بازخوانی اندیشه سیاسی و فرهنگی آیتالله میرباقری
نویسنده: امید قائمپناه
اخیراً سخنانی از آیتالله میرباقری مورد توجه قرار گرفته که بیان میکنند از جایی به هر حال سطح درگیری تشدید میشود و برای دستیابی به هدفمان حتی میارزد که نصف عالم هم کشته شوند. به همین بهانه ذیلاً مروری بر اندیشههای سیاسی و فرهنگی ایشان کردهام که عمدتاً در کتابشان به نام «در شناخت غرب» مطرح نمودهاند.
آیتالله میرباقری در کتاب مذکور مینویسند معرفت و شناخت، بُعد دارد؛ هیچ شناختی بدون بُعد نیست و اساساً بُعد مقوم معرفت است و در همه مراحل شناخت، حضوری دائمی و فراگیر دارد. یعنی اگر بُعد اسلامی است، این بُعد در همه مراحل شناخت نیز وجود دارد و صرفاً در پرتو همین بُعد میتوان امور را شناخت. در واقع ما شناخت خنثی نداریم و تمام شناخت و حتی توصیف ما نیز باید جهتدار و از دریچهای خاص (اسلامی) باشد. غربشناسی ایشان نیز به همین سیاق، تنها با بُعد معارف و مبانی اسلامی ممکن است.
اما بُعد مورد نظر ایشان دقیقاً چیست؟ ایشان میگویند اولاً عالم مخلوق خدا است و موجودات قائم به وجود اویند، ثانیاً خدا قیوم و رب عالم است و عالم را به سمت کمال پیش میبرد. حال اراده انسان بر اساس این که تابع اراده و ربوبیت خداوند باشد یا نباشد منجر به شکلگیری دو جریان میشود:
۱. جریان عبودیت و بندگی
۲. جریان معصیت و طغیان
از نظر ایشان غرب پس از رنسانس نیز جریانی در معصیت و طغیان علیه مذهب بوده و پایههای آن عبارتند از اومانیسم، لیبرالیسم و راسیونالیسم. اومانیسم یعنی انسان حق دارد خودش نحوه زندگی خود را رقم بزند و خداوند حق ندارد برای او تعیین تکلیف کند، چیزی که امروزه به آن حقوق طبیعی انسان میگویند. لیبرالیسم به معنی آزادی از بندگی خداست؛ راسیونالیسم نیز یعنی تکیه بر عقل مستقل از وحی. بنابراین ستونهای تمدن غربی، جملگی به معنای خروج از بندگی خدا هستند و ذیل جریان عصیان قرار میگیرند. جهانیسازی غربی نیز تنها بر پایه همین مفاهیم رخ میدهد. در جهانی سازی، همین مبانی در شکل سیاست، فرهنگ و اقتصاد توسعه مییابند و در کل جهان حاکم میشوند. در واقع غرب، در پی حاکمیت جریان عصیان در جهان است و میخواهد جریان بندگی و عبودیت خداوند را به محاق ببرد. غرب به این منظور ابتدا با فعالیتهای فرهنگی و رسانهای، هویت و اراده مورد نظر خود را ترویج میکند و سپس به دنبال محقق کردن نظام سیاسی لیبرال دموکراسی و شبکههای اقتصادی هماهنگ با آن، یعنی بازار آزاد است.
اما در سوی دیگر، انقلاب اسلامی حرکتی در جریان بندگی و عبودیت است و این رسالت را دارد که در پی جهانیسازی معنویت و جریان بندگی باشد. انقلاب اسلامی درست نقطه مقابل غرب، به دنبال استقرار خداپرستی در دنیا است. ایشان میگویند این رسالت بدان معناست که با جریان متضاد یعنی جریان معصیت که غرب امروز در آن جریان سیر میکند، به صورت بی امان درگیر خواهیم شد. ایشان بر این باورند که هماکنون موازنه جهانی به نفع تمدن اسلامی در حال تغییر است و دست و پا زدن غرب هم به دلیل آگاهی به این موضوع است که جریان عالم به نفع عبودیت و بندگی پیش میرود.
ایشان سپس بیان میکنند که اگر میخواهیم به هدفمان برسیم باید غرب را در سطوح مختلف بشناسیم نه صرفاً غرب جغرافیایی. بنابراین همانطور که ایشان در کتابشان آوردهاند، غربشناسی به معنای شناخت شجره خبیثه شیطنت ابلیس و دنیاپرستی است که در غرب، در راستای یک جریان تاریخی رشد کرده است و ما برای مقابله با این جریان باید تئوری خودمان را داشته باشیم، یعنی تمام شاخههای دانش از جمله جامعهشناسی و انسان شناسی و فلسفه و علوم طبیعی مبتنی بر جریان عبودیت را میبایست داشته باشیم. در واقع علوم، قانون، نظام مدیریتی ما باید هماهنگ با جریان خودمان باشد و نمیتوان از همان دانشهای جریان طاغوت گرتهبرداری و استفاده کرد.
به باور ایشان انقلاب اسلامی در مقابل این جریان، باید مدرنیته را از اساس نفی کند چراکه مدرنیته، دینی نیست. در تمدن اسلامی مد نظر ایشان نمیتوان بخشی از مدرنیته را پذیرفت یا دست به اصلاح قرائت دینی زد. او صراحتا مدرنیته اسلامی و اصلاح قرائت دینی را انکار میکند و آن را حرکتی در ذیل همان مبانی غربی میداند و اساساً اسلام را به هیچ شکلی و در هیچ جزء و بخشی قابل سازگارسازی با مدرنیته نمیدانند. لذا جایگزین او برای مدرنیته اسلامی و اصلاح قرائت دینی، دیدگاهی است به نام تمدن اسلامی. برای دستیابی به تمدن اسلامی میباید ابتدا تمام نظام مفاهیم بر اساس جریان عبودیت تولید شوند، سپس نظام توزیع هماهنگ و در نهایت ساختار مناصب نیز متناسب با آن ایجاد شوند تا آنگاه مجاری حسی بشر، در زمینه توسعه معنویت کنترل شود و تمدن اسلامی در معنای حقیقی خود ساخته شود.
با این وصف، ایشان به شدت منتقد تفکر التقاطیاند و معتقدند از عقل مستقل از وحی به هیچ عنوان نمیتوان استفاده نمود؛ اما درباره استفاده از محصولات مدرنیته نظیر تکنولوژی چطور؟ ایشان معتقدند تکنولوژی و محصولات غربی، اخلاق و فرهنگ خاص آن دیار را به تدریج بر ما تحمیل خواهد کرد. اما از طرفی اکنون نمیتوانیم آن را حذف کنیم، بلکه باید بتوانیم به نحوی کلیت آن را در دستگاه تمدن اسلامی خود هضم و حل کنیم. در واقع باید بتوانیم به آن، بُعد عبادی و بندگی دهیم. بنابراین برای دست یافتن به این هدف باید از این مجموعه (تکنولوژی و محصولات غربی) به نحوی استفاده کنیم که آن را در اهداف و نظام فکری خود منحل کنیم. یعنی جهت استفاده باید منطبق با تمدن اسلامی باشد، اساساً اسلامیسازی (اعم از دانشگاه و غیره) چیزی جز این نیست. پس ما با همان تکنولوژی غربی باید به ستیز و جنگ با آن برویم، البته ستیز غیر از حذف است و مثلاً میتواند به این کیفیت باشد که به ناچار از آن استفاده کنیم اما به انگیزه و هدف منحل کردن آن دستگاه و جریان! یعنی ما باید در یک روند و برنامهریزی خاص، آن را به چیزی علیه دشمن تبدیل کنیم و آن را منحل کنیم و تدریجا تمدن خود را بسازیم.
در نظر ایشان پس از کنار رفتن کمونیسم و سوسیالیسم، اکنون دنیا صحنه نبرد میان اسلام و کاپیتالیسم است که یکی بر محور توسعه و جهانیسازی عبودیت و توحید است و دیگری جبهه استکبار بر خدا است. این دو نظام به دنبال توسعه همه جانبهاند و در نتیجه طبیعی است که در یک نقطهای با هم برخورد نظامی (یعنی به انگیزه حذف دیگری) داشته باشند چراکه هر دو سو، به دنبال توسعه خود هستند که در جهان خود را نیروی غالب نشان دهند. این جنگ، جنگ میان عبودیت و طاغوت یا حق و باطل است و از آن گریزی نیست. این جنگ، هر چند خسارت دارد اما یک جنگ کاملاً مقدس است که خاصیتهایی دارد از جمله پرورش روحی انسان. او معتقد است حتی در تحلیل مادی این جنگ نیز چه بسا لازم باشد هزینههای زیادی متحمل شد چراکه بالاخره این هزینهها بازگشت دارند، چون وقتی توانستیم موازنه قدرت را تغییر دهیم، این ما هستیم که منابع اقتصادی را تامین میکنیم. البته که این مسیر نیاز به فداکاری دارد و اساساً استراتژی برای غلبه بر کفر، استراتژی غلبه خون بر شمشیر و شهادت طلبی است که امام (ره) نیز آن را دنبال میکردند. ایشان صریحا میگویند: «ما میبایست خون بدهیم و از طریق خون دادن در جامعه جهانی ایجاد بصیرت و بیداری کنیم». همچنین در این مسیر همواره باید به خاطر داشت که امداد الهی هم معادلات را بر هم خواهد زد و اصلیترین معادله هر میدانی است.
ایشان در فصلی از کتاب به این نکته اشاره میکنند که انقلاب اسلامی تاکنون بیشتر به بُعد سیاسی توجه و تمرکز داشته و در بعد فرهنگی ضعیف عمل کرده چراکه فرهنگ غرب، وزن سنگینی در جامعه پیدا کرده و تلقی حداقلی از دین بر جامعه حاکم شده. به این معنا که جامعه تصور میکند که اکثر مسائل را میتواند با تجربه و عقل مستقل از وحی، و بخشی از مسائل را هم با وحی حل کند. لذا نیاز به یک انقلاب فرهنگی داریم که این تلقی حداقلی جامعه از دین، حداکثری شود و همه شؤون حیات را ساماندهی و موضع ما را نسبت به آن (تلقی حداکثری از دین) تعریف کند. یعنی افراد جامعه بر اساس موضعشان نسبت به جریان عبودیت شناخته شوند. وقتی چنین تلقی حداکثری حاکم شد، آنگاه جامعه نیز خواهد دانست که صنعت و علم غربی یا شرقی، نمیتوانند با دین هماهنگی داشته باشند. در تلقی حداکثری، در هیچ موضوعی نباید به تجارب و عقل مستقل از وحی رجوع کنیم، بلکه تماماً باید از وحی تبعیت نمود.
شرح ایشون از غرب،ناشی از ادراک شخصی ایشون هست، نه واقعیت غرب.
اشکالی نداره که ما درک شخصی ارائه کنیم اما این درک ما باید بتونه همه مفاهیمی که در ادامه طرح میشن رو توضیح بده و در نهایت تبیینی ارائه کنه که پاسخ صادق و قانع کننده ای به مسائل بده،آیا ج.ا به عنوان راه حل طبقه روحانیت تونسته به مسائل سیاسی،اجتماعی و اقتصادی انسان امروز پاسخ بده؟فکر نمی کنم جواب خوشایندی چه از طرف اندیشمندان و دانشمندان مستقل و چه از طرف مردم کف جامعه به این پرسش داده شده باشه.
That’s a trusim.
مگر ایشان باید با درک شما غرب را بشناسند. ممکن است تبیین ایشان , hermenautics, , discourse analyis , pragmatics , semantics, conceptual analysis
, you name it ,
exegesis مطابق، قریب ، مغایر با وربیاژ مغالطه آمیز text و یا universe of discourse و غیره و یا طبق سخنان لاکان و یا نگاه دریدا و … سازگار یا ناسازگار باشد اما جالب است که خصومت و تعصب کورورانه جامعه ضدایرانی میگوید ایشان فهم خودشان را از فلسفه غرب دارند! مگر ایشان می تواند فهم کس دیگر را داشته باشند؟ خوب هر کسی فهم خودش را دارد. مگر شما فهم من را از فلسفه غرب دارید؟
ایرانی مخاطب کاملا آشنا با ایراد گیری ، مغالطه دشمنی و تعصب کور القاء شده به جامعه prejudiced ضد ایرانی ضد روحانی و هر چه فکر و اندیشه غیر از وربیاژ parrot learning پر غلط community مفسر فلسفه غرب و بد تر از آن عوام پیرو آنان است.
این فرد می تواند خوب، بد، درست و یا نادرست و … متون را تبیین کنند. قطعا ایشان باید درک خودشان را داشته باشند. اتفاقا این اشکال و فلج فکری جامعهای است که خودش تنها با خودش سخن میگوید و همه کسانی که دچار توهم و ضعف و حقارت و تحقیر ایران و ایرانی نیست را مورد حمله قرار میدهد.
A little knowledge is a dangerous thing.
وحشت جامعه مدعی فلسفه غرب حیرت آور و تأسف انگیز است.
شما هم commentatorعزیز تلاش کنید فهم خودتان نه ترجمههای پر غلط از متون غربی را داشته باشید.
I forgot to pen this critical line:
در نگاه آمریکا و غرب تسلیح بزرگترین predator regime در تاریخ بشریت حمایت از دموکراسی و sovereintyحق حاکمیت و فرستادن ترقه به فلسطینی بدبخت تروریسم است.
به همین ترتیب،
داشتن اندیشه و فکر برای ایرانی خسته از مهملات 2600 ساله میتولوژی و anti mythology یک سلیقه همیشه ناموق ، جرم محسوب میشود. هیچ کس اجازه مخالفت با dogma و یا cannons (فهرست افکار مجاز) اساتید حرفهای مترجمخوان را ندارد و گرنه گفته میشود ایشان فهم خود را از فلسفه غرب دارند!
تا حرفه ای گر یاین community شناخته و اشتباهات آنان برای جامعه دانشگاهی آشکار نشود وطن برده دیگران خواهد ماند: برده فکری، تکنولوژيک، اقتصادی و ad infinitum
دیدگاه ایشون به دیدگاه فردید و استاد داوری از وجوهی شباهت دارد
مغالطه گزاره ای بد است چون شباهت به نظر فلانی دارد!
بهتر نیست از تعصب ضد گروهی خاص که رسانهو دانشگاه با توهین و سرو صدا به راه اندختن در ذهن ما که نمی دانیم چه گفتهاند با مطالعه و علم آشنا بشویم؟ شباهت مگر برهانی بریا درستی و یا غلطی نگاهی است. چقدر دانشگاه prejudice
anti-clerical به جان مردم محاصره شده توسط رسانه ، اینترنت و دانشگاه انداخته. بهتر نیست مبانی فکری این روحانی را بدون تعصب ضد ایرانی ضد متافیزیکی کست خورده نسخه غلط و ایرانی فلسفه غرب مظالعه کنیم؟
بسم الله الرحمن الرحیم با درود و سلام به روح بزرگوار حضرت امام و شهدای حق
بنده مختصر وموجزعرض کنم در مورد نظر حضرت آیت الله میرباقری که یکی از خوانندگان پروپا قرص کتابهای ایشان و مقالات ایشان هستم باید عرض کنم در یک نگاه کلی حضرت آیت الله در واقع به نظر صائب امیر مومنان علیه السلام در جهان هستی معتقدندبدین معنی که ما بیشتر از دو راه یا دو انتخاب نداریم ( حق و باطل)،فرمایش حضرت این است که یا باید با حق باشید یا وقتی با حق نیستید باطل هستید گزینه میانهای وجود ندارد و این یک واقعیت است نمیتوان گفت که ما خدای خود را در قلبمان دوست میداریم اما به اوامر و نواحی حضرت اله جامه عمل و البته اخلاص نپوشانیم. در همین راستا جامعه غرب از نگاه اسلام و دین حق جامعهای باطل با معیار اسلام تلقی میگردد بنابراین ما به عنوان مومن بایستی تمام تلاش خود را در جهت تبیین و تبلیغ دین حق و گسترش آن در جامعه جهانی انجام دهیم با تشکر
بدونِ شناخت چگونه می توانید به این امر برسید ؟
خواهشا نفرمایید ( مدیریتِ جهانی ) ، که آقایان در همین مدیریت کشور خودمان فرومانده اند .
کافی است سری به چگونگی مدیریت در تمامی حوزه ها ( اعم از سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی ) همین کشور ایران بزنید و مشاهده بفرمایید که مدیریت و اصول مدیریتی چگونه هست .
متاسفانه درک ایشون از غرب به شدت سوگیرانه بوده و با واقعیات فاصله بسیاری دارد. کاش می شد مدتی این بزرگواران را به کشورهای اروپایی برد تا مدتی در آنجا با فرهیختگان آن دیار سخن گفته و از نزدیک با مزایا و نواقص تمدن غرب در حد میسور آشنا گردند. البته بسیاری روحانیون امروزی به ویژه در قم، در مراتب بالای علمی بوده و نگاه بسیار واقع بینانه تری به غرب دارند و نباید پنداشت این دیدگاه، دیدگاه همگان است. پیشنهاد می کنم آثار مرحوم حجتالاسلام دکتر فیرحی و نیز دکتر عبدالوهاب فراتی را ببینید تا گستره فکری فراوان بین اهالی حوزه را آشنا گردید.
Damn sure u havent touched the slightest thing about the states
It takes one to know one.
تخریب ایران و ایرانی و تخطئه یک فکر حاصل anti-eastern bias!تعصب ضد دیگران در غرب است.
بنظر می رسد از دیدگاه ایشان کمونیسم از میان رفته است در حالی که کشور چین جایگاه رفیعی در جهان پیدا گرده و در اینده بعد از امریکا قرار خواهد گرفت و یا گرفته است لذا ایشان سخنی از اردوگاه کمونیسم در اینده و نحوه برخورد با ان را ارایه نمی دهند شاید محذوریت های خاصی وجود دارد که نمی توان در این مورد صحبت کرد
رویکرد و تلقی غیرتاریخی و غیرواقعی آیت الله میرباقری از دین و وحی و حتی مدرنیته
ایشان دیدگاهی غیرتاریخی و غلط و در نتیجه غیر واقعی و نادرستی هم از دین و وحی و غایات و اهداف آن و همین طور عقل و هم از مدرنیته و تجدد دارند .
ایشان مثل بسیاری دیگر از طیف روحانیون سنتی و سنت گرا همان تلقی سنتی و غلط از وحی مبنی بر فراتاریخی بودن و مبتنی بر حقایق ازلی و ابدی تمام و مطلق آموزه های وحی را دارند و اصلا به تاریخی بودن و این که بخش قابل توجهی از وجوه و آموزه های دین و حتی وحی موسوم به الهی تاریخ مند و تخته بند مکان و زمان و حتی بعضا فرهنگ و جغرافیای خاصی است ندارد و یا اصلا قبول ندارد .
تلقی ایشان که البته فقط ایشان نیست بلکه کثیری دیگر از دینداران و روحانیون سنت گرا و محافظه کار در باب وحی و عقل بوده این است که عقلانیت و احکام برآمده از آن یک مفهوم ثابت و فراتاریخی است و اصلا به این توجه ندارند که عقلانیت در طول تاریخ دچار تحول و تغییر و تکامل شده و در آینده هم می شود و این روند ادامه پیدا می کند .
مثلا در دوران پیشامدرن برده داری و کودک همسری در تضاد با عقل و عدالت و عملی ظالمانه نبوده است و شریعت اسلام هم بدون آن که با اصل این ساختارها و مقولات مقابله کند این ساختارها را با اصلاحاتی تایید و امضا کرده و به عدالت و عقلانیت زمانه ی خود نزدیک کرده است . اما همین مقولات و احکام با تکامل و پیشرفت علم تجربی و فلسفه و به خصوص عقلانیت بشر در دوران مدرن و جدید و عصر روشنگری به چالش کشیده اند و اصل آن ها ظالمانه و غیرمعقول تلقی شد . به همین دلیل است که در دوران کنونی در مورد مقوله ی برده داری به استثنای بنیادگرایان مسلمان مثل سلفی ها که هم چنان از این مقوله دفاع می کنند حتی طیف سنت گرا و مخالف تجدد و تجددستیز هم از این مقوله دفاع نمی کند و در مقام توجیه پذیرش آن توسط اسلام و شریعت مدعی است که برده داری به اسلام تحمیل شده و اسلام از سر ناچاری با اصلاحاتی مثل تشویق به آزادی بردگان با کفاره ی برخی گناهان قرار دادن پذیرفته است .
بنابراین عقلانیت مقوله تاریخی است و چیزی به نام عقلانیت محض الهی برآمده از وحی یا عقلانیت محض نداریم . ما و در کل بشر اگر می خواهد از عقل استفاده کند باید به عقل خودش که مبتنی بر تشکیک است رجوع کند .ما عقلی که به طور تام و تمام مطلق و فراتاریخی و معصوم و جاودانه و محض باشد نداریم . اگر کسی حتی به متن عاقل ترین شخص در قرن ۱۸ میلادی و عصر روشنگری رجوع کند خواهد یافت که مطالب غیر معقول دارد . در ظرف زمانی و مکانی قرن ۱۸ آن شخص عاقل بوده اما پیروی از عقل به معنای پیروی تام و تمام و مطلق از عاقل های تاریخی نیست .
لذا با این توضیحات وقتی دین و وحی بر مبنای عقلانیت تاریخی و خاصی شکل گرفته و بخش های قابل توجهی از آن تاریخ مند و اسیر زندان تاریخ ، جامعه ، زبان و فرهنگ خود و تخته بند زمان و مکان بوده اند نمی توان قائل به عقلانیت به کل و مطلق تابع وحی شد . اگر عقلانیت خودبنیاد بریده از وحی مدرنیته که برای وحی حجیتی و معرفت بخشی اصلا قائل نیست قابل پذیرش برای دینداران نمی تواند باشد عقلانیت تاریخی و تئولوژیک و الهیاتی که مدعی است عقل باید به کل تابع دین و وحی تاریخی هم شود قابل قبول نیست و سر از تحجر و تعصب و جمود دینی و در نتیجه سبب عقب ماندگی فکری و معرفتی مسلمانان می شود که اکنون در جهان اسلام به خاطر این رویکرد غلط شاهد هستیم .
راهکار میانه ای و صحیحی که می توان قبول کرد و به دینداران پیشنهاد داد یک عقلانیت مستقل انتقادی است که اگر چه برخلاف مدرنیته و عقلانیت خود بنیاد آن وحی و دین را به عنوان منابع معرفتی در کنار سایر منابع می پذیرد اما نگاه انتقادی و اصلاحی به آموزه ها و گزاره های آن دارد و برخلاف دوران پیشامدرن تک منبعی مبتنی بر یک منبع یعنی دین و معرفت دینی است هر چند که آن ( معرفت دینی ) را هم به کل و تمامی نفی نکرده و کنار نمی گذارد .
در پاراگراف آخر در باب عقلانیت مستقل انتقادی نوشته بودم که بر خلاف دوران پیشامدرن تک منبعی مبتنی بر یک منبع یعنی دین و معرفت دینی است که اشتباه ویرایشی بود و در ذیل تصحیح می کنم .
تصحیح شده ی پاراگراف آخر این است که این عقلانیت مستقل انتقادی بر خلاف عقلانیت خود بنیاد مدرنیته ، وحی و دین را به عنوان منابع معرفتی در کنار سایر منابع می پذیرد اما نگاه انتقادی و اصلاحی به آموزه ها و گزاره های آن دارد و خودش را محدود و اسیر به پارادیم های فقط دینی نمی کند و لذا بر خلاف دوران پیشامدرن و عالم سنت مبتنی بر یک منبع و تک منبعی یعنی فقط دین و معرفت دینی هم نیست و به سایر منابع معرفتی یعنی علوم تجربی طبیعی و انسانی جدید و فلسفه های جدید اعتنا و تکیه دارد و مورد استفاده قرار می دهد هرچند معرفت دینی را هم به کل نفی نکرده و کنار نمی گذارد و با دیدگاهی انتقادی و اصلاحی نه مبتنی بر تعبد صرف از آن استفاده و بهره می برد و در نتیجه معارف دینی جدید و کلام و الهیات جدید را با این رویکرد انتقادی و توجه به علوم تجربی و انسانی و فلسفه های جدید می تواند شکل داده و یا مورد اعتنا قرار می دهد .
این رویکرد در نتیجه می تواند دین و معرفت دینی مبتنی بر آن را منطقی تر و قوی تر و قدرتمندتر در مواجهه با دین ستیزان و آتئیست ها و جریانات الحادی که برای دین و معرفت دینی اصولا ارزشی قائل نیستند و همین طور چالش هایی که دین و الهیات و کلام قدیمی و سنتی در عصر جدید با آن مواجه هستند در دوران مدرن کند .
آیت الله میرباقری و تلقی غلط از اهداف دین و باور غلط به تمدن سازی از سوی دین و گستره ی وحی و دین
یکی از تلقی های غلط آیت الله میرباقری و البته در کل جهان بینی ایدئولوگ های طرفدار جمهوری اسلامی و قائل به تمدن سازی این است که دین و وحی آمده معیشت بشر را به طور کامل سامان داده و به تمدن سازی بپردازد .
برخلاف آن چه که این دیدگاه می پندارد دین برای تمدن سازی نیامده است .آنچه که برای دین اصل بوده و وحی و پیامبران برای آن آمده همان مبانی و اصول دین یعنی توحید ، معاد و نبوت بوده است که عقل بشری به تنهایی ممکن بود به اصل آنها نرسد و دین و وحی به کمک عقل آمدند . در باب اخلاق هم ادیان اخلاق جدیدی تاسیس نکردند بلکه بیشتر به اصلاحاتی در اخلاق جامعه ی خود پرداخته و به اموری که بعضا موجه و حسن و نیکو بوده مثل کمک به نیازمندان جنبه ی الهی دادند و برخی که قبیح و ناپسند و ضد اخلاق بوده جنبه ی شیطانی و ضد الهی دادند . در باب عقود و معاملات که مربوط به جنبه ی معیشت است هم دخالت دین و فقها در آن از باب نظم دادن به آن بوده و سیره ی عقلا را تایید کرده اند و اصلاحاتی انجام داده.
در خود قرآن به عنوان متن وحیانی احکام و فقه حدود ده درصد آن را تشکیل می دهد که از این مقدار هم فقط دو درصد مربوط به احکام معاملات مثل ارث است . بخش اعظم متن وحیانی مربوط به همان اصول دین است که به آن پرداخته شده تا فقه و حتی اخلاق .
و بخش اعظم احکام فقهی رسالات مراجع نیز احکام عبادی است تا احکام غیرعبادی و معاملات
در واقع هسته و مرکز وحی و دین همان اصول دین بوده و احکام و حتی بخشی از اخلاق به فراخور معیشت و جامعه ای که در آن زندگی می کردند آمده است و اگر معیشت و مقتضیات جامعه ای که در آن دین و وحی آمده به گونه ای دیگر بود احکام و مسائلی که دین و شریعت در باب معیشت و زندگی مردم آن جامعه و زمانه داده یا تغییر می کرد و یا اصلا مطرح نمی شد .
مدرنیته ستیزی و تناقض آیت الله میرباقری در مقوله ی علوم انسانی اسلامی
آیت الله میرباقری برخلاف بسیاری دیگر از ایدئولوگ های معتقد به جمهوری اسلامی و طرفدار علوم انسانی اسلامی مثل حجت الاسلام خسروپناه رئیس پژوهشگاه حکمت و فلسفه که در رویکرد مواجهه با غرب از چهار رویکرد غرب گرایی ، غرب گریزی ، غرب گزینی ، غرب ستیزی قائل به رویکرد غرب گزینی هستند که تا حدی و نه کامل باز واقع بینانه است ؛ همان طور که در متن مقاله آمده رویکرد به شدت غرب ستیزانه و تجدد ستیز دارند . ایشان به صراحت در یک سخنرانی و جاهای دیگر رویکرد غرب گزینی را نقد و رد کرده و اظهار داشته اند که این رویکرد در نهایت به تسلیم و انفعال و هضم شدن در غرب منهی خواهد شد . لذا ایشان یک غرب ستیز و تجدد ستیز هستند که رویکردشان حتی در درون حاکمیت و قائلان و طرفداران ایجاد تمدن اسلامی و علوم انسانی اسلامی خریدار و طرفدار چندانی ندارد و قابل پذیرش نیست .
