کتابخانهی استالین ؛ قاتل حداقل ۱۵۰۰ نویسنده در خفا چه میخواند؟
نویسنده: آملیا جنتلمن
مترجم: نادیا کریمی
منبع انگلیسی: theguardian
انتشار ترجمه برای اولین بار: وینشر
ژوزف استالین، سیاستمدار کمونیست و کسی که مسئول اصلی قتل عام میلیونها نفر در سراسر اتحاد جماهیر شوروی بود، یک روی پنهان هم دارد! کتابخانهی استالین، با چیزی حدود 20000 جلد کتاب، همان روی پنهان این دیکتاتور است. فکر میکنید که بررسی کتابهای موجود در این کتابخانه، بتواند جنبههای دیگری از زندگی استالین را برملا کند؟ در مقالهی پیش رو، آملیا جنتلمن، نویسندهی گاردین، به بررسی این موضوع پرداخته است.
آنچنان که از شواهد برمیآید، ژوزف استالین یک کتابخوان مشتاق و پیگیر بوده است. او برای خود یک سهمیهی مطالعهی روزانه هم تعیین کرده بود! نقل است که او روزی بین 300 تا 500 صفحه کتاب میخوانده است. مرگ استالین در سال 1953 میلادی، براثر سکتهی قلبی هم در کتابخانهاش اتفاق افتاد. کتابخانهی استالین مملو از کتابهایی بود که مطالعه و به دقت، حاشیهنویسی شده بودند.
استالین در حین مطالعه، با مدادهایی قرمز، آبی و سبز رنگ در حاشیهی کتابهایش یادداشت مینوشت. حتی زیر قسمتهایی از کتاب که به نظرش جالب آمده بودند، خط میکشید و نکات مهم را شمارهگذاری میکرد. گاهی هم که پریشانخاطر (!) بود به نوشتن جملاتی مثل «بله! بله!»، «موافقم»، «مزخرف است»، «آشغال»، «بدیهی است» و «بیهوده» اکتفا مینمود. البته، هرگاه که به اشتباهات دستوری و یا املایی برمیخورد، به شدت عصبانی میشد و با مداد قرمز به اصلاح اشتباهات میپرداخت.
ژوزف استالین در طول زندگی خود یک کتابخانهی شخصی جمعآوری کرده بود. محققان تخمین میزنند که کتابخانهی استالین بیش از 20هزار جلد کتاب را در خود جای داده بود. علاوه بر این، او به سراغ آرشیوهای شخصی دوستانش (!) هم میرفت و کتابهای مورد علاقهی آنان را نیز مطالعه مینمود. ماجرا تا جایی پیش رفت که دمیان بدنی (Demyan Bedny)، یکی از شاعران شوروی از استالین شکایت کرد! چون بر روی یکی از کتابهایش، ردی از انگشتان چربش را به جای گذاشته بود!
بعد از اتفاقات سال 1956 میلادی و نکوهش استالین توسط خروشچف، برنامههای حفظ کتابخانهی استالین هم به تعلیق درآمد. به این ترتیب، کتابهای شخصی استالین پراکنده شدند. جالب است بدانید که آنها از حوزه روانشناسی کودک گرفته تا ورزش، مذهب، سلامت، هیپنوتیزم و حتی آثار داستایفسکی را شامل میشدند. جفری رابرتز (تاریخنگار اهل بریتانیا و نویسندهی کتاب کتابخانهی استالین) میگوید که بسیاری از دانشگاهیان به دنبال پیدا کردن بقایای کتابهای کتابخانهی استالین، بسیار کوشیدند. با این امید که بتوانند کلید شخصیتی این هیولای حکمران بر شوروی را پیدا کنند. رابرتز در ادامه میافزاید: با دقت و کاوش در کتابهای استالین، میتوانیم جهان را از چشمان او ببینیم. ممکن است نتوانیم به روحش نگاه کنیم، اما دستکم خواهیم توانست عینک جهانبینی او را برای دقایقی به چشمانمان بزنیم!
استالین، نویسندگان را تحسین میکرد. او در کنگرهی نویسندگان شوروی در سال 1934 گفت: برای ساختن سوسیالیسم به مهندسین عمران نیاز داریم. اما این کشور به مهندسین روح انسان، یا همان نویسندهها نیز محتاج است. او تلاش میکرد که اعضای خانوادهاش هم درست به اندازهی خودش کتابخوانهای خوبی باشند. مثلاً به پسرخواندهاش یک نسخه از رابینسون کروزوئه را هدیه داد. روی آن نوشته بود: آرزو میکنم وقتی بزرگ شدی به بلشویکی نترس، استوار و آگاه تبدیل شوی.
