بازخوانی اندیشه سیاسی و فرهنگی آیت‌الله میرباقری

بازخوانی اندیشه سیاسی و فرهنگی آیت‌الله میرباقری

بازخوانی اندیشه سیاسی و فرهنگی آیت‌الله میرباقری

نویسنده: امید قائم‌پناه

اخیراً سخنانی از آیت‌الله میرباقری مورد توجه قرار گرفته که بیان می‌کنند از جایی به هر حال سطح درگیری تشدید می‌شود و برای دستیابی به هدفمان حتی می‌ارزد که نصف عالم هم کشته شوند. به همین بهانه ذیلاً مروری بر اندیشه‌های سیاسی و فرهنگی ایشان کرده‌ام که عمدتاً در کتابشان به نام «در شناخت غرب» مطرح نموده‌اند.
آیت‌الله میرباقری در کتاب مذکور می‌نویسند معرفت و شناخت، بُعد دارد؛ هیچ شناختی بدون بُعد نیست و اساساً بُعد مقوم معرفت است و در همه مراحل شناخت، حضوری دائمی و فراگیر دارد. یعنی اگر بُعد اسلامی است، این بُعد در همه مراحل شناخت نیز وجود دارد و صرفاً در پرتو همین بُعد می‌توان امور را شناخت. در واقع ما شناخت خنثی نداریم و تمام شناخت و حتی توصیف ما نیز باید جهت‌دار و از دریچه‌ای خاص (اسلامی) باشد. غرب‌شناسی ایشان نیز به همین سیاق، تنها با بُعد معارف و مبانی اسلامی ممکن است.

اما بُعد مورد نظر ایشان دقیقاً چیست؟ ایشان می‌گویند اولاً عالم مخلوق خدا است و موجودات قائم به وجود اویند، ثانیاً خدا قیوم و رب عالم است و عالم را به سمت کمال پیش می‌برد. حال اراده انسان بر اساس این که تابع اراده و ربوبیت خداوند باشد یا نباشد منجر به شکل‌گیری دو جریان می‌شود:

۱. جریان عبودیت و بندگی

۲. جریان معصیت و طغیان

از نظر ایشان غرب پس از رنسانس نیز جریانی در معصیت و طغیان علیه مذهب بوده و پایه‌های آن عبارتند از اومانیسم، لیبرالیسم و راسیونالیسم. اومانیسم یعنی انسان حق دارد خودش نحوه زندگی خود را رقم بزند و خداوند حق ندارد برای او تعیین تکلیف کند، چیزی که امروزه به آن حقوق طبیعی انسان می‌گویند. لیبرالیسم به معنی آزادی از بندگی خداست؛ راسیونالیسم نیز یعنی تکیه بر عقل مستقل از وحی. بنابراین ستون‌های تمدن غربی، جملگی به معنای خروج از بندگی خدا هستند و ذیل جریان عصیان قرار می‌گیرند. جهانی‌سازی غربی نیز تنها بر پایه همین مفاهیم رخ می‌دهد. در جهانی سازی، همین مبانی در شکل سیاست، فرهنگ و اقتصاد توسعه می‌یابند و در کل جهان حاکم می‌شوند. در واقع غرب، در پی حاکمیت جریان عصیان در جهان است و می‌خواهد جریان بندگی و عبودیت خداوند را به محاق ببرد. غرب به این منظور ابتدا با فعالیت‌های فرهنگی و رسانه‌ای، هویت و اراده مورد نظر خود را ترویج می‌کند و سپس به دنبال محقق کردن نظام سیاسی لیبرال دموکراسی و شبکه‌های اقتصادی هماهنگ با آن، یعنی بازار آزاد است.
اما در سوی دیگر، انقلاب اسلامی حرکتی در جریان بندگی و عبودیت است و این رسالت را دارد که در پی جهانی‌سازی معنویت و جریان بندگی باشد. انقلاب اسلامی درست نقطه مقابل غرب، به دنبال استقرار خداپرستی در دنیا است. ایشان می‌گویند این رسالت بدان معناست که با جریان متضاد یعنی جریان معصیت که غرب امروز در آن جریان سیر می‌کند، به صورت بی امان درگیر خواهیم شد. ایشان بر این باورند که هم‌اکنون موازنه جهانی به نفع تمدن اسلامی در حال تغییر است و دست و پا زدن غرب هم به دلیل آگاهی به این موضوع است که جریان عالم به نفع عبودیت و بندگی پیش می‌رود‌.
ایشان سپس بیان می‌کنند که اگر می‌خواهیم به هدفمان برسیم باید غرب را در سطوح مختلف بشناسیم نه صرفاً غرب جغرافیایی. بنابراین همانطور که ایشان در کتابشان آورده‌اند، غرب‌شناسی به معنای شناخت شجره خبیثه شیطنت ابلیس و دنیاپرستی است که در غرب، در راستای یک جریان تاریخی رشد کرده است و ما برای مقابله با این جریان باید تئوری خودمان را داشته باشیم، یعنی تمام شاخه‌های دانش از جمله جامعه‌شناسی و انسان شناسی و فلسفه و علوم طبیعی مبتنی بر جریان عبودیت را می‌بایست داشته باشیم. در واقع علوم، قانون، نظام مدیریتی ما باید هماهنگ با جریان خودمان باشد و نمی‌توان از همان دانش‌های جریان طاغوت گرته‌برداری و استفاده کرد.
به باور ایشان انقلاب اسلامی در مقابل این جریان، باید مدرنیته را از اساس نفی کند چراکه مدرنیته، دینی نیست. در تمدن اسلامی مد نظر ایشان نمی‌توان بخشی از مدرنیته را پذیرفت یا دست به اصلاح قرائت دینی زد. او صراحتا مدرنیته اسلامی و اصلاح قرائت دینی را انکار می‌کند و آن را حرکتی در ذیل همان مبانی غربی می‌داند و اساساً اسلام را به هیچ شکلی و در هیچ جزء و بخشی قابل سازگارسازی با مدرنیته نمی‌دانند. لذا جایگزین او برای مدرنیته اسلامی و اصلاح قرائت دینی، دیدگاهی است به نام تمدن اسلامی. برای دستیابی به تمدن اسلامی می‌باید ابتدا تمام نظام مفاهیم بر اساس جریان عبودیت تولید شوند، سپس نظام توزیع هماهنگ و در نهایت ساختار مناصب نیز متناسب با آن ایجاد شوند تا آنگاه مجاری حسی بشر، در زمینه توسعه معنویت کنترل شود و تمدن اسلامی در معنای حقیقی خود ساخته شود.

با این وصف، ایشان به شدت منتقد تفکر التقاطی‌اند و معتقدند از عقل مستقل از وحی به هیچ عنوان نمی‌توان استفاده نمود؛ اما درباره استفاده از محصولات مدرنیته نظیر تکنولوژی چطور؟ ایشان معتقدند تکنولوژی و محصولات غربی، اخلاق و فرهنگ خاص آن دیار را به تدریج بر ما تحمیل خواهد کرد. اما از طرفی اکنون نمی‌توانیم آن را حذف کنیم، بلکه باید بتوانیم به نحوی کلیت آن را در دستگاه تمدن اسلامی خود هضم و حل کنیم. در واقع باید بتوانیم به آن، بُعد عبادی و بندگی دهیم. بنابراین برای دست یافتن به این هدف باید از این مجموعه (تکنولوژی و محصولات غربی) به نحوی استفاده کنیم که آن را در اهداف و نظام فکری خود منحل کنیم‌. یعنی جهت استفاده باید منطبق با تمدن اسلامی باشد، اساساً اسلامی‌سازی (اعم از دانشگاه و غیره) چیزی جز این نیست. پس ما با همان تکنولوژی غربی باید به ستیز و جنگ با آن برویم، البته ستیز غیر از حذف است و مثلاً می‌تواند به این کیفیت باشد که به ناچار از آن استفاده کنیم اما به انگیزه و هدف منحل کردن آن دستگاه و جریان! یعنی ما باید در یک روند و برنامه‌ریزی خاص، آن را به چیزی علیه دشمن تبدیل کنیم و آن را منحل کنیم و تدریجا تمدن خود را بسازیم.

در نظر ایشان پس از کنار رفتن کمونیسم و سوسیالیسم، اکنون دنیا صحنه نبرد میان اسلام و کاپیتالیسم است که یکی بر محور توسعه و جهانی‌سازی عبودیت و توحید است و دیگری جبهه استکبار بر خدا است. این دو نظام به دنبال توسعه همه جانبه‌اند و در نتیجه طبیعی است که در یک نقطه‌ای با هم برخورد نظامی (یعنی به انگیزه حذف دیگری) داشته باشند چراکه هر دو سو، به دنبال توسعه خود هستند که در جهان خود را نیروی غالب نشان دهند. این جنگ، جنگ میان عبودیت و طاغوت یا حق و باطل است و از آن گریزی نیست. این جنگ، هر چند خسارت دارد اما یک جنگ کاملاً مقدس است که خاصیت‌هایی دارد از جمله پرورش روحی انسان. او معتقد است حتی در تحلیل مادی این جنگ نیز چه بسا لازم باشد هزینه‌های زیادی متحمل شد چراکه بالاخره این هزینه‌ها بازگشت دارند، چون وقتی توانستیم موازنه قدرت را تغییر دهیم، این ما هستیم که منابع اقتصادی را تامین می‌کنیم. البته که این مسیر نیاز به فداکاری دارد و اساساً استراتژی برای غلبه بر کفر، استراتژی غلبه خون بر شمشیر و شهادت طلبی است که امام (ره) نیز آن را دنبال می‌کردند. ایشان صریحا می‌گویند: «ما می‌بایست خون بدهیم و از طریق خون دادن در جامعه جهانی ایجاد بصیرت و بیداری کنیم». همچنین در این مسیر همواره باید به خاطر داشت که امداد الهی هم معادلات را بر هم خواهد زد و اصلی‌ترین معادله هر میدانی است.

ایشان در فصلی از کتاب به این نکته اشاره می‌کنند که انقلاب اسلامی تاکنون بیشتر به بُعد سیاسی توجه و تمرکز داشته و در بعد فرهنگی ضعیف عمل کرده چراکه فرهنگ غرب، وزن سنگینی در جامعه پیدا کرده و تلقی حداقلی از دین بر جامعه حاکم شده. به این معنا که جامعه تصور می‌کند که اکثر مسائل را می‌تواند با تجربه و عقل مستقل از وحی، و بخشی از مسائل را هم با وحی حل کند. لذا نیاز به یک انقلاب فرهنگی داریم که این تلقی حداقلی جامعه از دین، حداکثری شود و همه شؤون حیات را ساماندهی و موضع ما را نسبت به آن (تلقی حداکثری از دین) تعریف کند. یعنی افراد جامعه بر اساس موضعشان نسبت به جریان عبودیت شناخته شوند. وقتی چنین تلقی حداکثری حاکم شد، آن‌گاه جامعه نیز خواهد دانست که صنعت و علم غربی یا شرقی، نمی‌توانند با دین هماهنگی داشته باشند. در تلقی حداکثری، در هیچ موضوعی نباید به تجارب و عقل مستقل از وحی رجوع کنیم، بلکه تماماً باید از وحی تبعیت نمود.

224 نظر برای “بازخوانی اندیشه سیاسی و فرهنگی آیت‌الله میرباقری

  1. شرح ایشون از غرب،ناشی از ادراک شخصی ایشون هست، نه واقعیت غرب.
    اشکالی نداره که ما درک شخصی ارائه کنیم اما این درک ما باید بتونه همه مفاهیمی که در ادامه طرح میشن رو توضیح بده و در نهایت تبیینی ارائه کنه که پاسخ صادق و قانع کننده ای به مسائل بده،آیا ج.ا به عنوان راه حل طبقه روحانیت تونسته به مسائل سیاسی،اجتماعی و اقتصادی انسان امروز پاسخ بده؟فکر نمی کنم جواب خوشایندی چه از طرف اندیشمندان و دانشمندان مستقل و چه از طرف مردم کف جامعه به این پرسش داده شده باشه.

    1. That’s a trusim.
      مگر ایشان باید با درک شما غرب را بشناسند. ممکن است تبیین ایشان , hermenautics, , discourse analyis , pragmatics , semantics, conceptual analysis
      , you name it ,
      exegesis مطابق، قریب ، مغایر با وربیاژ مغالطه آمیز text و یا universe of discourse و غیره و یا طبق سخنان لاکان و یا نگاه دریدا و … سازگار یا ناسازگار باشد اما جالب است که خصومت و تعصب کورورانه جامعه ضدایرانی میگوید ایشان فهم خودشان را از فلسفه غرب دارند! مگر ایشان می تواند فهم کس دیگر را داشته باشند؟ خوب هر کسی فهم خودش را دارد. مگر شما فهم من را از فلسفه غرب دارید؟
      ایرانی مخاطب کاملا آشنا با ایراد گیری ، مغالطه دشمنی و تعصب کور القاء شده به جامعه prejudiced ضد ایرانی ضد روحانی و هر چه فکر و اندیشه غیر از وربیاژ‌ parrot learning پر غلط community مفسر فلسفه غرب و بد تر از آن عوام پیرو آنان است.
      این فرد می تواند خوب، بد، درست و یا نادرست و … متون را تبیین کنند. قطعا ایشان باید درک خودشان را داشته باشند. اتفاقا این اشکال و فلج فکری جامعه‌ای است که خودش تنها با خودش سخن می‌گوید و همه کسانی که دچار توهم و ضعف و حقارت و تحقیر ایران و ایرانی نیست را مورد حمله قرار می‌دهد.
      A little knowledge is a dangerous thing.
      وحشت جامعه مدعی فلسفه غرب حیرت آور و تأسف انگیز است.
      شما هم commentatorعزیز تلاش کنید فهم خودتان نه ترجمه‌های پر غلط از متون غربی را داشته باشید.

  2. I forgot to pen this critical line:
    در نگاه آمریکا و غرب تسلیح بزرگترین predator regime در تاریخ بشریت حمایت از دموکراسی و sovereintyحق حاکمیت و فرستادن ترقه به فلسطینی بدبخت تروریسم است.
    به همین ترتیب،
    داشتن اندیشه و فکر برای ایرانی خسته از مهملات 2600 ساله میتولوژی و anti mythology ‌یک سلیقه همیشه ناموق ، جرم محسوب می‌شود. هیچ کس اجازه مخالفت با dogma و یا cannons ‌(فهرست افکار مجاز) اساتید حرفه‌ای مترجم‌خوان را ندارد و گرنه گفته می‌شود ایشان فهم خود را از فلسفه غرب دارند!
    تا حرفه ای گر یاین community شناخته و اشتباهات آنان برای جامعه دانشگاهی آشکار نشود وطن برده دیگران خواهد ماند: برده فکری، تکنولوژيک، اقتصادی و ad infinitum

    1. مغالطه گزاره ای بد است چون شباهت به نظر فلانی دارد!
      بهتر نیست از تعصب ضد گروهی خاص که رسانهو دانشگاه با توهین و سرو صدا به راه اندختن در ذهن ما که نمی دانیم چه گفته‌اند با مطالعه و علم آشنا بشویم؟ شباهت مگر برهانی بریا درستی و یا غلطی نگاهی است. چقدر دانشگاه prejudice
      anti-clerical به جان مردم محاصره شده توسط رسانه ، اینترنت و دانشگاه انداخته. بهتر نیست مبانی فکری این روحانی را بدون تعصب ضد ایرانی ضد متافیزیکی کست خورده نسخه غلط و ایرانی فلسفه غرب مظالعه کنیم؟

  3. بسم الله الرحمن الرحیم با درود و سلام به روح بزرگوار حضرت امام و شهدای حق
    بنده مختصر وموجزعرض کنم در مورد نظر حضرت آیت الله میرباقری که یکی از خوانندگان پروپا قرص کتاب‌های ایشان و مقالات ایشان هستم باید عرض کنم در یک نگاه کلی حضرت آیت الله در واقع به نظر صائب امیر مومنان علیه السلام در جهان هستی معتقدندبدین معنی که ما بیشتر از دو راه یا دو انتخاب نداریم ( حق و باطل)،فرمایش حضرت این است که یا باید با حق باشید یا وقتی با حق نیستید باطل هستید گزینه میانه‌ای وجود ندارد و این یک واقعیت است نمی‌توان گفت که ما خدای خود را در قلبمان دوست می‌داریم اما به اوامر و نواحی حضرت اله جامه عمل و البته اخلاص نپوشانیم. در همین راستا جامعه غرب از نگاه اسلام و دین حق جامعه‌ای باطل با معیار اسلام تلقی می‌گردد بنابراین ما به عنوان مومن بایستی تمام تلاش خود را در جهت تبیین و تبلیغ دین حق و گسترش آن در جامعه جهانی انجام دهیم با تشکر

    1. بدونِ شناخت چگونه می توانید به این امر برسید ؟

      خواهشا نفرمایید ( مدیریتِ جهانی ) ، که آقایان در همین مدیریت کشور خودمان فرومانده اند .

      کافی است سری به چگونگی مدیریت در تمامی حوزه ها ( اعم از سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی ) همین کشور ایران بزنید و مشاهده بفرمایید که مدیریت و اصول مدیریتی چگونه هست .

      1. ۱.شناخت را لطفا تعریف بفرمایید.
        ۲. مگر کسی که برده لیبرالیسم نباشد می‌تواند زنده بماند تا بتواند مدیریتی در کشورش داشته باشد؟ با توجه به این که مالکان جان و هستی مردم جهان
        ۳. هر کس نظر آماده و تنبلی دیکته شده ماشین حقنه افکار the big brother را ندارد ، سوءمدیریت دارد. اینقدر عقب ماندگی فکری حیرت داره.

    2. جناب رحیمی نیا
      آیا شما می‌توانید با لااقل یک جریان جریان حق حق و یک جریان باطل باطل را در دنیا مثال بزنید
      که ما از یکی تبعیت و از دیگری بیزار باشیم؟
      حتی جریان باطل باطل هم در دنیا وجود ندارد .
      شما گر اسرائیل را هم مثال بزنید عنوان منحوس‌ترین و جنایتکارترین جریان باطل دنیا باز هم در درون او زیبایی‌هایی وجود دارد که در جریان حق وجود ندارد و آن
      دموکراسی درونی است
      تلاش است
      تمدن سازی است
      شفافیت اینترا نشنال است .

        1. اتفاقا سرکار خانم شیما برخلاف تصورتان ایشان یعنی آیت الله میرباقری به خوبی وجه تمایز نقد مدرنیته و مدرنیته ستیزی یا نقد غرب و غرب ستیزی را می دانند . در یک کلیپی از سخنرانی شان دیدم که ایشان به چهار رویکرد در مواجهه با غرب یعنی غرب گرایی ، غرب گریزی ، غرب گزینی ، غرب ستیزی اشاره کرده و هر کدام را به خوبی توضیح می دهند و در نهایت سه رویکرد غرب گرایی ، غرب گریزی و حتی غرب گزینی را رد کرده و اگر نه به صراحت اما به طور تلویحی رویکرد غرب ستیزی را برمی گزینند .
          آیت الله میرباقری در این سخنرانی رویکرد غرب گزینی را به خوبی شرح می دهد که پیروان این رویکرد می گویند چیزهایی را از غرب می گیریم و چیزهایی را هم رد می کنیم . و نگاه برخی از پیروان رویکرد غرب گزینی را سطحی و برخی را عمیق می دانند .
          در نهایت ایشان این رویکرد را هم رد می کنند .
          آقای قائم پناه هم به این رویکرد آیت الله میرباقری در این مقاله پرداخته که از نظر آیت الله میر باقری مدرنیته باید از اساس نفی شود و نباید دست به اصلاح قرائت دینی زد .
          پس با توجه به توضیحات خود ایشان در سخنرانی اش که چهار رویکرد در مواجهه با غرب را به خوبی توضیح داده و سه رویکرد اول از جمله غرب گزینی را رد می کند و در مقابل به طور تلویحی و یا آشکار در مکتوبات و سخنرانی های خود از غرب ستیزی دفاع می کنند معلوم می شود که ایشان برخلاف بسیاری از حوزویان و روحانیون طیف سنتی تجدد ستیز اتفاقا وجه تمایز نقد مدرنیته و مدرنیته ستیزی را به خوبی متوجه شده و درک کرده اند . چون رویکرد غرب گزینی علی القاعده تا حد زیادی بر نقد مدرنیته و نقد غرب و قبول بخش هایی از آن یعنی غرب و مدرنیته استوار بوده و وقتی ایشان یا کسی دیگر حتی این رویکرد را هم به صراحت رد می کند و قبول ندارد معلوم است آگاهانه مدرنیته ستیزی و غرب ستیزی را برگزیده اند .
          ِآیت الله میرباقری هم جز همین طیف غرب ستیز بوده و ایشان این رویکرد خود یعنی غرب ستیزی را در موارد زیادی به صورت آشکار در مواضع و مکتوبات خود آشکار کرده و نشان داده و به صراحت نه فقط دو رویکرد غرب گرایی و غرب گریزی که حتی رویکرد غرب گزینی را که برخی چهره های روحانی طرفدار و مسئول در جمهوری اسلامی مثل حجت الاسلام خسروپناه از آن دفاع کرده و رویکرد خود دانسته اند ؛ حتی این رویکرد غرب گزینی را هم ایشان یعنی آیت الله میرباقری رد کرده و نفی کرده اند و قائل به یک تمدن اسلامی خالص و تقریبا مطلق و یا حداکثری هستند . لذا ایشان وقتی رویکرد غرب گزینی را شرح داده و رد می کند به خوبی معلوم است که ایشان وجه تمایز نقد مدرنیته یا نقد غرب را با مدرنیته ستیزی و غرب ستیزی دانسته و متوجه هستند .

          1. چیزی که به آن توجه ندارید ارزیابی آن چیزی است که شما با یک oversimplification یا ساده انگاری و ساده سازی معیوب افراطی ,,،,’غرب,,’می خوانید. اولا غرب monolithic و یک پارچه نیست. من باقری را نمی‌شناسم اما با آشنایی مختصری که از این افراد دارم ایشان هم غرب را یک پارچه توصیف، picture,)در معنای فعلی ابن واژه) و فهم نمی کنند. البته باید تحقیق کنم. غرب اگر به ساده سازی و ساده انگاری افراطی شما برای لحظاتی بپیوندیم باید برای جامعه غریب با غرب شناخته شود. تصور idealized از غرب دارید. اساتید کشور شما بخاطر کسب وجهه اجتماعی و بخاطر تصویر کلیشه ای ای که به سبب ضعف مالی و القابات دوران تسلط مطلق اروپا بر غرب آسیا داشته اند، به شکلی غیر علمی ،غیر عقلانی ، تصویری غیر واقعی و مجبورم بگویم استعمارزده از غرب به شاگردان خود ارایه میکنند.
            مهمترین اشکال شما حتا اگر ستیزه با فرهنگ ملی و ایرانی و میراث غنی اباء و اجداد خود را اشکال ندانیم، اگر احساس trollبودنی که از توهین های شما به پدر و مادر و وطن خود و شیدایی و ناآگاهی ای که به سبب عدم شناخت غرب دارید را کنار بگذاریم، ناآشنایی شما با فلسفه است . دیگر این که تصور می کنید کسی که قدرت دارد فکر هم دارد و مواضع حقوقی، فلسفی و سیاسی و سیاست بین‌المللی وی هم مانند توربین ساختنش است. نه این طور نیست. اگر این طور بود پس هیتلر هم در زمینه سیاست کشور و حاکمیت درست می گفت. بزرگترین اشکال شما این است که توجه ندارید که رم در زمان« نرو » هم قدرتمند بود و بهترین متخصصان را داشت پس مواضع حکومتی اش را باید صحیح فرض کنیم؟ اگر این طور است پس نوع حکومت داری چنگیزخان مغول و روابط بین المللی که به آن معتقد بود هم درست است. غرب موتور خوب می سازد اما دموکراسی و حقوق بشرش منجر به فاجعه غزه، ویتنام، افغانستان، جنگ جهانی اول و صد اسقاط حکومت میشود. کمی صادق و معقول بودن هم عقلانی است.

          2. اما خود این کامنت فوق بدون در نظر گرفتن فردی که بانک داری خوانده، مطالبی را که گفته اند این روحانی می داند، خودشان نمی دانند. علت اول این است که اصولا با مطلب آشنا نیستند. عجیب است که اصولا به مخیله ایشان نمی رسد که آیا این تمایزات ادعایی را باید به محک ارزیابی و انتقاد گذاشت یا نه. بله، فاشیسم-لیبرالیسم در موضع untouchable غیر قابل مطالعه و غیر قابل نقداست و عوام بر اساس یک توهم، authority غیر قابل ارزیابی و غیر قابل رد برای این سنت ( در واقع ضد-)فکری قائل هستند.

      1. نمی گم هست یا نیست. اما سوال شما یک اشکال دارد: شما پیشاپیش منکر وجود چیزی هستید، بعد با این وضعیت به این سؤال می نگرید و می فرمایید چیزی به نام حق یا باطل وجود ندارد.
        وقتی پیش فرض و نگاه شما به جهان از پیش این است که حق و باطلی وجود ندارد معلومه که ممکن است ظاهراً بفرمایید چنین چیزی وجود ندارد.
        فردی که ذهنش به او اجازه فکر و نگاه خارج از چارچوب تنگ اسل، مور، فرگه، دیویدسون، برج، کریپکی و ویلیامسون و یا
        Continental philosophy را نمی دهد و جهان را بر اساس یک speculation ، یک تلاش فکری گروهی که جهان را در مجموعه مشاهدات و تجربیات خود می بینند ، خوب معلوم است ، به خاطر چارچوبی که برگزیده نمی‌تواند احتمال خطا بودن باورهای برخاسته از این چارچوب را درک کند و یا حتی احتمال آن یا آن ها را بدهد.
        فکر کردن و conceptualization ، حق و کذب یا خطا در چارچوب فلسفه معاصر انگلوساکسونی، امریکایی،انگلیس ، به سبب این پیش فرض الحادی که چیزی به غیر از طبیعت وجود ندارد ، اصولاً ممکن نیست.
        بنابراین، جای تعجب نیست که شما به این باور برسید که حق و باطلی نیست. علت این است که فلسفه طبیعت گرایی بر ذهن شما حاکم است. وقتی پیش از طرح و فکر کردن به این سوال فلسفه برآمده از یونان باستان بنیاد را با فرض عدم وجود هدفمندی teleologyبرگزیدید ، دیگر خطا است که این را بپرسید زیرا پیش فرض و انتالوژی هستی شناسی شما ، اجازه وجود حق را به ذهن شما نمی‌دهد.

        1. باز این کاربر با نام طناز ادعا و نسبت ناروا و کذب و خلاف واقعی و تحریف آمیزی را این بار به شخص دیگری غیر از من یعنی جناب خادمی نسبت داده و بعد بر مبنای این ادعای خلاف واقع که طرف روحش هم از آن خبر ندارد مرتکب مغالطه ی پهلوان پنبه یا مرد پوشالی و تحریف نظر مخالف خود شده است . کلا ایشان گویا عادت کرده است که مطلب طرف مقابل را با دقت نخوانند و یا حتی بخوانند اما چه بسا از عمد بعد از آن ادعاهایی نادرست و کذب را به طرف مقابل خود نسبت دهند که نه فقط منظورش نبوده که در مطلب وی هم حتی نیامده است .
          مطلب جناب آقای خادمی :
          ” پرسش از آقای رحیمی که یک جریان حق حق ( حق مطلق ) معرفی کنید و این ادعا که جریان باطل باطل ( یعنی باطل محض یا مطلق ) در دنیا وجود ندارد و حتی اسرائیل به عنوان یک منحوس ترین جریان باطل جنایتکار دنیا زیبایی هایی( حقانیت هایی ) مثل دموکراسی و تمدن سازی و تلاش و شفافیت دارد.”
          اما نقد این شخص یعنی طناز به مطلب جناب خادمی :
          “شما پیشاپیش منکر وجود چیزی هستید و بعد بر این مبنا می گویید حق یا باطلی وجود ندارد و وقتی پیش فرض و نگاه شما به جهان از پیش این چنین است که حق و باطلی وجود ندارد معلومه که ممکن است بفرمایید ظاهرا چنین چیزی وجود ندارد .”
          می بینید چگونه این شخص که خودش را طناز می نامد چگونه مطلب طرف مخالف و مقابل خود یعنی جناب خادمی را تحریف کرده و بعد با دادن نسبت و ادعای غلط و نادرست و کذب به شخص و طرف مقابل که روحش هم بعضا خبر ندارد آن موضع ضعیف و غلط نسبت داده شده را نقد کرده و طرف را به زعم خود به چالش می کشد ! ( مغالطه ی پهلوان پنبه یا ( straw man )
          همان طور که در مطلب آقای خادمی آمده و خوانندگان محترم و فرهیخته ی صدانت می توانند بخوانند و من هم بخشی از آن را آوردم ، ادعای آقای خادمی این نیست که حق و باطل وجود ندارد بلکه این است که ما جریان حق حق یا همان حق مطلق و حق محض و در مقابل باطل باطل یا همان باطل مطلق و محض نداریم . و بعد در ادامه برای ادعای خود اسرائیل را مثال می زنند و دلایلی مثل دموکراسی و تمدن سازی و شفافیت این رژیم را می آورند که نشان می دهد حتی اسرائیل به عنوان منحوس ترین جریان باطل در جهان هم باطل مطلق و یا محض نیست .
          اما این شخص که خود را طناز می نامد در نقد خود به مطلب جناب خادمی با تحریف موضع ایشان آورده که شما به حق و باطل معتقد نیستید و پیش فرض و نگاه شما این است که حق و باطلی وجود ندارد !
          آیا چنین شخصی که الفبای فلسفه و منطق و سواد فلسفی به کنار حتی الفبای نقد ! را هم نمی داند و مطلب طرف مقابل را درست نمی خواند و تحریف می کند و حتی ادعایی را به وی نسبت می دهد که روح طرف از آن خبر ندارد و در مطلبش هم نیست ، اصولا صلاحیت اظهار نظر و نقد و اظهار فضل کردن زیر هر نظری در چنین سایت فلسفی فرهیخته ای را دارد ؟!

          1. اگر دقت شود آقای آزادی طلب حرفی ندارد و حرف تذکر دهندگان عامیانه بودن سخنش را کپی میکند.
            ضمن این که متن وی ۱. نامربوط ، ۲. غیر منطقی، ۳. ناسازگار با ادبیات فلسفه است. ایشان تصور می کنند با خواندن کامنت و موبایل و کپی کردن عبدالکریمی که خود موضعی کپی شده از نسخه ای ناقص و ترجمه ای دارد سختی فلسفی گفته. جهل حیرت انگیز فردی بیسواد آیت است که در نظری اخیر می‌گوید نظر من!!!!انکار فلسفه می فهمد.

          2. چکار به روح و ذهن شما داریم، این ها از گفته شما برمی آید.بله در خفقان موبایلی که اسیر هستید چیزی به نام نظر دیگران اصولاً وجود خارجی ندارد. در عوام فریبی و هیاهویی که بی بی سی ، سی ان ان، رسانه های بیلیارد دلاری مانند اسوشی یاد پرس ، و موبایل به دستان کوته فکر نان به نرخ روز خور به توهم خود ایجاد کرده اند ،اصولا کسی نباید با جو خفه کردن نظرات دیگر نطق بکشد. غرب خوبه، خوبه خوب! منطق من آن ام که رستم بود پهلوان!!!!
            کسی نیست به این شیفتگان هالیوود و خالی بندی های افراد بی سواد بپرسه شما مگر کاری کرده ای و دست آوردی داشته ای؟ دستاورد غرب چه ربطی به شمای غربزده، تنبل ، مصرف زده دارد؟ فرهنگ تنبلی و پر مدعایی!!!!!

          3. مانند عوام فرق بین ادعا و سخن evidence_based گزاره مبتنی بر شواهد را توان فهمش را ندارد. تمامی تحکم های این لات بیسواد با حکم شروع میشود: هست، نیست ،غلط است، … عین مانند تمامی نوچه های جزم اندیشان متنفر از ایران پر غرور

          4. سخن ایشان:
            «بعد بر مبنای این ادعای خلاف واقع که طرف روحش هم از آن خبر ندارد مرتکب مغالطه ی پهلوان پنبه یا مرد پوشالی و تحریف نظر مخالف خود شده است . کلا ایشان گویا عادت کرده است که مطلب طرف مقابل را با دقت نخوانند و یا حتی بخوانند اما چه بسا از عمد بعد از آن ادعاهایی نادرست و کذب را به طرف مقابل خود نسبت دهند که نه فقط منظورش نبوده».

            ۱. اشکال واضح ایشان حتا در صورت نادیده گرفتن رکورد و سابقه دگماتیسم و فحاشی گروه ضد ایرانی و شیدا بی فکر جامعه خارج ، invincibility عدم امکان شناخت ، مطالعه و نیل به درک ، ارزیابی و تجربه اندوزی و reflection در مورد مبحث مورد نظر است. ایشان متوجه نیستند که اجنه نباید از ذهنیات گروه ناآشنا با فلسفه غرب خبر اورند، بلکه این استنتاج و برآمده از سخنان ایشان است. اگر این تحکم ، تعصب و فحاشی امثال ایشان بر عوام حاکم بماند و با stigmatization اجازه آگاهی بخشی و تعلیم به آنان را سد کنند نتیجه اش رکود و فاشیسم می شود آن چه در میان متنفذین از وطن و فرهنگ و عاشقان بی فکر و متعصب هالییوودی و نسخه ایرانی و distorted ترجمه ای از مطالب موبایلی دیده می شود.

          5. ۲. اشکال دوم ایشان اینست که در حوزه غیر تخصصی خود، یعنی غیر از فحاشی و سرکوب ایران و ایرانی و تقلید کورکورانه موبایلی و روزنامه ، مجله و سابت و شبکه مجازی ، برخلاف academic norms ارزشهای آکادمیک، ضمن ناآگاهی از مشخص بودن بیسوادی ایشان و اشکالات لغت به لغت ایشان در همان سطور یک و دو ،رأی صادر می کنند.

          6. اشکال ۳: مغایرت محتوای سخن ایشان با فلسفه غرب. البته ایشان میداند و همه خوانندگان متوجهند که mobile_talk و کپی کاری می کنند، اما به هر حال حتا تصور idealizedایشان چیز دیگری می گوید.‌

          7. اشکال ۴: عدم امکان conceptualization مفاهیم، methodology, نرم ها و آرش های فلسفه توسط ایشان. ایشان به عنوان یک troll مجازی که در سایتی فلسفی ، فعالیت سیاسی می کنند امکان فهم این موارد را ندارند زیرا که فقط کارشان تخریب وطن، فرهنگ اباء و اجداد و القای گونه ای تحقیر خواننده و تکریم کاذب جنبه فاشیستی و بعضا فن آورانه حقیرتربن بخش غربی است که آن را حتا نمی شناسند.نسخه ای که در نوجوانان شیفته فیلم های ژانر carpedium motif از رؤیاهای قشر محروم از آرزوهای ایجاد شده توسط low brow media از خیالات خود دارند. هر چه ندارد را مانند Wordsworth و collridge ، که نویسندگان نحله romantism بودند در خیالات و رویا جستجو میکند. در دوران romantism در حوزه فکری و ادبی, شکست رومانتیسیست ها منجر به این گرایش شد که سمت تخدیر، مواد مخدر و رؤیا بروند. می دانیم که فضای ادبی و trend های ادبی و اجتماعی precede می کردن نحله های فلسفی رو و romanticism در فلسفه اروپا در پی شکل گیری اندیشه و فضای ضد عقل گرایی افراطی شکل گرفت که تبدیل به ضد خود گونه ای antirationalشد.

          8. اولا پیش فرضی که مطرح کردم استنتاج منتج از ادعای ایشان است. دوم ، شما مگر pshychic هستید که از فکر ایشان به جای ایشان سخن می گویید. عجیب است واقعا.

          9. اگر لیبرال بی رحم بکشد با تروریسم مبارزه کرده! اگر دکتر دانشگاهی بیسواد مورد مسخره در آمریکا شاگرد مخالف را خفه کند ، academic Principles را با دقت مسخره استعمار زده خفقانی دانشگاهی را رعایت کرده!!

        2. مغالطه ی تحریف و پهلوان پنبه کاربر با نام طناز ( لمپن ) در نقد مطلب جناب آقای خادمی
          مطلب آقای خادمی : حق حق ( حق مطلق و محض ) و باطل باطل ( باطل محض ) وجود ندارد .
          نقد طناز ( لمپن ) به مطلب آقای خادمی : پیش فرض و نگاه شما این است و می گویید چیزی به نام حق و باطل اصلا وجود ندارد !
          بدون شرح بیشتر !!!

          1. شما که هر چه در موبایل میخوانید درست فرض میکنید از این کامنت تان بیش از بیش مشخص شد. ادعایی که شده نیازمند مقدماتی است و این تذکر for یا against هیچ کدام از این مواضع bipodal نیست.این اشکال کامنت مورد نظر است

          2. اشکال 4: hyper-egotism
            مأمورین گشتاپو که سگ‌های درنده فاشیسم هیتلری بودند، اعتقاد تشکیک ناپذیر غیرعقلانی شیفتگان رؤیاهای ساخته و پرداخته ترکیبی از فیلم هایی که تماشا کرده، خالی بندی های ایرانیان blue color worker که به میان بستگان خود در مورد خارج از کشور خیال پردازی می کنند، و عقده گشایی اساتید فارغ التحصیل کشورهای غربی که در دانشگاه های درجه چندم راه یافته و در دانشگاه های بعضا non acredited غیر معتبر با استانداردهای داخل کشور شما با تحقیر وطن خود سعی دارند خود را بزرگ و فهمیده جلوه دهند را نداشتند. تحقیر وطن حتا اگر غرب به مانند فیلم هایی که در ایران نگاه کردی بود، سبب عقب ماندگی است و به پیشرفت منتهی نمی شود. تخریب فرهنگ خودی و غلو کردن در مورد دیگران عقلانی و مدبرانه نیست. اگر عاشق انجولیو جولی و بریتنی اسپی یرز و … شدی برای رسیدن به آن رؤیا باید به جای تخریب وطن تلاش و کار کنی. تنبلی ، مصرف زدگی و انکار خود self-denial منجر به پیشرفت نمی شود. حتا اگر دچار self-assimilation شدی باید بدانی که فراگیری در کنار روحیه عزت نفس کارا است. بی ارزش خواندن وطن و فرهنگ پدر و مادر خود مدبرانه نیست.

          3. هر چه به نظرش می رسه پهلوان پنبه توصیف می‌کنه! بیسواد همینه دیگه. حتی تعریف این مغالطه رو هم نمیدونه.
            این که حقی و باطلی وجود ندارد عزیز من پیش فرض فقط ایشان نیست اصولاً این مبتنی بر کلیت فلسفه غرب است بیسواد. البته برای کوچه خیابونی مجله روسنفکری خونی مثل تو بگم که من از main streamو نرم غالب اثار، انتشارات و کنفرانس ها می گویم. افراد و گرایشات بی شمارند.اما جریان غالب اصولا اینگونه می‌نگرند.
            هایل هیتلر ،فاشیست!

          4. اگه یک کلمه از خود این لات ضد میهن از خودش تو حرفاش پیدا تونستی بکنی.
            از سر تا ته حرف مخالفانش است!!!!!!!!! حرف ندارن بزنه‌. فکر می‌کنه چون بیسواده مجبوره حرف مخالفانش را تکرار کنه . نه جالب اینست که فلسفه غرب هم در انتها به انکار علم ، escepticism شک گرایی، و cynicism منتج می شود.

          5. در ادبیات انگلیس به سخن آزادی طلب hollow wordsمی گن. اصلا متوجه نیست جمله اش تهی و بی معناست. لااقل بیسواد عامی اینجا اگر شرح نخواهد کامنت دیگه نیاز نیست. اگر نه, خوب توضیح ندادی ، troll عزیز!

  4. متاسفانه درک ایشون از غرب به شدت سوگیرانه بوده و با واقعیات فاصله بسیاری دارد. کاش می شد مدتی این بزرگواران را به کشورهای اروپایی برد تا مدتی در آنجا با فرهیختگان آن دیار سخن گفته و از نزدیک با مزایا و نواقص تمدن غرب در حد میسور آشنا گردند. البته بسیاری روحانیون امروزی به ویژه در قم، در مراتب بالای علمی بوده و نگاه بسیار واقع بینانه‌ تری به غرب دارند و نباید پنداشت این دیدگاه، دیدگاه همگان است. پیشنهاد می کنم آثار مرحوم حجت‌الاسلام دکتر فیرحی و نیز دکتر عبدالوهاب فراتی را ببینید تا گستره فکری فراوان بین اهالی حوزه را آشنا گردید.

    1. Damn sure u havent touched the slightest thing about the states
      It takes one to know one.
      تخریب ایران و ایرانی و تخطئه یک فکر حاصل anti-eastern bias!تعصب ضد دیگران در غرب است.

    2. ایشان بیشتر از شما با اندیشمندان غرب معاشرت دارند
      لطفا کنه مطلب را فهم کنید هرچند عبارات نویسنده این سوگیری را در شما ایجاد کرده

    3. دو گزاره:
      سوگیرانه بوده.
      نفرمودند قضاوت صحیح چیست و
      چرا قضاوت سوگیرانه بوده
      و
      قضاوت غیر سوگیرانه چیست
      البته از سیاسی کاری و حمله بی انصاف بعید نیست . این چیز جدیدی نیست اصولاً دشمنی، تلاش برای خفه کردن صداهای تحلیلگرانی به غیر از interest_group دارای منافع غیر عمومی است. افرادی mobile head که از فکر کردن به نقد فلسفه رایج بدنشان از وحشت فلج میشود و دعانشان قفل.

  5. بنظر می رسد از دیدگاه ایشان کمونیسم از میان رفته است در حالی که کشور چین جایگاه رفیعی در جهان پیدا گرده و در اینده بعد از امریکا قرار خواهد گرفت و یا گرفته است لذا ایشان سخنی از اردوگاه کمونیسم در اینده و نحوه برخورد با ان را ارایه نمی دهند شاید محذوریت های خاصی وجود دارد که نمی توان در این مورد صحبت کرد

    1. آقای سینا
      اولین مطلب سازگار با literature فلسفی را فرمودید. با این وجود توجه داشته باشید که در منابع فلسفه غرب نیز یک نقد موجود این است که phase out شدن این perspective را main stream فلسفه به معنای خطا بودن مقومات آن تفسیر کرده‌اند، در حالی که می‌توان arguably این دو را برابر ندانست.
      در صورت بیان شما، امکان طرح نظرهای pro-Mrxist مطرح در غرب وجود دارد و مباحث و روشنگری‌های مهمی در طرح این مطلب وجود دارد. اگر بفرمایید، بیان می‌شود.

  6. رویکرد و تلقی غیرتاریخی و غیرواقعی آیت الله میرباقری از دین و وحی و حتی مدرنیته
    ایشان دیدگاهی غیرتاریخی و غلط و در نتیجه غیر واقعی و نادرستی هم از دین و وحی و غایات و اهداف آن و همین طور عقل و هم از مدرنیته و تجدد دارند .
    ایشان مثل بسیاری دیگر از طیف روحانیون سنتی و سنت گرا همان تلقی سنتی و غلط از وحی مبنی بر فراتاریخی بودن و مبتنی بر حقایق ازلی و ابدی تمام و مطلق آموزه های وحی را دارند و اصلا به تاریخی بودن و این که بخش قابل توجهی از وجوه و آموزه های دین و حتی وحی موسوم به الهی تاریخ مند و تخته بند مکان و زمان و حتی بعضا فرهنگ و جغرافیای خاصی است ندارد و یا اصلا قبول ندارد .
    تلقی ایشان که البته فقط ایشان نیست بلکه کثیری دیگر از دینداران و روحانیون سنت گرا و محافظه کار در باب وحی و عقل بوده این است که عقلانیت و احکام برآمده از آن یک مفهوم ثابت و فراتاریخی است و اصلا به این توجه ندارند که عقلانیت در طول تاریخ دچار تحول و تغییر و تکامل شده و در آینده هم می شود و این روند ادامه پیدا می کند .
    مثلا در دوران پیشامدرن برده داری و کودک همسری در تضاد با عقل و عدالت و عملی ظالمانه نبوده است و شریعت اسلام هم بدون آن که با اصل این ساختارها و مقولات مقابله کند این ساختارها را با اصلاحاتی تایید و امضا کرده و به عدالت و عقلانیت زمانه ی خود نزدیک کرده است . اما همین مقولات و احکام با تکامل و پیشرفت علم تجربی و فلسفه و به خصوص عقلانیت بشر در دوران مدرن و جدید و عصر روشنگری به چالش کشیده اند و اصل آن ها ظالمانه و غیرمعقول تلقی شد . به همین دلیل است که در دوران کنونی در مورد مقوله ی برده داری به استثنای بنیادگرایان مسلمان مثل سلفی ها که هم چنان از این مقوله دفاع می کنند حتی طیف سنت گرا و مخالف تجدد و تجددستیز هم از این مقوله دفاع نمی کند و در مقام توجیه پذیرش آن توسط اسلام و شریعت مدعی است که برده داری به اسلام تحمیل شده و اسلام از سر ناچاری با اصلاحاتی مثل تشویق به آزادی بردگان با کفاره ی برخی گناهان قرار دادن پذیرفته است .
    بنابراین عقلانیت مقوله تاریخی است و چیزی به نام عقلانیت محض الهی برآمده از وحی یا عقلانیت محض نداریم . ما و در کل بشر اگر می خواهد از عقل استفاده کند باید به عقل خودش که مبتنی بر تشکیک است رجوع کند .ما عقلی که به طور تام و تمام مطلق و فراتاریخی و معصوم و جاودانه و محض باشد نداریم . اگر کسی حتی به متن عاقل ترین شخص در قرن ۱۸ میلادی و عصر روشنگری رجوع کند خواهد یافت که مطالب غیر معقول دارد . در ظرف زمانی و مکانی قرن ۱۸ آن شخص عاقل بوده اما پیروی از عقل به معنای پیروی تام و تمام و مطلق از عاقل های تاریخی نیست .
    لذا با این توضیحات وقتی دین و وحی بر مبنای عقلانیت تاریخی و خاصی شکل گرفته و بخش های قابل توجهی از آن تاریخ مند و اسیر زندان تاریخ ، جامعه ، زبان و فرهنگ خود و تخته بند زمان و مکان بوده اند نمی توان قائل به عقلانیت به کل و مطلق تابع وحی شد . اگر عقلانیت خودبنیاد بریده از وحی مدرنیته که برای وحی حجیتی و معرفت بخشی اصلا قائل نیست قابل پذیرش برای دینداران نمی تواند باشد عقلانیت تاریخی و تئولوژیک و الهیاتی که مدعی است عقل باید به کل تابع دین و وحی تاریخی هم شود قابل قبول نیست و سر از تحجر و تعصب و جمود دینی و در نتیجه سبب عقب ماندگی فکری و معرفتی مسلمانان می شود که اکنون در جهان اسلام به خاطر این رویکرد غلط شاهد هستیم .
    راهکار میانه ای و صحیحی که می توان قبول کرد و به دینداران پیشنهاد داد یک عقلانیت مستقل انتقادی است که اگر چه برخلاف مدرنیته و عقلانیت خود بنیاد آن وحی و دین را به عنوان منابع معرفتی در کنار سایر منابع می پذیرد اما نگاه انتقادی و اصلاحی به آموزه ها و گزاره های آن دارد و برخلاف دوران پیشامدرن تک منبعی مبتنی بر یک منبع یعنی دین و معرفت دینی است هر چند که آن ( معرفت دینی ) را هم به کل و تمامی نفی نکرده و کنار نمی گذارد .

    1. در پاراگراف آخر در باب عقلانیت مستقل انتقادی نوشته بودم که بر خلاف دوران پیشامدرن تک منبعی مبتنی بر یک منبع یعنی دین و معرفت دینی است که اشتباه ویرایشی بود و در ذیل تصحیح می کنم .
      تصحیح شده ی پاراگراف آخر این است که این عقلانیت مستقل انتقادی بر خلاف عقلانیت خود بنیاد مدرنیته ، وحی و دین را به عنوان منابع معرفتی در کنار سایر منابع می پذیرد اما نگاه انتقادی و اصلاحی به آموزه ها و گزاره های آن دارد و خودش را محدود و اسیر به پارادیم های فقط دینی نمی کند و لذا بر خلاف دوران پیشامدرن و عالم سنت مبتنی بر یک منبع و تک منبعی یعنی فقط دین و معرفت دینی هم نیست و به سایر منابع معرفتی یعنی علوم تجربی طبیعی و انسانی جدید و فلسفه های جدید اعتنا و تکیه دارد و مورد استفاده قرار می دهد هرچند معرفت دینی را هم به کل نفی نکرده و کنار نمی گذارد و با دیدگاهی انتقادی و اصلاحی نه مبتنی بر تعبد صرف از آن استفاده و بهره می برد و در نتیجه معارف دینی جدید و کلام و الهیات جدید را با این رویکرد انتقادی و توجه به علوم تجربی و انسانی و فلسفه های جدید می تواند شکل داده و یا مورد اعتنا قرار می دهد .
      این رویکرد در نتیجه می تواند دین و معرفت دینی مبتنی بر آن را منطقی تر و قوی تر و قدرتمندتر در مواجهه با دین ستیزان و آتئیست ها و جریانات الحادی که برای دین و معرفت دینی اصولا ارزشی قائل نیستند و همین طور چالش هایی که دین و الهیات و کلام قدیمی و سنتی در عصر جدید با آن مواجه هستند در دوران مدرن کند .

    2. شما هم توجه به این نداری که این نظر عبدالکریمی که تابع یک نظر اروپایی است یک پیش فرض دارد و آن این که وحی ای صورت نگرفته.
      فرض کنیم گوینده کافرست، خوب از این گوینده نباید پرسید شما جن هستی یا پری؟ از کجا دیدی ؟ بر چه مبنا این ادعا را داری؟
      چیزی که شما سواد و درکش را نداری.
      دوم، مبنای sensualism
      حس گرایی، آن چه محسوس است وجود دارد و آن چه محسوس نیست، نه.
      اشکال این مبنا این است که grand theory یعنی همان اعتقاد پایه اصالت حس ، خودش حس گرا نیست که اشکالی مضحک است.‌خود تز حس گرایی بر مبنایی عقلی است!!! یعنی خود این تز بر مبنایی عقلی گرا قرار گرفته و self defeater است. خود باور این نظریه چون تری بر مبنای عقلی است، نشان دهنده وجود باورهایی آست که عقلی یعنی ضد حس گرایی است

      1. جالب اینجاست که ایشان حتی سواد کافی فلسفی و توانایی فهم و درک الفبای مطلب فلسفی و بعضا غیرفلسفی طرف مقابل را ندارند بعد بر مبنای همین فهم و سواد نداشته و ناقص به طرف مقابل اتهامات و ادعاهایی نسبت داده و بعد بر مبنای همان ادعاهای واهی و نادرست نسبت داده شده ی خود آمده مطلب طرف خود را نقد و یا نتیجه گیری غلط می گیرند .( مغالطه ی پهلوان پنبه )
        در اینجا ایشان نظر من را به عبدالکریمی نسبت داده و بعد ادعا می کنند که این نظر که یک نظر اروپایی است یک پیش فرض دارد که وحی صورت نگرفته ( ادعای کذب و خلاف واقع و مغالطه ی پهلوان پنبه بر مبنای آن )
        در صورتی که نه در مطلب دکتر عبدالکریمی در باب وحی و نه حتی مطلب من هیچ کدام انکار وحی نیست . حتی در همان نظر اروپایی هم الزاما انکار وحی نیست . اتفاقا من در مطلب خود به نقد آتئیست ها و دین ستیزان پرداخته ام که برای معرفت دینی اصولا ارزشی قائل نیستند و از واژه وحی استفاده کرده ام پس چگونه می توانم منکر آن و مقوله ی وحی و بی اعتباری اش شوم ؟!
        بلکه بحث اصلی بر سر تاریخیت عقلانیت و همین طور وحی است که ایشان و طیف سنتی هم چون آیت الله میرباقری از آن غافل هستند و چه بسا توان درک و فهم آن را حتی ندارند !

        1. بله بیسواد در philosophy نیست چون موضوع آن نیست اما اگر شمای عوام موبایل به دست یک ترم درس preliminaries خوانده بوده بودی و همانطور که در کامنت برای توی troll0عامی گفتم اما متوجه نیستید ، در پیش فرض این فلسفه هست و در metaphikosophy. نه در سخن مترجم آنی که مطلب دیگران را ترجمه و به نام خود منتشر میکنند.‌گفتگو با یک فاشیست که صداش با تکیه به القائات دختران مدل media بلند شده واقعا حاوی جوک های محمد آزادی طلب با آن نام غرب گداهای کوچه خیابانی است که دو تا فیلم نگاه کرده بخاطر فقر مالی و بی فرهنگی از خود بیخود شده

        2. پارگراف اول
          میگوید مطلب فلسفی ذکر شده پیش فرض انکار وحی دارد
          پارگراف دوم
          میگویند مطلب آقای عبدالکریمی پیس فرض انکار وحی دارد

          توی یک خط حرف خودشون یادشون می رود!

          دیگر اشتباه ایشان این است که متوجه نمی شنوند که ادعا این است که الحاد پیش فرض آن موضع contentiousمورد دعوا است.‌نه این که الحاد را مطرح می کند.‌

          ضمنا ایشان توجه ندارند که مطلب را به موضع فلسفی نسبت دادیم نه به آقای عبدالکریمی که ایشان هر وقت توهم فلسفی بهشون القا میشه مرتبا نامشون رو بردن.

          ضمنا موضع ضد الهی و مستلزم الحاد طبق sourceنه طبقر نکاه منکرین دین ایشان زمانی وقتی عصبانی شدند از پس تظاهر ایشان به علاقه به عبدالکریمی بیرون زد و نادانسته حواسشون نبود که با تظاهر به اعتقاد به وحی مغالطات سروشی عبدالکریمی شلایرماخی را با هزاران اشتباه fess up کردند

          متوجه نیست که اصل حرف این است که عبدالکریمی توجه ندارد که نگاهش متناقض است. نمیشود بر پایه این فلسفه نگاه مدعی وحی را فهمید چون مبنای فلسفه مدرن naturalism است. این را برای ایرانی وطن دوست اهل اندیشه عرض کردم نه برای troll مانند ایشان که وظیفه تحقیر فرهنگ عمیق ایرانی را دارد و تحقیر سعدی و حافظ به پای ادبیات بی ادبیاتی کهتری مانند شکسپیر و قاتلان بی رحم وایکینگ که اروپاییان از آنان وحشت داشتند و شاهان به آنان باج وحشت می دادند و اکنون با تکرار آنان را به عنوان صلح دوست و الگوی دنیا جا میزنند.

          1. نکته ی جالب اینجاست که ایشان به جای آن که اشتباه خود را پذیرفته دوباره اتهام خود را مطرح کرده که من حرف خودم را یادم رفته است .
            در صورتی که چنین نیست . من در پاسخ به ادعای ایشان که نظر عبدالکریمی را در باب تاریخیت را مستلزم روی ندادن وحی دانسته نقد و به درستی مطرح کردم که تاریخیت ربطی به این قضیه یعنی الهی بودن یا نبودن وحی ندارد چون احکام و قواعد زبان شناسی در باب زبان وحی صدق می کند . در این باره هم آقای یوسفی اشکوری از نواندیشان دینی را مثال زدم که ایشان همان تلقی سنتی در باب وحی را مبنی بر این که همگی لفظ و معنا از جانب خدا به پیامبر القا شده است قبول دارند اما در عین حال به تاریخیت وحی معتقدند و برخلاف تلقی سنتی آن را مطلق و فراتاریخی و فرازمانی که هیچ نقص و اشکالی پیدا نمی کند نمی دانند .
            پس هیچ تناقضی در نگاه دکتر عبدالکریمی و یا من در باب تاریخیت و ادعای من نیست و شما مثل همیشه منظور من را متوجه نشده اید .
            لذا با توضیحاتی که دادم مقوله ی تاریخیت الزاما پیش فرض الحاد و انکار الهی بودن وحی را ندارد و این دو یکی نبوده و نباید خلط کرد.
            اما ایشان اشتباهات سهمگین تر دیگری نه فقط در باب عبدالکریمی که طبیعت گرایی و این واژگانی که مدام به کار می برند و معنی آنها را درست ندانسته و فهم نکرده و در باب پیش فرض های فلسفه ی مدرن در باب وحی و طبیعت گرایی هم داشته اند که در آینده در ادامه به صورت مبسوط به این اشتباهات و همین طور مقوله ی طبیعت گرایی می پردازم .

          2. اما از این قضیه بگذریم که خود ایشان هم اصراری بر آن ندارند این شخص مرتکب یک اشتباه سهمگین و بدتر دیگر در باب دکتر عبدالکریمی هم شده است و آن این که ادعا کرده اند حرف اصلی من این است که من مطلب را به موضع فلسفی دکتر عبدالکریمی نسبت داده ام و نه و شخص و مسئله موضع و نگاه عبدالکریمی است که نگاه وی که بر پایه ی فلسفه ی مدرن بوده متناقض است و بر پایه آن نمی توان نگاه مدعی وحی را فهمید چون فلسفه ی مدرن بر پایه ی طبیعت گرایی است و دکتر عبدالکریمی را متهم به مغالطه کرده و در ردیف سروش و شلایر ماخر قرار دادند .
            وقتی می گویم این شخص حتی آداب و الفبای نقد را نمی داند دیگر چه برسد الفبای فلسفه و منطق را دانسته و سطح سواد فلسفی کافی برای نقد داشته باشد اینجا بر همگان آشکار می شود که دو شخص از دو جریان فکری تا حد زیادی نه فقط متفاوت که حتی متضاد را در کنار هم قرار می دهد .
            و باز طنز ماجرا اینجاست که ایشان اشکالی را به دکتر عبدالکریمی نسبت می دهند و مدعی هستند که ایشان این نگاه متناقض ناشی از فلسفه ی مدرن را در نیاقته که اصلا ایراد و اشکال ایشان نیست و در باب دکتر عبدالکریمی صدق نمی کند بلکه شاید در باب کسانی دیگر مثل سروش صدق می کند .
            و اتفاقا خود دکتر عبدالکریمی در نقدهای خود به طیف نواندیشان دینی و جریان روشنفکری دینی این اشکالی را که ایشان یعنی طناز به جناب دکتر عبدالکریمی نسبت داده خود دکتر عبدالکریمی به طیف نواندیشان دینی و جریان روشنفکری دینی مثل سروش و ملکیان گرفته که نگاه و رویکرد آنها مثل پروژه عقلانیت و معنویت استاد ملکیان متناقض و وصله ی نچسبی است .
            در واقع این شخص که دو خط از آثار عبدالکریمی و نقد های وی را نخوانده و اصلا نمی داند دکتر عبدالکریمی تعلق به چه جریان فکری در کشور داشته و مختصات و خطوط کلی فکری ایشان چیست نقد و اشکالی را که خود دکتر عبدالکریمی به اشخاصی مثل سروش و ملکیان گرفته و نگاه ایشان را در فلسفه تحلیلی مدرن متناقض دانسته به ایشان نسبت داده و مدعی شده است که عبدالکریمی این نگاه متناقض در فلسفه ی مدرن را نفهمیده است !!!
            اما برای این که نشان دهم که چه قدر ادعاهای این شخص و اتهاماتی را که به دیگران از جمله دکتر عبدالکریمی نسبت داده نه فقط بی معنا و نادرست و کذب و غلط که حتی می توان گفت مضحک و خنده دار است و برخلاف اتهامات وی به دیگران از جمله من این شخص اصلا دکتر عبدالکریمی را نشناخته وگرنه وی را با سروش و ملکیان یک کاسه نمی کرد در مطلب بعد به جریان فکری دکتر عبدالکریمی و برخی نقدهای ایشان به نواندیشان دینی هم چون سروش و ملکیان می پردازم .

          3. وقتی کسی می خواهد نگاه و رویکرد کس دیگری را نقد کند باید اول آن نگاه و رویکرد و جریان فکری شخص مورد نقد را بداند و بر مبنای آن نقد کند . موضوعی که این کاربر با نام طناز الفبای آن را هم نمی داند و بلد نیست و در نقد دکتر عبدالکریمی می بینیم .
            ابن شخص ( طناز ) ادعا کرده که نگاه دکتر عبدالکریمی متناقض است و توجه ندارد که فلسفه ی مدرن بر پایه ی طبیعت گرایی است و طی ادعایی عجیب و خنده دار عبدالکریمی را در کنار سروش نشانده است !
            این در حالی است که دکتر عبدالکریمی اصلا به نحله و جریان فکری تجدد گرا و معتقد به فلسفه ی مدرن خواه نواندیشان و روشنفکران دینی مثل سروش و شبستری و ملکیان که البته خود ملکیان روشنفکری دینی را متناقض می داند و خودش را جز این جریان نمی داند و خواه سکولار و عرف گرا تعلق نداشته و ندارد . دکتر عبدالکریمی به فلسفه های قاره ای و نزدیک به پست مدرن و به لحاظ جریانی به خصوص به هایدگر تعلق فکری داشته است و دارد و متاثر از وی یعنی هایدگر که نه فقط منتقد فلسفه ی مدرن که کل فلسفه ی غرب و رویکردش در تاریخ از دوران باستان تا دوران جدید و مدرن بوده است می باشد .
            بر همین مبنا است که دکتر عبدالکریمی در عین حال که منتقد جریان روحانیت و سنت گرا و تئولوژیک اندیش و نداشتن نگاه تاریخی این طیف و بی توجهی آنها به مقوله تاریخیت و زیست جهان جدید است و کتاب دو جلدی ” پایان تئولوژی ” را که یکی از شاهکارهای ایشان می باشد در این راستا تالیف کرده است ؛ در همان حال منتقد طیف روشنفکران در ایران و نواندیشان دینی بوده است . دکتر عبدالکریمی معتقد است که عمده ی طیف روشنفکران تجدد گرای ما در ایران به سنت تاریخی و دینی خود بی توجه بوده و هم چون روحانیت از یک تاخر تاریخی رنج برده و واقعیت ها و تحولات جدید جهانی و شکل گیری سونامی پسامدرنیسم را در نیافته و هنوز در آرمان های عصر روشنگری و قرن هفده و هیجده و مدرنیته متقدم سیر می کنند و به سر می برند .
            دکتر عبدالکریمی در عین حال که به دستاوردهای عقلانیت مدرن برای بشریت مثل ارزش هایی هم چون حقوق بشر و آزادی و دموکراسی و اینها اشاره می کند اما منتقد این عقلانیت بوده و این عقلانیت را به سبب سکولار بودن آن سبب ساز نهیلیسم و به حاشیه رفتن امر دینی و معنوی در روزگار ما می دانند .
            ایشان همین طور منتقد طیف روشنفکری دینی یا نواندیشان دینی مثل سروش و مجتهد شبستری و ملکیان بوده و عمده رویکرد این جریان را سیاست زده و ایدئولوژیک نه حکمی و فلسفی می دانند و نگاه و رویکرد این جریان در پیوند زدن عقلانیت با معنویت و یا کانت و مولوی را متناقض و تا حد زیادی غیر ممکن می دانند .
            کلیپی از ایشان در نقد این سه چهره ی معروف نواندیشی دینی یعنی سروش ، ملکیان و مجتهد شبستری در یوتیوب است که خوانندگان صدانت در صورت تمایل می توانند گوش دهند که دکتر عبدالکریمی به صراحت پروژه ی عقلانیت و معنویت استاد ملکیان را متناقض و یک جنین مرده می داند و این پروژه و سایر پروژه های نواندیشان دینی را بیش از آن که فکری و حکمی بدانند پروژه هایی سیاسی و ایدئولوژیک برای پیش برد اهداف سیاسی و اجتماعی این طیف قلمداد می کنند . ایشان می گویند که در عالم نظر خیلی خوب است که عقلانیت مدرن را با معنویت شرق خودمان پیوند بزنیم اما آیا واقعا چنین چیزی امکان دارد ؟ چگونه می شود عقلانیت مدرن بالذات سکولاریستی را به معنویت و امر دینی پیوند زد ؟ چنین چیزی غیر ممکن و متناقض است و ایشان از تعبیر جنین مرده برای پروژه و رویکرد عقلانیت و معنویت استاد ملکیان استفاده می کنند .
            ایشان در ادامه ی نقد خود همین طور به سروش و تناقض فکری وی در نشاندن مولانا و کانت در کنار هم اشاره می کند .
            خب همان طور با توضیحاتی که مفصل از خطوط فکری اندیشه ی دکتر عبدالکریمی آوردم معلوم می شود که نقد ها و ادعاها و در واقع اتهامات این کاربر مدعی بی سوادی دیگران ( طناز ) که خودش دو خط مطلب طرف مقابل را نمی خواند دیگر چه برسد درک و فهم و کند ! در باب تناقض فکری دکتر عبدالکریمی در نفهمیدن فلسفه ی مدرن چه قدر بی معنا و نادرست و بی پایه است و دکتر عبدالکریمی گذشته از این که به این نحله یعنی طیف تجدد گرا و فلسفه های مدرن تحلیلی مبتنی بر آن تعلق ندارد اتفاقا خودش منتقد این فلسفه بوده و تا حد زیادی هم توانسته آن را درک کند .

          4. این شخص ( طناز ) در ادامه ی سطح شناخت و اطلاعات نازل و پایین و شناخت معیوب و ناقص خودش از فلسفه ی غرب و مدرن باز مرتکب اشتباه دیگر و مغالطه ای که در خوش بینانه ترین حالت می توان مغالطه ی ” تعمیم جز به کل ” نامید و مدعی شده است که بر مبنای فلسفه ی مدرن نمی توان نگاه مدعی وحی را فهمید چون مبنای فلسفه ی مدرن طبیعت گرایی است .
            صرف نظر از این که این شخص جریان طبیعت گرایی را هم به درستی نمی شناسد چون جریان طبیعت گرایی دو شاخه یکی هستی شناسی و دیگری روش شناختی دارد که شاخه ی هستی شناختی آن به الحاد و انکار خدا می انجامد و شاخه ی روش شناختی آن چنین ادعایی ندارد ؛ اما نادرست بودن ادعایش در باب وحی و نگاه الحادی داشتن فلسفه ی مدرن را از مطلب یکی از سایت های اتفاقا دینی در باب موضوع وحی که به نظر دانشمندان غرب اشاره و آن را تشریح کرده می آورم تا شما متوجه شوید این شخص چه قدر از ماجرا و داستان پرت است و خود فلسفه ی غرب را هم کامل نمی شناسد و تحت تاثیر مشهورات و مقبولات رایج غرب ستیز در فضای کشور است که گمان می کند کل فلسفه ی مدرن و غرب بر الحاد و ماتریالیسم و انکار وحی و خدا استوار و مبتنی است .

          5. تعریف جدید وحی در غرب چیست ؟ و چرا این تعریف از دیدگاه اسلام پذیرفته نیست ؟ از سایت اسلام کوئست
            ” فیلسوفان اروپا ، پس از آن که به وجود شخصیتی باطنی برای آدمی ، به نام روح اذعان نمودند و فهمیدند که روح همان شخصیت باطنی است که جسم را اداره می کند و همه ی عضلات و اعضا را به حرکت در می آورد و انسانیت او به همین است و نه شخصیت عادی او ، به وحی نیز اعتراف نمودند ولی وحی را به گونه ای متفاوت از عالمان مسلمان تقریر کردند . وحی در نظر فیلسوفان غربی عبارت است از الهاماتی روحی که از داخل وجود بر می خیزد . این فیلسوفان بر این باورند که روحی که در پس جسم پیامبران پنهان است ، گاه آشکار می گردد و در خارج مجسم می شود ، آن سان که آن را از فرشتگان خداوند می پندارند که از آسمان بر آنان فرود آمده است ؛ در حالی که چیزی جز نمود شخصیت باطنی آنان نیست . همین شخصیت باطنی یا روح است که آن چه را پیش از این نمی دانستند ، به آنها می آموزد و آنان را به بهترین راهها برای هدایت خود و به کمال رساندن امتشان رهنمون می سازد ؛ نه آن که نزول فرشته ای از آسمان باشد و سخنی از سوی خدای را بر آنان القا نماید .
            استدلال این فیلسوفان بر این مطلب ، آن است که خداوند ، بزرگ تر و بالاتر از آن است که بشری در برابر او قرار گیرد یا آفریده ای با او ارتباط برقرار نماید ؛ فرشتگان نیز معقول نیست که در برابر خداوند قرار گرفته و به سخن او گوش فرا دهند زیرا تمامی اینها ، مکان دار بودن خداوند را اقتضا می کند .علاوه بر این فرشتگان هر چه بالاتر روند والاتر از روح انسانی که از روح خود خداوند است نمی باشند ؛ بنابراین ، فرشتگان و روح آدمی از یک رتبه اند .
            آنان با این نظریه تلاش کردند انواع آموزه های مخالف با علم صحیح طبیعی و الهی را که در برخی از کتب آسمانی با آن مواجه هستند را حل نمایند .بنابراین آنان باور ندارند کتاب های آسمانی از اصل صحیح خود که از نزد خداوند نازل شده تحریف شده اند ؛ بلکه بر این باورند که شخصیت باطنی هر پیامبری ، معلوماتی را به میزان درجه ی تجلی و نبوغ ، و به مقدار توان مندی او در پذیرش آثار آنها به شخص پیامبر ارائه می نماید . به همین جهت گاه معارف بلند آن با مطلبی باطل که از طرف شخصیت عادی او رسیده در می آمیزد و در وحی ، درست و نادرست به وفور با یک دیگر مخلوط می شوند . در نتیجه ، در کنار اصول والایی که بشر تا آن زمان نمی شناخته ، اصول عامیانه ی دیگری را می بینی که تا آن زمان بین مردم رایج بوده است . “

          6. ادامه ی مطلب در باب پرسش تعریف جدید وحی در غرب چیست ؟ و چرا این تعریف از دیدگاه اسلام پذیرفته نیست ؟ از سایت اسلام کوئست

            ” تردیدی نیست که آنچه فیلسوفان غرب بدان رسیده اند ، گامی بلند به سوی واقعیت نزول وحی است که ما آن را حرکتی علمی ارزیابی می کنیم ؛ ولی این حرکت علمی ، بی هیچ دلیلی و پیش از آن که به اخرین مرحله برسد ، در بین مسیر متوقف گردید ! به یقین روشنایی علم و پرتو حقیقت ، آنان را به راه آشکار رهنمون گردید ؛ آن سان که در آستانه لمس حقیقت به گونه ای آشکار و بی پرده قرار گرفتند تا در پس این جهان ، دنیایی دیگر مملو از خردها را دریابند و از واقعیت انسان ، شخصیتی دیگر را در ورای شخصیت ظاهری او پیدا نمایند .
            آنان به دو مقدمه اساسی اذعان نمودند که این دو مقدمه عبارت است :
            ۱- در پس این جهان دنیایی دیگر مملو از خردها وجود دارد .
            ۲- واقعیت انسان ، شخصیتی دیگر ، ورای شخصیت ظاهری اوست .

            اینان با اعتراف به این دو مقدمه در آستانه ی نتیجه گیری صحیح از آنها قرار گرفتند ، ولی بی دلیل توقف نمودند و حقیقتی را که در آستانه ی دست یابی به آن بودند ، انکار کردند . ”
            همان طور که مشاهده کردید و این سایت دینی اسلام کوئست هم به خوبی و دقیق شرح داده است فیلسوفان غرب و یا حداقل بخشی از فیلسوفان آن دیار در غرب وحی را نه فقط منکر نبوده که اتفاقا قبول دارند و به شخصیت والای پیامبران به نسبت دیگران در کسب معرفت وحیانی از عمق وجودشان معترفتد اما تلقی رایج و سنتی از وحی را که فرستاده شده و مستقیم از سوی خدا بوده و پیامبر هیچ نقشی در شکل گیری آن نداشته است را قبول ندارند .
            بنابراین برخلاف ادعاهای این شخص ( طناز ) که در مواردی الفبای فلسفه ی غرب را نمی داند و شناخت ناقص و معیوب از غرب و مدرنیته به دلیل عدم دقت و مطالعه ی همه جانبه و از همه مهمتر تعصب کورکورانه در ضدیت و دشمنی با غرب و فلسفه و جهان بینی آن و مدرنیته و در یک کلام غرب ستیزی افراطی دارد ؛ حداقل بخشی از فلسفه ی مدرن غرب و نحله هایش منکر وحی و شهود و مکاشفه و تجربه و معرفت برآمده از آن نیست و وحی و مکاشفه و شهود را به عنوان تجربه ای دینی قبول دارد ؛ بلکه آنچه را که قبول ندارد تلقی رایج و سنتی دینداران از وحی و شهود مبنی بر فرستاده شدن مستقیم آن از سوی خدا و یا فرشته و اینها به شخص پیامبر است ، که این ادعا در فلسفه ی مدرن خواه آن نحله های ماتریالیستی و الحادی که وحی را به کل منکرند و خواه آن نحله ها که مقوله ی وحی و مکاشفه و شهود را قبول دارند ؛ مردود شمرده شده و قابل قبول نمی دانند .
            لذا با توجه به توضیحات داده شده در سایت اسلام کوئست نتیجه ای که در باب فلسفه ی مدرن غرب می توان گرفت این است که فلسفه ی مدرن الزاما وحی را انکار نمی کند بلکه تلقی رایج و سنتی از وحی را رد و انکار می کند .

          7. آقای آزادی طلب
            شما باید بفرمایید حال چرا شما نظر این افراد را پذیرفته‌اید؟ این که این گزارش‌های ایرانیان در سطح recreational برای general readership خلاصه و غیر دقیق از طریق conduit غیر آکادمیک و غیرتخصصی با اشکالاتی ارائه می‌شود، نقطه عزم شماست. بله. اما نمی‌فرمایید چرا این نظرات را پذیرفته‌اید. آن‌ها را مانند موضع ضد افرادی خاص که دارید، آن‌ها را چرا کامل و صادق پذیرفته‌اید؟ توجه داشته باشید، که ترجمه افراد غیر فلسفی به دلایل متعدد معتبر نیست. فردی که ایران فلسفه خوانده، فردی که ترجمه خوانده، روشنفکر و امثال آنان، همچنین، سایت‌های فلسفی و حتی اساتید دانشگاه‌ها مرجع و منبع معتبر مطالعه فلسفه غرب در استاندارد روز آکادمیک نیستند.

          8. فقط شما هستید که متوجه نیستین که این اشکال را دارید.
            عکس العمل آزادی طلب به یادآوری ابن موضوع به ایشان که
            U r a feather weight underdog ,trying to wrestle in heavy weight championship

            Lol

          9. application ‌کاربرد appellation ایدئولوژیک بودن یک نگاه غیر علمی و خود ایدئولوژیک تر از stance مورد انتقد گوینده خواهد بود. زیرا این pejoration مصداق تحقیر و تهی از معنا است. دوم، کاربرد این attribution نسبت گوینده را دچار ایدئولوژیک ترین نگاه ممکن می‌کند. زیرا که خود یک ایدئولوژی تبدیل می‌شود. سوم، SCHISM شقاق علم و ایدئولوژی رئالیسم خام و متعلق به قرن‌ها پیش در دوران باستان است. کسی که دیگران را ایدئولوژیک بخواند خود دارای سنگین‌ترین ایدئولوژی مطلق است. یعنی معتقد است DELINAETION او صادق، یا موفق یا … CORRESPONDENT TO THE FACTاست. این ایدئولوژیک‌ترین PERSPECTIVE ممکن است.

        3. نظر من!!!!!!!یادش رفته کامنتای گذشته اش رو. شما در اول در کنار ناسزاگویی تظاهر به اعتقاد دینی می کردید. همه جا آقای عبدالکریمی را بدون استثناء مطرح می کردید. زمانی که همه به بیسوادی شما اشاره کردند عصبانی شدید و شروع کردید به توهین به جامعه مذهبی کشور خودتون! و این جا خودتون رو و لو دادید. که اعتقادی ندارید بلکه troll,مجازی هستید

        4. بله فلسفه نخوانده ای مثل تو با ید از الفبای فلسفه حرف بزند. چقدر مضحک. خودت خندت نمیگیره از این مهمل گویی که در محیط ناآشنا برایت دچار شدی ؟

        5. جوک اقای آزادی طلب:
          الفبای حرف من را نمی‌داند. حرف همه به شما همین است که در سایت فلسفی خارج از کارتون وارد شدید و حواستون نیست که اشکال از سرتاپای نوشته شما میریزد. نوشته شما اصولاً معنی ندارد که الفبایی داشته باشد. مضخکه

        6. این که در ابتدای کامنت خود گفتید مصداق اون مغالطه نیست. شما به همه چیز این را تعمیم افراطی میدهید.

      2. ایشان در ادامه ی افاضات خود آورده اند که فرض کنیم گوینده کافر است آیا از این گوینده نباید پرسید شما جن هستی یا پری !
        مگر قرار است و یا بوده است که جن و پری و موجودات ماورایی به شکل انسان ظاهر شوند و با ما سخن بگویند که از آنها بپرسیم شما جن هستی یا پری ؟ !!!!!
        آیا شما داری برای مخاطبان باشعور یک سایت فلسفی غنی و فرهیخته یعنی صدانت مطلب می گذاری و سخن می گویی و نظر می دهی و می خواهی هم صحبت شوی یا با قبایل بدوی دارای ادیان ابتدایی و قبایل به دور از تمدن جوامع آفریقایی که به روح و جن و ارواج و جادوگران و کاهنانی که با آنان در ارتباط هستند و مدعی سخن گفتن و سخن گرفتن هستند و غرق در خرافات هستند سخن می گویی که چنین ادعاهای عجیب و خنده داری مطرح می کنید ؟!
        ممکن است دیگران و یا خود ایشان بگویند منظور این نیست که جن و پری و فرشته به شکل انسان ظاهر شوند بلکه این است که بپرسیم که این سخن را از کجا آورده است ؟
        اول آن که الزاما دلیلی وجود ندارد که چنین چیزی پرسیده شود .
        ثانیا : به فرض که از طرف پرسیدیم و وی ادعا کرد که از جن و پری و یا هر موجود ماورایی دیگر این سخن را آورده است . این که شخص آن سخن را از کجا و یا چه کسی گرفته که حجت نمی شود و چندان مهم هم نیست . ممکن است شخص شنونده ادعای طرف گوینده که آن سخن را از جن و پری و خدا گرفته نپذیرد و کذب و دروغ بداند و یا برعکس بپذیرد و قبول کند که از یک موجود ماورایی و غیر انسانی است اما مسئله ی اصلی در درجه اول در منطق این نیست . بلکه این است که آن سخن مطرح شده آیا معقول و قابلیت دفاع عقلی و منطقی دارد یا نه فقط یک ادعاست که پشتوانه ی عقلی و منطقی نه فقط ندارد که ضد معقول و ضد منطق است .
        این ادعا که فلان مطلب از فلان موجود ماورایی و جن و خدا و یا فلان شخص انسانی برجسته بوده پس صحیح است و باید چشم بسته بپذیریم در منطق جز مغالطه ی ” توسل به مرجعیت ” نیست .
        بنابراین به ندرت شخصی از گوینده می پرسد ادعایت را از کدام شخص گرفتی بلکه می بیند و نگاه می کند که ادعای آن طرف تا چد حل معقول و دارای پشتوانه ی منطقی است .
        در باب وحی هم بخشی از نواندیشان دینی اصولا ترجیح می دهند که وارد مکانیسم وحی و چگونگی رویداد آن که چه بسا چندان از آن اطلاع نداریم و مقوله ای حساسیت زا هم است نشوند بلکه به تحلیل و بررسی و نقد متن وحیانی پرداخته و توجه خود را به کلام و متن وحیانی و نقد آن معطوف می کنند تا مکانیسم وحی
        طیف ایشان حتی الفبای منطق را هم نمی دانند و سایت صدانت را در بخش نظرات با چنین مثال ها و ادعاها و بحث های سخیفی چنین به ابتذال می کشانند !

        1. جالبه! معلومه که منظور این نیست. یعنی این را هم متوجه نمی‌شی که حرف شما هزل است؟ و فرد لابد جن و پری است که چنین توانی دارد که این را می تواند بگوید چون انسان طبیعی امکان چنین تشخیصی را ندارد و لابد جن و پری است که چنین توان و امکانی دارد. لابد این را باید بگم که این غیر ممکن است و به همین دلیل حرف شما غیر factualو مزحک است.

      3. ثالثا : صرف نظر از این ادعاهای عجیب و غریب و نازل ، گویا ایشان گمان می کنند که اگر مطلبی از جانب خدا بود و یا در کل مقوله ی وحی الهی یک چیز و مقوله ای به کل جدا و به قول معروف تافته ی جدا بافته از سخن بشری و احکام معرفت شناسی و زبان شناختی مثل مقوله ی تاریخیت می باشد .
        لذا بر مبنای همین تصور غلط است که به مطلب من و دکتر عبدالکریمی و سایر کسانی که به تاریخیت وحی معتقدند و آن را مطلق و بدون نقص و کاستی ندانسته و نگاه انتقادی دارند نسبت پیش فرض روی ندادن وحی و انکار روی دادنش را نسبت می دهد ( تحریف و مغالطه ی پهلوان پنبه و تعمیم جز به کل )
        در صورتی که برخلاف ادعا و تصور و نسبت غلطی که ایشان می دهند برخی از قائلان به تاریخیت وحی این گونه نیست که منکر وحی و الهی بودن آن باشند . اتفاقا برخی از آنها مثل آقای یوسفی اشکوری از نواندیشان دینی مطابق تلقی سنتی قائل به این هستند که وحی به طور کامل چه لفظی و چه معنایی از سوی خدا و الهی بوده و پیامبر هیچ دخالتی در شکل گیری آن نداشته و فقط نقش قابل گیرنده را داشته اما در عین حال قائل به تاریخیت وحی و این که وحی الهی علی رغم فرستاده و القا شدن از جانب خدا نمی تواند مطلق و بدون نقص و خطا و کاستی باشد هستند .
        پس مقوله ی تاریخیت اصلا ربطی به این پیش فرض که وحی الهی روی نداده و یا داده است و پیامبر در شکل گیری وحی دخالتی داشته و یا نداشته و میزان این دخالت چه قدر بوده و یا اصلا دخالت نداشته ، هیچ کدام ندارد و نخواهد داشت .
        چه وحی روی داده باشد چه نداده باشد ، چه پیامبر در شکل گیری آن مطابق تلقی دکتر سروش نقش فعال داشته باشد که از نظر شما و حتی خود تعداد زیادی از طیف آقای سروش یعنی نواندیشان دینی انکار وحی و الهی بودن آن است ، چه به تعبیر برخی دیگر از نواندیشان دینی مثل آقای میردامادی و یا آقای هراتی که نظرش در نقد دیدگاه سروش در این سایت گذاشته شده شخص پیامبر تا حدی نقش داشته و وحی مبتنی بر یک رابطه ی دوسویه بوده که هم خدا و هم پیامبر هر دو در شکل گیری آن نقش داشته اند و چه بنا به تلقی سنتی و همین طور آقای یوسفی اشکوری از نواندیشان دینی شخص پیامبر اصلا نقشی نداشته و صرفا گیرنده بوده است ؛ در همه ی این فروض و موارد احکام تاریخیت در باب وحی و زبان آن صدق می کند . و این هم طبیعی است چون پیامبر و حتی خدا که زبان خصوصی ندارند . آنها باید با زبان بشری مطلب خود را با همه ی محدودیت های بشری مخاطب خود و دوران تاریخی بیان کنند که در نتیجه همه محدودیت های آن عصر و زبان مثل تاریخیت و محدود بودن دایره ی واژگان زبان بشری مقوله ی وحی و بخش هایی از آن را در بر می گیرد و تا حد زیادی محدود می کند .
        این واقعیتی است که البته شما و بسیاری از طیف دینداران سنتی که آیت الله میرباقری جز آن طیف است نه سواد فلسفی و حتی چه بسا توان درک و فهم آن را ندارید !
        همان طور که دکتر عبدالکریمی در مناظره ی خود در شبکه ی چهارم سیما در باب ” زاویه نشینی عقل در حوزه های علمیه ” به درستی اشاره کردند آنجا که پای زبان در پیش است پای تاریخیت هم باز می شود .
        به این واقعیت آقای امیر مازیار نیز در کلیپی با مضمون ” تاریخ مندی متن دینی ” در گفت و گویی به آن اشاره کرده و توضیح می دهند که ما چه متن دینی و قرآن را بشری دانسته به این معنا که الهی و از جانب خدا ندانیم چه آن را از جانب خدا بدانیم در هر دو صورت فرقی نمی کند و مشمول احکام و قواعد زبان شناسی از جمله بحث و مقوله تاریخیت می باشد . علاقه مندان در یوتیوب این کلیپ را که مربوط به سال گذشته است در کانال “سخنرانی دینی نوگرا ” با عنوان ” تاریخ مندی متن دینی ” می توانند ببینند .

        1. تمام دیدگاه ایشان مبتنیست بر اینکه وحی عقلانی نیست چرا که تابع نرم های تاریخی زمانه اش بوده است و از این روی مسئله تاریخیت و عقلانیت وحی مطرح میشود
          مخالفان این دیدگاه بایستی با توجه به تاریخ آن دوره مثال نقض بیاورند که وحی تابع تاریخ زمانه اش نبوده است و ایشان دفاع کنند

          البته میتوان گفت که حتی عقلانیت هم عقلانی نیست چرا که مبتنی بر زمانه تاریخی خودش است کما اینکه عقلانیتی در برهه ای عقلانیست و در برهه ای دیگر غیر عقلانی
          امیدوارم درست برداشت کرده باشم که متهم به مغالطه پهلوان پنبه نشوم و حد نزاع مشخص شود

          1. فرد مورد اشاره شما فلسفه نخوانده. دوم متوجه نیست که status نظریه ، صادق بودن و یا قابل قبول بودن نیست سوم، ایشان با توجه به ناتوانی منابع ایشان ، مانند عبدالکریمی در فهم دقیق متون و ترجمه خوانی ، متوجه اشکالی و مبطلی مهم تر نیست ، پ آن این که خود موضع اولیه defective معیوب است. چهارم، اساتید فلسفه صدق، اعتبار و قابلیت دفاع مواضع فلسفی را اعتبار سنجی نمی‌کنند. موفقیت و عدم موفقیت نظریه هایی را به صرف اتوریته که بر اساس جزم حاکم بر ذهن ایرانی یعنی صدق و علمی بودن مواضع فلاسفه غیر ایرانی مفروض می گیرند.

          2. در این دیدگاه ادعا نشده است که وحی اصلا عقلانی نیست چون تابع نرم های تاریخی زمانه اش بوده است بلکه بر سر آن است که بخشی از وحی که تابع عقلانیت زمانه بوده که اکنون غیر معقول بودن آن ثابت شده چنین است هرچند که بخش هایی از آن هم چنان در دوران حاضر و چه بسا تمام اعصار و دوره ها عقلانی بوده و خواهد ماند و بخش هایی هم عقل گریز ( نه الزاما ضد عقل ) است .
            لذا بر مبنای این توضیح این که مخالفان این دیدگاه مثال و مواردی برای نقض تاریخ مندی آورده و گزاره ای فراتاریخی و عقلی فرازمانی بیاورند و طرفدار این دیدگاه بر مبنای آن دفاع کند کافی نیست چون مدعای این دیدگاه که متعلق به دکتر عبدالکریمی است وحی را دارای هر دو وجه تاریخی و فراتاریخی می داند . لذا موافق این دیدگاه یعنی دکتر عبدالکریمی یا خود من برای اثبات این دیدگاه باید گزاره های تاریخی و تاریخ مند مثل برده داری را بیاوریم و طرف مقابل باید ثابت کند که تاریخ مند نیست و فراتاریخی و ابدی است و هیچ گزاره ای تاریخی ، جغرافیایی ، زمانی ، مکانی ، موقت و غیر ثابت در وحی و متون مقدس وجود ندارد که این هم تقریبا غیر ممکن است.

            اما در باب این ادعا که عقلانیت هم عقلانی نیست که چرا مبتنی بر دوره ی زمانی خودش است باید گفت خیر چنین نیست و بستگی به دوره ی آن دارد و عقلانیت در دوران و زمانه ی خودش را نمی توان غیر عقلانی دانست و ادعا کرد عقلانیت نیست . چون عقلانیت در طول تاریخ ثابت نبوده و دستخوش تغییر و تحول و تکامل شده و می شود و در آینده هم خواهد شد و همیشه این روند ادامه خواهد داشت . لذا این فهم شما از عقلانیت مبتنی بر مغالطه ی زمان پریشی است .
            طبعا عقلانیت یک دوره ای که عرف عقلای آن زمان در مقوله ای آن را عقلانی می دانستند نمی توان برای زمان خودش و آن دوره غیر معقول دانست و مردم و عقلای آن دوره را بی عقل قلمداد کرد و ایراد گرفت که چرا مثلا مطابق قواعد و احکام عقلانیت عصر ما عمل نکرده اند . مثل برده داری که مثالش را زدم و یا کودک همسری و مردسالاری و حاکمیت استبدادی در دوران گذشته .
            در واقع ارزش ها و قواعد عقل دوران قدیم و آن دوره را نمی توان با ارزش ها و قواعد و معیارهای عقلانیت دوران جدید و دوره ای دیگر سنجید و بعد به پیشینیان با آن عقلانیت ایراد گرفت که چرا عقلانیت مثلا ما و دوران ما را در آن مقولات نداشتند . چنین رویکردی غلط و جز مغالطه و خطای زمان پریشی نیست .
            مغالطه ای که نه فقط طیف دینداران بنیادگرا و سنتی مرتکب می شوند و بر مبنای آن از مقولاتی مثل کودک همسری و حتی برده داری ! در زمان ما می خواهند دفاع کنند ؛ بلکه طیف مقابل و مخالف یعنی طیف آتئیست مخالف دین و دین ستیز هم مرتکب می شود . این طیف هم درست مثل طیف دینداران سنتی و محافظه کار و جزمی اندیش دارای یک نگاه غیرتاریخی به عقلانیت هستند و لذا بر مبنای همین نگاه و رویکرد غلط و نادرست غیرتاریخی است که از اسلام و دین ایراد می گیرند که چرا مثلا کودک همسری و یا برده داری را به کل برنچیده و از میان برنداشته و آنها را ولو با اصلاحاتی پذیرفته است ؟!
            در واقع احکام و قواعد و ارزش های برآمده از عقلانیت جدید را می خواهند مبنای سنجش رویکرد و احکام و ارزش های برآمده از عقلانیت دوران گذشته قرار دهند و بعد بر مبنای آن ایراد بگیرند که چرا دین و یا پیشینیان مثل عقلانیت زمان حال و قواعد آن عمل نکرده است . چنین رویکردی خطای زمان پریشی است .
            پس وقتی که از عقلانیت سخن می گوییم همان طور که جناب سروش هم گفته اند مبنای ما در این مقوله عقلانیت عقلای قوم در هر دوره و زمان و عصر خود است که ممکن است در مواردی عصر به عصر و دوره به دوره تغییر کند .

        2. با توجه اصلی که وضع کرده اید میتوان گفت
          گزاره یا عقلانیتی عقلانیست که تحقیق پذیر یا تجربی باشد و نه صرفا تاریخمند
          این خوانشی مبتنی بر تجربه گراییست
          که پیش از این میگفتند گزاره ای علمی یا معنادار است که تحقیق پذیر یا تجربی باشد.
          که خود ابطالگر است و در اولین گام خود را حلق آویز کرد مگر اینکه به معیار فلسفی هم به این اصل بیافزایید.

          1. خیر نسبت های شما در باب صرفا عقلانی بودن گزاره های تجربی نادرست و ناقص و تحریف آمیز و لذا دچار اشکال مغالطه ی پهلوان پنبه به من است .
            گزاره هایی عقلانی است که یا توسط خود عقل یعنی عقل خودبنیاد و منطق و یا با توجه به شواهد علمی و تجربی و یا منبع معرفتی دیگر مثل حتی خود وحی به نحوی عقلانی بودن ثابت شود .
            پس تجربه و شواهد تجربی برآمده از آن یکی از منابع شناخت و تکیه ی عقل است و نه صرفا تنها منبع . فلسفه و قواعد منطق و معیارهای فلسفی و حتی وحی و شهود هم می توانند در مواردی منبع عقلانیت باشند .
            اگر یکی از کامنت های من را خوانده باشید در آنجا نوشتم که نمی توان صرفا بر عقلانیت خودبنیاد تکیه کرد و پیشنهادی که به دینداران می شود آن است که به یک عقلانیت مستقل انتقادی که گذشته از خود عقل خودبنیاد منابع معرفتی دیگر مثل تجربه و حتی وحی را نیز به رسمیت می شناسد اما برخلاف دین شناسی سابق تک منبعی یعنی فقط متکی به دین نبوده و نگاه انتقادی به دین و وحی و آموزه های آن دارد را بپذیرند .
            تکیه ی عقلانیت صرفا بر تجربه و علم بشری و انکار سایر منابع معرفتی حتی فلسفه همان رویکرد ساینتیسم Scientism ( علم زدگی ) است که یک رویکرد شکست خورده می باشد و غلط و نادرست بودن این رویکرد و نگاه فلسفی بعد از اواسط قرن بیستم به بعد در خود غرب آشکار و واضح شده است .

        3. جوک اقای آزادی طلب:
          مبطلب من و عبدالکریمی!! حیرت انگیز است خودش را که یک خط نمی نویسد و همان کپی مطالب موبایلی را هم در خط اول با حکم شروع می کند را با بیچاره عبدالکریمی یکی فرض می کند! توهم و موبایل چه ها که نمی تواند با ذهن عوام کند!

      4. ایشان در ادامه ی نسبت دادن های کذب و نادرست انکار وحی به دکتر عبدالکریمی و قائلان به تاریخیت وحی البته یک ادعای نادرست و کذب دیگر مطرح کرده و به منکران وحی نسبت داده اند و آن این که مبنای آنها حس گرایی است که در نقد آن گفته اند که آن هم باید بر نوعی عقل گرایی تکیه داشته باشد .
        این ادعای نادرست و غلط ایشان در حالی است که اتفافا مبنای بسیاری از منکران وحی نه حسگرایی که همان عقلانیت و عقل گرایی است . چنان چه از معروف ترین منکران وحی در خود غرب و تاریخ مدرن آن دیار طیف دئیست ها بودند . اصلا دئیسم نوعی خداباوری عقلانی است . دئیست ها به خداباوری عقلانی اعتقاد داشتند و بر مبنای این نوع خداباوری بود که وجود معجزه ، وحی و معاد را منکر بودند .
        پس می بینیم که اتفافا مبنای انکار وحی برای بسیاری از منکران وحی نه حس گرایی که عقل گرایی و عقلانیت می باشد .
        نکته ی جالب اینجاست که این شخص و امثال او حتی چنین موارد بعضا بدیهی و ساده و ابتدایی را هم از تاریخ غرب و فلسفه ی غرب و جریانات آن نمی دانند و بعد با یک چنین سطح نازل اطلاعات تاریخی و فلسفی به دیگران اتهام و نسبت های نادرست و کذب مثل انکار وحی به قائلان به تاریخیت وحی و یا حس گرایی مبنای منکران وحی در انکار وحی و … نسبت می دهند و با استفاده ی مکرر از واژگان انگلیسی در مطالب خود گمان می کنند که توانسته سطح پایین اطلاعات و کم سوادی فلسفی و تاریخی خود را پنهان کرده و خواننده با خواندن و دیدن این کلمات و واژه های انگلیسی فکر می کند و به این نتیجه می رسد که آنها چه قدر سطح بالای معلومات دارند !

        1. آقای آزادی طلب فکر میکنن باید یک general reader خواننده entry یک سایت فلسفی و با یک recreational audience سایت فلسفی، و حتا یک فیلسوف به اصطلاح برجسته و renown متشخص و شناخته شده جهان حتما باید اگر یک quality خصلتی دارد ، آن را wittinglyآگاهانه داشته باشد! خیر نگفتیم رسما، علنا، آگاهانه حس گرا به sensibilia و … معتقد است. گفتیم حس گرا هست چه بداند چه نداند.

      1. آفتاب آمد دلیل آفتاب ! وقتی می گویم این شخص الفبا و اصل مطلب شخص را متوجه نشده و حتی الفبای منطق و الفبای نقد را نمی داند و با نسبت دادن های کذب و نادرست و انواع مغالطات مثل مغالطه ی پهلوان پنبه به طرف مقابل ادعاها و مطالب نازلی را در سایت فرهیخته ی صدانت گذاشته و آن را به ابتذال کشانده است اینجا در ادعای نسبت دادن برده داری اروپا به اسلام به عینه می توان دید .
        ایشان ادعا کرده اند که مسئول برده داری اروپا اسلام است و علامت تعجب گذاسته اند . در واقع ایشان این ادعا را به من نسبت داده اند .
        این ادعا در حالی است که مدعای من در مطلب خود در باب تاریخیت که به تاریخیت وحی و همین طور تاریخیت عقلانیت اشاره کردم ، برده داری را به عنوان یک مثال آوردم که این نظام و سیستم که در دوران مدرن و بعد از آن و اکنون غیر معقول و ظالمانه است در دوران پیشامدرن و عقلانیت آن زمان این گونه نبوده است . اسلام هم بر مبنای عقلانیت تاریخی آن دوران خود یعنی دوران پیشامدرن اصل این سیستم برده داری را قبول کرده و سعی در برچیدن و محو کامل آن یعنی مقوله ی برده داری نداشته بلکه با اصلاحاتی در این سیستم سعی در محدود کردن و عادلانه تر و انسانی تر کردن این سیستم و مقوله برده داری داشته است .
        در واقع این مثال من در باب برده داری یک مثال از نشان دادن واقعیت مقوله ی تاریخیت و تاریخی بودن عقلانیت و این که در طول تاریخ ثابت نبوده است می باشد و من در این مثال با مطرح کردن رویکرد اسلام در نحوه ی مواجه با این سیستم اتفاقا از رویکرد اسلام در زمان و دوران ظهور خودش در مقابل و مواجهه با برده داری و سیستم آن دفاع کردم .
        اما این شخص که سخن طرف مقابل را نفهمیده و یا حاضر به فهمیدن نیست و حتی الفبای نقد را نمی داند ادعا کرده که مسئول برده داری اروپا هم اسلام است !
        سایت فرهیخته ی صدانت محل جولان دو یا سه ترول غرب ستیز فضای مجازی شده که حتی الفبای نقد و مطلب طرف مقابل و مخالف خود را نمی دانند و این رسانه ی غنی در بخش نظرات را چنین به ابتذال کشانده اند .

        1. عزیزم collocation یا همنشینی الفبا با یک نحله فلیفی، یک سنت فکری و majorعلمی است نه با یک کامنت! اینو هم باید بهش گفت! جوک خنده داره حرفهای این آقا.

        2. این ضدایرانی متنفر از وطن خود همه ایرادات را به دین ابا و اجدادی خود نسبت می‌دهد و با لحن خود انکار میکند. تصور میکند که جمعی که کارش استدلال است متوجه نیستند که یک فرد بیسواد تصور میکند سروصدا کردن های مصرف زده هالیوودی دیوانه جانی دپ را در فضای اندیشه می شود ایجاد کرد.

        3. بی معنایی فحاشی یک trollمجازی

          آفتاب اول یعنی چه؟
          آفتاب دوم حالا کدام است؟
          فقط سرو صدا می کنه. چیزی که بی بی سی به بردگان بیگانه منتقل کرده. سرو صدا کنه و تظاهر کن که ناراحتی.
          کاری که در تمامی کشورها خاورمیانه کار بیگانه پرست برده ضد وطن است

      1. تمسخر و لمپن گرایی ، کوچک کردن منتقد ، نفهمیدن حتی الفبای مطلب طرف مقابل و بعد بر مبنای همین متوجه نشدن نسبت دادن های ناروا و کذب به طرف مقابل و انوع مغالطات مثل پهلوان پنبه از شیوه های نقد و بحث جناب طناز . هایل لمپنیسم !

        1. فلسفه غرب اصولی دارد. همه به غیر از خودتون متوجه هستن. نامربوط سخن میگین. حتی نظریه عبدالکریمی را هم درست گزارش نمیکنید.بله برای شما اشکالات روشن میشود. پیش از این فقط ناسزا میگفتید. از اشکالاتی که گرفتن متوجه شدید که چقدر نامربوط سخن میگویید.

        2. عزیزمان صحبت اینست عوام گرایی که از موبایل کپی میکنید اصولاً معلوم نیست چه می کوید. شما مگر سخن عبدالکریمی را فهمیده آید.یعنی شما انتظار دارید با ع عنوان یک فرد دیپلمه و موبایل خوان یک موضع تقریبا کپی شده را درک کنید؟ کمی به سطح تحصیل خود توجه بفرمایید. شما که از سطر نخست یک گزاره بی خطا ندارید چون مورد اصلاح قرار نمیگیرد و تحت فضای سیاسی تعصب ضد ملی تصور می فرمایید در مورد نظریه ای شبه فلسفی چیزی دارید می گویید.

        3. اگر من را قبول ندارید چرا کلمات و عرض من رو میگویید آقای محترم؟‌ چرا ادبیات من را تکرار میکنید؟ روشن است چون درس نخوانده آید چون حرفی ندارید.

    3. به این جمله ضدمحمد فاشیست توجه بفرمایید:

      این روحانی غرب را نمیشناسد. وی و دین را نمی شناسند!! دیدگاه تاریخی ندارد. تاریخمندی را نمی‌داند! ایشان بد است ،بد بد بد.
      بله آقای قاضی القصات کسی که به عنوان یک trollدر سایتی فلسفی به اشتباه حضور دارد، همینطور هم باید به روحانی بتازد.‌چون از پیش از این که بتواند فکر کند از وطن خود بد شنیده و بدگویی و در دریای دشمنی با دین از بچگی غرق بوده

      1. به جملات این طرفدار فاشیسم دینی نگاه کنید که بر خلاف نسبت دادن اتهام فاشیسم به دیگران چگونه همان رویکرد فاشیستی که منتقدش است و به دیگران نسبت می دهد را خودش در درجه اول دارد . این جمله :
        کسی که به عنوان فلان به اشتباه در یک سایت فلسفی حضور دارد باید به یک روحانی بتازد . چون پیش از این که بتواند فکر کند از وطن خود بد شنیده و در دریای دشمنی با دین غرق بوده
        مغالطه ی پیروان و طرفداران فاشیسم دینی را می بینید و متوجه می شوید ؟!
        هیچ کس حق ندارد نه دین که حتی روحانیت را نقد کند وگرنه ضد دین است ! یعنی نه فقط نقد دین که حتی نقد روحانیت ! مساوی است با ضدیت و دشمنی با دین .
        این است منطق پیروان فاشیسم دینی مدعی ضدیت با فاشیسم !
        با این منطق شخصی مثل دکتر عبدالکریمی که منتقد هم طیف روشنفکران به دلیل بی اعتنایی به سنت های تاریخی ما از جمله همین سنت دینی است و هم منتفد طیف روحانیت به دلیل نداشتن نگاه تاریخی و تفکر تئولوژیک و کلامی زده هستند هم از منظر ایشان و این طیف ضد دین هستند چون روحانیت را هم در کنار روشنفکران نقد کرده و می کند !
        همین طور طیف موسوم به روشنفکران دینی یا نواندیشان دینی هم که در عین قبول داشتن دین و کلیت آن رویکرد نقد الهیات و معرفت دینی برای بازسازی و اصلاح آنها داشته تا بتوانند دفاع عقلانی و موجه از دین در دوران مدرن به خصوص در مواجهه با آتئیست ها و دین ستیزان داشته باشند و آن را حفظ و تقویت کنند هم ضد دین و دین ستیزند !
        به روشنفکران و غرب هرچه قدر بتازید و حمله کنید هیچ ایراد ندارد اما کوچکترین نقدی به دین و حتی روحانیت نباید کرده وگرنه برچسب و انگ دشمنی با دین و دین ستیز بودن می خورید ! منطق فاشیسم دینی !!!

        1. الفبای ادبیات عوامانه هم شامل اضافه نکردن واژه به موضع مورد مخالفت است.‌ شما حتی این را هم رعایت نمیکنید و به همین علت هر نتیجه ای که میخواهی می رسی.
          ضمنا مگر شما دینی رو قبول داری آقای troll

        2. بغیر از حرف من چیزی دیگه هم داری بگی؟ اگه من بدم چرا حرفام رو تکرار میکنی؟ troll بیسواد. بگو یکی که فوق دیپلم داره جات بیاد. توهم هم حد داره

        3. آیا این میگویید که با واقعیت سازگار است؟، دوم، انگار u r on LSD, کی گفتیم ایراد گیری از روحانی اشکال داره و از روشنفکر بیسواد جفنگ گو اشکال نداره؟ اصلا عصبانی که میشی خواب نما میشی هر چیزی که به ذهنت می رسه میگی! متن کامنت من هست و همه می بینند که شما حتا قائل به این نیستی که به متن مورد اشاره خود وقت دار باشی. بیسوادی دیگه عجیب نیست.
          ضمن این که این که گفتید ذکر نشده ، ضمنا ایراد گیری از همه کس و همه چیز اشکال داره. باید دنیا را صادقانه مساهده، مطالعه و شناخت . شما موبایل را به جای مغز خود گذاشتید و توهم زده شدی

        4. حتا لحظه ای اثر القابات ضد یک قشر بد و یا متوسط و با خوب و یا دزد و جنایتکار (طبق ادعای موبایل هد ها)و یا اخلاف ابن سیناها و سهروردی ها را نمی تواند conceptualize تصور کنند.
          نمی تواند به ارزش ابن سینا، رازی و فردوسی فکر کند چون از ملا از بچگی برایش بدی گفته شده است. همان تزویر فرنگستونی که کلاس درس ایرانی سنتی را تخریب و مطالب خودش را implant کرد.

    4. بله روحانی بد است بد بد بد! خیلی بد است! مدرنیته را حتی مثل شما نمی‌فهمد!!! اگه اندازه شما هم نمی فهمد پس خیلی دیگر نمی فهمد! چون شما که هنوز متوجه نیستید فلسفه نخوانید و همه متوجه بی ربطی و بی منطقی rhetorics سخنرانی کردن شما هستند. می خوانیم و رورنامه، موبابل ،مجله خون را میشنویم. توهم موبایلی حاصل بادی که درگیری سیاسی زیر پوست عوام کرده است.

    5. نحوه استدلال محمد آزادی طلب:
      «« رویکرد و تلقی غیرتاریخی و غیرواقعی آیت الله میرباقری از دین و وحی و حتی مدرنیته
      ایشان دیدگاهی غیرتاریخی و غلط و در نتیجه غیر واقعی و نادرستی هم از دین و وحی و غایات و اهداف آن و همین طور عقل و هم از مدرنیته و تجدد دارند .»»

      می گوید
      فلان پدیده تاریخی است.
      فرد a غیر تاریخی و غلط فکر می کند.
      ………………………..
      بنا بر این
      ………………………..
      فرد a دیدگاهی غلط از دین وحی و عتبات دین دارد

      خلاصه استدلال محمد آزادی طلب

      چون در مورد دین و وحی غلط فکر میکند
      پس غلط فکر میکند!!!!!!!!!!!!!!!

      حتی لات های فیلم های فارسی ژانر بهروز وثوقی اینطور گیج نبودند!

    6. جناب از قضا راهکارهای اسلام که اشاره فرمودید، اعم از استيلاد، مكاتبه و آزاد‌سازي بندگان به عنوان كفارة برخي گناهان و غيره، در رابطه با برده داری نقض غرض است و گواه بر اینکه اسلام به انحاء گوناگون موجب براندازی برده داری شد، و اینگونه با توجه رفع این اشکال پیش پا افتاده و اشکالات از این دست بایستی گفت عقلانیت بشری که از طریق پیشرفت های تجربی و فلسفه بدست آمده چاره ای غیر از رجوع به گزاره های وحیانی ندارد که ثابت، فراتاریخی، جغرافیای و ازلی و ابدیست.

      ضمنا عقلانیت صرفا مبتنی بر تجربه و تجربه گرایی هم خود ابطالگر است و هم همانطور که اشاره فرمودید متزلزل و غیر ثابت.

      از کجا معلوم که علوم تجربی که نسبت به خیلی از یافته های علمی به گواه تاریخ علم تجربی به خطا رفته است چه نفیا و چه اثباتا، در رابطه با گزاره های وحیانی به خطا نرفته است و نرود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

      1. ادعا کردید راهکارهایی که اسلام در رابطه با برده داری آورده نقض غرض است و اسلام به روش های گوناگون موجب براندازی برده داری شده است .
        خب این ادعا و تصور شما یک ادعای خلاف واقع و کذب و نادرست و همین طور مغالطه و مبتنی بر یک اجتهاد ناروشمند است . شما از اصلاحات اسلام در انسانی تر و عادلانه تر کردن و همین طور محدود کردن سیستم برده داری به هیچ وجه نمی توانید نتیجه گیری کنید که اسلام خواهان برچیده شدن برده داری بوده و یا با این روش ها موجب براندازی برده داری شده است . اگر رویکرد اسلام منجر به برچیده شدن و براندازی برده داری می شد که باید افتخار مبارزه با اصل سیستم برده داری و برچیده و منسوخ شدن آن در درجه اول به جهان اسلام و مسلمانان می رسید نه غرب و مدرنیته !
        این بعد از تحولات و پیشرفت های عقلی بشر در عصر روشنگری و تاملات روشنفکران آن زمان بود که در ابتدا در غرب بعد از ظهور مدرنیته ، متفکران و روشنفکران آن دیار به این نتیجه رسیدند که کلیت و اصل سیستم برده داری و این که انسانی مالک شخص دیگر باشد به هر نحوی غیرمعقول و ظالمانه است و در نتیجه بعد از آن و عالم گیر شدن مدرنیته در جهان بود که کشورهای اسلامی و جوامع اسلامی به تبع افکار عمومی جهانی حاصل از بسط و گسترش مدرنیته و در مواردی فشار و اجبار دولت های استعمارگر غربی در ممنوعیت برده داری مثل فرانسه و انگلیس در رابطه با شمال آفریقا یا شیخ نشین های خلیج فارس بود که سبب شد برده داری در جهان اسلام دیرتر از همه جا به تدریج در قرن بیستم برچیده شود . واقعیتی که دکتر سروش هم در مناظره ی خود با آیت الله علیدوست در باب فقه اشاره کردند که سده ها گذشت و هیچ فقیهی فتوا به ممنوعیت و لغو برده داری نداد .
        لذا این رویکرد اسلام در قبال برده داری نبود که منجر به براندازی و برچیده شدن آن شد که اگر این گونه بود باید در جهان اسلام اول از همه این اتفاق می افتاد نه در غرب !
        اما می بینیم در جهان اسلام بسیار دیرتر مقوله و سیستم برده داری آن هم نه از دل اسلام و فقه و احکام مبتنی بر آن که بلکه با گسترش مدرنیته و بعضا فشارهای دول استعمارگر غربی مثل انگلیس و فرانسه برچیده شد . چنان چه در ایران خودمان تا دوران قاجار و همین صد سال پیش برده داری در ایران مرسوم بود و نسل این بردگان تحت عنوان ایرانیان آفریقایی تبار عمدتا در جنوب کشور ساکن هستند .
        لذا با توجه به توضیحات و واقعیاتی که در باب برده داری در جهان اسلام آورده و نشان داده شد نمی توان از رویکرد اسلام در انسانی و عادلانه تر کردن و محدود کردن سیستم برده داری در دوران خود یعنی دوران پیشامدرن نتیجه گرفت که اسلام به روش های گوناگون سعی در برچیدن این سیستم داشته است و چنین ادعایی نادرست و خلاف واقع و به لحاظ منطقی هم غیر روش مند است . این که کفاره ی برخی گناهان در اسلام آزادی برده قرار داده شده و یا به مولا و صاحبان برده اجازه داده شده که با برده ی خود قرار داد مکاتبه برای آزادی برده ببندند اگر چه شاید به کاهش و محدود شدن سیستم برده داری کمک می کرده و یک گام به جلو بوده اما هیچ کدام به خودی خود منجر به برچیده شدن این سیستم و یا الزامی بر اشخاص و به خصوص اربابان و مالکان برده برای آزاد کردن برده و کنار گذاشتن اصل و اساس برده داری نمی کرده و در نتیجه سبب این نتیجه گیری غلط که اسلام خواهان حذف و برچیدن سیستم برده داری بوده است نمی شود و برای همین است که در عالم واقع و در طول تاریخ می بینیم در جهان اسلام و بین مسلمانان دیرتر از همه این سیستم برچیده و منسوخ شد .
        گذشته از این واقعیت ، چنین ادعایی که شما و عده ای دیگر در توجیه وجود سیستم برده داری در اسلام می کنند نه فقط یک مغالطه و ادعای نادرست و اغراق آمیز و خلاف واقع است که هیچ کمکی هم به دفاع منطقی از رویکرد اسلام در مواجهه با مقوله ی برده داری در مقابل آتئیست ها و مخالفان اسلام نمی کند . دلیلش هم این است که مخالفان اسلام و آتئیست ها به درستی این ایراد را وارد می کنند که موارد دیگر مثل شراب هم در جوامع آن زمان و حتی ادیان پیش از اسلام حلال بود اما اسلام آن را حرام کرد و برچید و چرا درباره ی برده داری این را نکرد ؟ اگر ادعا کنید که اسلام نمی توانست به یک باره برده داری را برچیند و مجبور شد چنین رویکردی را برگزیند که چنین ادعایی قابل پذیرش از سوی مخالفان نیست و آنها می توانند مثال ها و نمونه های دیگر مثل شراب یا رسوم دیگر را بیاورند . بماند که خود چنین ادعایی که اسلام نمی توانست برده داری را به یک باره لغو و منسوخ کند به معنای پذیرش مقوله ی تاریخیت و واقعیت های تاریخی دوران ظهور و پیدایش اسلام است که خود را در موردی مثل برده داری به اسلام تحمیل کرده است .
        لذا تنها راهی که می توان از رویکرد اسلام دفاع کرد توجه دادن به مقوله ی تاریخیت و مبتنی بودن رویکرد اسلام بر عقل و عدل زمانه ی خود است که اسلام مطابق عقلانیت و عدالت زمانه ی خود که در آن ظهور کرده و سیستم برده داری را معقول و عادلانه می دانست و ضد اخلاقی و ضدانسانی نمی دانست اصل این سیستم را پذیرفت اما با اصلاحاتی سعی در انسانی و عادلانه تر کردن و محدود کردن آن داشت نه این که در پی برچیده شدن اصل و کلیت آن سیستم باشد . چون اسلام نمی توانست به عقلانیت و عدالت و سیستم های معیشتی مبتنی بر دوران خود در زمان ظهور و پیدایش خود در دوران پیشامدرن که یکی برده داری بوده بی توجه باشد و آن را به کل نادیده گرفته و نفی کند . اما اکنون که عقلانیت بشر در دوران جدید و بعد از دوران مدرن به این واقعیت رسیده که اصل و کل سیستم برده داری ظالمانه و ضد اخلاقی و ضد انسانی است دیگر نمی توان از اصل برده داری و سیستم مبتنی بر آن فارغ از نوع و محدودیت های آن به این بهانه که در اسلام اصل آن به رسمیت شناخته شد دفاع کرد آن طور که هنوز عده ای از دینداران مسلمان ولو در اقلیت کوچک یعنی بنیادگرایان مدعی هستند و اعتقاد دارند و بر مبنای آن حتی در زمان حاضر از مقوله برده داری دفاع می کنند که در مطلب بعد می آورم .

        1. anachronism
          در فلسفه تحلیلی سخن گفتن از مطلبی دمده Demode و خارج از زمان مطرح بودن آن است که در سخن در مورد slavery
          3000 سال پیش دیده می‌شود. برده‌داری پیدیده کهنی است، با این وجود sex slavery و برده‌داری جامعه مدرن، پیشامدرن، postmodern , برده‌داری cognitive توسط medium of communication
          و academic slaver و غیره مطالب مطرح در جامعه modern ,postmodern اند.
          نظر به گذشته نیز اهمیت دارد. حتی در جنگ‌های آمریکا که با تحرفی علیه برده‌داری جنوب جا زده شده است توسط افراد مشهوری در ایالات شمال صورت گرفته که خود برده دار بوده‌آند. اختلاف بر سر براندازی برده داری نبوده بلکه مطلب چیره شدن بر برده‌ٔاران جنوب بوده. Uncle Tom”s Cabin‌که به عنوان کلبه عمو تام مشهور است، حاوی نکاتی برای جامعه اندیشمند و جوان icon-clast شکننده تابوی مدرن و تصور ایرانی از جامعه آمریکا خواهد بود. زمانی که سیاهان آفریقایی ماند الوار در کشتی‌های تجار برده به آمریکا منتقل می‌شدند و یا کارگران چینی خط آهن مشهور آمریکا را احداث می‌کردند، خوی واقعی آنگلوساکسونی که اکنون آزادی را برده concept فریبنده برای روستائيان و محرومین و یا جوانان دوستدار آزادی کرده، خود را نمایان ساخت. مطالعه و تحقیق بفرمایید. اساتید دانشگاه منافع شخصی دارند، مترجمین توان تشخیص nuances of meaning را ندارند. واقعیت لیبراسیون با آن image که بریا قشر محروم و یا جویای پویایی و dynamism عرضه می‌شود بسیار متفاوت است. برده‌داری اکنون تحت ظاهر آزادی عمل می‌کند. سرکوب و کنترل ملل در پس ظاهر دفاع از رأی مردم موفق می‌شود و انتظاری هم به جز این نیست. طبیعی است که این گونه باشد. هوشمندی جوان ایرانی را می طلبد که استاد دانشگاه و قشر کم سوادتر روشنفکر را مطالعه کند و بشناسد.

        2. اگر این متنفر از ایران و ایرانی که از دین که مبنایی ترین اصلش برابری همه مردم از هر نژاد و هر رنگ پوستی است درست بود پس کفر علیه الله مسلمانان هم مورد تایید این قشر از مردم بود چون کفرو شرک در زمان مسلمانان وجود داشت و با هم قرارداد صلح هم داشتند!!

          1. اگر مبنایی ترین اصل دین فقط برابری همه ی مردم از هر نژاد و رنگ پوستی است که در دوران خودش یک گام به جلو بوده است و قابل ستایش است اما مبنایی ترین اصل حقوق بشر مدرن به عنوان یک ارزش برآمده از عالمیت و دوران جدید مدرن برابری همه ی انسانها نه فقط از نژاد و قومیت و رنگ پوست که دین و حتی جنسیت است .
            مقوله ای که در اسلام و جهان بینی سنتی آن وجود ندارد و نه فقط اسلام بر مبنای جنسیت که حتی دین و مذهب تبعیض گذاشته و بین مسلمان و غیر مسلمان صرفا به دلیل ایمان و کفر تفاوت و تبعیض قائل شده که در بسیاری از موارد توجیه عقلی و اخلاقی قابل دفاعی ندارد .
            رویکردی که در دوران مدرن کنونی مورد انتقاد بخشی از دینداران مسلمان یعنی طیف دینداران تجددگرا و نواندیشان دینی قائل به تجدید نظر طلبی و اصلاح طلبی دینی هم است .
            پس اسلام اگر چه در دوران خود یعنی عالم سنت و دوران پیشامدرن طی یک رویکرد قابل دفاع و حتی قابل ستایش تبعیض قومی و نژادی را نفی کرد اما به جای آن بین مسلمان و غیرمسلمان تبعیض گذاشت و برقرار کرد . یعنی اسلام تبعیض قومی و نژادی را برداشت و نفی کرد و تبعیض دینی و مذهبی به جای آن برقرار کرد!

          2. حقوق بشر در ابتدابی ترین جزء خو یعنی عدم رعایت باورها و اصول و سنن ملتهای غیر غربی، فاشیستی است. حقوق بشر را آنگلوساکسون ها بدون حضور سرخپوست ها، چینی ها، مسلمانان، رعایت دبن، رعایت تائوئبسم، بدون حضور و رعایت فرهنگ ها و جهان‌بینی سیاه پوستان و زردپوستان نوشتند.
            اشکال دو، برای افراد دچار وحشت از تفکر به افتضاح وضع جهانی و کشتار فاشیسم-لیبرالیسم:
            یک textuality متشکل از written symbols و literal exegesis ,
            و interpretation تفسیر است. این بیگانه از پدر و مادر و وطن و اباء و اجداد خود که خود را تحقیر می کند ، توجه ندارد که حتی چنگیز خان مغول هم مانند معشوقان و خدایان حقیر توهم وی از چیزهای زیبا سخن می‌گفت. تفسیر حقوق بشر جنگ ویتنام ،، کشتار نسلی اعراب، اعمال صدام حسین، حتی اعمال فاشیست. لیبرالیستی مانند کندی و جنگ ویتنام را حمایت کرد.

        3. در جامعه مسلمانان صدر اسلام مانند قشر حزب الهی جامعه شما شرک هم بوده ، تا آنجا که زبان آنان فهمیدم آنان حتا الله که طبق بیان دکتر توشوهیکو ایزوتسو overlap با دین آنان داشته را حفظ و pantheism, duo-theism و غیره را نقد کرده و مردود شمردند.پس اسلام شرک را قبول دارد چون در جامعه قبل از اسلام وجود داشته!!!!!!! اسلام تا آنجا که من شنیدم حتا حجاب و حتا شراب را اول یک جا حرام اعلام نکرده. پس شراب در اسلام مورد حمایت است!!!! این بیسوادی ، جزم گرایی ، اسلاموفوبیا فقط مال جامعه فاشسیت هیتلری است. آقا اسلام مهمل، بد،بد ،بد! اصلا مهمل. نباید رفت شناختش؟
          آیا فرد بیسوادی مانند سروش، یا پایین تر از او عبدالکریمی authority شناخت اسلامند؟
          با به روز ترین methidology اکدمیک، منبع و sourceشما باید دست اول باشد نه یک جرم اندیشی عقب مانده مثل امثال سروش که پسرش در دانشگاه های ایران متن انگلیسی رو نمی تونه بخونه ، چه برسه که بفهمه و درس انگلیسی تخصصی میداد ! یا سروشی که مطلب دیگری رو به عنوان Gospel truth ارایه میکنه، نه اون رو فهمیده نه حتا می‌تونه درست بخونه، و بدون رعایت استاندارد آکادمیک با کمک رسانه قشر مذهبی مطرح شده ، بعد چنین product غیر original غیر شخصی را به عنوان نظریه به دو تا روستایی تو دانشگاه تهران! قالب می کرده. این اسمش فلسفه نیست ، ترجمه و plaigerism انتحال هست.

          1. آقا یا خانم عزیز که به قول شیما خانم معلوم نیست که شما را باید آقا یا خانم صدا زد مگر کسی ادعا کرده که اسلام دین برده داری یا برده داری مورد حمایت و یا خواست اسلام بوده است ؟ تمام مطلب این است که برده داری در دوران پیشامدرن امری رایج و مبتنی بر مختصات کلی عقلانیت آن روزگار بوده است . لذا اسلام مطابق آن نمیخواست و اگر هم میخواست نمی توانست اصل سیستم برده داری را برچیند و با آن مخالفت کند بلکه با اصلاحاتی سعی در محدود و انسانی کردن و عادلانه تر کردن آن سیستم کرد نه این که در پی منسوخ کردن آن باشد . فهم این مطلب برای شما این قدر دشوار است .
            در باب ادعای شما که اسلام شراب را یک جا حرام نکرده صحیح است و مرحله به مرحله بوده است اما بالاخره آن را در همان زمان خودش حرام اعلام کرد . حتی ما احکام ناسخ و منسوخ در قرآن و اسلام داریم و جایی حکمی در باب موضوعی آمده و بعد از مدتی نسخ شده و حکمی جایگزین آمده است .
            اما در باب برده داری چنین نیست . در هیچ کجای اسلام برده داری امری به کل منسوخ شده نیست . اسلام اگر می خواست برده داری به کل برچیده و منسوخ ولو به صورت تدریجی شود که باید مکانیسمی در درون احکام و دین قرار می داد که این اتقاق در آینده بتواند محقق شود . مثلا می گفت اگر کفار و دشمنان از شما برده نگرفتند و یا بردگان شما را آزاد کردند شما هم مثل آنها رفتار کنید و برده نگیرید . اما اسلام چنین چیزی نگفته است چون نه برده داری امری ضد اخلاقی و ضد انسانی در آن دوران که اسلام ظهور کرده محسوب می شده و نه حتی به ذهن بنیانگذار این دین شخص پیامبر اسلام یعنی حضرت محمد این شخصیت و یک چهره بزرگ تاریخ ادیان و مصلحان بشری که هم نام من می باشند و با همه ی نقدهایی که به برخی رفتارها و رویکردهای ایشان و احکام آورده شده توسط ایشان وارد است ؛ نمی رسیده هم است که روزگاری برسد که برخلاف زمانه و زیست جهانی که در آن زندگی می کنند برده داری امری به کل ضد اخلاقی و غیرمعقول و ضد انسانی محسوب و منسوخ شود .
            فهم این مطلب و واقعیت برای شما این قدر دشوار است ؟!

          2. در این کامنت و همین کامنت زیر آن ادعا کردید که منبع شما باید دست اول باشد نه بی سوادی مثل سروش و یا عبدالکریمی
            مگر برای شما منبع دست اول یعنی بیانات و آثار از همان حوزه و روحانیون برجسته مثل آیت الله مصباح یزدی را بیاورند در صورتی که به ضرر باورها و ادعاهایتان باشد قبول می کنید و می پذیرید ؟!
            من در مقوله ی رویکرد اسلام در باب برده داری اتفاقا مطلب آیت الله مصباح یزدی را به صورت خلاصه آوردم اما شما در زیر همین کامنت نپذیرفته و اتهام تحمیل نگاه سوگیرانه و عدم وفاداری به متن را زده و می زنید چنان چه به مطلب آقای قائم پناه در شرح دیدگاه آیت الله میرباقری هم همین اتهامات و اتهام تحریف را زده اید .
            در واقع حتی اگر از همان روحانیون و منبع دست اول از حوزه برایتان بیاورند باز شما بعید است که بپذیرید چون صداقت نداشته و به تعبیر دکتر عبدالکریمی هدفتان کشف حقیقت نیست بلکه جدل و دفاع از باورها و شناخت ناقص و غلط خود از غرب و دینی که مدافع آن هستید به هر صورت و دیکته کردن باورهای غلط خودتان به خوانندگان به هر نحو که شده می باشید .
            اما همان طور که در نقد اتهام تحریف و عدم وفاداری به متن در یکی از کامنت های قبلی ام هم آوردم من مطلب مصباح یزدی در باب رویکرد اسلام در مواجهه با برده داری و این که اسلام علی رغم این که موسس برده داری نبوده و با رویکرد خود آن را محدود کرده اما هیچ گاه در صدد الغای برده داری به صورت کامل نبوده است از کتاب ایشان آن هم از سایت و پایگاه اطلاع رسانی متعلق به ایشان می آورم که منبع دست اول آن هم از یکی از روحانیون درجه اول حوزه است و دیگر شما و یا کس دیگری نمی توانید بهانه بیاورید که اعتبار ندارد چون از سروش و عبدالکریمی و یا فلان سایت و شخص ضد دین و ضد اسلام است .

          3. فاسیست_لیبرالیست از آینده می پرسد !!!و فرض میگذارد که اگر بیسواد قشری ای مثل او به مطالبه آکادمیک عمل کرد ، من نمی پذیرم. بله ذهن محصول رسانه و لیبرالیسم حقنه شده توسط آنگلوساکسون های برنده جنگ جهانی فرض را بدی میگذارند. حال مطلب این نیست عدم رعایت در پیش از مطالبه من است. اینده مربوط به اینده است. شما اخلاقی سیاسی کاری دارید نه اکادمیک. حال اخلاق آکادمیک که شما ندارید خود مشکلات خود را دارد.
            First things first

        4. اشکال ۱ ادعای آقای آزادی طلب:
          تحمیل تفسیر غیر کل نگرانه، تحمیل نگاه سوگیرانه، عدم وفا داری به منابع و مواضع روحانیون و یا منابع شناخت دین .

          همینطور که لیبرالیسم-فاشیسم، ببخشید لیبرالیسم را از یک لیبرال arch-liberal ,و یا یک لیبرال orthodox معتقد و معتبر باید دنبال کرد همانطور که لیبرالیسم را در George Washington university باید مطالعه کرد و از آن راه با آید جستجو کرد, دین را هم از seminary, مراکز تعلیم دین ، حوزه ها و آیت الله ها آن هم با وفاداری به متن باید مطالعه
          کرد نه اساتید دانشگاهی که افتخارات فحاشی به دین ، تحقیر روحانیون است و برای جلب توجه تو سر یک مطلب مورد مطالعه میزنند تا خود را فهمیده و امروزی معرفی کنند. حال دین می‌تواند غلط نرین نگاه ممکن باشد. باید مطالعه کرد و دید.
          حال آقای آزادی طلب که در این سطح هم نیستند و مطالب موبایلی و حداکثر کپی پیست از اینترنت ، و مطالب درجه چندم حداکثر یک روشنفکر آنهم بدون توان فهم و reconstruction متن اولیه می آورند. دانشگاهی هم نیستند که درک کنند چی به ایشان تذکر داده می شود. در واقع سیاسی صحبت می کنند در واقع دعوای کوچه خیابانی می کنند. اصولا متوجه ارزشهای در سطح نازل آکادمیک هم نمی‌شوند.

          1. واقعا که این شخص که معلوم نیست آیا واقعا نمی داند و بی اطلاع است و یا درک و فهم مخاطب خود را نازل می داند ، چگونه از این که من موضع آیت الله مصباح یزدی را در دفاع از برده داری بدون غرض ورزی شرح دادم و آن قسمت هایی از ادعاهای آیت الله مصباح که صحیح و منطقی بود مثل این که اسلام موسس برده داری نبوده و یا با روش های خود آن را محدود کرده اتفاقا تایید کردم و با آن هم دلی نشان داده و در نهایت با نتیجه گیری آیت الله مصباح یزدی از این که رویکرد اسلام معقول بوده پس در زمان حال هم چنین است و نباید برده داری به کل برچیده شود نقد و مخالفت کردم ؛ اشکال گرفته که من به منابع و مواضع روحانیون وفادار نبودم و نگاه سوگیرانه ی خود را تحمیل کردم و دین را باید از مراکز تعلیم دین و حوزه ها و آیت الله ها آن هم با وفاداری به متن مطالعه کرد نه اساتیدی که افتخارشان فحاشی به دین و تحقیر روحانیون است ؟!
            در حالی که مطالب من در باب دفاع آیت الله مصباح یزدی از برده داری اتفاقا از کتاب ایشان ” نگاهی گذرا به حقوق بشر از دیدگاه اسلام ” آن هم از خود سایت ایشان که اندیشه های ایشان و آثارشان را ترویج می دهند آوردم نه فلان سایت آتئیست و ضد دین و فلان استاد دانشگاهی و غیره …
            من در کامنت های بعدی دفاع آیت الله مصباح یزدی از مقوله ی برده داری در زمان حاضر و غربزده خواندن کسانی که می گویند برده داری در زمان حاضر باید به کل برچیده و منسوخ باشد را از کتاب خود ایشان و آن هم از سایت ایشان با ذکر فصل و صفحه می آورم که دیگر بر خوانندگان واضح شود که این شخص نه فقط غرب که حتی دین و مواضع روحانیون معروف حوزه را هم درست نمی شناسد و یا نه شاید می شناسد اما چون به ضرر وی و ادعاهایش است ترجیح می دهد با نسبت دادن ادعای تحریف و عدم وفاداری به متن به منتقدین فرار کرده و واقعیات موجود را نپذیرد و نقدهای آنها بر مبنای مواضع خود متون دین و روحانیون را بی اساس و کذب و تحریف شده جا بزند .
            من بخشی از مطالب آیت الله مصباح یزدی به عنوان یکی از برجسته ترین روحانیون حوزه از کتاب ایشان آن هم از سایت ایشان با ذکر فصل و صفحه و منبع آن در باب توجیه رویکرد اسلام در مواجهه با برده داری و در نهایت دفاعش از نوعی برده داری حتی در زمان حاضر است را می آورم تا دیگر کسی از جمله این شخص جرات نکند ادعای عدم وفاداری به متن و یا این که دین را باید از حوزه ها شناخت به دیگری به کذب و خلاف واقعیت و نادرست نسبت دهد .
            البته از شخصی که مطلب من و دیگری مثل جناب خادمی را جلوی چشم صدها نفر در خود صفحه صدانت تحریف می کند و نمی پذیرد و می آید ادعای خلاف آن مطلب را به نویسنده نسبت می دهد در باب مطالب خارج از صفحه که جای خود دارد .
            امیدوارم بعد از آوردن مطالب آیت الله مصباح یزدی در باب برده داری در اسلام و دفاع ایشان از کتاب خودش آن هم از سایت متعلق به ایشان این شخص ( طناز ) اگر اشتباه خود را نپذیرد و اعتراف نکند حداقل سکوت کرده و برای شعور و فهم مخاطب و خواننده خود احترام قائل شود .

        5. مدرنیته خود فاشیسم خود جنگ افروزی و حاصل تجارت برده سیاهان و پاک سازی نسلی در میان سرخپوستان آمریکایی، بومیان استرالیا، و کشتار مردم بومی کانادا ، و …. بوده.
          ادبیات پروپاگاندای رسانه یهودی فقط مخاطب عامی دارد که اولین بار این فاشیست-لیبرالیستی حتی یک خط درست نمی تواند بنویسد در فضای فلسفه! بدون این که متوجه فرق ژورنالیسم با Academia باشد به کار می برد!! دهان به Taxi-talk باز کردن و شایعه و ذهنیات عوام به جای لااقل authority اکادمیک، که آن هم می دانیم biasedمتعصبانه و مغایر با واقعیات خارج از فضای محصور دانشگاه است.

      2. خب با توجه به مطلب مفصلی که در باب رویکرد اسلام در مواجهه و مقابله با مقوله و سیستم برده داری آوردم باید گفت که برخلاف ادعای شما اشکال مطرح شده در باب مقوله ی برده داری در اسلام بر مبنای نوع دفاع و ادعای شما که اسلام به کل مخالف و خواهان برچیدن و براندازی آن بوده و نادرستی آن را با ذکر دلیل و شواهد نشان داده شد ؛ نه فقط این اشکال برای طیف آتئیست و مخالفان اسلام رفع نمی شود و پیش پا افتاده نیست که برای عده ای از خود دینداران مسلمان هم قابل قبول نیست و شما با این منطق و ادعا و نگاه غیرتاریخی در مقابل این استدلال این دینداران مدافع نظام و سیستم برده داری در همه ی اعصار حرفی برای گفتن و دفاع از الغای برده داری در زمان حال ندارید .
        همان طور که در کامنت قبل مفصل توضیح دادم و تکرار مکررات است شما از این که اسلام در صدد محدود کردن برده داری با راهکارهایی بوده است نمی توانید نتیجه بگیرد که اسلام به کل مخالف این سیستم بوده و در پی برچیده بودن آن بوده است .
        چنان چه در روایات دینی داریم که طلاق جز حلال های مغبوض خداست که اگر چه حلال است اما نزد خدا و صاحب شریعت کراهت و مغبوضیت شدیدی دارد . حال چگونه کسی بر مبنای آن می تواند ادعا کند که چون نزد خدا یا صاحب شریعت طلاق این گونه است پس اسلام نه فقط درصدد جلوگیری از ترویج بی رویه ی طلاق و کاهش طلاق است که خواهان برچیده شدن و ممنوعیت طلاق است و در زمان حاضر اصلا نباید طلاقی صورت بگیرد ؟ چنین نتیجه گیری نادرست و جز مغالطه نمی تواند باشد .
        به همین دلیل است که هنوز هم برخی از دینداران مسلمان ولو در اقلیت یعنی طیف بنیادگرایان مسلمان مثل داعش و طالبان و اینها هنوز که هنوز است از برده داری در زمان حال دفاع می کنند !
        و استدلال این طیف اتفاقا همین است که اسلام اگر چه برده داری را محدود و یا به آزادی بردگان توصیه کرده و اینها ، ولی با اصل آن که مقابله نکرده است لذا بر چه مبنا عده ای از جمله خود دینداران به تبعیت از دیگران و غرب می گویند برده داری باید به کل برچیده شود ؟!
        یکی از همین اشخاص و روحانیونی که چنین عقیده ای داشته و در ایران زندگی کرده و شخصیت خیلی معروف و برحسته ای هم محسوب می شوند مرحوم آیت الله مصباح یزدی هستند .
        آیت الله مصباح یزدی در کتاب خود با عنوان ” نگاهی گذرا به حقوق بشر در اسلام ” ضمن این که به درستی تاریخ برده داری را در سطح جهان شرح می دهد که اسلام موسس این سیستم نبوده است و بعد اشاره می کند که اسلام با رویکرد خود در صدد کم کردن و محدود کردن برده داری بوده است و برده داری را منحصر به یک مورد اسیران جنگی کرده است و لذا رویکرد اسلام معقول است و ما از دفاع می کنیم اما یک نتیجه گیری غلط در ادامه کرده و این که چون اسلام برده داری را با ضوابط و شرایط و محدودیت هایی خاص پذیرفته و رویکردش معقول است پس در زمان حاضر هم از ادامه ی این رویکرد باید دفاع کرد و کسانی که خواهان الغای برده داری به طور کامل هستند عده ای غرب زده ! می باشند که تحت تاثیر غرب چنین ادعایی مطرح می کنند .
        خب همان طور که می بینید فقدان نگاه تاریخی نه فقط به مقوله ی دین و وحی که به طور کلی خود مقوله ی عقلانیت سبب می شود که عده ای مثل آیت الله مصباح هم چنان از مقوله ی برده داری در عصر حاضر ولو به صورت محدود و با شرایطی دفاع کرده و اشخاص و دیندارانی مثل شما که معتقد به برچیده و منسوخ شدن برده داری هستند را غرب زده و خودباخته در برابر غرب بدانند !
        در واقع همان طور که آوردم و نشان دادم فقدان نگاه تاریخی نه فقط به دین و وحی که حتی خود عقلانیت سبب می شود که این طیف مثل آیت الله مصباح گمان کنند و ادعا کنند که چون رویکرد اسلام در مواجهه با مقوله ی برده داری معقول و قابل دفاع بوده است ( که در حقیقت در دوران ظهور خود چنین هم بوده است ) ، اما از آن طرف به دلیل تلقی و نگاه غلط فراتاریخی داشتن به تمام دین و عقلانیت و نداشتن رویکرد و نگاه تاریخی و بی توجهی به مقوله تاریخیت ، که سبب شده است عقلانیت و عدالت و مصادیق آن را در طول تاریخ یک سان و ثابت فرض کنند ؛ به اینجا کشانده می شوند که گمان کنند که چون این رویکرد اسلام معقول بوده است پس برای زمان حاضر و همه ی زمان ها و مکان ها چنین است و لذا در عصر حاضر هم نمی توان و نباید از الغا و برچیده و منسوخ شدن کل سیستم برده داری دفاع کرد و سخن گفت و باید هم چنان رویکرد اسلام در قبال برده داری یعنی پذیرش آن و این سیستم با محدودیت ها و اصلاحات را ادامه داد !
        پس صرف نظر از نادرست و غلط بودن ادعا و نتیجه گیری شما در باب این که اسلام با رویکرد خود سبب برچیده شدن برده داری شده است که نشان داده شد به واقع چنین نبوده و در جهان اسلام دیرتر از همه جا برده داری برچیده شد ؛ این ادعا نه برای طیف مخالفان اسلام و آتئیست ها که نه حتی برخی دینداران مسلمان هم چون طیف بنیادگرایان مسلمان اصلا پذیرفته نیست و به درستی آنها این ادعا را مطرح می کنند که اگر اسلام به کل مخالف و خواهان برچیده شدن برده داری بود باید به کل آن را ممنوع می کرد نه صرفا آن را محدود کند و یا کم کند . لذا بر مبنای همین رویکرد و مواجهه ی اسلام در قبال مقوله ی برده داری عده ای از خود دینداران مسلمان که به شدت دچار تعصب و محافظه کاری و جمود و جزمیت اندیشی بوده و فاقد رویکرد و نگاه تاریخی هستند و کل یا همه ی دین و احکام و گزاره های آن را فراتاریخی و ابدی و برای همه ی زمان ها و مکان ها معقول و قابل دفاع دانسته ( مثل مرحوم آیت الله مصباح یزدی ) ، هم چنان از این مقوله ی برده داری و مواردی مشابه در عصر و زمانه ی حاضر هم دفاع کرده و مخالفان سیستم برده داری در زمان حال و موافقان خواهان الغای برده داری در زمان حاضر مثل شما جناب مانی را غرب زده می نامند که مرعوب فرهنگ و تفکر غرب شده اید !!!
        بنابراین با رویکرد شما که فاقد نگاه تاریخی به دین و وحی است و تمام گزاره های دین و وحی را ابدی و ازلی و فراتاریخی و فراجغرافیایی می داند و تلقی می کند نمی توان قائل به برچیده شدن مقوله ای مثل برده داری در زمان حال و در جهان اسلام شد چون اسلام علی رغم این که در سیستم برده داری اصلاحاتی کرده و آن را عادلانه تر و انسانی تر و محدودتر کرده اما اصل آن را پذیرفته و نفی و رد نکرده است و در پی برچیده شدن و منسوخ کردن آن هم نبوده است که عده ای بتوانند بر مبنای آن استدلال کنند که برده داری عملی خلاف اسلام و یا روح آن است پس باید بر این مبنا برچیده و منسوخ شود .
        لذا با توجه به توضیحات بالا اشکال و ایراد مسئله ی وجود و قبول و پذیرش اصل سیستم برده داری در اسلام بر مبنای رویکرد شما یعنی رویکردی مبتنی بر نگاه غیر تاریخی که عقلانیت را ثابت و غیر قابل تغیی برای همه ی زمان ها دانسته و لذا وحی و دین را مبتنی بر این عقلانیت ثابت و غیر قابل تغییر و تحول فرض کرده که نتیجه این می شود که بر مبنای این رویکرد نادرست شما به مقوله ی عقلانیت و دین و وحی ، تمام دین و وحی و احکام و گزاره های آن از جمله همین مقوله ی برده داری امور و گزاره هایی ابدی و تغییرناپذیر و ثابت و فراتاریخی و معقول برای همه ی زمان ها و اعصار دانسته شود ؛ نه فقط قابل رفع نیست و اشکالی پیش پا افتاده و جزئی محسوب نمی شود که عقلانیت بشری که از طریق یا پیشرفت های تجربی مبتنی بر تجربه ی بشری و یا فلسفی و تعقل به دست آمده و دچار تغییر و تحول و تکامل شده است ؛ اگر صرفا می خواست دین و یا گزاره های وحیانی را مبنا قرار داده و به آن رجوع می کرد هیچ وقت به نفی و ضد انسانی و ضد اخلاقی بودن و ظالمانه و غیر معقول بودن مقولاتی مثل برده داری و یا کودک همسری در زمان حاضر نمی رسید چنان چه جهان اسلام و مسلمانان نتوانستند برسند و هنوز هم در مواردی نرسیدند و با توجه به این رویکرد غلط شما و نگاه تاریخی نداشتن و بی توجهی به واقعیات و مقتضیات تاریخی دوران خود هم در موارد دیگر نخواهند رسید .
        مشکل هم فقط یکی دو مورد مثل برده داری و یا کودک همسری در زمانه ی ما نیست که گمان کنید که بتوان با این توجیهات و نتیجه گیری های غلط برآمده از یک نگاه و رویکرد غیرتاریخی رفع کرد بلکه موارد بسیاری دیگر نه فقط در احکام که هستی شناسی و خداشناسی و مقوله ی شر و اینها هم بوده که در دین شناسی سنتی و قدیمی دچار بحران و اشکالات عدیده ای شده است . لذا مشکلات فراتر از یکی دو مورد مثل برده داری و حتی احکام فقهی است و برای همین الهیات و کلام جدید و انواع و اقسام و نحله های الهیات مدرن و پست مدرن شکل گرفته است چون دیگر الهیات و کلام سنتی و دین شناسی سنتی و سابق و رویکردهای آن در پاسخ و مواجهه با این مقولات با توجه به پیشرفت ها و واقعیت های تجربی و عقلی دیگر توان پاسخ گویی چندانی ندارد و کارآمدی خود را تا حد زیادی از دست داده است .
        در مطلب بعدی دیدگاه غلط شما در باب وحی را نقد کرده و دیدگاه دکتر عبدالکریمی را که دیدگاهی میانه و معقول در باب وحی و گزاره های آنها است می آورم .

        1. اشکال ۶
          بر اساس توهم آقای آزادی طلب: طول مطلب به معنای دلیل صدق محتوی است! خیر این گونه نیست. محتوی باید کاذب نباشد. شما نسخه تصورات خودتان را از تصورات عبدالکریمی از تزی متعلق به دیگران را همه جا کپی میکنید و در جواب اشکالات متعدد به سخنان کپی شده خود کپی پیست می کنید. این در دبیرستان هم نوشتار محسوب نمی شود، بلکه تغلبی در سطح دبیرستانی است که هر معلم خوبی آن را رد می کند.

        2. آقای آزادی طلب با فراموشی hate speech خود علیه مسلمانان دوباره مدعی اعتقاد به وحی شده، ما که نفهمیدیم این بردگان هر چی غیر ایرانی است بالاخره کی یک روده راست در شکم دارند هر دقیقه یک حرف میزنه. جالبه هر چی میگه تنفر از اعتقاد به دینه بعد یا یادش می ره یا بخاطر بیسوادیشه یا به علت بردگی موبایل و حقارت در برابر بیگانه تظاهر به اعتقاد هم می‌کنه چون نام کفر به حدی منفوره و هراس آور که حتا کافر مفر خود را از مخاطبین پنهان میکند.

        3. اشکال ۱ یک عوام بیسواد:
          خط اول!!!!!
          طول استدلال را دلیل صدق جزم اندیشی خودش گرفته!!!انگار کسی متوجه نشده که مطلب ها را کپی پیست می کنه.

        4. اشکال۲:
          در زمان اسلام کفر، شرک، دختر کشی، و بت پرستی و ده ها practice مورد اعتراض ایلام پیش و پس از اسلام وجود داشته.اقای ازادی طلب سخن گفتن کلمه برده در یک متن و یا دوره را با دشمنی واضح این به معنی تایید این practice گرفتند!!!!!!!
          آخه عزیز من در زمان اسلام بی حجابی و شراب خوری هم رواج داشته، اما اسلام با آنها و حتا با شرک یک دفعه جنگیده بلکه با بیان نقد کرده و مسیر اصلاحی جامعه را برخلاف نحله های فکری امروزی که با بی رحمی تحریف میکنند اصلاح کرده ، حتا شرک را.

      3. دیدگاه شما در باب وحی مبنی بر فراتاریخی دانستن کامل و مطلق و تمام گزاره های وحیانی غلط است و من در همین جا دیدگاه دکتر عبدالکریمی که یک دیدگاه منصفانه و معقول در باب وحی است که وحی و متون مقدس را حاصل دیالکتیک هر دو امور و حیث تاریخی و فراتاریخی است می آورم و نشان می دهم که ایشان چگونه به خوبی و درستی ماهیت وحی را شکافته اند .
        دکتر عبدالکریمی در سه جا یکی مصاحبه ای تحت عنوان ” هرمنتونیک متن مقدس ” یک جا در یک سخنرانی که در نقد جریان نواعتزالی گری در جهان اسلام با عنوان ” حیث تاریخی و فراتاریخی متون مقدس ” و دیگری در پاسخ و درخواست از ایشان در نقد تئوری های رویاهای رسولانه ی دکتر سروش در مطلبی با عنوان ” نگاهی پدیدارشناسانه به نظریه ی رویاهای رسولانه ” که این مقاله با همین عنوان در رسانه ی صدانت گذاشته شده است به خوبی ماهیت وحی را از منظر خودشان شرح داده اند که در ادامه در زیر و پاسخ به مطلب شما می آورم .

    7. رویکرد غیر تاریخی چیست؟ ، کپی کردن نظرات معیوب و عدم درک موضع فلسفی فلاسفه غیر ایرانی

    8. نمی دونه این تنها یک subset از نگاه های ممکنه! این همه موضع، این همه محله ، ابن همه مقاله هست، حالا دانشگاه آزاد یک نظریه آی رو نفهمیده، غلط هم ترجمه کرده، آزادی طلب فکر میکنه دنیا نشسته نظر عبدالکریمی رو گوش کنه. بابا مجلات و حتا مهمترین کنفرانس های بهترین مرکز فلسفی با معیار آکادمیک روز دنیا معیوب و از لحاظ نحوه برگزاری و انتخاب موضوع substandard هستند. فکر میکنی یک خط ترجمه عبدالکریمی جهان هستی رو یا فهم را تبیین کرده؟ فوتبال club level روستاها اصطلاحی است که در انگلیس به افراد متوهم نسبت میدن

    9. حتی لحظه ای در مطالب کپی شده اندیشه نمی کند. کسی در این مرحله نمی‌گوید تلقی تاریخی صادق یا کاذب است، آقای آزادی طلب می گویند که چون آقای تلقی تاریخی ندارد، بنابراین بر خطا هستند! یعنی در بیان خود حکم می کنند! حتی لحظه ای فکر نمی کنند که این نکاه عبدالکریمی چه هست، و ابا چه می گوید و این که مسیله پیش از حکم کردن اصولا چیست؟ به جای این‌ها حقنه کردن حکم دیکته شده کسانی(آقای عبدالکریمی) در سخن اقای ازادی طلب آمده. به جای گوش کردن و توجه به محتوا، اشکال و اصولاً صحت ادعای عبدالکریمی، جزمی سخن می گویند.

  7. آیت الله میرباقری و تلقی غلط از اهداف دین و باور غلط به تمدن سازی از سوی دین و گستره ی وحی و دین
    یکی از تلقی های غلط آیت الله میرباقری و البته در کل جهان بینی ایدئولوگ های طرفدار جمهوری اسلامی و قائل به تمدن سازی این است که دین و وحی آمده معیشت بشر را به طور کامل سامان داده و به تمدن سازی بپردازد .
    برخلاف آن چه که این دیدگاه می پندارد دین برای تمدن سازی نیامده است .آنچه که برای دین اصل بوده و وحی و پیامبران برای آن آمده همان مبانی و اصول دین یعنی توحید ، معاد و نبوت بوده است که عقل بشری به تنهایی ممکن بود به اصل آنها نرسد و دین و وحی به کمک عقل آمدند . در باب اخلاق هم ادیان اخلاق جدیدی تاسیس نکردند بلکه بیشتر به اصلاحاتی در اخلاق جامعه ی خود پرداخته و به اموری که بعضا موجه و حسن و نیکو بوده مثل کمک به نیازمندان جنبه ی الهی دادند و برخی که قبیح و ناپسند و ضد اخلاق بوده جنبه ی شیطانی و ضد الهی دادند . در باب عقود و معاملات که مربوط به جنبه ی معیشت است هم دخالت دین و فقها در آن از باب نظم دادن به آن بوده و سیره ی عقلا را تایید کرده اند و اصلاحاتی انجام داده.
    در خود قرآن به عنوان متن وحیانی احکام و فقه حدود ده درصد آن را تشکیل می دهد که از این مقدار هم فقط دو درصد مربوط به احکام معاملات مثل ارث است . بخش اعظم متن وحیانی مربوط به همان اصول دین است که به آن پرداخته شده تا فقه و حتی اخلاق .
    و بخش اعظم احکام فقهی رسالات مراجع نیز احکام عبادی است تا احکام غیرعبادی و معاملات
    در واقع هسته و مرکز وحی و دین همان اصول دین بوده و احکام و حتی بخشی از اخلاق به فراخور معیشت و جامعه ای که در آن زندگی می کردند آمده است و اگر معیشت و مقتضیات جامعه ای که در آن دین و وحی آمده به گونه ای دیگر بود احکام و مسائلی که دین و شریعت در باب معیشت و زندگی مردم آن جامعه و زمانه داده یا تغییر می کرد و یا اصلا مطرح نمی شد .

    1. واقعا از این تفکر حداقلی درباره دین متاسفم
      اگر دین فقط همین بود اصلا تحقق پیدا نمیکرد دین با نظام سازی و تمدن سازی تحقق پیدا میکنه اتفاقی که قبل از حمله مغول داشت پیش میرفت اما بعد از حمله مغول همه اندیشمندان رو در لاک فرو برد

      1. مبنای ادعای شما که دین با نظام سازی و تمدن سازی تحقق پیدا می کند چیست ؟ مگر قبل از حمله ی مغول در عربستان که اتفاقا خاستگاه اسلام بود برخلاف ایران و بخش هایی در شمال آفریقا تمدن سازی شکل گرفت و دانشمندان مسلمان پیدا شدند ؟
        چه کسی و بر چه مبنایی گفته دین با تمدن سازی تحقق پیدا می کند ؟ یعنی الآن یا در زمان گذشته در عربستان به عنوان خاستگاه و محل تولد اسلام یا بسیاری از کشورهای آفریقایی از جمله سومالی که مردم آن مسلمان بودند و یا شدند و تمدن سازی هم نکردند اسلام نتوانست تحقق پیدا کند ؟
        ادعای شما در باب نظام سازی و تمدن سازی دین که قطعا منظورتان اسلام است که تا قبل از حمله ی مغول داشت پیش می رفت هم تا حد زیادی غلط و نادرست است . آن چه که شما تمدن اسلامی می دانید و غربیان تمدن عربی می خوانند و دوران موسوم به عصر طلایی اسلام در درجه اول به خاطر دین نبوده است بلکه به دلیل مواجهه ی جهان اسلام با تمدن های اطراف و ترجمه ی علوم و معارف تمدن های اطراف مثل فلسفه از غرب و عرفان از هند و شرق بوده است . پایه گذار شکل گیری این تمدن و دوران موسوم به عصر طلایی اسلام هم مامون خلیفه ی عباسی بود که با تاسیس دارالحکمه و ترجمه کتب فلسفی و علمی غرب و آشنایی مسلمانان با این علوم تمدن های اطراف از جمله فلسفه ی یونان بود که علت و سبب شکل گیری و بسته شدن هسته های اولیه ی این تمدن و تمدن سازی مسلمانان شد . بعد از آن بود که فیلسوفان مسلمان مثل ابن سینا و فارابی بر مبنای همین براهین موجود در فلسفه ی یونان و ارسطو و افلاطون و فلاسفه ی یونان و در مواردی هم براهین و استدلال های حاصل از تلاش های فکری خود و در تعامل با سنت دینی خود فلسفه ی موسوم به اسلامی را شکل دادند و مواردی و مباحث و استدلال های جدیدی بر فلسفه ی اخذ کرده از یونان غربی افزودند .
        بنابراین آقا یا خانم عزیز خاستگاه فلسفه به عنوان یکی از عناصر شکل دهنده ی تمدن مسلمانان در جهان اسلام ، یونان در غرب بوده است و از آنجا وارد جهان اسلام و بین مسلمانان شد نه دین و اسلام و بیابان های عربستان و حجاز و قبایل آنجا که حتی سواد خواندن و نوشتن نداشتند !
        و این فیلسوفان مسلمان بودند که از طریق همین فلسفه ی یونانی و با براهین فیلسوفان یونانی و بخشی هم براهین فلسفی حاصل از تلاش های فکری خود به اثبات وجود خدا و معاد و اصول دین پرداختند وگرنه در خود دین و وحی که تقریبا هیچ استدلالی در اثبات این مقولات وجود نداشته و آنها از قبل اثبات شده فرض شده اند . در قرآن به عنوان متن وحیانی حتی باب روح گفته شده است که پیامبر بگوید اطلاعات اندکی از آن به من رسیده است !
        و این فیلسوفان مسلمان بودند که در باب روح به نظریه پردازی پرداخته و مواردی مثل مجرد بودن یعنی غیر مادی بودن روح را مطرح کردند .
        هم اکنون هم سایت های دینی عمدتا بر مبنای همین استدلال های فیلسوفان مسلمان و ذخیره ی معرفتی آنها است که از اثبات وجود خدا و روح در مقابل آتئیست ها و مادی گرایان سخن گفته و دفاع می کنند نه دین و وحی . چون در قرآن و متن وحیانی خودش گفته و از پیامبر خواسته که بگوید اطلاعات کمی در مورد روح به من رسیده چه طور بر مبنای آن می توان پاسخ منکران و مادی گرایان و آتئسیت ها را داد !
        اما از این موارد فلسفی در باب اثبات وجود خدا و روح و این مباحث مربوط به دین که خود دین و وحی در باب آنها استدلالی نیاورده است بگذریم مثلا مباحث فیزیک ابن هیثم و یا جبر ابوریحان بیرونی چه ربطی به دین دارد و از کجای دین گرفته شده است ؟
        از کجای دین فیزیک و شیمی و ریاضی بیرون می آید و آمده که شما تمدن سازی مسلمانان و مثلا علم جبر ابوریحان بیرونی یا پزشکی ابن سینا که بعدها خود غربیان در اوخر قرون وسطی آنها را از جهان اسلام گرفتند و ترجمه برای استفاده ی خودشان کردند به دین ربط می دهید ؟

        1. عزیزم شما که از مطالب موبایلی خلاصه افراد ترجمه خوان بیسواد درجه دو ایرانی کپی می کنی چرا فکر میکنید تمدن سازی یک ارزش است؟ در صورت corroborate کردن این concept به عنوان یک ارزش ، چرا فکر می کنید civilization همان است که بی بی سی و هالیوود به شما القا کرده؟
          Anachronism ، اشکال دیگر شما است. ارزشی و مؤلفه ای غلط و متعلق به دورانی دیگر را به دورانی نامربوط و هم زمان تحمیل کردن. قرار دادن anachronistic valuesدر زمانی دیگر نشانه یکی از بیسوادی های شماست. توهم ایجاد شده افراد عوام در اثر تلاش انکلیس، فرانسه،امریکا برای تحمیل زور به ملل دیگر اکنون محصولی به نام lumpen proletoriate بیسوادترین و بی فرهنگ ترین افراد توهین کننده به فرهنگ غنی ایرانی بیرون داده. Liason پیوند این افراد ضد میهنی هم موبایل و اینترنت و سطح low brow فهم عوام و کارگر بیسواد است.

          1. شما که مطالب موبایلی را به کل بی ارزش می دانید و مدام در نقد و تحقیر دیگران لفظ موبایلی بودن مطلبش و عوامانه بودن آن را می آوری و نسبت می دهی ؛ اگر بخشی از همین مطالب موبایلی برگرفته از سایت های دینی که بعضا غرب ستیز بوده و ارزش های دینی و آنچه فرهنگ غنی ایرانی و اسلامی و دینی می دانید را ترویج می کنند ، می خواندید و جست و جو می کردید حداقل به میزان کمتری دچار شناخت عوامانه و ساده لوحانه و غلط و معیوب و اشتباهات فاحش در باب غرب و فلسفه ی آن شده و و کمتر ادعاهای غلط و نادرست می کردید که فلسفه ی غرب بر طبیعت گرایی استوار و این طبیعت گرایی هم الزاما به الحاد منجر شده و مقوله ی وحی را هم به کلی منکر است .
            چنان چه با یک سرچ ساده در موبایل و اینترنت در همین سایت های دینی در باب نظر فلسفه ی غرب متوجه شده که فلسفه ی مدرن غرب الزاما وحی را انکار نمی کند بلکه آن چه در این فلسفه مردود و غیر قابل قبول می باشد تلقی سنتی از وحی است نه الزاما خود وحی
            چنان چه من از سایت اسلام کوئست در مطلب با عنوان ” نظر فیلسوفان جدید غرب در باب وحی چیست ؟ چرا این نظر توسط اسلام پذیرفته نیست ” را در دو کامنت آورده و نظر فیلسوفان غرب که وحی را نه القا شده از جانب خدا که تجربه ی روحی و باطنی و برآمده از عمق وجودشان می دانند را به نقل از این سایت دینی داخل که تازه مخالف و منتقد این تفسیر و تلقی از وحی است را شرح دادم و ثابت شد که اطلاعات و شناخت شما از غرب و فلسفه ی آن چه قدر نادرست و غلط و معیوب و ناقص و در موارد صحیح هم در خوش بینانه ترین حالت ناکافی است .
            همین طور اگر سری به مطالب موبایلی در سایت ها در باب نظرات و آرا و گفته های عبدالکریمی می زدید ایشان ( عبدالکریمی ) را با شخصی مثل سروش که در دو اردوگاه متفاوت و بعضا حتی متضاد فکری هستند یک کاسه نمی کردید !

          2. آناکرونیسم یا مغاللطه ی زمان پریشی ؟ آن هم من ؟!
            من که در باب قضیه ی برده داری از رویکرد اسلام در دوران خودش دفاع کردم و نوشتم که اسلام در دوران خودش پیشامدرن که برده داری پذیرفته شده بود مطابق رویکرد و عقلانیت آن دوره اصل برده داری را برنچید اما با اصلاحاتی سعی در محدود کردن و انسانی تر و اخلاقی و عادلانه تر کردن آن داشت که در دوران خودش قابل دفاع و موجه و معقول بوده است و در جواب به آقای مانی به جریان دین ستیز و منتقد اسلام که در باب برده داری به اسلام ایراد می گیرد این انتقاد را مطرح کردم که رویکردش مبتنی بر مغالطه ی زمان پریشی است می توانید بگویید چه طور مرتکب چنین اشتباه و مغالطه ای شده ام ؟!
            لطفا مورد مغالطه ی زمان پریشی و تحمیل اشتباه و نادرست ارزشی از یک دوران به دوران دیگر را با ذکر مطلب من البته بدون تحریف بیان کنید تا دیگران و از جمله خود من دانسته در کجا مرتکب چنین مغالطه و اشتباهی شدم ؟

          3. خودت هم مطلبی که به شما میگن و دو دقیقه ای می کردی و جوابی موبایلی کپی میکنید متوجه نمیشوید،
            خودت میگی

            الززززاماااا

            خودتون هم متوجه معنی مطالب کپی شده از سایتهای متعلق به افراد قشری مثل شما نیستی !

        2. موضوع یک نوشته باید بدیع باشد. از سر تا ته موضوع شما ، تاریخیت مهملات و غلط بودن نکاه فلانی است. چند بار میگی غلط گفته؟ حرفی نداری بزنی یک مطلب رو چندین بار کپی میکنید در جواب هر چی گفته میشه هی تکرار میکنید. کاری مضحک و بی ارزش

    2. اسم ایشان یک minomer و نامناسب است. من اسم جدیدی به ایشان میدهم از بس حکم نهایی صادر می‌کند حتی اندازه بقال سر کوچه نمی‌داند است ، نیست، غلط است، آقای فلانی نگاه تاریخی را نمی‌فهمد ، باور ایشان از منابع غیر authentic است سخنرانی می‌کند از حالا به بعد با عذرخواهی از ایشان جناب قاضی القصات به جای برده خارجی یاد میکنیم. The big brother
      نه این که دانشگاهی برده نیست ،عوام متوهم هم ادای این افراد حقیر را در میارن آنهم بدون سواد. باعث تاسفه

    3. بعضا نسخه غلط منتشره از این و آن ایرانی متاثر از دیگران که مهلت فکر کردن به او نداده‌اند.

    4. نقل آغاز سخن یک علمی(محمد آزاذی طلب):

      ««آیت الله میرباقری و تلقی غلط از اهداف دین و باور غلط به تمدن سازی از سوی دین و گستره ی وحی و دین
      یکی از تلقی های غلط آیت الله میرباقری و البته در کل جهان بینی ایدئولوگ های طرفدار جمهوری اسلامی و قائل به تمدن سازی این است که دین و وحی آمده معیشت بشر را به طور کامل سامان داده و به تمدن سازی بپردازد »»»

      آغاز سخن محمد آزادی طلب به جای ارائه موضع میرباقری آن هم به شکل مطالبی با موضع این روخانی ،آغاز به حای ارایه سخن میرباقری شروع با نتیجه است!!!!یعنی دلیلش همان نتیجه اش است!!!!!
      خلاصه سخن محمد آزادی طلب:

      چون میرباقری غلط فکر می کند
      پس
      نادرست فکر می کند!!!

      محتویات فکر یک جرم اندیشی متوهم

    5. آغاز مطالعه دین توسط من ناآشنا:
      در قرآن مسلمانان برخلاف آن چه از اساتید انگلیسی و آمریکایی فرا گرفتم اکنون با کلمه علم مواجه شدم:

      «هرگز بر آن چه علم و اطمینان نداری دنبال نکن.» سوره اسراء آبه ۳۶

      خوب ۹۲یا۹۳درصد اساتید انگلیسی زبان با نگاهی سوگیرانه طبیعت گرایی و نگاه
      Atheism کفر را میگویند دارند(بدون بررسی و تحلیل) به دانشجو منتقل می کنند. اما قرآن شما در این آغاز لااقل موضعی به ظاهر مخققانه تر از دانشگاه روز دنیا به من توصیه کرد!

      خوب با هم وفادار به متن، با رعایت سطحی نازل یعنی آکادمیک روز دنیا ، مواضع naturalistو دانشمندان فیلسوف مانند آنتونی فلو را با نگاهی بسیار محدود که از منابع دست اول حوزه، قرآن و آیت الله های درس خوانده seminary مقایسه می کنیم.
      اگر آماده آید
      A contrastive survey of religion

      بدون تحریفات و دشمنی های این یا آن طرف!

    6. نگاهی به تمامی کامتهای آزادی طلب نشان می دهد:
      دستور دادن و دیکته کردن تصور خودش در خط اول. حتی متوجه نیست که دارد تحکم می کند. تمامی افراد متبختر متفرعن متعصب آکادمیک که درس خوانده اند اینگونه اند چه رسد به روشنفکران تا چه رسد به سایتهای موبایلی ، تا چه رسد به عوام موبایل به دست بی منطق

    7. ساختار سخن آقای آزادی طلب
      خط اول ادعا
      متن بعد با تکیه بر ادعا صادق فرض میکنند. درست مانند دیسکورس راننده های محترم سیستم حمل و نقلیه

  8. مدرنیته ستیزی و تناقض آیت الله میرباقری در مقوله ی علوم انسانی اسلامی
    آیت الله میرباقری برخلاف بسیاری دیگر از ایدئولوگ های معتقد به جمهوری اسلامی و طرفدار علوم انسانی اسلامی مثل حجت الاسلام خسروپناه رئیس پژوهشگاه حکمت و فلسفه که در رویکرد مواجهه با غرب از چهار رویکرد غرب گرایی ، غرب گریزی ، غرب گزینی ، غرب ستیزی قائل به رویکرد غرب گزینی هستند که تا حدی و نه کامل باز واقع بینانه است ؛ همان طور که در متن مقاله آمده رویکرد به شدت غرب ستیزانه و تجدد ستیز دارند . ایشان به صراحت در یک سخنرانی و جاهای دیگر رویکرد غرب گزینی را نقد و رد کرده و اظهار داشته اند که این رویکرد در نهایت به تسلیم و انفعال و هضم شدن در غرب منهی خواهد شد . لذا ایشان یک غرب ستیز و تجدد ستیز هستند که رویکردشان حتی در درون حاکمیت و قائلان و طرفداران ایجاد تمدن اسلامی و علوم انسانی اسلامی خریدار و طرفدار چندانی ندارد و قابل پذیرش نیست .
    اما این رویکرد ایشان یعنی تجدد ستیزی و غرب ستیزی تقریبا مطلق تناقض خود را در ادعای علوم انسانی اسلامی که ایشان و موسسه ی تحت هدایت ایشان یعنی فرهنگستان علوم اسلامی خود را داعیه دار آن می داند نشان می دهد .
    خاستگاه علوم انسانی تجربی جدید و مدرن ، جهان غرب و مدرنیته است و این علوم در این تمدن شکل گرفتند . با منطق ایشان که به کل در نفی غرب و مدرنیته است علی القاعده باید علوم انسانی را به طور کامل کنار گذاشت و علوم جدیدی از دل اسلام و تمدن آن تاسیس شود نه این که علوم انسانی موجود را که خاستگاه غربی مدرن دارند اصلاح و اسلامی کرد . در باب اسلامی کردن علوم انسانی و ایدئولوژیک کردن این علوم که از ابتدای بعد از انقلاب مطرح شد باید گفت این تفکر و رویکرد شباهت زیادی بر منطق پست مدرنیسم که ادامه ی روند همان مدرنیته است دارد . از نظر پست مدرن ها آن چه که علوم انسانی نامیده می شود چیزی جز ایدئولوژی های مختلف نیست نه علم . اگر چه در باب روش چگونگی اسلامی کردن علوم بین طرفداران و قائلان به این ایده اختلافات جدی وجود دارد و وحدتی نیست اما رویکرد عده ای از آنها و منطق برآمده از چند روش آنها همان رویکرد پست مدرنیستی در این باب است .
    البته آیت الله میرباقری در باب علوم انسانی اسلامی با توجه به غرب ستیزی و رویکردشان که قائل به اختلاف مبنایی اسلام و غرب هستند نه اصلاح که تاسیس علوم انسانی جدید است اما مسئله اینجاست که اصلا تاسیس علوم انسانی جدید و به کل متفاوت که هیچ ریشه ای در مدرنیته داشته باشد امکان دارد ؟ پاسخ به این سوال منفی است و دلیل آن فعلا در این جا نمی گنجد .
    رویکرد افراطی ایشان و فرهنگستان علوم اسلامی زیر نظر ایشان در غرب ستیزی به حدی است که ادعای علوم تجربی طبیعی اسلامی هم توسط آنها مطرح شده و از فیزیک و شیمی اسلامی ! ادعا کرده اند . ایشان همین طور قائل به روش های دینی و اسلامی هم در این زمینه تولید علوم اسلامی هستند . این در حالی است که در مناظره در باب علوم انسانی اسلامی که با استاد ملکیان داشته و شرح آن قبلا در همین صدانت گذاشته شد همان طور که جناب ملکیان به درستی اشاره کردند روش دینی و غیردینی ندارد و شما باید بر مبنای روش علمی موجود در علوم عمل کنید .
    ایشان درست می گویند . ممکن است برخی محدود از روش ها مثل روش هرمنوتیک گادامری که به نسبی گرایی می انجامد با جهان بینی دینی در تضاد باشد اما روش مقوله ای بشری است و از دل دین بیرون نیامده است . اصول فقه و روش های استنباط احکام در فقه و روش های مختلف تفسیری سابق و قبل از پیدایش هرمنوتیک که مسلمانان از قدیم در باب تفسیر قرآن به عنوان وحی داشتند همگی با وجود تفاوت ها در رویکرد و نحوه ی تفسیر ابداع بشری است نه این که از دل دین بیرون آمده باشد . اما این دیدگاه افراطی تا آنجا پیش می رود که گذشته از قائل شدن به فیزیک و شیمی اسلامی حتی روش را هم دینی می خواهد !

    1. قاضی القصات میگوید تلقی غلط از فلان و بهنام! عزیز من مگر آن موضع موجه و قابل دفاع است؟ حالا چه ایشان این نسبتی که شما به هر کس نظر دیگری داشته باشد داشته باشد یا نه. اصلا خود متن مقاله با معیار غیر مربوط و در ارزیابی فلسفه غربیuntennable غیر قابل دفاع است. اصولاً افرادی مانند قایم پناه و افراد پایین و غیر مطرح متوجه نیستند انگار که فوتبال را با داور ی بازی هند بال قضاوت میکنند . ایشان اصول و منطق متفاوتی دارد و این ارزیابی اشکال منطقی دارد

    2. ملاستیزی trollهای گدای خارجی . فکر میکنم فکر کرده، نمیدونه چقدر بهش میخندم. یک احتمالا دیپلمه سیاسی کار مدافع خارجی خارجی خارجی و متنفر از پدر و مادر و وطن خود

    3. خلاصه سخن محمد آزادی طلب:

      چون میرباقری ایدئولوگ است
      پس
      غلط فکر می کند!!!!!¡

      محتویات مغز یک جرم اندیشی که ناتوان حتی از ارایه نگاه قابل قبول است.

      ۲. استدلال ۲
      چون شبیه خسرو پناه است
      پس
      غلط فکر می کند!!!!!!!

      خلاصه چون شبه فلانی است
      غلط است!!!!!!!

      نگاهدایشلندچیزی شبیه به توهین در دعوا و چاقو کشی های سابق محله های خلاف ایران است.

      1. همان طور که می بینید این شخص نه فقط اصلا الفبای مطلب طرف مقابل را متوجه نمی شود که حتی مطلب طرف مقابل را به درستی نمی خواند و بر مبنای همین نخواندن مطلب طرف مقابل خود می آید به طرف مخالف و مورد نقد خود ادعاهای کذب و نسبت های ناروا داده و نقد می کند و خلاصه خود گویی و خود خندی و عجب مرد هنرمندی ! ( مغالطه ی پهلوان پنبه )
        لذا علی رغم تذکرها و نقدهای من به وی دوباره باز مرتکب مغالطه ی پهلوان پنبه شده و ادعاهایی را به من نسبت داده که اصلا در مطلب و نقد من وجود ندارد !
        دو ادعای کذب و خلاف واقع این شخص به من که تاکنون جز مغالطه و لمپنیسم در بسیاری از کامنت هایش ندیدیم در ذیل مطلب من این است :
        ۱- چون میرباقری ایدئولوگ است غلط فکر می کند .
        ۲- چون نظرش شبیه خسروپناه است پس غلط فکر می کند !
        اما هر دو ادعا غلط و نادرست و ادعای دوم یعنی شبیه دانستن نظر آیت الله میرباقری به حجت الاسلام خسروپناه که نه فقط کذب و نادرست که خنده دار و مضحک هم است چون من نه فقط چنین ادعایی را مطرح نکردم که در کامنت خودم رویکرد و بالتبع و در واقع همان نظر آیت الله میرباقری را متفاوت با حجت الاسلام خسروپناه و برخی ایدئولوگ های جمهوری اسلامی که معتقد به رویکرد غرب گزینی هستند دانستم .
        اما برای این که ادعاهای خلاف واقع و نادرست این شخص و این که این فرد که حتی مطلب طرف مقابل را به درستی نمی خواند تا بتواند لااقل بر مبنای مطلب و نوشته ی طرف مقابل یک نقد خواه منطقی و صحیح خواه غیرمنطقی و غلط و نادرست انجام دهد ، برای مخاطبان و خوانندگان ثابت شود بخشی از پاراگراف اول مطلب خودم را در این باره که نادرستی و کذب و برخلاف واقع بودن ادعاهای نسبت داده شده به من را نشان می دهد عینا در ذیل می آورم تا خواننده بداند این شخص نه فقط الفبای نقد را نمی داند که حتی مطلب طرف مقابل را با دقت نمی خواند !
        این هم بخشی از پاراگراف اول مطلب من با عنوان ” مدرنیته ستیزی و تناقض آیت الله میرباقری در مقوله ی علوم انسانی اسلامی ” که در این جا دوباره می آورم :
        ” آیت الله میرباقری برخلاف بسیاری از ایدئولوگ های معتقد به جمهوری اسلامی و طرفدار علوم انسانی اسلامی مثل حجت الاسلام خسروپناه رئیس پژوهشگاه حکمت و فلسفه که در رویکرد مواجهه با غرب از چهار رویکرد غرب گرایی ، غرب گریزی ، غرب گزینی ، غرب ستیزی قائل به رویکرد غرب گزینی هستند که تا حدی و نه کامل باز واقع بینانه است ؛ همان طور که در متن مقاله آمده رویکرد به شدت غرب ستیزانه و تجدد ستیز دارند . ”
        خب همان طور که خوانندگان محترم در قسمتی از پاراگراف اول این مطلب من خودشان می بینند آن چه من آورده ام نه تنها ادعایی چه صریح چه تلویحی نکردم که دیدگاه آیت الله میرباقری چون شبیه حجت الاسلام خسروپناه است غلط بوده که اصلا در این مطلب من به تفاوت دیدگاه و رویکرد این دو شخص اشاره کردم .
        و در این باره نوشتم که آیت الله میرباقری درست برخلاف بسیاری از ایدئولوگ های طرفدار نظام و حاکمیت که در این باب شخص خسروپناه را مثال زدم که معتقد به رویکرد غرب گزینی بوده ، قائل به رویکرد غرب ستیزی هستند .
        پس در مطلب خود نه فقط ادعای شباهت تفکر و رویکرد آیت الله میرباقری با حجت الاسلام خسروپناه نداشتم که رویکرد این دو را به صراحت متفاوت دانستم و آن را آوردم .
        این که من در این اشاره به تفاوت رویکرد آیت الله میرباقری با بسیاری از ایدئولوگ های طرفدار جمهوری اسلامی ، جناب خسروپناه را مثال زدم برای این است که ایشان یعنی حجت الاسلام خسروپناه به صراحت از رویکرد غرب گزینی دفاع کرده و رویکرد خود دانسته اند و شرح داده اند لذا من ایشان را مثال زدم .
        اما طنز ماجرا اینجاست که این شخص که مطلب من را اصلا درست نخوانده ! چه برسد دیگر متوجه شود گمان کرده که من تفکر و رویکرد آیت الله میرباقری را شبیه خسروپناه دانسته و بعد آمده ادعا و اتهام کذب و نادرستی را به من نسبت داده که استدلال کرده ام چون وی شبیه خسروپناه فکر می کند فکرش غلط است !
        در حالی که اصلا در مطلب ادعای شباهت فکری بین این دو شخص مطرح نشده که به صراحت به تفاوت رویکرد این دو نفر یعنی آیت الله میرباقری و حجت الاسلام خسروپناه که یکی مبتنی بر غرب ستیزی و دیگری مبتنی بر غرب گزینی است اشاره و سخن رفته است !!!
        اما ایشان برخلاف واقعیت آمده ادعای شباهت فکری این دو را به من نسبت داده است و بعد بر مبنای این ادعای نادرست نقد کرده است !!! ( مغالطه ی پهلوان پنبه یا straw man)

        1. مطلب شما عوامانه است و معلوم نیست چه میکویید این تکرار همان ایرادی است که به شما گرفتم. تنها مشخص است که یک خط معنا دار نمی‌توانید بنویسید. ضمنا عبدالکریمی ضمن احترام به ایشان به عنوان یک فرد ایرانی، در سطح قابل قبولی در فلسفه روز دنیا نیست.

        2. صدق و کذب یک گزاره با کپی کردن مطالب از عبدالکریمی و طول پاراگراف تعیین نمیشود بلکه sound بودن استدلال یکی از میتلزمات این component مؤلفه است.

    4. اصلا متوجه نیست یا تظاهر می‌کنه که متوجه نیست که مطالبی که نسبت میده، ارجاع ندارن و نظر مخاطب هست یا نیست. دعوای سیاسی عوامانه می کنه. فرق دعوا و خفه کردن افرادی که ازشون تنفر داره را با فضای فلسفه نمی‌شناسه. بیسواد،بیسواد ، بیسوادی.

      1. جالب و طنز ماجرا اینجاست که این شخص طی اقدامی در فرار رو به جلو ایراد خودش را که حتی مطلب طرف مقابل را نمی خواند و توجه ندارد مطالبی را که به دیگران مثل من و یا جناب خادمی و سایرین نسبت می دهد آیا ادعای آنها در متن آورده شده توسط خودشان بوده است یا نبوده تا مرتکب تحریف و حمله به مترسک پوشالی نشود را به خودم نسبت می دهد !!!
        کسی فرق دعوا با کسانی که از آنها تنفر دارد را با فضای نقد ( فلسفه دیگر به کنار ) نمی شناسد که آن قدر دچار تعصب و جزم اندیشی است که قادر نیست و نمی تواند مطلب طرف مقابل را بخواند و بفهمد تا آن را تحریف نکرده و ادعای کذب و خلاف واقع به مطلب طرف مقابل مقابل چشم صدها خواننده نسبت ندهد و بر مبنای آن مرتکب مغالطات تحریف و پهلوان پنبه و حمله به مترسک پوشالی و موضعی که اصلا موضع و نگاه آورده شده در مطلب طرف مقابل مورد نقدش نیست نشود البته اگر به عمد این کار را نکرده باشد.
        شما که مطلب طرف مقابل را حتی نمیخوانید دیگر چه برسد درست متوجه شده و فهم کنید و بعد آمده برخلاف مطلب طرف مقابل ادعای نادرست و کذب هم چون شبیه بودن نظر حجت الاسلام خسروپناه با آیت الله میرباقری را به من یا ادعای خلاف و کذب وجود نداشتن حق و باطل به مطلب جناب خادمی نسبت می دهید چگونه سخن از توجه نداشتن و یا تظاهر کردن به متوجه نبودن من یا دیگری از ارجاع داشتن مطالب انتسابی و نظر مخاطب بودن یا نبودن آنها می کنید ؟!

  9. مدرنیته ستیزی و دست کم گرفتن قدرت مدرنیته در مقابل فرهنگ خودی و در نتیجه خیال باطل و نادرست هضم مدرنیته در فرهنگ خودی
    همان طور که آمد رویکرد آیت الله میرباقری بر مدرنیته ستیزی و نفی مدرنیته گزینی استوار شده و از منظر ایشان اگر در موارد محدودی هم ناچار به پذیرش برخی عناصر مدرنیته باشیم باید این عناصر را در فرهنگ خود هضم و استحاله کنیم کاری که پیامبران با فرهنگ و علم جوامع دیگر در مواردی کردند .
    چنین دیدگاهی جز از سطحی نگری در باب مدرنیته و پندار و تصور نادرست و چه بسا متوهمانه از قدرت فرهنگ خودی و سایر فرهنگ ها در مقابل قدرت و توان مدرنیته ناشی نمی شود .
    مدرنیته با پیدایش خود نه فقط خاستگاه خود را که غرب بود بلکه کل جهان را تحت تاثیر خود قرار داد و دگرگون کرد و عالم جدیدی را در جهان برای بشریت به وجود آمد . مدرنیته انقلاب و تغییرات گسترده ای را در همه ی ابعاد زندگی بشر و عرصه ها حتی دین ایجاد و زیست جهان جدیدی را به وجود آورد .
    تمدن مدرن غرب تنها تمدنی بود که برخلاف سایر تمدن های سابق توانست جهانی شود و تاریخ و عالمی جدید و تقریبا به کل متفاوت از تاریخ و عالم قبل از خود به وجود آورد تا آنجا که در یک تقسیم بندی کلی به لحاظ زیست جهان ، تاریخ بشر به دو دوره ی کلی ماقبل مدرن یا پیشامدرن و مدرن تقسیم می شود . هیچ تمدنی پیش از مدرنیته در دوران پیشامدرن هر چه قدر که پیشرو و مترقی بوده است نتوانسته جهانی شود اما مدرنیته و تمدن جدید مدرن تنها تمدنی بود که چنین خصوصیت و قدرتی داشت که جهانی شود و عالمی جدید به وجود آورد و سایر تمدن های دیگر را حذف و به حاشیه راند و یا در خود هضم و استحاله کرد .
    بنابراین ادعای آیت الله میرباقری در این باب نادرست و قیاس فرهنگ های هضم شده در آموزه های پیامبران با مدرنیته قیاس مع الفارغ است . پیامبران اگر به ادعای ایشان فرضا چنین توانایی داشتند در مقابل فرهنگ های دوران پیشامدرن خود بوده است نه پدیده ای مثل مدرنیته که با قدرت بالا و منطق ویرانگرش نه فقط ادیان و فرهنگ های سنتی را به چالش می کشد که عالمی و عالمیت جدیدی را به وجود آورده است .
    پس اگر بنا به هضم و استحاله باشد این اسلام و سایر ادیان و فرهنگ های دیگر نیستند که در مواجهه و رویارویی با مدرنیته چنین توان و قدرتی دارند بلکه این مدرنیته است که آنها را هضم و در خود استحاله می کند . این واقعیتی است که برخی از منتقدان و مخالفان مدرنیته و تجدد هم که تجدد ستیز و غرب ستیز هستند مثل مهدی نصیری و احمد فردید به آن اعتراف و اذعان کرده اند که به نظرات و اعتراف های آنها در ادامه می پردازم .
    نکته ی جالب اینجاست که خود ایشان هم در مواردی در سخنان خود به این هضم شدن و استحاله ی جامعه ی دیندار در مدرنیته انتقاد کرده اند !

    1. خودفریبی و strategem سعی در فریب و گیج کردن عوام توسط یک بیسواد علمی
      انکار دینداران جامعه در ایران گفته اند بوئینگ چیز بدی است
      انکار آنان گفته اند دانشگاه چیز بدی است

      دروغ و خود فریبی غربزده گی و طرفداری بردگی برای آمریکا و اروپا با این مغالطه و دروغ به خورد جامع داده میشود

      دانشگاه یا universitat , از ecoleها و monastery ها و مدارس مذهبی مسیحیان به تدریج درآمد. آنان نیز از مدارس مسلمانان تقلید شده بود.
      علم غربی از علم ابن میثم
      مزایا نور شناسی
      طبابت ابن سینا ، ابن نفیس
      هیأت و هندسه و جبر
      ابوریحان
      جامعه شناسی
      Ave rus ابن رشد
      ووو
      گرفته شد. تازه این از تحریف و دروغگویی تاریخ و تحقیر انگلویاکسونهای وحشی که اروپای ها از آنها وحشت داشتند مانده وگرنه واقعیت این است که این تحقیر خود در اروپا نسبت به شرف در قرون گذشته وجود داشته.اولیت دانشگاه و اولین بیمارستان و حمام های عمومی در شرق بوده زمانی که زنان وحشیان اروپایی shit bagبرای دفع در لباس خود داشتند

      این که افرادی با تکیه به تحریف تاریخ اروپایی که چیز طبیعی است باور کرده اند از تنبلی و طبیعی است. اما تشخیص علمی چیست

      جالب این است که فرهنگ تنبلی و کپی کردن زحمات علمی اروپایی مدعی فریبی دروغین به نام علم گرایی اما در واقع welfarism و یا رفاه طلبی و دولت رفاه و consumerism تنبلی و مصرف زدگی تظاهر به طرفداری از علم می کند تا مخاطب علمی ناآگاه از فرهنگ زورگویی را حقنه کند.
      این عین جهل است

      1. مغالطه ی پهلوان پنبه یا مترسک پوشالی ( straw man )
        طیف غرب ستیز کم سواد و ظاهربین و متعصب که احساس حقارت ناشی از عقب ماندگی فکری و معرفتی و علمی خود و مسلمانان در مقابل غرب و تمدن عظیم جهانی و مدرن آن که گذشته از دستاوردهای بزرگ و گسترده ی خود و امکانات و افق های جدیدی که در همه ی عرصه ها از علم ، سیاست ، اجتماع ، اقتصاد ، معیشت ، فرهنگ و حتی دین داشته توانست تاریخ و عالمیت جدیدی را بشریت رقم زند، را می خواهد با ارجاع به دستاوردهای علمی و معرفتی گذشته ی خود در قرون وسطی و تمدن مسلمانان و غلو و اغراق درباره ی آنها در شکل گیری تمدن مدرن و جدید غرب تخفیف دهد و کم کند ؛ به دلیل تعصب و بی دقتی خود حتی دقت نمی کند طرف مقابل و مخالف خود چه گفته و منظورش چه است و بدون آن که متوجه شود ادعاهایی را که اصلا منظور طرف نبوده به وی نسبت داده و بعد آن ها را نقد و رد می کند ! ( مغالطه ی پهلوان پنبه یا مترسک پوشالی )
        نمونه اش همین کامنت ایشان در باب عقب ماندگی اروپاییان در قرون وسطی و این که اولین دانشگاه و بیمارستان ها و حمام های عمومی در شرق بوده و البته غلو و اغراق و ادعاهای بعضا خلاف واقع و نادرست و کذب مثل این که علم غربی تجربی و جدید مدرن از علم مسلمانان و تمدن مسلمانان گرفته شده است و به وجود آمده می باشد که به نادرستی این ادعا یعنی شکل گیری علم تجربی جدید بر مبنای علوم سابق مثل علوم مسلمانان در کامنت دیگر می پردازم .
        اصلا در کامنت من سخن از این نبود که مسلمانان و یا برخی ملل دیگر در شرق و یا غرب در دوران پیشامدرن تمدن نداشته و در شکل گیری فکر و معرفت و علم بشری در طول تاریخ و تاثیرگذاری بر تمدن های دیگر هیچ نقشی نداشته و علم و فلسفه و دانش و دستاوردهای فکری و معرفتی بشر فقط با شکل گیری مدرنیته و در تمدن جدید غرب به وجود آمده و قبل در تاریخ بشریت صفر و یا نزدیک به صفر بوده است که ایشان برافروخته شده و با غیرت بحث دانشمندان بزرگ و برجسته شرقی مسلمان مثل ابن هیثم و ابن سینا و ابن خلدون را به میان می کشد .
        آنچه که در کامنت من آمده این بود که پیش از مدرنیته و شکل گیری تمدن جدید و مدرن غربی هیچ تمدنی هر چه قدر که مترقی و پیشرو بوده است نتوانست جهانی شود و کل جهان را در برگیرد و عالمیت تاریخی جدیدی را برای بشر به وجود آورد .
        تمدن های سابق در دوران پیشامدرن مثل تمدن مسلمانان و دوره ای که مورخان غربی از آن به عنوان عصر طلایی اسلام یاد می کنند که خود این تمدن هم در خلأء و از صفر به وجود نیامده و حاصل تاثیرپذیری و اخذ و آشنایی با تمدن های اطراف مثل عرفان ادیان شرقی در هند و فلسفه ی یونان از غرب و ترجمه ی کتب خارجی و یونانی توسط دارالحکمه در زمان خلافت مامون عباسی بود و بعد تاثیراتی بر اروپاییان در اواخر قرون وسطی با آشنایی غربیان به دستاوردها و ترجمه ی کتاب های دانشمندان و فیلسوفان مسلمان هم گذاشت ؛ هیچ کدام نتوانستند جهانی شده و عالمی جدید به وجود آورند .
        اما تمدن مدرن و جدید غرب تنها تمدنی بود که نه فقط توانست جهانی شود که عالمیت جدیدی را برای بشریت به وجود آورد و سایر تمدن ها را به حاشیه رانده و بعد حذف و در خود استحاله کند .
        به این خاصیت و ویژگی تمدن مدرن برخی از منتقدان و مخالفان این تمدن و غرب ستیزان مثل احمد فردید و دیگران هم اشاره و اعتراف کرده اند . فردید کسی که واژه ی غرب زدگی ابداع او در در ایران است و غرب را شیطانی و تاریکی می دید از حوالت تاریخی غرب و این که تاریخ غربی تاریخ ما و کل جهان را پوشانده است و خودش هم غربزده ! است سخن می گفت .
        مهدی نصیری هم از مخالفان مدرنیته و عرفان و فلسفه که تمدن مدرن و مدرنیته را انحرافی در تاریخ بشریت و از اهداف انبیاء می داند نیز در سخنرانی ها و مناظره ها و مباحثات خود اعتراف کرده که به دو دلیل غیبت امام زمان معصوم و مدرنیته تحقق تمدن تراز و حداکثری اسلامی محقق نیست و باید به یک تمدن حداقلی و نسبی اسلامی نه حداکثری و پذیرش مدرنیته از سر اضطرار و ناچاری در بسیاری از موارد کفایت کنیم .
        خب با توضیحاتی که دادم بحث من این نبود که دیگران از جمله مسلمانان در شرق و دوران پیشامدرن تمدن نداشتند بلکه بحث این بود که هیچ کدام از تمدن های آنها و آن دوران هر چه قدر که پیشرو و مترقی بوده است نتوانست جهانی شده و عالم جدیدی برای بشریت به وجود آورد و سایر تمدن ها را به حاشیه راند و حذف یا استحاله در خود کند ، چنان چه مدرنیته توانست این کار را کرد و با شکل دادن و ایجاد یک عالم و زیست جهان جدید خود را اجتناب ناپذیر برای بشریت حتی مخالفانش کرده است .
        حال ایشان بدون توجه به اصل مطلب بنده در این باره ادعاهایی بی ربط با مطلب من مثل فلان دانشمند برجسته ی مسلمان و این که زمانی که شرق تمدن داشته اروپاییان تمدن نداشته اند و علم غربی از فلان دانشمند مسلمان گرفته شده و … مطرح کرده و بعد بر مبنای آن ادعاهای نسبت داده ی نادرست ، مطلبی را که مورد نظر من نبوده نقد کرده اند ! ( مغالطه ی پهلوان پنبه یا straw man)

        1. گوش کردن به حرف شما یک درس مطالعه افکار عوام کوچه خیابانی است و بسیار جالب. همه متوجه هستند که شما یک خط فلسفه نخوانده آید و آقای عزیز اگر نظری گذاشتم برای روشن کردن ذهن شما بوده. ظاهراً فقط شما متوجه بیسوادی خود نیستید و این که مخاطبین این سایت با شما فرق دارند اگر چه که نگرش های متفاوتی بالطبع ممکن است داشته باشند.
          فقط یک عامی کوچه خیابانی مثل شما فکر به کسی که سعی کرده بیسوادی شما را به شما گوشزد کند، فکر نسبت می دهد و این نسبت را دلیل نتیجه نامربوط خود می گیرد. کی این حرف های که زدید به شما خطاب کرده ؟خودتون فرض میکنید خودتون صادق فرض میکنید خودتون هم واسه خودتون نتیجه عوامانه میگیرید.
          در یک سایت فلسفی جالبه تصور میکنید مطالب تاریخی نظر من به شما نسبت داده شده!!!!
          آخه مگر شما تاریخ یا فلسفه می فهمید؟
          اولین چیزی که با آید یاد بگیری عزیز من خیال بافی نکردن و نسبت ندادن ادعای خودتان به من است.شما مواد مغالطه آنان از ذهن شما ساخته شده. هنوز نمی‌دانی باید از متن من و با تطابق استنتاج بسازی.
          ساده لوحی و بیسوادی قشر عنوام موبایلی حیرت انگیز است.
          اشکال دیگران ناآشنایی با فضای غرب است. بسیاری از چیزهایی که به مخالفان خود به دلایل سیاسی نسبت میدهید در خارج از فضای بسته ذهن شما در خارج از کشور شما بدون هیجان و توهین های شما شنیده میشود و ربطی به دسته بندی محلات، روزنامه ها و سایت های غیر استاندارد منتشر شده برای عوام مثل شما نیست.

          1. با سلام
            خب اگر مطالبی که شما در باب گرفته شدن علم غربی از علم مسلمانان و تمدن نداشتن اروپاییان در زمانی که شرق و مسلمانان صاحب تمدن بودند و سایر مطالبی که در باب تحریف گری اروپاییان آوردید مخاطبش کامنت و نظر من نبوده پس چرا درست در زیر کامنت من در باب قدرت و توانایی مدرنیته و این که تمدن مدرن برآمده از غرب تنها تمدنی بود که برخلاف سایر تمدن ها توانست جهانی شود و عالمیت جدیدی به وجود آورد و بقیه تمدن ها را به حاشیه راند و حذف و استحاله کند ، آمده این مطالب در باب دانشمندان برجسته ی مسلمان و گرفته شدن علم غربی از شرق و تحریف گری اروپاییان را با لحنی تند و سرزنشگر گذاشته اید ؟!
            هر کس باشد فکر و خیال می کند که شما یا عامدانه و یا از سر تعصب متوجه نظر و مقصود مقابلتان نشده اید و لذا با میان کشیدن این مباحث نامربوط به بحث اصلی ناخواسته و یا احتمالا مرتکب مغالطه ی پهلوان پنبه شده اید .
            شما در بحث خودتان در این یک کامنت با سخن از دانشمندان برجسته ی مسلمان و تمدن داشتن شرق در حالی که غرب هنوز تمدنی نداشته گذشته از این که نظر بی ربطی را با مبحث مربوطه ی من آورده که من مطرح نکرده و ادعایم نبود ، کوچکترین نقد و پاسخی هم به آن کامنت راجع به ادعای من مبنی بر این که مدرنیته و تمدن برآمده از آن در غرب تنها تمدنی بود که توانست جهانی و عالمگیر شود و برخلاف تمدن های سابق عالم و عالمیت جدیدی برای بشریت به وجود بیاورد ندادید .
            مگر در این کامنت آمده بود که شرق تمدن تاثیر گذار نداشته و در تولید علم در تاریخ بشریت نقشی نداشته که پای فلان دانشمند برجسته ی مسلمان و تحریف گری اروپاییان را به میان کشیده اید ؟
            نه فقط من بلکه بیشتر خوانندگان حتی آگاه و باسواد دیگر هم باشد جز از این نقد بی ربط شما مغالطه ی پهلوان پنبه و یا مغالطه ی دیگری برداشت نمی کند که حق دارند و صحیح است .
            این که شما و رفقایتان ( امیر و بابک ) به هر بهانه ای مباحث نامربوط و بی ربط با مقالات نویسندگان صدانت را مثل جنایات لیبرالیسم و رژیم های لیبرال دموکراسی غربی و یا سکوت روشنفکران جامعه ایرانی در مقابل جنایات اسرائیل را به میان می کشید جز مغالطه و کم سواد حساب کردن مخاطبان و خوانندگان صدانت چیز دیگری نیست .
            شما و دوستانتان که ادعای فلسفه دانی تان می شود و بقیه را به بی سوادی متهم می کنید اول یاد بگیرید مطلب مورد نظر و ادعای طرف مقابلت را نقد حال چه تایید چه جرح و تعدیل و چه رد کردن کی نه این که با مغالطاتی مثل مغالطه ی گوش ماهی قرمز و پهلوان پنبه و به میان کشیدن مباحث نامربوط به کامنت و بحث طرف مقابل و بعضا نسبت دادن های ناروا و ادعاهایی که منظور طرف نبوده و نقد آنها ( مغالطه ی پهلوان پنبه ) سعی در انحراف اذهان خوانندگان کنید !
            این روش ها و مغالطات و هوچی گری ها با ادعاهایی مثل بی سوادی و عوامانه و موبایلی خواندن نظر طرف مقابل چندان جواب نمی دهد و دیگر خوانندگان عمدتا فهیم و آگاه صدانت را تحت تاثیر و فریب این روش و رویکرد خلاف یک بحث علمی و منطقی و فلسفی قرار نمی دهد .
            من در پاسخ دادن به شما و دوستانتان عمدتا سعی می کنم بحث و نظرات من خواه صحیح و یا خواه غلط و نادرست باشد در سطح منطقی و فلسفی عمدتا باشد و البته ادعا هم ندارم که خیلی از فلسفه دانسته و اطلاع فلسفی دارم اما در حد بضاعت فکری خود سعی می کنم چنین باشد و به سطح ایدئولوژیک زده و بدتر سطح های نازل از جنس دعواهای سیاسی و جدل خیلی کشیده نشود اما چون لحن شما و دوستانتان برخلاف اتهاماتی مثل ندانستن فلسفه به آنها می زند عمدتا ایدئولوژیک زده و بعضا در سطح نازل دعواهای سیاسی و یک طرفه و تند و خشونت آمیز و توهین آمیز و مبتنی بر تحقیر طرف مقابل هم است که بینندگان در همین کامنت و سایر کامنت های شما به خوبی لحن شما را مشاهده می کنند بعضا البته نه به شدت شما قسمتی از بحث من نیز جدلی و تحقیر آمیز و زبان خشونت بار می شود که این هم مقصر رویکرد شما در نقد و مباحثه با این روش است .
            به هر حال بنده اگر توهینی کرده و زبان من در مواردی خشونت آمیز شده یا در باب شما مرتکب تصور اشتباه مثل مغالطه ی پهلوان پنبه در نقد نظر خود شدم عذرخواهی می کنم و امیدوارم طیف شما و دوستانتان هم این رویکرد و روش های غلط در مباحثه و نقد خود را اصلاح کنید .

          2. عزیز من ،
            کی خواست شما رو نقد کنه‌. فحش و مهمل را که نقد نمیشود کرد.‌فقط گفتم که به خودت بیایی. وقتی متوجه نیستی که از خط اول خارج از بحث، و یا بی معنی و مغالطه کردی ، فقط تذکر بهت داده می شه که چون صدق کلامت برات مهم نیست فقط بحث سیاسی و کوبیدن یک قشر خوب یا بد , شرور یا صادق را پیشه کار خود میدانی، اصلا برات مهم نیست چه می گویی.‌
            وقتی نقد جا داره که متنیت textuality به عبارت discourse analysis وجود داشته باشد . دیگه فلسفی بودن که نوبتش نمی رسد.
            بعد آن ارزیابی فلسفه و توان آن و کارایی آن است که حتا برای اساتید فلسفه که شما نمی‌شناسید آنها را هم اهمیت ندارد ‌ اتوریته فلسفه را از ابتدا قبول کرده اند.

        2. اشکال ضدمحمد آزادی ستیز: دقت کنید به غیر از مطلب مخالف چیزی ندارد بگوید. اگر مخالف شما بد است پس چرا مطلب او را تقلید میکنید؟

        3. انگار نه انگار که در چه زمانی دارد صحبت میکند. این که چند تا آدم منفور در خود محافل اندیشمند در بوستون، میشیگان ، ماساچوست و محافل دیگر به چند کشور برنده جنگ جهانی ، به عنوان جهان یاد میکنند ،همان دریایی است که این ماهی سرخ ، نه سیاه کوچولو بیرونش را نمی تواند تصور کند. در غرب جامعه یهودی جامعه ای انحصار طلب و ضد علمی فاشیست شناخته میشود . این آن چیزی است که به نفع استاد دانشگاه که نونش توی تحقیر وطن ، و ایجاد توهم طرفداری از تکنولوژی و ساینس است نه فهمیده و نه اگر می فهمید به نفعش بود که بگه. فعلا موضع علم علم علم و تظاهر به طرفداری از نسخه ای biasedو ضد شرقی از trend های naturalist و ترجمه غلط و plaigerism جا زدن ترجمه به جای مقاله و حلب توجه با تحقیر دیگران، راه ساده تظاهر به کار علمی است، تنیلی و hypocracy کسانی که یک خط کانت را به جای فلسفه غرب به دو جوان فقیر محروم جویای نام جا می زنند.

    2. آلودگی هوا، تخریب لایه اوزون، فقر و فساد ،ترافیک سنگین و polarization جهان که کشورهای قربانی سلطه چند قرنی وحشیان جاهل صاحب پول و قدرت را به ستوه آورده را به چی نسبت می دهند؟ به قربانی!!!! ما که مقلد و برده غرب بودیم ما که شکست خورده جنگ ها بودیم ما که زنان، فکر، زمین و کشورهای خود را برده تجاوز غرب کردیم! چه گواراها، (نه گاندی ها) که با انگ له شدند. انقلابیون که فراموش شدند. فکرها که تخت سلطه نظری فلاسفه علم و کانتینانتال فرنسیس بیکنی، پاپری و هیومی و تجربه گرایی قرار گرفت.
      پس جنگ و گرسنگی و پاکسازی نژادی لیبرال ها توسط attorney warجنگ های نیابتی تنها دموکراسی خاور میانه چیست؟
      آری این چنین بود برادر!
      یادت بخیر فریاد صداقت بر سر متبختر علم زده فریبکار

    3. درست مثل یهودی-ستیزی نتانیاهو.
      A predator talking softly.بزرگترین پاک سازی نسلی از حقوق یهودیان میگرید

    4. بله درست می‌فرمایید با میلیونها کشته در جنگ جهانی اول و میلیونها معلول و بی خانمان و نابود کردن بخش وسیعی از دنیا بزرگترین نابودی تاریخ بشریت را در سطح دهشتناکترین تجارب بشریت قرار داد. این نسل کشی در جنگ جهانی دوم بین مدرنیته با مدرنیته همه را شوکه کرد. بله مدرنیته نه تنها سنت بلکه بشریت و انسانیت را با حهل، تکبر، تفرعن و بی‌رحمی بی سابقه در تاریخ بشریت در بمباران های بلیتس blitz با گاز خردل و با قانقاریا با قحطی و نابودی و سرزمین های سوخته در خود هضم کرد.
      آقای خودباخته ، عاشق هالییود، آقا ، دانشمند و قهرمان ملی و با اخلاق باش نه برده هالییود و خالی بندی های روزنامه و رسانه و بدبخت فکری که خود را به خیال خود روشنفکر می خواند.

    5. نقل متن محمد آزادی طلب:
      ««مدرنیته ستیزی و دست کم گرفتن قدرت مدرنیته در مقابل فرهنگ خودی»»»

      ضدیت با ایران ، وطن خود، فرهنگ وطن، و ایران و ایرانی

      افرادی که در فرهنگ کوچه بازاری عوام بزرگ شده و با diet فیلم و توهین به خود ، فرهنگ وطن خود و دین و نگاه ایرانی ذهنش محاصره شده.

    6. اتفاقا این بزرگترین مغالطه عوام بیسواد است.با یک‌ Straw man fallacy اشکالی من درآوردی را در متن فرد مقابل می‌کارند یک متریک می سازند و به مترسکی بی جان حمله میکنند که نتیجه معلوم است. پیشرفت صنعت و فن آوری و علوم مغالطه عوام و مردم کوچه خیابان است که تصور می کنند با تعریف و غلو و رویا پردازی و consumerism مصرف گرایی و فرهنگ تنبلی به پیشرفت می رسند. سالیان سال این توهم و تنبلی تجربه شده. جالب است که آخوندهای جامعه شما از افراد غربزده و واله و شیدای غرب ، غربی تر رفتار می کنند و دنبال تجربه و ساخت فن آوری هستند حال چه استراتژی آشان درست با نادرست باشد. لااقل برخلاف قشر تنبل غربزده مصرف زده کالا ها و مصرف زده فکریدنبال پیشرفت علم اند.‌قشر ایدئولوژی اسلامی در جامعه شما دنبال فن آوری و علم و ساختن است و مخالفان موبایل باز دنبال تنبلی و تعریف و تمجید .فکر می کنند با تعریف از غرب به جایی میرسند. چیزی که دوران قاجار و پهلوی را زمین زد و در آینده عربستان را فقیر و بیچاره خواهد کرد.
      شعارهای ضد فکری و ضد وطنی و تعریف و تمجید تنبلی روش جدید تقلید استعمارنو و نظم نوین جهانی منجر به پیروی و بی فکری و تقلید و lethargyسستی و تحقیر صنایع و داشته های خود است.
      چیزی که با دروغی آن را لب توجهی به پیشرفت مشخص علم جا می زنند تا مار، تلاش و رقابت با غرب را با حقارت به عنوان antitechnologism و گونه ای Luditism جا بزنند و تلاش برای رسیدن به سطح غرب را با تنبلی و لحن پراکنی متوقف کنند و جالب است که آخوندهای ایرانی از دختر خوشکلا و پسر غربزده های بعضا دارای سواد دست دوم و سوم ناچیز غربی تر رفتار می کنند و به دنبال ساخت سد، بزرگراه، ماهواره، فن آوری نانو ، صنایع بسیار پیچیده نظامی ،هسته ای ،embriologyو ووو … بوده اند. و در مقابل قشر عاشق و برده غرب تنها تنبلی و تحقیر خودی می کنند.

    7. ایرانی alienated بیگانه شده و تحقیر کننده وطن خود و اندیشه ! آقای عزیز و محترم حقیر در برابر هالیوود و خالی بندی های دو تا سایت اینترنتی ، ملاهای ایرانی از تو غربی ترند ! چون بیشتر از تو اهل کار و فکرند ، آنها مثل غربی ها سعی در استقلال دارند و استدلال برای ارتقاء کشورشون . غربی ها کی مثل شما وزن خود را سرکوب و تحقیر کردند؟ روحانیون از شما به غرب نزدیک‌ترند و با تلاش برای نیل به استقلال فکری و علمی غربی تر از شما فکر می کنند . شما فریب پروپاگاندا و رسانه غرب که رفتار سیاسی، آکادمیک و وطنی غربی را پنهان و تخریب تو و اجداد و وطن تو را تبلیغ می کنند، سرکوب ایران را به فکر تو با ایراد گیری القا و تو را عروسک خود تبدیل کرده اند.

  10. دیدگاه غلط و نادرست آیت الله میرباقری در باب تمدن سازی دین و وحی و گستره و توانایی بالای معرفتی دین و وحی
    همان طور که در کامنت قبل اشاره داشتم اصولا هدف اصلی آمدن دین و وحی سامان دادن به تمدن سازی و معیشت بشریت نبوده و اگر ساختار معیشتی جامعه ای که دین و وحی برای آن آمده تفاوت می کرد دستورات دین و وحی و احکامش فرق می کرد و به گونه ای دیگر می بود و مواردی دیگر می آمد و مواردی هم نبود .
    نگاهی به متن وحیانی اسلام که در جامعه ای قبیله ای و بی سواد شکل گرفته یا نازل شده است بهترین موید و تایید این واقعیت و ردی و نقض بر دیدگاهی بوده که مدعی است هدف دین و انبیاء تمدن سازی برای بشریت و ساخت تمدن هایی الهی بوده است .
    شما در قرآن به عنوان متن وحیانی کوچکترین مطلبی در باب اهمیت زراعت و کشاورزی که یکی از مقولات مهم برای بشر آن روزگار و تمدن ها بوده است نمی بینید چون معیشت مردم آنجا مبتنی بر دامپروری و زندگی قبیله ای و عشیره ای بوده است .
    هیچ استدلال فلسفی در باب اثبات همان اصول دین مثل توحید و معاد در قرآن و اثبات وجود خدا تقریبا نیست . به جز یک استدلال در قرآن برای اثبات توحید و یگانگی خدا دیگر شما هیچ اثبات فلسفی و یا حتی جدلی در باب اثبات وجود خدا پیدا نمی کنید .
    بعدها که فلسفه از غرب و یونان وارد جهان اسلام شد و مسلمانان در تمدن جدید خود در جهان اسلام با آن آشنایی پیدا کردند عده ای از دینداران مسلمان مثل فارابی و ابن سینا و امثال آنها آمدند بر مبنای براهین موجود قبل در فلسفه ی یونان و همین طور برخی از براهین جدیدی که ابداع و حاصل تلاش های فکری و فلسفی و معرفتی خودشان بود و به فلسفه ی غربی و یونانی که اخذ کرده بودند اضافه کردند و سعی در اثبات وجود خدا و معاد و نظریه پردازی در باب روح کردند .
    در باب همین روح در قرآن به عنوان متن وحیانی آمده که پیامبر بگو از آن اطلاعات اندکی به من رسیده است و قرآن به جز یکی دو مورد مثل گرفتن روح در خواب هیچ چیزی در این باب ندارد و نگفته و عرضه نکرده است .
    و در باب مقوله ی روح هم این باز فیلسوفان مسلمان بودند که بر مبنای تلاش فکری و معرفتی خود خواه غلط بدانیم خواه درست بدانیم آمدند نظریه پردازی کرده و مقولاتی مثل تجرد یا همان غیرمادی بودن روح را مطرح کردند .
    و هم اکنون هم بخش بزرگی از طیف روحانیون و سایت های دینی برای اثبات مقولات دینی مثل خدا و روح و غیر مادی بودن ماهیت آنها در مقابله با منکران و ناباوران و جریان آتئیسم و خداناباوری نوین و الحاد مجبورند از همین ذخیره و خزائن معرفتی فیلسوفان مسلمانی که زمانی با آنان بر سر مهر نبوده و عقایدشان را ضال و انحرافی دانسته و بعضا تکفیرشان می کردند برای سخن گفتن در باب اثبات وجود خدا و خصوصیات روح استفاده کنند نه از وحی و متون اصلی دین !
    ممکن است کسی ایراد کند که مخاطب قرآن و وحی آمده و نازل شده برای مردم آن یعنی مردم شبه جزیزه ی عربستان که تقریبا همگی نه فقط عوام که بی سواد بوده اند چگونه استدلال های منطقی و فلسفی که بعدها دینداران مسلمان مطرح کرده اند بیاید در حالی که طبعا نمی توانند متوجه شوند و درک کنند ؟ اتفاقا این استدلال صحیح است و سخن ما منتقدان این رویکرد و ادعای تمدن سازی و ایجاد علوم توسط دین و وحی همین است اما مسئله اینجاست که حتی در این حد که گفته شود و از مخاطب بی سواد خواسته شود که حداقل سواد خواندن و نوشتن یاد گرفته و بر اهمیت سواد آموزی تاکید کند ؛ حتی در همین حد هم در این وحی که آقایان مدعی جاودانگی مطلق و فرازمانی و فرامکانی بودن تمام آیات آن برای همه ی زمان ها و مکان ها هستند نیامده است !!!

    حال سوالی که مطرح می شود با توجه به چنین معرفت بخشی ساده و ابتدایی و محدود مقوله ی وحی چگونه عده ای مثل آیت الله باقری ادعا می کنند که در هیچ مقوله و موضوعی نباید به تجارب و عقل مستقل از وحی رجوع کنیم ؟
    آن هم که وقتی بخشی از مقولات دینی مثل روح و وجود خدا بر مبنای همین عقل تا حدی مستقل از وحی دینداران و فیلسوفان مسلمان و از فلسفه ای بشری که خاستگاهش غرب و یونان بوده است اثبات و کمک گرفته شده نه متون و منابع اصلی دین مثل وحی و یا حتی حدیث !

    1. وقتی بیسوادی متوهم متوجه نیست که فلسفه نخوانده و فرق فهم معیوب خودش از مطالب روزنامه و موبایل در مورد فلسفه غرب را با preliminaries ترم یک متوجه نیست.

      1. خانم طناز یا آقای امیر یا جناب بابک ،
        ایده فلسفی شما در مواجهه با مدرنیته چیست ؟
        مدرنیته ستیزی و یا نقدِ مدرنیته ؟

        لطفا[ ایده فلسفی] خودتان را مطرح بفرمایید تا متوهمین را از توهم خارج و به واقعیت بکشانید .

        1. آقای محمد آزادی طلب این سوال در دنیای غرب مطرح نیست. کی راجع به ایران حرف زد؟ این تو مجلات دهه ۶۰ توسط افراد substandard و نگاه ایرانی به غلط میان جوانان ناآشنا با فلسفه صحبت می‌شده. اصولاً مسیله نیست در غرب. Lauden از شانیت یافتن یک conceptو یا یک problem سخن گفته است.شما متوجه نیستید که اصلا این چیزهایی که میگویید در فلسفه مطرح نیست. فردی که با متون ترجمه سعی داشته فلسفه را مطالعه کند. اصلا استاندارد آکادمیک و موضوعات مطرح را نمی‌شناسد نسخه غیر اوتنتیک substandardرا به چند جوان ناآشنا درس می‌داده و سطح معیوب و پایین تر روشنفکری هم که دیگر معیوب تر. کی به نسخه ایرانی فلسفه غرب توجه دارد آقا. شما که آن را هم نخوانده آید و روشنفکری را را با آکادمیک فرقش را نمی‌دانی. خیلی می‌خندیم

        2. جالب است که فردی فلسفه نخوانده و علمی هم می فهمند سئوال این فرد احتمالا زیر دیپلم ، از مخاطب می خواهد در دو موضع که حتی خود فردی که سوال پرسیده قرار می دهد مخاطب خود را! ایشان می پرسد شما این هستی که من میگم یا آن هستی که من میگم.
          بیسوادی و تهور موبایل خوان عالمی دارد

          1. شما از کجا می دانی من چه خوانده ام و چه نخوانده ام ؟!

            وقتی هنوز نمی دانید ( ایده فلسفی ) چیست چگونه مدعی هستید که فلسفه می دانید ؟
            شما حتی روشِ نقد و تفکر انتقادی را نمی دانید !
            مدام از مغالطه حمله به شخص ( personal Attack ) استفاده می کنی !
            خانم طناز و یا آقای امیر که البته بعید می دانم خانم باشید و با پوشش اسم طناز مدام به لفاظی می پردازی .

            اما دریغ از دو خط تفکر و اندیشه درست فلسفی !

    2. مانند عدم وجود philosophical argumentation در متن شما. اصولا absurdity هزل و مضحک بودن یک وضع ممکن در discourse متوهم است. توهمی که محصول باد کردن بازیچه های فاشیسم دانشگاهی-media-propagand-condumerism-modern art-pop cultureاست. چه ترکیبی!

  11. در پاراگراف آخر در باب عقلانیت مستقل انتقادی نوشته بودم که بر خلاف دوران پیشامدرن تک منبعی مبتنی بر یک منبع یعنی دین و معرفت دینی است که اشتباه ویرایشی بود و در ذیل تصحیح می کنم .
    تصحیح شده ی پاراگراف آخر این است که این عقلانیت مستقل انتقادی بر خلاف عقلانیت خود بنیاد مدرنیته ، وحی و دین را به عنوان منابع معرفتی در کنار سایر منابع می پذیرد اما نگاه انتقادی و اصلاحی به آموزه ها و گزاره های آن دارد و خودش را محدود و اسیر به پارادیم های فقط دینی نمی کند و لذا بر خلاف دوران پیشامدرن و عالم سنت مبتنی بر یک منبع و تک منبعی یعنی فقط دین و معرفت دینی هم نیست و به سایر منابع معرفتی یعنی علوم تجربی طبیعی و انسانی جدید و فلسفه های جدید اعتنا و تکیه دارد و مورد استفاده قرار می دهد هرچند معرفت دینی را هم به کل نفی نکرده و کنار نمی گذارد و با دیدگاهی انتقادی و اصلاحی نه مبتنی بر تعبد صرف از آن استفاده و بهره می برد و در نتیجه معارف دینی جدید و کلام و الهیات جدید را با این رویکرد انتقادی و توجه به علوم تجربی و انسانی و فلسفه های جدید می تواند شکل داده و یا مورد اعتنا قرار می دهد .
    این رویکرد در نتیجه می تواند دین و معرفت دینی را منطقی تر و قوی تر و قدرتمندتر در مواجهه با دین ستیزان و آتئیست ها و جریانات الحادی که برای دین و معرفت دینی اصولا ارزشی قائل نیستند و همین طور چالش هایی که دین و الهیات و کلام قدیمی و سنتی در عصر جدید با آن مواجه هستند در دوران مدرن کند .

  12. Foreign Affairs
    Russia’s problems with the West date to the very beginning of the post–Cold War era. When the Soviet Union fell in 1991, pro-Western reformers introduced disruptive changes designed to rapidly liberalize the economy. But rather than producing widespread growth, the 1990s turned into a painful decade for much of society as Russia’s real per capita GDP fell by 42 percent from 1990 to 1998. The population’s poverty rate jumped to a record 35 percent. Mortality rates climbed and life expectancy fell. Russians became deeply nostalgic for the Soviet Union and resentful of the United States. Many spread conspiracy theories that the West had plotted to break the Soviet Union apart and that after its collapse, it was withholding needed economic aid and otherwise taking advantage of Russia’s weakness. Eventually, they threw their support behind Putin, who promised to restore stability and sought to resurrect Moscow’s power.

    Iran’s problems with the West also have a long history. The United States supported a coup d’état in 1953 that overthrew Iran’s elected prime minister and empowered the country’s Western-friendly monarch, Shah Mohammad Reza Pahlavi. The shah launched an economic modernization drive called the White Revolution in the early 1960s, promising that it would deliver Iranians strong growth and industrial development. But many of the benefits accrued to the upper and middle classes. Millions of poorer, rural Iranians saw their safety nets collapse. The country as a whole was disoriented, which helped prompt the 1979 revolution and bring Iran’s Islamist regime to power.

    Both Iran and Russia, then, share an obvious, deep-seated distrust of the Western order (and of Western-backed reforms).
    فارن افرز به کودتا و فقیر سازی ایرانیان توسط طرح مدرنیزاسیون آمریکایی در ایران و صدمات اقتصادی در اثر افرادی ظاهر بین و کم سواد مانند یلتسین پس از پروستراکای گورباچف اشاره دارد.

    اکنون پس از میلیون ها کشتار، اسقاط صد دموکراسی( حاکمیت استبدا تحت نقاب فریب بی سوادان مصرف زده و طرفدار تقلید دیگران) گروه مالک ثروت و فن آوری باری دیگر با تکیه بر lethargy فکری
    و مصرف زدگی قشر عادت کرده به تقلید و سرکوب کشور خود با self-deception
    پیشرفت فن آورانه و pseudo-knowledge
    (ساینس)
    strategem فریب دیگری برای
    قشر فراری از کار، تلاش و مقابله با مستبدین زرنگ در دست داد و آن welferism
    یا دولت رفاه است. مضحک است که هر کشوری که تقلید و مصرف زدگی و فرهنگ فساد، سکس، بادی بیلدینگ و حماقت masses
    را متوجه شده و می خواهد سمت دانش(نه ساینس حاوی مؤلفه های نژآدی) برود را به سبب دشواری و مشکلات که یک ملت باید تحمل کند و تنبلی و مصرف زدگی را کنار بگذارد و دروغ اندیشه دانشگاهی را شناخته وخود و اندیشه خود را اسیر rubrics
    و ساختار سلطه زده رساله های معیوب دکتری تقلید و تحقیر نکند را با انگ ضدیت با ساینس و تکنولوژی و فساد و سوء مدیریت پیش مردم تخریب شخصیتی کرده و به او یک بوئينگ می دهند که ساعتی در فرودگاه مهرآبادنشسته و پرواز می کند و می رود! واقعا که اگر این نمایش دوستی و فریب نیست پس چیست؟ یعنی حتی فردی پیشکار فریب قشر بی تحصیلاتی مانند محمد آزادی طلب هم متوجه چیزی به این وضوح نمی شوند؟‌یعنی یک طرفه بودن و تهی از فکر بودن پیروی مطلق از text book
    را نمی بینند؟‌یعنی سرکوب سؤالات واقعی را تحت نام سؤالات چالش برانگیز و خودنمایی و یا خارج از discipline
    دانشگاهی غربی حس نمی کنند؟ یعنی deport
    شدن اساتید دارای نظر ناسازگار با world order
    حقنه شده توسط استبداد تحمیلی نشنیده اند؟ یعنی له کردن جنبش وال استریت و اعتراض به کاپیتالیسم و لیبرالیسم شعاری و کنترل افکار عمومی با ابزار ارتباطات و اینترنت و قاون حذف محتوای غیر سازگار با new world order
    را نشنیده اند؟
    فریب و استبدا sweet sixties
    ودوران ادعای توجه به رأی مردم تمام شد. از سنت قدیمی مدرنیته متحجرانه دفاع نکنید چون
    u r betting on the wrong horse!

  13. متاسفانه سخنان ایشان ناشی از عدمِ شناختِ غرب و بسترهای مدرنیته است .

    جناب باقری می فرمایند:( انقلاب اسلامی در مقابل این جریان، باید مدرنیته را از اساس نفی کند چراکه مدرنیته، دینی نیست)

    ایشان دقت نمی کنند که مدرنیته یک فرایندِ تاریخی است و یک نقطه مکانی و زمانی نیست .

    خودِ آقای میرباقری در درونِ مدرنیته قرار گرفته و حالا به نفی مدرنیته پرداخته !

    این خودش یک پارادوکس هست .

    ایشان برای نقدِ مدرنتیه باید به یک شناخت برسند مانند متفکرانی ( هایدگر و هانا آرنت و مکتب) که ابتدا به معرفت رسیدند و سپس نقد کردند .

    در عصر روشنگری ، متفکرانِ عصر روشنگری به نقد دین و رویکردهای دینی پرداختند و هر شخصی که به نقدِ رویکردها بپردازد لزوما دین ستیز نیست و نخواهد بود .

    دین ستیز ، شخصی است که به طور کل دین را نفی و انکار می کند.

    آقای میرباقری هنوز وجه تمایز “نقدِ مدرنیته” و “ضد مدرنیته” را نمی داند .

    کماکان که بسیاری از حوزویان هم نمی دانند .

    1. هست!
      نیست!
      شما که الفبای مطلب را نمی‌دانید.
      لااقل برخی در میان جمعی غریبه با موضوع گزافه گویی میکنند. شما که اصول رو هم نمی‌دانید. سخنرانی برای دوستان خودتان شاید بکنید. اما اینجا با ا وجود این که سطح بالایی در نظر نگرفته اما بالاخره کمی preliminaries لااقل بدانید بعد راجع به ه کسی که راجع به موضوعی صحبت کرده اشکال!!کنید!!!!!

    2. بله آقای ضد محمد فاشیسم طلب.
      تطابق کامل با محمد آزادی طلب: 1.گ تاریخمندی
      2.تاکبد بر شناخت مدرنیته
      3.محیط بودن مدرنیته
      4.غیر فلسفی بودن نکاه
      5.متعصبانه بودن نگاه
      6.ذهنیت عوامانه در مورد نسخه ایرانی و غیر صحیح از مسئله ای ساخته و پرداخته ایرانی ها از فلسفه
      و ….

  14. آفتاب آمد دلیل آفتاب. داعش با لباس مدرن و برای تشکیل حاکمیت اکثریت مردم در سوریه‌ای دموکراتیک دست دیکتاتور سوریه را از قدرت کوتاه کرد.
    بله، دموکراسی، حاکمیت اکثریت، ایالات متحده داعش، اتحادیه اروپ-داعش
    دیگر جوان اندیشمند ایرانی چه نشانه‌ای برای توخالی و بلکه معکوس بودن ادعاهای افراد نهادها و مجموعه های قدرت سیاسی، رسانه ای اقتصادی جهانی می خواهد مشاهده کند تا متوجه میلیتاریستی و سرکوبگر بودن ادعاهای افراد لبخند بر لب بشود.

    1. سوریه دموکراتیک ؟!

      سوریه چه زمانی دموکراتیک بوده ؟
      ابتدا بایستی معنای دموکراتیک را فهم کنید.
      همان جوانِ اندیشمند ایرانی به زعم شما در یک حکومتِ شبه توتالیتر جز سرکوب و ارعاب چه چیزی را مشاهده می کند ؟

      اتفاقا همین رسانه یکی از ابزارهای حکومت‌های توتالیتر و شبه توتالیتر هست .

      1. اخبار بخوانید و ادعای سرکرده داعش کت و شلواری هوادار دموکراسی در سوریه،😳. گروهی که با اسد جنگید اما حملات اسراییل را کاری ندارد.
        هیچ کاری که غرب بکند اشکال ندارد. این یعنی فاشیسم. همان معنای واقعی دموکراسی

        1. گروه تحریرالشام هم ، آش دهن سوزی نیست .
          فقط لباسهای خودشان را تغییر دادند و نوع پیرایشِ صورت خودشان را .

          اگر کمی و فقط کمی مردمِ سوریه به آگاهی برسند، می دانند که خودشان باید سرنوشتِ کشور و عرصه سیاسی کشورشان را به دست بگیرند .

          تحریرالشام یک گروه تندرو و رادیکالی است که فعلا پوسته خارجی خودش را کمی تغییر داده برای فریبِ اذهانِ توده مردم .

          حالا در مورد اسرائیل و اینکه چرا تحریر الشام فعلا به اسرائیل کاری ندارد ؟

          تحریر الشام یک ویرانه از بشار اسد تحویل گرفته ، چگونه می تواند با این ویرانه به اسرائیلی که حمایتِ نظامی آمریکا را هم دارد ، حمله کند ؟

          لطفا در عرصه واقعیت گام بردارید و از تخیلات خارج شوید..

          1. اسراییل نماد دموکراسی
            داعش نماد آمریکا
            فاشیسم =واقعیت آشکار شده دموکراسی
            داعش محصول فعالیت اوباما و برده آمریکا بن سلمان و آسیایی های حقیر در برابر غرب

      2. معنای دموکراتیک را کودکان غزه با مرگ پدر، مادر، و تمام خانواده خود با خون، بمباران با بمب‌های چند تنی، پاک سازی نسلی از طریق گرسنگی دادن یک ملت بخصوص طفلان شیرخوار کاملا درک کرده اند. این قشر ناآگاه و تماشاگر فیلم و موبایل خون هستند که ماهیت سرکوبگر دموکراسی را درک نمیکنند

        1. کودکانِ غزه هم ، اسیرِ سیاست گذاری های اشتباه و نادرستِ به اصطلاح بزرگانِ خودش هستند .

          1. درست کپی thinktankهای ارباب ،
            همه تو دنیا failed state دولت ناکارآمد هستند
            غزه، عراق، حزب الله وووو
            اگر چی
            اگر کشورشون را مجانی به بهانه پیشرفته بودن اروپا برده غرب قرار نداده باشند
            اگر نوکر نباشی آمریکا و غرب گداها شما را دولت ناکارآمد میخوانند .انکار یک فاشیست قرار است به مبارز آزادی تعریف کند. عزیز من معلوم است مایکل ایزونستت فرستاده آمریکا به فرد و کشور مبارز فحش می دهد. واقعا چقدر حقیرند گدایان تعریف بیگانه گان

          2. بخاطر همین تعصبات مانند شما امثال ما از تظاهر و دورویی و بیسوادی قشر بیسواد دانشگاهی رو برگرداندیم. شما که lumpen هستی. قشر دانشگاهی که دو صفحه خوانده و همان dogmatism را نفهمیده متظاهر و وطن فروش است. شما که side kick هستی و بیسواد

          3. در بند اول قایم پناه به نام نقد نسبت داده که میارزد نصف دنیا را بکشیم.
            هنوز نگفته موضوع چیست. این را صدا نت به عنوان نقد منتشر کرده. بله تعصب و دشمنی و وطن ستیزی یعنیهمین. گرچه از فردی در سطح قایم پناه با اون مطالب کن در بهترین حالت oversimplification و مصادره به مطلوب یک فردی است که نه دین را مطالعه کرده و نه موضوع درجه سه رشته خود را میتواند بخواند انتظاری بیش از این نمیتوان داشت

          4. لمپن ، کسی است که معلوم نیست مرد هست و یا زن و یکبار با نام کاربری مرد و بارِ دیگر با نام کاربری زن در یک سایت فعالیت می کند و به زمین و زمان بد و بیراه می گوید و مدام فرافکنی می کند .

            لطفا اول بروید معنای را یاد بگیرید و سپس اظهار فضل و لدعای دانش بفرمایید.

          5. ها ها ها
            معنی لمپن را چه کسی فرمودن!! حتی نمی‌تواند بروند ببینند چه مهملی گفته اند. نه عزیزم معنی این نیست. از دو تا بدبخت غرب حقیر بپرس شاید آن بی‌سوادان متظاهر بی فرهنگ بدانند که بعید می دانم. آقا!

          6. لمپن شخصی است که نمی داند برای چه و برای چه کسانی در قالب توده های پشتیبانِ حکومت توتالیتر ، حمایت می کند .

            [[[ نمی داند که نمی داند ،]]]
            چرا که اگر می دانست که نمی داند ، دیگر لمپن نبود ..

          7. آقای آزادی طلب،
            تمام مخاطبین فلسفه خوانده این منبع متوجه اند و شما نیستید. از همان سطر نخست .
            بله یک بیسواد عامی مخاطب مطالب ترجمه شده افراد غیر دانشگاهی که توان خواندن textbookخود را ندارند ، ادعا هم می کند! اگر اینطور بیسواد نبودی، اگر احساس حقارت در برابر مطالبی که چون دسترسی به منابع نداری، نمبتوانی آنها را درک کنی، مثل یک thug سخن نمی گفتید. بله پذیرش عدم تعلق برای فرد سیاست زده متعصب محال است.اگر در هیاهو و سر و صدای کوچه خیابون و حمله شب و روز و تلقینات عاشق آن رویای خارج خارج خارج چشم باز نکرده بودی ،اهل گوش دادن بودی نه توهم ترجمه ای ایرانی از تصور یک نویسنده بی پشتوانه مطالب موبایلی و طرفدار فضای ایجاد شده توسط افراد متطاهر

      3. قشر محروم دارای رؤیاهای هالیوودی ناشناس با سرکوب فکر، وجدان و انسانیت در غرب، ناآشنا با زندگی ماشینی رؤیاپردازی میکند و تصور میکند در دنیا هم هر کس تصور ایرانی وی را از یک دموکراسی نداشت، یک حزب الهی است و یا دیوی که موبایل برای ترساندن وی از ایرانیان دیگر ساخته.

        1. کدام رویای هالیوودی؟!

          شما ادعای ذهن خوانی هم دارید ؟

          جالبه با ابزار مدرنیته به جنگ با مدرنیته می پردازید!

          با ابزار رسانه به جنگ با رسانه ها می پردازید !

          کاری که حکومت‌های توتالیتر انجام می دهند .

          لطفا کمی از فضای ایدئولوژی زده بیرون روید و در فضای اندیشه فلسفه سیاسی، گام بردارید تا معنای دموکراسی و دموکراتیک را دریابید .

          1. توتالیتر، دموکراسی ، دیکتاتور
            از هر کارگری و استاد دانشگاه بیسوادی این چند کلمه را می‌شنوید. از هر لمپنی

          2. اگر لمپن ها این مفاهیمِ فلسفه سیاسی را می دانستند ، لمپن نمی بودند که تبدیل به [ توده های پشتیبان] برای حکومت‌های توتالیتر بشوند .

            بیشتر مطالعه کنید در موردِ مفاهیم فلسفه سیاسی ..

    2. آقا بابک ,من طرفدار غرب نیستم تما آیا نمی‌توان این جوانک داعشی را که با حمایت غرب رشد کرده است را اینطور تفسیر کنیم که غرب برای دموکراتیک کردن یک جامعه عقب مانده چه باید بکند؟
      از کجا گاندی پیدا کند یا مهاتیر محمد پیدا کند؟!
      این نظر من نیست اما اگر غرب پاسخ دهد که ما مجبور بودیم یک داعشی با قابلیت مدیفاید شدن را به قدرت رسانیم تا به تدریج کشورهای عقب مانده را دموکراتیک کنیم و در واقع کشورهای عقب مانده استعداد بیش از این را ندارند!
      شما چه پاسخی دارید؟

      1. مگر دموکراسی همان روش نو فاشیسم نییت؟ چرا باید فاشیسم را تحت نام دموکراسی بپذیریم دوست من که اهل گفتگویی؟ خوب است شما باب گفتگو باز میکنید. ببینید افراد ناآگاه که فردی در سطح قایم پناه منبع شأن هستند چقدر تند صحبت میکنند،:نتیجه تفکرات و القائات دموکراتیک
        چرا یک دکوکرات-فاشیست به فرهنگی غنی فکر حقنه کند؟ آخه بایدن و ترامپ بایدmental institution بروند یا به همه دنیا تحکم کنند؟

  15. مدرنیته ستیزی و بی توجهی آیت الله میرباقری در به پایان رسیدن عالم پیشامدرن و سنتی و شکل گیری عالمیت جدید مدرن
    آیت الله میرباقری و سایر دینداران سنت گرا و ضد تجدد مثل سید حسین نصر اصلا توجه ندارند که با ظهور مدرنیته و گسترش آن در جهان بشریت وارد تاریخ و حتی عالمیت جدیدی به شدت متفاوت از عالمیت سابق خود یعنی دوران پیشامدرن و عوالم سنتی پیش از خود شده است و این عالمیت جدید علی رغم همه نواقص و کاستی ها و ایرادات و فجایعی که بار آورده خود یک افق و امکانات جدید تاریخی برای بشر در همه ی عرصه ها گشوده است .
    البته برخی مثل دکتر عبدالکریمی معتقد هستند که عالم مدرن هم در حال پیوستن و تبدیل شدن به عالم کهن بوده و در حال به پایان رسیدن است و ما وارد عصر و عالم پسامدرن هستیم که مختصات و ویژگی های آن با عالم مدرن هم متفاوت است . هرچند که عده ی بسیاری مخالف این باور بوده و معتقد هستند که عصر پسامدرن چیزی جدا از عالم مدرن نبوده بلکه ادامه ی آن با شکل جدید و ویژگی های دیگری و متفاوت از قبل و مدرنیته سابق و متقدم است .
    بدین گونه که پست مدرنیته یا مدرنیته ی متاخر ادامه روند مدرنیته به شکل دیگری با ویژگی هایی جدید مثل نسبی گرایی ، پایان کلان روایت ، پایان قطعیت ، پایان اروپا محوری ، بومی گرایی و اینها است که مدرنیته با این شکل جدید اتفاقا بیشتر و بهتر و با مقاومت کمتری روند جهانی شدن و عالم گستری خود را طی می کند .
    لذا با توجه به این توضیحات نمی توان مدرنیته را کنار گذاشت و به دوران عالم سنت و پیشامدرن بازگشت و چنین طلب و نوستالژی داشتنی محال و غیرممکن است . انکار و نفی مدرنیته به طور مطلق و بازگشت تمام به سنت و عالم سنت و پیشامدرن و رجوع به عقلانیت تاریخی آن دوره و تجارب آن زمان و پیاده کردن مطلق و یا حتی بیشتر آن تجارب و علم و معارف و اندیشه ها و سنت های دوران گذشته آن طور که تجددستیزانی مثل نصر و آیت الله میرباقری گمان کرده و در پی آن هستند در دوران کنونی و عصر و عالم جدید و سر و سامان دادن زندگی و معیشت بشر و دینداران با آن غیر ممکن و محال بوده و عملی نیست .
    این رویکرد مثل نشستن بر سر شاخه و بریدن بن است . چگونه می توان وقتی ما در عالمی جدید و تقریبا به کل متفاوت از گذشته چشم باز کرده ایم آن را به کل نادیده گرفته و بخواهیم تمام به گذشته رجوع کنیم ؟
    این که مدرنیته توانسته عالمیت جدیدی و تاریخی جدید برای بشر رقم زده و بشر را وارد آن کرده است یک واقعیت موجود است ، لذا حتی اگر نخواهیم آن را به طور مطلق پذیرفته و تسلیم آن شده نهایتا می توان نگاه انتقادی و اصلاحی به آن داشته باشیم چنان چه برخی از متفکران غربی مثل نیچه و به خصوص پست مدرن نسبت به این زیست جهان و عالمیت شکل گرفته ی آن و مدرنیته گرفته بودند داشته باشیم اما این که به کل بتوانیم آن را انکار و نفی کرده و از آن خارج شویم نه فقط غیر ممکن که چیزی جز خیال و اوهام نیست .
    مدرنیته که عالمیت جدیدی برای بشر به ارمغان آورده و رقم زده است مثل هوا همه جا و تاریخ جدید بشر و زیست جهان او را فراگرفته است تا آنجا که حتی عده ای از مخالفان این تمدن و مدرنیته مثل سید احمد فردید نیز به آن اعتراف کرده اند که همان طور قبلا نوشتم تاریخ بشر در یک تقسیم بندی کلی به لحاظ زیست جهان و عالمیت تاریخی به دو دوران پیشامدرن و مدرن تقسیم می شود .
    حتی خود این پرسش که ” سنت چیست ” ؟ پرسشی مدرن است .برای تمدن های بیرون از فضای مدرن اساسا مفهوم ” تاریخ ” معنایی ندارد . نمی توان جایی بیرون از مدرنیته ایستاد و مسئله ی سنت را مطرح کرد . پس همین که پای مقوله ای تحت عنوان ” سنت ” در مقابل ” مدرنیته ” به میان می آید از قبل وارد فضای مدرن شده ایم . حتی بنیادگرایی هم در واکنش به مدرنیته شکل گرفته است .
    پس جایی بیرون از مدرنیته وجود ندارد و با توجه به این واقعیت است که اندیشه ی امثال سید حسین نصر و میرباقری که بر مبنای غرب ستیزی و مدرنیته ستیزی مطلق شکل گرفته راه به جایی نمی تواند ببرد و پیاده کردن آنها محال و غیرمنطقی و غیرممکن و سودایی خام و متوهمانه ای است که ناشی از عدم درک این واقعیت یعنی پایان عالم پیشامدرن و شکل گیری عالمیتی متفاوت از آن و عصر جدیدی که زیست جهان جدید بشر در درون و بر مبنای این عالم جدید و مدرن شکل گرفته است می باشد .
    درست مثل این می ماند که کسی بخواهد خانه ی خود را عینا از جای خود جدا کرده و ببرد در جای دیگری بگذارد . این امر غیرممکن است . شما نهایتا می توانید خانه را بازسازی یا حتی خراب کنید اما جا به جا و منتقل نمی توانید کنید .
    به این واقعیت در باب عالم مدرن که جهانی شده و تاریخ و زیست جهان نه فقط غرب که همه ی جهان و بشریت را پوشانده و جزئی از خود کرده عده ای از مخالفان رادیکال و تندرو غرب و مدرنیته مثل فردید و نصیری اعتراف کرده اند و پذیرفته اند که بعدا من مطالب آنها را در این باب می آورم .

    1. خلاصه ساختار دیسکورس آقای آزادی طلب:
      خط اول ادعا
      خط های بعدی تکیه بر ادعا و نتیجه تکرار ادعا
      از ادعا ، ادعای خودش را نتیجه گرفته اند!!!

      چون آقای میرباقری مدرنیته ستیز است
      بعد می فرمایند
      بر خطا هستند!!!!

  16. مدرنیته ستیزی و غرب ستیزی و تناقض با قبول و اعتقاد به نظام جمهوری اسلامی به عنوان یک حکومت مدرن دینی !
    همان طور که نوشتم انکار و نفی عالم مدرن و بازگشت به دوران و عالم گذشته ی پیشامدرن و سنتی نه فقط غیر معقول و غیرمنطقی که محال و تا حد زیادی غیر ممکن است .
    اما غرب ستیزی و مدرنیته سازی و ناب گرایی طیف ایشان که قائل به اختلاف مبنایی تمدن و تفکر اسلام با غرب و مدرنیته و تمدن برآمده از آن هست و به یک ناب گرایی و خلوص می انجامد نه فقط در مقوله ی علوم انسانی اسلامی که با اعتقاد و باور به جمهوری اسلامی هم در تناقض و تضاد است .
    انقلاب اسلامی ایران که میشل فوکو از فیلسوفان پیشگام پست مدرنیسم فرانسوی آن را یک انقلاب پست مدرن نامیده بود و به آن دل بسته بود به حاکمیت یک نظام و حکومت دینی اما دارای ساختارهای مدرن انجامید . نظامی که اگر چه با نظام های متعارف و مدرن لیبرال دموکراسی یا کمونیست غرب و جهان متفاوت بود و برخلاف آنها که لائیک بوده و قوانین بشری را بر احکام و قوانین دینی مقدم می دانست این نظام سیاسی آمد تا دوباره دین را به عرصه ی حکومت و سیاست بیاورد و مقدم بدارد .
    اما این نظام سیاسی علی رغم متفاوت بودنش و دینی بودن آن یک نظام با ساختارهای مدرن و جدید برآمده از عالم جدید مدرن که در حال وارد شدن به عصر پست مدرن می شد بود .
    تفکیک قوا بین سه نهاد قضاییه ، مقننه و مجریه ، وجود پارلمان ، رئیس جمهوری که با رای ملت انتخاب می شود و جزئیات این قوا و نهادها مثل آیین دادرسی مدنی و قضایی ، بانک ، بیمه و بخش بزرگی از این اجزا و عناصر درون این نظام حاصل و برآمده از مدرنیته و عالمیت جدید آن هستند و ربطی به عالم سابق و پیشامدرن نداشته و از دل سنت و جهان بینی دینی هم بیرون نیامده اند و ریشه ای هم در این سنت دینی و پیشامدرنی نداشته اند .
    جمهوری اسلامی نه فقط ساختارش و بخش زیادی از اجزا و عناصر تشکیل دهنده ی آن مدرن بوده که حتی در نهایت مجبور شده سکولاریزم و یا بهتر بگوییم لائیتیسه را به گونه ای نسبی با توجیه شرعی ! قبول کند که در کامنت دیگری توضیح می دهم .
    در یکی از مباحثات و مناظراتی هم که یکی از اساتید غرب گرای لیبرال با حجت الاسلام خسروپناه از طرفداران علوم انسانی اسلامی که قبل تر در باب اعتقاد ایشان به رویکرد غرب گزینی توضیح دادم در صدا و سیما برگزار شد ؛ در جایی از برنامه ، استاد غرب گرا با لحنی طلبکارانه از حجت الاسلام خسروپناه می پرسد شما که غرب را انکار می کنید و قبول ندارید عینکتان از کجا آمده است ؟! مگر غیر از غرب ! شما تفکیک قوا را از کجا گرفتید ؟ از قال الباقر و قال الصادق گرفتید یا همین فلسفه ی غرب ؟!
    که بعد از صحبت های این استاد لیبرال و غرب گرا بود که حجت الاسلام خسروپناه اعلام کرد که ما غرب را به طور کامل انکار نمی کنیم و رویکرد خودش که همان رویکرد غرب گزینی بود را شرح داد .
    اما رویکرد به شدت غرب ستیزانه و ضد تجدد و ضد التقاط امثال آیت الله میرباقری به آنجا می رسد که بر مبنای این رویکرد خود نظام جمهوری اسلامی به عنوان یک حکومت دینی مدرن و التقاطی قائل به ایجاد علوم انسانی اسلامی و تمدن نوین اسلامی را هم باید نفی کرد !
    زیرا که این نظام سیاسی جدید و متفاوت از نظام های سیاسی لائیک کمونیستی و یا لیبرال دموکراسی غرب یک حاکمیت دینی مدرن و التقاطی از سنت و مدرنیته است که اگر چه تقدم و ارجحیت را در درجه اول به قوانین برگرفته از احکام دینی و سنت های دینی می دهد اما حتی لائیتیسه و ارجحیت قوانین بشری را بر شرع در مواردی و به گونه ای نسبی پذیرفته و قبول کرده است .

    1. اشکال:
      Patentگرایی.
      اولا optics از تمدن همین روحانیون کشور شما آمده. ضمنا اگر قرار بود افراد سخن بگویند به شرط وفاداری به ملیت یا ملیت گرایی عقاید،، با یک obstruction گفتمانی مواجه می‌شدیم که شرط سخن گفتن را یکی بودن ملیت، فرد، و افکارش و ادعاها قرار میداد و به این ترتیب گفتگو غیر ممکن می شد. آقای عزیز، افکار تعلق به ملیت ها ندارند.

      1. جالب و البته طنز مطلب اینجاست که این شخص اشکال منطقی آیت الله میرباقری را به من و خودم نسبت می دهد و می گوید آقای عزیز افکار تعلق به ملیت ها ندارند !
        خانم یا آقای عزیز اگر افکار تعلق به ملیت و دین خاصی ندارد پس چرا آیت الله میرباقری که شما مدافع وی هستید غرب و مدرنیته را به کل نفی میکند و ادعا دارد که ما باید برای نظام سازی و تمدن سازی صرفا به اسلام رجوع کنیم و در هیچ جا به غرب و عقل مستقل از وحی و دین نباید رجوع کنیم و رویکرد غرب گزینی را که برخی دیگر از مسئولان و روحانیون جمهوری اسلامی مثل حجت الاسلام خسروپناه مدافع و طرفدار آن هستند را رد و نفی می کند ؟ . مگر نه این که طبق ادعای شما افکار تعلق به ملیت ها ندارد ؟!
        اگر این گونه است که شما ادعا و واقعا قبول دارید و به نتایج این مدعا و باور خود پایبند هستید که دیگر بحث شرق و غرب و ادعای حق پنداری مطلق خود یعنی شرق و اسلام و متقابلا باطل مطلق پنداری طرف مقابل و مخالف خود یعنی غرب و مدرنیته که آیت الله میرباقری مدافع این رویکرد و ادعا هستند بی معنی و غیرمنطقی است .
        شما به قول معروف بهتر است اول یک سوزن به خودتان بزنید و بعد دیگران ! نه این که اشکالات منطقی آیت الله میرباقری و خودتان را به من و دیگران نسبت داده اما همان اشکالات منطقی را در باب خودتان و آیت الله میرباقری از آن غفلت کرده و نادیده گرفته و آنجا که پای خودتان وسط است بدون اشکال و ایراد بدانید .
        اگر طبق مدعای شما و به لحاظ منطقی افکار تعلق به ملیت ها ندارد پس در درجه ی اول این رویکرد به شدت غرب ستیزانه و همین طور ایده آلیستی آیت الله میرباقری در باب نظام سازی و تمدن سازی توسط دین غیرمنطقی و بی معنی و نادرست و غلط و دارای اشکال است و ایشان باید دست از این رویکرد غلط و غیرمنطقی و متعصبانه که تا حدی متوهمانه و غیر واقع بینانه هم است دست بردارند چون گذشته از غلط و دارای اشکال بودن این رویکرد که خود شما هم در نقد من آن را قبول کردید و آوردید ؛ با این رویکرد اساسا همان طور که خودتان در پاسخ به من به درستی اشاره کرده و فرمودید گفت و گو و مباحثه غیرممکن می شود و به تعصب و تحجر و دگماتیسم ختم می شود . وقتی ایشان و یا هر کس دیگری با تعصب خودش و مکتب و ایدئولوژی و دین خود را حق مطلق و طرف فکری مقابل را باطل مطلق می داند و از طرف دیگر دچار یک خودبرتر بینی و توهم استغنا و بی نیازی فکری و معرفتی از دیگران و طرف مقابل بوده و دانسته به این صورت که مکتب یا دین یا عقاید یا ایدئولوژی خودش نه فقط مطلق و بی عیب و نقص که حتی کامل و جامع است و هیچ نیازی به دیگران و سایر مکاتب و عقاید و ایدئولوژی ها ندارد ؛ با چنین رویکردی متعصبانه و متحجرانه که البته متوهمانه هم است ، آن شخص نه فقط نمی تواند بپذیرد که افکار تعلق به ملیت ها نداشته که اساسا نیازی به گفت و گو هم نمی بیند دیگر چه برسد که امکان گفت و گو هم با وی فراهم شود .
        این رویکردی که شما غلط و غیرمنطقی دانسته و به درستی می گویید که بر مبنای آن مباحثه و گفت و گو را غیرممکن می کند و به تعصب و و تحجر و دگماتیسم و جمود فکری هم منتهی می شود همان رویکرد آیت الله میرباقری و طیف هم فکر ایشان است که شما و آقای بابک در قامت مدافع ایشان وارد و ظاهر شده اید و این ایراد و اشکال ایشان را که خودتان هم به عنوان یک اشکال منطقی قبول دارید گویا در باب ایشان یعنی آیت الله میرباقری نمی بینید !

    2. انگار نه انگار که ملل دیگر چه کردند. انکار نه انگار که چه وحشی گری modern_effing_nity مرتکب شده.

    3. تمام مهمل آزادی طلب:
      ۱. مغالطه پهلوان پنبه (تقلید ایرادی که به خودش مکرراً همه تذکر داده اند)
      ۲. چی چی ستیزی
      ۳.کپی مطالب دیگران

      یک جمله درست نمی‌تواند بگوید، همش کپی ، انگار مغز ندارن که واقعا ندارن!

  17. ایشان معتقند برای بقای اسلام اگر کشتار جمعی هم انجام شود، جایز است. کسی که برای حفظ ایدئولوژی شخصی حاضر به کشتن است! اصلا لایق به نظر دادن برای جمع نیست

    1. نه این که شما از دهان فرد باسوادی!!!مانند قایم پناه نپسندید سخن این فرد را!
      یعنی یک خط دین را مانند من بیسواد در دین خوانده اید؟ فرق دین با فلسفه مبتنی بر مهملات یونان باستان در احترام به حقوق، نفس، مردم و فقرا است. عکس غرب که به دور بازو، دلار، و آف سی و دو اهمیت می‌دهد.
      دین راستگویی، توجه به همه مردم و همه ملل ا ست، الفبای دین
      الفبای فلسفه ترد همه سنن فکری و توهین به همه institutionهای دیگر است

  18. آقا بابک ,من طرفدار غرب نیستم تما آیا نمی‌توان این جوانک داعشی را که با حمایت غرب رشد کرده است را اینطور تفسیر کنیم که غرب برای دموکراتیک کردن یک جامعه عقب مانده چه باید بکند؟
    از کجا گاندی پیدا کند یا مهاتیر محمد پیدا کند؟!
    این نظر من نیست اما اگر غرب پاسخ دهد که ما مجبور بودیم یک داعشی با قابلیت مدیفاید شدن را به قدرت رسانیم تا به تدریج کشورهای عقب مانده را دموکراتیک کنیم و در واقع کشورهای عقب مانده استعداد بیش از این را ندارند!
    شما چه پاسخی دارید؟

    1. منبع فاشیسم و پاک‌سازی نژادی یعنی همان waikings وایکینگ‌ه، دانمارکی‌ها، سوئدی‌ها و سلف آنان Anglosaxons میلون‌ها کشتار کرده‌آند. از بزرگترین خون‌ریزان تاریخ از احترام به انتخاب افراد و جامعه سخن گفتن اگر تظاهر نیست، پس به غیر از ناآگاهی چیست؟ شما فکر می‌فرمایید Nero، Chinkis Khan،
      Napoleaon, Hitler, J.F. Kennedyکندی و دموکرات‌هایی که مشهورند به جنگ افروزی در ایالات متحده سخنان شیرین و زیبا می‌گفتند و یا این که کندی و دموکرات‌‌ها و چنگیزخان‌ها از خوبی و علم و آژادی و پیشرفت سخن میراندند. آیا برای یک جوان آزاده، متفکر و اهل اندیشه شایسته است که طرفداری prime example بزرگترین فاشیسم تاریخ یعنی دموکراسی غربی و خون‌ریزی ویتنام، جنگ‌های جهانی اول و دوم و کشتار افغانستان و عراق و غزه را کند؟ اکنون پس از آگاهی walstreet movement آگاهی حتا قشر ذهن شویی شده دانشگاهیان علیه دروغ غرب با suffocationism ‌ساکت شده است. هراس و ترس از prosecution ‌سیستم کاپیتالیسم را سرپا نگاه داشته. نظرات برخی در کشور شما حیرت انگیز است.

    2. پاسخ
      باید چند میلیون نسل‌کشی بکند. همانطور که در تمامی دنیا کرده است. آدم‌کشی را به چه نیتی کرد؟؟ ببینید اگر واقعا صادقانه چنین پرسشی در mental makeup شما شکل گرفته تا چه حد bias در شما هست که داعش آمریکایی را مدافع ارزش و حق انسان و یا بدی ای با نیت خوب توصیف می‌فرمایید. یعنی به حدی bias‌ در شما تثبیت شده که حتا خونریزی از سوی غرب وحشی را با توسل به نیت خوب exonerate می‌کنید.

    3. گاندی بیشتر محصول هند بود. ضمنا کاپیتالیسم و لیبرالیسم از میان شخصیتها و جهان‌بینی های شرق مندلا، گاندی و دین بودایی را ترجیح میدهند چون neutralism و absentiism ، بی ژرفی، خنثی بودن باورها، passivismبا pacifism ,اشتباه نشود را به چگوارا، اقبال، جمال عبدالناصر، و فرهنگ مسئولیت پذیری اجتماعی و فداکاری می خواهند تفوق دهند.اکنون اگر جوان آمریکایی یا ایرانی با شخصیت چگوارا، یا دکتر مصدق، پیامبر مسیحیان (نه در تصویر اروپاییش بلکه در نقش جهانی و ام سی آنی او)، و یا یک مصلح اجتماعی یک احیاگر ملی یا جهانی مانند پیامبر شما مواجه شود، دنیایی بسیار جذاب و عمیق و رشد یافته را می یابد که به آن دل می‌بندد و آن را شیرین و سازگار با درون خود می یابد.‌همان که اروپا قرن‌ها تلاش کرد که در زیر conceptهای ساخته فردی و سلیقه ای آنها را مدفون کند. Iconهای غربی و نمادهای سابقا امروزی رنگ باخته آمد. انسانبت و ایثار و عشق به خانواده، مادر و مردم عادی این بار در حال مطرح شدن است نه humanism آن اومانیسم خودخواه بی اعتقاد سرگردان

    4. آرادی و اندیشه و حق انتخاب اکنون با یک فریب و حقه یعنی مهندسی اجتماعی، تحت کنترل گرفتن افکار ، تسلط بر سازمان ملل و Hague ژنو، حاکمیت و تعیین محتوای آموزش، سلطه بر دانشگاه تحت misnomer نام غلط مدرنیسم، دموکراسی منجر به استبداد و سرکوب آزادی و اندیشه بشر شده است.

  19. برای آنان که فکر می‌کنند که جهان غرب بهتر از کشور عزیز و پر مهر خودشان است:

    یانیک سینر Janik Sinner قهرمان تنیس جهان محکوم به دوپینگ شده و به جای دو سال محرومیت در فصل تعطیل سه ماه رقابت نمی‌کند! برخی مرکز فریب و دروغ جهانی را به علت تأثیر فیلم، هنرپیشه، غلوهای اساتید دانشگاه، سرکوب اندیشه توسط تحصیل‌کرده‌های غیرصادق و شهرت طلب مکانی برتر و تزکیه شده از مشکلات تصور می‌کنند.

    Doping ban impacts Sinner as little as

    possible

    Britain’s Liam Broady believes Jannik Sinner’s three-month ban for doping has been timed to impact the world number one’s career “as little as possible”.
    The 23-year-old, who won the Australian Open in January, is suspended from 9 February until 4 May

    Broady told BBC Sport.


    ” Sinner was cleared of any wrongdoing by an independent panel after testing positive for the banned substance clostebol in March.

    .

    “It does appear to be favouritism towards the better players on the tour,” Broady added.

    Broady is the latest player to question Sinner’s ability to navigate the system by employing a high-powered legal team.

    “This is how the system is supposed to work, but obviously he has a multi-million pound lawyer team to exploit that and to make the system work correctly, whereas the rest of us don’t,” Broady said.

  20. INVINCIBILITY شکست ناپذیری و UNTOUCHABLE بودن اعتبار آثار غیر ایرانی در نظر دانشگاهیان ، دانشجویان آنان، روشنفکران و مخاطبین LOW BROW و بعضا افراد عادی در آمریکا نیز دیده نمی‌شود.
    نوع APPROACH به ACADEMIC LITRATURE در ایران به عنوان Gospel Truth‌ به نظریاتی نگریسته می‌شود که حتا در مبداء و زادگاه این جایگاه را ندارند. جامعه روشنفکری و general readership خوانندگان عام اصولا جرأت فکر به صدق و کذب Literature غیر ایرانی را ندارند. این دردی تأسف‌بار در مورد dogmatism جزم‌گرایی و جزم‌اندیشی در رابطه با ادبیات فلسفی غیر بومی است.
    این در حالی است که این community هر چه توسط سنت فکری ایرانی بیان شود را را به شکل خودکار معیوب و بی‌ارزش می‌داند. تنها در صورتی یک اندیشه به رتبه recognition می‌رسد که همان مواضع غیر ایرانی را بیان داشته باشد. صرفا همان منابع، همان نگاه، همان مفروضات ارزش نگاه دارند وگرنه بی‌ارزش محسوب می‌شوند.
    به همین دوعلت، استاد دانشگاه ایرانی برای این که شأن دانشگاهی یابد باید در چارچوب خارجی بیاندیش و فعالیت کند. این dogmatism وexclusive club در سطح خوانندگان مطالب درجه سه در سطح low brow (سطح پائین تولید و اندیشه) جزم‌الودتر و متعصبانه تر نیز می‌شود.به حدی که یک مخاطب low brow از ایرانی‌های دارای اندیشه غیراروپایی متنفر است و آن‌ها را مطلقا برخطا می‌پندارد. این در حالی است که حتا مواضع و اصول ابتدایی آنان را مطالعه و درک نکرده است.
    استعمار، توسعه دانشگاه، پیشرفت‌های علمی (علوم طبیعی)، تحلیل رفتن و رکود علوم انسانی، توسعه و حاکمیت مطلق غیر عقلانی غرب بر تحصیلات و رسانه از دلایل شکل گیری چنین وضعی در نحوه نگرش و conceptualization ‌مفاهیم بوده است.

  21. این هم بخشی از نظر منطقی و معتدل و نزدیک به حقیقت دکتر عبدالکریمی در باب مقوله ی تاریخیت وحی و متون مقدس
    ” بحثی که میان معتزله و اشاعره بود امروز هم به یک معنا ، به تبع هرمنوتیک جدید ، در روزگار ما وجود دارد . اگر ما به تبع عقلانیت جدید و ظهور تفکر تاریخی ، متون مقدس را متونی تاریخی و منبعث از شرایط تاریخی بدانیم دیگر محلی برای قداست آنها باقی نمی ماند ، و مقدس تلقی کردن آنها نیز خود امری فرهنگی ، احساسی ، عاطفی ، تربیتی و روان شناختی یعنی ناشی از سوبژکتویته فرد است نه ناشی از خود متن . اگر ما تبع معتزله یا تفکر تاریخی دوره ی جدید ، متون مقدس را به تمامی حادث یا تاریخی بدانیم ، این رای به ناسوتی شدن و سکولار شدن این متون به منزله ی محصولات فرهنگی یک جامعه ، فرهنگ و دوره ی تاریخی خاص می انجامد ، و دیگر محلی برای وصف فراتاریخی بودن و مقدس بودن این متون باقی نمی ماند .به بیان ساده تر ، با تاریخی شدن متون مقدس ، پدیداری به منزله ی وحی ، کلام الهی یا امری آسمانی منتفی شده ، این متون حاصل ذهنیت و سوبژکتیویته نبی است و خود این ذهنیت نیز حاصل خانواده ، قوم ، قبیله ، فرهنگ ، جامعه ، تعلیم و تربیت ، شرایط اجتماعی ، مناسبات طبقاتی و … و در یک کلام پژواک شرایط تاریخی است . لذا اگر نگاه تاریخی به متون مقدس را بپذیریم نتیجه ی طبیعی آن قداست زدایی از متون مقدس است و دیگر نمی توان آنها را مقدس ، در چارچوب های تئولوژیک رایج تلقی کرد . بدین ترتیب ، هر آنچه تاکنون آسمانی تلقی می شد ، زمینی و ناسوتی می شود که خود این امر تقویت کننده ی فرآیند سکولاریسم و ناسوتی شدن همه چیز و سیطره نهیلیسمی است که جهان کنونی ما را در بر گرفته است .
    اصحاب تئولوژی به درستی از تاریخی شدن متون مقدس وحشت دارند . چون به خوبی آگاهانه و ناآگاهانه احساس می کنند که تاریخی کردن متون مقدس به معنای سکولار ، بشری و زمینی کردن این متون و به تبع آن ویران شدن آخرین سنگرهای ممکن در برابر سکولاریسم ، نهیلیسم ، و بی معنا شدن جهان در روزگار کنونی است .
    اما از سوی دیگر ، اگر بخواهیم متون مقدس را هم چون اشاعره و اصحاب تئولوژی در روزگار خود ، عوامانه و به تمامی قدیم و فراتاریخی تلقی کنیم و وجوه تاریخی ، جغرافیایی و فرهنگی این متون را تا آنجا نادیده بگیریم که بگوییم متون مقدس یکسره آسمانی ، یعنی فراتاریخی است و هیچ وجه زمینی ، یعنی تاریخی در آنها دیده نمی شود و همه چیز این متون از آسمان و عالم غیب ، یعنی ساحت فراتاریخ آمده است ، این تلقی به خصوص در روزگار ما به هیچ وجه قابل دفاع نیست و حضور عناصر و وجوه تاریخی و فرهنگی در متون مقدس کاملا بین ، آشکار و تردیدناپذیر است ؛ و دفاع های ناموجه و شکست خورده تئولوژیک از این گونه نگرش های اشعری و مقاومت بی جهت و بی معنا در برابر پذیرش وجوه تاریخی متون مقدس خود عامل اساسی دیگری در ایجاد شکاف و حتی حس نفرت و بیزاری نسبت به عالم سنت و متون مقدس و تسلیم محض شدن به عقلانیت جدید و سکولاریسم و نهیلیسم نهفته در آن است .

  22. ادامه در باب مطلب مقوله ی تاریخیت متون مقدس و وحی از دکتر بیژن عبدالکریمی با عتوان ” نگاهی انتقادی به نظریه ی رویاهای رسولانه ی دکتر سروش از منظر پدیدارشناختی و هرمنوتیکی ” در صدانت

    اما در این بحث ، آیا فقط دو امکان در برابر آدمی گشوده است ؟ آیا باید یا معتزلی بود و متن مقدس را امری یک سره و به تمامی حادث دانست یا اشعری بود و متن مقدس را یک سره و به تمامی قدیم تلقی کرد ؟ آیا باید یا به عقلانیت بالذات سکولار جدید و تفکر تاریخی دوره ی جدید تن داد و متون مقدس را متونی بشری ، تاریخی و فرهنگی تلقی کرد و به سکولاریسم و نهیلیسم دوره ی جدید کاملا تن داد یا متون مقدس را عوامانه و به نحو غیرواقع بینانه ای متونی غیر تاریخی و غیر فرهنگی تلقی کرد ، آنگاه خود را با مصائب و چالش های بسیار جدی نظری و عملی در عالم جدید و عصر سیطره ی عقلانیت علمی و تکنولوژیک مواجه ساخت ؟ آیا راه سومی در برابر ما گشوده نیست؟ آیا نمی توان دیالکتیکی میان نحوه نگرش معتزلی و شیوه ی درک اشاعره ایجاد کرد ؟ آیا نمی توان متون مقدس را به نحو تومان دارای هر دو وجه حادث بودن و قدیم بودن دانست ؟ آیا نمی توان متون مقدس را متونی تاریخی اما نه صرفا تاریخی تلقی کرد ، یعنی هم ” حیثی تاریخی ” و هم ” حیثی فراتاریخی ” برای آنها قائل بود ؟ آیا نمی توان متون مقدس را مثل هر متن دیگری حاصل دیالکتیک و رابطه متقابل زمین و آسمان و تاریخ و فراتاریخ تلقی کرد ؟
    اما از آنجا که انسان موجودی تاریخی است لیکن موجودی صرفا تاریخی نیست و امکان برقراری نسبت با فراتاریخ ، یعنی همان حقیقت قدسی ، یکی از بنیادی ترین امکانات فراروی اگزیستانس آدمی است لذا نبی به جهت وصف بشری و انسانی اش ، دارای وصف تاریخی ، و در همان حال ، باز هم به همان جهت وصف انسانی اش ، دارای استعداد برقراری نسبت با فراتاریخ است .لذا می توانیم برای متون مقدس هر دو وجه تاریخی و فراتاریخی را قائل شویم .
    همان طور که در باب تحلیل و نگاه پدیدارشناسانه ی دکتر عبدالکریمی در باب وحی می بینیم ایشان وحی و گزاره های آن را دارای هر دو جنبه و حیث تاریخی و فراتاریخی می دانند و لذا در این تلقی نه وحی را مثل تلقی سنتی و ادعاهای تئولوژیک و کلامی الهیات سنتی که به طور کامل و تمام همگی مطلق و فراتاریخی و ابدی و ازلی قلمداد می کنند ، می دانند و نه مثل برخی از نواندیشان دینی و یا دیگران هم چون سروش و نصر حامد ابوزید وحی را به طور کامل محصول تاریخی و فرهنگی و جغرافیایی عصر و زمان و مکان و جغرافیای خود که دیگر در زمان ما و برای سایر اعصار کارآیی و کارآمدی و حرف چندانی ندارد می دانند .
    بلکه ایشان دیدگاهی میانه و معقول و معتدل در جمع هر دو رویکرد داشته و به درستی وحی را دارای جنبه ها و ابعاد و هر دو حیث تاریخی و فراتاریخی می دانند .

  23. اعترافات یک روحانی ( محمد رضا خاکی قراملکی ) طرفدار انقلاب اسلامی و قائل به علوم انسانی اسلامی و تمدن سازی اسلامی به قدرت برتر و عظیم و استحاله گر مدرنیته و تمدن برآمده از آن در مقدمه ی کتابش با عنوان ” گفتمان تجدد :

    “عالم تجدد در این عصر به عنوان بزرگترین گفتمان و عالمی است که حضور سلطه اش چندین سده است بر دوش دیگر تمدن ها و عوالم سنگینی می کند و بعضی تمدن ها ( بعضی غلط است در واقع همه ی تمدن ها !) و فرهنگ های گذشته از شدت سلطه و سنگینی آن ابعاد آن منقرض شده اند . عالم تجدد بی شک در ذیل اراده های برتر و موثر تاریخی شکل گرفته است و می توان گفت این عالم را ، محصول ترکیب و فشردگی اراده هایی است که می خواهد سمت و سوی تاریخ را تعیین کنند . در حقیقت عالم تجدد برآیند اراده های ظاهر و پیدایی است که با هماهنگی نسبی توانسته است دیگر اراده های ملل و تمدن های دیگر را به زنجیر بکشد.
    حال با توجه به این نکته شاید برای بعضی شنیدن این که عالم تجدد عین قدرت است ، سنگین و دشوار آید ، اما با اندکی دقت این استبعاد برطرف می شود . عالم تجدد اگر عین قدرت نبود ، با ورود و مواجهه و درگیری با دیگر عوالم و تمدن ها ، نمی توانست و نبایستی آنها را به تصرف و سلطه ی خود آورد .
    شاید در هیچ دوره ای سابقه نداشته است که این گونه یک عالم و تمدن ، به صورت تملک تمامیت خواه ، یک تمدن و عالم دیگر را در خود منحل کند و ظرفیت ماده و عناصر باقی مانده را در نظام قدرت و صورت عالم جدید خود مصادره کند و در مسیر رشد و تعالی به کار برد .
    بنابراین صورت بندی و شکل گیری عالم تجدد ، در اوج درگیری اراده های تاریخی و اجتماعی و فردی در دو جهت حق و باطل محقق شده است . پس عالم تجدد بزرگترین و عمیق ترین کانون و مرکز ثقل کشمکش تاریخی نظام اراده های حق و باطل بوده است و اراده های طغیان گر با تمام ظرفیت تاریخی و اجتماعی خود برای غلبه بر عالم تمدنی فراروی ، و رقم زدن حوالت تاریخی به میدان آمده اند.

  24. ادامه ی اعتراف و اذعان روحانی طرفدار انقلاب اسلامی و علوم انسانی اسلامی و مخالف تجدد و عالم مدرن یعنی محمد رضا خاکی قراملکی که در موسسه ی فرهنگستان علوم اسلامی یعنی همین موسسه ای که آیت الله میرباقری ریاست آن را به عهده دارد ، مشغول تالیف و پژوهش و مقاله نویسی و فعالیت می باشند به قدرت سهمگین و برتر و بزرگ و استحاله گر مدرنیته و بزرگ ترین نظام تاریخی و تمدنی بشر بودن آن یعنی تمدن مدرن در مقدمه کتابش با عنوان ” گفتمان تجدد ”
    ” ظهور عالم تجدد در عصر حاضر نتیجه ی حضور اراده های برتر و موثر باطل تاریخی است که بالاترین ظرفیت را در غلظت و شدت دنیاپرستی و طغیان در مقابل قدرت قهار الهی ، داشته و ایجاد کرده اند و دیگر اراده ها و شخصیت های موثر اجتماعی که در قالب قدرت های علمی و نظریه پرداز سیاسی و اقتصادی ظهور کرده اند ، در پیوند با این اراده های باطل تاریخی توانسته اند عالم تجدد را به عنوان مهم ترین و بزرگ ترین نظام تاریخی و تمدنی بشر که مکانیزم و ساز و برگ اقامه و اشاعه و اقدام دنیاپرستی آن در سطح تمدنی اش هم در عمق و وسعت و سرعت بالاتر از دیگر تمدن ها است برپا کنند . در واقع اراده های تاریخی طغیانگر و باطل در توسعه ی عالم تجدد تمام توان خود را به کار گرفته اند . پس اگر گفته می شود عالم تجدد عین قدرت است به این دلیل است .
    در واقع اراده های اجتماعی موثر عالم تجدد در فرآیند تدریجی و پیچیده با فراخوان و طلب کردن تمام اراده های تاریخی و اجتماعی باطل نهفته در تاریخ گذشته ی بشر ، که در گذشته قدرت اقامه و اشاعه ی باطل و کفر را داشته اند توانسته است ولایت و سرپرستی خود را به نظام اراده ی باطل تاریخی بسپارد و انرژی نهفته ی اراده های متراکم اجتماعی را در مسیر اراده ی فوق آزاد سازد تا عالم تجدد شکل گیرد و این گونه دیگر عوالم تمدن دینی و حق مدار را در مسیر راه خود منحل یا نابود نماید .
    در چنین وضعیتی بی شک کارآمدی و تاثیر اراده ی اجتماعی جریان حق کمتر می شود و وضعیت بحرانی می یابد و تا حدودی می توان تسلیم و مقهور شدن اراده های جریان حق را مشاهده کرد . اما این به معنای مقهور شدن اراده ها و قدرت های تاریخ ساز و عالم ساز جریان حق نیست یا به معنای تعطیلی و پایان تاریخ جریان حق نبوده است .

  25. قطعا سرکوب و فضای demogogy اختناق و وحشتی که با سرایه بیلیارد دلاری associated press, Fox News, تکنولوژی موبایل در دست عوام ناآگاه و بی سواد یا متوهم و تمامی رسانه هایی که برای تحمیل عقیده و induction القاء untruth دروغ و با پشتیبانی دانشگاه بی اخلاق شهرت طلب بی تفاوت نسبت به وظیفه علمی و اخلاقی خود به وجود آمده، ذهن جوان مشاهده گر و جویای علم و تحلیل پر است از din هیاهویی از جنس reductio de emotionalisمغالطه از طریق سروصدا و بازی با احساسات افراد بیسواد یا بی دقت.
    چگونه از South American Adolescent یک چگوارا، یک گاندی، یک اقبال لاهوری، یک اندیشمند و تحلیلگر keen observer بسازیم وقتی که در کشور شما صدانت ها گرفتار وحشت از اندیشه درجه دوم و تحلیل مستقل هستند؟ چگونه یوق تقلید و قفس تظاهر به دانشگاهی بودن را را از ذهن جوان middle easterner برداشته و به او جرأت نه گفتن به جوکاذب خفقان زده و سرکوبگر مسلح به اتوریته کاذب و hollow پوچ بدهیم؟
    قطعا روشنگری لازم است. قطعا تاریخ شکست های بی پایان تمامی نحله های به ظاهر فلسفی اما تجسم dogmatism جزم اندیشی در لباس گشاد استادی دانشگاه لازم است.
    Thomos Kuhn از اوباش دانشگاهی mob psychology شخصیت شیادان دانشگاهی سخن گفت و machinery دانشگاه صدای او را در نیویورک خفه کردند. علی شریعتی در کنار جلا آل احمد از واقعیت متظاهرانه professionalism حرفه ای گری دانشگاهی گفت و او را با لجن مال کردن reputation آبروی او تلاش کردند ساکت کنند. افرادی مانند سروش و متاسفانه برخی درس خونده های معتبر راه تنبلی و ارائه نظریات غیر rational غیرمعقول اما کسب اعتبار اجتماعی social acceptance و شهرت را برگزیدند و They set the model for academic career الگوی پستی برای فعالیت دانشگاهی بر جای گذاشتند. اکنون فرهنگ تنبلی و conservatism محافظه کاری دانشگاهی و نیل به جایگاه علمی پوشالی متکی به تأیید نظری (و قطعا غیر تجربی و غیر experimental و قطعا nonoriginal) انتخاب هر فارغ التحصیل خارجی تنبل بی فکر است. همان که امثال امید قائم پناه دنبال می کنند ترجمه و گیج کردن دانشجوی بی خبر از همه جا و پیرو مطلق حقنه معیوب ترجمه زده .

    1. این کسانی که نام بردید یعنی چگوارا ، اقبال لاهوری ، شریعتی و حتی تا حدی گاندی همگی غرب زده بوده و تحت تاثیر مدرنیته و غرب بودند و اصل تجدد و مدرنیته و برخی فلسفه های آن را قبول داشتند هرچند که در این بین به طور مطلق و تمام مرعوب غرب نشده و نگاه انتقادی و غرب ستیزانه و ضدیت با غرب و برخی مبانی و ارزش های آن را در کنار توجه به سنت و فرهنگ بومی و دینی خود را نیز قبول کرده و مورد توجه داشتند و به طور کامل ضد دین و بی توجه به فرهنگ بومی خود آن طور که دیگر روشنفکران سکولار و عرف گرای بی توجه و یا حتی ضد دین در جوامع خود بودند اینها نبودند .
      در واقع این اشخاص مثل شریعتی اصل مدرنیته و زیست جهان برآمده از آن و برخی از ارزش ها و مبانی غرب مدرن و تجدد را که بعضا در تعارض با دین و فرهنگ خود بوده را نیز پذیرفته و طی رویکرد التقاطی می خواستند به دین و فرهنگ بومی خود پیوند بزنند .
      چگوارا به عنوان یک مبارز ضد امپریالیست یک کمونیست و مارکسیست بود که همه می دانیم این ایدئولوژی خودش زاده و حاصل مدرنیته است که در تقابل با ایدئولوژی لیبرالیسم و سرمایه داری غربی و برآمده از مدرنیته شکل گرفت .
      اقبال لاهوری هم جز طیف نواندیشان و روشنفکران دینی است که مشخص است این طیف تجددگرا چه قدر تحت تاثیر غرب و مدرنیته و فلسفه های برآمده از آن است .
      اقبال متاثر از همین فلسفه ی مدرن بود که تلقی سنتی و رایج از وحی مبنی بر نازل شدن از سوی خدا به پیامبر را قبول نداشت و آن نوعی تجربی دینی درونی و باطنی می دانست . تلقی ای که برآمده از فلسفه ی مدرن بود و من قبلا این تلقی از وحی در غرب را در نقد مطلب و نظر طناز آوردده ام و بعدا طی یک کامنت جدا دیدگاه اقبال را مفصل تر در باب مقوله ی وحی شرح می دهم .
      شریعتی هم تحت تاثیر اقبال مقوله ی وحی را از سنخ غریزه قلمداد کرده و بعدا سروش هم بر همین روال و مبنا در کتاب ” بسط تجربه ی نبوی ” مقوله ی وحی را از سنخ تجربه ای دینی معرفی کرد که پیامبر در شکل گیری آن نقش فعال هم داشته است.
      اقبال همین طور تحت تاثیر فلسفه ی مدرن و به خصوص رویکرد پوزیتویستی اشخاصی مثل آگوست کنت بنیانگذار جامعه شناسی که دین و اساطیر را متعلق به دوران و اعصار کودکی بشر می دانست معتقد بود که وحی برای زمانی آمده بود که بشر به لحاظ عقلی پیشرفت نکرده بود اما با پیشرفت و تکامل عقلی بشر چون دیگر به وحی نیازی نیست ما شاهد خاتمیت نبوت و پیامبری هستیم !
      دیدگاهی در باب خاتمیت و وحی که مورد نقد مطهری قرار گرفته و وی یعنی مرتضی مطهری دیدگاه اقبال را در این زمینه نقد و رد کرده است .

    2. اما گل سرسبد این اشخاصی که در این ردیف کردن اسامی نام بردید یعنی شریعتی هم یک غرب زده ی التقاطی بود .
      یکی از دلایلی که سبب شده برخی متفکران و روشنفکران منتقد غرب و تجدد و مخالف لیبرالیسم مثل دکتر عبدالکریمی یا حتی متفکران و ایدئولوگ های تجدد ستیز و غرب ستیز طرفدار جمهوری اسلامی مثل آقای شهریار زرشناس که به شدت ضد غرب هستند ؛ ضمن نقد و انحرافی و التقاطی دانستن رویکرد شریعتی با وی همدلی نشان داده و وی را بر اشخاص دیگر این طیف روشنفکران دینی مثل سروش ترجیح دهند؛ این است که شریعتی برخلاف سروش از آنجا که به شاخه ی چپ جریان روشنفکری دینی تعلق داشت دل باخته و شیفته ی کامل و شدید غرب و همه ی ارزش های برآمده از آن نبود و تا حد قابل توجهی منتقد و مخالف برخی ارزش های آن هم بود و تحت تاثیر گفتمان چپ سوسیالیستی به شدت ضد لیبرالیسم و سرمایه داری و برخی مبانی و ارزش های غربی و به خصوص عصر روشنگری بود . همین طور شریعتی بیشتر از سروش و برخی دیگر از طیف روشنفکران دینی به فرهنگ و سنت بومی و چهره های آن مثل امامان شیعه توجه نشان داده و شعارهایی مثل بازگشت به خویشتن به سر داده بود .
      همین رویکرد شریعتی سبب شد که مورد توجه روشنفکران منتقد غرب و لیبرالیسم و حتی غرب ستیز و برخی ایدئولوگ های جمهوری اسلامی قرار بگیرد و شخصی مثل عبدالکریمی که کتاب ” شریعتی و آینده ی تفکر ما ” را نوشته و از مدافعان شریعتی محسوب شود ایرادات و اشکالاتی را که به طیف روشنفکران دینی مثل ایدئولوژیک و سیاسی بودن رویکرد این جریان تا حکمی و فلسفی بودن آن را گرفته در باب شریعتی نبیند و به توجیه و تاویل شریعتی در باب آرا و نظراتش مثل پفیوز خواندن فلاسفه روی بیاورد !
      همین طور شخصی مثل زرشناس که یک غرب شناس به شدت غرب ستیز بوده و دهها کتاب علیه غرب و مبانی ارزشی آن و به خصوص لیبرالیسم و سرمایه داری نوشته ضمن انتقاد به رویکرد التقاطی و انحرافی و مدرن زده ی شریعتی اما با وی همدلی نشان داده و وی یعنی شریعتی را شخصی صادق و دغدغه مند و دلسوز برخلاف سروش معرفی کند .
      در واقع راز دفاع و هم دلی بخشی از متفکران و ایدئولوگ های غرب ستیز طرفدار جمهوری اسلامی و ضد غرب از شریعتی در عین انحرافی و التقاطی دانستن تفکر وی و ترجیح وی بر سروش و دیگر روشنفکران دینی همین واقعیت است .
      پس شریعتی هم یک متجدد و لذا به همین دلیل غرب زده بود که در اصل مدرن و غرب زده بودن وی با سروش هیچ تفاوتی نیست و فقط شدت و نوع غرب زدگی اش با امثال سروش و ملکیان تفاوت دارد !

  26. آقای قائم پناه absurdity خود را ارزیابی نامیده. چقدر غیر علمی، چقدر مضحک و چقدر جهت دار. آقای قائم پناه انگار هندبال را با داور فوتبال قضاوت کرده ای. آیا برای شما
    ۱. Authentication ارزیابی و صدق و کذب ، عقلانیت و منطقی بودن و یا نبودن فلسفه غرب اصولا معنایی دارد؟
    ۲. با توجه به بیسوادی شما در فهم متون فرانسه، انگلیسی و آلمانی چرا ناتوانی خودتان را در فهم original source متن اصلی و عدم رعایت norms در سطح استاندارهای روز دنیا با تظاهر و گزافه گویی از مخاطبین جوان ناآگاه و بی توجه به ناتوانی و ضعف خودت پنهان می کنی؟ اشکالات متعدد به شما وارد است اول ناتوانی در ارائه ارزیابی و بی توجهی به روش شناسی خودت.
    ۴. عدم توجه به وفاداری به متن و عدم توسل به distortion یا آن چه شما احتمالا ایجاد تغییر سهوی یا عمدی در متن و با اثر مورد سخن می نامید.
    ۵. آیا هیچ گاه افراد مورد تنفر و حمله شخصیتی که می کنی درست و همدلانه و بدون تعصبات و حملات خصمانه و جزم اندیشانه گوش فرا داده ای؟
    ۶. آیا نباید اگر اساتید ناتوان دوره تحصیلاتت تلاش کرده اند چیزی در ذهنت القا کنند اول بدون توجه به اتوریته ادعایی و یا اعتباری آنها ، آن و یا آن ها را با عقل شیفته هر چه به نظر جذاب می آمده اول محک می زدی؟
    ۷. آیا آن چه نوشته ای به جز تقلید و تخریب ، و عقده گشایی بدون توجه به تعصبات جمعی که خودت می دانی چقدر بیسواد و عصبی هستند واقعا عقلانی، منطقی و قابل توجیه است؟
    ۲.

    1. همه بیسواد و جاهل هستند و فقط شما دانشمند و آگاه و دانا هستی ؟!

      توده های پشتیبانِِ حکومت شبه توتالیتر ، معمولا اینگونه خود را آگاه جلوه می دهند گرچه فقط توده ایی برای تقویتِ حکومت توتالیتر بیش نیستند ..

    2. این شخص که خودش را طناز می نامد با این نقدش به مقاله ی آقای قائم پناه نشان داد که یا آن قدر بی سواد است که هنوز معنی بدیهی ترین واژه ها را در زبان فارسی نمی داند یا آن قدر ذهنش دچار دگماتیسم و جزمیت است که معنی واژه ها و تفاوت نقد و قضاوت با شرح صرف و بازخوانی یک دیدگاه را با هم خلط می کند !
      این شخص طی ادعایی مضحک و خنده دار با تمسخر و ابزرد دانستن این مقاله و مطلب آقای قائم پناه مدعی شده است که ایشان ابزورد یعنی همان مطلبش را ارزیابی نامیده است و چه قدر این ارزیابی ایشان غیر علمی و مضحک و جهت دار است و مثلا فوتبال را با هندبال قضاوت کرده است .
      این ادعای نه فقط خلاف واقع و نادرست که مضحک و خنده دار این شخص در حالی است که آقای قائم پناه در این مقاله به هیچ وجه ادعای نقد و ارزیابی دیدگاههای آیت الله میرباقری نکرده است که کسی مثل ایشان یا دیگری خودش را وسط بیاندازد که این نقد و ارزیابی چه قدر موجه و صحیح و یا غلط و نادرست و جهت دار است . ایشان همان طور که از عنوان مقاله برمی آید صرفا به بازخوانی و مرور اندیشه های آیت الله میرباقری پرداخته است نه نقد و ارزیابی و قضاوت کردن این دیدگاهها
      لذا از هفت بندی که این شخص در نقد مطلب و مقاله ی آقای قائم پناه آورده به جز یکی دو بند بقیه نامربوط و مهمل و بی معنی و اصلا ماقبل نقد محسوب می شوند .
      تنها نقد موجه و مربوطه به مقاله در این هفت بند می تواند بند چهارم و تا حدی هفتم باشد که در بند چهارم شخص طناز ادعای عدم وفاداری به متن و یا ایجاد تغییر سهوی و عمدی در متن و اثر مورد سخن کرده است که در اینجا هم باز این شخص مدعی یعنی طناز باید با دلیل و سند ثابت کند که آقای قائم پناه کجا دست به تحریف دیدگاه آیت الله میرباقری زده است و صرف ادعا و نسبت دادن مغالطه ی تحریف کفایت نکرده و چیزی را ثابت نمی کند .
      حتی به مطلب آقای قائم پناه مغالطه پهلوان پنبه را هم نمی توان نسبت داد چون این مغالطه در جایی است که شخص یک موضع غیر واقعی از موضع طرف مقابل ساخته و به جای موضع وی جا زده و بعد بر مبنای این موضع کذب و ساختگی نسبت داده شده آمده نقد می کند . در حالی که آقای قائم پناه اصلا وارد نقد دیدگاه آیت الله میرباقری نشده و صرفا آن را شرح داده است و تنها ادعای تحریف و یا استناد کذب می توان داد .

  27. خاستگاه دینی داشتن مدرنیته در کنار سایر خاستگاه هایش
    همان طور که در نقد مطلب کاربر با نام طناز که ادعا می کرد فلسفه ی مدرن پیش فرض انکار وحی را دارد آوردم و نشان دادم که چنین نیست و فلسفه ی مدرن الزاما مقوله و اصل وحی را انکار نمی کند بلکه تلقی سنتی از آن را قبول ندارد ؛ مدرنیته یا تجدد در کنار خاستگاه های مختلف سیاسی ، اجتماعی ، هنری ، معرفتی ، اقتصادی حتی خاستگاه دینی هم داشته است .
    این واقعیتی است که آقای محمد رضا خاکی قراملکی یعنی همان روحانی عضو موسسه زیر نظر آیت الله میرباقری یعنی موسسه فرهنگستان اندیشه ی اسلامی در کتاب خودشان با عنوان ” گفتمان تجدد ” که پیش از این قسمتی از مطالب ایشان در این کتاب از مقدمه ی آن را در باب قدرت عظیم و استحاله گر و برتر مدرنیته را آوردم در بخشی از آن به خوبی توضیح داده اند .
    ایشان به عنوان نویسنده ی این کتاب در بخش سوم آن با عنوان ” تبارشناسی گفتمان تجدد ( خاستگاه دینی تجدد ) “خاستگاه های مختلف تجدد یعنی خاستگاه دینی ، خاستگاه سیاسی ، خاستگاه فرهنگی ، خاستگاه فلسفی ( عقلانیت خود بنیاد ) ، خاستگاه علمی تجدد ( عقلانیت تخصصی ) ، خاستگاه هنری تجدد ، خاستگاه اقتصادی تجدد را مفصل و تا حد زیادی شرح داده اند که من بخشی از مطالب خاستگاه دینی تجدد این کتاب را می آورم که نشان می دهد ادعاهای این شخص یعنی کاربر با نام طناز که مدعی است مدرنیته و فلسفه ی مدرن بر پایه ی طبیعت گرایی قرار دارد چه قدر نادرست و غلط است و این فرد حتی فلسفه ی غرب و اصول آن را برخلاف ادعاهایش هم به درستی نمی شناسد و شناخت غلط و در خوش بینانه ترین حالت یک شناخت ناقص و معیوب دارد و بر مبنای همین شناخت ناقص نه فقط به فلسفه ی غرب که به اشخاص و شارحان این فلسفه و دیگران اتهام می زند و به قضاوت نادرست و غلط می پردازد .

  28. خاستگاه دینی تجدد به نقل از کتاب ” گفتمان تجدد ” از حجت الاسلام محمد رضا خاکی قراملکی از شاگردان و پیروان آیت الله میرباقری از قسمت “خاستگاه دینی تجدد ” در ذیل
    ” نگاهی به الهیات مسیحی قدیم و اندک دقتی به آموزه های مسیحیت قبل از رنسانس و توجه به اندیشه های حاکم بر کلام سنتی نشان می دهد که الهیات مسیحی شدیدا دنیاگریز و آخرت محور بوده است ، تا آنجا که به صورت زهدگرایی افراطی و رهبانیت پیشگی نمود یافته و یاس و ناامیدی و احساس خواری و خفت را بر فضای جامعه حاکم کرده بود . این وضع منحط و فلاکت بار در حقیقت ، به آموزه ها و عقلانیت مسیحی و استبداد و انحطاط اخلاقی نظام کلیسایی مربوط می شد و پیداست با چنین شرایطی اساسا گفتمان مسیحی در شکل اولیه اش نمی توانست با انگاره های جدید که در فضای عمومی درحال ظهور بود ، هم سویی و سنخیتی داشته باشد .در واقع مقبولیت و معقولیت نظام دینی رو به زوال و انحطاط بود و نظام کلیسا جز انفعال در برابر وضع موجود و تعامل با فضای فکری ، فرهنگی جدید چاره ای نداشت . کلیسا برای بقای خود مجبور بود با فرهنگی همراهی کند که در آن زمزمه و طنین آرادی و اختیار فردی ، انسان محوری ، توجه به حیات دنیوی ، تحولات علمی و … به گوش می رسید . طبیعی است که مطالبات جدید با ادبیات و انگاره های سنتی مسیحی اصطکاکی شدید داشت ، اما کلیسا نیز نمی توانست با خوش بینی و بی توجهی از کنار این مطالبات بگذرد و تغییری در خود ایجاد نکند . زیرا پشت کردن به مطالبات فرهنگی مدرن که دنیوی بودن آن کاملا محسوس بود ، کلیسا را دچار عدم مقبولیت اجتماعی می کرد .
    هرچه دستگاه مسیحیت در فرآیند درونی کردن فرهنگ سکولار ، مقاومت زیادی از خود نشان داد ، نمی توانست آن را ادامه دهد . در حقیقت این مقاومت شکننده فرصتی بود برای حاکم کردن و قبولاندن فرهنگ مدرن به جامعه ی کلیسا و الهیات مسیحی .نفوذ و گسترش فرهنگ سکولار در میان توده ی دیندار و نظام اندیشه ی مسیحی حاصل جریان های فکری و انتقادی آن دوران است که در قالب جریان های اصلاح طلبی دینی و روشنفکری نمود یافتند .
    با به نقد کشیده شدن نظام مسیحیت و آموزه ها و انگاره های آن بستری برای طغیان بر تمامیت و کلیت نظام های گذشته فراهم شد و در نتیجه می توان خاستگاه دینی تجدد را منطقا بر دیگر خاستگاه های گفتمان تجدد مقدم دانست .
    عواملی در دستگاه و نظام سابق فکری مسیحیت موانع جدی هویت مدرن محسوب می شدند و نفی و طرد نظام کلیسا و دین مسیحیت را در بطن خود داشتند . به همین روی جریان اصلاح طلبی دینی از درون نظام کلیسا برخاست و مبدا دینی گفتمان تجدد را رقم زد .”
    خاکی قراملکی ، گفتمان تجدد ، صص ۲۸۲ تا ۲۸۵

  29. ادامه در باب “خاستگاه دینی تجدد ” از کتاب ” گفتمان تجدد ”
    ” الهیات پروتستان در پدیدار شدن تجدد و نظم و نظام و توسعه ی آن نقشی اساسی داشته است . به بیان دقیق تر ، نه تنها الهیات پروتستان ، در سرآغاز نظام ایمانی سکولار ، دستگاه عقلانی متناسب و سازگار تولید می کرد ، بلکه دستگاهی عقلانی و ایدئولوژیک برای رشد و توسعه ی گفتمان تجدد نیز به وجود آورد تا آنجا که توجبه و تفسیر حرکت تجدد به سوی سرمایه داری مدیون پشتوانه ی عقلانی کلام مدرن و مذهب پروتستان است ، چنان چه مقبولیت اجتماعی و معقولیت نظام کلیسا از این طریق تامین می شد .
    برخی از مهم ترین مواردی که بر ظهور تجدد از خاستگاه دینی دلالت می کنند عبارت اند از :
    ۱- تصرف در مفاهیم و آموزه های دینی با روش هرمنوتیکی و تاویل و تفسیر به رای آموزه ها
    ۲- حاکم کردن نگرش فردگرایانه و اومانیستی و آزادی فرد در مواجهه با متون دینی و شکست انحصار مرجعیت دینی در تفسیر متون و مشروعیت بخشیدن به تکثرگرایی دینی
    ۳- حاکمیت و جانشینی جهان بینی علمی به جای نگرش و جهان بینی مذهبی و تفسیر و تبیین دنیاگرایانه از آموزه های دین ، هستی شناسی ، انسان شناسی و …
    خلاصه این که اصطکاک میان دین و تجدد به حاکمیت گفتمان تجدد منتهی شد و الهیات مدرن ظرفیت جدیدی برای هم سویی و هماهنگی با فرهنگ سکولار گفتمان تجدد ایجاد کرد . در این میان اگر دستگاه دینی مسیحیت به سازش و تعامل رضایت نمی داد و به عبارت دیگر اگر سلطه ی گفتمانی تجدد را نمی پذیرفت ، عملا مشروعیت و مقبولیت خود را از دست می داد و همانند بسیاری از فرهنگ های پیشین از بین می رفت . از سوی دیگر ، تجدد نیز به این مشارکت و هم سویی شدیدا نیازمند بود ، زیرا مشروعیت حرکت و توسعه ی تجدد را تضمین می کرد .”

  30. نقد دیدگاه آیت الله میرباقری بر پایه ی دین گرایی و تمدن سازی اسلامی و نقد و رد لائیتیسه و سکولاریسم در جامعه
    با این که در مجموع من یک تجدد گرا هستم اما می خواهم از منظری تا حد زیادی غیر متعصبانه و واقع بینانه به دیدگاه آیت الله میرباقری در باب نقش دین و اسلام و تمدن سازی وی پرداخته و نگاه ایشان که در این زمینه نوعی افراط و زیاده روی بوده پرداخته و غیر واقع بینانه بودن آن را نشان داده و اثبات کنم .
    اشکال دیدگاه و نگاه آیت الله میرباقری این نیست که بر خلاف روشنفکران سکولار که اصولا نقشی برای دین در اداره ی جامعه و حکومت و بهره گیری در علوم انسانی و اجتماعی قائل نیستند ؛ ایشان چنین عقیده ای را نداشته و قبول ندارند بلکه این است که ایشان طی یک نگاه غیر واقع بینانه و غیرتاریخی و افراطی که تا حد زیادی متوهمانه هم است قائل به نقش حداکثری و چه بسا مطلق برای دین در اداره جامعه و بهره گیری در علوم و تمدن سازی همان طور که در این مقاله آمده است هستند که نه فقط با واقعیت مدرنیته و عالم تاریخی که برای بشریت به وجود آورده و رقم زده که حتی با خود واقعیت دین و امکانات و توان آن هم در تضاد و تعارض است .
    چنان چه مهدی نصیری از مخالفان مدرنیته که آن ( مدرنیته ) را انحرافی بر سر راه دعوت و تمدن سازی انبیا می داند اما به گریز ناپذیری مدرنیته و تجدد و این که مدرنیته مانع بزرگی بر سر راه تمدن سازی دینی است اعتراف کرده و آن را به عنوان یک واقعیت می پذیرد علی رغم این که مدرنیته را قبول ندارد .
    آقای نصیری به عنوان یکی از مخالفان مدرنیته دو عامل را مانع مهمی بر سر راه تحقق تمدن سازی اسلامی می داند .
    عامل و مانع اول به اعتقاد ایشان غیبت امام معصوم است که سبب می شود نتوان یک تمدن مطلق و کامل اسلامی و دینی ایجاد کرد و با وجود این مانع نهایتا می توان قائل به یک تمدن سازی حداکثری مثلا در حدود هفتاد درصد شد .
    مانع دوم و بزرگ دیگر بر سر راه ایجاد تمدن اسلامی همان مدرنیته است که با ساختارها و وضعیتی که به وجود آمده سبب می شود که دینداران در بخش زیادی از موارد مجبور باشند در مقابل مدرنیته تحت عنوان اضطرار و تعطیلی احکام عقب نشینی کنند .
    لذا به اعتقاد ایشان با وجود این دو عامل و مانع بزرگ مهم بر سر راه تمدن سازی اسلامی یعنی یکی غیبت امام معصوم و دیگری مدرنیته امکان تمدن سازی حداکثری بر مبنای دین وجود ندارد و ما باید به یک تمدن دینی نسبی و حداقلی و التقاطی در حدود حداکثر سی درصد در خوش بینانه ترین حالت رضایت دهیم که البته همین حد هم که در حد توان و وسع ما است رضایت بخش و مقبول است و نباید بدون توجه به این واقعیت محاط و مسلط بودن مدرنیته که بر ما چنین چیزی را تحمیل کرده است غیر واقع بینانه قائل به ایجاد یک تمدن سازی دینی مطلق و حداکثری و ناب باشیم و امری را بر دین و حکومت دینی تحمیل کنیم که امکان ندارد و شکست در این راه جز موجب بدبینی به دین نخواهد شد .
    در واقع ایشان تفاوت خود را با روشنفکران سکولار در این می داند که آنها مدرنیته را مطلوب می دانند و اصولا نقشی برای دین در اداره ی جامعه و تمدن سازی قائل نبوده اما شخص ایشان ( مهدی نصیری ) اتفاقا قائل به یک تمدن سازی آن هم حداکثری توسط دین بوده اما به دلیل مانع بزرگ و سترگ مدرنیته در دوران حاضر آن را عملی ندانسته و قائل به یک تمدن سازی دینی و اسلامی نسبی و حداقلی در حد وسع و توان دینداران هستند که همین حد هم کار بزرگ و قابل قبولی است .
    همین طور تعداد زیادی از ایدئولوگ های طرفدار جمهوری اسلامی مثل حجت الاسلام خسروپناه رئیس پژوهشگاه فلسفه و حکمت اسلامی که پیش از این در یکی از کامنت هایم به ایشان اشاره کردم هم برخلاف آیت الله میرباقری رویکرد غرب ستیزی را قبول نداشته و قائل به رویکرد غرب گزینی هستند . این نشان می دهد که دیدگاه افراطی و غیر واقع بینانه ی آیت الله میرباقری حتی در بین بخش بزرگی از ایدئولوگ های طرفدار انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی قابل قبول نیست و آنها و حتی برخی از مخالفان مدرنیته مثل مهدی نصیری این دیدگاه و رویکرد را غیر معقول و غیر واقع بینانه و حتی متوهمانه و غیر ممکن می دانند .
    همان طور که با توضیحات مفصلی که آوردم مشکل دیدگاه آیت الله میرباقری این نیست که ایشان برخلاف روشنفکران سکولار به نقش دین در اداره ی جامعه و تمدن سازی معتقد هستند بلکه اشکال اصلی اینجاست که ایشان قائل به یک تمدن سازی حداکثری و ناب اسلامی و مخالف حتی رویکرد غرب گزینی هستند که بر مبنای دیدگاه ایشان مدرنیته را باید تقریبا به کل نفی کرد و اگر جاهایی هم مدرنیته و گفتمان غرب را بپذیریم باید به گونه ای باشد که آن را درون گفتمان خود منحل کنیم . در صورتی که همان طور برخی اشخاص مخالف مدرنیته که آن را قبول ندارند به درستی اشاره کرده اند چنین رویکردی نه فقط غیرواقع بینانه و غلط که غیر ممکن است و همان طور که قبلا هم خودم و هم از زبان شاگرد آیت الله میرباقری یعنی حجت الاسلام خاکی قراملکی در مقدمه ی کتاب ” گفتمان تجدد ” توضیح دادم و بخشی از آن را آوردم ، اگر بنا به انحلال در درون یک پارادیم و گفتمان باشد این مدرنیته است که با جهانی شدن خود و ایجاد عالمیت تاریخی جدید و متفاوتی از قبل خود در درجه اول توان و قدرت استحاله و انحلال سایر فرهنگ ها و ادیان را در خود دارد نه فرهنگ های دیگر . و این واقعیتی است که حتی برخی از مخالفان مدرنیته مثل آقای مهدی نصیری هم به آن رسیده اند !
    لذا با توجه به این واقعیت مدرنیته ، دیدگاهی که ادعای خروج کامل و تام و تمام از مدرنیته و تمدن غرب و ناب گرایی دینی را دارد خیلی خام و سطحی و به تعبیر دکتر عبدالکریمی جز توهمی بیش نیست .

    1. اشکال ۷
      ناآشنایی با تاریخ و ماهیت مدرنیته. مغایرت تصور ایرانی که نه فلسفه خوانده نه حتا ترجمه غلط ایرانی عاشق غرب را و از خودش توهمات برآمده از عشق غرب را اظهار می کنند.

    2. اشکال ۷
      کپی کردن مبانی از اتوریته رسانه، موبابل، منابع کلی گو و عوامانه و عدم امکان ارزیابی آنها توسط ایشان یعنی عضوی از جامعه general readership

  31. ایرانی اندیشمند
    آغاز خوبی است.
    Just get to know that if you wish to be a modernist, you should get to know it inside out.

    با عذرخواهی بابت بیان این nuance، اگر قصد دارید غیرمتعصبانه بنگرید، قدم اول jettisson کردن جزم تجددگرایی است.نماد Regressiveness و Diagresson واپس‌گرایی و جزم تجددگرایی بود که در غرب توسط اندیشمند غربی کنار گذاشته شد. برای این کارابتدا باید، جزم تجددگرایی را کنار بگذارید.
    همان‌طور که خرافه حال حاضر محافل علمی و فلسفی، ساینتیسم و افسانه “علم” در میان trend ای است که هنوز پروژه همیشه شکست خورده تبیین ساینتیستی را نتوانسته بشناسد، این diagression و regressiveness ارتجاعی که نسل قدیم جوانان روستایی متحیر تازه فرنگ رفته که حتی زبان plain English محیط خود را نمی‌توانست درک کند اما با در بازگشت به روستا و یا شهر تظاهر به تجدد و تمدن می‌کرد، را بشناسید.
    این مرحله البته در ایران شما هم قدیمی شده است. فقط Careerism جمعی راضی به سطح استاندارد نسخه ایرانی و منسوخ اکادمیا آن را زنده نگاه داشته است.

  32. بخشی از سخنان دکتر عبدالکریمی در باب تجربه ی تاریخی جهان مدرن و جهان سنت از مناظره ی دکتر عبدالکریمی با دکتر منوچهری در دانشگاه امیرکبیر در سال ۸۸ پیرامون ” نسبت شریعتی و دموکراسی ” در پاسخ به سنت ستیزان و انکار کنندگان سنت و فرهنگ تاریخی خودی و تجدد ستیزان و غرب ستیزانی مثل ” امیر ، بابک و به خصوص طناز ” که غرب و تجدد را اهریمن مطلق دانسته و تصویری دروغین و معیوب و در مواردی هم که صادق و راست باشد در خوشبینانه ترین حالت تحریف شده می باشد از غرب و مدرنیته و در مقابل تصویری فرشته گون و بدون هیچ نقص و کاستی از دین و سنت ارائه می دهند در ذیل
    ” منطق حاکم در کشور ما ( یعنی غرب ستیزان و تجدددستیزانی مثل طناز و بابک و امیر ) و منطق نسلی که با انقطاع از سنت به نقد این شرایط می پردازد هر دو از منطق واحدی است و آن غلبه ی سیاست زدگی و ایدئولوژی اندیشی است . ما نباید خواهان حذف صورت مسئله باشیم و توجه داشته باشیم که بشر دارای دو تجربه ی تاریخی بزرگ بوده ، تجربه ی تاریخی که از آن به سنت یاد می کنیم و تجربه ی تاریخی که از آن به مدرنیته یاد می شود .حذف هر یک به نفع آن دیگری بسیار ساده اندیشانه است . ساده اندیشی ای که در عصر روشنگری شکل گرفت این بود که ما هر آن چه را مربوط به دوران سنت سیاهی مطلق بدانیم و آن دوران را دوران دارک ( سیاهی ) ، دورانی که فقط سیاهی بوده است و هیچ روشنایی در سنت نبینیم . به نظر من این یک مواجهه ی بسیار خام است ؛ تجربه ی تاریخی و مطالعه ی یک سونگر را کنار بگذاریم و یک مواجهه ی پدیدارشناسانه و حقیقت جو با سنت داشته باشیم ، ما در سنت تاریخی مان نور و معنا را می یابیم . شریعتی درس بزرگی به ما داد و آن این که سنت تاریخی ما یک پارچه نیست ، سنت ما متشکل از جریانات گوناگون است ، متشکل از نیروهای تازیخی گوناگون است . من با این نوع تقسیم بندی به این معنا که شریعتی نشان می دهد که سنت ما یک پارچه نیست و در درون سنت تاریخی ما جریانات تاریخی وجود داشته است خود را بسیار مدیون شریعتی می دانم .
    شریعتی به ما نشان داد که سرنوشت پاپ و مسیح یکی نیست و ما حق نداریم که مسیح و پاپ را به نحوی یک کاسه کنیم .به این معنا جامعه ی ما بسیار مدیون شریعتی است و اگر از شریعتی هیچ چیز دیگری باقی نمانده بود جز همین درس ، ما به شریعتی بسیار بسیار مدیونیم .

  33. ادامه ی مطالب دکتر عبدالکریمی در باب دوران سنت و دوران مدرنیته در مناظره ای ایشان با دکتر منوچهری در دانشگاه امیرکبیر در سال ۸۸ با موضوع ” نسبت شریعتی و دموکراسی ” در پاسخ به سنت ستیزان غرب پرست و همین طور غرب ستیزان ضد تجدد مثل امیر و طناز و بابک که شناخت کاذب و معیوب و ناقص و در موارد صحیح هم در خوش بینانه ترین حالت نگاه و رویکرد تحریف شده در باب غرب و مدرنیته و همین طور دین و سنت و فرهنگ خودی شان دارند در ذیل :
    ” اما بشر تجربه ی دیگری هم داشته است . عقل روشنگری به ما نشان داد که در دوران سنت ، سیاهی و زشتی بوده است . می پذیریم . می پذیریم که در دوران حاکمیت سنت و آگاهی سنتی همه یک سان اگر سیاهی نبوده است چنین هم نبوده است که همه روشنایی و قدسیت و الوهیت بوده باشد . در تاریخ سنت دیده ایم که به نام مذهب ، جنگ های مذهبی راه انداختند و چه کشته ها به راه انداختند ؛ دیدیم به نام مذهب چه اندیشه هایی را قربانی و تکفیر کردند ، به نام تعزیر شکنجه دادند ، به نام کنیز به ناموس مردم تجاوز کردند ( این را چند سال بعد از سخنرانی دکتر عبدالکریمی توسط جنگجویان سلفی و بنیادگرای مسلمان داعشی در تجاوز به زنان غیر مسلمان ایزدی و خرید و فروش آنها در سوریه دنیا آن هم در عصر مدرن یا پسامدرن به چشم خود دید !!! ) ؛ این پلشتی ها را در سنت می بینیم . عقل روشنگرانه عکس العملی بود در مقابل سنت . عقل روشنگرانه همه سنت را به طور یک پارچه انکار کرد ؛ عقل روشنگرانه هیچ روشنایی در دوران سنت ندید و آن را به طور یک پارچه انکار کرد و آن روشنایی اصیلی که جان بشر به او بسته است آن را نیز انکار کرد . لذا عقل روشنگرانه همه ی دستاوردهای بزرگی را که به دست آورده بود سبب شد که به تاریکی بگراید .
    بشر امروز تجربه ی تاریخی دوران مدرن را دارد ، دوران مدرن برای ما دستاوردهای بسیار بزرگی داشته است ؛ دموکراسی ، علم و ایدئولوژی بخشی از این دستاوردها بوده. عقلانیت جدید برای ما دستاوردهایی هم داشته اما چنین نیست که عقلانیت جدید یک پارچه دستاوردهایی بوده و دارای هیچ نقصان هایی هم نبوده است . سکولاریسم ، نهیلیسم ، جنگ های جهانی و حتی همین امروز هم نسل کشی ها و …
    بشر امروز دو تجربه تاریخی بزرگ را داشته : هم سنت و هم تجربیات عقلانیت مدرن را . اگر نسل جدید بکوشد به نحو غیرانتقادی با عقلانیت مدرن برخورد کند این ناشی از محدودیت های این نسل است و ما نباید به نحو غیر نقادانه ای برخورد کنیم . با این مقدمات خواستم نشان دهم که از چه منظری باید با شریعتی برخورد کنیم . “

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *