یک. مقدمه و مدل تحلیل
فرض این نوشته بر «مسیر متعارف توسعۀ یک جامعه» قرار گرفته است. مدل ساده ای از این مسیر در چهار دوره قابل توصیف است(Persson,2000&Tabellini):
دورۀ نخست(رشد[i]): برنامه های رشد اقتصادی در جهان توسعه نیافته معمولاً به دست دولت و تحت نظر آن کلید می خورد. نخبگان جدید تحصیلکرده نیز نوعا مجبورمی شوند از طریق دولت این برنامه ها را پیش ببرند.
دورۀ دوم( رونق و مطالبات): در اثنای رشد اقتصادی، شهرنشینی و تحصیلات افزایش می یابد. طبقات متوسط جدید به وجود می آید. رونق نسبی فرهنگی واجتماعی فراهم به هم می رسد. درنتیجه جامعۀ سیاسی و مدنی جان می گیرد و مطالبات سیاسی از دولت موضوعیت پیدا می کند.
دورۀ سوم( اختلافات و سپس دوگزینۀ قابل تصور): در این گونه جوامع که فرهنگ وساختارهای مدرن، هنوز تثبیت نشده اند، دولت میل به اقتداردارد. بنابراین دربرابر مطالبات سیاسی معمولا مقاومت می کند. خود مطالبات سیاسی نیز غالباً طبیعت تندی دارند. این سبب رویارویی میان دولت و مخالفانش می شود. در اینجا ممکن است دوگزینه پیش بیاید؛ 1. دولت به اقتدارگرایی قابل انعطافی رضا بدهد و در میان مخالفان نیز ابتکار عمل عمدتا به دست گروه هایی بیفتد که اهل چانه زنی ومصالحه هستند. 2.دولت از خود زورگویی و تصلب نشان بدهد و سیاست حذف و سرکوب در پیش بگیرد. مخالفان نیز سماجت وتندی بکنند وسطح مطالبات را تاحد براندازی افزایش بدهند. ادامه مطلب “چرا انقلاب شد؟ ؛ تاریخی برای اندیشیدن”