دربارۀ مناظرۀ اخیر آقایان سروش و علیدوست، در نسبتِ شریعت و عقلانیت

دربارۀ مناظرۀ اخیر آقایان سروش و علیدوست، در نسبتِ شریعت و عقلانیت

دربارۀ مناظرۀ اخیر آقایان سروش و علیدوست، در نسبتِ شریعت و عقلانیت

اردشیر منصوری – دی 1403

پیش‌گفت

مهرماه 1403 عبدالکریم سروش و ابوالقاسم علیدوست، به ابتکار “مدرسۀ آزاد” (مدرسۀ آزادفکری) طی سه نشستِ غیرهم‌مکان (اینترنتی) با هم گفتگویی داشتند که نظیر آن طی حدود سه دهۀ اخیر سابقه نداشته است. این یادداشت مجال بررسی و نقد مبسوط مواضع دو سوی مناظره نیست، و در پاسخ به لطف و پرسش عزیزان صدانت، در حد گزارشی مروری دربارۀ جایگاه و اهمیت احتمالی این مناظره تقریر شده است.
– مجموع سه جلسه، جمعاً حدود 5 ساعت و 45 دقیقه، از رسانه‌هایی مانند یوتیوب، و گروه تلگرامی آزاد (اینجا) قابل دست‌یابی است.

– عبدالکریم سروش، 79 ساله، اکنون مقیم آمریکا، پژوهشگر فلسفه و مدرس سابق فلسفۀ علم و متون ادبی و عرفانی در دانشگاه‌های ایران، در دهۀ شصت تا میانۀ دهۀ هفتاد، بوده است. او از میانۀ دهۀ هفتاد، ابتدا از تدریس در دانشگاه‌های ایران منع شد، سپس فضا برای سخنرانی‌های آزاد و غیردانشگاهی او، و حتی انتشار عمومی و رسمی آثارش به شدت تنگ شد. با شدت یافتن تنگناها که به تهدیدهای عنیف نیز انجامید، این مفسر نهج‌البلاغه و مدرس دانشگاه و نظریه‌پرداز کلام جدید و معرفت‌شناسی دین، نهایتاً جلای وطن کرد و در یک مهاجرت اجباری، نزدیک به دو دهه است که دور از ایران به سر می‌برد. بدین‌سان محرومیتی دو سویه رقم خورد؛ او از مواهب موطِن مألوف و فضای فرهنگی و مصاحبت مخاطبان مشتاق داخل کشور، و جامعۀ علمی ایران از دانش و آموزش پر نیروی او.

– ابوالقاسم علیدوست، 63 ساله، مقیم قم، عالم دینی و محقق حوزوی که نامی نسبتاً نو در میان اهالی فقه و کلام و فلسفۀ اسلامی است. نوشته‌ها و نظرات منتشرۀ او نشان از آن دارد که می‌کوشد علاوه بر علوم حوزوی، با دانش‌های مدرن و معارف دانشگاهی هم آشنا باشد و با آگاهی از نظریه‌های علمیِ جهان جدید، علوم دینی را به اصطلاح ‌روزآمد کند. عزم او بر فربه‌سازیِ فقه است تا علاجیِ برای مسئلۀ کارآمدی شریعت در دنیای امروز بیابد.

آیا فایده‌ای بر این مناظره مترتب است؟

در بازخورد به این مناظره، برخی آن را به‌کلی فاقد ارزش دانستند، چرا که به‌رغم نوعی تفاوتِ در نگاه دو طرف مناظره، هر دو گفتمان دین‌گرایانه‌اند. از این منظر، ممکن است برای دو گروهِ «نوگرایان دینی» و «سنت‌گرایان دینی» شکافی از نوع تفاوت منظر سروش و علیدوست معنادار باشد، اما برای قشر وسیعی از جامعۀ فکری که به سکولاریسمی شدیدتر از عرضه‌داشتِ نواندیشان دینی رسیده‌اند، این مناظره فاقد جذابیت، و تلاشی بی‌اثر یا کم‌ثمر در تجدید حیات دین‌ورزی تلقی شده است.

واکنش دیگر به این مناظره متعلق به علاقه‌مندانی بوده است که این تلاش را اگرچه مغتنم دانستند، اما از دیرهنگام‌بودنِ آن ابراز تأسف کردند و کم‌تأثیری آن را معلولِ تأخیرِ آن دانستند. از نگاه این گروه می‌توان به استناد تعبیری فرنگی که از زبان خود سروش دربارۀ پرتأخیرِ بودن تجدیدنظر فقیهان در آموزه‌های چالش‌برانگیز سنت فقهی بیان شده است، به برگزارکنندگان این مناظره نیز گفت: «too little too late»، «آمدی ولی چه دور، آمدی ولی چه دیر».[1]

با این همه، به نظر می‌رسد این مناظره، و به تعبیری گفتگوی محترمانه بین دو صاحب‌نظر مخالف، از جهاتی قابل درنگ و استقبال‌کردنی است. جهت نخست آن است که طی دو دهۀ اخیر، از یک سو برخی مبلّغان متعصب دینِ که افکار سروش را نامنطبق با خوانش رسمی از دین می‌یافتند، بعضاً بار عبور نسل جدید از دین‌داری سنتی را به دوش سروش می‌انداختند و بدین سبب بر او می‌تاختند و جز به تندی و خشم دربارۀ او سخن نمی‌راندند. از سوی دیگر برخی مخالفانِ دین‌ و جریانِ جدید و فراگیرِ خداناباوری، با ناخرسندی، سروش را نه مسئول دین‌گریزی، بلکه مسئول بقای دین در میان قشر باسواد جامعه می‌دانستند. گویی او با تلاش برای به‌روزرسانی دین، و بازسازیِ اسلام سنتی و ارائۀ گونۀ دگردیسی‌یافتۀ دین، کُندکنندۀِِ روند عبور ایرانیان امروز از دین بوده است. از این نگاه، تلاش‌های سروش تحت عنوان روشنفکری دینی، بیش از تبلیغ و ترویجِ کم‌جاذبۀ روحانیان سنتی، ضامن بقای اسلام است. بدین‌سان سروش در سال‌های اخیر در ایران نه فقط برای بیان اندیشۀ خود تریبون رسمی نداشت، بلکه تجدید چاپ کتاب‌های او هم به‌طور رسمی با مانع مواجه بود و حتی نشریات اجازه نداشتند مستقیماً چیزی با نام او منتشر کنند. البته پوشیده نیست که در بازار غیررسمی کتاب، آثار او تکثیر می‌شده و در بین آشنایان با افکار او از نسل‌های پیشین، در برخی محافل خاص علمی، نامی از او بر زبان‌ها جاری بود. اما در میان نسل جوان، نام سروش به‌تدریج در فهرست اسامی ناآشنا قرار می‌گرفت. جهت نخست اهمیت مناظره بستری است که این مناظره برای معرفی مجدد سروش ایجاد می‌کند.

در عینِ پرهیز از مبالغه در جایگاه سروش در نظرورزی فلسفی، می‌توان از اهمیت نقش او در پویایی فکری نیم قرن اخیر در فضای فرهنگی، اجتماعی، دینی و سیاسی جامعۀ ایران یاد کرد. چه با نظریۀ دین‌شناسی سروش با عنوان «قبض و بسط تئوریک شریعت» موافق باشیم و چه منتقد آن، می‌توان گفت کمتر ایده‌ای در علوم انسانی، در میان دانشگاهیان و حوزویان، در دهه‌های شصت و هفتاد و هشتاد، این اندازه منشأ جنبش و پویش فکری بوده باشد. بدون اغراق می‌توان از صدها مقاله و کتاب و پایان‌نامه و سخنرانی یاد کرد که موافقان و مخالفان سروش، به نحوی تحت تأثیر ایده‌های مطرح‌شده از سوی او تولید کرده‌اند؛ از کتاب‌های او: قبض و بسط، بسط تجربه، رازدانی روشنفکری دینداری، و مانند اینها، تا ایده‌هایی که او در قالب سخنرانی و مقاله به فضای فکری ایران منتقل کرد، موضوعاتی مانند: بازاندیشی در لیبرالیسم، سکولاریسم، پلورالیسم دینی و تحلیل‌هایی بر نسبت دین و حکومت. اغراق نیست اگر گفته شود در چند دهۀ اخیر حتی مؤسسه‌های فرهنگی و اندیشکده‌ها و یا نشریه‌هایی با هدفِ مخالفت با افکار سروش تأسیس و ایجاد شدند تا بتوانند مانع از ترویج آن چیزی شوند که «رویکرد روشنفکری دینی» متأثر از آراء سروش نامیده می‌شود. انکارکردنی نیست که همین ظرفیت فکری، وقتی بیش از دو دهه نامش در فهرست ممنوعه‌ها قرار گیرد، به‌تدریج از توجه نسل جدید دور، و جامعۀ فکری از نتایج افکار او، یا از طراوتِ فکری ناشی از نقد افکار او، محروم می‌ماند. با انتشار این مناظره/ گفتگو، علاوه بر طرح دوبارۀ نام سروش در فضای فکری و رسانه‌ای ایران، علیدوست نیز به عنوان یک عالم دین‌شناس که مدعی خالی‌نبودنِِ دستِ حوزویان برای مواجهه با پرسش‌های انسان امروز است، مطرح و معرفی شد.