اما این رویکرد ایشان یعنی تجدد ستیزی و غرب ستیزی تقریبا مطلق تناقض خود را در ادعای علوم انسانی اسلامی که ایشان و موسسه ی تحت هدایت ایشان یعنی فرهنگستان علوم اسلامی خود را داعیه دار آن می داند نشان می دهد .
خاستگاه علوم انسانی تجربی جدید و مدرن ، جهان غرب و مدرنیته است و این علوم در این تمدن شکل گرفتند . با منطق ایشان که به کل در نفی غرب و مدرنیته است علی القاعده باید علوم انسانی را به طور کامل کنار گذاشت و علوم جدیدی از دل اسلام و تمدن آن تاسیس شود نه این که علوم انسانی موجود را که خاستگاه غربی مدرن دارند اصلاح و اسلامی کرد . در باب اسلامی کردن علوم انسانی و ایدئولوژیک کردن این علوم که از ابتدای بعد از انقلاب مطرح شد باید گفت این تفکر و رویکرد شباهت زیادی بر منطق پست مدرنیسم که ادامه ی روند همان مدرنیته است دارد . از نظر پست مدرن ها آن چه که علوم انسانی نامیده می شود چیزی جز ایدئولوژی های مختلف نیست نه علم . اگر چه در باب روش چگونگی اسلامی کردن علوم بین طرفداران و قائلان به این ایده اختلافات جدی وجود دارد و وحدتی نیست اما رویکرد عده ای از آنها و منطق برآمده از چند روش آنها همان رویکرد پست مدرنیستی در این باب است .
البته آیت الله میرباقری در باب علوم انسانی اسلامی با توجه به غرب ستیزی و رویکردشان که قائل به اختلاف مبنایی اسلام و غرب هستند نه اصلاح که تاسیس علوم انسانی جدید است اما مسئله اینجاست که اصلا تاسیس علوم انسانی جدید و به کل متفاوت که هیچ ریشه ای در مدرنیته داشته باشد امکان دارد ؟ پاسخ به این سوال منفی است و دلیل آن فعلا در این جا نمی گنجد .
رویکرد افراطی ایشان و فرهنگستان علوم اسلامی زیر نظر ایشان در غرب ستیزی به حدی است که ادعای علوم تجربی طبیعی اسلامی هم توسط آنها مطرح شده و از فیزیک و شیمی اسلامی ! ادعا کرده اند . ایشان همین طور قائل به روش های دینی و اسلامی هم در این زمینه تولید علوم اسلامی هستند . این در حالی است که در مناظره در باب علوم انسانی اسلامی که با استاد ملکیان داشته و شرح آن قبلا در همین صدانت گذاشته شد همان طور که جناب ملکیان به درستی اشاره کردند روش دینی و غیردینی ندارد و شما باید بر مبنای روش علمی موجود در علوم عمل کنید .
ایشان درست می گویند . ممکن است برخی محدود از روش ها مثل روش هرمنوتیک گادامری که به نسبی گرایی می انجامد با جهان بینی دینی در تضاد باشد اما روش مقوله ای بشری است و از دل دین بیرون نیامده است . اصول فقه و روش های استنباط احکام در فقه و روش های مختلف تفسیری سابق و قبل از پیدایش هرمنوتیک که مسلمانان از قدیم در باب تفسیر قرآن به عنوان وحی داشتند همگی با وجود تفاوت ها در رویکرد و نحوه ی تفسیر ابداع بشری است نه این که از دل دین بیرون آمده باشد . اما این دیدگاه افراطی تا آنجا پیش می رود که گذشته از قائل شدن به فیزیک و شیمی اسلامی حتی روش را هم دینی می خواهد !
مدرنیته ستیزی و دست کم گرفتن قدرت مدرنیته در مقابل فرهنگ خودی و در نتیجه خیال باطل و نادرست هضم مدرنیته در فرهنگ خودی
همان طور که آمد رویکرد آیت الله میرباقری بر مدرنیته ستیزی و نفی مدرنیته گزینی استوار شده و از منظر ایشان اگر در موارد محدودی هم ناچار به پذیرش برخی عناصر مدرنیته باشیم باید این عناصر را در فرهنگ خود هضم و استحاله کنیم کاری که پیامبران با فرهنگ و علم جوامع دیگر در مواردی کردند .
چنین دیدگاهی جز از سطحی نگری در باب مدرنیته و پندار و تصور نادرست و چه بسا متوهمانه از قدرت فرهنگ خودی و سایر فرهنگ ها در مقابل قدرت و توان مدرنیته ناشی نمی شود .
مدرنیته با پیدایش خود نه فقط خاستگاه خود را که غرب بود بلکه کل جهان را تحت تاثیر خود قرار داد و دگرگون کرد و عالم جدیدی را در جهان برای بشریت به وجود آمد . مدرنیته انقلاب و تغییرات گسترده ای را در همه ی ابعاد زندگی بشر و عرصه ها حتی دین ایجاد و زیست جهان جدیدی را به وجود آورد .
تمدن مدرن غرب تنها تمدنی بود که برخلاف سایر تمدن های سابق توانست جهانی شود و تاریخ و عالمی جدید و تقریبا به کل متفاوت از تاریخ و عالم قبل از خود به وجود آورد تا آنجا که در یک تقسیم بندی کلی به لحاظ زیست جهان ، تاریخ بشر به دو دوره ی کلی ماقبل مدرن یا پیشامدرن و مدرن تقسیم می شود . هیچ تمدنی پیش از مدرنیته در دوران پیشامدرن هر چه قدر که پیشرو و مترقی بوده است نتوانسته جهانی شود اما مدرنیته و تمدن جدید مدرن تنها تمدنی بود که چنین خصوصیت و قدرتی داشت که جهانی شود و عالمی جدید به وجود آورد و سایر تمدن های دیگر را حذف و به حاشیه راند و یا در خود هضم و استحاله کرد .
بنابراین ادعای آیت الله میرباقری در این باب نادرست و قیاس فرهنگ های هضم شده در آموزه های پیامبران با مدرنیته قیاس مع الفارغ است . پیامبران اگر به ادعای ایشان فرضا چنین توانایی داشتند در مقابل فرهنگ های دوران پیشامدرن خود بوده است نه پدیده ای مثل مدرنیته که با قدرت بالا و منطق ویرانگرش نه فقط ادیان و فرهنگ های سنتی را به چالش می کشد که عالمی و عالمیت جدیدی را به وجود آورده است .
پس اگر بنا به هضم و استحاله باشد این اسلام و سایر ادیان و فرهنگ های دیگر نیستند که در مواجهه و رویارویی با مدرنیته چنین توان و قدرتی دارند بلکه این مدرنیته است که آنها را هضم و در خود استحاله می کند . این واقعیتی است که برخی از منتقدان و مخالفان مدرنیته و تجدد هم که تجدد ستیز و غرب ستیز هستند مثل مهدی نصیری و احمد فردید به آن اعتراف و اذعان کرده اند که به نظرات و اعتراف های آنها در ادامه می پردازم .
نکته ی جالب اینجاست که خود ایشان هم در مواردی در سخنان خود به این هضم شدن و استحاله ی جامعه ی دیندار در مدرنیته انتقاد کرده اند !
خودفریبی و strategem سعی در فریب و گیج کردن عوام توسط یک بیسواد علمی
انکار دینداران جامعه در ایران گفته اند بوئینگ چیز بدی است
انکار آنان گفته اند دانشگاه چیز بدی است
دروغ و خود فریبی غربزده گی و طرفداری بردگی برای آمریکا و اروپا با این مغالطه و دروغ به خورد جامع داده میشود
دانشگاه یا universitat , از ecoleها و monastery ها و مدارس مذهبی مسیحیان به تدریج درآمد. آنان نیز از مدارس مسلمانان تقلید شده بود.
علم غربی از علم ابن میثم
مزایا نور شناسی
طبابت ابن سینا ، ابن نفیس
هیأت و هندسه و جبر
ابوریحان
جامعه شناسی
Ave rus ابن رشد
ووو
گرفته شد. تازه این از تحریف و دروغگویی تاریخ و تحقیر انگلویاکسونهای وحشی که اروپای ها از آنها وحشت داشتند مانده وگرنه واقعیت این است که این تحقیر خود در اروپا نسبت به شرف در قرون گذشته وجود داشته.اولیت دانشگاه و اولین بیمارستان و حمام های عمومی در شرق بوده زمانی که زنان وحشیان اروپایی shit bagبرای دفع در لباس خود داشتند
این که افرادی با تکیه به تحریف تاریخ اروپایی که چیز طبیعی است باور کرده اند از تنبلی و طبیعی است. اما تشخیص علمی چیست
جالب این است که فرهنگ تنبلی و کپی کردن زحمات علمی اروپایی مدعی فریبی دروغین به نام علم گرایی اما در واقع welfarism و یا رفاه طلبی و دولت رفاه و consumerism تنبلی و مصرف زدگی تظاهر به طرفداری از علم می کند تا مخاطب علمی ناآگاه از فرهنگ زورگویی را حقنه کند.
این عین جهل است
مغالطه ی پهلوان پنبه یا مترسک پوشالی ( straw man )
طیف غرب ستیز کم سواد و ظاهربین و متعصب که احساس حقارت ناشی از عقب ماندگی فکری و معرفتی و علمی خود و مسلمانان در مقابل غرب و تمدن عظیم جهانی و مدرن آن که گذشته از دستاوردهای بزرگ و گسترده ی خود و امکانات و افق های جدیدی که در همه ی عرصه ها از علم ، سیاست ، اجتماع ، اقتصاد ، معیشت ، فرهنگ و حتی دین داشته توانست تاریخ و عالمیت جدیدی را بشریت رقم زند، را می خواهد با ارجاع به دستاوردهای علمی و معرفتی گذشته ی خود در قرون وسطی و تمدن مسلمانان و غلو و اغراق درباره ی آنها در شکل گیری تمدن مدرن و جدید غرب تخفیف دهد و کم کند ؛ به دلیل تعصب و بی دقتی خود حتی دقت نمی کند طرف مقابل و مخالف خود چه گفته و منظورش چه است و بدون آن که متوجه شود ادعاهایی را که اصلا منظور طرف نبوده به وی نسبت داده و بعد آن ها را نقد و رد می کند ! ( مغالطه ی پهلوان پنبه یا مترسک پوشالی )
نمونه اش همین کامنت ایشان در باب عقب ماندگی اروپاییان در قرون وسطی و این که اولین دانشگاه و بیمارستان ها و حمام های عمومی در شرق بوده و البته غلو و اغراق و ادعاهای بعضا خلاف واقع و نادرست و کذب مثل این که علم غربی تجربی و جدید مدرن از علم مسلمانان و تمدن مسلمانان گرفته شده است و به وجود آمده می باشد که به نادرستی این ادعا یعنی شکل گیری علم تجربی جدید بر مبنای علوم سابق مثل علوم مسلمانان در کامنت دیگر می پردازم .
اصلا در کامنت من سخن از این نبود که مسلمانان و یا برخی ملل دیگر در شرق و یا غرب در دوران پیشامدرن تمدن نداشته و در شکل گیری فکر و معرفت و علم بشری در طول تاریخ و تاثیرگذاری بر تمدن های دیگر هیچ نقشی نداشته و علم و فلسفه و دانش و دستاوردهای فکری و معرفتی بشر فقط با شکل گیری مدرنیته و در تمدن جدید غرب به وجود آمده و قبل در تاریخ بشریت صفر و یا نزدیک به صفر بوده است که ایشان برافروخته شده و با غیرت بحث دانشمندان بزرگ و برجسته شرقی مسلمان مثل ابن هیثم و ابن سینا و ابن خلدون را به میان می کشد .
آنچه که در کامنت من آمده این بود که پیش از مدرنیته و شکل گیری تمدن جدید و مدرن غربی هیچ تمدنی هر چه قدر که مترقی و پیشرو بوده است نتوانست جهانی شود و کل جهان را در برگیرد و عالمیت تاریخی جدیدی را برای بشر به وجود آورد .
تمدن های سابق در دوران پیشامدرن مثل تمدن مسلمانان و دوره ای که مورخان غربی از آن به عنوان عصر طلایی اسلام یاد می کنند که خود این تمدن هم در خلأء و از صفر به وجود نیامده و حاصل تاثیرپذیری و اخذ و آشنایی با تمدن های اطراف مثل عرفان ادیان شرقی در هند و فلسفه ی یونان از غرب و ترجمه ی کتب خارجی و یونانی توسط دارالحکمه در زمان خلافت مامون عباسی بود و بعد تاثیراتی بر اروپاییان در اواخر قرون وسطی با آشنایی غربیان به دستاوردها و ترجمه ی کتاب های دانشمندان و فیلسوفان مسلمان هم گذاشت ؛ هیچ کدام نتوانستند جهانی شده و عالمی جدید به وجود آورند .
اما تمدن مدرن و جدید غرب تنها تمدنی بود که نه فقط توانست جهانی شود که عالمیت جدیدی را برای بشریت به وجود آورد و سایر تمدن ها را به حاشیه رانده و بعد حذف و در خود استحاله کند .
به این خاصیت و ویژگی تمدن مدرن برخی از منتقدان و مخالفان این تمدن و غرب ستیزان مثل احمد فردید و دیگران هم اشاره و اعتراف کرده اند . فردید کسی که واژه ی غرب زدگی ابداع او در در ایران است و غرب را شیطانی و تاریکی می دید از حوالت تاریخی غرب و این که تاریخ غربی تاریخ ما و کل جهان را پوشانده است و خودش هم غربزده ! است سخن می گفت .
مهدی نصیری هم از مخالفان مدرنیته و عرفان و فلسفه که تمدن مدرن و مدرنیته را انحرافی در تاریخ بشریت و از اهداف انبیاء می داند نیز در سخنرانی ها و مناظره ها و مباحثات خود اعتراف کرده که به دو دلیل غیبت امام زمان معصوم و مدرنیته تحقق تمدن تراز و حداکثری اسلامی محقق نیست و باید به یک تمدن حداقلی و نسبی اسلامی نه حداکثری و پذیرش مدرنیته از سر اضطرار و ناچاری در بسیاری از موارد کفایت کنیم .
خب با توضیحاتی که دادم بحث من این نبود که دیگران از جمله مسلمانان در شرق و دوران پیشامدرن تمدن نداشتند بلکه بحث این بود که هیچ کدام از تمدن های آنها و آن دوران هر چه قدر که پیشرو و مترقی بوده است نتوانست جهانی شده و عالم جدیدی برای بشریت به وجود آورد و سایر تمدن ها را به حاشیه راند و حذف یا استحاله در خود کند ، چنان چه مدرنیته توانست این کار را کرد و با شکل دادن و ایجاد یک عالم و زیست جهان جدید خود را اجتناب ناپذیر برای بشریت حتی مخالفانش کرده است .
حال ایشان بدون توجه به اصل مطلب بنده در این باره ادعاهایی بی ربط با مطلب من مثل فلان دانشمند برجسته ی مسلمان و این که زمانی که شرق تمدن داشته اروپاییان تمدن نداشته اند و علم غربی از فلان دانشمند مسلمان گرفته شده و … مطرح کرده و بعد بر مبنای آن ادعاهای نسبت داده ی نادرست ، مطلبی را که مورد نظر من نبوده نقد کرده اند ! ( مغالطه ی پهلوان پنبه یا straw man)
گوش کردن به حرف شما یک درس مطالعه افکار عوام کوچه خیابانی است و بسیار جالب. همه متوجه هستند که شما یک خط فلسفه نخوانده آید و آقای عزیز اگر نظری گذاشتم برای روشن کردن ذهن شما بوده. ظاهراً فقط شما متوجه بیسوادی خود نیستید و این که مخاطبین این سایت با شما فرق دارند اگر چه که نگرش های متفاوتی بالطبع ممکن است داشته باشند.
فقط یک عامی کوچه خیابانی مثل شما فکر به کسی که سعی کرده بیسوادی شما را به شما گوشزد کند، فکر نسبت می دهد و این نسبت را دلیل نتیجه نامربوط خود می گیرد. کی این حرف های که زدید به شما خطاب کرده ؟خودتون فرض میکنید خودتون صادق فرض میکنید خودتون هم واسه خودتون نتیجه عوامانه میگیرید.
در یک سایت فلسفی جالبه تصور میکنید مطالب تاریخی نظر من به شما نسبت داده شده!!!!
آخه مگر شما تاریخ یا فلسفه می فهمید؟
اولین چیزی که با آید یاد بگیری عزیز من خیال بافی نکردن و نسبت ندادن ادعای خودتان به من است.شما مواد مغالطه آنان از ذهن شما ساخته شده. هنوز نمیدانی باید از متن من و با تطابق استنتاج بسازی.
ساده لوحی و بیسوادی قشر عنوام موبایلی حیرت انگیز است.
اشکال دیگران ناآشنایی با فضای غرب است. بسیاری از چیزهایی که به مخالفان خود به دلایل سیاسی نسبت میدهید در خارج از فضای بسته ذهن شما در خارج از کشور شما بدون هیجان و توهین های شما شنیده میشود و ربطی به دسته بندی محلات، روزنامه ها و سایت های غیر استاندارد منتشر شده برای عوام مثل شما نیست.
آلودگی هوا، تخریب لایه اوزون، فقر و فساد ،ترافیک سنگین و polarization جهان که کشورهای قربانی سلطه چند قرنی وحشیان جاهل صاحب پول و قدرت را به ستوه آورده را به چی نسبت می دهند؟ به قربانی!!!! ما که مقلد و برده غرب بودیم ما که شکست خورده جنگ ها بودیم ما که زنان، فکر، زمین و کشورهای خود را برده تجاوز غرب کردیم! چه گواراها، (نه گاندی ها) که با انگ له شدند. انقلابیون که فراموش شدند. فکرها که تخت سلطه نظری فلاسفه علم و کانتینانتال فرنسیس بیکنی، پاپری و هیومی و تجربه گرایی قرار گرفت.
پس جنگ و گرسنگی و پاکسازی نژادی لیبرال ها توسط attorney warجنگ های نیابتی تنها دموکراسی خاور میانه چیست؟
آری این چنین بود برادر!
یادت بخیر فریاد صداقت بر سر متبختر علم زده فریبکار
درست مثل یهودی-ستیزی نتانیاهو.
A predator talking softly.بزرگترین پاک سازی نسلی از حقوق یهودیان میگرید
بله درست میفرمایید با میلیونها کشته در جنگ جهانی اول و میلیونها معلول و بی خانمان و نابود کردن بخش وسیعی از دنیا بزرگترین نابودی تاریخ بشریت را در سطح دهشتناکترین تجارب بشریت قرار داد. این نسل کشی در جنگ جهانی دوم بین مدرنیته با مدرنیته همه را شوکه کرد. بله مدرنیته نه تنها سنت بلکه بشریت و انسانیت را با حهل، تکبر، تفرعن و بیرحمی بی سابقه در تاریخ بشریت در بمباران های بلیتس blitz با گاز خردل و با قانقاریا با قحطی و نابودی و سرزمین های سوخته در خود هضم کرد.
آقای خودباخته ، عاشق هالییود، آقا ، دانشمند و قهرمان ملی و با اخلاق باش نه برده هالییود و خالی بندی های روزنامه و رسانه و بدبخت فکری که خود را به خیال خود روشنفکر می خواند.
دیدگاه غلط و نادرست آیت الله میرباقری در باب تمدن سازی دین و وحی و گستره و توانایی بالای معرفتی دین و وحی
همان طور که در کامنت قبل اشاره داشتم اصولا هدف اصلی آمدن دین و وحی سامان دادن به تمدن سازی و معیشت بشریت نبوده و اگر ساختار معیشتی جامعه ای که دین و وحی برای آن آمده تفاوت می کرد دستورات دین و وحی و احکامش فرق می کرد و به گونه ای دیگر می بود و مواردی دیگر می آمد و مواردی هم نبود .
نگاهی به متن وحیانی اسلام که در جامعه ای قبیله ای و بی سواد شکل گرفته یا نازل شده است بهترین موید و تایید این واقعیت و ردی و نقض بر دیدگاهی بوده که مدعی است هدف دین و انبیاء تمدن سازی برای بشریت و ساخت تمدن هایی الهی بوده است .
شما در قرآن به عنوان متن وحیانی کوچکترین مطلبی در باب اهمیت زراعت و کشاورزی که یکی از مقولات مهم برای بشر آن روزگار و تمدن ها بوده است نمی بینید چون معیشت مردم آنجا مبتنی بر دامپروری و زندگی قبیله ای و عشیره ای بوده است .
هیچ استدلال فلسفی در باب اثبات همان اصول دین مثل توحید و معاد در قرآن و اثبات وجود خدا تقریبا نیست . به جز یک استدلال در قرآن برای اثبات توحید و یگانگی خدا دیگر شما هیچ اثبات فلسفی و یا حتی جدلی در باب اثبات وجود خدا پیدا نمی کنید .
بعدها که فلسفه از غرب و یونان وارد جهان اسلام شد و مسلمانان در تمدن جدید خود در جهان اسلام با آن آشنایی پیدا کردند عده ای از دینداران مسلمان مثل فارابی و ابن سینا و امثال آنها آمدند بر مبنای براهین موجود قبل در فلسفه ی یونان و همین طور برخی از براهین جدیدی که ابداع و حاصل تلاش های فکری و فلسفی و معرفتی خودشان بود و به فلسفه ی غربی و یونانی که اخذ کرده بودند اضافه کردند و سعی در اثبات وجود خدا و معاد و نظریه پردازی در باب روح کردند .
در باب همین روح در قرآن به عنوان متن وحیانی آمده که پیامبر بگو از آن اطلاعات اندکی به من رسیده است و قرآن به جز یکی دو مورد مثل گرفتن روح در خواب هیچ چیزی در این باب ندارد و نگفته و عرضه نکرده است .
و در باب مقوله ی روح هم این باز فیلسوفان مسلمان بودند که بر مبنای تلاش فکری و معرفتی خود خواه غلط بدانیم خواه درست بدانیم آمدند نظریه پردازی کرده و مقولاتی مثل تجرد یا همان غیرمادی بودن روح را مطرح کردند .
و هم اکنون هم بخش بزرگی از طیف روحانیون و سایت های دینی برای اثبات مقولات دینی مثل خدا و روح و غیر مادی بودن ماهیت آنها در مقابله با منکران و ناباوران و جریان آتئیسم و خداناباوری نوین و الحاد مجبورند از همین ذخیره و خزائن معرفتی فیلسوفان مسلمانی که زمانی با آنان بر سر مهر نبوده و عقایدشان را ضال و انحرافی دانسته و بعضا تکفیرشان می کردند برای سخن گفتن در باب اثبات وجود خدا و خصوصیات روح استفاده کنند نه از وحی و متون اصلی دین !
ممکن است کسی ایراد کند که مخاطب قرآن و وحی آمده و نازل شده برای مردم آن یعنی مردم شبه جزیزه ی عربستان که تقریبا همگی نه فقط عوام که بی سواد بوده اند چگونه استدلال های منطقی و فلسفی که بعدها دینداران مسلمان مطرح کرده اند بیاید در حالی که طبعا نمی توانند متوجه شوند و درک کنند ؟ اتفاقا این استدلال صحیح است و سخن ما منتقدان این رویکرد و ادعای تمدن سازی و ایجاد علوم توسط دین و وحی همین است اما مسئله اینجاست که حتی در این حد که گفته شود و از مخاطب بی سواد خواسته شود که حداقل سواد خواندن و نوشتن یاد گرفته و بر اهمیت سواد آموزی تاکید کند ؛ حتی در همین حد هم در این وحی که آقایان مدعی جاودانگی مطلق و فرازمانی و فرامکانی بودن تمام آیات آن برای همه ی زمان ها و مکان ها هستند نیامده است !!!
حال سوالی که مطرح می شود با توجه به چنین معرفت بخشی ساده و ابتدایی و محدود مقوله ی وحی چگونه عده ای مثل آیت الله باقری ادعا می کنند که در هیچ مقوله و موضوعی نباید به تجارب و عقل مستقل از وحی رجوع کنیم ؟
آن هم که وقتی بخشی از مقولات دینی مثل روح و وجود خدا بر مبنای همین عقل تا حدی مستقل از وحی دینداران و فیلسوفان مسلمان و از فلسفه ای بشری که خاستگاهش غرب و یونان بوده است اثبات و کمک گرفته شده نه متون و منابع اصلی دین مثل وحی و یا حتی حدیث !
وقتی بیسوادی متوهم متوجه نیست که فلسفه نخوانده و فرق فهم معیوب خودش از مطالب روزنامه و موبایل در مورد فلسفه غرب را با preliminaries ترم یک متوجه نیست.
خانم طناز یا آقای امیر یا جناب بابک ،
ایده فلسفی شما در مواجهه با مدرنیته چیست ؟
مدرنیته ستیزی و یا نقدِ مدرنیته ؟
لطفا[ ایده فلسفی] خودتان را مطرح بفرمایید تا متوهمین را از توهم خارج و به واقعیت بکشانید .
در پاراگراف آخر در باب عقلانیت مستقل انتقادی نوشته بودم که بر خلاف دوران پیشامدرن تک منبعی مبتنی بر یک منبع یعنی دین و معرفت دینی است که اشتباه ویرایشی بود و در ذیل تصحیح می کنم .
تصحیح شده ی پاراگراف آخر این است که این عقلانیت مستقل انتقادی بر خلاف عقلانیت خود بنیاد مدرنیته ، وحی و دین را به عنوان منابع معرفتی در کنار سایر منابع می پذیرد اما نگاه انتقادی و اصلاحی به آموزه ها و گزاره های آن دارد و خودش را محدود و اسیر به پارادیم های فقط دینی نمی کند و لذا بر خلاف دوران پیشامدرن و عالم سنت مبتنی بر یک منبع و تک منبعی یعنی فقط دین و معرفت دینی هم نیست و به سایر منابع معرفتی یعنی علوم تجربی طبیعی و انسانی جدید و فلسفه های جدید اعتنا و تکیه دارد و مورد استفاده قرار می دهد هرچند معرفت دینی را هم به کل نفی نکرده و کنار نمی گذارد و با دیدگاهی انتقادی و اصلاحی نه مبتنی بر تعبد صرف از آن استفاده و بهره می برد و در نتیجه معارف دینی جدید و کلام و الهیات جدید را با این رویکرد انتقادی و توجه به علوم تجربی و انسانی و فلسفه های جدید می تواند شکل داده و یا مورد اعتنا قرار می دهد .
این رویکرد در نتیجه می تواند دین و معرفت دینی را منطقی تر و قوی تر و قدرتمندتر در مواجهه با دین ستیزان و آتئیست ها و جریانات الحادی که برای دین و معرفت دینی اصولا ارزشی قائل نیستند و همین طور چالش هایی که دین و الهیات و کلام قدیمی و سنتی در عصر جدید با آن مواجه هستند در دوران مدرن کند .
Foreign Affairs
Russia’s problems with the West date to the very beginning of the post–Cold War era. When the Soviet Union fell in 1991, pro-Western reformers introduced disruptive changes designed to rapidly liberalize the economy. But rather than producing widespread growth, the 1990s turned into a painful decade for much of society as Russia’s real per capita GDP fell by 42 percent from 1990 to 1998. The population’s poverty rate jumped to a record 35 percent. Mortality rates climbed and life expectancy fell. Russians became deeply nostalgic for the Soviet Union and resentful of the United States. Many spread conspiracy theories that the West had plotted to break the Soviet Union apart and that after its collapse, it was withholding needed economic aid and otherwise taking advantage of Russia’s weakness. Eventually, they threw their support behind Putin, who promised to restore stability and sought to resurrect Moscow’s power.
Iran’s problems with the West also have a long history. The United States supported a coup d’état in 1953 that overthrew Iran’s elected prime minister and empowered the country’s Western-friendly monarch, Shah Mohammad Reza Pahlavi. The shah launched an economic modernization drive called the White Revolution in the early 1960s, promising that it would deliver Iranians strong growth and industrial development. But many of the benefits accrued to the upper and middle classes. Millions of poorer, rural Iranians saw their safety nets collapse. The country as a whole was disoriented, which helped prompt the 1979 revolution and bring Iran’s Islamist regime to power.
Both Iran and Russia, then, share an obvious, deep-seated distrust of the Western order (and of Western-backed reforms).
فارن افرز به کودتا و فقیر سازی ایرانیان توسط طرح مدرنیزاسیون آمریکایی در ایران و صدمات اقتصادی در اثر افرادی ظاهر بین و کم سواد مانند یلتسین پس از پروستراکای گورباچف اشاره دارد.
اکنون پس از میلیون ها کشتار، اسقاط صد دموکراسی( حاکمیت استبدا تحت نقاب فریب بی سوادان مصرف زده و طرفدار تقلید دیگران) گروه مالک ثروت و فن آوری باری دیگر با تکیه بر lethargy فکری
و مصرف زدگی قشر عادت کرده به تقلید و سرکوب کشور خود با self-deception
پیشرفت فن آورانه و pseudo-knowledge
(ساینس)
strategem فریب دیگری برای
قشر فراری از کار، تلاش و مقابله با مستبدین زرنگ در دست داد و آن welferism
یا دولت رفاه است. مضحک است که هر کشوری که تقلید و مصرف زدگی و فرهنگ فساد، سکس، بادی بیلدینگ و حماقت masses
را متوجه شده و می خواهد سمت دانش(نه ساینس حاوی مؤلفه های نژآدی) برود را به سبب دشواری و مشکلات که یک ملت باید تحمل کند و تنبلی و مصرف زدگی را کنار بگذارد و دروغ اندیشه دانشگاهی را شناخته وخود و اندیشه خود را اسیر rubrics
و ساختار سلطه زده رساله های معیوب دکتری تقلید و تحقیر نکند را با انگ ضدیت با ساینس و تکنولوژی و فساد و سوء مدیریت پیش مردم تخریب شخصیتی کرده و به او یک بوئينگ می دهند که ساعتی در فرودگاه مهرآبادنشسته و پرواز می کند و می رود! واقعا که اگر این نمایش دوستی و فریب نیست پس چیست؟ یعنی حتی فردی پیشکار فریب قشر بی تحصیلاتی مانند محمد آزادی طلب هم متوجه چیزی به این وضوح نمی شوند؟یعنی یک طرفه بودن و تهی از فکر بودن پیروی مطلق از text book
را نمی بینند؟یعنی سرکوب سؤالات واقعی را تحت نام سؤالات چالش برانگیز و خودنمایی و یا خارج از discipline
دانشگاهی غربی حس نمی کنند؟ یعنی deport
شدن اساتید دارای نظر ناسازگار با world order
حقنه شده توسط استبداد تحمیلی نشنیده اند؟ یعنی له کردن جنبش وال استریت و اعتراض به کاپیتالیسم و لیبرالیسم شعاری و کنترل افکار عمومی با ابزار ارتباطات و اینترنت و قاون حذف محتوای غیر سازگار با new world order
را نشنیده اند؟
فریب و استبدا sweet sixties
ودوران ادعای توجه به رأی مردم تمام شد. از سنت قدیمی مدرنیته متحجرانه دفاع نکنید چون
u r betting on the wrong horse!
متاسفانه سخنان ایشان ناشی از عدمِ شناختِ غرب و بسترهای مدرنیته است .
جناب باقری می فرمایند:( انقلاب اسلامی در مقابل این جریان، باید مدرنیته را از اساس نفی کند چراکه مدرنیته، دینی نیست)
ایشان دقت نمی کنند که مدرنیته یک فرایندِ تاریخی است و یک نقطه مکانی و زمانی نیست .
خودِ آقای میرباقری در درونِ مدرنیته قرار گرفته و حالا به نفی مدرنیته پرداخته !
این خودش یک پارادوکس هست .
ایشان برای نقدِ مدرنتیه باید به یک شناخت برسند مانند متفکرانی ( هایدگر و هانا آرنت و مکتب) که ابتدا به معرفت رسیدند و سپس نقد کردند .
در عصر روشنگری ، متفکرانِ عصر روشنگری به نقد دین و رویکردهای دینی پرداختند و هر شخصی که به نقدِ رویکردها بپردازد لزوما دین ستیز نیست و نخواهد بود .
دین ستیز ، شخصی است که به طور کل دین را نفی و انکار می کند.
آقای میرباقری هنوز وجه تمایز “نقدِ مدرنیته” و “ضد مدرنیته” را نمی داند .
کماکان که بسیاری از حوزویان هم نمی دانند .
آفتاب آمد دلیل آفتاب. داعش با لباس مدرن و برای تشکیل حاکمیت اکثریت مردم در سوریهای دموکراتیک دست دیکتاتور سوریه را از قدرت کوتاه کرد.
بله، دموکراسی، حاکمیت اکثریت، ایالات متحده داعش، اتحادیه اروپ-داعش
دیگر جوان اندیشمند ایرانی چه نشانهای برای توخالی و بلکه معکوس بودن ادعاهای افراد نهادها و مجموعه های قدرت سیاسی، رسانه ای اقتصادی جهانی می خواهد مشاهده کند تا متوجه میلیتاریستی و سرکوبگر بودن ادعاهای افراد لبخند بر لب بشود.
سوریه دموکراتیک ؟!
سوریه چه زمانی دموکراتیک بوده ؟
ابتدا بایستی معنای دموکراتیک را فهم کنید.
همان جوانِ اندیشمند ایرانی به زعم شما در یک حکومتِ شبه توتالیتر جز سرکوب و ارعاب چه چیزی را مشاهده می کند ؟
اتفاقا همین رسانه یکی از ابزارهای حکومتهای توتالیتر و شبه توتالیتر هست .
اخبار بخوانید و ادعای سرکرده داعش کت و شلواری هوادار دموکراسی در سوریه،😳. گروهی که با اسد جنگید اما حملات اسراییل را کاری ندارد.
هیچ کاری که غرب بکند اشکال ندارد. این یعنی فاشیسم. همان معنای واقعی دموکراسی
گروه تحریرالشام هم ، آش دهن سوزی نیست .
فقط لباسهای خودشان را تغییر دادند و نوع پیرایشِ صورت خودشان را .
اگر کمی و فقط کمی مردمِ سوریه به آگاهی برسند، می دانند که خودشان باید سرنوشتِ کشور و عرصه سیاسی کشورشان را به دست بگیرند .
تحریرالشام یک گروه تندرو و رادیکالی است که فعلا پوسته خارجی خودش را کمی تغییر داده برای فریبِ اذهانِ توده مردم .
حالا در مورد اسرائیل و اینکه چرا تحریر الشام فعلا به اسرائیل کاری ندارد ؟
تحریر الشام یک ویرانه از بشار اسد تحویل گرفته ، چگونه می تواند با این ویرانه به اسرائیلی که حمایتِ نظامی آمریکا را هم دارد ، حمله کند ؟
لطفا در عرصه واقعیت گام بردارید و از تخیلات خارج شوید..
معنای دموکراتیک را کودکان غزه با مرگ پدر، مادر، و تمام خانواده خود با خون، بمباران با بمبهای چند تنی، پاک سازی نسلی از طریق گرسنگی دادن یک ملت بخصوص طفلان شیرخوار کاملا درک کرده اند. این قشر ناآگاه و تماشاگر فیلم و موبایل خون هستند که ماهیت سرکوبگر دموکراسی را درک نمیکنند
کودکانِ غزه هم ، اسیرِ سیاست گذاری های اشتباه و نادرستِ به اصطلاح بزرگانِ خودش هستند .
قشر محروم دارای رؤیاهای هالیوودی ناشناس با سرکوب فکر، وجدان و انسانیت در غرب، ناآشنا با زندگی ماشینی رؤیاپردازی میکند و تصور میکند در دنیا هم هر کس تصور ایرانی وی را از یک دموکراسی نداشت، یک حزب الهی است و یا دیوی که موبایل برای ترساندن وی از ایرانیان دیگر ساخته.
کدام رویای هالیوودی؟!
شما ادعای ذهن خوانی هم دارید ؟
جالبه با ابزار مدرنیته به جنگ با مدرنیته می پردازید!
با ابزار رسانه به جنگ با رسانه ها می پردازید !
کاری که حکومتهای توتالیتر انجام می دهند .
لطفا کمی از فضای ایدئولوژی زده بیرون روید و در فضای اندیشه فلسفه سیاسی، گام بردارید تا معنای دموکراسی و دموکراتیک را دریابید .
مدرنیته ستیزی و بی توجهی آیت الله میرباقری در به پایان رسیدن عالم پیشامدرن و سنتی و شکل گیری عالمیت جدید مدرن
آیت الله میرباقری و سایر دینداران سنت گرا و ضد تجدد مثل سید حسین نصر اصلا توجه ندارند که با ظهور مدرنیته و گسترش آن در جهان بشریت وارد تاریخ و حتی عالمیت جدیدی به شدت متفاوت از عالمیت سابق خود یعنی دوران پیشامدرن و عوالم سنتی پیش از خود شده است و این عالمیت جدید علی رغم همه نواقص و کاستی ها و ایرادات و فجایعی که بار آورده خود یک افق و امکانات جدید تاریخی برای بشر در همه ی عرصه ها گشوده است .
البته برخی مثل دکتر عبدالکریمی معتقد هستند که عالم مدرن هم در حال پیوستن و تبدیل شدن به عالم کهن بوده و در حال به پایان رسیدن است و ما وارد عصر و عالم پسامدرن هستیم که مختصات و ویژگی های آن با عالم مدرن هم متفاوت است . هرچند که عده ی بسیاری مخالف این باور بوده و معتقد هستند که عصر پسامدرن چیزی جدا از عالم مدرن نبوده بلکه ادامه ی آن با شکل جدید و ویژگی های دیگری و متفاوت از قبل و مدرنیته سابق و متقدم است .
بدین گونه که پست مدرنیته یا مدرنیته ی متاخر ادامه روند مدرنیته به شکل دیگری با ویژگی هایی جدید مثل نسبی گرایی ، پایان کلان روایت ، پایان قطعیت ، پایان اروپا محوری ، بومی گرایی و اینها است که مدرنیته با این شکل جدید اتفاقا بیشتر و بهتر و با مقاومت کمتری روند جهانی شدن و عالم گستری خود را طی می کند .
لذا با توجه به این توضیحات نمی توان مدرنیته را کنار گذاشت و به دوران عالم سنت و پیشامدرن بازگشت و چنین طلب و نوستالژی داشتنی محال و غیرممکن است . انکار و نفی مدرنیته به طور مطلق و بازگشت تمام به سنت و عالم سنت و پیشامدرن و رجوع به عقلانیت تاریخی آن دوره و تجارب آن زمان و پیاده کردن مطلق و یا حتی بیشتر آن تجارب و علم و معارف و اندیشه ها و سنت های دوران گذشته آن طور که تجددستیزانی مثل نصر و آیت الله میرباقری گمان کرده و در پی آن هستند در دوران کنونی و عصر و عالم جدید و سر و سامان دادن زندگی و معیشت بشر و دینداران با آن غیر ممکن و محال بوده و عملی نیست .
این رویکرد مثل نشستن بر سر شاخه و بریدن بن است . چگونه می توان وقتی ما در عالمی جدید و تقریبا به کل متفاوت از گذشته چشم باز کرده ایم آن را به کل نادیده گرفته و بخواهیم تمام به گذشته رجوع کنیم ؟
این که مدرنیته توانسته عالمیت جدیدی و تاریخی جدید برای بشر رقم زده و بشر را وارد آن کرده است یک واقعیت موجود است ، لذا حتی اگر نخواهیم آن را به طور مطلق پذیرفته و تسلیم آن شده نهایتا می توان نگاه انتقادی و اصلاحی به آن داشته باشیم چنان چه برخی از متفکران غربی مثل نیچه و به خصوص پست مدرن نسبت به این زیست جهان و عالمیت شکل گرفته ی آن و مدرنیته گرفته بودند داشته باشیم اما این که به کل بتوانیم آن را انکار و نفی کرده و از آن خارج شویم نه فقط غیر ممکن که چیزی جز خیال و اوهام نیست .
مدرنیته که عالمیت جدیدی برای بشر به ارمغان آورده و رقم زده است مثل هوا همه جا و تاریخ جدید بشر و زیست جهان او را فراگرفته است تا آنجا که حتی عده ای از مخالفان این تمدن و مدرنیته مثل سید احمد فردید نیز به آن اعتراف کرده اند که همان طور قبلا نوشتم تاریخ بشر در یک تقسیم بندی کلی به لحاظ زیست جهان و عالمیت تاریخی به دو دوران پیشامدرن و مدرن تقسیم می شود .
حتی خود این پرسش که ” سنت چیست ” ؟ پرسشی مدرن است .برای تمدن های بیرون از فضای مدرن اساسا مفهوم ” تاریخ ” معنایی ندارد . نمی توان جایی بیرون از مدرنیته ایستاد و مسئله ی سنت را مطرح کرد . پس همین که پای مقوله ای تحت عنوان ” سنت ” در مقابل ” مدرنیته ” به میان می آید از قبل وارد فضای مدرن شده ایم . حتی بنیادگرایی هم در واکنش به مدرنیته شکل گرفته است .
پس جایی بیرون از مدرنیته وجود ندارد و با توجه به این واقعیت است که اندیشه ی امثال سید حسین نصر و میرباقری که بر مبنای غرب ستیزی و مدرنیته ستیزی مطلق شکل گرفته راه به جایی نمی تواند ببرد و پیاده کردن آنها محال و غیرمنطقی و غیرممکن و سودایی خام و متوهمانه ای است که ناشی از عدم درک این واقعیت یعنی پایان عالم پیشامدرن و شکل گیری عالمیتی متفاوت از آن و عصر جدیدی که زیست جهان جدید بشر در درون و بر مبنای این عالم جدید و مدرن شکل گرفته است می باشد .
درست مثل این می ماند که کسی بخواهد خانه ی خود را عینا از جای خود جدا کرده و ببرد در جای دیگری بگذارد . این امر غیرممکن است . شما نهایتا می توانید خانه را بازسازی یا حتی خراب کنید اما جا به جا و منتقل نمی توانید کنید .
به این واقعیت در باب عالم مدرن که جهانی شده و تاریخ و زیست جهان نه فقط غرب که همه ی جهان و بشریت را پوشانده و جزئی از خود کرده عده ای از مخالفان رادیکال و تندرو غرب و مدرنیته مثل فردید و نصیری اعتراف کرده اند و پذیرفته اند که بعدا من مطالب آنها را در این باب می آورم .
مدرنیته ستیزی و غرب ستیزی و تناقض با قبول و اعتقاد به نظام جمهوری اسلامی به عنوان یک حکومت مدرن دینی !
همان طور که نوشتم انکار و نفی عالم مدرن و بازگشت به دوران و عالم گذشته ی پیشامدرن و سنتی نه فقط غیر معقول و غیرمنطقی که محال و تا حد زیادی غیر ممکن است .
اما غرب ستیزی و مدرنیته سازی و ناب گرایی طیف ایشان که قائل به اختلاف مبنایی تمدن و تفکر اسلام با غرب و مدرنیته و تمدن برآمده از آن هست و به یک ناب گرایی و خلوص می انجامد نه فقط در مقوله ی علوم انسانی اسلامی که با اعتقاد و باور به جمهوری اسلامی هم در تناقض و تضاد است .
انقلاب اسلامی ایران که میشل فوکو از فیلسوفان پیشگام پست مدرنیسم فرانسوی آن را یک انقلاب پست مدرن نامیده بود و به آن دل بسته بود به حاکمیت یک نظام و حکومت دینی اما دارای ساختارهای مدرن انجامید . نظامی که اگر چه با نظام های متعارف و مدرن لیبرال دموکراسی یا کمونیست غرب و جهان متفاوت بود و برخلاف آنها که لائیک بوده و قوانین بشری را بر احکام و قوانین دینی مقدم می دانست این نظام سیاسی آمد تا دوباره دین را به عرصه ی حکومت و سیاست بیاورد و مقدم بدارد .
اما این نظام سیاسی علی رغم متفاوت بودنش و دینی بودن آن یک نظام با ساختارهای مدرن و جدید برآمده از عالم جدید مدرن که در حال وارد شدن به عصر پست مدرن می شد بود .
تفکیک قوا بین سه نهاد قضاییه ، مقننه و مجریه ، وجود پارلمان ، رئیس جمهوری که با رای ملت انتخاب می شود و جزئیات این قوا و نهادها مثل آیین دادرسی مدنی و قضایی ، بانک ، بیمه و بخش بزرگی از این اجزا و عناصر درون این نظام حاصل و برآمده از مدرنیته و عالمیت جدید آن هستند و ربطی به عالم سابق و پیشامدرن نداشته و از دل سنت و جهان بینی دینی هم بیرون نیامده اند و ریشه ای هم در این سنت دینی و پیشامدرنی نداشته اند .
جمهوری اسلامی نه فقط ساختارش و بخش زیادی از اجزا و عناصر تشکیل دهنده ی آن مدرن بوده که حتی در نهایت مجبور شده سکولاریزم و یا بهتر بگوییم لائیتیسه را به گونه ای نسبی با توجیه شرعی ! قبول کند که در کامنت دیگری توضیح می دهم .
در یکی از مباحثات و مناظراتی هم که یکی از اساتید غرب گرای لیبرال با حجت الاسلام خسروپناه از طرفداران علوم انسانی اسلامی که قبل تر در باب اعتقاد ایشان به رویکرد غرب گزینی توضیح دادم در صدا و سیما برگزار شد ؛ در جایی از برنامه ، استاد غرب گرا با لحنی طلبکارانه از حجت الاسلام خسروپناه می پرسد شما که غرب را انکار می کنید و قبول ندارید عینکتان از کجا آمده است ؟! مگر غیر از غرب ! شما تفکیک قوا را از کجا گرفتید ؟ از قال الباقر و قال الصادق گرفتید یا همین فلسفه ی غرب ؟!
که بعد از صحبت های این استاد لیبرال و غرب گرا بود که حجت الاسلام خسروپناه اعلام کرد که ما غرب را به طور کامل انکار نمی کنیم و رویکرد خودش که همان رویکرد غرب گزینی بود را شرح داد .
اما رویکرد به شدت غرب ستیزانه و ضد تجدد و ضد التقاط امثال آیت الله میرباقری به آنجا می رسد که بر مبنای این رویکرد خود نظام جمهوری اسلامی به عنوان یک حکومت دینی مدرن و التقاطی قائل به ایجاد علوم انسانی اسلامی و تمدن نوین اسلامی را هم باید نفی کرد !
زیرا که این نظام سیاسی جدید و متفاوت از نظام های سیاسی لائیک کمونیستی و یا لیبرال دموکراسی غرب یک حاکمیت دینی مدرن و التقاطی از سنت و مدرنیته است که اگر چه تقدم و ارجحیت را در درجه اول به قوانین برگرفته از احکام دینی و سنت های دینی می دهد اما حتی لائیتیسه و ارجحیت قوانین بشری را بر شرع در مواردی و به گونه ای نسبی پذیرفته و قبول کرده است .