استالین به دخترش هم یک دورهی تاریخ حزب کمونیست را هدیه داده بود. البته، لازم است اشاره کنیم که این هدیه با دستور اکید برای مطالعه همراه شد. سرگو بِریا، پسر لاورنتی بریا (کمیسر امنیت استالین) بعدها ادعا کرد که استالین هرگاه به ملاقات فردی میرفت، به کتابخانهی او هم سر میزد. در این بازدید، به طور تصادفی برخی کتابها را باز میکرد و به دنبال نشانههایی میگشت که ثابت کنند این کتاب، مطالعه شده است.
بخش مهمی از مجموعهی عظیم نهفته در کتابخانهی استالین، یعنی آثار کلاسیک ادبیات روس و بینالمللی (به قلم پوشکین، گوگول، تولستوی، چخوف، هوگو و شکسپیر) پس از مرگ او گم شدند. بنابراین، نمیتوان به درستی دریافت که او در مورد این آثار چه نظری داشته است. اما به عنوان نمونه، براساس گفتههای نزدیکانش، استالین اعتقاد داشته است که آثار داستایفسکی تاثیر بدی بر جوانان شوروی میگذارند.
با مطالعه و دقت در باقیماندههای کتابخانهی استالین میتوان دریافت که او علاقهی زیادی به تاریخ داشته است. استالین به شدت مشتاق خواندن آثار مربوط به دورهی حکومت تزاری بود. او را میتوان در زمرهی شیفتگان سلطنت ایوان مخوف، پطر کبیر و کاترین کبیر دانست. به علاوه، استالین را میتوان به عنوان یک خوانندهی کوشا و واقعاً مشتاق آثار لنین هم معرفی کرد! اما در مورد تروتسکی! در یکی از حاشیهنویسیهایش به تحریر لغت «احمق» کفایت کرده است!
استالین هیچگاه به فکر نوشتن خاطرات روزانه نیفتاد و خاطرهنویسی را تجربه نکرد. به همین دلیل است که این حاشیهنویسیهای اطراف کتابهای کتابخانهاش اینقدر با اهمیت هستند. جفری رابرتز میگوید: استالین زیر یکی از جملات منسوب به چنگیز خان خطی پررنگ کشیده بود. آن جمله این است: «مرگ شکستخوردگان، برای آرامش خاطر فاتحان ضروری است.» کلمهی معلم به خط استالین و بر روی جلد نمایشنامهای در مورد ایوان مخوف هم به ما میگوید که استالین این حاکم مستبد را به عنوان یک الگو درنظر میگرفته است.
به گفتهی ویتالی شنتالینسکی، نویسندهی کتابی بایگانی ادبی پلیس مخفی (KGB)، تقریباً 1500 نویسنده در دورهی وحشت استالین به قتل رسیدند. البته این کتاب چندان بر چندوچون فعالیتهای این نویسندگان متمرکز نشده است. با این حال، جفری رابرتز هنوز هم به طرز شگفتانگیزی نسبت استالین را با بخشندگی و سعهی صدر قضاوت میکند. او در کتاب کتابخانهی استالین میگوید: با توجه به حجم اعمال ناشایستِ (!) استالین به عنوان حاکم شوروی، طبیعی است اگر او را به عنوان یک هیولا تصور کنیم. یا او را به عنوان مردی به یاد بیاوریم که در نهایت خشم، تمامی مخالفان را محکوم میکند. اما استالین یک ایدهآلیست فداکار هم بود! او نه یک روانی، که روشنفکری باهوش، عاطفی و احساسی هم بوده است!
.
.
Stalin was a voracious reader, who set himself a daily quota of between 300 and 500 pages. When he died of a stroke in his library in 1953, the desk and tables that surrounded him were piled high with books, many of them heavily marked with his handwriting in the margins.
As he read, he made notes in red, blue and green pencils, underlining sections that interested him or numbering points that he felt were important. Sometimes he was effusive, noting: “yes-yes”, “agreed”, ‘“good”, “spot on”, “that’s right”. Sometimes he expressed disdain, scribbling: “ha ha”, “gibberish”, ‘“nonsense”, “rubbish”, “scumbag”, “scoundrels” and “piss off”. He became extremely irritated whenever he came across grammatical or spelling mistakes, and would correct errors with his red pencil.
During his life he amassed a personal library estimated at about 20,000 books, but he also read widely from the collections of friends. The Soviet poet Demyan Bedny complained that Stalin left greasy fingermarks on the books he borrowed.
After Khrushchev’s denunciation of Stalin in 1956, plans to preserve the library in his dacha were abandoned and his books (which included volumes on child psychology, sport, religion, syphilis and hypnosis as well as works by Turgenev and Dostoevsky) were dispersed, so it has become challenging to make an exhaustive study of what he enjoyed reading. Geoffrey Roberts acknowledges that many academics before him have scoured the remnants of his collection, hoping to glimpse Stalin’s true nature or find the “key to the character that made his rule so monstrous”.
Roberts finds no smoking guns, but suggests: “By following the way Stalin read books, we can glimpse the world through his eyes. We may not get to peer into his soul, but we do get to wear his spectacles.”
In the abstract, Stalin admired writers, telling the Soviet writers’ congress in 1934 that while civil engineers were needed to build socialism, the country also required “engineers of the human soul, writer engineers, building the human spirit”. He insisted that his family and colleagues should be equally well read. He gave his adopted son a copy of Robinson Crusoe, inscribing it with “the wish that he grows up to be a conscious, steadfast and fearless Bolshevik”. He gave his daughter a Short Course History of the Communist Party, commanding her to read it. Svetlana said she never bothered because “It bored me so.” (She later defected to the west). Sergo Beria, the son of Stalin’s security commissar Lavrenty Beria, claimed that when Stalin visited someone from his inner circle he would go into their library and start opening the books, to check for signs that they had actually been read.
But he wrote frustratingly little about his views on literature. His huge collection of Russian and international classics – Pushkin, Gogol, Tolstoy, Chekhov, Hugo, Shakespeare – was lost after his death. So his thoughts on Dostoevsky, for example, can only be surmised from casual comments to friends who remember Stalin concluding he was a bad influence on Soviet youth rather than from incisive notes made during his reading.
From the works that remain, we discover that he was very interested in history, preoccupied with the lessons of tsarist rule in Russia, ominously obsessed by the reigns of Ivan the Terrible and Peter and Catherine the Great. Most of the surviving annotated works relate to Marxist thought. Perhaps the biggest insight his book collection offers is that he was a diligent, reverential and genuinely enthusiastic reader of works by Lenin. Failing that, he settled for books written by his rivals. When Trotsky’s conclusions annoyed him, he wrote “Fool!” in the margins.
Stalin kept no diary and wrote no memoirs, so these scribblings in the margins become invested with greater significance than perhaps they deserve. Roberts warns against reading too much into Stalin’s decision to underline a line attributed to Genghis Khan, “The death of the defeated is necessary for the peace of mind of the victors”, or assuming that the doodled word “Teacher” on the cover of a play about Ivan the Terrible means that Stalin viewed this tyrant as a role model.
Roberts is startlingly forgiving towards Stalin, noting: “Given the scale of his misdeeds as Soviet ruler, it is natural to imagine him as a monster, to see him in the mind’s eye furiously denouncing opponents.” Instead he concludes that Stalin was “a dedicated idealist”, “no psychopath but an emotionally intelligent and feeling intellectual”.
According to Vitaly Shentalinsky, in his book The KGB’s Literary Archive, approximately 1,500 writers perished during Stalin’s Terror. There is surprisingly little focus on their struggle in this book. Fascinating in parts, its promised insight into Stalin’s true feelings remains elusive.
.
.
یادش گرامی
مرد بزرگی بود
این که جامعه دانشمند و تحصیلکرده در دنیا نگاه حاکم بر اندیشه را قبول دارد، استالین را مستبد میداند، دانشگاه را بری از ارزشها و نهاد علمی میشمارد، تاریخ علم رسمی را باور دارد و توجهی به روابط قدرت و چگونگی تشکیل جامعه علمی انگلوساکسونی ندارد، ازصحت و سقم توصیف و تبیینهای ارائه شده بوسیله employeeهای the Establishment قدرتمند جهانی مطمئن هست و نهایتا سؤالی در باره صدق ادعاها و سلامت گزاره های institution مسئول شناخت جهان پیرامونی ما در ذهنش شکل نمیگیرد.
اتالین مستبد بود، هیتلر خونریز بود، روزولت پیشنهاد league of Nations (نهاد پیشین قبل از سازمان ملل) را داد، علم آینه واقعیت است و یک سری افراد مخالف علمند و قس علی هذا.
خواندنی بود. سپاس از مترجم و صدانت
استالین دیکتاتوری بود که لیاقتش را در حفظ قدرت می دانست، واز این رهگذر کشتن میلیون ها نفر را روا میدید.