جهت دوم تأثیری هرچند اندک است که این مناظره بر بسطِ موهبت کمیاب «آزادی بیان» و پدیدۀ توأمانش «تفکر نقادانه» در سپهر عمومیِ اندیشه و فرهنگ علمی در ایران دارد. در این گفتگو، در عین احترام به شخصِ مقابل، سروش با صراحت، همان نقدهای همیشگی‌اش به بنیان فقه را مطرح کرد و بی‌پرده خواستار قبض فقه شد و از بی‌فایدگی هزینه‌هایی که برای «تربیت مجتهدان مفتی» می‌شود، سخن گفت. گفتگوی چالشی سروش و علیدوست، هر چند برای قشری از نسل جوانِ گذرکرده از «ضرورت دین در نیل به زندگی سعادتمندانه» جذابیت نداشته باشد، از آنجا که محفوف به نشانه‌های احترام متقابل در عینِ تقابلی معنادار بوده است، می‌تواند بر غنای فرهنگ علمی در فضای فکری امروز ایران تأثیری نمادین داشته باشد.

به زعم نگارنده این مناظره برای آنان که پیش از این با مواضع انتقادی سروش نسبت به فقه و دین‌داری سنتی آشنایی داشته‌اند، آوردۀ علمی جدیدی ندارد، الا اینکه تقریر فشرده و اخیر سروش را از مواضع پیشینش درمی‌یابند، و از ابرام او بر وجوه آسیب‌ناک دین‌ورزی فقیهانه و سنتی اطمینان حاصل می‌کنند. از این منظر می‌توان اهمیت این مناظره را خرده‌جهدی جدید برای احیای پروژۀ «روشنفکری دینی» سروش دانست.

دست‌آورد دیگر این مناظره، آگاهی از وزن مواضع مقابلِ روشنفکری دینی، و نیز البته مشاهدۀ نوعی تنوع در گفتمان دین-فقهِ سنتی است. هرچند تلاش ابوالقاسم علیدوست را می‌توان همچنان دفاع از نگاه حداکثرگرایانه دربارۀ سنتِ فقهی و فقه سیاسی دانست، اما تفاوت نسبتاً قابل ملاحظه‌ای بین مواضع این فقیه، با منظر یک فقیه حداکثرگرای دیگر، یعنی سیدمحمدمهدی میرباقری دیده می‌شود. توضیح این که: میرباقری را می‌توان به معنی دقیق کلمه فقیهِ ماکزیمالیست-اکسکلوسیویست-رادیکال (حداکثرگرا-انحصارگرا-افراطی) در تلقی از دین دانست. یعنی کسی که معتقد است نه فقط علوم انسانی و حقوق و سیاست، بلکه حتی علوم فنی و مهندسی و کشاورزی و صنعت هم (و به عنوان مثالی از خودش: قابلمه هم) اسلامی-غیراسلامی دارد، و انواع غیراسلامی آنها که یاد شد، طاغوت و باطل‌اند. در حالی که ابوالقاسم علیدوست، دست‌کم به گواهی این مناظره، اگرچه به بسط فقه، از جمله در سیاست، اعتقاد دارد، اما دامنۀ آن را تا «هواپیماسازی اسلامی» (مثال از علیدوست) نمی‌گشاید.

