مقاله‌ی “افسردگی ، یک کلمه و چند معنا” از دكتر محمد‌رضا سرگلزایی

مقاله‌ی "افسردگی، یک کلمه و چند معنا" از دكتر محمد‌رضا سرگلزایی

كلمه افسردگی آنقدر به كار برده شده است كه به نظر موضوع ساده ای می رسد اما ماجرای بیماری كه با شكایت از افسردگی یا با علائم افسردگی به پزشك مراجعه می كند ، ماجرای پیچیده ای است. آماری از انگلستان نشان می دهد كه تنها 30% از بیمارانی كه دچار افسردگی می شوند به مراكز پزشكی مراجعه می كنند و تنها 30% كسانی كه به مراكز پزشكی مراجعه می كنند تشخیص صحیح دریافت می كنند و تنها 30% كسانی كه تشخیص افسردگی دریافت می كنند درمان صحیحی را از پزشكان دریافت می كنند! ادامه مطلب “مقاله‌ی “افسردگی ، یک کلمه و چند معنا” از دكتر محمد‌رضا سرگلزایی”

روش شناسی در علوم سیاسی ، گفتگو با مصطفی ملکیان

روش شناسی در علوم سیاسی ، گفتگو با مصطفی ملکیان

با تشکر از این که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، به عنوان مقدمه، این سؤال را مطرح می کنیم که اصولا تفاوت «رهیافت » و«رویکرد» چیست؟ و آیا Attitude امری شخصی و Approach امری غیرشخصی است؟ ادامه مطلب “روش شناسی در علوم سیاسی ، گفتگو با مصطفی ملکیان”

جستاری در باب اضطراب وجودی

جستاری در باب اضطراب وجودی

مطالعات روان شناسانه و عصب شناسانه از سه «زندان» برای ما آدمیان حکایت می‌کنند. زندان اول، زندان «تعصبات پنهان» ماست و اینکه زیست ما آدمیان مطابق با برخی باورهای ناخودآگاه ماست. این باورهای ناخودآگاه رفته رفته بدل به تعصباتی (مثل نژادپرستی) می‌شود که حتی با خطا دانستن آنها به سادگی از وجود آدمی رخ بر نمی‌بندد.
زندان دوم، زندان «عواطف» است. در تقابل دانستن عقل (دلیل) و عاطفه خطاست. مطالعات عصب شناسانه نشان می‌دهد که دو وضعیت عقلانی و عاطفی ما چنان به هم گره خورده‌اند که ما حتی بدون عواطف و احساسات نمی‌توانیم عقلانیت خودمان را به کار گیریم. ما در زندان عواطف زندگی می‌کنیم و مفر و مخلصی وجود ندارد. با این حال، همین عواطف بسیاری از داوری های ما را گل‌آلود می کند و باید محدود و اصلاح شود. عواطف همچنین به ما کمک می کند که در انتخاب و تصمیم گیری های روزمره سریع تر عمل کنیم. اگر وجود ما عقلانیت محض بود بسیاری از هزینه-فایده های ما شاید تا ابد به طول می‌انجامید!
زندان آخر «بدنمندی» ماست. ذهن و ذهنیت ما آدمیان را نمی توان جدا از بدن و جسم آدمیان دانست. ما آدمیان اگر بدن و جسم دیگری داشتیم، ذهن و ذهنیت دیگری می داشتیم. ذهن بدنمند ما باورهای ما نسبت به دنیای پیرامون را محدود می‌کند. راست دست ها لزوما مثل چپ دست ها نمی اندیشند. گویی ما در ابدان خودمان نیز اسیر شده ایم.
شناخت این سه زندان مقدمه شناخت احوال اگزیستانسیال ماست. ما تا ندانیم با چه روان، مغز و ذهنی زندگی می کنیم، نمی توانیم بفهمیم بسیاری از اضطراب ها، دلهره ها، ترس ها و اعوجاجات روانی ما از کجا آمده است. ادامه مطلب “جستاری در باب اضطراب وجودی”

تاثیر کار بر حیات اجتماعی

تاثیر کار بر حیات اجتماعی

 فَكَذَّبَ وَ عَصى‌ ، ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعى‌

پس تکذیب کرد و عصیان کرد

 سپس پشت کرد و به سعی و کوشش برخاست

(قرآن ،79: 22-21)

چکیده:

طرح مسئله: انسانِ امروز بیش‌ از پیش در پی کسبِ منافع‌شخصی خویش است، به گونه‌ای که همبستگی در حیاتِ جمعی، با تهدید مواجه شده است. شخصی‌تر شدن زندگی، نمی‌تواند خود به خود و بدون علت به وجود آمده باشد. زیرا می‌دانیم انسان طبعا موجودی اجتماعی است و زندگی‌های اولیه به صورت جمعی و قبیله‌ای بوده است. یکی از علت‌های آن می‌تواند مورد توجه قرارگرفتن مفاهیمی چون فردیت و حقوق فردی در عصر مدرن باشد. اما به نظر نمی‌رسد تنها عاملِ فلسفیِ به وجود آوردنده‌ی فردیت بتواند به بازتولید فکرِ فردیت منجر شود. آن‌چیزی که هر روز در دل خود فردیت را بازتولید می‌کند تجسم فردیت در مفهوم کار کردن است.  امروزه اکثر انسان‌ها به کار کردن مشغول‌اند ، فعالیتی که برای ادامه‌ی حیات نوع انسان ضروری است. کار کردن از این جهت که بخش بزرگی از زمان و توان ما را در زندگی معطوف به خود می‌کند، می‌تواند بخشی از ذهنیت ما را در مواجه با معنایِ زندگی شکل دهد. حال اگر کار کردن در اقتصادسیاسی کلاسیک در تجسم بخشیدن به فردیت، پیگیری نفع‌شخصی تعریف شود، بعد از حدود دو قرن از این تعریف مسلط از کار، پیامدهای اجتماعی آن باید بررسی شود. ادامه مطلب “تاثیر کار بر حیات اجتماعی”

گر تو قرآن بدین نمط خوانی… (2)

نگاهی به آثار عبدالحسین خسروپناه در فلسفه‌ی دین و کلام جدید

گر تو قرآن بدین نمط خوانی… (2)

نگاهی به آثار عبدالحسین خسروپناه در فلسفه‌ی دین و کلام جدید

امیرحسین خداپرست[1]

توضیح: این بخش دوم مقاله‌ای است که صدانت بخش نخست آن را در روز 16 فروردین‌ماه منتشر کرد. مطابق توضیحی که در ابتدای آن بخش آمد، قسمتی از این مقاله پیش‌تر با عنوان «”انتحال” را بود آیا که عیاری گیرند؟» در روز سه‌شنبه 8 اسفند 1396 منتشر شده است. با توجه به فاصله‌ای که بین انتشار آن یادداشت و انتشار متن کامل مقاله افتاد و پاسخ‌هایی که به آن داده شد، در اینجا برخی عبارات حذف‌شده و پاسخ اشکال‌های مدافعان آقای خسروپناه نیز در متن و دو پانوشت بلند آمده است. پایان‌بخش مقاله ضمیمه‌ای با عنوان «مطلعی از حکایتی دیگر» است.

  ادامه مطلب “گر تو قرآن بدین نمط خوانی… (2)”

مهرورزی به خویش

مهرورزی به خویش

 برخی می پرسند اگر انسان به بی نیازی برسد، آیا برای پیشرفت، تلاشی خواهد کرد؟ اگر آدمی تعلق و خواهشگری را وابنهد و به وارستگی و بی خواستگی روی کند، آیا انگیزه های او برای حرکت و تلاش، خاموش نخواهد شد؟ آیا زندگی معنویت گرا و سراسر عشق، مایه بازماندن از معیشت و کار و نیازهای مادی انسان نیست؟ آیا نباید میان زندگی عارفانه و عاشقانه با کار و درآمد و ساختن دنیای بیرون تعادلی برقرار کرد؟ پس جایگاه معیشت و مادیات کجاست؟ سوال دیگر این است که کسی که خود را چنان که هست، پذیرفته، و با خود در صلح و آشتی است، چه انگیزه ای برای رشد خصوصیات خود و پیشرفت توانایی های خویش خواهد داشت؟ ادامه مطلب “مهرورزی به خویش”

انتقام در تاریکی

انتقام در تاریکی

در تاریخ فلسفه کم نبوده اند اندیشمندانی که از نسبت میان وجوه مختلف حیات بشری و فلسفه سخن رانده اند. مثلا پرسش از مناسبات میان اقتصاد و فلسفه یا پرسش از رابطه قدرت سیاسی و فلسفه پرسش بی راهی نیست. این پرسش ها در ذات خود فلسفی هستند و تامل برانگیز. و اصولا اگر شان فیلسوف ایجاد تامل و برانگیختن عقلانیت انتقادی است بایسته است که آغوش اندیشه را به روی این پرسش ها بگشاییم. پرسش از سیاست در فلسفه امر مهجوری نیست. اما حاشا که فلسفه به خدمت سیاست ورزی و کینه توزی در آید. این مقدمه را در طلیعه سخن گفتم تا همین ابتدا معلوم کنم که فلسفه نه نسبتی با لمپنیزم و شارلاتانیسم عریان دارد و نه نسبتی با خشونت و نخوت مستکبران.  ماجرایی که این روزها بر جناب دکتر خسروپناه می رود نامش هر چه باشد نامش فلسفه نیست. ادامه مطلب “انتقام در تاریکی”

سه‌گانه بی‌اخلاقی در مصاف اندیشه‌ورزی

سه‌گانه بی‌اخلاقی در مصاف اندیشه‌ورزی نویسنده: مهدی عبدالهی

مهدی عبدالهی: صفحه 8 روزنامه شرق در روز شنبه 5 اسفند (ش3093) مزین به عنوان «اندیشه» بود، اما به‌واقع «آوردگاه بی‌اخلاقی در مصاف با اندیشه‌ورزی» بود. به اسم «اندیشه» سه‌گانه‌ای به خامه سه تن از اهالی فلسفه به زیور طبع آراسته شد: «سخن را چنين خوارمايه مدار» به قلم دکتر نصرالله موسویان، «تهمت فیلسوفی» به قلم جناب کسری پناهی و «ما و آسياب‌هاي بادي فلسفي» به دست دکتر امیر صائمی. سه‌گانه یادشده با استناد به برخی مواضع سه اثر از جناب استاد حجت الاسلام و المسلمین خسروپناه انتقادات علمی را با بی‌اخلاقی و بی‌ادبی درآمیخته، تا مرز سخره‌گری پیش رفتند.
روشن است که هیچ اندیشمند مسلمان و غیرمسلمانی بدون نقد نبوده است، اما مگر اخلاق نقد این نیست که نکات مثبت اندیشه‌ها را نیز برجسته کنیم؟! به‌راستی اگر با نگرش آزاداندیش و بدون هیجان آثار دکتر خسروپناه را بخوانیم، هیچ نقطه مثبت و برجسته‌ای در آن‌ها نمی‌یابیم؟! برخی از آنچه نویسندگان این متون به‌مثابه اشکالات بیّن علمی و فهم نادرست اصطلاحات و مسائل فلسفی زیر ذره‌بین خود نهاده‌اند، از سنخ اشتباهات نگارشی است که هر نویسنده‌ای در معرض آن قرار دارد، اما بی‌تردید کاوش در یک اثر علمی برای یافتن چنین نکاتی نه رسالت اهل فضل و دانش است و نه مجوّزی برای افسارگسیختگی قلم در وادی اتهام بستن به دیگران!
به‌زعم نگارنده این سطور، اندکی از انصاف و وجدان برای فهم تفاوت آشکار نقد علمی با درنوردیدن مرزهای اخلاق و ادب بسنده است. از سوی دیگر، واژگانی که در این سهگانه دامن اخلاق علمی را آلوده‌اند، آن چنان پرشمارند که هیچ نیاز به یادآوری و بازگویی ندارد، و زخم بی‌انصافی چنان بر پیکر این سه هویداست که چشم بینای هیچ منصفی نمی‌تواند آن را نبیند. از این رو، نگارنده این سطور سر آن ندارد که مواضع پرشمار بی‌اخلاقی نگاشته‌های یادشده را نشان دهد، بلکه قصد مناقشه‌ای علمی با نویسندگان محترم را دارد. غرض پرتو افکندن بر برخی ـتأکید می‌کنم تنها برخی‌ـ مدعیات علمی نویسندگان محترم است که به‌استناد آن‌ها جرأت جابه جایی مرزهای اخلاق به خود داده‌اند. ادامه مطلب “سه‌گانه بی‌اخلاقی در مصاف اندیشه‌ورزی”

در ستایش ناامیدی

در ستایش ناامیدی

«من از مردم ایران می‌ترسم»؛ این عنوان متن کوتاهی بود که در تلگرام چنان دست‌به‌دست شد که در ٢٤ ساعت از چندین و چندنفر دریافت کردم‌. محتوای متن ظاهرا منسوب به فردی تحصیل‌کرده بود. متن با جملاتی کوتاه، موقعیت‌هایی از عمل غیراخلاقی ایرانیان را تصویر می‌کرد: از گران‌فروشی نان در جریان محاصره شهرهای شمالی در برف سال گذشته تا گران‌فروشی کانکس پس از زلزله کرمانشاه؛ از افزایش قیمت تاکسی در جریان برف اخیر تا «دزدی وقیحانه» پول‌های یک نابینا در تهران. پس از بیان این چند مثال، نویسنده متن به قسمت مقایسه می‌رسد، مقایسه‌ای میان ایران و «دیگری فرنگی»: از انسانیت ژاپنی‌ها در جریان آسیب رآکتور فوکوشیما و فداکاری‌شان برای نجات دیگران تا جابه‌جایی رایگان نیویورکی‌ها توسط تاکسی‌ران‌های آمریکایی در روز حادثه ١١ سپتامبر. قسمت نهایی، نتیجه‌گیری پیش‌بینی‌شدنی و آشناست: ترس و شرمساری از خلق‌وخوی ایرانیان امروز.  کتاب «جامعه‌شناسی خودمانی» بیش از ٥٠ بار چاپ شده است. محتوای کتاب – که به‌هیچ‌وجه جامعه‌شناختی نیست! – نوعی ملامت‌نامه و شرم‌نویسی از خلق‌وخوهای ایرانیان است. نوعی خودمذمت‌نگاری. کلماتی که آیینه شرمساری نویسنده از ایرانیان امروز است. کتابی با عنوان «چقدر خوبیم ما» هم در مدتی کوتاه به چاپ‌های متعدد می‌رسد. محتوای این کتاب هم همین ابراز ملامت و ندامت از خلق‌وخوی ایرانیان است.  به دانشگاه و علوم ‌انسانی نگاه می‌کنم: انتشار کتاب‌ها و انجام تحقیقاتی که با رسمیت‌بخشیدن به نوعی نگاه خلق‌وخومحور، ذاتی فراتاریخی را برای ایرانیان تصویر می‌کنند. گویی «ما»ی ایرانی، دارای ویژگی‌هایی است که در طول تاریخ، پس از فرازوفرودهای فراوان، چنان در او تثبیت شده که چندان قابل تغییر نیست. این متون خودآگاه و ناخودآگاه، به بیان تصویری می‌پردازند که نیمه تاریکش، دیگر عملا نیمه نیست بلکه چیزی شبیه به تمام تصویر است. بیانی دانشگاهی‌تر از همان احساس شرمساری رایج اجتماعی. جامعه از دیدن این تصویر استقبال می‌کند. گویی از خودش نفرت دارد. از چیزی که هست، بیزار است. خودش را از خلال خواندن و نوشتن و ترویج این متن‌ها، آرام‌ می‌کند. نارضایتی‌اش را از خودش نشان می‌دهد. در دانشگاه و علوم ‌انسانی، ژانر «خلق‌وخومحور»، در حال تبدیل‌شدن به ژانری شناخته‌شده و رسمیت‌یافته است. در جامعه، کافی است گفت‌وگویتان را با این گزاره‌ها شروع کنید: «مملکت نیست که…»، «صاحاب نداره این وگرنه…»، «هیچ‌جای دنیا این‌طور نیست که…»، «ایرانی جماعت…»، «یک باجناقی دارم توی آمریکا زندگی می‌کنه و می‌گه…» و خواهید دید که چطور همگی به آنچه می‌گویید دل می‌دهند و تأییدش می‌کنند.  ادامه مطلب “در ستایش ناامیدی”

تحلیل شرایط این روزهای جامعه ایران در گفت‌وگوی «شهروند» با دکتر محسن گودرزی

تحلیل شرایط این روزهای جامعه ایران در گفت‌وگوی «شهروند» با دکتر محسن گودرزی

 محسن گودرزی ، پژوهشگر اجتماعی، به‌تازگی گزارشی را با عنوان «زوال همبستگی اجتماعی» براساس داده‌ها و شواهد آماری و پیمایشی تهیه کرده است. در این گزارش، فرآیندهایی که رابطه افراد، گروه‌ها و نهادها را سست می‌کند و به انفصال، جدایی و تشدید تضادها می‌انجامند، به منزله فرآیندهای گسیخته‌ساز بررسی شده‌اند. در سطح عوامل عینی گسیخته‌ساز به کوچک‌شدن کیک اقتصاد ایران، تشدید نابرابری‌ها، بیکاری و بی‌ثباتی شغلی، فساد و حاشیه‌نشینی شهری پرداخته شده است. در سطح عوامل نگرشی؛ روند تغییرات نگرشی، دگرگونی نهادهای اصلی و فراگیرشدن «احساس زوال اجتماعی» بررسی شده‌اند. از دید نویسنده گزارش، رشد فردگرایی و غلبه ارزش‌های مادی در نظام سلسله مراتب ارزشی همراه با ضعف نظام هنجاری به شکل‌گیری سوژه‌ای انجامیده است که لذت‌ها و منافع فردی خود را فارغ از محدودیت‌ها و کنترل‌های اجتماعی جست‌وجو می‌کند. این روند موجب شده سه نهاد اصلی خانواده، دین و سیاست نتوانند کارکردهای انسجام‌بخش خود را به‌درستی ایفا کنند. از طرف دیگر، «احساس زوال اجتماعی» بر ذهن جمعی غلبه یافته است. مردم خود را در جامعه‌ای می‌یابند که در سراشیبی قرار گرفته است. جامعه‌ای که فرصت‌های آن عادلانه توزیع نشده، بنیان‌های اخلاقی خود را بیش از پیش از دست می‌دهد، اعتماد اجتماعی در آن پایین است و آینده‌ای روشن پیش روی خود نمی‌بیند. این عوامل موجب رشد احساس بیگانگی با جامعه، احساس استیصال و بی‌پناهی شده است. گودرزی معتقد است جامعه ایران در برابر دو سرنوشت متفاوت قرار دارد. از یک سو، روندها و پدیده‌های گسیخته‌ساز، حیات کلی آن را تهدید می‌کنند و از سوی دیگر، اشکالی از همبستگی‌های جدید در میان اقشار مختلف و لایه‌های گوناگون جامعه درحال گسترش است. درباره آنچه در جامعه ایران جریان دارد با محسن گودرزی، پژوهشگر اجتماعی گفت‌وگویی صورت داده‌ایم. پیمایش ملی ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان، بررسی تحولات ساختاری بازار كار ایران، تحولات فرهنگی ایران در سه دهه ١٣٥٣-١٣٨٣ و ده‌ها نظرسنجی و پژوهش ازجمله کارهای گودرزی است. ادامه مطلب “تحلیل شرایط این روزهای جامعه ایران در گفت‌وگوی «شهروند» با دکتر محسن گودرزی”