حقیقتی که زندگی را از گرما بیندازد، چه لطفی دارد؟ حقیقتی که به کار زندگی نیاید، از تبار مرگ است. مثل مرگ، تلخ و مثل مرگ، شایستهی گریز.
اما اگر بپذیریم که حقیقت، تنها تا آنجا که در خدمت زندگی است و به بهروزی آدمی یاری میکند، ارزشمند است، آیا چراغ سبز و جواز عام به انواع خرافات ندادهایم؟
به نظرم میرسد مبارزه باخرافاتی که به فردِ معتقد و یا دیگران آسیبی نمیزنند، هیچ ضرورتی ندارد. کیست که زندگیاش مبتنی بر فقراتی از باورهای ناموجه و بیدلیل نباشد؟ چرا باید نگران باورهای بیدلیل ولی کارامدی بود که در خدمت تسکین زندگی فرد هستند؟ البته مشروط بر آن که دستمایهای برای آسیبزدن به دیگری قرار نگیرند و یا به شکل تحکمآمیزی در مناسبات اجتماعی تحمیل نشوند. ادامه مطلب “حقیقت نزدیک به زندگی”