پس آیا اذعان به این که این مناظره حاوی نکات جدیدی در مواضع طرفین نیست، آن را به‌کلی فاقد اهمیت می‌کند؟
 به نظر می‌رسد نه. برای توضیحِ اهمیتِ انتشار این مناظره و توجه دوباره به مضامین هرچند مکرر پروژۀ فکری سروش و مشاهدۀ رغبتش به گفتگو با نهاد سنتی دین، و نیز درک موضع مقابل، می‌توان وجوهی را فهرست کرد:

  • به گواهی نتایج مطالعات جامعه‌شناختی در فهم تحولات ارزشی و نگرشی ایرانیان، هنوز جامعۀ ایران جامعه‌ای دینی به حساب می‌آید. هنوز درصد قابل ملاحظه‌ای از مردم به دین اسلام به چشم یک جهان‌بینی معنابخش به زندگی می‌نگرند. بر این اساس علاوه بر پرسش‌های بنیانی هستی‌شناختی، در رفتار معنوی-دینی و عبادات، درصد غیرقابل انکاری از مردم نگاهی به آموزه‌های دینی دارند.
  • هنوز بخشی از نظام قانونی و هنجارگذار حقوقی در ایران متأثر از فقه است. هنوز قوانین جاری در کشور در موضوعاتی مانند: ارث، دیه، فیصلۀ دعاوی حقوقی در معاملات، و نیز حقوق جزا و مجازات، زیر نفوذ فقه اسلامی است. بر این اساس مردم را برای استیفای حقوق خود از توسل به برخی احکام و رویه‌های دینی گریزی نیست.
  • به رغم اذعان به موارد یاد شده در (1) و (2)، پرسش‌های عمیقی خاطر دینداران را، هم در سطح نظری و جهان‌نگری و رفتار عبادی، و هم در سطح مباحث اجتماعی-حقوقی می‌آشوبد. عدۀ کثیری از مردم، از رویه‌های حاکمیتیِ متأثر از فقه، در مسائلی مانند: فلسفۀ حجاب، روابط زن و مرد، تفاوت‌ها و تبعیض‌های مشهود در حقوق زنان؛ در مقدار دیه و شهادت (گواهی) در دادگاه و حق طلاق، و حتی اموری مانند حق خروج از کشور بی-با رضایت همسر، و نیز حق سقط جنین و مانند آن، راضی نیستند. بر این اساس در میانۀ این دو راهه که: یا الف) دیندار باشم و همۀ مضایقی را که فقه سنتی بر حقوق اساسی انسان می‌افکند تحمل کنم، یا ب) برایِ احقاق حقوق اساسی خود از دین ببُرم، گفتمان روشنفکری دینی به بیان ساده و مجمل در صدد طرح گزینۀ ج است: می‌توان دیندار بود و تنها در عبادات به فقه رجوع کرد، آن هم فقهی پالوده شده و عبور کرده از صافی‌های اخلاقی و کلام جدید؛ اما در زندگی اجتماعی و فردی، از عقل عرفی و اخلاق مدد جست.

با عنایت به این ملاحظات، حال می‌توان این نزدیک‌به شش ساعت مناظره-گفتگو بین سروش و علیدوست را به امید مشاهدۀ چالش بین دو گفتمانِ اعتناکننده به نقش و تأثیر «دین در دنیای کنونی» پی گرفت. جناب سروش در این مناظره به مثابۀ روشنفکری دینی خواستار قبض فقه، و منتقد تعارض‌های نهادینه شده در تاریخ فقه بین اقتضائات عقل و اخلاق با آموزه‌های فقهی است. در حالی که جناب علیدوست از موضعِ فقیهی متأمل در مقتضیات دنیای جدید، خواستار بسط فقه است و مدعی است که در سنت فقهی غلبه با ملاحظات اخلاقی و عقلانی بوده است و این اندازه شکاف بین فقه با عقل و اخلاق که سروش مدعی آن است، مقرون به صواب نیست.

در سه بخش مناظره‌ای که تحت نام کلی «شریعت و عقلانیت» شکل گرفته است، بخش نخست به گسترۀ فقه اختصاص یافته؛ بخش دوم بیشتر به نسبت فقه و عقل متمرکز است؛ و بخش سوم با عنوان فقه و عرف معنوَن شده است.

پرسشِ هدایت‌کنندۀ مناظره به اختصار چنین است: «سروش از موضع روشنفکر دینی، و علیدوست از موضع عالم دینیِ پایبند به سنتِ فقهی، “امکانات و ظرفیت‌های فقه” را، به‌ویژه نظر به تصادمی که فقه با عرف، مصلحت و مدرنیته می‌کند، چگونه ارزیابی می‌کنند؟»

پاسخ سروش بدین پرسش با این اشارات آغاز می‌شود:

«با هیچ حکمِ درون-فقهیِ هیچ فقیهی در نپیچیده‌ام. عمده بحثم بیرون فقهی است» او بلافاصله می‌افزاید که اما با این مدعا که «فقه هم غنای حکمی دارد و هم غنای برنامه‌ای» یعنی هم می‌تواند قانون بدهد و هم می‌تواند مدیریت کند، نمی‌تواند موافق باشد و آن را به چالش می‌کشد. از نظر او فقه را (به خلاف نظر آقای علیدوست) نباید بسط داد، بلکه باید آن را قبض کرد. و تصریح می‌کند: «من طرفدار یک فقه “حداقلی” هستم، نه فقه “حداکثری”. برای سامان‌دادن به زندگی‌مان در این روزگار به دانش‌های دیگر نیاز داریم، نه فقه فربهی که بخواهد هم جای قانون را بگیرد و هم برنامه بدهد و هم مدیریت کند».

نمونه‌هایی که سروش برای آشکار ساختنِ مضایق فقه سنتی به یاد می‌آورد، این است که: «قرن‌ها گذشت و فقیهی علیه برده‌داری چیزی نگفت. پس از آن که برده‌داری در دنیای جدید منسوخ شد، فقیهان هم آمدند تا برای جایگاه برده‌داری در فقه علاجی بیابند. مسائلی مانند “حقوق انسان” در فقه مغفول بوده است. فقه اصولاً “تکلیف‌بنیان” است و “حقوق” در آن چندان جایگاهی ندارند. بله از برخی حقوق در آن خبری هست، اما حق انسان در آن، آن جایگاه را ندارد که در دانش‌های نوین دارد. فقه اگر حرفی داشته باشد، در عرصۀ عبادیات است». ناگفته نماند که دغدغۀ سروش علاوه بر حقوق انسانی، دغدغۀ حفظ اعتبار دین هم هست و از این که بسیاری احکام اجتماعی سنت فقهی در مقایسه با آموزه‌های رقیب در غرب، کهنه و فاقد کارآمدی لازم است ابراز ناخرسندی می‌کند و می‌گوید: «برای مسائل زندگی انسان امروز، مانند رهن و اجاره، یا قوانین جزایی برای جلوگیری از جرم، فقه نمی‌تواند بگوید من قوانینی دارم که از قوانینی که در اروپا و آمریکا جاری است برتر و مؤثرتر باشد».

سروش در نقد فقه به احکام اجتماعی بسنده نمی‌کند و بر آن است که حتی در عبادات، فقه ظاهرگرا است و عبادتِ فقیه‌پسند حتی معنویتِ فردی-درونی مؤمن را تضمین نمی‌کند و در این نقد به انتقاد غزالی از عبادتِ صرفاً فقهی و دور از دغدغه‌های معنوی-عرفانی استشهاد می‌کند. به زعم سروش: «حتی احکام عبادی فقه هم از اخلاق تهی است، چندان که از آنها برای رشد معنوی چیزی در نمی‌آید. دریغا که فقه ما بریده از اخلاق است».

با چنین شروعی در قسمت اول مناظره، سروش با بیانی احترام‌آمیز نسبت مخالف بحثی خود، که برای رصدکنندگان سابقۀ تقابل سروش با مخالفانش می‌تواند جالب باشد، یادآوری می‌کند که: «البته آقای علیدوست به این نکته [یعنی ضعف‌های فقه از جهت توجه به حقوق بشر و اقتضائات اخلاق] توجه کرده‌اند، اما چه اندک و چه دیر (به قول فرنگی‌ها: too little too late). اگر فقیهان ما امروز حکمی مانند سنگسار را لغو کردند، به دلایل بیرون فقهی بوده؛ گفتند اجرای این حکم موجبِ وَهن اسلام است. اما فرض کنید همۀ مردم جهان شیعه شوند، مسلمان شوند، آیا در آن صورت این حکم باید اجرا شود؟» و در اینجا است که با اشاره به رأی غزالی در آسیب‌شناسیِ فقه می‌گوید: «این فقه، اسلام‌آوردن زیر سایۀ شمشیر را نیز روا می‌دارد، در حالی که چنین اسلامی به درد آخرت نخواهد خورد. فقهی که تبعیض را میان کافر و مؤمن، میان زن و مرد، میانِ بَرده و مولا جاری می‌کند، و بریده از علومی مانند انسان‌شناسی و حتی علمِ کلام است. علم فقه اخسّ علوم شرعی است. من [سروش] فکر نمی‌کنم مصلحت جامعۀ مسلمین در: این همه حوزه را تجهیز کردن، این همه مجتهدِ مفتی تربیت کردن، این همه رسالۀ فقهی نوشتن و در فروع غوطه‌ور شدن باشد؛ و راه‌حل و برون‌شوی مشکلات‌شان در گرو این باشد».

و نکتۀ فرجامینی که در این مختصر جای طرح دارد، استناد سروش است به آیه‌ای از قرآن که به زعم سروش نه تنها مؤید بسط فقه نیست، بلکه اشارتی دارد به منظری که قبض فقه را می‌خواهد. یعنی، قبض فقه فقط مطلوب اندیشمندی مدرن نیست، بلکه با نیت شارع نیز سازگار است. او با یادآوری آیا 101 از سورۀ مائده می‌گوید: «خود قرآن فتوی به قبض فقه می‌دهد. قرآن می‌گوید: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ. مفسرانی مانند مرحوم آقای طباطبایی نوشته‌اند منظور این آیه احکام فقهی است».

پاسخ علیدوست نیز در عینِ کمال احترام، صریح است:
او این گونه آغاز می‌کند که: «دوگانه‌سازی‌های نامقبولی در آراء و سخنان آقای سروش هست. آیا اگر معتقد به بسط فقه باشیم، این نشان از آن دارد که به دیگر علوم احتیاج نداریم؟ فقه اگر می‌خواهد کاشف از شریعت باشد، به معنای فربهی بدون برنامه نیست… منظور ما ریاضیات اسلامی، فیزیک اسلامی و شیمی اسلامی نیست، اما ما می‌توانیم فقه سیاسی داشته باشیم». علیدوست همچنین اشکالی را که سروش بر اساس فاصله داشتن از اخلاق بر فقه وارد می‌داند، رد می‌کند و اظهار می‌دارد: «در فقه گزارۀ غیراخلاقی نداریم. اگر چنین چیزی پیدا شد، یا آن اخلاق اخلاق واقعی نبوده، یا آن حکم فقه، فقه واقعی نیست. این که گفته شده نماز فقهی با اخلاق سازگار نیست، از آنجا که مثلاً دروغ گفتن موجب بطلان نماز نیست، این سخن دقیق نیست، چرا که فقیه متولی شرایط نماز است، فقه فی‌المثل می‌گوید نمازی که پشت به قبله باشد باطل است، و اگر شرایط فقهی نماز رعایت شود آن نماز صحیح است، و این ربطی ندارد به این که در جای خود گفته شود دروغ اخلاقاً جائز نیست. چرا انتظار داریم حکم ناروا بودن “دروغ” به احکام فقهی “نماز” پیوند بخورد؟

از نکات مورد تأکید علیدوست در این مناظره تعیین «گسترۀ شریعت» است. او با تفکیک دو نگاه «حداقلی» و «حداکثری» از «گسترۀ شریعت» موضع خود را در میان این دو اعلام می‌دارد. به گفتۀ او: «نظر حداقلی: محدود می‌شود به آن مقدار احکام که مربوط است به اینکه خدایی و قیامتی وجود دارد. نقطۀ مقابل که می‌شود آن را نظریۀ شمول نامید، به اصطلاح مدعی است لا رطبِ و لایابس الا این که شریعت در آن باره نظر دارد. در این میان نظری هست که می‌گوید مثلاً هواپیماسازی اسلامی نداریم. بسیاری چیزها که در شریعت آمده شیوه‌های اجرای [متناسب با زمان] است که اینها [با گذر زمان] می‌رود کنار. پس من به بسط ناموجه قائل نیستم». و بدین‌سان علیدوست صف خود را از آن دسته سنت‌گرایان که حتی برای علوم پایه و مهندسی نیز به تفکیکِ اسلامی-غیراسلامی هستند، جدا می‌کند.

علیدوست در پاسخ به آن ایراد سروش که می‌گوید فقه اسلامی «تکلیف محور» است و نه «حق محور» و دغدغۀ اخلاق ندارد، این گونه پاسخ می‌دهد که: «آیا مگر نه این که [بر اساس آموزه‌های فقهی] دروغ، و خیانت در امانت حرام است؛ آیا تعاونوا علی البرّ والتقوی واوفوا بالعقود، در فقه نیست؟ چرا ما [جز عبادات] سایر ابواب فقه را در نظر نمی‌گیریم. در کتاب‌هایی مانند مکاسب محرمه، در شهادتِ شاهد عدالت را مطرح می‌کنند، مبحث گناهان کبیره هم در بحث شهادات فقه مطرح می‌شود. مباحث اخلاقی مانند انفاق و احسان و ایثار هم در فقه وجود دارد». علیدوست از موضع کسی که با پیشرفت‌های علمی و دست‌آوردهای دنیای جدید مشکلی ندارد، اما در وجوه فرهنگی و اخلاقی و معنوی پایبندی به زندگی دینی و شریعت‌مدار را ضرور می‌داند، می‌گوید: «اگر نگاه جامع داشته باشیم و همۀ ابواب فقه را در نظر بگیریم خواهیم دید که اگر فقه به‌طور جامع حاکم باشد جامعه به سعادت می‌رسد. یعنی علاوه بر آن مباحث شهادات و گناهان کبیره و عبادات، مباحث فقه سیاسی هم مطرح هستند».

سرانجام در مقام یادآوری امهات منظر علیدوست می‌توان به گره زدن مسئلۀ «انتظار از دین» با آنچه او «نصوص مبیّن مقاصد» می‌نامد اشاره کرد. علیدوست به تبع سنت تفکر شیعی، در تشریح نصّ، علاوه بر آیات قرآن به اهمیت توجه به روایات و احادیث تأکید دارد. او که توجه به قرآن را نقطۀ مشترک منظر خود یا منظر سروش می‌یابد، به تخفیف جایگاه روایات و احادیث در مواضع سروش اعتراض می‌کند. علیدوست می‌گوید: «با آقای سروش مشترکاتی داریم، اما سیاست ما متفاوت است. ایشان می‌خواهند «تراث» را به تعبیری شخم بزنند. و به تعبیری این مواجهه آقای سروش را می‌توان یک کتاب‌سوزان مدرن دانست! چون روایت معتبر را به اندازۀ انگشتان دست و نه بیشتر می‌دانند. سیاست ایشان تخفیف و تحقیر فقه و حدیث است. اما سیاست ما چنین نیست. ما نمی‌گوییم فقه قابل نقد نیست، اما باید همین تراث را پایه قرار بدهیم و البته آن را تکمیل کنیم».

سروش را هم البته بدین اعتراضات پاسخی است که علاقه‌مندان می‌توانند برای آگاهی از آن به اصل پوشۀ صوتیِ مناظره رجوع کنند.

پایان

.


.

[1] . مصراع از غزلی از قیصر امین‌پور.

.


.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *