
خطر بحران تغییرات آب و هوایی امروز به بحثی جدی در جامعه جهانی تبدیل شده است. به همین خاطر است که برای بحث در مورد ساز و کار مهار آن نشستها و همایشهای بینالمللی متعددی برگزار میشود اما ظاهرا تاکنون هنوز خروجی مشخصی از آنها استنباط نشده است. نوام چامسکی ، فیلسوف، زبانشناس و نظریهپرداز امریکایی در کتابی که به تازگی منتشر کرده به این مساله به عنوان اصلیترین بحران آینده بشر در کنار خطر سلاحهای هستهای پرداخته است.
استاد بازنشسته دپارتمان فلسفه و زبانشناسی موسسه تکنولوژی ماساچوست امریکا، در کتاب جدید خود با عنوان «چه کسی بر جهان حکومت میکند» با اشاره به عقیم بودن نشستها و همایشهای بینالمللی که در خصوص این بحران تاکنون برگزار شدهاند تصریح میکند یکی از اصلیترین موانع ثمر بخشی چنین همایشهایی سیاستمداران جمهوریخواه امریکایی هستند. او تاکید میکند که خطرات اقلیمی برای سیاستمداران جهانی مسالهای اصلی و مهم تلقی نمیشود.
برشی از این کتاب توسط وب سایت «ترجمان» با ترجمه سید علی نقوینسب ترجمه شده که در زیر میتوانید آن را بخوانید.
در ژانویه ۲۰۱۵، بولتن دانشمندان هستهای ساعت آخرالزمانِ (ساعت آخرالزمانی یک شبهساعت نمادین است که شمارش معکوس آخرین فاجعه جهانی ممکن را نشان میدهد. فجایعی نظیر تغییرات آبوهوایی یا جنگ هستهای. این شبهساعت نخستینبار در سال ۱۹۴۷ توسط اعضای بولتن دانشمندان هستهای برپا شد) مشهور خود را به سه دقیقه قبل از نیمهشب جلو برد و این یعنی ما هماکنون با چنان تهدیدی مواجهیم که در ٣٠ ساله اخیر بیسابقه است. بولتن برای این کار دو علت اصلی را نام برد که بقای بشر را تهدید میکند: سلاحهای هستهای و «تغییرات لجامگسیخته آبوهوایی.»
بولتن در بیانیه خود رهبران جهان را محکوم کرد که نتوانستهاند «به سرعت واکنش نشان داده یا دست به اقداماتی بزنند که برای محافظت از شهروندان در برابر فاجعه آینده ضروری است… اکنون تکتک افراد روی زمین در معرض خطر نابودیاند؛ چون رهبران جهان نتوانستهاند به مهمترین وظیفهشان – یعنی تضمین و مراقبت از سلامت و حیات تمدن انسانی- جامه عمل بپوشانند.» از همین رو، دلایل خوبی داریم تا توجهمان را معطوفِ دستهای آلودهای کنیم که ما را تا آستانه آخرالزمان پیش برده است.
بحران عمیقتر از آن است که فکر میکنیم
در پایان سال ۲۰۱۵ رهبران جهان در پاریس گرد هم آمدند تا درباره مشکل حاد «تغییرات لجامگسیخته آبوهوایی» به بحث بنشینند. هر روز که میگذشت، شاهد تازهای درباره شدت این بحران از راه میرسید. درست پیش از نشست پاریس، آزمایشگاه پیشرانش جت۳ ناسا نتایج یکی از تحقیقاتش را منتشر کرد. این نتایج برای دانشمندانی که درباره یخهای قطبی مطالعه میکنند، هم زنگ خطر بود و هم مایه شگفتی. بر اساس این تحقیق، «یخچال غولپیکر گرینلند موسوم به زکریا ایستروم که تا سال ۲۰۱۲ از منظر یخرفتشناسی۴ پایدار بود، اکنون ثبات خویش را از دست داده و وارد مرحله عقبنشینی فزاینده شده است» و این یعنی مرحلهای غیرمنتظره و سخت شوم. این یخچال «بدان میزان آب دارد که اگر تماما آب شود، بهتنهایی میتواند سطح آب دریاها را حدود ۱۸ اینچ (۴۶ سانتیمتر) بالا ببرد. این یخچال اکنون وارد مرحله فروپاشی شده و سالانه حدود پنجمیلیارد تن از حجمش را از دست میدهد. تمامی تکههای فروپاشیده این یخچال وارد اقیانوس آتلانتیک شمالی میشود.»
با اینحال کمتر کسی انتظار داشت که رهبران جهان «به سرعت واکنش نشان داده یا دست به اقداماتی بزنند که برای محافظت از شهروندان در برابر فاجعه آینده ضروری است.» حتی اگر معجزه شود و رهبران جهان چنین کنند، اقداماتشان ارزش چندانی نخواهد داشت؛ زیرا بحران بسیار عمیقتر از چیزی است که فکر میکنیم. وقتی که موافقتنامه پاریس منعقد شد، لوران فابیوس، وزیر امور خارجه فرانسه که میزبان نشست بود، اعلام کرد که این موافقتنامه «از نظر قانونی الزامآور است.» این گفته چهبسا امیدوارکننده به نظر برسد؛ اما موانعی نه چندان معدود وجود دارد که نیازمند توجه دقیق هستند.
حضور ایالات متحده در نشست پاریس مانع اجرایی شدن آن شد
شاید بتوان ادعا کرد که در میان انبوه خبرهایی که رسانههای جمعی درباره نشست پاریس منتشر میکردند، چند جمله زیر از همه مهمتر بودند. این جملات در انتهای تحلیلی در نیویورکتایمز از چشمها پنهان ماندند: « به طور سنتی، در چنین نشستهایی مذاکرهکنندگان درصدد انعقاد موافقتنامهای هستند که از نظر قانونی الزامآور باشد و این امر مستلزم آن است که کشورهای شرکتکننده در نشست موافقتنامه را امضا کنند تا توافق ضمانت اجرایی پیدا کند؛ اما بهعلت حضور ایالات متحده امکان رسیدن به چنین توافقی در نشست پاریس وجود ندارد؛ چون جمهوریخواهان دوسوم اکثریت سنا را در اختیار دارند و بهمحض رسیدن توافق به کپیتال هیل۵ با آن مخالفت میکنند. لذا برنامههای داوطلبانه جایگزین اهداف الزامی از بالا به پایین۶ شد. » اقدامات داوطلبانه هیچ معنایی ندارد، مگر شکست موافقتنامه.
سلاحهای هستهای و تغییرات آب و هوایی مهمترین تهدید بقای بشر
بیسابقهترین تهدیداتی که در ٣٠ساله اخیر بقای بشر را تهدید کرده است، سلاحهای هستهای و «تغییرات لجامگسیخته آبوهوایی» بوده است.دقیقتر، بهخاطر جمهوریخواهان که اکنون بدل به خطری جدی برای بقای بشریت شدهاند.
جمهوریخواهان علنا منکر علم تغییرات آب و هوایی هستند
در مقاله دیگری از تایمز درباره نشست پاریس، میتوان نتیجه این نشست را دید. نویسنده مقاله، پس از بهبه و چهچهکردن بسیار درباره نشست پاریس، مینویسد سیستمی که در نشست پاریس بر سر آن توافق رفت، «عمدتا مبتنی است بر دیدگاههای رهبران آینده جهان که قرار است مجری این سیاستها باشند.» در ایالات متحده، تمام جمهوریخواهانی که برای شرکت در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۱۶ نامزد شدهاند، علنا یا علم تغییرات آبوهوایی را منکر شدهاند یا آن را زیر سوال بردهاند و به سیاستهای اوباما در راستای مقابله با تغییرات آبوهوایی اعتراض کردهاند. در سنا، میچ مککانل، رهبر جمهوریخواهان، هدایت اعتراضات علیه اوباما در زمینه برنامه مقابله با تغییرات آبوهوایی را به دست دارد. او در این باره میگوید: « رفقای بینالمللی اوباما بهتر است بدانند که این توافق غیرعملی است چون مبتنی بر برنامهای درباره انرژی داخلی است که احتمالا غیرقانونی است و نهتنها نیمی از ایالتها خواهان ممنوعیت آن هستند، بلکه کنگره هم قبلا علیه آن رای داده است.»
قاعدهای که در کنترل راس نیست
در دوران نئولیبرالِ نسل گذشته، هر دو حزب به راست متمایل شدهاند. اکنون میتوان جریان اصلی حزب دموکرات را «جمهوریخواهان میانهرو» نامید. حزب جمهوریخواه نیز به منتهاالیه این طیف خزیده است و به چیزی بدل شده که محافظهکارانِ شناختهشدهای مانند تامس مان و نورمن اورنستاین آن را «شورش رادیکال» مینامند که در فرجام خود چیزی نیست مگر وداع با سیاستورزی پارلمانتاریستی متعارف. با برخاستن جمهوریخواهان از دنده راست، این حزب چنان خود را وقف زر و تزویر کرده است که سیاستهای فعلیاش نمیتواند برای رایدهندگان جذابیتی داشته باشد. برای علاج این مساله نیز به جستوجوی مبنای عوامپسند جدیدی افتاده است که حول محورهای دیگری شکل گرفته باشد: مسیحیان اوانجلیست که در انتظار رجعت مجدد عیسی هستند؛ بومیگروانی که میترسند «آنها» کشور ما را از چنگالمان بربایند؛ نژادپرستهای مرتجع؛ مصیبتزدگانی که نمیدانند علت واقعی بدبختیشان چیست و دیگرانی که در حلقه کمند عوامفریبان، صید لاغری بیش نیستند و بهآسانی بدل به شورشیانی رادیکال میشوند. در چند سال گذشته، هسته مرکزی جمهوریخواهان تصمیم گرفته بودند که بر سروصداهای اردوگاه خود سرپوش بگذارند اما این دیگر میسور نیست. در پایان سال ۲۰۱۵، هسته مرکزی حزب از ناتوانیشان در اداره اوضاع سخت وحشتزده و مستاصل شده بودند؛ حالا دیگر قاعده جمهوریخواهان در کنترل راس نیست.
تبری برخی مقامات و کاندیداهای ریاستجمهوری امریکا از نشست پاریس
مقامات و رقبایی که برای انتخابات دوره بعدی ریاستجمهوری از جانب جمهوریخواهان برگزیده شدهاند، آشکارا از نتایج به دستآمده در نشست پاریس تبری میجویند و حتی حاضر نیستند در مذاکرات مرتبط شرکت کنند. سه نامزد جمهوریخواهی که در زمان نشست پاریس پیشتاز بودند، یعنی دونالد ترامپ، تد کروز و بن کارسن، موضعی عمدتا اوانجلیستی اتخاذ کردهاند: بهفرض که گرمایش جهانی را بپذیریم؛ باز هم انسان هیچ نقشی در آن ندارد.
وعده اوباما مبنی بر حضور امریکا در صف مقدم نبرد علیه گرمایش زمین
باقی نامزدها اعتقاد داشتند که این مساله هیچ دخلی به دولت ندارد. اوباما در پاریس وعده میداد که ایالات متحده در صف مقدم نبرد علیه گرمایش جهانی خواهد بود. بلافاصله پس از این صحبتها کنگره که در اختیار جمهوریخواهان است، علیه برنامه اخیر او برای «آژانس حفاظت از محیطزیست» در راستای کاهش تاثیرات کربن رای داد. چنانکه رسانهها گزارش دادند؛ « این اقدام پیامی تحریککننده برای بیش از صد تن از رهبران جهان داشت: دولت امریکا نمیتواند از سیاستهای اوباما درباره تغییرات آبوهوایی صددرصد حمایت کند.»
البته این گفته نمیتواند تماما نشانگر ماهیت این اقدام کنگره باشد. در همین حین، لامار اسمیت، رییسجمهوریخواه کمیسیون علم، فضا و تکنولوژی، در گیرودار پیکار با آن دسته از دانشمندان دولت بود که به خود جرات داده بودند واقعیتها را بیان کنند.
پیام آشکار است: شهروندان امریکایی اکنون در خانهشان مسوولیتی سنگین بر دوش دارند.
مردم امریکا چه نظری در مورد تغییرات آب و هوایی دارند؟
بر اساس یکی دیگر از گزارشهای نیویورکتایمز: دوسوم از مردم امریکا حامی پیوستن ایالات متحده به معاهده الزامآور بینالمللی برای کاهش انتشار گازهای گلخانهای هستند.
برنامه «ضروریات بازدارندگی در دوران پس از جنگ سرد» حق حمله پیشدستانه هستهای را حتی در برابر کشورهای غیرهستهای، برای ایالات متحده محفوظ میداند.
از هر پنج امریکایی سه نفر معتقدند که مساله تغییرات آبوهوایی مهمتر از اقتصاد است اما این امر برای سیاستمداران اهمیتی ندارد. نظرات عموم مردم همواره نادیده گرفته میشود. این واقعیت بار دیگر پیامی قدرتمند به مردم امریکا میفرستد. این وظیفه آنهاست که فکری به حال این سیستم آشفته سیاسی کنند که در آن، رای و نظر مردم امری فرعی و تجملی محسوب میشود. تفاوت میان نظر عموم مردم با سیاستهای جاری، در این مورد به خصوص، لوازم و نتایج فوقالعاده مهمی برای سرنوشت جهان دارد.
البته نباید هیچ توهمی درباره «عصر طلایی» گذشته داشته باشیم. بااینحال، تحولاتی که بدانها اشاره کردیم، میتوانند تغییرات عمدهای را موجب شوند. نئولیبرالیسم، در نسل گذشته، با تخریب پایههای دموکراسیهای کارآمد، شورشی تمامعیار را علیه عموم مردم در سرتاسر جهان سامان داد. این امر صرفا در ایالات متحده اتفاق نیفتاده است؛ تاثیر نئولیبرالیسم در اروپا حتی وحشتناکتر بوده است.
تهدید فزاینده سلاحهای هسته ای
بگذارید برویم بهسراغ یکی دیگر از دلنگرانیهای قدیمی دانشمندان هستهای که ساعت آخرالزمان را ابداع کردند: سلاحهای هستهای؛ تهدید فزاینده سلاحهای هستهای تصمیم این دانشمندان برای جلوبردن دودقیقهای ساعت آخرالزمانی در ژانویه ۲۰۱۵ را توجیه میکند. آنچه از آن زمان رخ داده، آشکار ساخته که این خطر فزاینده نزدیکتر از چیزی است که تصور میکردیم. در نگاه من، این مساله به اندازه کافی توجهات را برنینگیخته است.
آخرین باری که ساعت آخرالزمانی به فاصله سه دقیقهای از نیمهشب رسید، سال ۱۹۸۳ و در زمان مانُورِ ایبل آرچر۸ در دوران ریاست جمهوری ریگان بود. این تحرکات نظامی علیه اتحاد جماهیر شوروی بدین منظور صورت میگرفت که سیستمهای دفاعی آنها را بیازماید. اسنادی که اخیرا از آرشیو روسیه منتشر شده است، نشان میدهد که روسها عمیقا نگران عملیات ناتو بوده و خود را آماده واکنش کرده بودند. این فقط یک معنا داشت: پایان.
امروزه ما درباره این تحریکات نظامی عجولانه و بیفکرانه که جهان را تا لبه نابودی پیش برده بود، اطلاعات بیشتری در دست داریم. ملوین گودمن، تحلیلگر نظامی و اطلاعاتی امریکا که در آن زمان رییس بخش امور شوروی و تحلیلگر ارشد سیا بود، درباره این مانور مینویسد: «علاوه بر بسیج نیروها طی مانور ایبل آرچر که زنگ خطر را برای کرملین به صدا درآورده بود، دولت ریگان به مقامات نظامی اجازه داده بود به اقدامات نظامی تعرضآمیز و نامتعارفی در امتداد مرزهای شوروی دست بزنند. این اقدامات در برخی موارد به درون مرزهای شوروی نیز کشیده شد. » ازجمله اقدامات خطرناک پنتاگون، میتوان به موارد زیر اشاره کرد: روانهکردن بمبافکنهای استراتژیک به قطب شمال برای آزمودن قدرت رادارهای شوروی، اقدامات نظامی جنگی در مرزهای دریایی شوروی، ورود ناوهای امریکایی به محدودههایی که تا پیش از آن بدانها وارد نشده بودند و نیز عملیات مخفی نظامی برای شبیهسازی حمله دریایی غافلگیرانه به اهدافی در خاک شوروی.
میدانیم که در آن روزهای هراسناک، جهان از فاجعه هستهای نجات پیدا کرد؛ آنهم با تصمیم افسر روسی، استانیسلاو پتروف که تصمیم گرفت گزارش سیستمهای اتوماتیک تشخیص راداری را درباره حمله موشکی به خاک شوروی، به مقامات بالاتر منتقل نکند. پتروف با این عمل خویش، در کنار فرمانده زیردریایی روسی واسیلی آرخیپوف قرار گرفت که در لحظات خطرزای بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲، اجازه شلیک اژدرهای اتمی روسیه را صادر نکرد؛ آنهم در هنگامی که زیردریاییاش در معرض حمله ناوشکنهای امریکاییای بود که کوبا را در قرنطینه دریایی قرار داده بودند. اخیرا نمونه دیگری ازایندست موارد فاش شده است که پرونده وحشتآفرین این گونه لحظات را قطورتر کرده است.
بروس بلر، کارشناس امنیت هستهای مینویسد: « در سال ۱۹۷۹ رییسجمهور ایالات متحده در آستانه اتخاذ سهلانگارانهترین تصمیم ممکن برای پرتاب موشک بود. در این زمان رادارهای واحد دفاع هوافضای امریکای شمالی۹، درنتیجه اشتباه محاسباتی، هشدار دادند که شوروی حمله موشکی همهجانبهای به ایالات متحده صورت داده است. همان شب بلافاصله دو بار با زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی، تماس گرفته شد که شوروی به امریکا حمله کرده است. برژینسکی میخواست تلفن را بردارد و کارتر را قانع کند که باید بیمعطلی فرمان حمله همهجانبه بدهد؛ اما با او تماس گرفتند و گفتند که هشدار اشتباه بوده است.»
این خبر تازهفاششده یادآور واقعه بسیار خطرناکی در سال ۱۹۹۵ است که در جریان آن مسیر یکی از راکتهای امریکایینروژی که حامل مقدار معتنابهی تجهیزات بود، مشابهت بسیاری با مسیر یک موشک هستهای داشت. این اتفاق افسران روسی را بسیار نگران میکند و آنها سریعا با بوریس یلتسین تماس میگیرند تا او در این باره تصمیم بگیرد که موشک هستهای شلیک بشود یا نه. بلر نیز درباره موارد مشابهی از این دست سخن گفته است؛ مثلا در دوران جنگ ۱۹۶۷ در خاورمیانه، به اشتباه، «به خدمه یکی از هواپیماهای حامل بمب هستهای فرمان حمله داده میشود، درحالی که این فرمان قرار بوده است آزمایشی/تمرینی باشد.»
چند سال بعد در اوایل دهه هفتاد، واحد هوایی استراتژیک امریکا در اوهاما « فرمان آزمایشی حمله را به عنوان فرمان حمله واقعی به واحدها منتقل کردند.» در هر دو مورد، مراکز کنترل کدها اشتباه کردند و دخالت انسانی مانع انجام حمله شد. بلر ادامه میدهد: « بگذارید راحتتان کنم. گندکاریهایی مثل اینها بهدفعات رخ میدهد.»
بلر این اظهارات را در واکنش به گزارش جان بردن یکی از افسران نیروی هوایی امریکا بیان کرده است. این گزارش را همین تازگیها نیروی هوایی امریکا عمومی کرده است. بردن در سال ۱۹۶۲ که امریکا درگیر بحران موشکی کوبا بود و تنشها نیز در آسیا بالا گرفته بود، یکی از افسران امریکایی در اوکیناوا بود. روز ۲۸ اکتبر، سیستم هشداردهنده هستهای «وضعیت اضطراری دو» را اعلام میکند که بهمعنی جواز شلیک موشکهای هستهای است. در اوج بحران کوبا، خدمه بخش موشکهای هستهای در اوکیناوا، بهاشتباه، جواز شلیک موشک هستهای را دریافت میکنند؛ اما تصمیم میگیرند چنین نکنند. بدینترتیب از وقوع جنگی هستهای جلوگیری میکنند و در کنار پتروف و آرخیپوف، در گروه مردانی جای میگیرند که از پروتکلها نافرمانی کرده و جهان را نجات دادهاند.
جنگ هستهای به مثابه قوی سیاه نادیدنی
چنانکه بلر میگوید، چنین وقایعی اصلا نامعمول نیستند. یکی از تحقیقاتی که اخیرا صورت گرفته است، نشان میدهد که در بازه زمانی بررسیشده، فاصله سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۳، چنین اشتباهاتی هر ساله دهها بار صورت گرفتهاند. بر اساس این تحقیق، گستره اشتباهات سالانه از ۴۳ تا ۲۵۵ مورد در نوسان بوده است. ست باوم، پژوهشگر این تحقیق، گزارشاش را با کلماتی مناسب خاتمه میدهد: «جنگ هستهای قوی سیاهی است که هرگز نمیبینیمش؛ مگر در همان لحظه گذرایی که ما را میکشد. ما از میان برداشتن خطر را به تاخیر میاندازیم و دود این کار نهایتا به چشمان خودمان خواهد رفت. اکنون زمان آن رسیده است که متوجه این خطر شویم؛ چون هنوز زندهایم.»
جنگ دیگر ناممکن نیست
چنانکه در قضیه ایبل آرچر دیدیم، گاهیاوقات تهدیدها امری تصادفی و اتفاقی نیستند؛ بلکه بهخاطر ماجراجویی کشورها پیش میآیند. خطرناکترین تهدید هستهای در جریان بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲ اتفاق افتاده است؛ یعنی زمانی که فاجعه از بغل گوش بشریت گذشت. نحوه مدیریت بحران موشکی کوبا و نیز تفسیری که عموما از این بحران صورت میگیرد، هر دو تکاندهنده است. حال که به این لحظات رعبآور نگاهی انداختیم، بد نیست نگاهی هم بیندازیم به برنامهریزیها و گفتوگوهای استراتژیکی که در این باره صورت پذیرفته است. یکی از این برنامهریزیهای بسیار مخوف را میتوان در پژوهش فرماندهی استراتژیک ایالات متحده۱۱ مشاهده کرد که ذیل عنوان «ضروریات بازدارندگی در دوران پس از جنگ سرد» در دوران کلینتون صورت گرفته است. این برنامه حق حمله پیشدستانه هستهای را حتی در برابر کشورهای غیرهستهای، برای ایالات متحده محفوظ میداند. این برنامه بیان میکند که سلاحهای هستهای پیوسته باید به کار گرفته شوند؛ یعنی باید از آنها به عنوان ابزاری استفاده کرد که بر «هر نزاع یا بحرانی سایه میافکند.» این برنامه خواهان این میشود که ایالات متحده نقابی از بیخردی و کینهتوزی بر چهره بزند تا بقیه دنیا را بترساند. دکترین فعلی امریکا در این زمینه را میتوان در سرمقاله نشریه اینترنشنال سکیوریتی۱۲ یافت؛ این سرمقاله یکی از مراجع اصلی در حیطه دکترینهای استراتژیک است. نویسندگان این مقاله توضیح میدهند که ایالات متحده ملزم به حفظ «تفوق استراتژیک» خود است؛ یعنی ایمنسازی خود در برابر حمله تلافیجویانه. این مطلب بیانگر همان منطقی است که در پشت «سهگانه جدید» اوباما نهفته است؛ یعنی تقویت زیردریاییها، پایگاههای موشکی زمینی و بمبافکنها و نیز تقویت دفاع موشکی برای پاتکزدن در مقابل حملات تلافیجویانه. نویسندگان مقاله از این مساله اظهار نگرانی میکنند که خواست امریکا برای تفوق استراتژیک ممکن است چین را بر آن دارد تا سیاست «عدماقدام اولیه» را کنار بگذارد و برنامه بازدارندگی محدودش را توسعه دهد. نویسندگان مقاله تصور میکنند که چین دست به چنین اقدامی نخواهد زد؛ اما آینده همچنان در پرده ابهام است. واضح است که بهکارگیری این سیاستها در منطقهای که درگیر نزاع و تنش است، بسیار خطرناک خواهد بود. همین مطلب درباره گسترش ناتو به شرق نیز صادق است. در زمان فروپاشی شوروی، سران کشورهای غربی شفاها به گورباچف قول دادند که ناتو به شرق کشیده نخواهد شد و او نیز در عوض، اجازه اتحاد آلمان و پیوستنش به ناتو را صادر کرد. هنگامی که درباره تاریخ این قرن میاندیشیم، درمییابیم که گورباچف امتیاز بسیار بزرگی به غرب داده است. ناتو بهناگهان تا آلمان شرقی گسترش یافت. در سالهای بعدی، ناتو توسعهطلبیاش در مرزهای روسیه را ادامه داد. اکنون که ناتو میخواهد اوکراین، قلب ژئواستراتژیک روسیه را به خود ملحق سازد، اوضاع بسیار خطرناکتر از قبل شده است. لحظهای تصور کنید که پیمان ورشو همچنان پابرجا میبود و بسیاری از کشورهای امریکای لاتین بدان ملحق شده بودند و کانادا و مکزیک نیز در انتظار عضویت در آن بودند. امریکا چگونه به این مساله واکنش نشان میداد؟
فارغ از این ملاحظات، روسیه و چین و نیز استراتژیستهای امریکایی بهخوبی میدانند که سیستم دفاع موشکی امریکا در مرزهای روسیه در اصل برای حمله پیشدستانه طراحی شده و هدفش تثبیت تفوق استراتژیک امریکاست تا از حمله تلافیجویانه مصون باشد. شاید چنانکه برخی متخصصین میگویند، ماموریت این سیستمها کاملا غیرممکن باشد؛ اما کشورهایی که هدف این سیستم هستند، هیچگاه نمیتوانند از این موضوع مطمئن باشند. ناتو واکنش نظامی روسیه را که کاملا طبیعی است، تهدیدی برای غرب تفسیر میکند. یکی از پژوهشگران برجسته اکراینی بریتانیاییتبار عبارت «پارادوکس جغرافیایی سرنوشتساز» را در این باره به کار برده است: «ناتو برای ازمیانبردن خطراتی وجود دارد که خودش به وجود آورده است.» این تهدیدها اکنون بسیار واقعی هستند. خوشبختانه سقوط هواپیمای روسی که مشغول ماموریت نظامی در سوریه بود، توسط یکی از اف١۶های ترکیه در نوامبر ۲۰۱۵ منجر به نزاع بینالمللی نشد؛ اما با درنظرگرفتن اوضاع فعلی، شاید این مساله دور از نظر نباشد. هواپیمای روسی فقط ۱۷ ثانیه وارد مرزهای ترکیه شد و سپس در حال برگشتن به درون خاک سوریه بود که سرنگون شد. ساقطکردن این هواپیما بهنظر، عملی غیرضروری، تحریککننده و بیخردانه بود که مطمئناپیامدهای خودش را دارد. روسیه در واکنش به این اقدام اعلام کرد که ازاینبهبعد بمبافکنهایش را با جتهای جنگنده اسکورت خواهد کرد و سیستمهای پیشرفته ضد موشکی را در سوریه مستقر خواهد کرد. بهگفته وزیر دفاع روسیه، سرگی شویگو، این کشور رزمناو موشکیاش، مسکووا را بههمراه سیستم دفاع دوربردش به ساحل نزدیکتر کرد تا «به سرعت هر هدف هواییای را که تهدیدی بالقوه برای هواپیماهایش محسوب میشود، نابود کند.» همه اینها مقدمات درگیریای است که میتواند مرگبار باشد.
امنیت مردم جزو نگرانیهای اصلی سیاستمداران نیست
تنش در مرزهای ناتو و روسیه به مسالهای دایمی بدل شده است. این تنش با مانورهایی در هر دو طرف مرز همراه بوده است. بلافاصله پس از آنکه ساعت آخرالزمانی به نیمهشب نزدیک شد، مطبوعات امریکا گزارش کردند که «ماشینهای نظامی ارتش امریکا روز چهارشنبه از شهری در استونی به داخل خاک روسیه جولان دادهاند.» حرکتی نمادین که در هنگامه بدترین تنشها میان غرب و روسیه از زمان جنگ سرد تاکنون، آتش نزاع را باز هم داغتر کرد. کمی قبل از این ماجرا نزدیک بود یکی از هواپیماهای جنگی روسی با یکی از هواپیماهای مسافربری دانمارکی برخورد کند. درحالحاضر هر دو طرف تجهیز و آرایش نظامی سریع نیروها را در مرزهای ناتو و روسیه تمرین میکنند و البته باور دارند که جنگ دیگر «ناممکن» نیست.
شانس بقا
اگر اوضاع اینگونه باشد پس هر دو طرف از مرز دیوانگی هم فراتر رفتهاند؛ چون جنگ میتواند همهچیز را نابود کند. در طول دههها، باور عمومی بر این بود که حمله پیشدستانه از طرف یکی از قدرتهای بزرگ، حتی بدون انتقامجویی رقیب و تنها بهعلت تاثیرات زمستان هستهای۱۴، میتواند سبب نابودی مهاجم شود. اما جهان امروز در معرض چنین خطری است و نهتنها امروز، بلکه هفتاد سال است که ما با این خطر دستوپنجه نرم میکنیم. استدلالهایی که برای توجیه این وضع مطرح میشوند، واقعا قابلتوجهند.
همان طور که دیدیم، امنیت مردم غالبا جزو نگرانیهای اصلی سیاستگذاران نیست. این مساله از نخستین روزهای دوران هستهای صادق بوده است؛ یعنی زمانی که در مراکز تصمیمگیری سیاسی هیچ تلاشی و ظاهرا حتی هیچ ایده بهزبان آمدهای برای ازمیانبرداشتن تنها تهدید بالقوه جدی علیه ایالات متحده امریکا صورت نمیپذیرفته است. به همین دلیل است که این مشکلات بهنحوی که بهاختصار بیان شد، تا به امروز ادامه دارند.
ظرفیت جهان برای مقابله با گرمایش زمین
این جهانی است که ما در آن زندگی میکنیم؛جهانی که «امروز» در آن زندگی میکنیم. تسلیحات اتمی ما را در معرض خطر مستمر نابودی لحظهای قرار دادهاند؛ اما دستکم بهلحاظ نظری میدانیم که چطور تهدید را خنثی و حتی نابود کنیم. ضرورتی که قدرتهای هستهای جهان که پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای را امضا کردهاند، آن را دستکم و شاید نادیده میگیرند. خطر گرمایش جهانی خطری آنی نیست؛ بااینحال در درازمدت تهدید جدیتری است و بهعلاوه خطری است که ممکن است ناگهان شدت پیدا کند. اینکه ما ظرفیت مبارزه با این بحران را داریم یا نه، کاملا روشن نیست؛ اما شکی نیست که هرچه تاخیر در واکنش طولانیتر شود، شدت فاجعه بیشتر خواهد شد.
چشمانداز پیش رو برای بقای انسان چندان امیدوارکننده به نظر نمیرسد؛ مگر آنکه در مسیر حرکتمان تغییراتی بنیادین ایجاد کنیم. بر دوش ما مسوولیتهای بزرگی سنگینی میکند و پیشارویمان نیز فرصتهای بینظیری قرار دارد.
تغییرات آب و هوایی، مردم و سیاستمداران
دوسوم مردم امریکا حامی پیوستن کشورشان به معاهده کاهش انتشار گازهای گلخانهای هستند. همچنین سهپنجم مردم معتقدند که مساله تغییرات آبوهوایی مهمتر از اقتصاد است؛ اما این امر برای سیاستمداران اهمیتی ندارد. تمام جمهوریخواهانی که نامزد انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۱۶ شدهاند، یا علم تغییرات آبوهوایی را منکر شدهاند یا آن را زیر سوال بردهاند و به سیاستهای اوباما در راستای مقابله با این بحران اعتراض کردهاند. در ادامه اعضای کنگره نیز با اعلام مخالفتشان پیامی تحریککننده برای رهبران جهان مخابره کردند: دولت امریکا نمیتواند از سیاستهای اوباما حمایت کند.
نجات جهان
در روزهای هراسناک مانور ابیل آرچر، جهان از فاجعه هستهای نجات پیدا کرد؛ آنهم با تصمیم افسر روسی، استانیسلاو پتروف که تصمیم گرفت گزارش سیستمهای اتوماتیک تشخیص راداری را درباره حمله موشکی به خاک شوروی، به مقامات بالاتر منتقل نکند. پتروف با این عمل خویش، در کنار فرمانده زیردریایی روسی واسیلی آرخیپوف قرار گرفت که در لحظات خطرزای بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲، اجازه شلیک اژدرهای اتمی روسیه را صادر نکرد؛ آنهم در هنگامی که زیردریاییاش در معرض حمله ناوشکنهای امریکاییای بود که کوبا را در قرنطینه دریایی قرار داده بودند.
.
.
بحران عمیقتر از آن است که فکر میکنیم
نوام چامسکی
منبع: اعتماد
.
.