مباحثی درباره تغییراتی که فناوری در حریم خصوصی بهوجود آورده و خواهد آورد
آخر الامر سحر خواهد شد
مسعود زمانی/ آیندهنگر و پژوهشگر روندهای فناوری
منتشرشده در شماره 139 ماهنامه مدیریت ارتباطات
حریم خصوصی همواره موضوعی پویا بوده و از ابتدای تاریخ در تمامی دورهها وجود داشته است. اما تعریف آن و حدود و ثغورش، بسته به فرهنگ و نظام ارزشی مردمان مختلف تغییر کرده است. آنچه اکنون بهعنوان حریم خصوصی شناخته میشود، در طراحی وسایل مورد استفاده، معماری و همۀ شئونات زندگی ما وجود دارد. محصولات هم برای حفظ یا تقویت جایگاهی که حریم خصوصی در زندگی ما دارد طراحی شده است. از طراحی خانه و پنجره گرفته که همه در راستای حریم خصوصی است تا اپلیکیشنی که وقتی میخواهیم پیغام صوتی بشنویم کسی نشنود. حریم خصوصی به این معنا موضوع جدیدی است.
قابل ذکر است که در گذشته عمدۀ زندگی مردم، جز حاکمان، از قبیل آن چیزی که میخوردند و میپوشیدند، آشکار و عیان بود. حتی امور خصوصی که امروزه خصوصی شناخته میشود، نیز مسئلهای مهم نبود. خانههای قدیمی (البته هر فرهنگی با فرهنگ دیگر متفاوت است) بهصورت هشتی ساخته میشدند و از حمام، دستشویی و آشپزخانه بهصورت اشتراکی استفاده میشد، نمیتوانستید مسائل زندگیتان را از دیگران پنهان کنید مگر اینکه آنقدر ثروتمند بودید که توانایی تأمین اختصاصی این موارد را برای خودتان داشتید. بنابراین حساسیت به این موضوع بسیار کمتر از امروز بوده است.
آوردۀ تکنولوژی برای انسان، بههمراه تغییر مفهوم مالکیت و به رسمیت شناختن حق مالکیت و ایجاد قانون برای آن، که در متعالیترین حالت ممکن آن به قانون مالکیت فکری تبدیل شد، دگرگونی در مفهوم حریم خصوصی بود. میدانید یکی از چیزهایی که باعث رشد جامعۀ امریکا شد، قانون ثبت اختراع بود. اول این قانون برای معدن طلا و امثالهم بود و بعد از آن بسطش دادند به هر اختراعی که هرکسی انجام میدهد. این قانون بهناگهان باعث شد پسر رئیسجمهور با پسر یک کارگر، هر دو یک اندازه راجع به افکار و ایدههای نویی که دارند از جانب قانون حمایت شوند. این قوانین به همراه به رسمیت شناخته شدن مالکیت باعث شد انسانها در مسیری حرکت کنند که خیلیها اعتقاد دارند ذات ما تمایل به آن دارد، یعنی فردگرایی.
حرکت انسانها به سمت فردگرایی بوده است، البته ممکن است این مسئله با روحیات بسیاری در تعارض باشد، اما به دنبال فردگرایی، انسان خانهها و اتومبیلها را طوری طراحی و تولید کرد که کسی نتواند وارد حریم شخصیاش شود. هرقدر انسان ثروتمندتر باشد، شخصی کردن تمام مواردی که در زندگی با آن سروکار دارد بیشتر میشود؛ از استخری که در خانه ساخته میشود تا باشگاههای شخصی و دوست دارد حریم خصوصی خودش را با کسی به اشتراک نگذارد و هروقت که احساس نیاز کرد به آن دسترسی داشته باشد.
