نص،قدرت و جامعهشناسی متن دینی
امیر مازیار
۱_ دو سخنرانی اخیر دکتر سروش درباره “اسلام و قدرت”(سخنرانی اول و دوم) به حق نقد و توجه بسیاری را برانگیختهاست چرا که سروش باب جدیدی را برای نگرش به اسلام میگشاید که تا کنون دست کم در ادبیات نواندیشیدینی متاخر محل توجه جدی نبودهاست. سروش با گذر از تصویر فردی ، عرفانی و اخروی دین، از بعد جمعی، سیاسی ودنیوی دین سخن میگوید. اما به نظر میرسد در بیشتر نقدهای منتشرشده اصل مدعای فلسفی و جامعهشناختی سروش به حاشیه رفته و سخن سروش رایی در باب شخصیت پیامبر یا تاریخ صدر اسلام تلقی شدهاست. موضوع اصلی سخن سروش چنانکه مکرر در جلسات سیگانه دین و قدرت بر آن تاکید میشود نسبت “دین دستگاهمند”( organized religion یا دین پوزیتیو در معنای هگلی آن) با قدرت است؛ سروش ادعا میکند دین در این معنا یک قدرت است و بسیاری از وجوهی که در آن ظاهر میشوند و تعین مییابند اساسا به همین جهت است. از این منظر فرقی بین اسلام و مسیحیت و دیگر ادیان دستگاهمند وجود ندارد و آنچه سروش درباره پیامبر و تاریخ اسلام آورده شاهد مثالهای او بر این مدعا در اسلام هستند. مثالهایی که او مدعی است در آنچه دین ” تلقی میشود” (در معنایی فنومنولوژیک) حضوری محوری دارند . ظاهرا منتقدان درنیافتهاند که مجعول بودن احتمالی این عناصر در “آنچه دین تلقی میشود”(یعنی کتاب، سیره،احکام) خصوصا به دست اصحاب قدرت نه تنها مدعای سروش را رد نمیکند بلکه تایید مضاعفی بر نظر او است. در آنچه در پیمیآید سعی کردهام این وجه این نظریه را برجستهتر کنم.
۲_ هر نظریه یا رایی درباب دین لزوما رایی برای ” اصلاح” دین یا ” اثبات و انکار” آن نیست. این نظریه میتواند معطوف به شناخت بهتر و دقیقتر پدیده ” دین” به نحو عام یا خاص باشد و قوانین و ویژگیهای حاکم بر دین را به مثابه امری واقعی و عینی به دست دهد.
همه مشکلات دین هم منحصر به حقوق بشر یا اسلام سیاسی یا آنچه در چهار دهه حکومت اسلامی در ایران به وجود آمده نیست. در فلسفه و تفکر معاصر نظریهها و مسایلی پیشروی دین اند که مشکلاتی سهمگینتر از این مسایل عمدتا فقهی برای آن ایجاد میکنند. دامنه این نظریهها از ناخودآگاه فروید تا قدرت فوکو را در بر میگیرد. همه این مفاهیم میتوانند اضلاعی از امر دینی را آشکار و معرفی کنند و عدم توجه به آنها خللی در دینشناسی ایجاد میکند و به تبع نظریههای الهیاتی و اصلاحی و احیایی را هم یکسویه میسازد.
۳_ دین پدیدهای است که هم مدعی نسبتی با غیب و باطن جهان است و هم طالب حضوری فراگیر در جامعه . ادیان عموما قدرتهای بزرگ سیاسی و اجتماعی شکل دادهاند .حال ممکن است میل به این قدرت در نص، سنت یا منشاء نخستین دین باشد یا نباشد اما دین حاکم و مسلط یا دین طالب حضور فراگیر در مقام قدرتی اجتماعی و سیاسی ساز و کار اعمال قدرت را در متن خود، به معنای وسیع آن ،”وارد میکند” چون مشروعیت هر امر دینی در نهایت باید به متن دینی و مقدس آن باز گردد.
