در آراء اندیشمندان سیاسی چون ارسطو، هابز، لاک، و روسو ارتباط وثیقی میان آراء سیاسی و نظرات روانشناختی ایشان پیرامون سرشت انسان برقرار بوده است. با تفکیک هرچه بیشتر علوم در سدهی بیستم این رابطه گسست و اندیشمندان سیاسی مطالعهی سرشت انسان را به روانشناسی و زیستشناسی وانهادند.
طی دهههای اخیر با گسترش رویکردهای تجربهگرایانه در علوم انسانی مسیر گذشتگان در مسیری نو ادامه یافت و بار دیگر به سرشت انسان در مطالعهی سیاست توجه شد. با این تفاوت که اینبار سرشت انسان به نحوی تجربی بررسی میشد.
در این گفتار که در اول اسفند، روز جهانی عدالت اجتماعی در گروه دیدگاه حلقهی نو برگزار شد، هادی صمدی توضیح میدهد که روانشناسی و زیستشناسی تکاملی چه پیامهای جدیدی برای عدالت اجتماعی در پی دارند.
در بخش نخست گفتار، به یافتههایی اشاره میشود که همزمان وجود دو گرایش متعارض را در انسانها نشان میدهند: یافتههای مبتنی بر وجود دورویی اخلاقی (که نشان میدهند ما شعار انصاف میدهیم اما منصفانه عمل نمیکنیم) و یافتههای که در جهت مقابل بیانگر وجود انصاف، به ویژه در کودکان، هستند. بررسی شرایطی که هر کدام از این دو وجه متعارض در ما غلبه دارند درسهای آموزندهای برای رسیدن به جهانی عادلانهتر در بر دارد.
در بخش دوم بیان میشود که بر خلاف خوانشی سنتیتر، که از نظریهی تکامل در دفاع از نابرابریهای فزاینده بهره گرفته میشد، منظری از تکامل زیستی در دفاع از جهانی عادلانه وجود دارد.
در بخش انتهایی بیان میشود که یافتههای روانشناسی نشان میدهند که ادبیات و سینمایی که به حاشیه راندهشدگان جامعه میپردازند میتوانند گامی مهم در جهت افزایش همدلی عمومی برای کاهش نابرابریهای ناروا بردارند و بنابراین نباید با برچسب «سیاهنمایی» طرد شوند.
.
.
عدالت اجتماعی و سرشت انسان
سخنران: هادی صمدی
دانلود فایل صوتی این جلسه
شنیدن در انکر | اسپاتیفای | کستباکس
.
.
در mainstream philosophy در جریان غالب فلسفه غرب یک حس مقابله و ضدیت غیر منصفانه نسبت به Christianity مسیحیت مشاهده می شود. تجربه گرایی، طبیعت گرایی، اوپریشنالیسم و فیزیکالیسم در شکل غالب خود ( شاید نه در تمامی افراد بدون استثناء ) بلکه در جریان حاکم مقابله با مسیحیت و به شکل غیر منصفانه ای مقابله و شاید بتوان گفت دشمنی با مسیحیت دارد. پس از دورانی با ظهور افرادی غیر طبیعی که مطالعه سبک زندگی و سلامت روانی ان ها توصیه پذیر است باز به شکلی غیر منطقی ضدیت ب ا کاتولیسزم مسیحی تبدیل به ضدیت و دشمنی و تعصب ضد دینی شد. با فرض باطل بودن باور دینی ، هنوز این مواضع مبتنی بر برهان و انصاف نبوده اند.
فلاسفه ای با سبک زندگی بسیار غیر متعارف و سلامت روحی قابل مطالعه دین را تحقیر ، تحقیر، تحریفو و با مغالطات تنزیل به خرافه کردند . بسیار خوب مدعی علمی بودن شدند که می دانیم روششان و گفته هایشان نه تطابق با روش معمول دانشمندان داشت و نه موضعشان بر پایه برهان بود و هست. ان ها مفهوم خدای دین را کاذب فرض کردند و جای ان تکامل را گذاشتند. تکامل تبدیل به کلاه جادویی شده که همه چیز از توی ان بیرون می اید: ذهن، زبان، معرفت، تکامل جانوران، تکامل گیاهان، حتی جهان غیر زنده!
آیا این نا معقول نیست که طبیعت ای که حتی بوجود امئنش و یا وجود بدون توضیح اش قابل توضیح در چهارچوب نگاه تکامل نیست و یا ناقص و مبهم است بر جای خدا بنشیند.
استاد جان، مطلب این صفحه ارتباطی به اثبات خدا و دین ندارد. پر واضح هست که فایل رو نشنیده اید. که اگر شنیده اید، متوجه ربط نوشتارتون به بحث نمی شم. جز اینکه خب مبنای بحث ادعاهای دینی نیست. گمان می کنم این نظرتون رو ذیل تمام بحث های فلسفی که مبنای تجربه و علم و طبیعت (هر چیزی جز دین) دارند پیوست کردید.
کامنت بالا سخنی از ارتباط داشتن با اثبات خدا نگفته است. ربط سخن هم روشن است که مبنای اخلاق است. آیا مبنای اخلاق را می توان مانند هابز و دیگران توضیح داد یا نه.