فناوری و تغییر در معنای حریم خصوصی
در این میان تکنولوژی بهعنوان لایهای که تصور میشد محافظ حریم خصوصی است، پدیدار شد. اما رفتهرفته این جنبه از تکنولوژی تحتالشعاع قرار گرفت. امرزه از پس تکنولوژی، این امکان را بهصورت خواسته یا ناخواسته به دیگرانی دادهایم که به آخرین لایۀ حریم خصوصی، یعنی افکار، نیز دسترسی داشته باشند. کمپانیهایی مانند «گوگل» و «فیسبوک» بر افکار انسان تسلط دارند. شوخی رایجی وجود دارد مبنی بر اینکه گوگل آگهی استخدام داده، اما در آن عنوان کرده نیازی به رزومه نیست چراکه ما خودمان میدانیم بهتر است چه کسانی را استخدام کنیم. گوگل حتی از این مرز نیز عبور کرده است و کسی نمیتواند بگوید عمل خصوصی ناشی از افکار من چیزی است که متعلق به من است. شبکههای اجتماعی و دادههایی که ما خودمان در اختیار این شبکهها گذاشتهایم، در ترکیب با الگوریتمها، علوم داده و هوش مصنوعی یک وضعیت هیبری را رقم زدهاند. یعنی آن چیزی که تصور میکنیم فقط خودمان میدانیم ممکن است در اختیار شرکتها و دولتها نیز باشد. خلاصۀ سخن اینکه در معنای تاریخی حریم خصوصی تغییری ایجاد شده است و باید به بازتعریفی درباره آن برسیم.
اگر بیست سال پیش با یک مردمشناس یا انسانشناس درباره حریم خصوصی صحبت میشد، احتمالاً در پاسخ به این سؤال که حریم خصوصی چیست، میگفت اینکه تفتیش عقاید نداشته باشیم، کسی از شما درباره افکارتان سؤال نکند یا کسی بدون اجازۀ شما یا حکم قضایی نتواند وارد خانه یا حتی ماشین شما شود. این نگاه به حریم خصوصی ناشی از به رسمیت شناختن مالکیت بوده است. اما تحتتأثیر دادههای شبکههای اجتماعی، دادههایی که از سرچ کردن کاربران بهدست میآید، ضبط شدن سخنان، تصویربرداریهای در سطح شهرها و معابر و حتی مکانهای شخصیتر و بهطور کلی دیجیتالی شدن مابهازاهای انسان در جامعه و اکوسیستم دیجیتال کشور و دنیا، سبب شده است که دنیا معرفتی نسبت به من داشته باشد که حتی پدر و مادرم نیز آن معرفت را ندارند. شوخی دیگری در این باره وجود دارد که میگویند فیسبوک با دویست کلیک، تو را بیشتر از پدر و مادرت میشناسد و با پانصد کلیک تو را از خودت نیز بهتر میشناسد. این اعداد، اعداد دقیقی نیستند اما حرف ناسنجیدهای هم نیست. امروزه اگر درباره حریم شخصی داده از کسی سؤال کنید، احتمالاً میگوید دادههایی که بدون اجازۀ تو کسی به آنها دسترسی نداشته باشد، مانند دادۀ سلامت یا وبگردی شما که در حال ضبط شدن است. قوانینی که درباره دادهها در اتحادیۀ اروپا وجود دارند بیشتر از اینکه ناشی از قواعد حمایتی از دادهها باشد، برگرفته از حریم خصوصی انسانها هستند و شرکتها باید بگویند چه دادههایی را نگه میدارند. حتی شرکتها را وادار میکنند در صورت خواست کاربرانشان دیتاهای آنها را حذف کنند. شما میتوانید به شرکتهای بزرگ درخواست بدهید که یا یک نسخه از دیتاهای خودتان را داشته باشید یا آنها را پاک کنند و این وظیفه بر گردن این شرکتهاست. وادار کردن شرکتها برای پیروی کردن از قواعد خاص در زمینۀ حریم خصوصی نهایت کاری است که انجام شده است.
فراسفارشیسازی
واقعیت این است که ما حتی از این مرحله که شرکتها ما را بهتر از خودمان میشناسند عبور کردهایم و در مسیری جدید پا گذاشتهایم. برای مثال، اکثر سایتها، موتور پیشنهاددهنده دارند. نقطهقوت پلتفرمهای محتوایی مانند «نتفلیکس» و «یوتیوب» همین موتور پیشنهاددهنده است، چراکه بعد از گوش دادن به ده آهنگ، یازدهمین آهنگ را پلتفرم به شما پیشنهاد میدهد و از نقطهای به بعد شما را در مسیری قرار میدهد که انگار ارادهای برای انتخابش ندارید و بهجای اینکه ما انتخاب کنیم، در حال انتخاب شدن هستیم. این یعنی کسی از حریم ذهن و علایق من عبور کرده، در ذهن من نشسته است، بهجای من تصمیم میگیرد، انتخاب میکند و حتی ممکن است خودش را به من تحمیل و سوگیری ایجاد کند تا محتوایی خاص را نبینم. برای مثال، کاری میکند که در فهرست فیلمهای پیشنهادی، فیلمی خاص هرگز پیشنهاد نشود. این حد شخصیسازی مشتری یا اینکه مخاطب مشخص باشد بسیار در بحث حریم شخصی مهم است. در دنیای اقتصاد پدیدهای به اسم «hyper customization» «فراسفارشیسازیشده » ایجاد شده است که نهایت خصوصیسازی را نشان میدهد. این مسئله به این معناست که در ادامه دنیا به سمتی پیش خواهد رفت که برای مثال، شما تبلیغات را با صدای مادرتان خواهید شنید. چرا که با ده ثانیه شنیدن صدای مادرتان و احساسی کردن شما، مجاب به خرید یک لباس خواهید شد. یا دو نفر تبلیغی را، بهعنوان مهمترین نمود، تماشا میکنند برای یک نفر این تبلیغ با صدا و تصویر مثلاً «همایون شجریان» اجرا میشود و برای نفر دیگر با صدا و تصویر «ابتهاج». چرا که نقطۀ تصمیم برای خرید از لحاظ روانی برای هر کدام از آنها دو جای متفاوت است. در این وضعیت اقتصاد رفتاری با دادههایی که از ذهن افراد به دست آمده ترکیب میشود تا برای مخاطب نقطۀ خرید بسازند.
عدم امکان تنظیمگری
مسئلۀ مهم دیگر این است که یک پلتفرم یا یک شرکت تا کجا میتوانند کاربرانشان را استثمار کنند؟ مثل این میماند که شما کلید خانهتان را به فرد دیگری دادهاید، این فرد تا کجا میتواند وارد خانه شود؟ آیا اجازه دارد در یخچال را باز کند؟ تنظیمگری در حوزۀ حفظ حریم خصوصی را نمیتوان به دولتها سپرد، چراکه دولتها بسیار کُند هستند و تحولات این حوزه بسیار پرشتاب. اما آیا بهمیانجی افزایش سواد رسانهای کاربران و حساسیتزایی آنان در حفظ حریم خصوصی میتوان کاری از پیش برد؟ اینها سؤالهایی جدی هستند که جامعهشناسان باید به آنها پاسخ بدهند. همانطور که گفته شد سرعت تکنولوژی بهقدری زیاد است که دولتها نمیتوانند برای آن قانون بگذارند و هر کاری که در این زمینه انجام میدهند حتماً کند و گذشتهنگر است. ایجاد قانون برای تغییرات ممکن است چند سال طول بکشد و زمانی که قانون تصویب شود معنای حریم خصوصی بهطور کلی عوض شده باشد.