نقش قدرت در تکوین معرفت دینی گرچه به صراحت در ” قبض و بسط ” محل بحث نبود اما انتظار آن در وعده ” قبض و بسطی که به تبع قبض و بسط معیشت آدمیان در معرفت دینی میافتد “(قبض و بسط،مقدمه) میرفت .این بحث در مقوله جامعهشناسی معرفت دینی قرار میگرفت.
شکلدهی قدرت به خود نص در نظریه سروش غایب بود .حال سروش از قدرت در مقام یکی از وجوه شکلدهنده نص و سنت سخن میگوید یعنی از جامعهشناسی معرفت دینی به جامعهشناسی متندینی و البته در معنایی ایدهپردازانه و فوکویی به فلسفه متن دینی منتقل میشود یا راه را بر چنین نظریهای میگشاید ؛ گشایشی که باید آن را بسیار میمون و مبارک دانست حتی برای مومنان و متالهان و مصلحان و به ویژه برای آنها. این بحث وجهی از بعد بشری امر وحیانی و دینی را آشکار میکند و از این جهت به نوعی در ادامه بحث بسط تجربه نبوی است که در آن سخن از” بشریت و تاریخیت خود دین و تجربه دینی میرود” (بسط تجربه نبوی ،۱).این بار کلید واژه فهم بشریت و تاریخیتِ دین قدرت است.
۴_ اگر معنای فوکویی قدرت را لحاظ کنیم ،هر ایده و کتابی که ظهور اجتماعی دارد نوعی اعمال قدرت است یعنی اساسا کتاب نمیتواند ” اثر” داشته باشد و ” معتبر ” تلقی شود مگر سامانه قدرت بر آن اعمال شود و خود نیز به این ترتیب قدرتی را اعمال کند.حال اگر کتابی یا پیامی فراتر از این در جستجوی نوعی قدرت متمرکز و مدینهساز و شکل بخشی به یک امت باشد به نحوی بسیار گستردهتر با مساله قدرت درگیر خواهد بود .
دین یکی از سازههای اساسی اعمال قدرت در جامعه در تصویر فوکویی (و البته پیش از او مارکسی ) است و همچنین ادیانی مانند اسلام خواهان قدرت متمرکز و شکل دادن به امت دینی و جامعه کتاب اند .این امر ” مستلزم ” آن است که دستگاههای اعمال قدرت درونی و بیرونی یعنی قدرت پنهان و آشکار به شکلی گسترده در متن دینی حضور داشته باشند.آن هم صورتی از اعمال قدرت که بتواند موازنه قوا ایجاد کند و حتی دست برتر را در عصر پیدایش و گسترش دین به جامعه مومنان بدهد. در غیر این صورت دین امکان دوام و بقای جمعی و کلی نخواهد داشت و مستقر نخواهد شد.این سخن سخنی فلسفی و جامعهشناسانه است.یعنی از ضرورتی در واقعیت پرده بر میدارد.
۵_ سامانههای اعمال قدرت پنهان و آشکار در اسلام ،در نص ،سنت و سیره به گستردگی حضور دارند .
در بعد درونی یا اعمال قدرت پنهان مرزکشیها، ارزشگذاریها ،حرام و حلالها و همه آنچه در کل مفاهیم و قلمروهای ایمان و کفر را مشخص میکنند سامانههای اعمال قدرتاند و برای موجه و موثر بودن به منابع دارای اتوریته ( کتابهای مقدس پیشین، مفاهیم الهیاتی و اخلاقی ” معتبر “و آیینهای رایج و …) متوسل میشوند و به شکلی دقیق خود را در احکام و آیینهای دینی گسترش میدهند و فراتر از تصویر ایمان و کفر چونان اعتقادات قلبی و درونی میروند( یکی از کارکردهای آنچه سروش ” اسلام هویت” مینامد در مقام پوسته دین نظاممند ساختن این اعمال قدرت در میان جمعیتهای دینی است).این سامانه به شکلی نظاممند از طریق تدوین واقعه نخستین دینی در نص،سنت،سیره و در مرحله بعدی علوم دینی با قابلیتهاو انعطافپذیریهای خاص هر یک گسترش مییابد و امکان بقا و دوام دین را در دل تحولات اجتماعی برای آن فراهم میکند .شناخت این سامانهها جزیی مهم از دینشناسی و اسلام شناسی است که در خود جوامع اسلامی کمتر به آن توجه شده اما در ادبیات اسلامشناسی جدید اعتنایی تام به آن وجود دارد.یعنی شرح اینکه چگونه مفاهیم پایه دینی،روایتهای تاریخ مقدس ،پیدایش علوم دینی و مفاهیم و ابواب آنها بعدی ایدئولوژیک دارند .
