خلاصه کتاب تاملات سیاسی علامه طباطبایی

خلاصه کتاب تاملات سیاسی علامه طباطبایی

خلاصه کتاب تاملات سیاسی علامه طباطبایی

علی بهاری، پاییز ۱۴۰۳

اندیشه سیاسی مرحوم علامه طباطبایی (سید محمدحسین طباطبایی) در سال‌های اخیر محل بحث و پرسش و جنجال بوده است. برخی پژوهشگران چون دکتر محسن کدیور مدعی شده‌اند که اندیشه سیاسی ایشان با گفتمان رسمی جمهوری اسلامی متفاوت است و در برخی دیگر در نقطه مقابل کوشیده‌اند سازگاری میان این دو ایجاد کنند.

آیت الله محمد سروش محلاتی از استادان خارج فقه حوزه علمیه قم است و سال‌هاست کرسی رسمی تدریس دارد. از ایشان تاکنون آثار متعددی به چاپ رسیده است که عمده آنها در حوزه فقه سیاسی‌اند. کتاب «تاملات سیاسی علامه طباطبایی» از مکتوبات حوزه اندیشه سیاسی این فقیه معاصر است که کوشیده روشنایی به برخی ابهامات درباره اندیشه سیاسی مرحوم طباطبایی بتاباند.  انتشارات میراث اهل قلم نخستین بار این کتاب را در سال 1396 روانه بازار کرده است. متن زیر، خلاصه‌ای گزارش‌گونه از این کتاب است.

 

فصل اول: فلسفه حکومت

علامه فلسفه حکومت را چنین ارزیابی می‌کند: چون در جامعه نیازها و منافع گوناگونی هست و اشخاص دنبال منافع و نیازهای خود می‌روند بنابراین به یک قوه قاهره نیازمندیم که جلوی سودجویی و تعدی به حقوق دیگران را بگیرد. به این منظور بشر ابتدا به سوی حکومت مطلقه رفت و بعد سراغ حکومت مشروطه را گرفت و در نهایت سر از جمهوری درآورد که کم‌دردسرترین نوع حکومت است. علامه به اصالت فرد معتقد است  ومی‌گوید اگر انسان به زندگی اجتماعی تن می‌دهد به خاطر به دست آوردن منافع فردی و حفظ خود از آسیب‌هاست.

علامه کارکرد حکومت را در دو چیز جستجو می‌کند: جلوگیری از ظلم و هماهنگ کردن گرایش‌های گوناگون جامعه برای توسعه و ترقی.

مرحوم طباطبایی نقش شریعت در حکومت را به شیوه‌ای فلسفی تقریر می‌کند. ایشان می‌گوید چون انسان‌ها ذاتا به دنبال استخدام یکدیگر و بهره‌کشی هستند به قانونی احتیاج دارند که جلوی آنها را بگیرد. از سویی ویژگی هدایتگری خداوند موجب می‌شود بشر را در این مسئله به حال خود رها نکند؛ پس با فطرت و وحی آنها را هدایت می‌کند. [بخشی از این قانون را خداوند در فطرت آنها نهاده است ولی چون کافی نیست باید به وسیله شریعت تکمیل شود.] لذا شریعت در فرآیند تقنین در حکومت کاربرد دارد  ولی اجرا به دست مردم است.

البته ایشان وجود برنامه سیاسی در دین را به این معنی نمی‌داند که همه امور باید در شریعت مشخص باشد بلکه معتقد است فقط بخش‌های ضروری و دائمی در دین آمده و باقی امور که تابع شرایط خاص زمانی و مکانی است به عقل مردم واگذار شده است.

علامه طباطبایی تفسیر اولی الامر به فقها را بی‌دلیل و خلاف عقل می‌داند و معتقد است تخصص فقهی ربطی به حکمرانی ندارد.