در سطح جامعه باید به این رسید که خیلی نمیتوان بر اصول گذشته پافشاری کرد. بشر باید این مسئله را بپذیرد که افکارش دیگر برای خودش نیستند. گام صفر در مدیریت بحران این است که قبول کنیم بحرانی وجود دارد. ما نیز باید در ابتدا قبول کنیم چیزی به نام حریم خصوصی که پدر و مادرمان از آن برای ما میگفتند وجود ندارد و تعریفها باید عوض شوند و به تعریف جدیدی از حریم خصوصی برسیم. برای مثال مشخص شود حدود و ثغور دولتها و پلتفرمها کجاست. خود من دنیایی را که در آن همهچیز شفاف است بیشتر میپسندم. اگر همۀ انسانها به شفافیتی صددرصدی برسند، شاید دنیای بهتری در انتظارمان باشد. شفافیت سبب بازتعریف نظام ارزشی ما خواهد شد، برای مثال ممکن است فردی در ذهنش دچار انحراف اخلاقی باشد، اگر حریم خصوصی وجود نداشته باشد و تو بتوانی ذهن همۀ افراد را بخوانی متوجه خواهی شد که این فرد چگونه فکر میکند و در عین حال چگونه با هیولای درون خود در جنگ است تا آن را نمایان نکند، و این یک فضیلت است. مسیری که در ده پانزده سال آینده پیش روی ماست قدرت دسترسی به ناخودآگاه انسانها را بدون اینکه خودشان بدانند به ما خواهد داد، اما انسانها باید با پذیرفتن این تغییرات بدانند که مابهازای آنها برای این دنیا چیست.
مثالی در این زمینه وجود دارد: با وجود اینهمه دوربین و دوربینهای جدیدی که بهصورت لنز در چشم قرار میگیرند و میتوانید با آن تصاویر مردم را ضبط کنید، باید اتفاقی بیفتد که اگر کسی در دوربین است و عکسش گرفته میشود توانایی انتخاب پاک کردن تمام عکسهایش در تمام دنیا را داشته باشد، یا فرد بتواند انتخاب کند که عکسهایش در یک پلتفرم خاص بهطور کامل حذف شوند، چراکه تصویر یک فرد در مالکیت اوست، پس باید این حق به رسمیت شناخته شود. اما در اکثر موارد این حق به رسمیت شناخته نمیشود و فردی را که در آن قرار دارد جزو حریم عمومی میدانند اما کسی به این نکته توجه نمیکند که حریم عمومی دادههایی را تولید میکند که میتوانند حریم خصوصی را نقض کنند. شما میتوانید در فضای دانشگاه میکروفون بگذارید و صدای همۀ دانشجویان را ضبط کنید و از آن داده استخراج کنید، ولی این نقض حریم خصوصی افراد است و باید از قبل به افراد اطلاع داده شود. برای مثال در یک کافیشاپ اگر شما از «فیس استرلینگ» استفاده میکنید که بفهمید مشتریان از قهوۀ شما لذت بردهاند یا خیر باید حتماً به مشتریان اطلاع دهید. من معتقدم دولتها ذاتاً به دنبال جمع کردن اطلاعات هستند و اگر قوانینی نیز بگذارند قانون رو به جلویی نخواهد بود. در متعالیترین نظامهای دموکراسی در دنیا نیز این کار بهدرستی انجام نشده است. در حال حاضر، خواسته یا ناخواسته، با تمام قوانینی که گذاشته شده است، فیسبوک، توییتر و پلتفرمهای دیگر در کشورهای اروپایی کاربران را تحتنظر میگیرند. در کشورهایی مانند چین که اصلاً چیزی به اسم حریم خصوصی وجود ندارد و حتی ممکن است چت من با فرد دیگری را پاک کنند. ممکن است در برنامۀ «وی چت» از واژههایی ضد حزب کمونیست استفاده کنید و دولت خیلی راحت این واژهها را پاک کند، یعنی دولت تا این اندازه به اطلاعات شما دسترسی دارد. اگر شما فعالیت سیاسی علیه دولت انجام بدهید خیلی ساده دستگیرتان خواهند کرد. در دوران کرونا کسانی که در پلتفرم وی چت درباره این بیماری نوشتند ناپدید شدند. دسترسی حاکمیت به این موارد نشاندهندۀ این است که دولتها نیز از این دسترسی راضی هستند و از اینکه بدانند برای سر کار رفتن از ماشین شخصیتان استفاده میکنید یا حملونقل عمومی، پولهایتان را چگونه خرج میکنید، نیت شما از خرید چه بوده است و مثلاً شما زمانی نوشیدنی پرقندی خریدید علت خرید مشخص است چراکه تنشی که شما در زندگی دارید، از راه رفتن، گفتوگوی تلفنی که با دوستی داشتید که ضبط شده است، چت و محکم کوبیدن کیبورد مشخص میکند که علت خرید شما چه بوده است. نحوۀ کار کردن هر فردی با کیبورد، با فرد دیگر متفاوت است. مدل تایپ کردن هرکسی متفاوت است و از توالی بین کلیکها و اشتباه تایپ کردنها میتوان نوع شخصیت فرد را فهمید. نهفقط این موارد مشخص است، بلکه مکان شما نیز مشخص است و اتفاقاً دولتها تسلط بر شهروندان را دوست دارند، چه در چین و چه در اروپا، دولتها دوست دارند تمام شئونات شما را بدانند. به نظر من، میتوان به کمک بلاکچین شبکههایی ایجاد کرد که مالکیت بازار بر عهدۀ خود افراد باشد و تا وقتی که نخواهند نتوان از دادۀ آنها بهصورت تبلیغاتی استفاده کرد. پلتفرمهای شبکۀ اجتماعی بسیار کوچکی وجود دارند که در آنها دادههای شما برای خودتان هستند و نمیگذارند کسی به دادههای شما دسترسی پیدا کند و حتی اگر فعالیت عمومی دارید میتوانید کل دیتای خود را حذف کنید. یک حالت خاصی هم وجود دارد که شرکتها میتوانند با این تدابیر کاربران زیادی جذب کنند و آنجا رفتار با کاربران عادلانهتر باشد. اما من فکر نمیکنم اینگونه شود.
جمع متناقض کاربری و مستوری
نکتهای که بسیار مطرح میشود این است که آیا صرف پا گذاشتن به اینترنت یعنی از بین رفتن حریم خصوصی؟ آیا میتوان با سازوکارهایی در اینترنت کاربر بود و حریم خصوصی خود را هم حفظ کرد؟ باید گفت کاربران حرفهای میتوانند نرمافزارهایی در این زمینه نصب کنند که آیپی آنها و تحرکات آنها بهراحتی ثبت نشود، یا برنامههایی نصب نمیکنند که دسترسی خاصی به فرد دیگری بدهد. اما اغلب پلتفرمها با همین قوانین دستوپاگیری که برای آنها گذاشته شده است باز هم شما را در مسیری قرار میدهند که دسترسی دادن به آنها را تأیید کنید. آنها را بهشکلی طراحی میکنند که اگر به دوربین یا دفترچه تلفن یا مواردی از این قبیل دسترسی ندهید امکان استفاده از پلتفرم برای شما ایجاد نخواهد شد. واقعیت این است که ما نمیتوانیم با این مسئله مبارزه کنیم. شاید کمتر از یک درصد از افراد بسیار حرفهای فقط میتوانند ردپایشان را پاک کنند. این مسئله که آدمها فکر کنند با فعال کردن «پرایوت مود فایرفاکس»شان میتوانند حریم خصوصیشان را حفظ کنند توهم است. در کسبوکارهای اینترنتی میگویند وقتی سرویسی مجانی است، تو داری به آن سرویس داده میدهی و محصول تو هستی و شرکتها بعداً دادههای تو را خواهند فروخت. اگر قرار بود موتور جستوجوی گوگل یا سایر موتورهای جستوجو از شما پولی درنیاورند، شما مجبور بودید بابت هر سرچ به این سرویسها پول بپردازید. در بعضی موارد قانون دستوپای پلتفرمها را میبندد، اما این مسئلۀ کافی نیست چون هزاران مسیر دیگر برای به دست آوردن دادهها برای آنها وجود دارند، الان میگویند حتی اگر فقط دست شما در عکسی باشد، هوش مصنوعی میتواند اثر انگشتتان را که مسئله منحصربهفرد شماست، استخراج کند. هیچ راه گریزی نیست. حتی اگر قوانین دستوپا گیری توسط دولتها جلوی پای شرکتها قرار گیرد باز هم کاری نمیشود کرد و حریم خصوصی غیرقابل نفوذ نخواهد بود.
جهان پیش رو
چشمانداز پیش رو کاملاً وابسته به این است که جامعهای که در آن در حال صحبت درباره حریم خصوصی هستیم چقدر نسبت به این مفاهیم پختگی و بلوغ داشته باشد. رسانهها بایستی که مدام درباره این موضوع با مخاطبان صحبت کنند و بگویند این مسئله روند است و نمیشود کاری کرد مگر اینکه اینترنت را قطع کنید. حتی در این حالت نیز نمیتوانید در برابر ضبط شدن صدا و تصویرتان در فضای عمومی مقاومت کنید. نرمافزارهای زیادی نیز وجود دارند که بر اساس آنالیز صدای افراد حتی درباره دروغگویی یا عدم دروغگوییشان نیز اطلاعات میدهند. اگر دستگاهی با اطمینان صد در صد بتواند تشخیص دهد چه کسی دروغ میگوید چه کسی راست، باید سیستم قضایی و وکیل و قاضی نیز عوض شوند. شاید بتوانید موبایلتان را خاموش کنید و در شبکههای اجتماعی حضور نداشته باشید، اما نمیتوانید در برابر تکنولوژیای که شما را از بیرون میبیند و آنالیز میکند که چقدر قابل اعتماد هستید یا نه مقاومت کنید. هرچند که اطمینان دارم دولتهای توتالیتر بهشدت از این مسئله استفاده خواهند کرد و مردم در دنیا حداقل تا مدتی رنج خواهند کشید، تصور میکنم بشر به این مسئله نیاز دارد و نگاه خودسرکوبی و خودسانسوری شاید حذف شود و به همین دلیل مسیری که در آن قرار گرفتهایم لااقل برای من خوشحالکننده است. البته که برای بعضی هم استرسزا یا تهدیدکننده است. من شکسته شدن حریم خصوصی و حتی آگاهی دیگران از خوابهای یکدیگر را چیز بدی نمیدانم. خواب نیز حریم خصوصی است و شاید افراد آن را بهراحتی با دیگران به اشتراک نگذارند اما در حال حاضر تکنولوژیهایی برای ثبت و ضبط رؤیاها و خوابهای شما ایجاد شدهاند. نقل است که همین الان در کرۀ شمالی دانشآموزان باید خوابهایی را که میبینند، در مدرسه برای معلمشان تعریف کنند و این مسئله ممکن است در آینده بهواسطۀ تکنولوژی در همهجا رخ دهد. یا در بحث تجاری آن به دنبال این هستند که چند تصویر را در روز به شما نشان دهند و صدایی از دستگاهی پخش شود که آن تبلیغ را به خواب شما بیاورد. شاید زمانی خود شما نیز خوابتان را اجاره بدهید و بگویید من خوابم را میفروشم. مثل هر تجارت دیگر، مانند ورزشکاری که تبلیغ روی پیراهنش را میفروشد. به نظر خیلیها شبیه1984 میشود اما در نهایت به نفع ماست. ممکن است نظام معنایی ما را تغییر دهد و حتی فرزندان ما دیگر استرس ما را در زمینۀ حریم خصوصی نداشته باشند.
روند هوش مصنوعی با ما چه خواهد کرد؟
مسئلۀ مهم دیگری که وجود دارد روند هوش مصنوعی است؛ اینکه آیا هوش مصنوعی، در مقایسه با امروز، درباره حریم خصوصی حساستر خواهد شد یا بیتفاوتتر؟ در این باره دو مبحث وجود دارد: یک، بحث تکنولوژیکال بودن این موضوع و دیگری سابجکتیو بودن آن است. مفهومی وجود دارد تحت عنوان همزاد دیجیتالی، یعنی در محیط آنقدر سنسور داشته باشید که تکتک اشیا، افراد و هر آن چیزی را که وجود دارد، بتوان مدل کرد. کاری که آیتی میکند این است که با انبوه سنسورهایی که میدهد میتوانید از یک فرد یا یک محیط، در کامپیوتر کپی داشته باشید. بینهایت سناریو برای همزاد دیجیتالی میتوان راهاندازی کرد. برای مثال یک توربین که روی آن صد هزار سنسور نصب است و من آن را چک میکردم که در چه دوری و چه تنشی این توربین آسیب میبیند یا با چه الگویی باید آن را نگهداری کرد باید صد توربین را خراب میکردم تا بفهمم مشکل چیست. اما زمانی که آنقدر اطلاعات داشته باشم که بتوانم عین همین توربین را در کامپیوتر بسازم، خرابی بیجهت توربینها برای پیدا کردن مشکل اتفاق نخواهد افتاد.
تا قبل از این زمانی از شبیهسازی صحبت میکردیم با پارامترهای محدود و دستساز جلو میرفتیم؛ برای مثال اگر در گذشته میخواستیم شبیهسازی هواشناسی کنیم باید یک میلیون پارامتر را بهصورت دستساز به دستگاه میدادیم و در حال حاضر حدود پنجاه میلیارد سنسور در دنیا وجود دارند و حدود سی میلیارد شیء متصل به شبکه، یعنی سنسور لزوماً به شبکه وصل نیست. سنسوری وجود دارد که کامنت میدهد با تاریکی هوا چراغ روشن شود، یعنی همان لحظه از دیتا استفاده میکند و آن را ذخیره نمیکند. این اعداد در ۲۰۳۰ به ده تیلیون سنسور و پانصد میلیارد دیتا شیء متصل به شبکه خواهد رسید. یعنی دیگر وجهی در زندگی ما وجود نخواهد داشت که تحتتأثیر سنسورها نباشد. بنابراین با این دیتاها که من در اینترنت به دست میآورم و ردپای دیجیتالی که به جا میگذارم و وجود این سنسورها، بهمفهوم کلمه انگار که میتوانند یک همزاد از من بسازند. تازه قسمت خوب اینجاست که شرکت تبلیغاتی میتواند ببیند کجا قادر است من را قانع کند کالایی را بخرم و قسمت بد آن این است که دولتهای توتالیتر میتوانند بعضی از انتخابهای ما را بسازند. بهطور کلی این مسئله سبب میشود شناخت ما از خودمان کاملتر شود، اما به همان اندازه نیز معرفت دنیا نسبت به ما کاملتر میشود. اینکه چقدر شفافیت اتفاق میافتد و ثروتمندان و سیاستمدارن جهان تا کجا اجازۀ شفافیت میدهند مشخص نیست اما فرض کنید حالت ایدهئالی وجود دارد، آیا من نسبت به آن چیز که در خودم میگذرد خجالت میکشم یا از کودکی به من آموخته شده است که از این وضعیت باید گذر کنم؟ وضعیتی که همه میدانند چه چیزی در مغز یکدیگر میگذرد. اینکه نسبت قدر و ثروت با این پدیده چطور است نیز مهم است. به نظر من در کوتاهمدت حتماً سوءاستفادههای بسیار بزرگ و زیادی توسط حاکمیت و بنگاههای بزرگ شکل میگیرد و چیزی به اسم مسئولیت اجتماعی کمرنگ و به مسئلهای لوکس تبدیل خواهد شد، اما در نهایت در یک بازۀ بیستساله ممکن است همه بپذیریم این الگوی دنیاست که با وجود اینهمه سنسور افراد میتوان با دقت خوبی رفتارهایی را هم پیشبینی کنند. میتوان گفت اگر ما ماشینی داشته باشیم که بتواند تمام رفتارهایمان را پیشبینی کند، پیشبینیناپذیری در دنیا صفر میشود. این پیشبینی البته مخالفان و موافقان خودش را دارد. آیا اگر من همۀ دادههای دنیا را داشته باشم میتوانم همۀ دنیا را پیشبینی کنم؟ آیا آن وقت قضاوت در این دنیا وجود خواهد داشت و معنای رفتارها و کردارها چیست؟ وقتی همهچیز قابل پیشبینی است این مسئله چقدر با نظام ارزشی مذهبی یا غیرمذهبی من که انسان را موجودی مختار در نظر گرفته در تعارض یا همراه است؟ اینها احتمالاً مسائلی است که بیشتر با آن درگیر خواهیم شد.