در بعد بیرونی و چهره آشکار قدرت هم باید اذعان کرد که ” اسلام” تنها دین دعوت به ایمان و بشارت به حیات سعادتمند اخروی و انذار شقاوت ابدی کفار در “آخرت” نیست و پیامبر آن نیز در خود متن قرآن چنین موعظه گر آشتی جوی و آرامش خواهی تصویر نشدهاست.اسلام و پیامبرش میخواهند جامعه و امت شکل دهند و نه تنها از این جامعه دفاع کنند بلکه آن را گسترش دهند و نه تنها دشمنان را دفع کنند(جهاد دفاعی) بلکه کافران را تسلیم و سرکوب و در صورت لزوم نابود نمایند (جهاد ابتدایی).این خواسته در متن قرآن و در تصویر پیامبر این دین در آن کاملا ظهور پیدا کرده و در فرایند تدوین سنت و سیره دینی بر آن تاکید و این تصویر بازسازی و تکمیل شده است (حتی اگر این اشارات در نص نبود به ضرورت وجه جمعی و مدنی و گسترشخواه این دین به شکلی پیدا میآمد).
احکام اسلام و کفر و قضا و جزا و جزیه و جهاد و قتال و ارتداد و… این هدف را دنبال میکنند و وجوه آشکار اعمال قدرت را شکل میدهند. وجوهی از اعمال قدرت که گاه فی حد نفسه با مفاهیم امروزی ما درباب حقوق اولیه انسانها و مبانی اخلاقی مقبول سازگاری ندارند چه رسد به آنکه شکل و شیوه این اعمال قدرت در متن کتاب ،سیره و سنت به گونهای است که در عصر پیدایش و شکلگیری کتاب و سنت حاکم بوده و از این جهت برای فضا و خواننده معاصر میتواند رماننده و ناخوشایند باشد.
۶_ ناسازگاری احکام قرآنی درباره اسلام و کفر با حقوق اولیه انسان امری فرعی ، الحاقی و تفسیری در اسلام نیست و خود روشنفکران دینی از جمله سروش از پیشگامان طرح این مساله در اندیشه دینی و از منتقدان چشم پوشی از این نوع نصوص و احکام اسلامی بودهاند و به همین جهت برای محقق کردن اسلامِ سازگار با حقوق بشر و آزادی و دموکراسی ( رحمانی)به چیزی فراتر از اجتهاد معمول فقهی دعوت میکردند (بنگرید به مقاله مدارا و مدیریت مومنان) و در پی بازاندیشی در خود متن دینی و اجتهاد در اصول بودند (فقه در ترازو). این ایده در آثار روشنفکری دینی از سروش تا کدیور گسترده است و خصوصا در اینجا بر کتاب اسلام و حقوق بشر کدیور تاکید میکنم که به روشنی موارد خلاف حقوق بشر را در خود نص دینی نشان میدهد. این نوع احکام اقتدار طلبانه اسلامی به شکلی انکار ناپذیر جزیی از نص قرآنی و سنت و سیره ” مقبول و قطعی” تلقی میشوند.گرچه ما امروزه نمیتوانیم دانست که آیا محمد واقعی و پیام او پیش از تدوین و تصویر در ” کتاب و سنت و سیره” به راستی چگونه بودهاند.آنچه در این باره در نظر سروش جدید است تعلیل و تبیین وجود این وجوه اقتدارطلبانه بر اساس این ایده است که اسلام تنها دعوتی وتبلیغی به ایمان نیست بلکه اسلام یک قدرت است و شخصیت پیامبر آن کاملا در هم تنیده با این وجه قدرتطلب و اقتدارگرای اسلام تصویر شده است.
این تصویر از اسلام و پیامبر چهره غالب آن در متون اولیه و خصوصا علومی همچون فقه بودهاند که به تعبیر درست غزالی ” علمی دنیوی” است که حال در پرتو ایده قدرت میتوان گفت سامانه اعمال قدرت در متن جامعه و بر ابدان و افعال است ( و البته نه قلوب و بواطن و جوانح :قلمرو ایمان).
این چهره قدرتگرا و اقتدارطلب تنها در سامانه احکام حضور ندارد بلکه برای موجه شدن این احکام و موثر بودن آنها باید مبنایی در الهیات و تاریخ مقدس نیز داشته باشد. از این رو خدای متن مقدس ،افعال و صفات او ،و عرش و کرسی و غضب و رحمت و داوری و جزا و در نهایت بهشت و دوزخ او در نسبتی تنگاتنگ با این سامانه قدرت قرار میگیرند.اگر پیامبر قاطع و دشمنستیز و کافرکش است خدای او نیز چنین است.البته همین پیامبر و همین خدا و همین کتاب چهره رحمان و رحیم و غفور و کریم هم دارند که اگر نداشتند این دین وجهی ایجابی نداشت و اعمال قدرت سلبی و یکجانبه آن موثر و با دوام نمیبود.اما این دوچهره در متن و الهیات و احکام دینی توامان، و البته نه لزوما متوازن، اند و مقتضی این ایده فلسفی و جامعه شناختی بنیادین که دین قدرت است و خصوصا در مرحله تاسیس خود شیوهها و اشکال حتی عریان و شدید قدرت را ،در همراهی با عرف زمانه ،اعمال میکند. (باید پذیرفت که تصویر عرفانی خداوند و پیامبر و مفاهیم غلیظی همچون عاشقی و معشوقی حتی اگر منشایی در متن داشتهباشند (رای لویی ماسینیون و پل نویا) بعدها و با گسترش آن اشارات بر پایه منابعی دیگر و در عصر تثبیت و استقرار دین حاصل آمدند.)
این سخن تصویر و تبیین امر واقع است و شرح فلسفی ایده دین به مثابه امری جمعی و جامع و امتساز؛ یعنی در مقام یک قدرت.
۷_ اینکه قضاوت درست اخلاقی درباره این تصویر چیست و چگونه میتوان با وجود این متن از اسلام سازگار با آزادی و حقوقبشر سخن گفت و چگونه میتوان از بسط و گسترش این ایدههای اقتدارطلبانه در دیانت و عمل مومنان کنونی مانع شد ،مربوط است به الهیات و نه دینشناسی.( قدم های پیشین سروش مانند بشری دانستن کتاب و قول به بسط تجربه نبوی و پویا دانستن سنت و لازم دانستن حکومت اخلاق و عقل و حقوق بشر بر متن و نه استخراج آنها از متن و…مسیری برای چنین الهیاتی ترسیم میکند.)
متکلم باید دریابد که دین همچون هر پدیده انسانی در متن جامعه و تاریخ درگیر مناسبات پنهان و آشکار اعمال قدرت است و فراتر از این اسلام خود لایهای از دستگاه اعمال قدرت متمرکز را در متن و بطن خود دارد که نه تنها در برخی وقایع و احادیث بلکه در نظام مفاهیم و احکام و متون اصلی آن به شکلی آشکار موجودند و به نحو نظاممند گسترش مییابند.تقلیل وجه قدرت مدار و اقتدار طلب اسلام به برخی احادیث ، روایات و احکام و ندیدن آن در سامانه مفاهیم بنیادین الهیاتی و فقهی قرآن حاصل تصوری محدود از مفهوم قدرت و نگاهی ظاهری و یکسویه به متن است.
حال هر پروژه اصلاحی یا الهیاتی باید با توجه به این واقعیت برنامه خویش را پیش ببرد و نه با تصوری یکبعدی از دین چون لطیفهای غیبی که تنها در متن خود ارشاد و موعظه دارد و پیامبر آن صرفا مبشر و منذر سرنوشت اخروی مومنان و کافران است.باید چهره اینجهانی و قدرت مدار بشارت و انذار را نیز در دین دید و دریافت.