاب می کنید.
      کتابِ مقدس میلیاردها انسانِ روی زمین است که در بین این تعداد انسانهای روی زمین,, انسانهای اندیشمند, فیلسوف, عارف وجود دارند.

      این کتاب ممکن است برای شخصِ شما مقدس نباشد ولی برای دیگران مقدس است.
      پس لطفاً از کلمات تمسخرآمیز در مورد قرآن کریم بپرهیزید..

      1. اگر برهانی وجود داشته باشد مجبور به توسل به تمسخر برای reductio emotionalis نمی شوند وقتی حرفی نباشد فرد با تلقین و تظاهر احساسات مغالطه می کند

        1. در زمان خودِ پیامبر هم کافران , پیامبر را مورد سرزنش قرار می دادند.
          کدام پیامبری در طول رسالتِ خودش مورد اذیت و آزار واقع نشد؟
          چند تا از پیامبران اللهی در طول رسالتشان توسط کافران و دشمنانشان شهید و کشته شدند؟
          مگر پیامبران اللهی برهان و استدلال نداشتند؟!

    8. اسلوب بیان قرآن کریم , اسلوبی نوین است.
      روشی نوین که با شیوه های متداول عرب کاملاً متفاوت است.

      (نثر مسجع) نثری است آهنگین و شعرگونه؛ هر چند فاقد وزن است، اما همانند شعر، از موسیقی قافیه و زیبایی‌های ترفندهای ادبی و ظرایف بلاغی بهره دارد.

      زبان در نثر مسجع معمولاً “عاطفی” است نه “خبری”؛ زیرا سجع با مضامین خبری صرف تناسبی ندارد.
      نثر مسجع در قرآن کریم (خبری) است.

  14. برای مخاطبین شما روشن است که صدانت با مدیریت زمان انتشار (انتشار فوری نظرات مخالف و تاخیر در انتشار نظراتی که نمی پسندد) و موضوع های انتخابی (نگاه های غیر رایج، تردید کنندگان در باورهای مردم ووو) مبلغ الحاد، و مشوق تشکیک در باور سنتی ایرانی است.
    سعی در پشتیبانی از لمپنیسم فکری فرهنگی به چه معناست؟ کمی با خود صادق باشید. تلاش برای ارائه تصویری مبهم از خود به چه معناست؟تلاش برای مبارزه با باورهای اخلاقی دینی مردم چه توجیهی دارد؟ چه احساسی در درون وجدان خود دارید؟ فکر می کنیدکار فکری می کنید؟ خودتان را فریب ندهید. صداقت هم جزیی از از اندیشه است.

      1. تصمیم درستی است. رعایت manners هم در سطح فردی و گفتگوی فرد با فرد و همچنین رعایت احترام به یک فرهنگ مورد انتظار است. یک کامنت من سبب بیان این مطلب از شما شد. بشمارید چند کامنت از نوع pejorative در سطح دوم ثبت شده است. کاملا روشن است کی یک بیان نظر است آکادکمیک است . و کی سیاسی در لوای فلسفه است.

    1. تا همین جای کار هم مدیریت محترم صدانت بسیار مماشات کرده که کامنت‌های سرشار از نفرت و توهین برخی افراد، از جمله شما و چند نفر دیگر، را تایید کرده است.
      ضمنا اگر این تئوری توطئه‌ای که مطرح کردید درست بود مطمئن باشید کامنت‌های شما اصلا تایید نمی‌شد چه برسد به تایید با تاخیر.
      همین که کامنت‌های جنابعالی تایید می‌شوند نشان دهنده این است که صدانت نه مبلغ الحاد است نه قصد تشکیک! در باورهای سنتی ایرانی را دارد و تا حد امکان اجازه مطرح شدن نظرات مختلف را می‌دهد.

      1. حقیقت این است که انقدر حجم کامنت‌ها، پیام‌ها و ایمیل‌ها زیاد است که ما فقط به کامنت نگاه می‌کنیم تا ببینیم واژه رکیکی استفاده نشده باشه تا تایید کنیم. در صورتی که باید تمام کامنت‌ها به دقت بررسی شود اما متاسفانه فرصت نیست. امیدواریم با زیرساخت‌های جدید، در قالب بعد این موضوع رفع شود.

  15. شما کاملا محق هستید که باورهای داشته باشید. من کاملا با گفتگو و ایضاح مسائل موافقم . اما وقتی به برخی نگاه ها بلافاصله تذکر داده شود در صورتی که افرادی در صفحاتی دیگر و یا همان صفحه تندترین کامنت ها را نثار فردی که تنها گناهش داشتن نگاهی دیگر بکنند توجیهی وجود نخواهد داشت.
    دوم، این که شما برای فرهنگ و باورهای خانواده و جامعه ای که در آن رشد کرده اید برای نگاه مشرق زمین هم با انصاف نمایندگانی را با عدالت ارائه دهید. عدالت هم عددی است و هم محتوایی و هم رفتاری. من خود تجربه کرده ام که خیلی سخت است که از دائره تنگ تعصب و ملاحظات غیر فکری رها شوم. امیدوارم انصاف ، صداقت علمی نسیب من بشود و از اوتاریته فراگیر فلسفه نترسم. امیدوارم که رفتارم که منتج از منافع شخصی و گروهی است را به مشاهده، تجربه، اندیشه ترجیح ندهم. امیدوارم که هوادار سلیقه گروهی نشوم. امیدوارم که وقتی که مدام از اندیشه می گویم خودم گرفتار ferociousترین تعصبات زمان ما که تعصب نسبت به اتوریته حاکم بر جهان اندیشه است نباشم.

    1. حقیقت این است که انقدر حجم کامنت‌ها، پیام‌ها و ایمیل‌ها زیاد است که ما فقط به کامنت نگاه می‌کنیم تا ببینیم واژه رکیکی استفاده نشده باشه تا تایید کنیم. در صورتی که باید تمام کامنت‌ها به دقت بررسی شود اما متاسفانه فرصت نیست. امیدواریم با زیرساخت‌های جدید، در قالب بعد این موضوع رفع شود.

  16. هم مثنوی مولانا و هم دیوان حافظ شیرازی می تواند به نحو بهتر ، معنادارتر، و عمیق تری نگاشته شوند. وقتی چلنج صورت می گیرد فرد چلنج کننده می تواند هدف مبارزه طلبی صادقانه و اخلاقی داشته باشد و می تواند قصد فریب کند(مانند کسی که با تحریف معنی مثل که برای برآورده کردنش شباهت مد نظر است معنی تطابق کند که barrage باراژ و سد ایجاد کند تا با حقه ای زبانی حرف غلط خود را صادق جلوه بدهد).
    کجایید ای شهیدان خدایی
    بلا جویان دشت کربلایی
    کجایید ای سبک روحان عاشق
    پرنده تر زمرغان هوایی
    زیبایی و عمق این شعر از مولانا زبانزد است و نیازی به بیان ندارد. بسیاری جوانان ایرانی با تاصی از صدق، درک، بینش عمیق فرهنگ اسلام جان خود را فدای ایران و ایرانی کردند.
    با این وجود تولید چنین عمقی از اندیشه و چنین صدق و صفایی در شعر و حتی بر تر از آن ممکن است . اما با حقه ای زبانی اگر مثل را تطابق معنی کنیم آن گاه باراژ عملی پدید می آید . روشن است که برخلاف یک فریبکار که با ترفندی سعی در به کرسی نشاندن تعصب خود دارد چلنج صادقانه و مطابق با فهم همه به معنای غیر ممکن تطابق نیست بلکه شباهت و نیل به کیفیت و یا محتوای نظیر اثری دیگر است که قطعا امکان پذیر است. در مورد مولوی با توجه به گسترش فرهنگ سود طلبی و خودخواهی متجددانه با توجه به رو گردادن برخی از افراد جامعه از صداقت، مهر ، فداکاری، علم جویی، و منطق و عقلانیت و رو آوردن به شهرت و نارسیسیزم فلسفی غربی و خودخواهی ایندیویجوالیته جنون زده موفقیت متجدد بسیار سخت ممکن است رخ دهد اما ممکن است. فقط بایست اینترنت را خاموش کرد، مجلات موفقیت را کنار گذاشت، کانت و دیویدسن، و ویلیامسن و کریپکی ملحد و جلوه کاذب اسامی و شهد شیرین جلوه گری و تفاخر سروشی دهه ۶۰و ۷۰ و فاسیشم تحلیلی لیبرال ایندویجوال را فراموش کرد و با خود صادق بود.

    1. ببخشید جناب امیر

      منظور جنابعالی من هستم؟

      من اگر مولانا را به عنوان مثال بکار بردم.

      منظورم این است که می توان دست نوشته هر انسانی را تغییر داد و تحریف کرد.

      بدون انکه در کلیت معنای ان تغییر قابل ملاحظه ایی صورت گیرد.

      اما در مورد( قران کریم) اینگونه نیست.

      هر تغییر و تحریفی موجب می شود که کلیت (قران کریم) بهم ریزد.

      در قران کریم (تحدی) ممکن نیست.

      1. به هدف مخاطب و به حاشیه کشیدن گفتگو توجه بفرمایید . وقتی فردی به خود اجازه می دهد از موضوع خارج شود یعنی عقلانیت و منطق و تجربه رو علنا کنار گذاشته و گفتگو به هر کجا اجازه دارد کشیده شود. وقتی موضوع مشخص نباشد مغالطه مجاز است.
        اگر دقت بفرمایید chauvinism و یک نوع prejudice در کامنت های مقابل شما حاکم است. این مختص به این صفحه نبوده است. هر کجا نامی از نگاهی خاص درست و یا غلط می آید دو نفر اول یک کامنت transition می گذارند بعد بحث سیاسی می کنند. تعصب یکی از دو نفر برای شما روشن شد.بسیار ادب گفتگو و تحمل توهین از خود نشان دادید . اگر مخاطب را بشناسیم برای ارائه برهان به اهل تعصب اینقدر از خود گذشتی نخواهیم کرد و متوجه strategem بکار رفته خواهیم شد. وقتی مخاطب از موضوع صفحه براحتی خارج می شود این اثبات بی منطقی است. وقتی هر موضوعی در صدانت مطرح میشود او برای هزارمین بار بحث سیاسی و hate speechبراه می اندازد وقتی ادبیات نامناسب بکار می برد وقتی وقعی نمی نهد و مرتبا مغالطه می کند پاسخ دادن به مغالطه تایید موضع کاذب او به نظر می رسد. از تحمل شما سپاسگزارم. یک ملای ساده قمی که متظاهرانه بودن بسیاری ادعاهای عاشقان شهرت را با ارتباطش با مردم به من و بسیاری از ایرانی آمریکایی هاAmeracian و ایرانی اروپاها نشان داد زمانی گفت که قشر شبیه به او مجبورند تحمل توهین و تعصبات کور قشری که حتی متن اوریجینال درسش را با ترجمه درجه هشتم غلط نمی تواند متوجه شود و بهترین هایشان با بورس پارتی بازی و یا ثروت پدرش برای چند سالی درس می خواند و در محل تحصیل مورد استهزا ست تحمل کنند.
        جالب است که این قشر و یا دانشجویان آن ها حتی مواضع دانشگاهی غربی و دارای پذیرش سسن فکری شرق را نمی شناسند و با معیار تیز و تند هر چه با کشورشان و اندیشه سعدی و حافظ و مولوی و ایرانی و شرقی و مخالف بود هر چه به نظر غریب می رسید صادق است به همه چیز نگاه می کنند وادبیات ژورنالیستی رابرت مرداکی و تد ترنری مانند مفهوم عامیانه توطئه را در تبادل اندشه فلسفی راه می دهند حتی متوجه نیستند که در غرب اگر در نظر شمای ضد تئوری توطئه یهودی رابرت مرداکی انحصار اندیشه و صدق هست ، افکاری متفاوت از آن چه به شما در کشورتان تدریس می شود هم وجود دارد اما مورد تایید و dissimination قرار نمی گیرد.
        بزرگترین تعصب حال حاضر جامعه شما تعصب دانشگاهی است. ببینید کجا اتوریته untouchable هست همانجا را باید مطالعه کرد و تعصب را شناخت.
        من نه جلال خواندم نه شریعتی و نه اقبال اکنون کم کم با خواندن کتب ایرانی و دنبال کردن صدانت متوجه دارم می شم که گاندی از دست تمدن gided age ملکه ویکتوریا چه کشید، اقبال رباره فرهنگ تحمیل فرنگستان چه می گفت،شریعتی چگونه مورد حمله عاشقان رتبه اجتماعی و شهرت آکادمیک با چند مقاله غیر اوریجینال و یک رساله درجه چندم به تکیه بر سفری چند ساله به غرب و زرنگی شخصیتی و تزویر خود را به رتبه های بال بدون شایستگی رسانده بودند قرار می گرفت. Robert Merton در معرفت شناسی اجتماعی و دیسیپلین Sociology of Scientific Knowledge بینش های خوبی برای دانشجویانی که اسیر مواضع متعصبانه اساتید درجه چندم شده اند فراهم می کند.

        1. متشکرم از پاسخ جنابعالی

          کاملاً صحیح می فرمایید.

          اگر من در بحث با جناب جانان در قسمت (وحدت وجود) از خودم نرمش و صبر نشان دادم, فقط یک دلیل داشت.
          دلیلش این بود که خواستم بحث ادامه پیدا کند و قطع نگردد..

          1. ادامه گفتگو در مواجه با دروغ و بی ربطی معنی تایید دارد. شما که میدانید از خط اول از موضوع خارج می شن ،مرتب موضوع عوض می کنن، مغالطه می کنن و اصولا به پیام قرآن بی توجهی می کنن بیان پیام قرآن یعنی صداقت، اخلاق، گذشت و رعایت دقیق حقوق فرد و جامعه مردم را یادآوری کنید . مخاطب شما در گفتگو با شما نسبت های دروغ به قرآن می دهد.

          2. برای اشخاصی مانند جناب جانان و جناب منوچهر که به قرآن کریم باور ندارند,قرآن کریم چه پیامی می تواند برای این افراد داشته باشد؟
            قرآن کریم برای اشخاصی است که به آن باور داشته باشد.

  17. جناب منوچهر

    ۱/مخاطب ایرانی در گفت و گوی فلسفی, یک مخاطب باهوش و سنجشگر است.

    اولین اصل در یک گفت و گوی سالمِ فلسفی,

    اصل ( صداقتِ) در گفت و گو است.

    متاسفانه جنابعالی نه تنها این” اصلِ صداقت “در گفت و گو را رعایت نمی کنید,,بلکه با روش فریبکاری, مخاطب خود را” فریب” می دهید.

    علاوه بر من ,
    کاربر محترم دیگری به نام( جناب بهنام) با متانت با جنابعالی وارد گفت و گو شدند , که شما به جای پاسخ منطقی و فلسفی به ایشان, از روش فریبکاری استفاده کردید و از ادامه بحث با ایشان گریختید..

    ۲/ حال در مورد( تحدی)

    معنای لغوی تحدی این است: مبارزه طلبی و هماوردی..

    در مورد قرآن کریم این که شما می فرمایید:

    ملاک و معیار( تحدی قرآن کریم) چیست؟

    پاسخ:

    ملاک و معیار تحدی قرآن کریم ((خودِ قرآن کریم )) است.

    همانگونه که ملاکِ تحدی هر موجودی در جهان” خودِ آن موجود” است.

    جالب است که خود شما مانند یک شوالیه وارد میدان شدید و هل من مبارز طلبیدید.

    من هم به شما پاسخ دادم که هیچ موجودی در جهان نمی تواند شما را تحدی کند,,
    همانگونه که جنابعالی قادر نیستید که هیچ موجودی را در جهان (تحدی) کنید.

    مثال می زنم:

    فرض کنید: جناب گربه نزد شما می آید و به شما می گوید که با من تحدی کن.

    جنابعالی چگونه با یک گربه ( تحدی) می کنید؟

    من با ضرس قاطع می گویم که هیچ موجودی در جهان (توانِ تحدی موجودات ) دیگر را ندارد.

    ۳/اما در مورد فصاحت و بلاغت در قرآن کریم

    اسلوب بیان قرآن کریم “اسلوبی نوین” است، نه نظم است ،نه نثر و نه سجع.

    روشی نو که با شیوه های متداول بیانی عرب ، شباهتی نداشت .

    این شیوه از تمامی معایب قالبهای مرسوم بدور بود اما واجد تمامی محاسن قالبهای بیانی متعارف بود .

    نثر مسجع نثری است آهنگین و شعرگونه؛ هر چند فاقد وزن است، همانند شعر، از موسیقی قافیه و زیبایی‌های ترفندهای ادبی و ظرایف بلاغی بهره دارد.

    زبان در نثر مسجع معمولاً” عاطفی” است نه “خبری”؛ زیرا سجع با مضامین خبری صرف تناسبی ندارد.

    درقرآن نثرمسجع” خبری” است.

    در مورد پرسش شما :

    با کدامین استدلال میتوان از زیبایی یک نثر پل زد به الهی بودن آن ؟ با کدامین ترازو میتوان فهمید یک نثر “الهی” است ؟

    پاسخ:

    اولاً:با هیچ استدلالی از زیبایی یک نثر نمی توان پل زد به اللهی بودن آن.

    دوماً:نثر در قرآن کریم یک” نثر مسجع خبری” است.

    من از شما می خواهم از آنجاییکه ادعا می کنید در ادبیات تبحر دارید.

    یک متن ادبی که در آن نثر مسجع ( خبری) است را مثال بزنید؟

    ۴/ لطفاً اگر می توانید خود شما شخصاً با یک سوره از سوره های قرآن کریم ( تحدی) کنید.

    ۵/ اولاً من حوزوی نیستم که بخواهم در حوزه, منطق بخوانم.

    ثانیاً: به شما توصیه می کنم که در بحثهای خودتان, فریبکاری را کنار بگذارید و صداقتِ در بحث را پیشه خود قرار دهید..

  18. اولا یاداوری کنم که بنده پاسخ چند اشکال را نوشتم ولی صدانت آنها را منتشر نکرد . مجددا مطالبم را بیان کرده و شرط ابطال آنها را هم بیان میکنم .

    ۱- من مدعی شدم که در هیچ آیه ای از قرآن ” ملاک و معیار ” ارائه نشده . یعنی معلوم نیست ما به چه ملاک و معیاری باید با قران هماوردی کنیم . هر چه هم ارائه شده ( اعجاز ادبی و علمی و ریاضی و غیره ) بدعت های من عندی و بی منطق متکلمین است .
    شرط ابطال : آوردن آیه ای که در آن معلوم باشد ملاک و معیار قران ( جهت هماوردی ) چیست ؟

    ۲- بنده مدعی شدم علمیزه کردن آیات قرآن نوعی تقلب و فریب و دروغ است ، و در قرآن ( حتا به تصریح اساتید حوزوی ) آیه علمی نداریم . اینکه دانشمندان به روش علمی چیزی را کشف کنند و بعدا کسی بگوید این کشف قبلا در کتاب ما بوده ، فقط مایه خنده است .
    شرط ابطال : پیش از کشفیات جدید توسط دانشمندان ، یک کشف علمی محکم قابل آزمون و قابل تجربه ارائه دهید .

    ۳- یک نفر مدعی شده بود هرکس که قران را خوانده ، به زیبایی ادبی قرآن اعتراف کرده . ما میگوییم این دروغ است .
    شرط ابطال : از میان برندگان نوبل ادبیات چند نفر را ذکر کنید که به زیبایی ادبی قران اعتراف کرده باشد ( و البته یاد اور میشوم که زیبایی ادبی یک چیز است ، الهی بودن چیزی دیگر )

    ۴ – بنده مدعی شدم قرآن کتابی است فقط برای عرب ها .
    شرط ابطال : کدام فارسی زبان میتواند میزان بلاغت اوپانیشادهای هندی را بفهمد ؟ و یا میزان بلاغت تورات را ؟ و یا انجیل را ؟ و با هم مقایسه کند ؟ ( باز هم یاد اور میشوم که حتا در صورت امکان پل زدن از زیبایی ادبی به الهی بودن منطق ندارد )

    ۵- بنده مدعی شدم زیبایی و بلاغت ادبی ، اولا ترازو بردار نیست ، دوما پل زدن از زیبایی ادبی به الهی بودن منطق ندارد ، سوما نمیتوان همه زبانهای دنیا را دانست و همه متون ادبی دنیا را خواند ،
    شرط ابطال : ارائه معیاری فیصله بخش برای مقایسه دو متن ادبی . ( حتا در زبا فارسی هم نمیتوان گفت بهترین متن منظوم یا منثور کدام است )
    – ارائه یک استدلال منطقی جهت پل زدن از بلاغت به الهی بودن .

    1. ۱/ جنابعالی مدعی شده اید که در هیچ آیه ای از قرآن کریم “ملاک و معیار” ارائه نشده است .

      از طرفی خودشما ادعا کردید که خودتان هیچ ملاکی برای تحدی وجود خودتان نداده ا ید,, مثلاً: ثروت, تحصیلات,جاه و مقام و غیره..

      این ملاکهای شما همه اعتباری است و نه وجودی!

      آنچه موجب می شود که هیچ کسی نتواند شخص شما را تحدی کند,, ملاک و معیار( وجودی) است و نه معیار (اعتباری)!

      شما معیار را بر اساس( موجود ) می سنجید و نه( وجود)..

      ملاک بر اساس موجود, ملاکهای اعتباری هستند و نه حقیقی..

      در اینجا بایددقت کنید که ملاک و معیار تحدی قرآن کریم “خودِ قرآن کریم” است,(ملاک وجودی) است.

      من با اصل اینهمانی به شما توضیح دادم.

      بنا بر اصل اینهمانی ملاک و معیار تحدی هر موجود خلق شده ایی , خود وجودِ آن موجود است.

      در مورد شرط ابطال شما: آوردن آیه ای که در آن معلوم باشد ملاک و معیار چیست؟

      مگر شخص شما می توانید خودتان از خودتان ملاک و معیاری به ما ارائه دهید که ما بتوانیم با شخص شما تحدی کنیم؟!

      مثلاً: شما بگویید ملاک من ( دی ان ای) و مدلهای ژنتیک من است.

      قرآن کریم هم می گوید: ملاک هماوردی من,, ساختار وجودی من است.

      ۲/ شما مدعی هستید که علمیزه کردن آیات قرآن کریم نوعی تقلب و دروغ است.

      در هیچ کجای قرآن کریم ادعا نشده است که من یک کتاب علمی و یا فلسفی هستم,

      اگر شما واقعا می دانید که خودِ قرآن کریم همچنین ادعایی کرده است.

      لطفاً با آیه و سوره مثال بزنید.

      ما با استناد به گفته های یک فقیه و یا متکلم نمی توانیم بگوییم که قرآن کریم کتاب علمی و یا فلسفی است!

      ۳/یک نفر مدعی شده است که نثر در قرآن کریم از نظر فصاحت و بلاغت زیباست.

      پاسخ:

      در قرآن کریم “نثر مسجع خبری “است,

      در صورتیکه نثر مسجع عاطفی است و نه خبری؟

      لطفاً جنابعالی یک “نثر مسجع خبری “را مثال بزنید؟

      شرط ابطال شما:از میان برندگان نوبل ادبیات چند نفر را ذکر به زیبایی قرآن کریم اعتراف کرده باشد.

      من از شما سوال می کنم:

      شرایط پذیرفته شدن یک اثر ادبی در جایزه نوبل ادبیات جهانی چیست؟

      چه فاکتورهایی برای نوبل ادبیات اهمیت دارد؟

      ۴/ شما ادعا می کنید که قرآن کتابی است فقط برای عربها.

      من از شما سوال می کنم.
      آیا شما می توانید یک جناب منوچهر با ورژن انگلیسی , یا فرانسوی و یا هندی به ما معرفی کنید.

      قطعاً: خیر

      کدام فرانسوی زبان و یا انگلیسی زبان می تواند میزان زبان ساختاری شما را بفهمد؟

      شما چنانچه بخواهید در کشور دیگری زندگی کنید , ملزم می شوید که زبان محل زندگی خود را یاد بگیرید.
      آیا می توانید با زبان فارسی در هر نقطه دنیا به راحتی زندگی کنید؟

      قطعاً: خیر

      شما باید علاوه بر زبان مادری خودتان , زبان مقصد را نیز فرا بگیرید..

      شاید نخستین کسی که زمینه را برای بحث های تحلیل زبانی مطرح کرد, ویتگنشتاین بود.

      مسئله زبان و اینکه ماهیت آن چیست و چه مقوماتی باید داشته باشد, بسیار مهم است..

      1. ّّFalsifiability ابطال پذیری ملاکی ردّ شده و باطل شده است مربوط به یک قرن پیش ۱۹۲۰٫ این چه ربطی به موضوع صفحه دارد؟
        این گفتگو چه ربطی به صدق قرآن دارد؟
        اشکالات بیشمار در منوچهر هست. شما با کسی که یک خط درست هم در نوشته اش نیست سخن می گویید حرفش پر از غلط و فقط تکرار مغالطات می کند. مثل این که شما به کسی که انگلیسی نمی داند و چینی سخن می گوید اشکال انگلیسی بگیرید ایشان اصلا انگلیسی نمی داند .

      2. خانم یزدانی ما نباید زبان مقصد را بیاموزیم هرگز اینطور نیست این خداست که برای راهنمایی ما باید به زبان ما پیامبر وکتاب بفرستد این را خود قران میگوید

        ایه ۴ سوره ی ابراهیم میگوید
        وما ارسلنا من رسولا الا بلسان قومه لبین لهم فیضل الله من یشائ ویهدی من یشائ وهو العزیز الحکیم
        ما هیچ رسولی درمیان قومی نفرستادیم مگر بزبان ان قوم تا برانها احکام الهی بیان کند انگاه هر که خواهد به ضلالت وهرکه را خواهد به مقام هدایت میرساند وخدا مقتدر وداناست

        بنا براین ایه حضرت محمد پیامبر اعراب است وقران هم کتاب اعراب است برای انکه محمد بتواند بزبان انها احکام الهی را تبیین نماید وقران خودش میگوید برای هر قوم پیامبری به زبان همان قوم فرستاده بنا براین برای ما ایرانیها اگر پیامبری امده او زرتشت است وکتاب ما اوستاست

        البته از نظر من چیزی بنام کتاب خدا ودین خدا نداریم خدا کتاب ندارد خدا دین ندارد خدا حرف نمیزند واگر کسی هم ادعای پیامبری داشته نتیجه مکاشفات شخصی خودش را خواسته با مردم درمیان بگذارد حرکت از پایین بطرف بالا بوده نه از بالا بطرف پایین که حرکت از بالا محال است که حرکت از لوازم ماده است ولی از همه ی اینها گذشته خود قران میگوید پیامبر باید از میان ان قوم باشد تا به زبان همان قوم مردم را هدایت نماید بنا براین کتاب او هم باید به زبان همان قوم باشد تا مردم را هدایت نماید بنا برهمین ایه حضرت محمد پیامبر اعراب وقران کتاب اعراب است وربطی به ما ایرانیان ندارد پیامبر ما باید به زبان ما سخن بگوید وکتابش هم بزبان ما باشد این را خود قران میگوید

        1. حرکت از پایین بطرف بالا بوده ونه از بالا بطرف پایین, که حرکت از بالا محال است!!

          چرا؟

          حرکت از بالا به پایین محال است؟!

          برای حرکت نیاز به متحرک است.
          چه چیزی موجب می شود که حرکت از پایین به بالا باشد ولی از بالا به پایین نباشد؟

          برای خروج شئ از بالقوه به سمت بالفعل نیاز به مُخرجِ متحرک است.

          در ضمن این “حرکت وجودی “است و نه “حرکت وضعی و انتقالی فیزیکی”..

        2. خلاصه سخن شما نژادپرستی و تفرق
          خلاصه سخن قرآن اتحاد و همدلی
          حال فرض کنیم خدا نظرش متفاوت با شما باشد ، دنیا باید چطور می بود تا نظرتان غلط باشد؟ قرآن می بایست به چه زبان می بود؟
          بالاخره قرآن به زبانی ارسال میشد با وجود این که معتقد به امت جهانی می بود. اون وقت قرآن متعلق به مردم گویشور آن زبانی می شد؟جبر زبانی وجود دارد. بالاخره به زبانی نازل می شد.
          آیت الله خمینی هم معتقد به cosmopolitanism بود .شیعیان منتظر امام منجی بشر هستند. برادری و برابری و نسانیت کف نگاه دینداری است

          1. قران معتقد به امت جهانی نبود ونیست قران خودش میگوید هر پیامبری را برای همان قوم خودش وبه زبان خودش فرستاده تا بتواند احکام الهی را تبیین نماید پس امت جهانی منتفی است

    2. بزرگترین مغالطه جناب منوچهر
      ایشان یک لاادری (ندانم گرا) هستند و در مورد اثبات اللهی بودن قرآن سخن می گویند!
      شخصی که اصلاً در وجودش نمی داند که آیا خدا وجود دارد یا خیر؟
      چگونه می تواند در وجودش, کتابی برای خدا قائل شود؟
      این شخص هنوز به صاحب و نویسنده کتاب باور ندارد!

      1. این همان است که خدمت شما عرض شد. شما وارد در بحثی با ایشان شدید که پیش فرض عدم وجود خدا را دارند. خوب وقتی چنین پیش فرضی دارند که نمی توان در مورد این موضوع دوم سخن گفت.

  19. در پاسخ به پیام دوست گرامی، “یزدانی”

    به تاریخِ :
    مارس ۱۲, ۲۰۲۰ در ۳:۱۲ ب.ظ
    ============
    شوخی می فرمایید؟!
    بله،‌ سراغ داریم!
    خود کتاب مقدس قرآن.
    چرا این کار را نکند؟ طبیعی است که برای جلوه دادن این که کسی دیگر دارد دستور می‌دهد، این تعبیر و تحکّم را هم خود انسان مولف بیاورد و به گردن مولف ادعایی بیندازد.

    برای آشنایی بیشتر با کنه قضیه، کافی است این کلید واژه ها را سرچ بفرمایید:
    در جستجوی محمد تاریخی/ تاریخ قرآن/ قرآن نسخه‌ یمن/ تدوین قرآن/ یاسر میردامادی ، تاریخ قرآن/ نوشته‌های سایت مهدی خلجی در باره قرآن/ بخش تدوین قرآن در کتاب “در کشاکش دین و دولت، اثر محمدعلی موحد

    1. چرا این کار را نکند؟
      من از شما می پرسم: چرا این کار را بکند؟

      فراموش نکنیم که حضرت محمد(ص), محمد” امین و راستگو “نامیده شده بود در بین اعراب..

      پیامبر چه منافعِ شخصی می توانست داشته باشد که خودش, خودش را در کتاب قرآن کریم تهدید کند؟!

      نقد مقاله «آیا محمد واقعا پیامبری الهی بوده است»(۱)

      http://pajoohe.ir/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87-%C2%AB%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%B9%D8%A7-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D9%84%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%C2%BB1__a-36182.aspx

  20. همه ی ملاکها اعتباری هستند کسانیکه قران را بلیغ میدانند این صفت بلاغت اعتباریست کسانیکه قران را فصیح میدانند این صفت فصاحت اعتباریست کسانیکه قران را چراغ هدایت میدانند این چراغ هدایت بودن اعتباریست همه ی صفات اعتباری هستند فقط خداوند است که در صورت وجود صفتش را عین ذاتش میدانند که در غیر اینصورت دوئیت ایجاد میشود ما بقی همه ی مخلوقات وهمه ی موجودات صفاتشان اعتباریست هیچکدام وجودی نیست
    ساختار وجودی قران چیست ؟ تناقضگویی و پراکنده گویی و تکرار مکرارت قران غیر ازاین ساختار دیگری ندارد
    مسئله تحلیل زبانی وویتگنشتاین ربطی به این مسئله ندارد ویتگنشتاین نه تحدی قران را قبول دارد ونه حرفهای او ارتباطی به این مسئله دارد

    1. نقل قول از آقای حجت جانان
      ” ساختار وجودی قرآن چیست؟ تناقضگویی”

      تناقض در حوزه محتوا مطرح می کنند آقای حجت جانان نه syntax. شما اول سینتکس را بشناسید بعد می توانید ادعایی این چنین کنید.

    2. همه ملاکهای ظاهری در جهان اعتباری هستند.

      ملاکِ حقیقی قرآن کریم, “خودِ قرآن کریم” است.

      اما در مورد اینکه قرآن کریم چراغ هدایت است.
      این چراغ هدایت بودن برای کسانی “حقیقی” است ,, که به خدای قرآن کریم باور داشته باشند.

      سوره بقره آیات ۱الی۵

      الم .

      ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ ﴿۲﴾

      این است کتابى که در [حقانیت] آن هیچ تردیدى نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است (۲)
      الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ ﴿۳﴾
      آنان که به غیب ایمان مى ‏آورند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به ایشان روزى داده‏ ایم انفاق مى کنند (۳)

      وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ ﴿۴﴾

      و آنان که بدانچه به سوى تو فرود آمده و به آنچه پیش از تو نازل شده است ایمان مى آورند و آنانند که به آخرت یقین دارند (۴)

      أُولَئِکَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۵﴾

      آنان برخوردار از هدایتى از سوى پروردگار خویشند و آنان همان رستگارانند (۵)

      1. هرگز اینطورنیست قران ادعا میکند که برای هدایت عموم مردم است وکلمه ناس بارها وبارها در قران تکرار شده است

        شهررمضان الذی انزل فیه القران هدی للناس وبینات من الهدی والفرقان
        قران می گوید
        در ماه رمضان قران نازل شد برای هدایت مردم توجه میکنید ؟برای هدایت عموم مردم تا بینه ودلیل باشد و ترازو ومیزان برای افعال واعمال نیک وبد فرقان به معنی میزان وترازو است پس قران برای هدایت عموم مردم است اصلا دین امده تا غیر مسلمان تا مسلمان کند مردم زمان حضرت محمد همه بت پرست بودند هیچکدام مومن ومتقین نبودند دین امد تا مردم بت پرست را مسلمان کند پس قران ادعای هدایت عموم مردم را دارد

  21. a POINT on Manuchehr/Hojat Johnan vs.
    Yazdani echanging notes:
    نکته ای در مورد بحث خانم یزدانی و منوچهر:

    برای این که مباحثه ای عقلانی، منطقی، و معنا دار باشد، شرایطی می بایست وجود داشته باشد وگرنه اصولا این بحث بی معنا و فاقد ارزش عقلی، فلسفی، و منطقی خواهد بود:

    ۱٫ موضوع بحث بایست مشخص شود. وقتی موضوع بحث مشخص نباشد یک طرف و یا هردو طرف مباحثه می توانند هر گاه شکست می خورند از موضوع جریان گفتگو خارج شده و با تظاهر به ادامه گفتگو و مستدل بودن بقیه گفتارشون از این که موضعشون با شواهد و ادله طرف مقابل باطل شده طفره بروند.
    ۲٫ در بررسی یک موضوع بایست مواضع دو طرف روشن باشد. این یک فریب است که یک طرف فقط اشکال کند بدون این که موضع اش از ابتدا روشن و کامل بدون ابهام بیان شده باشد.
    ۳٫ مقدمه ، بدنه، و نتیجه بحث بایست مشخص باشد. نمی توان بحث را از وسط سخن سر گرفت چون این به طرفی که از وسط آغاز می کند اجازه می دهد موضع خود را مرتب عوض کند.
    و
    و
    و
    در بحث خانم یزدانی و آقای منوچهر تمامی اشکالات در منوچهر (و فرد ددیگری که از وسط بحث وارد شد) دیده می شود.
    ۱٫ بحث اصلا ربطی به موضوع صفحه ندارد. موضوع صفحه اشکال به برهان نظم است اما منوچهر خارج از موضوع شده.
    ۲٫در این بحث منوچهر اصولا موضوع سخنش مشخص نیست . او پرش موضوع دارد و هر چند خط وقتی به مشکل می خورد موضوع عوض می کند: وجود خدا، اشکال باور به خدا، تکامل، داروینسم، این که مومنین غیر معقول هستند یا نه، امکان شکل گیری حیات ، احتمالی بودن وجود خدا، این که سخن گفتن از وجود وجود خدا ابطال وجود اوست!،الهی بودن قرآن، این که اگر قرآن بتواند الهی بودن خود را اثبات کند الهی نبودنش و عدم وجود خدا اثبات می شود!، این که خدا! یک گزاره علمی است!، ابطال پذیری و تمییز علم و غیر علم، دفع دخل مقدر، تحدی ووو … . این مطالب که برخی اساسا سئوال قابل طرح نیستند و بی معنا چند هزار سال موضوع دعوا بوده اند . منوچهر تصور می کند با دعوا و زورگویی بدون طرح مسئله و با پریدن به جواب مطلوب خودش چیزی را اثبات یا ابطال کرده! که مشخصا حاصل توهم است. او بدون طرح سئوال مشخص تظاهر می کند که ورود به بحث کرده و وقتی به مشکل می خورد بلافاصله موضوع را عوض می کند و بحث جدیدی را پیش می کشد و یا پاسخ نمی دهد.
    ۳٫ منوچهر از مخالف منفور خود مترسکی ساخته و مانند دون کیشوت به دیو متصور خود یا همان آسیاب بادی حمله می برد. برای این که یکی از این ده ها موضوع ادعایی منوچهر مورد ارزیابی و بحث فلسفی قرار بگیرد منوچهر بایست با ذکر منبع و ماخذ و شماره صفحه و نام کتاب یا مقاله ذکر منبع کند. منوچهر تنها فرد متعصبی در ایران که حتی نیازی به مغالطه نمی بیند چون چند تا سایت اینترنتی دارای مخاطب عوام مواضعی سیاسی زده و ضد آخوند در کشور شما ارائه می کنند که فقط دارای باور پذیری برای افراد زیر دیپلم است چنین ادعاهایی می کنند او نیز همان سطح منطق و بقول تامس کوهن mob psychology را ارائه می کند و تصور می کند اگر در گفتگوی خیابانی یا talk show بی بی سی الحاد با چیدن افراد مورد نیاز در بحث به خورد مخاطب عوام داده شد می توان همان سطح بیانی را این جا هم ارائه کرد. آقای منوچهر از میان ادعاهای کپی پیست شده شما آن ها که ابتدا اصولا معنا دار هستند مستلزم طرح مسئله، ارائه بحث، تبیین مواضع بشکل مستند، ذکر منبع ، ارائه دیالکتیک مسئله ، و نتایج بطور مستند و سپس ارائه نگاه شخصی است. پترن بحث کردن شما مثل ارائه یک شبه سئوال ، مسخره کردن موضع منفورتان، موضع گیری سیاسی(در بحث فلسفی)، بیان این که حوصله ندارید ، و پریدن به نتیجه دلخواهتان است.
    این یک تکنیک پروپاگانداست که فرد توهمی را آنقدر تکرار می کند تا خودش هم باورش می شود.

  22. اگر چه سخن از قرآن زمان و حرمت خود را دارد اما چون خانم یزدانی بسیار صادقانه و با پیگیری علیرغم پرش موضوعی و جدل منوچهر ادامه سخن با ایشان را می دهد یادآوری برای خانم یزدانی بنظر من بی اطلاع در این زمینه بی فایده نیست:
    برای توصیف یک بیان ، یک اثر، و غیر آن ابتدا فهم محتوای آن شرط عقل است. خانم یزدانی بدون اشاره به محتوای یک موضع، یک اثر و غیر آن چگونه می توان ابتدا به آن اشکال کرد؟ هر فرد غیر متخصصی نیز ابتدا مطلب بیان شده را ارائه و تبیین می کند. آیا به نظر شما می توان از اشکال شروع کرد؟ بدون ارائه سخن کسی که نمی توان به آن ایراد وارد کرد. اما متاسفانه شما به این نوع گفتگو وارد شدید. ابتدا بایست دید خود قرآن چه می گوید. ایراد اشکال به قرآن بدون فهم قرآن و دانستن پیام آن قابل قبول و عقلانی نیست. می دانید که قرآن صداقت، سلامت اخلاق، زندگی پاکیزه را شرط هدایت معرفی می کند.
    بایست دید اصولا قران چیست؟
    قرآن هدف خود را هدایت و ” تذکر” معرفی می کند. قرآن هیچ گاه نگفته که می خواهد به افراد متنفر از قرآن چیزی اثبات کند.
    وقتی خود گوینده می گوید قصدی ندارد و در آن موضع نیست دیگر نسبت دادن چنین قصدی و ادعایی به گوینده چه معنا دارد وقتی خود گوینده آن را منکر است؟
    دوم، سئوالی در این جا بایست پرسید که شنیدن نام دین بدون ذکر نام ادیان مختلف در اذهان مردم جهان چه چیز را به ذهن متبادر می کند؟ ژنتیک مندلی؟ تکامل داروینی یا اسپنسر؟یا لامارک؟ بحث مکانیک کوانتوم؟ دفاع از HUman Rights Charter?
    وقتی از دین حتی ادیان سرخپوستی که منوچهر اسمشان را هم نشنیده سخن به میان می آید احترام به پدر و مادر، مهربانی، عاطفه، گذشت، رعایت حقوق مردم، و مقاومت در برابر زورگو به ذهن متبادر می شود. نه دعوای روسپی منهتنی با مینیستر شهرش در مورد تغییر مبنای اتیکس در جهان و یا عصبانیت جوان جویای معاشقه آزاد در خیابان با عضو اونجلیست شهرشان.
    این چنین طرح گفتگو بی توجهی به محتوای بیان گوینده است.
    فرد ابتدا بایست دنبال فهم بیان گوینده باشد . حال اگر هرمنوتیست کلاسیک است حلقه هرمنوتیکی فهم جزء از کل و کل از جزء را بایست لااقل رعایت کند. او نمی تواند در مورد یک واژه خارج از contextسخن بگوید و ادعا کند در بیان گوینده اشکال کرده چون اوصلا سخن او را نخواسته که بشنود .
    برای فردی نا آشنا با قرآن، قرآن دعوت به صداقت، کمک به هم نوع، دفاع از فرد مورد خشونت، گذشت نسبت به بینوایان، پرهیز از مال پرستی، اعتقاد به وظیفه اخلاقی، رعایت اخلاق، دفاع از حریم مردم خود، دستگیری از نیازمند، و دادن غذا به گرسنه است.
    این ها اولین تذکرات قرآن است. حال من و تو می توانیم بگوییم کاغذی که قرآن بر آن چاپ شده کاغذ ماتی است که می توانست بهتر باشد! می توانیم از فونت فارسی ترجمه اشکال بگیریم! می توانیم دنبال جدل باشیم.
    اگر چه که وقتی مطالعه می کنیم می بینیم که معرفت شناسی ۲۶۰۰ سال است که دردنیا شکست خورده و معرفت شناسان این شکست را نمی پذیرند اما عقلانیت فلسفه دین روشن، صریح، و موفق ارائه میشود اما ما نمی پذیریم چون دچار توهمی هستیم به نام جهان یک ماشین بزرگ است، یک هدف قدیمی در تبیین که مواره شکست خورده و خواهد خورد. این که جهان ماده است و تصادف. نگاهی که از فرط مضحک بودن غیر قابل تصور است و احتمالش به توان ترلیارد می رود آن هم در برابر منطق شهودی ، مشاهدتی، تجربی، علمی و معقول قرآن.

    1. اقای امیر هیچکس با صداقت کمک به نوع دفاع از فرد مورد خشنوت گذشت دستگیری ازنیازمند ودادن غذا به گرسنه مخالف نیست
      اما مسئله اینست قران جدای از گزارههای اخلاقی احکام وقوانینی دارد که با عقل واخلاق ووجدان بشری همخوانی ندارد حکم به کشتن مخالفان فکری به دفعات مختلف فاقد ارزش دانستن مال و ناموس اسرای جنگی ادعای حکومت بر کل کره ی زمین وبرتابیدن حکومتی به غیر از اسلام برتمام کره ی زمین که این خود خیمه واتش جنگ را بر میافروزد اینهاست که با توجه به اینکه مراجع دینی ومتدینان ومقلدانشان قران را کتابی برای تمام اعصار ودوران میدانند وانرا منبع استخراج احکام جزایی ودینی معرفی میکنند وپیام قران را برای عصر حاضر نیز اجرایی میدانند ومعتقدند که باید دران جهت حرکت کرد از این روست که مخالفان جدی دارد چون هرگز انسان مدرن زیربار چنین انحصار طلبی نمیرود وحکومت را متعلق به مردم همان سرزمین میداند وعقاید وافکار وارا را ازاد میداند بطوریکه هیچکس حق ندارد فردی را بدلیل اعتقاداتش مورد هجمه قرار دهد یا متعرض او شود ویا اورا به قتل برساند اینها هیچوقت مورد پذیرش انسانهای عصر مدرن نخواهد بود

      1. آقای حجت جانان اگر تنفر و کینه علیه آخوند، ج ا، و مذهب شیعه را کنار می گذاشتید اینقدر دچار تردید ، تناقض ، و اشکال نمی شدید.
        مواضع شما در صدا نت:
        ۱- فحاشی به اسلام۲- تنفر سنی رادیکال علیه تفکر شیعه، ۳- سلفی گری، ۴- طرفداری از مرتاضان هندی! ۵- طرداری از بودایسم و ایده کارما ۶- طرفداری از عبدالکریم سروش!۷- سفسطه، ۸-نایلیزم و پوچ گرایی و باور به این که جهان پوچ و بی معناست !

        هر روز به یک طرف مجبور می شید بچرخید.
        چقدر افکارتان انسجام دارد!!
        علت این است که مبنای سخنان شما تنفر و تلاش برای تخریب آخوند است. خودتان با انصاف قضاوت کنید. تلاش برای تخریب شما را به کجا کشانده. اذیت نمیشید؟

  23. آقای مصطفی چرا کامنت های حاوی محتوای قابل تامل را منتشر می کنید اما کامنت پاسخ را منتشر نمی کنید؟ چرا معیار دوگانه اعمال می کنید؟

  24. بااحترام به همه کاربران
    من همین جا گفت و گو را پایان می دهم.
    به نظرم یک گفت و گو هنگامی نتیجه بخش است که حداقل طرفین گفت و گو به یک نقطه مشترک با یکدیگر رسیده باشند, و متاسفانه ادامه این گفت و گو به جز جدال تکراری هیچ نقطه مشترکی نمی بینم.

    موفق باشید..

  25. عرض سلام و ادب دارم خدمت منوچهر گرامی
    ممنون می شوم اگر پیجی در اینستاگرام دارید و یا سایتی و گروه تلگرامی و…آدرسش را بفرمایید.
    البته اگر امکان دارد.
    ممنون از لطف شما

    1. خانم فرزانه عزیز از حسن ظن شما و نظر لطف شما بسیار سپاسگزارم . راستش بنده هیچ پیج شخصی ای ندارم . من شخصا – در این ایام خانه نشینی – از دو کانال تلگرامی بسیار بهره برده و میبرم ، که آدرس انها را تقدیم میکنم و امیدوارم به کارتان بیاید .

      https://t.me/drziaeiabdolhamid
      این کانال دکتر عبدالحمید ضیایی است
      https://t.me/sokhanranihaa
      در اینجا هم فایلهای صوتی بسیار متنوعی وجود دارد ( همچنین بخشی از درسگفتارهای دکتر ضیایی که در کانال خود ایشان وجود ندارد ) .
      شادکام باشید

  26. پاسخ ۳ به وحید حلاج:
    بازسازی شما از موضع دین باوران معیوب است زیرا که به روز نیست . سنت فلسفی این است که شما مسئله را به روز بیان بفرمایید . به تعبیری straw man fallacy بکار بردید. این موضعی قابل قبول نیست که ما مثلا موضع سنت اکوای نس (یا آن چه برخی اکویناس تلفظ می کنند)را در مسئله طرح کنید اما منطق متاخر تر را برای تحلیل آن مطرح کنید. این اشکال anachronisticدارد. بدین ترتیب نا خودآگاه و یا تعمدا یک طرف دیالکتیک بحث را تضعیف فرموده اید.
    ۲- سئوال های دیگری که قابل طرح است این است که مثلا چرا argument from design چگونه نظم بهم نمی خورد ، چون برخی دین باوران برخلاف unmoved mover ارسطو خدا را خالق که دخالت نمی کند نمی دانند بلکه او را فعال دائم و حافظ جهان نیز می دانند. در نگاه مکانیکس مشکلات بی شمار وجود دارد. به تعبیری مشکلات به شکا exponentialفزون تر از پدیدها در کل کهکشان هاست. هر پدیده ای یک به یک باید توضیح داده شود. باید dynamismجهان، عامل حرکت جهان (همان که ارسطو خدای بوجود آورنده غیر دخالت گر می داند)،و بسیاری مسائل دیگر را موفق تبیین کرد.
    ۳- اگر برهان ارائه شده که شما بیان کردید حتی برهان سالمی هم بود اشکالی دیگر آن را باطل می کرد و آن این که تبیینی موفق از جهان که رقیب تبیین مورد حمله برهان ارائه شده است در کنار آن وجود می داشت. اگر شما تبیینی از طبیعت موفق سراغ دارید بفرمایید.
    بر این اساس باز تبیین دینداران تنها تبیین موفق خواهد بود. چون قائل به خلق بر اساس وجود خالق، قادر مطلق، و دانای مطلق هستند. این در حالی است که طبیعت گرایی و یا مکانیکس مواضعی شکست خورده و بلکه بدون وجود توصیف قابل ارائه هستند.
    در واقع counterargumentبرهان ارائه شده بایست بگوید که چرا جهان موفق کار می کند، چرا فتوسنتز کار می کند و تبدیل انرژی انجام می دهد، چرا reproduction در عملکرد خود موفق است، چرا حرکت اجرام آسمانی بهم نمی خورد، چرا آن چه در مکانیک نیوتونی گرانش می خواندیم اگر مفروض بگیریم چرا درست عمل می کند، چرا pirate spider در دزدی طعمه موفق به انجام دزدی خود می شود.
    کانتر ارگیومنت ارائه شده به این علت حتی اگر صحیح فرض می شد تبیین دین داران از جهان را را بهم نمی زند .

  27. تبین موفق از طبیعت همین جهان فعلی است چرا اجرام اسمانی بهم نمیخورد چون بین انهامیدان نیرو برقرار است چرا درست عمل میکند چون اگر درست عمل نکند نابود میشود وعضو دیگری که بتواند خود را باشرایط وفق دهد جایگزین میشود کل جهان براساس اصل تنازع بقا کار میکند که اگر عضوی ضعیف ومعیوب باشد از بین رفته عضو دیگری که خود را با شرایطبتواند وفق دهد جایگزین میشود سمت وسوی جهان بطرف خود تنظیمی است جهان از درون نظم مییابد نه اینکه کسی بیرون ازان نشسته باشد تا نظمی بوجود بیاورد که اگر چنین بود سیل وسونامی وزلزله و… وجود نداشت وناظم بیرونی باید به ان نظم میبخشید

    1. نقل قول:

      ” تبین موفق از طبیعت همین جهان فعلی است ”

      تبیین گزارش شما از طبیعت است. اما همین جهان فعلی موضوع تبیین شما. این باور خطاست.

      نقل قول:

      ” چرا درست عمل میکند چون اگر درست عمل نکند نابود میشود ”

      سئوال چرا این جهان بهم نمی خورد؟
      پاسخ حجت! : چون اگر درست عمل نکند نابود می شود(=بهم می خورد)!
      خلاصه :
      چرا این جهان بهم نمی خورد؟
      پاسخ:
      چون بهم می خورد.

      بدون شرح.

    2. اگر جهان از درون نظم می یابدو نه ازطریق ناظم بیرونی چگونه پدیده انتروپی رادر جهان توجیه می کنید؟

      1. انتروپی هیچ ربطی به نظم از درون ندارد جهان ممکن است به طرف پیری برود ولی در صورت ازبین رفتن با جهانی جدیدتر جایگزین میشود
        یادتان نرود که ازلیت ماده توسط فلاسفه اسلامی پذیرفته شده وایت الله مطهری در علل گرایش به مادیگری گفته اند که هم خودشان وهم ابن سینا معتقد به ازلیت ماده هستند وحتما همانطور که میدانید هرچیزی که ازلی باشد لاجرم ابدی هم هست منتها فلاسفه اسلامی این ازلیت وابدیت ماده را ذاتی نمیدانند ومیگویند که ازلیت ماده زمانا است میگویند ماده زمانا قدیم است ولی ذاتا حادث است یعنی تا خدا بوده ماده هم بوده از این طریق اثبات فیض الهی را میکنند که قیاضیت الهی قدیم است بنا براین تا خدا بوده ماده هم بوده است ولی این بودن ماده را ذاتی نمیدانند ظاهری میدانند که البته ادعایشان قابل اثبات نیست

  28. بی فایده گی باور به خدا
    ادعای من اینست که باور به خدا کاملا بیفایده ( و بلکه در جاهایی مضر ) است . اصلا بیایید فرض کنیم موجودی به نام خدا هست ، سلمنا . حال ، حتا با قبول وجود خدا ، خدا بیفایده است . چرا ؟
    ۱- عدم دخالت خدا در امور دنیوی ( زندگی ) : هیچ قرینه ای ( هیچ به معنای مطلق و منطقی آن ، نه هیچ مصطلح کوچه و بازار ) دال بر دخالت چیزی به نام خدا وجود ندارد .
    – مثلا : هیچ قرینه ای وجود ندارد که اثبات کند خدا نمیگذارد عده ای از گرسنگی بمیرند .
    – و یا هیچ قرینه ای وجود ندارد که ثابت کند خدا مانع تعرض به کودکان خردسال میشود .

    – هیچ قرینه ای وجود ندارد که اثبات کند شرور دنیا یک حد معقولی دارند . اصلا محال نیست که یک دیوانه ،هر روز قسمتی از اعضای بدن یک انسان دیگر را با دریل سوراخ کند . به بیان دیگر هیچ قرینه ای وجود ندارد که ثابت کند خدا مانع تحقق شرور وحشتناک ( و گذر از یک درجه خاص ) میشود . امکان تحقق رنج ، با هر درجه ای از شدت ، ممکن است .
    نتیجه : حتا اگر چیزی به نام خدا وجود داشته باشد ، مطلقا دخالتی در دنیا ندارد . چنانچه کسی مدعی است خدای فرضی دخالت دارد ، باید اثبات کند . لب کلام : چه به خدا باور داشته باشی و چه نداشته باشی ، خدای مفروض مثقالی به دردت نخواهد خورد .

    ۲ – عدم امکان معنابخشی خدا به زندگی : باز هم فرض کنید خدا هست ، سلمنا . سوال اینست که معنابخشی جناب خدا چگونه چیزی است ؟
    – مثلا ما میدانیم که معنابخشی ” انسانهای دیگر ” چگونه چیزی است . انسانهای دیگر موجد معنایی میشوند بنام ” شفقت ” ( و خدای من شفقت است ) . “شفقت و مهرورزی به دیگران ” ( اعم از انسان و حیوان ) میتواند آفریننده ” معنای زندگی یا فلسفه زندگی ” شود .
    – مثلا ما میدانیم کیفیت ” معنا افرینی ” پول و لذات جسمانی و امثال ذلک ( برای انسانهای رشد نیافته ) چیست .
    – و حالا سوال اینست : “معنابخشی ” جناب خدا چگونه چیزی است ؟ ادعای من اینست که احدالناسی به این سوال پاسخ نگفته ( و احتمالا نخواهد گفت ) . صد البته شعرسرایی زیاد است ، ولی پاسخ درست و ملموس هیچ .

    ۳- مضرات خداباوری کم نیست ولی بخاطر طولانی نشدن کامنت فعلا به آنها اشاره ای نمیکنم .

    ۴- فایده خداباوری : بگذارید با یک مثال واقعی غرضم را بیان کنم . من در این ایام کرونایی متناوبا به مادرم و سایر اعضای خانواده میگویم : هر چه خدا بخواهد همان میشود . این سخن من به منظور کاهش استرس آنان است . بله ، کسی که خدا را باور دارد ، به درجاتی استرسش کم میشود چرا که باور دارد نهایتا ابتلای به کرونا ( یا عدم ابتلا ) تحت نظارت و حکمت خداست .

    لب کلام : حتا اگر به خدا باور داشته باشی ، خدای مفروض مثقالی به دردت نخواهد خورد .

    1. مضرات خداناباوری چیست؟بزرگترین مضرات خداناباوری دور شدن از خداست.دوری از کسی که نبودش موجب آشفتگی درون انسان می شود,آشفتگی که با هیچ چیز جز وجود خدا درمان نمی شود.

      1. آقای محمدی
        کاش ما هم صفا ، صداقت، و اندیشه پرمهر شما را داشتیم و می تونیستیم مثل شما به جامعه عشق، و توجه هدیه کنیم.
        در جامعه متجدد انسجام را روحیه گذشت، مهر به مردم، وظیفه شناسی و جامعه دوستی شما حفظ و تقویت می کند. ایندیویجوالیته، فریب آزادی فاشیسم، لیبرالیسم، و ناسیونالیسم، و کمونیسم فرزندهای رنسانس سبب تشتت، تنش، جدال، و رقابت دیوانه واری است که شما مثال آن میان دپارتمانهای فلسفه کشور خودتون به رای اعین مشاهده می فرمایید.
        بکار بردن euphemism که برخی گل واژه واژگان تحمیلی دانشگاهی واقعیت الحاد را پنهان می کند سکوت در مورد واقعیات زیادی است واژه درست الحاد است . defamism های غرب سبب رواج بکار بردن واژگانی مانند جهان سوم، عقب مانده، د حال توسعه، دکتاتوری در شرق شده و تلقین حقارت به جوامع شرقی ای که امثال مولوی، حافظ، سعدی، فردوسی، و فرهنگ درک، مدارا، انسانیت، و مهرورزی را به جهان هدیه کردند. اکنون افرادی متاثر از فرهنگ تجاوز، جنون پیشرفت، بی ناموسی، تفکر جنسی غیر اخاقی، فریب افکار عمومی بدون آگاهی از عواقب فرهنگ به اصطلاح امروزی سفیر همان بدبختی و جنگ و ایجاد احساسات منفی و دشمنی در شرق شده اند.
        وقتی نخست وزیر ایتالیا از فشارروح و روان ایتالیا می خواهد بکاهد از سعدی شیرازی کمک می گیرد:
        بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
        شرق حتی در نگاه هایدگر درس انسانیت برای جامعه امروزی دارد. در سهایی که در رنسانس با غلو و عدم صداقت زیر پای تظاهر و فریب له شد و بشریت را به رقابت جنون امیز، جنگ، فساد، روسپی گری، پوچی کشاند . افرادی مبتلا به جنون (نیچه)و سیفیلیس و فراموشی (کانت) و هم جنس بازی (ویتگنشتاین)(فوکو) برای اندیشه بشریت الگو قرار گرفتند. عقل در مورد چنین افرادی به ما چه می گوید؟

    2. آقای منوچهر
      فهم اینترنتی و گپ دوستانه و فیلم ها و دیبیت های بی بی سی برای عوام علاقمند به رابطه آزاد غیر آخلاقی، شیفته زندگی در میون فرنگ است.

      بیاییم برای شما، نه برای مخاطبین صدانت سخن شما را مطالعه کنیم.

      بند ۱

      نقل قول از آقای منوچهر:

      ” هیچ قرینه ای ( هیچ به معنای مطلق و منطقی آن ، نه هیچ مصطلح کوچه و بازار ) دال بر دخالت چیزی به نام خدا وجود ندارد .
      – مثلا : هیچ قرینه ای وجود ندارد که اثبات کند خدا نمیگذارد عده ای از گرسنگی بمیرند .
      – و یا هیچ قرینه ای وجود ندارد که ثابت کند خدا مانع تعرض به کودکان خردسال میشود . ”

      شما می فرمایید قرینه ای وجود ندارد که خدا نمی گذارد عده ای از گرستگی بمیرند ، معنی اش این است که اگر عده ای از گرسنگی بمیرند این شاهدی علیه باور دینداران است.
      اشکال ها:

      ۱٫ این که گرسنگانی در عالم هستند و برخی ی میرند موافق با توصیف مدعیان دین است و مغایرتی ندارد.
      پس چرا پاداش به نیکوکاران داده می شود؟ چون دین می گوید در دنیا ظلم و جور وجود دارد injustice و repression جزء مهم توصیف دین داران از جهان است و اصولا آن ها بیشتر از شمای ملحد توجه مردم را به گرسنگان جلب می کنند. توصیه به سیر کردن و ایثار دارند؟ شیعیان میان جامعه شما و امام اول آن ها به شب گردی و اطعام مساکین چرا مشهور است. پس در تصویر دین داران گرسنگان بارز و مقبول است.
      وجود گرسنه و مردن آن ها جزء تبیین دین از عالم است. وجود آن ها و مردن انها از جور افرادی مثل من سازگار با توصیف دین و مورد تاکید و توجه دادن و رسیدگی دین است و این مغالطه مشخصی در سطح بحث های اینترنتی است . وجود گرسنه را نمی توان با تحریف دین اثبات کننده تصادفی بودن جهان و کور بودن جهان هستی گرفت. پس چرا این همه دینداران توصیه به توجه به گرسنگان می کنند؟
      ۲٫ نظام قضاوت و پاداش و جزا:
      وجود گرسنگان در عالم و رسیدگی به آن ها مورد توجه بیشتر دین داران از ملحدین ا خدا بی خبر است و برای همین دین دار زاهد و خدا دوست دست فقیر و گرسنه می گیرد.
      اگر کمک به فقیر نبود پاداش کمک به او ه نبود.
      ۳٫ مغالطه straw man مترسک ساختن از دین و حمله به مترسک خود ساخته
      شما نمی توانید دست در متن دین ببرید در آن اشکالی وارد و تعبیه کنید و به به این مترسک ضعیف شده حمله ببرید و ادعا کنید دین را رد کرده اید. همان چیزی که بی بی سی و وی او ای و افراد بیسواد در مهمانی ها و اتوبوس و تاکسی با کمال خودخواهی و تعصب انجام می دهند و رسانه های یهودی از وحشت آگاهی جهانی نسبت به پیام آزادی بخش و علمی دین سعی در پنهان کردن آن دارند.
      شما آزادید هر چه می خواهید دشمنی کنید و مغالطه اما برای طرح مسئله در صدا نت و مخاطب قرار دادن قشر اهل مطالعه نمی توانید با تحریف دین و اعواجاج آن به تبیین originalدین اشکال وارد کنید. شما با الف مخالفید اما شما simply از ب ایراد گرفته اید. بسیار خوب ب ساخته و پرداخته ذهن شما بد. این عدم دقت یا دشمنی شما با الف را می رساند.
      در صورتی وجود گرسنه و حتی مردن آن خلاف دین است که دین منکر وجود آن و یا رخ دادن آن باشد.
      ۳٫ شما اول فرضی خودساخته در پس ذهن خود دارید سپس بر اساس آن فرض نتیجه مطلوب خود را از فرض های اسازگار با تبیین خواه بیرون می کشید.
      اما نتیجه شما از فرض های شما بیرون نمی آید!
      شما فرض می کنید که اگر در عالم اشکالی باشد این مبطل دین است اما دین اصولا برای هدایت بشر و مقابله با جهل و ظلم آمده. اگر اشکالی نبود که دینی وجود نداشت.
      ۴٫ دست بردن در تصویر دین از جهان ، معرفی دین از خودش و یا جهل نسبت به دین، یا تبلیغات کینه جویانه:
      هستی در تبیین دین متشکل از جهان مشاهدتی و جهان غیر مشاهده پذیر است.
      اصولا آژادی بشر و امتحان الهی بدون وجود جهان غیر مشاهدتی امکان پذیر نبود.
      اگر انسان از کنار گرسنه می گذشت و در جا عانا مجازات می شد که دیگر کسی جرات نمی کرد گرسنه را تنها گذارد.
      وجود جهان غیر مشاهده پذیر استلزام وجود آزادی انسان و نظام پاداش و خطاست.

      ۵٫ اگر ما وجود خدا و اخلاق بر اساس امر الهی را نفی کنیم اخلاق ubermenche سوپرمن و یا ابر مرد نیچه منطقی تر و عقلانی تر خواهد بود. نمی توان به کسی گفت گرسنه بماند تا دیگری ارتزاق کند. چرا؟ به دقول نیچه این خلاف اخلاق است. هیتلر، لیبرال ها ، جنگ های جهانی عین اخلاق است اگر دین نباشد. اگر دین نباشد رسیدگی به قدرت، قوی شدن عین اخلاق است.

      ۶٫ وجود جهان غیر مشاهدتی علمی است هچنان که subatomic particles قبلا فرض شدند و بر اساس علم رایج شواهدی برای وجودشان پیدا شد. ژن بوسیله مندل فرض و سپس تجربه شد. طبق فلسفه جان هیک ، فلو (بزرگترین ملحد فیلسوف که اخیرا اعلام کرد غلط بودن الحاد را پذیرفته)، و دیگران دین را بایست تجربه کرد و وجود آخرت طبق تعریف دین در زمان خود قابل تجربه است. آقا منوچهر حتی با پوزیتیویستی هم دین تجربی ، تحقیق پذیر و علمی است. نه علم افرادی که از اول تصمیم بر عناد و دشمنی دارند کسی که اهل مطالعه و شماهده است. نه بیسواد خوش گذرون عاشق ویزای فرنگستان!و فیلمهای هالیود و بالیوود.
      ۷٫ سخن گفتن در مورد اخلاق بسیار پیچیده تر از oversimplification است که شما تصور می کنید. taxi talkبا گفتگوی منصفانه و عقلانی و علمی فرق دارد.
      ۸٫ برای انکار ادعای در نگاه شما دین داران و جاهلین مخالف بی بی سی و دانشمندان با کلاس فرنگستون ما مجبوریم اول وفادار به متن آن ها تصویری که آن ها از جهان می دهند را بررسی کنیم نه تحریف و مترسک ضعیف شده ارائه شده در میهمانی و تاکسی. این که شما به آن حمله می کنید دین نیست.
      پاسخ بند یک تحریفات منوچهر از دین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *