پرسش اصلی در این نوشتار این است: آیا رژیم غذایی گوشتخوارانه از منظر اخلاقی دفاع پذیر است؟ به بیان دیگر، آیا انسانها اخلاقاً حق دارند که برای تأمین خوراک خود جان حیوانات دیگر را از ایشان سلب کنند؟
(۱)
بسیاری از کسانی که رژیم غذایی گوشتخوارانه را بدون هیچ قید و شرطی اخلاقاً روا می دانند، کمابیش به اصل زیر باور دارند (بگذارید آن را “اصل انسان محوری” بنامیم):
اصل انسان-محوری: انسانها اخلاقاً برتر از سایر موجودات زنده هستند.
در اینجا مقصود از “برتری اخلاقی” انسانها دست کم این است که ارزش اخلاقی انسانها بیشتر از سایر موجودات زنده است، و لذا نیازهای انسانها اخلاقاً بر نیازهای سایر موجودات زنده تقدم دارد. بنابراین، هرگاه که میان نیازهای انسانها و موجودات زنده دیگر تعارض رخ دهد، برآوردن نیازهای انسانها اخلاقاً اولویت می یابد. برای مثال، اگر برآوردن نیازهای غذایی انسانها در گرو کشتن حیوانات دیگر باشد، مطابق “اصل انسان-محوری”، لاجرم باید کشتن آن حیوانات را اخلاقاً روا بدانیم. بنابراین، همانطور که می بینیم “اصل انسان-محوری” نقش مهمی در توجیه اخلاقی رژیم غذایی گوشتخوارانه ایفا می کند.
اما از سوی دیگر، سایر موجودات زنده هم منافع و مصالحی خاص خود دارند که می تواند به نحوی از انحاء آسیب ببیند. به گمان من بخوبی می توان بر این مبنا استدلال کرد که سایر موجودات زنده نیز واجد حقوق اخلاقی ای خاص خود هستند. برای مثال، حیواناتی که منبع تأمین نیازهای گوشتی انسانها هستند قابلیت تجربه درد دارند، و بنابراین، می توانند مورد آزار قرار گیرند، یعنی درد و رنجی غیرضروری بر ایشان تحمیل شود. اما آزار حیوانات و تحمیل درد و رنج غیرضروری بر ایشان، به منافع یا مصالح خاص آن حیوانات آسیب جدّی می رساند، و از این رو آشکارا اقدامی اخلاقاً نارواست. به نظر می رسد که موجودات زنده از منظر اخلاقی واجد حقوقی هستند که رعایت آنها بر انسانها فرض است. اگر بپذیریم که منافع و مصالح خاص موجودات زنده باید رعایت شود، و موجودات زنده واجد حقوق اخلاقی هستند، در آن صورت هرگونه تمایزگذاری میان موجودات زنده، و ترجیح منافع یک گونه بر گونه های دیگر فقط در صورتی اخلاقاً موجه خواهد بود که به نحو دلبخواهی و بدون مبنای عقلی موّجه صورت نگرفته باشد. مبنای این استدلال تا حدّ زیادی مشابه استدلالی است که در تقبیح اخلاقی نژادپرستی یا تبعیض جنسیتی علیه زنان اقامه می شود. نژادپرستی یا تبعیض علیه زنان از آن رو اخلاقاً نارواست که مطابق آن دیدگاهها، انسانها بر مبنای نژاد یا جنسیت شان از یکدیگر متمایز می شوند، و بر آن مبنا منافع یک گروه بر گروه دیگر تقدم می یابد. اما تمایز اخلاقی نهادن میان انسانها بر مبنای نژاد یا جنسیت عقلاً دفاع پذیر نیست. بنابراین، به نظر می رسد که اصل کلّی زیر از منظر اخلاقی پذیرفتنی باشد (بگذارید آن را “اصل برابری اخلاقی موجودات زنده” بنامیم):
اصل برابری اخلاقی موجودات زنده: با موجودات زنده باید به نحو یکسان رفتار کرد مگر آنکه بتوان نشان داد میان آنها تفاوتی واقعی و اخلاقاً مربوط وجود دارد که به اعتبار آن می توان تفاوت در رفتار را موّجه ساخت.
اگر “اصل برابری اخلاقی موجودات زنده” را بپذیریم، در آن صورت “اصل انسان-محوری” یا برتری انسانها فقط در صورتی اخلاقاً موّجه است که میان انسانها و سایر موجودات زنده تفاوت واقعی و اخلاقاً مربوطی وجود داشته باشد که به اعتبار آن بتوان برتری اخلاقی انسانها را بر سایر موجودات زنده عقلاً توجیه کرد. بنابراین، پرسش مهّم این است که آیا میان انسانها و سایر موجودات زنده تفاوتی واقعی و اخلاقاً مربوط وجود دارد که به اعتبار آن بتوان انسانها را از سایر موجودات زنده اخلاقاً برتر دانست؟
هواداران “اصل انسان-محوری” استدلال می کنند که انسانها پاره ای ویژگیهای منحصر به فرد و ممتاز دارند که به اعتبار آن می توان به نحو موّجهی آنها را (اخلاقاً) برتر از سایر موجودات زنده دانست. برای مثال، یکی از آن ویژگیها این است که انسانها از قوّه خرد برخوردارند. اما چگونه می توان از این واقعیت که انسانها واجد پاره ای ویژگیهای ممتاز و منحصر به فرد هستند (به فرض صحت) منطقاً نتیجه گرفت که انسانها را باید از منظر اخلاقی بر سایر موجودات زنده برتر دانست؟
در این استدلال دو اشکال اساسی نهفته است:
اوّل آنکه، به صرف آنکه انسان واجد ویژگی واقعی الف است (مثلاً واجد قوّه عقل است) نمی توان نتیجه گرفت که واقعیت الف همان”تفاوت اخلاقاً مربوطی” است که به اعتبار آن می توان انسانها را از سایر موجودات زنده اخلاقاً برتر دانست. برای آنکه از واقعیت الف برتری انسانها را بر سایر موجودات زنده نتیجه بگیریم به مقدمه دیگری هم نیاز داریم که نشان دهد ویژگی الف همان واقعیت “اخلاقاً مربوطی” است که در جست و جوی آن هستیم. در واقع در دل استدلال فوق صورتی از مغالطه “است” و “باید” نهفته است: مقدمه استدلال فوق یک گزاره توصیفی یا “است- دار” است (یعنی این گزاره که “انسانها واجد پاره ای ویژگیهای منحصر به فرد و ممتاز هستند”)، اما نتیجه آن استدلال یک گزاره تجویزی یا “باید-دار” است (یعنی این گزاره که “انسانها را باید از منظر اخلاقی بر سایر موجودات زنده برتر دانست”). از یک گزاره “است-دار” نامرکب به تنهایی نمی توان یک گزاره “باید-دار” را منطقاً نتیجه گرفت.
دوّم آنکه، حتّی اگر بپذیریم که وجود پاره ای صفات ممتاز و منحصر به فرد در یک موجود زنده علی الاصول می تواند برتری اخلاقی آن موجود را بر سایر موجودات زنده موّجه سازد، در آن صورت چرا این استدلال را فقط به گونه انسانی منحصر کنیم؟ موجودات زنده دیگر نیز هر یک ویژگیهای ممتازی دارند که در گونه های دیگر یافت نمی شود. برای مثال، کبوتران توانایی شگفت انگیزی در جهت یابی دارند، یوزپلنگها توانایی منحصر به فردی در سریع دویدن دارند، گاوها و گوسفندان توانایی نشخوار کردن دارند، و غیره. چرا ویژگیهای ممتاز این موجودات را مایه برتری اخلاقی آنها بر انسانها ندانیم؟ آیا دلیلی وجود دارد که ویژگیهای ممتاز انسانها را ارزشمندتر از ویژگیهای ممتاز حیوانات دیگر فرض کنیم؟ بدون شک ویژگیهای ممتاز ما انسانها برای ما انسانها ارزشمندتر است، چرا که این خصوصیات ضامن بقا و مایه تأمین منافع ماست. اما ویژگیهای ممتاز گونه های دیگر موجودات زنده نیز برای آنها ارزشمندتر است، چرا که ضامن بقا و مایه تأمین منافع آنهاست. ما فقط درصورتی می توانیم ویژگیهای ممتاز خود را از ویژگیهای ممتاز موجودات زنده دیگر برتر بدانیم که منظر انسانی را (یعنی آن منظری که از دریچه آن ویژگیهای ما مهمتر و برتر جلوه می کند)، از منظر موجودات زنده دیگر (یعنی آن منظری که از دریچه آن ویژگیهای هر گونه برای آن گونه مهمتر و برتر جلوه می کند) ارزشمندتر تلقی کنیم. اما چرا باید منظر انسانی را برتر و ارزشمندتر از منظر سایر موجودات زنده بدانیم؟ درحدّی که من می دانم تنها دلیلی که تاکنون برای اثبات برتری منظر انسانی بر منظر سایر موجودات زنده ارائه شده است نهایتاً این است که انسانها خود برتر از سایر موجودات هستند. اما اگر “اصل انسان-محوری” را نهایتاً بر مبنای فرض برتری انسانها توجیه کنیم، آشکارا مصادره به مطلوب کرده ایم. البته ادعای من این نیست که هرگز نمی توان استدلالی غیردوری برای اثبات برتری اخلاقی انسانها یافت. اما در اینجا مسؤولیت اقامه برهان بر دوش قائلین “اصل انسان-محوری” است. در غیاب چنان استدلال غیردوری، لاجرم باید “اصل انسان-محوری” را نامعتبر دانست.
(۲)
نفی “اصل انسان-محوری” نوع مناسبات اخلاقی ما را با سایر موجودات زنده دچار تحوّلی بنیادین می کند. نخستین نتیجه ای که از نفی آن اصل برمی آید این است که از منظر اخلاقی باید منافع و مصالح تمام گونه های زنده را علی الاصول برابر دانست. بنابراین، از منظر اخلاقی نمی توان منافع و نیازهای انسانها را صرفاً از آن رو که انسان هستند، بر منافع و نیازهای گونه های زنده دیگر مقدم دانست. مقدم داشتن منافع و نیازهای یک گونه بر گونه دیگر فقط در صورتی اخلاقاً دفاع پذیر است که دلایل اخلاقی موّجهی برای آن ترجیح وجود داشته باشد. روشن است که در میان تمام موجودات زنده رعایت این ملاحظات اخلاقی صرفاً بر انسانها فرض است. به بیان دیگر، اگر “اصل انسان-محوری” را نامعتبر بدانیم، در آن صورت بر انسانها به عنوان فاعلان اخلاقی فرض است که در مناسبات خود را با سایر موجودات زنده تجدید نظر اساسی کنند، و رفتارهای خود را با سایر موجودات زنده در چارچوب اصول اخلاقی تازه ای سامان بخشند. اما آن اصول اخلاقی کدام است؟ نفی “اصل انسان-محوری” مناسبات انسانها را با سایر موجودات زنده به کدام قیود اخلاقی مقید می سازد؟
پیش از آنکه به این پرسش پاسخ دهیم، خوبست که نخست میان دو دسته از منافع یا نیازهای موجودات زنده تمایز نهیم: منافع یا نیازهای اساسی، ومنافع یا نیازهای غیراساسی. منافع یا نیازهای اساسی مجموعه شرایطی است که تحقق آنها شرط لازم بهره مندی از یک زندگی حداقلی کرامتمند (در مورد انسانها)، یا یک زندگی توأم با سلامت (در مورد سایر موجودات زنده) است. اگر منفعت یا نیازی فاقد این ویژگی باشد، آن را منفعت یا نیاز غیراساسی می نامیم. برای مثال، نیاز انسان را به غذای کافی باید از جمله نیازهای اساسی او بشمار آورد. اما شوق به تجملات را نمی توان از جمله نیازهای اساسی یک انسان تلقی کرد.
اکنون می توانیم مهمترین اصولی را باید بر مناسبات انسانها با سایر موجودات زنده حاکم باشد، به قرار زیر برشماریم:
اصل اوّل یا اصل دفاع از خود: انسانها اخلاقاً حق دارند در مقابل تعرض سایر موجودات از خود و سایر انسانها دفاع کنند، حتّی اگر لازمه این دفاع تعرض به منافع اساسی موجود مهاجم باشد. برای مثال، اگر انسانی مورد حمله یک شیر درنده قرار بگیرد، در صورت لزوم حق دارد که برای حفظ جان خود آن شیر را از میان ببرد.
اصل دوّم یا اصل بقا: انسانها اخلاقاً حق دارند برای رفع نیازهای اساسی خود یا انسانهای دیگر در صورت لزوم به منافع اساسی موجودات زنده دیگر تعرض نمایند. برای مثال، انسانها می توانند در صورت لزوم برای نجات از گرسنگی حیوانات دیگر را شکار نمایند. البته باید توجه داشت که “اصل بقا” انسانها را مجاز نمی دارد که برای تأمین نیازهای اساسی خود به هر نحوی که می پسندند با سایر موجودات زنده رفتار کنند. در مواردی که انسانها ناگزیرند برای تأمین نیازهای اساسی خود نیازهای اساسی سایر موجودات زنده را زیر پا نهند، باید کمترین زیان و رنج ممکن را بر ایشان تحمیل نمایند. از سوی دیگر، توجه به این نکته نیز مهم است که “اصل بقا” بر مناسبات میان انسانها قابل اطلاق نیست. یعنی، انسانها حق ندارند برای تأمین نیازهای اساسی خود منافع اساسی انسانهای دیگر را قربانی نمایند.
اصل سوّم یا اصل عدم تناسب: انسانها حق ندارند برای تأمین نیازهای غیراساسی یا تجمّلی خود به منافع اساسی سایر موجودات زنده تعرض نمایند. برای مثال، وقتی که انسانها برای سرگرمی و تفریح به شکار حیوانات یا ماهیگیری می پردازند، در واقع نیازهای اساسی آن حیوانات (یعنی حق حیات آنها) را برای تأمین نیازی غیر اساسی (مثلاً خوش گذرانی) قربانی می کنند، و این امر ناقض اصل سوّم است.
اصل چهارم یا اصل جبران مافات: هرگاه انسانها دست کم یکی از اصول فوق را نقض کنند، جبران زیانهای وارده بر ایشان فرض است.
اصل “دفاع از خود” و نیز “اصل بقا” را در چارچوب اخلاق مبتنی بر “اصل انسان-محوری” هم می توان پذیرفت. مهمترین نقطه تمایز میان اخلاق مبتنی بر “اصل انسان-محوری” و اخلاقی که آن اصل را مردود می داند، “اصل عدم تناسب” است. در چارچوب اخلاقی که مبتنی بر “اصل انسان-محوری” است، رعایت “اصل عدم تناسب” و به تبع آن “اصل جبران مافات” بر انسانها فرض نیست. بنابراین،”اصل عدم تناسب” را باید مهمترین پیامد اخلاقی نفی “اصل انسان-محوری” و مهمترین رکن تجدید نظر در نوع رابطه انسانها با سایر موجودات زنده دانست.
(۳)
پذیرش “اصل عدم تناسب” به تحوّلی بنیادین در نحوه زندگی و نوع رابطه ما با سایر موجودات زنده می انجامد. یکی از مهمترین پیامدهای اخلاقی پذیرش این اصل، ضرورت تغییر در رژیم غذایی ماست. خصوصاً به نظر می رسد که بر مبنای “اصل عدم تناسب” لاجرم باید رژیم غذایی گوشتخوارانه را اخلاقاً ناروا دانست. برای تحکیم این مدعا می توان به قرار زیر استدلال کرد:
۱- مطابق “اصل عدم تناسب”، اگر مصرف گوشت از جمله نیازهای اساسی انسانها نباشد، آنگاه مصرف گوشت اخلاقاً ناروا خواهد بود و انسانها اخلاقاً حق ندارند حیوانات را برای تأمین نیازهای غذایی خود بکشند.
۲- مصرف گوشت از جمله نیازهای اساسی انسانها نیست.
بنابراین،
۳- مصرف گوشت اخلاقاً نارواست، و انسانها اخلاقاً حق ندارند حیوانات را برای تأمین نیازهای غذایی خود بکشند.
این استدلال صورتاً معتبر است. بنابراین، صدق نتیجه آن در گرو صدق مقدمات آن است. گزاره ۱ مستقیماً از “اصل عدم تناسب” نتیجه می شود. انسانها با کشتن حیوانات اساسی ترین مصلحت آنها (یعنی حق حیات شان) را منتفی می کنند، و مطابق “اصل عدم تناسب” این کار فقط در صورتی اخلاقاًً مجاز است که انسانها آن را برای تأمین یکی از نیازهای اساسی خود انجام دهند. بنابراین، اگر “اصل عدم تناسب” را بپذیریم، ناگزیر باید گزاره ۱ را صادق بدانیم. اما داوری درباره گزاره ۲ در قلمرو صلاحیت کارشناسان علم تغذیه است. حقیقت این است که امروزه غالب کارشناسان علم تغذیه معتقدند که گزاره ۲ صادق است، یعنی تأمین مواد ضروری برای سلامت بدن انسان بدون خوردن گوشت نیز کاملاً ممکن است، مشروط بر آنکه فرد رژیم غذایی جایگزین را با دقت کافی اختیار کند. خصوصاً امروزه صنعت غذاسازی چندان پیشرفت کرده است که به آسانی می توان کمبودهای بدن انسان را که ناشی از ترک گوشتخواری است به شیوه های دیگر جبران کرد. در این صورت خوردن گوشت را نمی توان از جمله نیازهای اساسی انسان دانست.
اما ممکن است کسانی بنا به پاره ای دلایل در صدق گزاره ۲ مناقشه کنند. بنابراین، بگذارید فرض را بر این بگذاریم که خوردن گوشت تنها راه (یا دست کم دسترس پذیرترین شیوه) تأمین پاره ای از مواد غذایی ضروری برای سلامت انسان است. در این صورت خوردن گوشت تا آنجا که مواد لازم را برای سلامت انسان تأمین می کند، از جمله نیازهای اساسی انسان بشمار می آید. اما در اینجا توجه به دو نکته مهّم است:
نکته اوّل آنکه، یک انسان بالغ در شرایط متعارف می تواند با مصرف مقدار بسیار اندکی گوشت آن دسته از مواد ضروری بدن خود را که گفته می شود جز از طریق خوردن گوشت به دست نمی آید، تأمین کند. بنابراین، فقط مصرف همان مقدار اندک را می توان از جمله نیازهای اساسی انسان دانست. مصرف بیش از آن حدّ ناقض “اصل عدم تناسب” و از منظر اخلاقی نارواست. بنابراین، رژیم غذایی اخلاقاً دفاع پذیر رژیم غذایی است که بخش عمده آن را خوراکهای گیاهی تشکیل می دهد، و مصرف گوشت در آن بسیار اندک است.
نکته دوّم آنکه، حتّی در آن موارد نادری هم که فرد بنا به ضرورت گوشت می خورد، بهتر آن است که در صورت امکان از گوشت حیواناتی استفاده کند که قابلیت تجربه درد، و نیز حسّ پیش بینی مرگ در آنها یا وجود ندارد یا بسیار ضعیف است. حیوانات رده های تکاملی بالا نظیر گاو و گوسفند به علّت سلسله اعصاب پیشرفته ای که دارند هم درد را بشدّت تجربه می کنند، و هم وحشت را. ظاهراً گوسفند یا گاوی که برای ذبح آماده می شود پیشاپیش خطر مرگ را احساس می کند، و پیش از آنکه ذبح شود وحشتی عمیق را می آزماید. اما حیوانات رده های تکاملی پایین تر مانند بسیاری از جانوران دریایی (مثلاً میگو یا بسیاری از انواع ماهیها) به علّت آنکه سلسله اعصاب ابتدایی تری دارند فاقد حسّ درد و حسّ پیش بینی مرگ هستند، و حتّی وقتی که صید می شوند درد و وحشتی را که دام و طیور می آزمایند، تجربه نمی کنند. بنابراین، در مواردی که خوردن گوشت ضروری تلقی می شود، مصرف (برای مثال) میگو یا گوشت ماهی بر مصرف گوشت گوسفند یا گاو اخلاقاً ترجیح دارد.
(۴)
پاره ای از دین باوران معقتدند که برتری و سلطه انسان بر جهان طبیعت و از جمله قلمرو حیوانات را می توان بر مبنای آموزه های دینی موّجه ساخت. برای مثال، در پاره ای از آیات قرآنی آمده است که آدمی خلیفه خداوند بر روی زمین است، و خداوند هر آنچه را که در آسمانها و زمین است “مسخّر” آدمیان کرده است. مطابق تفسیر شایع، آیات قرآنی مذکور انسانها را مجاز (و بلکه مکلف) می دارد که سلطه خود را بر عالم طبیعت، و از جمله قلمرو حیوانات، اعمال کنند. مطابق این تفسیر، حیوانات و گیاهان برای انسانها آفریده شده اند، و انسانها می توانند آنها را به هر نحوی که می پسندند، و برای تأمین هر مقصودی که شایسته می دانند مورد بهره برداری قرار دهند، بدون آنکه لازم باشد منافع و مصالح خاص آن موجودات زنده را مدّنظر قرار دهند. روشن است که مطابق این تفسیر، “اصل عدم تناسب” از منظر دینی الزام آور نخواهد بود.
اما آن آیات قرآنی را به نحو دیگری نیز می توان تفسیر کرد. مطابق این تفسیر بدیل، خلیفگی انسان بر روی زمین به معنای سلطه بلامنازع بشر بر جهان طبیعت نیست، بلکه بدان معناست که خداوند آدمیان را به عنوان فاعلان عاقل و اخلاقی مسؤول نظارت و حفاظت از جهان طبیعت و از جمله قلمرو حیوانات کرده است. در چارچوب این تفسیر، “مسخّر کردن” را نباید به معنای جواز اعمال سلطه خودسرانه و استثمار ظالمانه جهان طبیعت دانست. البته جهان طبیعت در اختیار انسانها نهاده شده است، اما این بدان معناست که آدمیان موظف اند که مسؤولانه حقّ موجودات زنده دیگر را بگزارند، و در حفظ تعادل عادلانه اکوسیستم فعالانه و مسؤولانه بکوشند. البته آدمیان حقّ دارند که از جهان طبیعت بهره برداری کنند، اما بهره برداری آنها باید مسؤولانه و عادلانه باشد. و التزام به “اصل عدم تناسب” از جمله شروط بهره برداری مسؤولانه و عادلانه از اکوسیستم زنده است.
بنابراین، دین باورانی که اخلاق مبتنی بر “اصل انسان-محوری” را عقلاً مردود می دانند، و “اصل عدم تناسب” را شرط لازم مواجهه مسؤولانه و عادلانه با اکوسیستم زنده می شمارند، دست کم می توانند ادعا کنند که راه فهم مجدد آن آیات قرآنی به نفع تفسیری همدلانه تر با اکوسیستم زنده گشوده است.
(۵)
اگر استدلالهای این نوشتار معتبر باشد، در آن صورت نظام اخلاقی ما باید حقوق سایر موجودات زنده را به رسمیت بشناسد. و این بدان معناست که ما، به عنوان انسانهای اخلاقاً مسؤول، باید “اصل برابری اخلاقی موجودات زنده” را بپذیریم، و “اصل انسان-محوری” را مردود بشماریم. اگر “اصل انسان-محوری” را مردود بدانیم، در آن صورت باید “اصل عدم تناسب” را بپذیریم و آن را شرط لازم مواجهه مسؤولانه و عادلانه خود با اکوسیستم زنده بدانیم. در چارچوب نظام اخلاقی ای که مبتنی بر “اصل عدم تناسب” است، رژیم غذایی گوشتخوارانه اخلاقاً نارواست و شرط اخلاقی زیستن آن است که رژیم غذایی گوشتخوارانه را به رژیم غذایی تغییر دهیم که یا تماماً گیاهی است یا دست کم بخش عمده آن را خوراکهای گیاهی تشکیل می دهد و مصرف گوشت در آن به حداقلّ ممکن رسیده است.
.
.
فضیلت گیاهخواری | آرش نراقی | ۲۱ ژانویه ۲۰۰۸ | کالیفرنیا- سن برناردینو
.
.
با سلام از خواندن مطلب کاملا عقلانی شما در توصیه به ترک گوشت لذت بردم.
یکی از جملاتی که سالها قبل شنیدم که بسیار مرا تحت تاثیر قرار دادوبه ترک گوشتخواری رهنمون شد از زبان معلم و دوست عزیزی بود.او به سادگی گفت جایگاه انسان برای موجودات دیگر کره زمین خواهر یا برادر بزرگتر است آنها به انسان همانند ولینعمت خود نگاه میکنند آیا رواست بی جهت خواهر و برادر کوچکتر خود را بکشیمو بخوریم؟!
این حمله بسیار تکان دهنده بود و بعد از سالها ترک گوشتخواری هنوز در خاطرم هست وقتی در خیابان گربه ای به سمتم میاید و با معصومیت و نیاز در چشمم نگاه میکند و تقاضای غذا دارد این حمله به یادم میاید او برادر کوچکترم است.
وقتی ته مانده غذایی حتا از دست من میخورد نگاه قدردانش اشک به چشمم میاورد و وقتی دور پاهایم طواف میکند فقط برای نشان دادن حس قدردانی اش
من ولینعمت او نیستم فقط با اشک در چشمهایم به او نگاه میکنم و زندگی را یاد میگیرم
ممنون آقای نراقی عزیر…
بنا بر استتدلال اخلاقی شما، باید گیاه نیز مصرف نکرد چرا که جان گیاهان نیز در خطر است… . کدام اخلاق ؟! حیثیت گیاه و حیوان آن است که خوراک بخشی از هستی (مانند انسان) واقع شود. نه خورنده ظالم است و نه خورده شده مظلوم. اگر قرار باشد استدلال اخلاقی شما را بپذیریم، نه تنها گیاه، بلکه اکسیژن را هم نباید مصرف کرد چون تبدیل به دی اکسید کربن می شود.
زندهباد.
کتابنمای عزیز
سلام
در تکمیل نظر استاد باید گفت که اخلاقا نمیتوان هرگونه که دلخواه است با گیاهان هم رفتار کرد و گیاهخواری هم قوانین و شرایط خود را دارد و البته باید در نظر داشت که عدم مصرف گیاهان می تواند سلامتی و حیات انسان را به خطر اندازد .
درباره اکسیژن هم باید درنظر داشت که مصرف اکسیژن از نیازهای اساسی بشر است که اگر مصرف نشود حیات انسان به خطر می افتد ولی باید بسیار بکوشد تا به اکسیژن آسیبی وارد نکند و به عنوان به مثال با کاشت درخت به تولید اکسیژن بیشتر کمک کند .
سپاس
باسلام اذربهرام- خوردن گوشت درماه بسیار ضروری است حتی اگر مایل به خوردن ان نباشیم میشود به صورت خورش میل کرد ولی خود گوشت را نخورد.
احسنت بر شما
دوست عزیز کتابنما شما گویا با دقت سخنان استاد نراقی رو نخوندید وگرنه چنین ایرادی نمیگرفتید همانطور که استاد نراقی فرمودند از اسیب زدن باید تا زمانی که مجبور نشدیم جلوگیری کنیم و آسیب زدن هم سطوح مختلفی دارد برای همین ایشان بیان کردند تفاوت زیادی است بین کشتن یک گوسفند با یک جاندار مثل صدف، آیا شما اطلاعی دارید که گیاهان فاقد سیستم عصبی هستند و هیچگونه درد یا احساسی رو نمیتونند احساس کنند؟ ایا مطلع هستید گیاهان فاقد ادراک و خوداگاهی هستند؟ مقایسه حیوان و گیاه مثل مقایسه تکه ای سنگ با انسان(از نظر احساس و درد) میمونه
اگر اصل برابری اخلاقی موجودات زنده را بپذیریم میان گونه های مختلف جانوری و گیاهی از این حیث نمی توان تمایز قائل شد! از اینرو خوردن تربچه به اندازه خوردن گوشت گاو غیراخلاقی خواهد بود! و از سوی دیگر شکار یک حیوان توسط یک حیوان دیگر نیز نیازمند واکنش اخلاقی است! استدلالی که طرفداران گیاه خواری دارند اینست که همه موجودات حق زیستن را دارند! و ما حق نداریم مانع این حق شویم! با فرض پذیرش چنین حقی گیاهان نیز به اندازه حیوانات حق زیست دارند! از سوی دیگر بر خلاف الگوی شایع همزادپندارانه با حیوانات به نظر نمی رسد حیوانات نسبت به انسانها اولویت اخلاقی زیستن داشته باشند و در حداقلی ترین شرایط از حق برابر زیستن برخوردارند!!! بر خلاف رویکرد افراطگونه امروزی در نگاه به مسئله!
در مورد اصل عدم تناسب که: انسانها حق ندارند برای تأمین نیازهای غیراساسی یا تجمّلی خود به منافع اساسی سایر موجودات زنده تعرض نمایند.
پذیرش عام و کلی اصل عدم تناسب به معنای آن است که نیازهای غیراساسی انسان می تواند فدای حفظ و بقای بیشتر سایر جانداران باشد. اگر با این فرض به زندگی خود نگاه کنیم چند درصد از نیازهای ما واقعا اساسی تلقی خواهند شد!؟ آیا بسیاری از آنچه را اساسی فرض میکنیم در الویت زیست سایر موجودات غیرضروری نخواهند بود!؟ اگر به دقت بنگریم آیا هر گام ما و کوچکترین رفتارهای روزمره ما نمی تواند جنایت زیستی تلقی شود؟ براستی این مرز چگونه می تواند تعیین شود؟ از سوی دیگر نیازهای روانی بشر در این دسته بندی چه اندازه لحاظ می شود؟ آیا رفع نیازهای روانی بشر و تاثیر آنها در کاهش رنج جوامع به عنوان مزیت اخلاقی در تعارض با مزیت اخلاقی جدید قرار نمی گیرد؟
البته من منکر آن نیستم که مزایای اخلاقی زیادی را شاید بتوان برای گیاهخواری لحاظ کرد حتی از منظر انسان محورانه مثلا امکان تغذیه افراد بسیار بیشتر با تخصیص نظام کشاورزی به زراعت به جای دامپروری در واحد سطح کشت! ولیکن بسیاری از مزایای اخلاقی ما تلقی های احساسی ناشی از همزادپنداری با سایر موجودات است که گونه های مشابه تر به انسان سهم بیشتری زا از این واکنش می برند!!!
اما اگر حق زیستن را حق لذت بردن از زندگی یا زندگی لذتمند( و زندگی حداکثری) بدانیم در مقابل زندگی در معنای زنده بودن و زندگی حداقلی ؛ آنگاه از لحاظ تئوریک و نظری همانگونه که نمی توان طبیعت را قربانی انسان کرد نمی توان انسان را هم قربانی طبیعت کرد! به نظر می رسد چشم انداز آینده بشر باید در جهت تحقق رسیدن به یک تعادل میان خواسته های بشر و محیط زیست ( شامل سایر موجودات و زیستنده ها ی کره خاکی) باشد.
دوست عزیز شما وقتی شروع به نقد یک مقاله میکنید درست نیست که بخش هایی از مطلب رو فقط مورد توجه قرار بدید . قسمت اول صحبتتون که گفته بودید اگر اصل برابری اخلاقی موجودات زنده را بپذیریم میان گونه های جانوری و گیاهی نمیتوانیم تمایز قائل شویم از بیخ و بن ایراد داره . توی همین مقاله مسئله ی درد جانوران مورد توجه قرار گرفته و توضیح داده شده پیشنهاد میکنم با دقت تر مطالعه کنید . گیاهان درد و زجر رو تجربه نخواهند کرد .
و اینکه بنده به عنوان کسی که تحقیقات زیادی در این باره انجام داده باید بهتون بگم که انسان بدون خوردن گیاهان و مشتقات گیاهی نمیتونه به زندگی ادامه بده ولی بدون خوردن گوشت و مشتقات حیوانی مشکلی براش پیش نخواهد اومد.
در رابطه با صحبتتون راجع به اصل عدم تنایب باید بگم که شما خیلی زیبا مغلطه میکنید ! اینکه چند درصد از نیاز های انسان اساسی هستند و چند درصد نیستند خیلی مربوط به این بحث نیستش . اگر کسی دست درد داشته باشه و مراجعه بکنه به پزشک ، پزشک بهش نخواهد گفت شما معدت هم مشکل داره قلبت هم فلانه دستت رو ول کن !
در آخر هم بگم که اگر حقوقی برای طبیعت پیرامونمون و موجودات دیگه قائل بشیم مسبب این نمیشه که حقوق خودمون زیر سوال بره
همیشه و همه جا تناسب و حد وسط لازمه
موفق باشید.
اصل برابری اخلاقی موجودات زنده: با موجودات زنده باید به نحو یکسان رفتار کرد مگر آنکه بتوان نشان داد میان آنها تفاوتی واقعی و اخلاقاً مربوط وجود دارد که به اعتبار آن می توان تفاوت در رفتار را موّجه ساخت.
دوست عزیز مبنای من همین اصل موجود در متن بود که در آن باید تمایز را نشان دهیم تا از اصل بتوانیم تخطی کنیم! یعنی میان گیاه و حیوان فرق بگذاریم!
اگر تفاوت واقعی در میان حیوان و گیاه حق حیات است که بر این مبنا که همه موجودات حق زیستتن دارند تمایزی میان گاو و تربچه در حق حیات نیست طبق این اصل و اگر مبنای تفاوت در احساس درد است که اخلاقا اگر گاوی را بدون درد بکشیم مسئله حل می شود!!! روش های مرگ بدون درد هم امروزه در اکثر کشتارگاههای جهان برقرار است! همچنین در پرورش کلیه محصولات گیاهی که ما مصرف میکنیم در این کشور از سمومی استفاده میشود که باعث مرگ موجوداتی میشود که فکر می کنم دارای سیستم اعصاب و حس درد هم هستند! بنابراین کشتاری که برای پرورش گیاهان صورت می گیرد بر حسب تعداد نفرات شاید چندان کم(یا کمتر) هم نباشد!
دوست عزیز ممنون می شم اگر عنوان مغالطه ای که من به زیبایی مطرح کرده ام را برای من بیان کنید چون خیلی واضح نبود برای من!؟ چون بیان اینکه شما مغالطه کرده اید بدون مشخص کردن مغالطه بودن سخن خودش یک مغالطه است با عنوان مغالطه ی “این که مغالطه است” (ر.ک به مغالطات اصغر خندان صفحه ی193
در ضمن بنده به اعتقادات گیاه خواران احترام گذاشته و منکر مزایای گیاه خواری نیستم. ولیکن استدلال موجود توجیه کننده نبود برای من! فلذا من گیاه خواری را دوست دارم ولی حقیقت را بیشتر!!!
سلامت باشید
با سلام و سپاس :
بيرون ز انسان نيست هر چه در عالم هست …
جناب دكتر عزيز
موحودات زنده در هستى در سه طبقه فركانسى نسبي ه جهل و وحش و فهم. مستقر هستند
درد اصغر كثرت جهل و يا وحش موجودات با فهم نسبي اعلي تر درد اكبر فهم هست ي ست
در واقع مصرف خوراكى عناصر آميخته با وحش و جهل هستى در جهت تكامل. انساني است كه غايتش. حق و عدالتى است كه. جزاي غفلت خويش را از طريق كثرت خويش تجربه كتد تا فهم. به كمال خود نايل آيد
جهل. بايد فداي وحش ما شود تا از جهل. برخيزد و وحش بايد فداي فهم شود تا از وحش خود برون آيد .
مسيله آدم محوري نيست بلكه انسان محوري ست
انسان محوري اگر. عملش ” كنش ” باشد. قربانى كثرتش بر او روا است ،و اگر واكتش باشد انسان نيستدر واقع ” آدم ” نخستين است كه مى تواند در اسارت فاحش وحش و جهل خود باشد .
اگر فرضمان بر حقانيت حكمت خالق باشد الگوى. قابل توجه ايي در طبيعت براي آموزش ما آشكار است
و اگر گوشت خوارى ظلم فرض شود از آنحا كه در چرخه ى طبيعت بين حيوانات هماين قانون بر قرار است. چنين در ظاهر برداشت خواهد شد كه خالق چنين الگويي بايد ظلم مدار باشد . كه ابداًچنين نيست چرا كه هم او ست كه عشق را حاكم. تمام هستى كرده است و قوانين ش در عدالت و. خقانيت تام هستند. ولو فاحال درك نشود .
با سپاس از توجه شما
سوزان شمس
کاش دکتر نراقی از منظر محیط زیست ی به پدیده گوشتخواری (جسد خواری) توجه می کردن چون خودم من بیشتر بخاطر دلایل زیست محیطی نه صرفا اخلاقی جسد خواری را ترک کردم دلایل اصلی آن یکی صنعتی شدن دامداری مصرف 80 برابری مصرف آب یک دام در دامداری ها چند برابر انسان و حتی کشاورزی و آلوده کردن پسمانده های این گاو داری ها که یک گاو چند برابر یک خودرو و حتی کامیون گاز دی اکسید کربن تولید می کند جنگل زدایی بخاطر کاشتن سویا برای دامداری های صنعتی مرغ و گوشت و…. به نظر من دلایل زیست محیطی گیاه خوری از نظر عقلی بهتر میشه تبعین کرد چون واقعا صنعتی شدن دامداری دارد زمین رو از بین میبرد فقط کافیه یک تحقیق کوچیک انجام بدهید که برای یک لیتر شیر چقدر آب مصرف میشه پسمانده ها چکار می کنند با زمین و اب های زیر زمینی
با تشکر از سایت صدانت
با سپاس و درود فراوان بر استاد بزرگ آقای دکتر آرش نراقی ، با گفتار شیوایی کند این موضوع را از نگاه فلسفی مورد تجربه و تحلیل قرار دادند بنده 4ساله گیاهخوارام هزاران دلیل شخصی و دلیل جمعی وجود داره و که ما اصلا نیازی به گوشت نداریم و نباید مصرف بشه و انسان به دلیل لذت جویی ، حیوانی را در اسارت گرفته و ار او بهره کشی میکند گوشت نخوردن دیگر به الزام شخصی نیست در پایین مطلبی نوشته ام بر اساس تحقیقات و آمار منتشر شده در سایتهای معتبر فقط اعداد و ارقام دقیق نیستند و ادعایی رو آن ندارم ولی بسیار به حقیقت مزدیکند اگر دوستان نیاز داشته باشند منابع رو نیز عرض میکنم واگر منابع نیز نباشد مطالب عقلانی است و با عقل و منطق یک انسان کاملا جور است لطفا مطالعه بفرمائید.
در ضمن مقایسه بعضی دوستان بین یک تربچه و یک گاو کاملا اشتباهه ، سیستم عصبی و رنج و درد یک گاو رو با تربچه مقایسه می کنید؟ شما می تونید در چشمان یک گاو نگاه کنید و بهش بگید تو شبیه تربچه ای ؟؟ تو حس نداری ، برای حفظ جونت تلاش نمیکنی ؟ ترس و وحشت رو متوجه نمی شی ؟ ،و سیستم عصبی تو شبیه تربچه است؟ این بچه گانه ترین -غیر علمی ترین ،و سطحی ترین دلیل و برداشتی است که تا به حال برای توجیه مصرف گوشت شنیده و دیده ام . لطفا به مطالب زیر توجه کنید
دوستانی که طرفدار حفظ محیط زیست هستید می دونستید اصلی ترین دلیل تخریب جنگلها ، تخریب منابع آب و خاک ، آلودگی های شیمیایی آب و خاک، گرم شدن زمین به دلیل آسیب لایه اوزون و آلودگی هوا چیست؟
.
.
.
.
.
.
تولید و مصرف گوشت.❌
چطور ؟
تولید دام نیاز به غذا داره غذاش نیاز به مرتع داره ، مرتع کمه و مجبورند جنگلها را تبدیل به مرتع کنند بهتره بدونید هر ساعت معادل یک زمین فوتبال درخت در حال قطع شدن برای ایجاد مرتع است.
نکته بعدی نگهداری و ایجاد محیط مورد نیاز برای دامهاست.
حمل و نقل مواد غذایی ، گرمایش و سرمایش و نور محیط دامداریها نیاز به تولید دی اکسید کربن بیشتر است.
سالانه حدود 14000،000،000 دام در دنیا تولید و کشته می شوند.
خودتون حساب کنید اینها چقدر آب مصرف میکنند چقدر دی اکسید و چقدر گاز متان تولید می کنند ؟
شاید ندونید که مهمترین عامل تخریب لایه اوزون ، تولید گاز متان است
و بیش از نیمی /50% از گاز متان که در جو منتشر می شود از دامداریهاست.
همچنین بیش از 40% انتشار دی اکسید کربن در هوا به عهده دامداریها و تولید و حمل گوشت و دام است.
هر کیلو تولید گوشت نیاز به مصرف 15000 لیتر آب داره.وقتی با کمبود آب شیرین مواجهیم.
میزان مصرف مواد شیمیایی ، شوینده ، ضد عفونی کننده ها ، هورمونها ، آنتی بیوتیک ها هزاران تن مواد پلاستیک و بسته بندی در دامداریها از قوه تصور من و شما خارجه اینها کجا می ره ؟ در آب و خاک
پس اگه نگران محیط زیست هستی و هنوز گوشت و مرغ و شیر و ماست و تخم مرغ و ماهی مصرف میکنی به طور غیر مستقیم و به شدت در حال تخریب محیط زیست هستی .
همین امروز تصمیم بگیر برای نجات زمین. بهترین و ساده ترین راه در دست و اختیار توست :
انتخاب یک رژیم تغذیه طبیعی و عاری از مواد حیوانی.
? زمین را نجات دهیم ?
سازش
با درود. – تكيه مطلق بر عقل و ديده بيروني يا بر اعتقاد ديگران نشانه ي ايمان راستين نيست …
▪️علم شهود منبع بي نقص تر و خالص ترى هست و زماني كه شهود مى گويد حق عين عدالت است و جهل و وحش بايد فداي فهم شود. حقانيت بيشتري را با خود متجلي مى كند . بزرگان زيادي در تاريخ هستند كه هرچند؛ قدرت و استعداد پيشرفته شان در عرصه هايي خاص به قله رسيده لكن در يك يا چند بعد از قطب روبروى شهادت خويش، رشد نيافته باقي مى مانند . جناب دكتر نراقي گرامى نيز با وجود آنكه ،مهارت و فصاحت و بلاغت كلام دارند ، در بعد شناخت هفت بدن آدمى و تفاوت بين آگاهي هاي انساني دركشون كامل و دقيق نيست و ممتاسفانه يك الگو مختص مركزين خويش را براي همه اكاهي ها مقبول مى شمرند .درست مثل اينكه دستور بدهيم. خوراك نوزادان با كودكان وجوانان و پيران، يك الگوي غذايي باشد. !!! اين در حاليست كه ما به عنوان ارواحي كه در حال تجارب بدنى هستيم از سن هاي روحى و شرايط رواني روحي مختلفي برخورداريم كه نياز هاي متفاوتي را در سه بعد جسم و ذهن و روح ما براي ما ملزم مى دارد
▪️اگر فردي به كمال شهودي و شهادتي علم عدالت و عشق جامع رسيده باشد .خوب خواهد دانست كه دستورالعملي كه براي يك فرد يا گروه عين خيّريت است براي گروه ديگري عين ظلمت و كمراهى ست . و كمال آدمى در وحدت اضداد و وحدت قطبين آگاهيست است و اين در حاليست كه جناب نراقي فقط محيط به قطب علم خويش هستند و از درك و تاييد قطب روبرو ي خويش در حجاب مانده اند . كه انشالله خيريت وجودشون ،اين نقصان رو نيز در ايشون به كمال خواهد رسوند- آمن ??شمس
مساله اینه که طبیعت اخلاقی رفتار نمیکنه یا بهتر بگیم اخلاقی انتخاب نمیکنه.شاید این جمله غیر اخلاقی باشه.اما آیا اخلاق است که اصالت دارد یا طبیعت؟!! در اصالت اخلاق شک دارم!ولی هیچ شکی نمیتوان در اصالت طبیعت داشت…..
اساسا به چه چیز نمیشه شک کرد؟ در این دنیا تنها میشه مطمعن بود که چیزی قطعیت نداره. جهان بینی ما هرزمانی ممکنه دستخوش تغییر بشه و جهان رو جور دیگری ببینیم. بهتر نیس تا این حد مطمئن و با قطعیت اظهارنظر نکنیم؟
چنان قحطسالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
نه در کوه سبزی نه در باغ شهر
ملخ بوستان خورد و مردم، ملخ
علم تغذیه که زیرمجموعه پزشکی ست ارزش غذایی و کالری شأن را در اهرام و جداولی منتشر کرده اند:
مثلا ممکنه برخی خواص انحصاری در جاندار خاصی یافت شود که چاره ای از بهرهبرداری از آن نیست مثل خواص دارویی و …
دیگر آنکه کالری مصرفی با سختی کار روزمره هم بایستی تناسب داشته باشد. خوشبختانه هرچند امروزه با مکانیزه و ماشینی شدن وظایف، نیاز به مصرف کالری بالا کاهش یافته اما نمیتوان از طرفی شعار تحرک و فعالیت و ورزش و … داده و از آنسوی شعار کالری پایین. مضافا اینکه قیمت اقتصادی اینها هم مهم ست مثلا اگر صدگرم گوشت ارزانتر از چندین کیلو گیاه معادلش باشد اینجاست که اقتصاد بر اخلاق خواهد چربید.
حتی کودکان هم بنحو شهودی و احساسات شان، از خوردن گوشت حیوانات خانگی شأن امتناع میکنند صرفا بخاطر انس و الفت عاطفی که در چندصباح ایام نگهداری مرغ و جوجه شأن دلبندشان یافته اند. اما گویا اسکیموها و سرخپوستان، والدین پیرشان و غریبه ها را هم نوش جان میکردند….
خوشبختانه امروز در باشگاه های ورزشی فیتنس و بدنسازی، مربیان مربوطه برنامه غذایی دقیق و منظمی نیز ارایه میدهند که بر پایه آخرین اطلاعات تخصصی علمی استخراج شده ست.
با سلامو خسته نباشید
سوای از اینکه بخواهیم طرفداری کنیم از نظریه ای برمیگردیم به نظرات پروردگار متعال ودر این رابطه کسب نظر میکنیم، انسان موجود برتر هست ولی غذا باید به عنوان ضرورت بهش نگا شود تمام انسانهای بزرگ و متعالی مانند پیامبران امامان حتی بزرگان دیگر مثل گاندی غذا را فقط به دیده حرکت و انرژی و ضرورت نگریسته اند طبق این فلسفه هرچیزی درش کوچکترین اسرافی بشه از دایره اخلاق خارجه شما چه گوشت و چه گیاهان و زیاد مصرف کنید گناه کرده اید فرقی ندارد با این تفاوت که مصرف زیادت گوشت ضررش قطعا بیشتره هم به شخص هم به محیط زیست و این مقاله جناب دکتر نراقی به نظر نه من بلکه به نظریات پیامبران بیشتر شبیه هست کلا انسانهای بزرگ مصرف گوشت یا نداشته اند و یا برحسب ضرورت بدن بسیار اندک بوده است. از مضرات مصرف مکرر گوشت میشه اشاره کردبه: افت سیستم ایمنی بدن درنتیجه مستعد سرطان و سکته قلبی و مغزی و دیگر بیماریها 2- تشدید خوی وحشیگری و بیرحمی و بی عاطفگی در انسانها که مستقیما با مصرف زیاد گوشت و اونم نوع گوشت ارتباط داره3- ضرر زیاد به محیط زیست4- افت اخلاق و دنباله روی انسانها از هوس چون واقعا گوشت هوس ناک هست
با این تفاسیر مصرف ان در حداق ممکنه جایز هست و همینطور برای چیزهای دیگه اب در حد ضرورت گیاه در حد ضرورت کاغذ نباید اسراف بشه وقت نباید تلف بشه و…………….. موفق باشید