فصل دوم: ارزش عدالت

سید محمدحسین طباطبایی با تکیه بر دو مقدمه، فلسفه و ارزش عدالت را تبیین می‌کند. او می‌گوید انسان ذاتا دنبال استخدام بقیه است و می‌خواهد سود به چنگ آورد و از طرفی برای آن که سود حداکثری به دست بیاورد ناچار است به سود دیگران هم توجه کند. البته شهید مطهری با نظریه استخدام مخالف است و در جاهای مختلفی هم مخالفت خود را ابراز کرده است. او می‌گوید باید میان سودجویی و عشق تفاوت گذاشت. گاهی انسان به چیزی و کسی عشق می‌ورزد و لذا دنبال آن می‌رود و حتی حاضر است جان و زندگی خود را فدای آن کس یا چیز کند. لذا فروکاستن کنش‌های بشر به سودجویی و عدم توجه به دیگر ابعاد روانی و فطری او خطاست. مطهری اصل استخدام را عبارت دیگری برای اصل تنازع بقا می‌داند و آن را مردود می‌شمارد. در واقع نظریه عدالت علامه طباطبایی به نظریه راسل شبیه است و شاید همین حساسیت مطهری را برانگیخته بود. سروش محلاتی در پایان این فصل نظریه عدالت علامه را شگفت‌انگیز و متفاوت با مبانی اعتقادی و اخلاقی ایشان می‌داند و از همین روز سخن برخی اساتید چون دکتر داوری اردکانی را می‌آورد که نظریه عدالت علامه را به گونه‌ای دیگر تقریر کرده‌اند تا از قبح آن بکاهند اگر چه محلاتی با این تقریرها مخالف است و آن را خلاف تصریحات طباطبایی می‌پندارد.

فصل سوم: نگاه متفاوت علامه به رابطه فقه و اخلاق

بررسی آثار علامه نشان می‌دهد که ایشان دو نوع نگاه متفاوت به اخلاق دارند. در نگاه اول می‌گویند توحید همان طهارت کبری است که منجر به زلالی عمل و اخلاق و عقیده می‌شود. در واقع همه چیز به اصل توحید و کارکرد اخلاقی آن بازمی‌گردد.

در نگاه دوم علامه معتقد است اخلاق و فقه متمم و مکمل یکدیگرند. هیچ کدام بدون دیگری کامل نیست و انسان را به سرنوشت نیک نمی‌رساند. (بر خلاف دیدگاه اول ایشان که اخلاق را مقدم بر فقه می‌دانست.) ایشان آیه‌ای از قرآن را مثال می‌آورد که می‌فرماید:  طلاق، (طلاقی که رجوع و بازگشت دارد،) دو مرتبه است؛ (و در هر مرتبه،) باید به طور شایسته همسر خود را نگاهداری کند (و آشتی نماید)، یا با نیکی او را رها سازد (و از او جدا شود). و برای شما حلال نیست که چیزی از آنچه به آنها داده‌اید، پس بگیرید؛ مگر اینکه دو همسر، بترسند که حدود الهی را برپا ندارند. اگر بترسید که حدود الهی را رعایت نکنند، مانعی برای آنها نیست که زن، فدیه و عوضی بپردازد (و طلاق بگیرد). اینها حدود و مرزهای الهی است؛ از آن، تجاوز نکنید! و هر کس از آن تجاوز کند، ستمگر است. (بقره؛ 229) سپس علامه به برخی مفسران که میان فقه و اخلاق تفکیک کرده‌اند انتقاد می‌کند و می‌گوید چرا در این آیه معتقد شده‌اید که بخش حکم طلاق، فقهی و لازم الاجراست و بخش بعدی اخلاقی و مستحب است؟ قرآن یک جا آورده است. یا هر دو لازم الاجراست و یا هر دو جنبه اخلاقی دارد. سپس ایشان عبارت تلک حدود الله را که در پایان آیه آمده است شاهدی بر لازم الاجرا بودن این دستور و تفکیک‌ناپذیری فقه و اخلاق می‌داند. در نهایت ایشان معتقد است تفکیک میان فقه و اخلاق و اعتقاد به بسندگی فقه برای آن که جامعه را اسلامی بدانیم از مصیبت‌های جامعه اسلامی ماست.

 

فصل چهارم: قلمروی دین

علامه طباطبایی بر خلاف برخی مفسران که از آیاتی چون «تبیانا لکل شئ» و «ما فرطنا فی الکتاب من شئ» برداشت کرده‌اند که قرآن در همه امور نظر داده است معتقد است که عبارت من شئ عبارتی است که در هر بستر متناسب با همان بستر تفسیر می‌شود. مثلا اگر پزشک داروسازِ یک داروخانه بگوید ما همه چیز داریم به این معنی است که همه انواع و اقسام دارو در داروخانه ما موجود است نه این که همه چیز به معنای دقیق لفظی را داشته باشند. از این رو وقتی قرآن از عبارات این چنینی استفاده می‌کند منظورش این است که هر چیزی که برای هدایت لازم است در قرآن وجود دارد.

فصل پنجم: استبداد دینی از نگاه علامه طباطبایی

علامه طباطبایی جزء معدود دانشمندان اسلامی‌ای است که بحث استبداد دینی را مطرح کرده است. به نظر نگارنده این به خاطر آن است که علامه شاگرد مرحوم نایینی است؛ یعنی همان عالم تاثیرگذاری که نخستین بار بحث استبداد دینی را در کتاب تنبیه المله و تنزینه الامه بیان کرد. البته یک تفاوت میان علامه و نایینی وجود دارد و آن این که نایینی استبداد دینی را این گونه تفسیر می‌کند که یک حکومت استبدادی وجود دارد و نهاد دین هم از آن حمایت می‌کند. یعنی نهاد قدرت و نهاد دین از یکدیگر تفکیک شده‌اند و نهاد دین از نهاد قدرت تنها حمایت می‌کند ولی با آن یکپارچه و متحد نیست ولی علامه طباطبایی استبداد دینی را در فرض اتحاد حاکمیت دینی و استبداد مطرح می‌کند.

نکته دیگر این است که علامه طباطبایی چون مفسر قرآن است با مسئله استبداد دینی درگیر است. زیرا در برخی آیات قرآن اشاراتی و لو غیر مستقیم به این موضوع شده است؛ مثلا آن جایی که قرآن از عالمان مسیحی یا یهودی انتقاد می‌کند که اینها دین را ابزار دنیاطلبی قرار دادند و مردم زمانشان هم متاسفانه سکوت و اطاعت کردند.

نکته بعدی این است که میان استبداد دینی و استبدد غیر دینی تفاوت وجود دارد. به تعبیر مرحوم نایینی استبداد غیر دینی فقط استیلا بر فیزیک انسان‌هاست که با داغ و درفش و توپ و تفنگ انجام می‌شود ولی استبداد دینی بر روح و روان انسان‌ها اثر می‌گذارد و تفکر صحیح آنها را به بند می‌کشد و با استفاده از ظرفیت دین در توجیه جنایت و تصویب کار شر، قدرت تشخیص مردم را از کار می‌اندازد.

علامه ریشه استبداد دینی در مسیحیت را اندیشه حلول می‌داند. به این معنی که اول گفتند خداوند در حضرت عیسی حلول کرده است و بعد کم‌کم این حلول را به کلیسا و عالمان دین کشاندند و مدعی شدند هر چه می‌گویند خواست خدا و حرف خدا و از این روی، مقدس و سوال‌ناپذیر است و باید با هر کس که بخواهد مقابلش بایستد برخورد کرد. ایشان در ادامه می‌گوید متاسفانه این فرهنگ مقدس‌پنداری در میان ما مسلمانان هم شایع شده است؛ آفتی که باید با آن مقابله کرد.

علامه به جای استفاده از واژه حکومت دینی یا حکومت اکثریت از واژه حکومت انسانی استفاده می‌کند و معتقد است اگر قرار باشد حکومت اکثریت نتیجه‌اش این باشد که نصف به علاوه یک انسان‌ها حق خود را بگیرند و نصف دیگر مورد ظلم واقع شوند، این پذیرفتنی نیست. حکومت اکثریت هم باید حقوق اقلیت را رعایت کند.    

 

فصل ششم: مواجهه علامه طباطبایی با استبداد

در این فصل چندان نکته جدیدی نیست. سروش محلاتی متن مصاحبه‌اش با یکی از مطبوعات را آورده است. فقط یک مسئله خودنمایی می‌کند که ارزش پرداختن دارد. خبرنگار می‌پرسد چرا علامه طباطبایی حکومت دینی را لزوما حکومت غیراستبدادی می‌داند؟ سروش در جواب می‌گوید زیرا علامه در آیه‌ای از سوره توبه که همه مومنان را اولیای یکدیگر می‌داند اولیا را به معنای سرپرست می‌گیرد و معتقد است در جامعه اسلامی حدی از ولایت برای همه افراد نسبت به دیگران وجود دارد. بنابراین جامعه اسلامی جامعه‌ای است که در آن مومنان مدیریت می‌کنند نه آن که مدیریت می‌شوند.

فصل هفتم: حکومت و اجرای شریعت

علامه طباطبایی ذیل آیه و ما علی الرسول الا البلاغ المبین می‌گوید پیامبر تنها وظیفه ابلاغ و رساندن پیام دین را دارد و حق ندارد مردم را مضطر و مجبور کند که پیام دین را بپذیرند.

علامه درباره ضرورت‌های عقلی و غیر ضرورت‌های عقلی توضیح جالبی دارد. ایشان می‌گوید برخی امور از ضرورت‌های عقلی است و در اینجا اجبار نکردن معنی ندارد. مثلا برخورد با قانون‌شکنان، تبهکاران و برهم‌زنندگان امنیت. ولی بعضی امور از ضرورت‌های عقلی نیستند مثل اجرای شریعت در جامعه. درباره دسته دوم نمی‌شود فشار آورد و اجبار کرد.

فصل هشتم: آزاداندیشی علامه طباطبایی

حواشی علامه به اسفار نشان می‌دهد که ایشان نه فقط یک استاد فلسفه بلکه یک فیلسوفِ صاحب‌نظر بودند که آزاداندیشانه دیدگاه‌های خود را مطرح می‌کردند. افزون بر این، ایشان در امور اعتقادی و تفسیری و تاریخی، خبر واحد را حجت نمی‌داند. از این روی در تفسیر المیزان با نگاه بازتری به تفسیر آیات قرآن پرداخته‌اند.

علامه جزء معدود افرادی است که آزادی را بر امنیت مقدم می‌کند. معمولا علمای شیعه در مواجهه با ظلم می‌گویند اگر قیام منجر به از دست رفتن امنیت می‌شود نباید قیام کرد. ولی علامه پیه ناامنی را به تنش می‌مالد و آزادی را بر امنیت مقدم می‌کند. ماجرا  از این قرار است که حضرت رسول در پاسخ به سوال اصحاب مبنی بر این که مقابل حاکم ظالم قیام کنیم یا نه می‌فرماید: «علیهم ما حملوا و علیکم ما حملتم». (ترجمه‌اش تقریبا این می‌شود که گناه آنها بر دوش آنها و گناه شما بر دوش شماست؛ گویا از این حدیث برمی‌آید که مقابل حاکم مستبد قیام نکنید) علامه این را نمی‌پذیرد و می‌گوید اسلام اجازه نمی‌دهد مردم ظلم استبداد را تحمل کنند و اتفاقا ادامه استبداد خطرش از جنگ داخلی و فتنه بیشتر است.

تحلیل سروش محلاتی این است که چون علامه شاگرد مرحوم نایینی است از اندیشه آزادی‌خواهانه او تاثیر پذیرفته است. بنا بر ادعای سروش محلاتی، نایینی کسی است که بحث تقسیم احکام به ثابت و متغیر را مطرح کرده و معتقد شده است که حکومت اسلامی می‌تواند بنا به مصالحی، احکام متغیری را جعل کند. نایینی از همین طریق راه را برای تایید نهادهای جدید باز می‌کند.

علامه اندیشه نایینی را چند قدم جلو می‌آورد و می‌گوید: دین یک امر ثابت نیست و این طور نیست که دین دارای احکام ثابت و غیر ثابت باشد. دین تنها احکام ثابت الاهی دارد و غیر ثابت‌ها اساسا دین نیست. بلکه احکام موقتی بوده که به اقتضای شرایط جعل و وضع شده است.

روش فقهی علامه طباطبایی با فقها متفاوت است. اگر چه اثر فقهی مستقلی از ایشان باقی نمانده ولی گاهی که وارد فقه می‌شود نشان می‌دهد با بقیه متفاوت است. ایشان پایه‌های بحث را روی عقل و قرآن استوار می‌کند و بعد به روایات مراجعه می‌کند. در زمینه یافتن علت حکم هم از قاطبه فقها جسورتر است. مثلا در بحث آیات ارث ایشان سعی می‌کند علت تفاوت احکام ارث زن و مرد را تبیین و مستدل کند.

فصل نهم: نظریه تفکیک وحی و رای

علامه طباطبایی میان وحی و رای تفکیک می‌کند. ایشان معتقد است پیامبر اکرم سه شان داشته است: هدایت مردم به راه راست، مدیریت و رهبری جامعه، قضاوت و رفع خصومت‌ها. علامه تنها اولی را وحی می‌داند و دومی و سومی را رای رسول می‌نامد. بنابراین آرای پیامبر اساسا جزء دین نیست بلکه به اقتضای شرایط زمانی و مکانی خاصی که در آن قرار داشته است مطرح شده است. همان گونه که گذشت علامه دین را فقط امور و احکام ثابت الاهی می‌داند.

درباره عصمت نبی علامه معتقد است که عصمت سه ساحت دارد: دریافت دین، ابلاغ دین و عمل طبق آموزه‌های دینی. بر اساس دیدگاه علامه، پیامبر در هر سه ساحت عصمت دارد ولی در امور دیگر – مثل بسیاری از امور شخصی که ربطی به دین ندارند و یا امور حکومتی که پیامبر بخواهد رای خود را مطرح کند – پیامبر لزوما معصوم نیست.

فصل دهم: میراث علامه برای امروز ما

این فصل عملا حرف جدیدی ندارد و بیان دوباره همان حرف‌های فصول پیشین است.

فصل یازدهم: علامه و نظریه تقدم تربیت بر سیاست

علامه، تربیت را بر سیاست مقدم می‌داند و حتی در تحلیل حوادث صدر اسلام و انحرافات خلفا هم همین روش را در پیش می‌گیرد. ایشان می‌گوید «تربیت متوقف شد و قهقهری برگشت.» ایشان حتی حضور سیزده ساله پیامبر در مکه و بعد رفتن به مدینه و تشکیل حکومت را از این باب تحلیل می‌کند که باید مسلمانان در طول آن سیزده سال تربیت می‌شدند تا بعد در مدینه حکومت تشکیل دهند. علامه، تربیت‌یافتگی مسلمانان را در این حد می‌داند وقتی کسی گناه خاصی می‌کرد خود خدمت پیامبر می‌آمد تا حد رویش اجرا شود. از این روی تا جامعه تربیت نشود تشکیل حکومت فایده‌ای نخواهد داشت. وقتی هم که حکومت تشکیل شد نه دموکراسی کارآمد است و نه فردسالاری. بلکه حکومت انسانیت باید پر شود و افراد خود حقوق یکدیگر را حفظ کنند.

7 نظر برای “خلاصه کتاب تاملات سیاسی علامه طباطبایی

  1. 🔹آیت الله حائری شیرازی🔹

    🔸دینِ تمامیت‌خواه یا دینِ حداقلی؟ مردم، عاشق چه نوع دینی می‌شوند؟!🔸

    ▫️شما ببینید، با وجود اینکه اروپایی‌ها خیلی تلاش می‌کنند که کسی به داعش ملحق نشود، اما پنجاه هزار جوان به این‌ها ملحق شده‌اند!! می‌دانید چرا؟ چون مسیحیّت، دین را برای این گذاشته است که فقط روز یکشنبه توی کلیسا حضور داشته باشی؛ اما مردم، دین را برای #مصرف_کردن نمی‌خواهند، بلکه می‌خواهند #خودشان برای دین #مصرف_شوند!

    ▫️امام خمینی (ره) از وقتی مردم را برای دین مصرف کرد، جهانی شد و #جذّابیت پیدا کرد. دین برای این است که ما قربانش شویم نه اینکه دین قربانی ما شود. علتش هم این است که انسان احساس می‌کند اگر قربانی دین نشود تلف شده است؛ این بدن و عمر من، یک کوپن است؛ اگر در راه خدا کشته شدم، این کوپن را مصرف کرده‌ام؛ امّا اگر در بستر مُردم، این کوپن سوخته و از بین رفته است.

    ▫️آنچه علی (علیه‌السلام) می‌فرماید #زبان_حال_هر_انسانی است!! «…لَألفُ ضَربَةٍ بالسَّيفِ أهوَنُ عَلَيَّ مِن مِيتَةٍ عَلَى الفِراشِ في غَيرِ طاعَةِ اللّه…». هزار ضربت شمشير بر من آسانتر است از جان دادن در بستر.
    این مختص آن حضرت نیست؛ این زبان فطرت و زبان عقل است، منتها ایشان در فطرت‌گرایی مقدّم بر دیگران است.

    ▫️شما وقتی باب #جهاد را گشودید، دین اقامه و ماندگار می‌شود: «و الجهادَ عزّاً للاسلام». عزّت خیلی مهم است. اگر شما بتوانید عزت را برای دین بیاورید، خیلی از مسائلتان حل می‌شود؛ عزّت دینی، عزّت الهی، عزّت پایدار، عزّت اخروی، این عزّت‌ها را زنده کنید.

    ▫️مردم بخاطر نقل و نبات سراغ دین نمی‌آیند؛ بلکه می‌خواهند خودشان برای دین مصرف شوند. اگر فکر می‌کنید با #مشکل_شدن_دین، مردم آن را رها می‌کنند و با راحت شدنش اقبالشان بیشتر می‌شود، اشتباه می‌کنید؛ شما در ماه رمضان علاوه بر نماز، از مردم روزه هم می‌خواهید، حالا اقبال مردم به نماز در ماه رمضان بیشتر است یا در غیر ماه رمضان؟ ببینید مردم در شب‌های احیاء و ایام اعتکاف، چه اقبالی دارند؟! چون علاوه بر معمول، چیزهای دیگری هم از آن‌ها خواسته می‌شود. مردم را مثل حوض ندانیم که اگر از آن برداشتیم آبش کم می‌شود؛ مردم را چاه بدانیم که وقتی آبِ مانده را برداری، به جایش آب تازه می‌آید؛ شما هرچه از مردم بردارید، میزان سخاوت مردم بیشتر می‌شود، حتی حاضر می‌شوند در راه دین، جانشان را هم بدهند!

    ▫️ هر روحانی که توانست از مردم #اموال_بیشتری برای مصرف در راه دین بگیرد، مردم بیشتر #احترامش کردند!! اما کسی که این کار را نکرد، نتوانست هیچ واجبی از جمله امر به معروف و نهی از منکر را اقامه کند.

    @haerishirazi

    1. The distinction betwixt the western selfish world destroying weltanshauung and the Islamic rejuvinating breath.

      غرب نابود می‌کند و این افراد در فرهنگ شما احیاءگر و دوستی ایجاد می‌کنند. دموکراسی اسرائيل bunker buster بمب سنگر شکن چند تنی بر سر نوزاد می‌اندازد و ملای ایرانی در کشور شما علیه تجاوز روسیه فرمان احیاء دفاع از میهن ایرانی می‌دهد. تمامی غرب روزی anti-renaisance و Ressurection ‌

      pre-modern thought‌را با تمام وجود در آغوش خواهند گرفت. دموکراسی و لیبرالیسم بمب بر سر masses می ریزد و شرق آگاهی و معرفت و بازگشت به درون self-awareness می‌دهد.
      صدانت می‌تواند به جای ارتجاع و Conceptulization ‌مفاهیم demode‌متعلق به sweet sixties به آینده و احیای شرق و نابودی دوباره Hellenism پس از بازگشت اروپا به یونان و روم باستان بپردازد.
      اگر غیر بدیع بودن مطالب افراد مشهور برای شما روشن شده، به آینده clash of civilizations ‌هم می‌توان نظر انداخت. آن چه که در جنبش والستریت خود را کمی به شماایرانیان نشان داد اما با توسط رسانه و دانشگاه supress شد.

  2. اگه امکان داره اینگونه مطالب رابصورتpdfدر آورید که مااینها را داشته باشیم

  3. ریشه مشکلات از اعتقاد به معصوم بودن اولی الامر همچون رسول الله در فهم کتاب و سنت است…علامه نیز همین اعتقاد را دارد…

    حال آنکه با رعایت اتصال اجزاء آیه تا پایان آن ، معلوم میشود اولی الامر که سهل است خود رسول الله نیز باید منتظر حکم خدا باشند چنانکه در ابتدا اطاعت الله جدا از اطاعت رسول الله بیان میشود و در انتها الله و الرسول با هم مرجع تنازع معرفی میشود…و این با نزول تدریجی رسالات الله هماهنگ است…

    الرسول در ابتدای آیه با الرسول در بعد از تنازع فرق دارد و آن وحی و رسالت جدید است…برای همین دو اطاعت ذکر شده است…

    اطاعت از الله با اطاعت در بقیه آیه ، تاویل میشود ، بهترین تاویل ، که استثنائات را هم میپوشاند…

    سوره مجادله و بی نظری یا دادن نظر شخصی از جانب رسول الله موجب شکایت بانوی مورد اشاره به خداوند ، شاهد بر این موضوع است…

    این الگو ادامه پیدا میکند تا رحلت رسول الله و کامل شدن قرآن…بعد از رحلت رسول الله ، قرآن کامل و متصل مرجع رفع تنازعات میشود…هر تجربه عقلی و نقلی (روایت) در نهایت باید با اتصال قول الهی سنجیده شود…

    1. لطفا تبیین بفرمایید و توضیح دهید. sinlessness در نظر من بیسواد در مورد فرهنگ دین داران یک pivotal concept است.

      1. معصومیت یک فرد یعنی دریافت و درک صحیح منظور و پیام خدا و عمل و اجرای بدون نقص آن توسط آن فرد…این نظریه در تشیع وجود دارد و اساسی است…
        در این مذهب علاوه بر شخص رسول الله ، افرادی با عنوان “اولوا الامر” نیز همین مشخصات را دارند و ما بعد از رحلت رسول الله نیز باید از اولی الامر تبعیت کنیم بعد از رحلت ایشان احادیث آنها مرجع درک صحیح امر الهی هستند…
        افرادی که روایات آنها را میدانند بعنوان فقیه ، در جایگاه آنها قرار میگیرند و اطاعت مطلق از آنها لازم است…

        آیه ذیل ، معروف به آیه اطاعت ، را از جمله مبانی اصلی نظریه خود اعلام میکنند :

        يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا ﴿۵۹﴾ النساء

        ایشان در قسمت اول آیه متوقف میشوند و نتیجه مورد نظرشان را اعلام میکنند :

        يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ

        یعنی اتصال را قطع میکنند و آنرا مستقل از قسمت بعد از تنازع میدانند…در همین محل اطاعت از اولی الامر را مانند اطاعت از الله و اطاعت از رسول الله بطور مطلق نتیجه میگیرند…

        اعتقاد دارند که اولی الامر (بعد از رحلت رسول الله) هم مانند رسول الله در درک پیام خدا بدون نقص عمل میکنند…حتی مفسری از ایشان اعتقاد دارد اولی الامر بعد از تنازع نیز وجود داشته است ولی مغرضان آنرا از متن قرآن انداخته اند!!!…

        حال آنکه چون آیه دو تا اطیعوا و دو تا الرسول دارد ، و ما باید اتصال را تا انتهای آیه رعایت کنیم ، باید چنین بخوانیم :

        يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ

        وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ

        ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا

        یعنی آیه اطاعت از الله را تاویل میکند…میگوید که اطاعت از الله چگونه است…آنچه بعد از اطاعت دوم ذکر شده تاویل اطاعت اول است…

        چون قرآن تدریجا نازل میشده است ، دو تا الرسول آمده ، قبل از تنازع و بعد از تنازع ، تفاوت در وحی جدید است که تنازع را حل میکند…
        و اولی الامر نیز مانند رسول الله حکم تنازع را نمی داند و باید منتظر و تسلیم وحی باشند…

        …بعد از رحلت رسول الله وقتی قرآن کامل نازل شد همه تمام دستورات الهی را در اختیار دارند و تنازع را باید با قرآن کامل بین خود حل کنند و راه آن نیز رعایت اتصال قول الهی است…
        البته معلمین قرآن با افراد تازه مسلمان شده فرق دارند ولی این نباید مانع رشد و اعتراض و مخالفت دیگران گردد و معلمین قرآن باید دیگران را با رعایت اتصال در قرآن مجاب کنند و الا باید جای خود را به معلمین برتر بدهند…تنازع همیشه امکان دارد و حرام و غیر قانونی نیست…

        مثلا مقدار و موارد زکات اعلامی توسط اولی الامر چندین صد سال قبل میتواند با مقدار و موارد زکات امروز فرق داشته باشد و مایه اختلاف شود…صاحب نظران با رعایت اتصال قول الهی جهت یابی زکات در قرآن را باید مرور مجدد نموده و با مشورت اجتماعی ، مقدار و موارد جدید را تعیین نمایند… وجود انتخابات و احزاب و گروه های مختلف راه عملیاتی کردن این شوراهاست…

        سایت : میزان در میزان

  4. در تکمیل عرایض قبلی باید عرض شود که در سوره النساء قیام بالقسط موج میزند :

    يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا ﴿۱۳۵﴾ النساء

    همه باید از حکم خدا و نه مرجعی دیگر تبعیت کنند ، همه در برابر حکم خدا یکسان هستند…حتی رسول الله و اولی الامر(عالمان و امیران و فرماندهان)…سوره با اقدام به قسط برای یتیمان شروع میشود…قسط بین مستضعفین و توانمندان و اغنیاء ، حتی بین مسلمین و آنهایی که با مسلمین در جنگ و جدال نیستند…

    يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ كَذَلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا ﴿۹۴﴾ النساء

    در سوره ممتحنه :

    لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ ﴿۸﴾

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *