درباره زنانی که شریک نظام مردسالارند
آرش نراقی[1]
جنبش حقوق زنان، بهحق، به نقد ساختارهای اجتماعی مردسالار و نیز نقش مردان در تقویت و تداوم این ساختارهای تبعیضآمیز نشسته است، و به نظرم این راهی است که باید همچنان ادامه یابد. اما اصلاح ساختار بیمار یک جامعه مردسالار بدون نقد نقش زنان در شکل بخشی و تداوم این ساختارهای تبعیض آمیز کامل نیست. در اینجا مایلم چند نکته را در این خصوص به اختصار بیان کنم:
نکته اوّل: خشونت از مهمترین عواملی است که سلامت مناسبات انسانی را تهدید میکند. گوهر خشونت در مناسبات انسانی آن است که فرد بکوشد از طریق اعمال زور یا قدرت، اراده دیگری را مقهور و تابع اراده خود کند. در یک رابطه انسانی سالم، طرفین می کوشند که فضای فیزیکی، فکری، و عاطفی امن و آزادی برای یکدیگر فراهم سازند تا در آن فضای امن هریک بتواند بر مبنای سنجش و خواست واقعی خود به خواستههای طرف مقابل پاسخ دهد، و اطمینان داشته باشد که پاسخ او هرچه هست از سوی دیگری محترم خواهد بود. در مقابل، در یک رابطه انسانی ناسالم، دست کم یکی از طرفین می کوشد که خود و خواستههایش را به شیوههایی مانند تهدید، تطمیع، یا فریب بر دیگری تحمیل کند. در اینجاست که خشونت، ذات خود را در تبدیل «شخص» به «شیء» آشکار میکند- یعنی یک انسان صاحب اختیار را که میتواند بر مبنای آگاهی و اراده واقعی خود تصمیم بگیرد، به یک شیء بدل میکند که صرفاً در خدمت تأمین و تشفی یک سویه خواستها و امیال دیگری است. این خشونت، گاهی آشکار و عریان است (مانند اعمال زور در تجاوز به عنف، یا تحت فشار قرار دادن دیگری از طریق کنترل نیازهای مهّم و اساسی زندگی او)، و گاهی پنهان و زیرپوستی است (مانند فریب دادن دیگری از طریق ارائه اطلاعات ناکافی یا نادرست).
البته در متن یک جامعه مردسالار، ساختار قدرت به سود مردان نامتقارن است، و بنابراین، مردان به طورکلّی دسترسی بیشتری به منابع قدرت دارند، و در نتیجه بیشتر و آسانتر میتوانند خود را در مقام اعمال قدرت و خشونت قرار دهند. این ساختار خشونتپرور در فروپاشی اخلاقی جامعه نقش مهمی ایفا می کند، و بنابراین، منافع درازمدت اعضای جامعه (صرفنظر از جنسیت آنها) در آن است که با این ساختارهای تبعیض آمیز مقابله کنند و در اصلاح آن بکوشند. به همین دلیل است که بهترین شیوه خشونتزدایی از مناسبات انسانی (خصوصاً میان مردان و زنان) برابری حقوقی و حقیقی میان زنان و مردان است. تحقق عدالت جنسیتی به سلامت جامعه کمک میکند و مردان و زنان جملگی از مزایای آن بهره مند میشوند. یعنی خیرعمومی اعضای جامعه (اعم از مردان و زنان) در تأمین چنان عدالتیست. بنابراین، پروژه احقاق حقوق زنان و برقراری عدالت جنسیتی پروژه ای منحصر به زنان نیست، بلکه زنان و مردان جامعه باید دوشادوش هم برای تحقق آن بکوشند.
نکته دوّم: اما به نظر می رسد که برخی زنان فعال در قلمرو حقوق زنان می کوشند که جنبش احقاق حقوق زنان را که بخشی از جنبش عدالت خواهیست، به جنبش بیزاری از مردان تبدیل کنند. این زنان، به بهانه نقد ساختارهای مردسالار، قلم مویی درشت به دست میگیرند و تصویری کلیشهای از «مرد ایرانی» یا «مرد شرقی» ترسیم میکنند که مهمترین ویژگی آن یک زندگی «آلت محور» است – مردانی که در مناسبات خود با زنان به چیزی جز روابط جنسی نمیاندیشند، و برای رسیدن به آن از هیچ خشونت و تعرضی ابا ندارند. در این کلیشهپردازیها، زن ایرانی هم به چهره ای منفعل، گول، ساده دل، و نهایتاً قربانی بدل میشود – موجودی که فاقد فاعلیت است، و یکسره در چنبره قدرت قاهره فاعلیت مردان هوس باز اسیر و بازیچه است. در اینجا تفاوتی نمیکند که این زن استاد دانشگاه، روزنامهنگار، وکیل دادگستری، پزشک، هنرمند، یا خانهدار، نوجوان، میانسال، یا سالخورده باشد. در هر حال، این زن قربانی ساده دلیست که یک مرد میتواند به آسانی او را با کلامی عاشقانه بفریبد یا با تهدید و تطمیع مقهور اراده خود کند. اما این کاریکاتورسازیها تصویر واقع نگرانه ای از تمامت جامعه نیست: نه مردان ما جملگی هیولاهای دیوسیرت و آلت پرستاند، و نه زنان ما جملگی، قربانیان ساده دل، آسان-فریب، و فاقد فاعلیت.
نکته سوّم: زنان قربانیان اصلی نظام مردسالار هستند، اما علاوه بر ایشان، گروههای زیادی از پسران و مردان هم از زیستن در متن یک جامعه مردسالار آسیبهای عمیق و جبرانناپذیر میپذیرند. نظام مردسالار بر مبنای تصویر «نرغالب» سامان پذیرفته است – تصویری که عمدتاً از جهان حیوانات وام گرفته شده است. مطابق این تصویر، «مرد بودن» معادل است با سلطه جویی، تهاجم، جسارت در ابراز وجود، قابلیت خلاقیت و ابتکار عمل، اعتماد به نفس بالا، شجاعت در مقام هماوردطلبی، قدرت جسمانی و روحی زیاد، قدرت عقلانی بالا، قدرت رهبری و مسؤولیت پذیری، میل جنسی سیریناپذیر، تحمّل بالای درد، روحیه حمایتگری، نانآوری، محبوب زنان بودن، مورد احترام دیگر مردان بودن، و غیره. اما بسیاری از مردان بسیاری از این ویژگیها را ندارند، و از این حیث همیشه خود را تحت فشار مداوم توقعات و انتظارات توانفرسای جامعه (از جمله زنان) می یابند. تربیت پسران در نظام مردسالار بسیاری از توانایی های ایشان را که در قالب کلیشه های «نر غالب» نمی گنجد، سرکوب می کند، و آنها را از حیث روحی و خصوصاً عاطفی فلج و ناتوان بار می آورد. مردانی که رفتارهای متناسب با کلیشه «نر غالب» را از خود بروز نمی دهند از جانب «جامعه مردان» مطرود و از جانب «جامعه زنان» تحقیر می شوند. برای مثال، «زنان با پر سفید» از قرن هیجدهم در بریتانیای کبیر برای تحقیر مردانی که (ولو بنابه دلایل بسیار موّجه) به جنگ نمیرفتند، به ایشان در ملاء عام پرهای سفید میدادند که نشانه بزدلی بشمار میرفت، و به این ترتیب با تحقیر این مردان ایشان را وامیداشتند که برای اعاده حیثیت از کف رفته خود – یعنی بازیافتن «مردانگی» لکه دار شده شان – به میدان جنگ بروند و رفتارهای متناسب با «نر غالب» را از خود نشان دهند. نمونه دیگر، مردان همجنس گرا هستند که از جانب مردان نظام مردسالار به خاطر آن که در مناسبات جنسی (به زعم ایشان) خود را در موقعیت فرودست زنانه قرار می دهند، درخور تحقیرند، و از جانب زنان از آن رو که صفات «نر غالب» را (دست کم در مناسبات جنسی) از خود نشان نمیدهند، فروتر از «مرد واقعی» تلقی میشوند.
نکته چهارم: بنابراین، برای مقابله با نظام مردسالار باید کارگزاران این نظام تبعیض را شناخت. البته مردان (خصوصاً «نران غالب») که منافع خود را در دوام این نظام تبعیض می دانند، از کارگزاران اصلی این نظاماند. اما زنان هم در شکل گیری و تداوم این نظام نقش مؤثر و انکارناپذیری داشته اند. برای مثال، به نظر میرسد که حتّی در روزگار شکوفایی جنبش های مربوط به حقوق زنان، تصویر غالب زنان از مرد ایده آل به تصویر «نر غالب» بسیار نزدیک است. هنوز هم که بیش از دویست سال از انتشار رمان غرور و تعصب می گذرد، شخصیت آقای دارسی جذابیت خود را برای زنان از دست نداده است. در روزگار ما هم رمان مردمپسند Fifty Shades of Grey بیش از ۱۲۵ میلیون نسخه به فروش رفته است[2] و مطابق آمار، بیش از هشتاد درصد خوانندگان آن زنان بودهاند. قهرمان این رمان، آقای کریسچن گری، برای بسیاری از این زنان تصویر ایدهآل از یک مرد خواستنیست: مردی خوشقیافه، خوشاندام، ثروتمند، خشن اما عاشقپیشه، با میل جنسی سیریناپذیر، حسود، تملکجو و رقیب ناپسند، دست و دل باز، قوی، مدیر، در عین حال رمانتیک و رام! طبیعیست که وقتی زنان این ویژگیها را در جفت خود می جویند، مردان هم تلاش می کنند صاحب این ویژگیها شوند یا خود را واجد آنها بنمایانند. هنوز هم بسیاری از زنان متوقع اند که مردان به خواستگاری ایشان بیایند، یا در برابر ایشان زانو بزنند و تقاضای ازدواج بکنند. برای بسیاری از این زنان، مردان مجرد «شوهران بالقوّه» هستند. یعنی همانطور که بسیاری از مردان، زنان را به چشم «ابژههای جنسی» می نگرند، بسیاری از زنان هم مردان را «ابژههایی برای ازدواج» می بینند. در هر دو این فرآیندها، شخص به شیء فروکاسته میشود، و این فروکاهش از مصادیق تحقیر و خشونت است.
نکته پنجم: در متن یک نظام مردسالار، بسیاری از مردان خود را مجاز میدانند که حتّی پس از ازدواج شریکهای جنسی متعدد داشته باشند. خیانت در روابط زناشویی کاری اخلاقاً ناروا و ناقض حقوق همسریست که مورد خیانت قرار گرفته است. روشن است که مردی که به همسر خود خیانت می ورزد و در خفا با زنان دیگر مناسبات عاطفی و جنسی برقرار میکند، از منظر اخلاقی و اجتماعی در خور نکوهش است. اما نباید از این نکته هم غافل شد که خیانت یک مرد متأهل دگرجنس گرا به همسرش تنها با مشارکت یک زن دیگر ممکن است. یعنی در اینجا، مردی که به حقوق انسانی همسرش تعرّض می کند، این کار را با مشارکت و همدستی یک زن دیگر انجام می دهد. متأسفانه بسیاری از زنانی که پرچم مبارزه با تعرّض مردان به حریم و حقوق زنان را برمی افرازند، خود از برقراری مناسبات جنسی با مردان متأهل ابایی ندارند. این زنان که گاه خود نیز متأهل هستند، آگاهانه و عامدانه با مردان متأهل وارد مناسبات عشقی یا جنسی میشوند، و ظاهراً مشارکت در این خیانت را ناقض حقوق همسران خود و همسران آن مردان متأهل نمیدانند. یک نمونه بارز از این دست زنان فروغ فرخزاد است. او که همیشه مورد ستایش و الهامبخش فعالان جنبش زنان بوده است، بیمحابا با مردان متأهل روابط جنسی برقرار میکرد. برای مثال، هنگامی که او همسر شاپور و مادر یک فرزند بود با سردبیر متأهل مجله «روشنفکر» رابطه جنسی برقرار کرد تا او را پلهای برای پیشرفت حرفهای خود کند، و سپس سرفرازانه درباره آن رابطه سرود که «گنه کردم گناهی پر ز لذّت/ کنار پیکری لرزان و مدهوش[3]». اما پس از آنکه این ماجرا به رسوایی علنی انجامید، فرخزاد کوشید تا در پس نقاب یک زن مظلوم و فریب خورده پنهان شود و مسؤولیت آن «گناه پر ز لذّت» را از خود سلب و به گردن آن مرد بیفکند. ماجرای روابط او با مردان متأهل البته تا پایان عمرش همچنان ادامه داشت، و روابط او با ابراهیم گلستان فقط یک نمونه مشهور آن است. در حدّی که من می دانم فرخزاد هرگز از جانب فعالان حقوق زنان بواسطه این رفتارهای تهاجمی و نقض حقوق همسر خود و همسران آن مردان متأهل مورد نقد و نکوهش قرار نگرفته است، که برعکس، این رفتار غیراخلاقی او تحت عنوان تجلّی «فاعلیت» زنانه مورد ستایش ایشان بوده است.
به نظر می رسد که این گروه از فعالان جنبش زنان مقوله دفاع از حقوق زنان را با تلقی خاصی از مقوله آزادی جنسی درآمیخته اند. از نظر این زنان مادام که طرفین رابطه به برقراری رابطه جنسی بایکدیگر رضایت داشته باشند، هیچ منعی در برقراری رابطه جنسی میان آنها نیست. به بیان دیگر، از نظر ایشان رضایت طرفین، شرط کافی جواز اخلاقی مناسبات جنسی میان دو نفر است. ظاهراً به این دلیل است که این گروه از مدافعان حقوق زنان تمام تمرکز خود را بر موضوع تجاوز و تعّرض جنسی گذاشتهاند، چرا که در تعرض یا تجاوز جنسی رضایت یکی از طرفین (غالباً طرف زن) نادیده گرفته شده است. بنابراین، جلب توجهات به مقوله تعّرض جنسی برای آن است که، به حق، به ما اهمیت رضایت طرفین را در برقراری مناسبات جنسی گوشزد کند. البته این گروه از زنان سخاوتمندانه دایره مصادیق تعرّض جنسی را فراختر از آنچه می باید، میگیرند. برای مثال، فرض کنید که مردی نشانههای رفتاری زنی را بد میخواند و برای مثال، قصد بوسیدن او را میکند، اما در میانه راه درمی یابد که بوسه او با رغبت طرف مقابل پذیرفته نخواهد شد، و لذا عقب مینشیند. ظاهراً مطابق تعریف این زنان، در اینجا اقدام آن مرد مصداق تعرض و بلکه تجاوز جنسی است! اما اگر در این سناریو، زن آغازگر بوسه باشد، اقدام او نه فقط مصداق تعرض و تجاوز نیست که نشانه فاعلیت آن زن و رفتاری شجاعانه و در خور ستایش است!
بدون شک اصل حساسیت نسبت به توافق و رضایت صریح و روشن طرفین در برقراری مناسبات جنسی بسیار مهّم است، و هرچه بر آن تأکید شود کم است. اما چرا نزد این گروه از فعالان جنبش زنان توافق و رضایت طرفین «شرط کافی» برقراری مناسبات جنسی است؟ احتمالاً دلیل آن تلقی خاص ایشان از مقوله آزادی جنسی است: اگر رضایت طرفین تمام آن چیزی است که برای برقراری رابطه جنسی با دیگری لازم است، در آن صورت به محض آنکه زن و مرد هر دو به برقراری آن رابطه رضایت دهند، هیچ منعی برای چنان رابطه ای وجود نخواهد داشت. به این ترتیب این اصل که «رضایت طرفین شرط کافی مناسبات جنسی است» از جمله راه را برای ارتباط جنسی بی قید و شرط زنان (اعم از مجرد و متأهل) با مردان (اعم از مجرد و متأهل) می گشاید. اما حقیقت آن است که رضایت طرفین شرط لازم یک رابطه جنسی سالم و موّجه است نه شرط کافی آن. رضایت زن و مرد به برقراری رابطه جنسی زمانی کفایت می کند که هیچ یک از طرفین حقوق شخص سوّمی را در این میان نقض نکند. مرد متأهلی که با زنی غیر از همسر خود وارد مناسبات جنسی می شود – ولو آنکه آن زن دیگر کاملاً به این رابطه راضی باشد- حقوق همسر خود را نقض کرده است، و آن زنی هم که با آن مرد وارد چنان مناسبتی شده است در نقض حقوق همسر آن مرد شریک است. بنابراین، به گمانم فعالان حقوق زنان باید در کنار جنبشی که به مقوله تعرّض و آزار جنسی می پردازد، به مقوله خیانت در روابط زناشویی هم توجه کنند، و در کنار مردان متأهلی که به همسران خود خیانت می کنند، زنانی را هم که در این جرم اخلاقی با ایشان شریک اند، در خور نکوهش بدانند. زنانی که عالمانه و عامدانه به مناسبات جنسی با مردان متأهل تن می دهند تا هوس ها یا طمع های خود را ارضاء کنند، به اندازه آن مردان در نقض حقوق زنان شریک اند، و نمی توانند در پس نقاب یک زن مظلوم و ساده دل که توسط یک مرد مهاجم فریفته شده است، پنهان شوند. این زنان ریاکار شایسته آن نیستند که پرچم حمایت از زنان را بردوش بگیرند، و خود را مدافع حقوق ایشان وابنمایند.
نکته ششم: اما نکته آخر ناظر به تجربه ای است که کمابیش میان مردانی که تجرّد را به عنوان سبک زندگی خود برگزیده اند مشترک است. در متن جامعه مردسالار، زن از طریق مرد ارزش و منزلت می یابد. بنابراین، زنان با این ذهنیت پرورده میشوند که باید هرچه زودتر شوهری برای خود بیابند. نتیجه آن است که زنان، مردان مجرّد را به چشم همسران بالقوه می بینند، و سبک زندگی مجردانه را تهدیدی برای خود و خوشبختی شان تلقی می کنند. متأسفانه این ذهنیت حتّی در میان بسیاری از زنان تحصیل کرده و امروزین ما هم که دعاوی فمینیستی دارند ریشه دارد. در بسیاری موارد، مردانی که تجرّد را به عنوان سبک زندگی خود برگزیدهاند، موضوع مزاحمت ها و خشونتهای این گروه از زنان قرار می گیرند. ظاهراً این زنان مجرد، مردان مجرد را «سهم» خود و تجرّد آنها را تعرّض به حقوق خود می شمارند. شیوه برخورد این زنان با مردان مجرّد غالباً در چند مرحله شکل می پذیرد: در مرحله اوّل، شیوهها غالباً مسالمتجویانه، غیرمستقیم، و دلبرانه است. گویی این زنان معتقدند که این مردان از آن رو مجرّد هستند که هنوز ایشان را ملاقات نکرده اند! بنابراین، می کوشند به این مردان امکان بدهند که زیبایی ها و کمالات ایشان را از نزدیک و به چشم خریدار ببینند، و پیش از آنکه دیر شود پا پیش بگذارند. اما وقتی که اشتیاق لازم را در طرف مقابل نمی بینند به مرحله دوّم وارد می شوند. در مرحله دوّم، شیوه ها مستقیمتر و نشانه ها علنیتر میشود. ظاهراً تصوّر این زنان آن است که این مردان به علّت خامی یا بیتجربگی نمیتوانند نشانههای دلبرانه ایشان را بهدرستی بخوانند یا به علّت کم رویی و بی تجربگی نمیتوانند یا نمیدانند که چگونه پا پیش بگذارند. بنابراین، نشانه ها و کنایه ها را صریح تر و بی پرده تر می کنند تا جایی که به صراحت به طرف مقابل ابراز علاقه می کنند و خود پیش قدم می شوند تا راه را برای پا پیش نهادن آنها باز کنند. اما اگر این شیوه هم به نتیجه نرسید، مرحله بعدی آغاز میشود. مرحله سوّم، مرحله تحقیر و تحریک است. بسیاری از زنان بهدرستی با فرهنگ و ادب دست ردّ به سینه خوردن آشنا نیستند. در سنت مردسالارانه این مردان هستند که در ابراز علاقه پا پیش میگذارند، و کمابیش پذیرفتهاند که در بسیاری موارد ابراز علاقه ایشان پاسخ مثبت نمییابد، و بنابراین، شکست در روابط عاشقانه را تاحدّی تحمّل پذیرتر مییابند. خوشبختانه زنان امروزین ما رفته رفته این اعتماد به نفس را یافته اند که علاقه خود را به مردی که میپسندند ابراز کنند و در انتظار اقدام او نمانند، اما ظاهراً آستانه تحمّل زنان در پاسخ منفی شنیدن هنوز پایین است. ایشان پاسخ منفی را نوعی تحقیر و تخفیف تلقی میکنند و لذا میکوشند که آن را با تحقیر و تخفیف متقابل پاسخ دهند. در اینجاست که رابطه به خشونت می گراید، و مردان از جانب عشاق دیروز و دشمنان امروز طرف خطابهایی از این دست قرار می گیرند: «مردان ایرانی یا شرقی بیجنبه اند و ظرفیت آن را ندارند که زنان به ایشان ابراز علاقه کنند»؛ «شما فرد بسیار خودخواهی هستید»؛ «من برای شما متأسفم که اینقدر بیادب هستید»؛ «برایتان متأسفم که ارزش عشق را در زندگی نمیشناسید»؛ «شما که از عشق هیچ نمیفهمید چرا از عشق حرف می زنید؟»؛ «آیا شما ناتوانی جنسی دارید؟»؛ «آیا شما همجنسگرا هستید؟». در بسیاری موارد ماجرا به اینجا ختم نمی شود و کار به مزاحمتها، تهدیدها و آزارهای خشنتر میانجامد! ظاهراً زنان ما هم گاه فراموش می کنند که ««نه» همیشه و همه جا به معنای «نه» است – مرد و زن ندارد!»
حاصل سخن آن است که تغییر و اصلاح نظام تبعیض مردسالار مستلزم مشارکت فعالانه مردان و زنان است، و در این راه در کنار توجه به نقش مردان مطلقا نباید نقشی را هم که زنان در شکل گیری، تحکیم، و تداوم این نظام تبعیض دارند، نادیده گرفت.
.
.
پانوشتهای اضافه شده به مطلب توسط صدانت:
[1] این نوشتار در تاریخ دوشنبه ۷ سپتامبر ۲۰۲۰ / ۱۷ شهریور ۱۳۹۹ توسط آرش نراقی استاد کالج موراوین -پنسیلوانیا- به نگارش درآمده است.
[2] فیلمی نیز براساس جلد اول همین رمان ساخته شده است. پنجاه سایهٔ گری در تاریخ ۱۱ فوریهٔ ۲۰۱۵ در شصت و پنجمین جشنواره بینالمللی فیلم برلین و در ۱۳ فوریهٔ ۲۰۱۵ اکران عمومی شدهاست. با وجود اینکه فیلم با واکنشهای منفی از سوی منتقدان همراه بود، اما فروش موفقی در گیشه داشت و ۵۷۰ میلیون دلار در سراسر جهان فروش کرد که توانست رکورد چندین فروش گیشه را از آن خود کند.
طبق گزارش سایت فروش بلیط، فاندانگو، پنجاه سایه گری در تاریخ ۱۵ ساله این سایت رکورد سریعترین فروش فیلم رده آر را زد. همچنین رکورد بزرگترین اول هفته فروش بلیط در فاندانگو برای فیلمی مستقل را از بازیهای گرسنگی گرفت. تقاضای وسیع برای این فیلم، سینماداران سراسر آمریکا را تشویق کرد تا زمانهای نمایش جدیدی اضافه کنند.
[3] دیوار/گناه، شعری از فروغ فرخزاد:
گنه كردم گناهی پر ز لذت
كنار پيكری لرزان و مدهوش
خداوندا چه میدانم چه كردم
در آن خلوتگه تاريك و خاموش
در آن خلوتگه تاريك و خاموش
نگه كردم بچشم پر ز رازش
دلم در سينه بیتابانه لرزيد
ز خواهشهای چشم پر نيازش
در آن خلوتگه تاريك و خاموش
پريشان در كنار او نشستم
لبش بر روی لبهايم هوس ريخت
زاندوه دل ديوانه رستم
فرو خواندم بگوشش قصه عشق:
ترا میخواهم ای جانانه من
ترا میخواهم ای آغوش جانبخش
ترا ای عاشق ديوانه من
هوس در ديدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پيمانه رقصيد
تن من در میان بستر نرم
بروی سينهاش مستانه لرزيد
گنه كردم گناهی پر ز لذت
در آغوشی كه گرم و آتشين بود
گنه كردم میان بازوانی
كه داغ و كينهجوی و آهنين بود
.
.
به عنوان یک زن با تمام مطلب موافقم و سالهاست در هر فرصتی که بتوانم (تدریس در دانشگاه، بحث با همکاران و جمع خویشاوندان و…) این مطالب را عنوان می کنم و خصوصا از خانمهای جوان تمنا میکنم که به مسئله توجه کنند؛ اما فکر میکنم مطلبی در اینجا نادیده گرفته شده، من به واسطه شغلم با بعضی افراد برخورد دارم که به اجبار در زندگی زناشویی مانده اند و واقعا امکان جدایی ندارند حتی برخی از بیش از ۱۰سال قبل با همسرشان رابطه جنسی ندارند و در دو اتاق جداگانه زندگی می کنند اما طرف مقابل حاضر به پذیرش جدایی نیست!(اغلب خانم ها به دلیل اینکه حق طلاق ندارند و بعضی آقایان هم به دلیل محدودیتهای مالی و خانوادگی) و به هیچ شکلی حاضر به توافق برای جدایی نیستند؛ از نظر شخص بنده این افراد اگر وارد رابطه با دیگری شوند نمی توان به راحتی عنوان خیانت برای آن قائل شد. متاسفانه این هم یکی از نتایج جامعه مردسالاری است که قوانین مربوط به خانواده بر اساس برابری جنسیتی و انسانی تدوین نشده است.
آفرين درسته و كم نيست از اين نوع
البته، میتوان به این نکته هم اندیشید که همین موردی هم که شما مطرح میفرمایید را میشود یک استثناء (البته با دامنه دربرگیرندگی بالا) در نظر گرفت و بنابراین، میتوان آن را از دایره «خیانت»، بیرون کرد در شرایطی.
توجیه خیانت جنسی خودش خیانتی است دیگر,ممکن است خیانت عاطفی رخ دهد ولی اینکه دو نفر علیرغم داشتن همسر قانونی به یکدیگر خیانت جنسی کنند , هیچ توجیه عقلانی و اخلاقی ندارد.
به شرطي كه مرد دوم متاهل نباشد. چون باز هم مصداق خيانت به همسر آن مرد ميشود.
مقدمه را می پذیرم اما چطور به این حکم رسیده اید. فرض کنیم حکم غلط شما درست باشد . میلیاردها زن در جهان وجود دارد و میلیاردها حکم . اگر بر اساس یک شهود هر یک از زنان حکم و عمل کنند ان گاه حکم به تصور شما درست شما چه می شود. در شرایطی که هر کس شهودی عمل کند همه چیز تایید شهود می خورد حتی قتل عام مردان. حکم شما بایست مبنای عقلی ، علمی، تجربی، اخلاقی، دینی، جامعه شناختی، حقوقی و… داشته باشد وگرنه تخریب بدنبال دارد.
اگر این توجیهات تبدیل به قاعده شود آنگاه باید با چراغ بگردیم دنبال تفاوت جامعه انسانی (دینی بماند) با جامعه ی جنگلی
لذت بردم و با بیشترش موافق بودم.
نقدنسبتاًخوبی بود به فمنیسم ایرانی.
بسیار عالی بود جناب نراقی گاهی مظلوم بودن مردان هم فراموش میشود
با نظر باران عزیز موافقم.
یادداشت جناب نراقی، در ذیل این نوشتار در وبسایت خودشان:
«من این یادداشت را در تاریخ ٧ سپتامبر ٢٠٢٠ برای سایت بی بی سی فرستادم. سایت بی بی سی در تاریخ ١١ سپتامبر به من اطلاع داد که مطلب «در نوبت اانتشار است». اما در تاریخ ١۴ سپتامبر بدون هیچ توضیح بیشتری به من اطلاع دادند که انتشار این مطلب با مخالفت ادیتور روبرو شده است و منتشر نخواهد شد.»
من خودم رو فمینیست میدونم ولی فمینیسم به معنای نقدناپذیری زنان نیست. جز نحله هایی از فمینیسم رادیکال، فمینیستها بودن که به همه این چارچوبهایی که شما میگی نقد وارد کردن. مسئله اینکه چرا زنان عاشق مردان خشن میشن، چرا مردان مجبورن خودشون رو بی احساس نشون بدن و …مورد نقد فمینیسمه. حالا اینکه یسری فعالای فمینیست نگاه ضدمرد دارد رو نمیشه به کلیت جنبش و نظریه فمینیستی تعمیم داد. همین مسئله سازی این امور خودش مهمترین کارکرد فمینیسم بوده بنظرم. ضمن اینکه فمینیستهای جنبش نوین دنبال مردستیزی نیستن دنبال مبارزه با سیستم مردسالارن که هم علیه زنانه هم علیه مردان
بسیار عالی بود.
در عین حال نادیده گرفتن ضعف زنان در این موارد رو ناشی از غفلت آقای نراقی عزیز میدونم. این که زنانی هستن که از تنها نقاط قوتشون در سیستم مردسالار یعنی جاذبه جنسی و مادری سواستفادی میکنن ناشی از بسته بودن سایر درها بروی اونهاست. هیچ فمینیستی هم این رو تایید نمیکنه ولی واقعیت داره که اگر گروهی در ضعف نگه داشته بشن، از روشهای فریبکارانه تری برای قدرت گرفتن استفاده خواهند کرد…شما نمبتونی بگی زنها از بازار کار دور نگه داشته بشن و قدرت رو در عرصه عمومی بهشون نمیدیم و …و بعد اون زن لزوما در چارچوب مورد نظر شما بمونه. قطعا ی جاهایی عصیان خواهد کرد. حالا یا در چارچوب نظام مردسالار یا شاید هم فراسیستمی. من ابدا مثالهای جناب نراقی رو که یکی از نویسندگان و پژوهشگران برجسته مون هستن رد نمیکنه کاملا غیراخلاقی است اما در یک سازه و ساختار برابر غیراخلاقی بودن اون واقعی تر است در ساختاری که اساسا زن راههای محدودی برای کسب قدرت داره، دست کم قابل درک هست. مثل اینکه دزدی بین سیاه پوستان طبقات پایین حاشبه شهر که همیشه مورد ستم بوده اند هم غیراخلاقی است اما قابل درک است
درود بر شما
مطلب تابو شکن و بدیعی بود.بسیار عالی و جای چنین مطالب بسیار خالی است
نظر باران خانم به نظرهای سنگلاخی به ظاهر پرقویی شبیه تر بود.
متوجه منظورتان نشدم؟
?استانداردهای دوگانه: از فروغ تا ابراهیم گلستان!
?آرش نراقی مانند بسیاری دیگر از اهل قلم های حوزه ی عمومی در مقاله ای به جنبش زنان علیه خشونت، تعرض و تجاوز واکنش نشان داده است. این مقاله برای همه ی آنانی که در جستجو و واکاوی مفهوم نگاه مردسالارانه هستند، می تواند مفید باشد؛ زیرا خود نمونه ی بارز تفسیری مردسالارانه از روابط اجتماعی است.
❓از آقای آرش نراقی و همفکرانشان که از قضا در بین اهل قلم جامعه ی ما کم هم نیستند، فقط چند پرسش! این پرسش ها بر مبنای استدلال های مقاله ی ایشان طرح شده است.
?”در حدّی که من می دانم فرخزاد هرگز از جانب فعالان حقوق زنان بواسطه این رفتارهای تهاجمی و نقض حقوق همسر خود و همسران آن مردان متأهل مورد نقد و نکوهش قرار نگرفته است، که برعکس، این رفتار غیراخلاقی او تحت عنوان تجلّی «فاعلیت» زنانه مورد ستایش ایشان بوده است.”
❓آیا تاکنون فعالان آزادی خواه، نویسنده و شاعر مرد در عرصه ی عمومی از جانب مردان دیگر به دلیل رفتار بعضا غیراخلاقی خود نسبت به زنان و مردان دیگر در زندگی شخصی و خصوصی(که به درستی می تواند برای ایشان ابعاد عمومی هم بیابد) مورد نکوهش و ارزیابی قرار گرفته اند؟ که آقایان انتظار دارند زنان نیز ابتدا با ابزارهای سخت گیرانه ی چنین خوانشی از اخلاق، فعالان زن عرصه ی عمومی در حوزه های مختلف را این چنین ارزیابی کنند؟ آیا تاکنون جایی دیده اید که ابراهیم گلستان به خاطر رفتار غیراخلاقیش (به زغم آقای نراقی) مورد نکوهش قرار بگیرد و هرجا از فیلم های خوب و یا کتاب های ایشان تعریف شود، ابتدا متذکر شوند که او یک فردی بوده با اصول اخلاقی متزلزل(به زعم آقای نراقی)؟
?”برای مثال، فرض کنید که مردی نشانههای رفتاری زنی را بد میخواند و برای مثال، قصد بوسیدن او را میکند، اما در میانه راه درمی یابد که بوسه او با رغبت طرف مقابل پذیرفته نخواهد شد، و لذا عقب مینشیند. ظاهراً مطابق تعریف این زنان، در اینجا اقدام آن مرد مصداق تعرض و بلکه تجاوز جنسی است.”
❓ این نشانه های رفتاری که شما بیان می کنید، دقیقا چیست؟ چه تفاوتی با آن دیدگاهی دارد که صرف صدای نازک زنانه، موی پریشان بیرون از حجاب، یک نگاه و یا یک نوع پوشش خاص را عامل رضایت زن و یا تمایل او برای ارتباط تلقی می کند و بیان می دارد که زن بی حجاب و کم حجابی که مورد تجاوز قرار گرفته، خود مسئول آنچه رخ داده، است؟
?”اما چرا نزد این گروه از فعالان جنبش زنان توافق و رضایت طرفین «شرط کافی» برقراری مناسبات جنسی است؟ احتمالاً دلیل آن تلقی خاص ایشان از مقوله آزادی جنسی است.”
❓این گزاره ها را در خصوص پیش فرض ها فعالین چنبش زنان از کدام منبع و یا آمار آورده اید؟ کدام گروه از زنان صرف رضایت را شرط کافی دانسته اند، منابعتان را بیان کنید تا ما هم با اندیشه های ایشان آشنا شویم!
?”بنابراین، به گمانم فعالان حقوق زنان باید در کنار جنبشی که به مقوله تعرّض و آزار جنسی می پردازد، به مقوله خیانت در روابط زناشویی هم توجه کنند، و در کنار مردان متأهلی که به همسران خود خیانت می کنند، زنانی را هم که در این جرم اخلاقی با ایشان شریک اند، در خور نکوهش بدانند.”
❓چرا باید یک جنبش(بنا به تعریف آقای نراقی) در صورتی از نظر آقایان منطقی، اخلاقی و برابر خواهانه تلقی شود که به موارد دیگر و موارد مشابه واکنش همزمان و برابر نشان دهد؟ این استانداردهای سخت گیرانه از کی در ارزیابی جنبش ها و حرکت های اجتماعی وارد شد که ما از آن بی خبریم؟ آیا به محض حضور زنان برای مطالبه ی یکی از بدیهی ترین حقوقشان نبود که آقای نراقی و همفکرانش به یاد آوردند چنین استانداردهایی در ارزیابی حرکت های اجتماعی بایستی مورد نظر قرار گیرد؟
?”این زنان ریاکار شایسته آن نیستند که پرچم حمایت از زنان را بردوش بگیرند، و خود را مدافع حقوق ایشان وابنمایند.”
❓کدام زنان ریاکار؟ کدام پرچمدار حقوق زنان؟ گویی آقای نراقی همچنان در تعریف اکادمیک از جنبش ها، درگیر نظریات کلاسیک و جنبش های قرن هجدهم و نوزدهمی هستند. جنبش ها و حرکت های دوران کنون معمولا بی رهبر و پرچمدار هستند. آصف بیات به خوبی این حرکت و ناجنبش ها را توصیف کرده است.
?”در بسیاری موارد، مردانی که تجرّد را به عنوان سبک زندگی خود برگزیدهاند، موضوع مزاحمت ها و خشونتهای این گروه از زنان(از سه طریق) قرار می گیرند:
_شیوهها غالباً مسالمتجویانه، غیرمستقیم، و دلبرانه
_تا جایی که به صراحت به طرف مقابل ابراز علاقه می کنند و خود پیش قدم می شوند تا راه را برای پا پیش نهادن آنها باز کنند.
_ مرحله سوّم، مرحله تحقیر و تحریک است.”
❓و در آخر شاه بیت مقاله ی آقای نراقی توصیف ایشان از انواع خشونت و مزاحمت هایی است که زنان علیه مردان صورت می دهند. اگر به چنین معیار سه گانه ای برای تعریف خشونت و آزار باور دارند که احسنت بر ایشان و بدا به حال همه ی مردان و زنان. دلبری کردن، پ
یشنهاد مستقیم و تحقیر و تحریک بی رضایت طرف مقابل، اگر مصداق خشونت و آزار است که من هم بر این باورم در مواردی چنین است، باید تعریفی تماما نو از ارتباطات اجتماعی شکل دهیم.
گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آنچه هست گیرند!
?پینوشت: بی تردید بیان آقای نراقی در خصوص مشارکت زنان و مردان درایجاد و بقای یک ساختار مردسالارانه صحیح است البته نه با این شیوه و سیاق.
1/ابراهیم گلستان از طرف خانواده خودش مورد نقد و نکوهش قرار گرفته است.
لیلی گلستان با تنفر جستن نسبت به فروغ فرخزاد و پدرش و درد و رنجی که در سالیان طولانی مادرش با متانت تحمل کرده , بارها در مجامع عمومی سخن گفته است.
به نظرم
این نگاه تک جنسیتی فمنیسم چندان نگاه قابل قبولی نمی باشد.
اینکه رفتار غیراخلاقی ابراهیم گلستان را همان قدر نمی توان توجیه کرد که رفتار فروغ فرخزاد را ,, که چرا با مردی متاهل رابطه جنسی برقرار کرده و از لذت آن رابطه با وجد و سرور اشعار اروتیک سروده است .
نه رفتار ابراهیم گلستان اخلاقی بوده و نه فروغ فرخزاد!
من معتقدم
هیچ کدامشان نمی توانند الگوی اخلاقی مناسبی باشند در جامعه روشنفکری.
در ضمن در عرصه ادبیات این قدر که اشعار فروغ خوانده می شود به مراتب بیشتر از نوشته های ابراهیم گلستان است.
2/ چرا نباید فمنیسم در مقابل رفتارهای غیر اخلاقی و غیر عقلانی زنان واکنش نشان ندهد؟!
به نظرم
این استانداردها چندان سخت گیرانه نیست!
چرا نباید جنبش فمنیسم خواهان معرفی زنانی در جامعه باشد که رعایت اصول اخلاقی را در سر لوحه زندگی خودشان قرار دهند؟
چرا که نه؟!
زنان فمنیسم که داعیه دار مطالبه حقوق زنان هستند,, چنانچه خودشان پایبند به اصول اخلاقی نباشند , چگونه می توانند برای سایر زنان و دختران جامعه ایرانی راهکارهای مناسبی برای زیستنِ بهتر ارائه دهند؟!
??????
بسیار عالی بود خانوم bita
دوس دارم بدونم دیدگاههای خصومت آمیز و کینتوزانهای که توی کامنتهای بعضی خانومها اشکار بود میتونه مسیر جوامع رو به سمت برابری های جنسیتی سوق بده یا دیدگاههای کسانی مثل شما.
و البته شخصا حدسم اینه که نگاههای کین توزانه اون خانومها خودش باعث بازتولید تبعیض میشه.
متشکرم از جنابعالی
من هم با جنابعالی موافق هستم که نگاه کینه توزانه و خصومت آمیز نمی تواند برابری جنسیتی را تعریف کند.
اما تا حدی هم با خانمهای فمنیسم همدل هستم ,, متاسفانه در ايران
بیشتر قوانین حقوقی به نفع آقایان نوشته شده است.
در واقع در قوانین حقوقی و اجرایی این آقایان هستند که باید برای خانمها در بیشتر مواقع تصمیم گیری کنند .
این خشمِ خانمهای فمنیسم چندان بی دلیل نیست.
من معتقدم نه( زن سالاری فمنیستی) و نه (مردسالاری جوامع ) هیچکدام برابری جنسیتی را تعریف نمی کنند ,, بلکه (شایسته سالاری) می تواند برابری را تعریف کند.
در شایسته سالاری ,, فارغ از جنسیت به افراد و اشخاص نگریسته می شود..
بنظر من رفتار فروغ در آن دورانی که به زنان به راحتی حق طلاق را میداد بهیچوجه قابل توجیه نیست همانگونه که رفتار ابراهیم گلستان توجیه ندارد
باید میان آزادی که مرز آن عدم تعرض به حقوق دیگران و لایت و لاابلیگری تمایز قایل شد. من شخص با دیدگاه آقای نراقی موافقم و نکته ای که باران اشاره کرد هم بسیار اهمیت دارد در خصوص عدم امکان درخواست طلاق از سوی زنان و نظر خانم بیتا را هم بسیار خردمندانه میدانم
مقررات طلاق از سال ۱۳۱۳ همین که الان هست بودهم!
در سال1313 برای طلاق دادگاه نمی رفتند؟
در محضرخانه ها طلاق می گرفتند.
طلاق گرفتن ساده تر از زمان ما بوده است.مهریه ها این قدر سنگین نبوده.ازداوج و طلاق خیلی راحتر از زمان ما بوده است.
چه در دفترخانه و چه در دادگاه حق طلاق با مرد بوده!
تازه الان مرد میره دادگاه و مهریه و…. را براش قسطی می کنند و راحت طلاق میده، در آون زمان باید مهریه نقدی پرداخت می شد.
ضمنا متوجه نمیشم چه گیری به این داستان فروغ داده اید!
همه می دانند که شوهر فروغ حاضر نشده او را طلاق بده و حتی بعد از تمام ماجراهای بعدی هم حاضر به طلاق نشد.
اینکه در حق زنان در طول تاریخ ظلم می شده ,هیچ شکی نیست.
ولی کم نبودند مردانی که از ظلم و بی وفایی همسرشان رنج می بردند.
چه حق طلاق با مرد باشد و چه زن , وقتی هر دو بودنشان در کنار هم رنج و درد باشد نهایتاً زن می گوید: مهرم حلال, جانم آزاد.
البته مهریه اهرم فشار خوبی است برای مردان. اهرمی که زیربارش له می شوند و به خاطر نپرداختن آن مانند بدهکاران به زندان بیافتند.
من معتقدم
چقدرخوب می شد مهریه کلاً برداشته می شد و مانند اروپا قانون برابری در مال بعد از ازدواج, در صورتِ طلاق جایش را می گرفت.
مالی که یک زوج در طول زندگی مشترکشان باهم جمع کرده و برایش زحمت کشیده اند .
در صورت طلاق و جدایی بینشان
همه چیز منصفانه و عادلانه از وسط نصف شود..
خیلی خوشحالم که امثال آقای نراقی متوجه خواهند شد که دیگر یکهتاز میدان نظر و تحلیل اجتماعی نیستند. ممنون از شما!
قابل تامل بود و در بسیاری موارد درست. ولی از مواردی که رابطه بر اساس یک نیاز روحی صادق و بدون هیچ غرض شکل میگیرد غافل بود
بدون واکاوی و نقد قرارداد « ازدواج» نمیتوان به نقد رفتارهای همسران پرداخت، چه بسا که ازدواج به مثابه پیوندی دايمی بایستی مورد نقد قرارگیرد و این که آیا چنین رابطه ای از اساس با نیازهای فیزیولوژیک بشر همخوانی دارد؟
اگر اینطور است پس چگونه است که تمامِ تاریخ ٍِ مکتوب ِ رابطه ی جنسی بشربا موضوع« خیانت» درآمیخته است؟
آیا نباید در اساس ِ این قرارداد اجتماعی شك كرد؟
با بازگشت به پيشينه و شرايطي كه منجر به ابداع ِ پيمان ازدواج در جوامع انساني ، پس از انقلاب كشاورزي، گرديد، شايد بتوان به راه كارهاي ديگري كه تجانس بيشتري با نيازهاي طبيعي و سرشتي انسان دارد، دست يافت.
در کل تاریخ افراد وفادار و مقید به اخلاق هم حضور داشتند. چرا آن ها را در نظر نمی گیرید؟ چون مدرنیته ، فضای اطراف ، مد روز بر وجدان و دین شما را کم رنگ کرده است
نیازهای طبیعی؟ افراد هم جنس باز را طبق نگاه مدرن طبیعی جلوه می دهند. بادی بیلدینگ زنان و پرورش گوریلی که مردان حالشان از دیدنشان … طبیعی می دانند. اما آناتومی reproduvtive anatomy دو طرف reproduction اگر نگاهی که افراد نرمال!!! سعی در تبلیغش را دارند در نظر بگیریم شاهدی برای طبیعی بودن حتی reproduction نیست. نسبی گرایی ، پلورالیسم، لائیسیته، … دانالد ترامپ !
شاید باید نهاد ازدواج مورد بازنگری قرار گیرد
جالب هست اقای نراقی برای نوشته هایشان هیچگونه رفرنسی ندارند. برایم جالب است که وقتی از طبیعت صحبت می کنند رفرنس ایشان کدام کتاب است ایا فقط راجع به شیران صحبت می کنند. چرا بیشتر مردان ایرانی از فمینزم هراس دارند حتی انهایی که تصور می کنند جز روشنفکران جامعه هستند. دلیلش روشن است در این چهل و چند سال از قوانین ارتجاعی سود بردند.
براتون جالبه چون نگاشته اوریجینال در واقع باید همینطور باشه. این که تعجب می کنید بخاطر اینه که نوشته های فلسفی در واقع کلاژ و توده بهم چسبیده سخنان دیگران است
زنی که پونصد کیلو ارایش میکنه ، زنی که سعی میکنه تا حد امکان ( حداکثر امکان ) سکشوال باشه ، داره چی میگه ؟ ( میخواد چی بگه ؟ ) . به نظر من میخواد بگه :
1–هویت و شخصیت یعنی سکشوالیته . سواد و اخلاق و شخصیت خنثا ( فارغ از مردانگی و زنانگی ) کیلو چند ؟ شخصت اصیل کیلو چند ؟
2-برابری انسانی کیلو چند ؟ فمنیسم ( برابری حقوقی ) کیلو چند ؟ چرا ؟ چون ما یه مقامی به نام انسان بماهو انسان نداریم . انسان یا مرده یا زن ، و ارزشمندترین خصوصیت مرد و زن سکشوالیتشه .
3- چیزی به نام رابطه انسانی غیر جنسیتی وجود نداره . رابطه یعنی رابطه سکشوال .
لب کلام : برابری مطلق زن و مرد مورد تایید بنده است (فمنیسم به این معنا) ، ولی فمنیسم بیش از آنچه حقوقی باشد ، روانشناختی / جامعه شناختی / فرهنگی است . اگر زنی با آرایش پانصد کیلویی داره از فمنیسم حرف میزنه ، در عمق وجودش به چیزی به نام انسان بماهو انسان اعتقاد نداره . فمنیسم اصیل و انسانی را باید در سخنان دکتر صدیقه وسمقی جست و نه کسانی که قبل از حضور مقابل دوربین چندین ساعت صرف آرایش کرده اند .
تذکر : چیزهایی که گفتم مصداق تفکر با صدای بلند است و پذیرای نقد
جناب منوچهر
برای اولین بار با این (لبِ کلام) شما کاملاً موافقم.
نقل قول از منوچهر:
” اگر زنی با آرایش پانصد کیلویی(!!غلو از خصوصیات منوچهر است)داره از فمینسم حرف می زنه ، در عمق وجودش انسان بماهو انسان اعتقاد نداره ”
آقای منوچهر برای این که ابراز عقیده بکنیم بایست ابتدا این کار توجیهی داشته باشد. فمینیسم بعنوان یک مصداق perspective خودشکن در چارچوبی بیان می شود که نه هدفی برای طبیعت قائل است و نه می تواند ادعای اخلاقی بکند زیرا که فلسفه اخلاقش شکست خورده است.
اول برادریتون رو ثابت کنید. اصلا در نگاه شما نمی شود به کسی چیزی گفت. شما با اون نگاه nihilismنهیلیسم پوچ گرایی که دارید چرا به کسی اوصولا از درست و غلط سخن می گید؟
کسی که جهان را پوچ می داند ادیان را به تمسخر می گیرد و انسان را ماده مطلق می داند که می تواند ورود به بحث درست و غلط کند. هر چه هر کس بگوید فقط حرفی زده نه درست است نه علط. ورود به موضع گیری اثبات غلط بودن نگاه پوچ گرای شماست.این همه هیاهوی شما برای چیست؟ برای مشتی اتم و الکترون و کوارک که همیشه بوده؟ تصادفی این شکلی شده؟ تکامل تصادفا!و کور!باعث این فانکشنالیته شده!
رفتار فمینیست ها از مصادیق نقض غرض است. این فقط اون خانم heavily made up نیست که رفتارش داد میزنه خودش هم حرف خودش را در عمق جان قبول نداره بلکه فمینیسم prime example مصداق بارز اثبات این واقعیت است که فمینیست خودش به توصیه های فمینیسم باور نداره.
فمینیسم با appelationخود و نامی که بر خود گذاشته extremeافراطی ترین موضع جنسیتی را اتخاذ کرده و این یکی از دلائلی است که نگاهی خود شکن است. در غرب حتی در میان مردم عادی بیسواد برهانی علیه فمینیسم گهگاه شنیده میشود اگر فمینست آرایش کند حرف خود را نقض کرده و اگر radical feministباشد که نمونه های بارز فمینیست هستند که مثل مردها می گردند از اون ها سئوال می شه که اگر نگاه مردها چنان که می گویید اشتباه فکر می کنند چرا سعی دارید مثل مردها بپوشید و رفتار کنید. حال اگر مثل فمینیست های نااشنا با role modelهای خود درغرب طبق سخن جلال آل احمد غربزده و طبق آن چه در ایران شنیده میشود همراه با نگاهی شیفته و عقل از دست داده و واله و شیدای روانتیسیزم sweet sixities ایجاد شده بوسیله اساتید دانشگاهی متظاهر و دیوانه جلب توجه و خائن به فرهنگ خود باشد که خلاف dictates استلزامات femenism رفتار کرده چون فمنیسم در بستر مدرنیته رشد کرده. مدرنیته از اندیشه materialism و ماتریالیسم ازهلوتیوس و دمیتری و دیدرو آن ها هم اپیکور و دوموکرتوس بیرون آمده. نمی توان فمیسنیست بود و این طور رفتار کرده و این گونه سخن گفت چون self-defeaterاست.خودتون خودتون را debunkرد می کنید و متوجه نیستید(گرچه شما خودتون می دونید که دارید polemics بکار میبرید جدل می کنید و لی به روتون نمی یارید).
خطاب به امیر
بحث من به عنوان یک نواندیش قائل به اصلاح طلبی دینی در این کامت ربطی به موضوع مطرح شده ندارد بلکه به ادعای جناب امیر به منوچهر بر می گردد . اما در کامنت بعدی به چرایی لزوم نوانديشي دینی و دفاع از فمنيسم معتدل می پردازم .
جناب امیر غرب ستیز چرا شما تلقی خود و دینتان و سایر دينداران سنتی از مقولاتی مثل وحی ، خدا ، صفات خدا ، عدالت ، نحوه خلقت ، معاد و دیگر مقولات را حق مطلق می دانید و تلقی دیگران از این مقولات را که کوچکترین زاویه ای با تفکرات شما غرب ستيزان و سنت گرایان و به قول دکتر بیژن عبدالکریمی تئولوژیک انديشان است را باطل و تکفیر و انحرافی می دانید . شما با این دین شناسی سنتی و ضدیت افراطی تان با غرب و مدرنیته جنگ را پیشاپیش در مقابل جبهه دین ستيزان و ملحدان تا حد زیادی باخته آید .شما در مقاله “فلسفه در دادگاه ایدئولوژی مدعی شده بودید که ضدیت با ایدئولوژی و تفکر ایدئولوژیک مربوط به غرب زدگان مثل آقایان سروش و طباطبایی است در صورتی که اتفاقا تعدادی از منتقدین غرب مثل آقای داوری اردکانی متهم به فیلسوف نظام بودن که دعواهای ایشان با دکتر سروش معروف است هم منتقد ایدئولوژی هستند . آقای داوری اردکانی دو مرحله مهم فکری را پشت سر گذاشتند . مرحله دوم فکری ایشان که از اواسط دهه هفتاد به بعد شروع می شود ایشان اگر چه هم چنان مثل قبل در دهه 60 منتقد غرب و مدرنیته باقی ماندند اما دیگر آن غرب ستیزی افراطی و ایدئولوژیک را نداشتند . اتفاقا عنوان این مقاله در صدانت یعنی فلسفه در دادگاه ایدئولوژی برگرفته از تعبیر ایشان و کتاب ایشان به همین نام است . ایشان تلقی ایدئولوژیک از علم و فلسفه را یکی از آفات و معایب و مانع بر سر این معارف می دانند .پس برخلاف شما منتقدین ایدئولوژی فقط غرب گرایان نیستند .
خب درکامنت بعد به ادامه مبحث می پردازم .
اگر زنی با هر مقدار آرایش داره از فمینیسم حرف میزنه، یعنیزنی با هر مقدار آرایش داره از فمینیسم حرف میزنه و هیچ معنی دیگری نداره. مگر این که شما بخواهید برای این که یک زن چطور باید خودش رو آرایش کنه و اصلا اجازه داره این کار را بکنه یا نه، تعیین تکلیف کنید!
خانم مهتاب گرامی ، حرف من این است که انسانی که ( اعم از زن و مرد ) سعی در سکسی تر جلوه کردن است ( مثلا نمایش عضلات در مرد ، و ارایش و لباس محرک در زنان ) ، فاقد یک عنصر متعالی است ( یا این عنصر در او ضعیف است ) ، و ان چیست ؟ شرم ! شرم از اظهار دوئیت . خب این که گفتم یعنی چی ؟ مثال میزنم : مثلا کسی که ساعت رولکس فلان میبنند ، گردنبد طلای فلان میبنند ، لباس و کفش و… فلان به تن میکند ، داره چی میگه ؟ داره میگه ای انسانها ما ” یگانه و یکی ” نیستیم ، من از تویی که رولکس نداری برترم . به بیان دیگر تفاخر مالی یعنی افتخار به ” جدایی ” و شرمسار نبودن از عدم ” اتحاد و یگانگی ” . البته من مخالف فردیت نیستم ، ولی میتوان در عین داشتن تفرد فکری و روحی ، وحدت گرا بود . آنچه مورد تقبیح من است فردیت منحط جسمی و مالی و اخلاقی است . بر این سیاق من نمایش سکشوال ( توسط زن یا مرد ) را نشانه فقدان عنصر ” وحدت گرایی و یگانه گرایی ” متعالی میدانم . صد البته من کاملا مخالف حجاب اجباری و اینها هستم . مسئله من اصلا پوشش نیست . مسئله من نمایش سکشوال است ، چه با حجاب ، چه بی حجاب . فروانند زنان محجبه ای که ارایش صورتشان و رفتارشان صددرصد سکشوال است .
لب کلام : بی شرمی یعنی مفتخر بودن به فردیت های منحط جسمی و جنسی و مالی و اخلاقی ( خودخواهی ) . در هرگونه تظاهر و تفاخر ” بی شرمی ” هست .
به شریعتی گفتند مخاطبان تو در مثلا حسینیه ارشاد این خانم های نیمه لخت هستند!؟ پاسخ داد به دستور قرآن شما نگاه نکن! و در بحث مبسوطی در کتاب فاطمه فاطمه است میگه تفکر زن را مستقل و احیا کنید تا خودش بفهمد چطور ظاهر شود./ مشکل در عمق تفکر و اندیشه ی مرد و زن ماست که بطور متقابل به هم خوراک فاسد می دهند.
شناخت تقاوتهای فیزیولوژیکی زنان و مردان بایستی مدنظر قرار گیرد، برابری بدون شناخت تقاوتها نه
ممکن و نه مطلوب است.
سلام
خیلی درست نوشتین بطور کلی، ولی اگه من و شما هم زن بودیم از همین رفتارها داشتیم.
در کودکی عروسکبازی و بقیهی بازیها، لزوم وجود شوهر را در ما نهادینه میکنند.
در مهمانیها لباس عروس برتن میکنیم.
تراژدی از رهاشدن اولینتخمک آغاز میشه که تاثیر هورمونها همهی وجود ما رو برای جفتخواهی و تولید مثل ترغیب میکنه، تا مسائل فرهنگی که دختر ترشیده و زن بیوه از مصادیقشه.
اخرین ضربه هم میرسه به موضوع حمایت و معیشت و ترس از آینده.
علیایحال:
در وجود هر زن
فروغی در انتظار گلستان است،
با لبخندی برای نادرپور.
فلذا، کمی هم به اشکالات خلقت بپردازید در راستای نو-اندیشی دین خودتان.
با احترام
این از اشکالات خلقت نیست؟!
این از زیبایی های خلقت است.
اگر دختری از دوران کودکی , مادر بودن و مهر مادری را تمرین می کند , چون می خواهد رایحه خوشِ عشق و محبت را به جهان بپراکند.
دختران با عروسک بازی ,, به نوعی تمرین عشق و محبت می کنند.
با رهاشدن اولین تخمک ,, (حماسه) و نه تراژدی آغاز می گردد.
دخترترشیده , زن بیوه و نامیدن اینگونه القابِ ناپسند به بانوان ,,نشانه ناآگاهی و جهلِ انسانهاست!
در وجود هر دختری , انسانی نهفته است.
اگر آن بانو ,, بانوی( عفیف و پاکدامنی )باشد انسانی والا پرورش می دهد و اگر زنی( هرزه و هوس باز) باشد , انسانی پست و فرومایه به جهان تحویل می دهد.
در وجود هر زنی , فروغی می تواند باشد و هم نمی تواند باشد .
البته بستگی دارد به ذات و سرشتِ آن زن و عملکردش…
دوست گرامی ، من ندانم گرا هستم . یعنی اولا برای دین هیچ اعتبار عقلانی ای قائل نیستم ، و دوما در رابطه با مسئله خدا ندانم گرا هستم . ممنون از شما
تناقض آشکار در اسماعیل:
در خط نخست:
” در کودکی عروسکبازی و بقیهی بازیها، لزوم وجود شوهر را در ما نهادینه میکنند. ”
اما در خط 4:
” تراژدی از رهاشدن اولینتخمک آغاز میشه که تاثیر هورمونها همهی وجود ما رو برای جفتخواهی و تولید مثل ترغیب میکنه، ”
اگر تفاوت زن مرد social construct و بر ساخت اجاماعی است پس طبیعی نیست.
اما شما در خط 4 با شاهد طبیعی حرف خود را نقض کرده اید. اگر هومرمون ها باعث ایجاد رفتار می شوند که این طبیعی است و دیگر شما اعتراضی نمی تونید داشته باشید !
بدتر در خط 12:
“فلذا، کمی هم به اشکالات خلقت بپردازید در راستای نو-اندیشی دین خودتان.”
در این جا دچار چیزی بدتر یعنی ابهام می شوید. خط نخست امکان این تصور را ایجاد می کند که شما فکر می کنید همه چیز همانطور که هست باید باش و ما دخالتی نکنیم. اما در خط بعدی مذکور شما شاهدی از طبیعت اورده اید. خوب تا اینجا تناقض طبیعت و برساخت اجتماعی وجود دارد. اما بعد اشکال از آفرینش آورده اید که موضعی است که خدای ناکرده سخن از گرایشات بسیار بیمار گونه ادیان نوظهور و تبعیت از گرو های اقلیت می دهد که نام نمی برم.
در خط انتهایی دیگر همه چیز را با طرفداری از دینداری بهم ریخته اید. یعنی معلوم نشد دین دارید؟ فکر می کنید همهم چیز باید ان گونه که در دنیا می بینیم باشد؟ متمایل به فرقه های رادیکال هواداری از روح هستید؟ یا دین دارید؟ اگر چه نو باشد و نواندیشی.
بهتر است بجای تبعیت از این استاد دانشگاه و یا آن و یا پذیرفتن مواضع رایج روز مبانی و تاریخ و دیالکتیک مواضع را بدانیم.
اگر منطق دین اسلام را قبول دارید بدانید نواندیشی حاوی مولفه های مدرنیته است که اصولا در ریشه الحادی است. اگر فرقه های … پرستی دانسته یا نادانسته دنبال می کنید ابتدا سرنوشت آنهای که نهایتاself-immolation و خود سوزی دست زدند و یا رفتارهای بسیار غیر معقول داشته اند به چه سرنوشتی دچار شده اند. و اگر اهل فکر و اندیشه هستید که حتما مشخص است که این آخری درست است و باید از روحیه اندیشه ورزی شما چیزی یاد بگیریم گرفتار ظاهر مواضع ارائه شده پاپیولار نشویم و زمینه ایجاد آن و تاریخچه شکل گیری و جریان تاریخی که منجر به آن شده و این که با چی مخالف است و از چه طرفدار یم یکند را کامل بشناسیم. سخنان جذاب امروزی زدن همان است که ما را تبدیل به سروش یا طباطبایی و حد اکثر فیلسوف درجه یک کشور شما که مسلمان است اما از مواضع افراد ملحد بهره می گیرد می شویم. این به خودی خود در ظاهر اشکالی ندارد اما یا بیسوادی است که یک روشنفکر به قول شما نو اندیش مواضعی را تبلیغ کند یا ارائه نماید که در ریشه با هم در جنگند. مانند فیلسوف مسلمان که برخی مواضع دیویدسن یا کریپکی را در مقالات خود ارائه می کند و به اهداف این دو و چارچوبی که ان ها در ان سخن می گویند توجهی ندارد. اگر منکر همه چیزی باش ! اما ببین تحت تاثیر نام این اتوریته و یا آن مرجع و یا انتشارات معتبر بلند رتبه به آن رسیدی و یا واقعا آن را جزء به جزء شناختی و به محک عقل، مشاهده، تاریخ، دانش(نه علم)،تجربه ، و نقد جدی زده ای. فکر میکنم دیگر زمان از خارج برگشتن با پست داکتورا و مثل یک deity بر قلبهای روستاییان عاشق ورود به شهر تهران و شهره اندیشمندان متظاهر کافی شاپ رو گذشته است. Bill Clinton once said he always thought to himself wether the sun behinf Abraham Lincoln Statue in Lincoln memorial was a rising or settin sun. He said he noticed it was a rising sun.
اما تحولات و شرایط افول دیسکورس لیبراالیته نشان می دهد که این خورشید فروغ خود را دارد ا دست می دهد. کما این که در کشور شما یک غیر دانشگاهی نماینده استعمار نو در کشورتان را کنار زد و مردم هم قبولش کردن. این تحلیل گاورنسنس در تعریف مدرن در شرق جهان نیز منجر به دست اوردهای تمدنی و تکنولوژیک مثل 5 جی و پیشرفت اقتصادی شده. Let’s not bet on the wrong horse.دیگه دانشگاه ساینتیستی لیبرال هم در دیالکتیکی که ارائه می کند و هم در عرصه عمل دارد مضمحل میشود.
آقای نراقی از زنانی میگوید که شریک نظام مرد سالارند، این گزاره از اساس خطاست. نظام مرد سالار شریکی جز نظام طبقاتی ندارد. این دو در پیوند باهم و دست در دست هم سیستمی ظالمانه به قدمت هزاران ساله را بر جوامع انسانی تحمیل و زنان را به حاشیه تاریخ رانده اند. البته روشن است که هرچند زنان در کنار سایر ستم ها قربانی ستم جنسیتی هم بوده اند اما مردان نیز از ستم نظام مرد سالار بی نصیب نمانده اند که شرح آن در این سخن کوتاه نمیگنجد.
آقای نراقی از بین ستم های چندگانه نظام مردسالار بر زنان بسیار علاقمند است که فقط به رابطه جنسی بپردازد و با پیش کشیدن مسائل اخلاقی و خیانت و حتی شخصی کردن موضوعات زمینه ای برای اثبات شراکت زنان در نظام های مردسالار بیابند. واقعیت این است که مخالفین برابری جنسیتی سه دسته اند:
دسته اول از موضع آموزه های مذهبی با برابری مخالف اند
دسته دوم به دلایل گوناگون اجتماعی و تاریخی تفکرات مرد سالارانه دارند و برتری مردان بر زنان را امری فطری، ذاتی و بدیهی می پندارند. خصوصیت مشترک این دو دسته این است که نظریات خود را صریح و بدون هرگونه پردهپوشی بیان و از آن دفاع میکنند.
دسته سوم اما دودوزه بازانی هستند که از جایگاه دفاع از برابری جنسیتی با زیرکی آن را تخطئه و با استفاده از ترفند هایی چون فرافکنی، تقلیل موضوع مرد سالاری به روابط جنسی و نسبت های ناروا به شخصیت ها و گروه های مدافع حقوق زنان تلاش میکنند کنش گران جنبش برابری طلبانه زنان را به دروغ گویی و عدم صداقت متهم کنند که مقاله آقای نراقی در این دسته میگنجد. ایشان با بیان پاره ای نظریات درست به دنبال نتایج عملی نادرست هستند. صغری کبری چیدن های ایشان در نکات ۱ تا ۴ مقاله که البته درست هم هستند در نکته پنجم به سه نتیجه غلط ختم میشود.
نتیجه نخست: زنان چون شریک جنسی مردان میشوند در رقم خوردن خیانت به اندازه مردان مقصر اند. روشن است که زهر مردسالاری نهفته در قلم آقای نراقی این اجازه را به ایشان نمیدهد که نگاهی به انگیزه ها بیاندازند تا دریابند بر اساس تحقیقات مستند دانشگاهی تقریبا نزدیک به ۱۰۰٪ خیانت مردان ریشه در کامجویی و تنوع طلبی دارد و در مقابل بیش از ۹۰٪ خیانت زنان با نیاز های مادی در ارتباط است.
در ادامه با استفاده از واژه هایی چون ((نر غالب)) با نام بردن از یک رمان پر فروش سعی دارند در لفافه این گونه القا کنند که زنان ذاتا موجوداتی اغواگر و فطرتا به دنبال شکار مردان اند. درحالیکه میدانیم قائل بودن به ذات ایستا برای زن نتیجه ای جز بستن راه رهایی ندارد. طبیعت انسان ذاتی پویاست که تعینی تاریخی اجتماعی دارد و در تعامل با کار و مناسبات تولیدی تکوین میباد.
نتیجه دوم: حمله به نماد ها و الگوهای رهایی زنان است. ایشان با نام بردن از فروغ فرخزاد و هرزه جلوه دادن او قصد بی اعتبار کردن پرآوازه ترین شاعر زن ایرانی را دارد. فروغ بانو کسی است که چندین نسل از او آموخته اند، با اشعارش عاشق شده اند و حتی مبارزه کرده اند. شعر گناه او که بعنوان کیفرخواست علیه اش استفاده شده بیانی به غایت زیبا و لطیف از یک رابطه است که البته من نمیدانم آقای نراقی چگونه پارتنر ایشان را هم شناسایی کرده اند! اما فارغ از عملیات جیمز باندی ایشان در شناسایی معشوقه های فروغ که مقاله را تا سطح گزافه گویی های بی پایه تنزل میدهد این سوال مطرح است که چرا نشان دادن رابطه جنسی در آثار بزرگ سینمایی و درخشان ترین رمان ها یا در اشعار مردان مجاز است اما سخن گفتن از آن توسط یک زن نشانه هرزگی است؟
نتیجه سوم: تظاهر به همنوایی با جنبش ها و ضربه زدن از درون به آنها شگردی قدیمی است که به نظر میرسد آقای نراقی دارای مهارتی در این زمینه هستند. ایشان مینویسند:((متاسفانه بسیاری از زنان که پرچم مبارزه با تعرض مردان به حریم و حقوق زنان را بر می افروزند خود از برقراری مناسبات جنسی با مردان متاهل ابایی ندارند. این زنان که گاه خود نیز متاهل هستند آگاهانه و عامدانه با مردان متاهل وارد مناسبات عشقی و جنسی می شوند))
آقای نراقی پس از حمله به الگوهایی ماندنی مانند فروغ فرخزاد با جملات فوق کل مبارزین زن برابری جنسیتی را هم هدف میگیرند. او نمیگوید این نتیجه مشعشع را بر چه اساسی گرفته اند؟ مستندات ایشان چیست؟ کدام کار پژوهشی پشتوانه ادعای ایشان است؟
من در این جملات چیزی جز توهین، افترا، عناد و انتقام نمیبینم. ایشان آگاهانه پیش قراولان مبارزات زنان را به لودگی، بی مسئولیتی و هرزگی متهم میکنند تا از این طریق و با القای ناامیدی کلیت جنبش را بی اعتبار سازند.
خیانت هم یکی از همان واژههایی است که مردان برای برده کردن و به بند کشیدن و به تملک درآورن زنان ابداع کردهاند. در قاموس هستی و سرشت خلقت، سند هیچ کسی را به نام دیگری نزدهاند. ساختن سلولهای انفرادی مخوف و کشیدن حصارهایی بلند در اطراف آن و دعوت کردن از یک یا دو تا بچهی بیچاره که از تنهایی وحشت زده نشویم، در صورتی که کمترین علم و دانش و آگاهی را در رابطه با پرورش یک انسان دیگر نداریم، خودش مصداق بارز خیانت است. خیانتی بدتر از این نیست. زوج های بسیاری را دیدم که به هم خیانت نکردند؛ اما کاری هم نکردند که به کار آید و در نهایت بردگانی چون خود آفریدند. از همهی اینها که بگذریم اینکه دو نفر به خاطر نبود هیچ گوهری در وجودشان، فقط قادر به دیدن برجستگیهای بدن، قطر بازو و قد بلند و در کل جاذبهی جنسی طرف مقابل هستند، دلیل نمیشود که تمام روابط عاشقانه را فقط با این خطکش بسنجیم. انسان اگر رشد کند روابط عاشقانهاش هم فرق خواهد کرد. مثل فروغ و گلستان و آرنت و هایدگرو…
در تکمیل کامنت قبلی :
مسئلتن : اساسا چه نسبتی بین نمایش بیرونی ( ظاهر بیرونی ) ، و واقعیت درونی افراد وجود دارد ( اعم از مرد و زن ) ؟
– اولا ظاهر بیرونی یعنی : اعلام اینکه ظرفیت ” ارزشی ” من و درک من از ” ارزش ” چیست .
مثلا مردی که هیکل عضلانی اش را نمایش میدهد ، اعلام میکند که امتیازات فیزیکی و ظاهری ” ارزش ” است ( =اصالت ظاهر )
یا زنی هم که خودنمایی جسمی میکند اعلام میکند که ” ظاهر ” ارزش است ( =اصالت ظاهر )
یا مردی که خودنمایی مالی میکند اعلام میکند امتیازات مالی ارزش است ( = اصالت پول ) . بنابراین به زعم من آرایش غلیظ ( یا خودنمایی عضلانی مردانه ، یا خودنمایی مالی ) تقلیل شخصیت است به ظواهری مثل جسم و پول .
دوما ظاهر گرایی و جسمگرایی و… : یعنی اعلام اینکه در پی وحدت و صمیمیت عمیق مباش . زیرا چیزی که من نمایشگر آنم ، ” حد ارتباطی ” و ” ظرفیت ارتباطی ” من است .
مثلا مرد یا زنی که اصالت جسمی و اصالت ظاهری است ، حد صمیمتش و ظرفیت صمیمیتش جسم و ظاهر است ( اعم از رابطه جنسی و غیر جنسی ) .
یا مرد یا زن اصالت پولی هم ، حد ارتباط و صمیمتش در سطح ظاهر باقی خواهد ماند .
نتیجه : فمنیسم ( = به معنای تعاملات انسانی و متعالی بین زن و مرد ) با تمایلات اصالت جسمانه/ ظاهرانه ناسازگار است . و از همین روست که من ادعا میکنم کسی که آرایش سوپر سکسی دارد ، اساسا ظرفیت درک تعاملات متعالی انسانی را پیدا نکرده . و ظاهرش با انچه مدعی ان است ناسازگار است . من شخصا تصور میکنم زنانی که آرایش غلیظ میکنند ، برانگیزاننده نوعی شهوت خشن و حیوانی میشوند * ، و بالعکس زنان فاقد آرایشهای آنچنانی ، واجد یکجور جاذبه رومانتیک هستند . البته بگذریم از محجبه هایی که حجابشان علل عمیق وجودی ندارد ( علل دیگر دارد ) ، و در پس حجابشان ، کاملا اصالت جسمی هستند .
* : در ارایش غلیظ و پوشش سکشوال یکجور پارادوکس هست . از یکطرف برانگیزاننده نوعی شهوت و رابطه خشن و حیوانی هست ( و شاید اعلام تقاضا ) ، و از سوی دیگر مثلا خواستار آزادی و عدم آزار ( اعم از کلامی و غیره ) . به هر رو به نظر من در آرایش غلیظ انچنانی یکجور خشونت هست ، که البته من به هیچ وجه مدعی درک تمامیت آن نیستم . شاید هم آرایش غلیظ نوعی برابری طلبی منحط و عقب مانده است .
تذکر اول : آرایش غلیظ و پوشش آنچنانی در ایران ، مشمول صددرصد گفته های من نیست ، زیرا فرهنگ و قوانین منحط ایران ، با محدود کردن روابط ، جایی برای تعالی روابط باقی نگذاشته . به قول اوشو تنها فایده نخوردن اب ، اینست که تنها مسئله شما میشود آب . به همین سیاق آزادی جنسی ، تنهاترین و قطعی ترین راه است برای تعالی غریزه جنسی ، و رهایی از آن .
تذکر دوم :باز هم تکرار میکنم ، اینها تفکر با صدای بلند است . التماس نقد داریم .
آقای منوچهر
نادیده نگیرید که ما در جامعه نرمالی زندگی نمی کنیم؛ به طور کلی مردم ما پر از آشفتگی های فرهنگی و شخصیتی هستند، هیچ آموزش انسانی، درست و بی طرفانه ای که با هدف اعتلای شخصیتی افراد و ارتقا سطح فکری و فرهنگی باشد در این مملکت انجام نمیشه، همه چیز فقط شکلی و شعارگونه است و به تبع آن رفتارها و طرز فکرها(اگربشود قائل به وجود طرز فکر برای عامه افراد شد!) اغلب کلیشه ای و سطحی است. بنابراین نمی توان به وجود تناقضات اینچنینی خرده گرفت. این موارد که بیان می کنید خود نتیجه همین نظام اجتماعی است که نمیشه فقط عنوان مردسالار رو روی آون گذاشت.این نظام مردسالار در کنار عدم آموزش و حتی سعی در سطحی نگه داشتن آدم ها و عدم وجود ساز و کارهایی که منجر به آگاهی فرد بشه مردهای این مملکت رو هم قربانی کرده، چه برسد به زنها که ….
حرف زدن از ایرادات و کجروی ها و بیراهه رفتن ها برای زمانی است که راههای شناخت و آموزش صحیح در اختیار عموم افراد باشد. واقعیت اینه که در اینجا همان وضعیت انتخاب طبیعی حاکمه؛ فقط افرادی امکان مطالعه و شناخت و… دارند که یا به طور تصادفی در خانواده متفاوتی متولد شده اند، یا به طور تصادفی در راهی قرار بگیرند که به اعتلای فکری ایشان منجر شود یا به لحاظ ژنتیکی و خصوصیات طبیعی آنچنان قوی و عصیان باشند که به صورت ناخودآگاه از ابتدا دنبال مسائل بروند و این ناخودآگاه غریزی در ایشان تبدیل به خودآگاهی شود.
در چنین شرایطی نمیشه خیلی ایراد گرفت و خط گذاری کرد که چرا فلان زن یا فلان مرد داره کاری رو انجام میده که نقض غرض است!
ضمن اینکه فراموش نکنید این رفتارهایی که مثال می زنید نتیجه قطعی تمام محدودیتهایی است که برای زنان وجود داره و همچنین الگویی که در نظام مردسالار برای زنها تعریف شده.
و البته چیزی که جای سوال داره این هست که چرا بسیاری از رفتارهایی که مردان دارند اعم از نحوه رفتار و پوشش و … علیه ایشان مورد استناد قرار نمی گیره اما همین رفتارها در زنان به عنوان رفتارهایی ضد برابری و آزادگی زنان مورد استناد قرار می گیره؟ و پاسخ روشنه؛ نظام مردسالارانه بیماری براین جامعه حاکم هست که کمتر کسی از اثرات آن مبری است، حتی بسیاری از افرادی که علم برابری جنسیتی و روشنفکری برداشته اند هم در لایه های پنهانی ذهن خودشون مردسالار هستند.
تعریف جامعه نرمال از نظر شما چیست؟ هیچ کاری نمی شود؟ اگر مثل بیگانگان رفتار شود فقط درست است؟ مگر خودمان عقل و درک نداریم؟ فقط غرب ؟ فقط فرنگستان؟
اگر تاریخ ، اندیشه، و ادبیات غرب را مطالعه کنی به ایران و ایرانی افتخار خواهی کرد. غرب را نمی شناسید. اگر فکر می کنید ادبیات، فلسفه، تاریخ می شناسید بگویید .
حتی اگر غرب زده و حقیر مثل اساتید دانشگاه کشور شما باشیم این گونه که در جامعه باورمند به حقارت همه در برابر غرب رفتار و عمل نباید می کریدیم.
اگر چه که احساس حقارتی که دانشگاه و انصاف داشته باشیم فن آوری غرب در افواه جامعه غیر غربی می اندازد سبب جزم فکری و عقب ماندگی در راهی است که خود غرب بعنوان در باغ سبز جلوی پای غیر غربی می گذارد.
کسی با غرب مقایسه نکرد و اصلا حرف غرب رو نزد!
این طرز فکر اشتباه امثال شماست که هر منتقدی رو پیرو غرب می دانید!
مطالب رو بخوانید! اصلا بحث سر شرق و غرب نیست!
ضمنا من شخصا هم ادبیات و تاریخ ایران رو خونده ام و هم غرب رو و دشمنی و جنگی نمی بینم و لزومی هم برای مقایسه نیست.
اگر هم کسی جامعه کنونی ما رو نرمال می داند تنها می تواند نتیجه یک تعصب کورکورانه و عدم شناخت جامعه نرمال باشد و در برابر چنین طرز فکری واقعا جای هیچ بحثی نمی بینم!
بالاخره نفرمودید جامعه نرمال یعنی چه؟ اول فرمودید من مریضم . بسیار خوب.فرمودید:
” اگر هم کسی جامعه کنونی ما رو نرمال می داند تنها می تواند نتیجه یک تعصب کورکورانه و عدم شناخت جامعه نرمال باشد ”
من بزرگ شده در محیط غربی جامعه نرمال را نمیشناسم بسیار خوب . شما میشناسید و سلامت روح و ادنیشه و اخلاق بخوردارید. شما بفرمایید جامعه نرمال یعنی چه.
شما فرمودید جنگی نمیبینید!!! خوب کمی به صحبت بولتون که مرتبا تهدید میکرد کشورتون رو گوش کنید کسی که دو سال پیش گفت میآید تهران تا رژیم ملاها را سرنگون کند. و یا برایان هوک که مرتبا برای تحریم و حمله به ایران در اینجا arrangementهای مکرر و بی وقفه میگذاشت و از ضد ایرانی ترین مسئولین تاریخ administration آمریکا محسوب میشود. اینها بله دوستی و اظهار عشق است. تحریم نشانه همدلی و مصمیت است بسیارخوب شما درست می گویید!
خوب شما تحت تاثیر رسانه های برایان هوک و بولتون لزومی نمی بینید . حالا سخنان شما درست . دیگر به شیوه اساتید دانشگاه خودتان و روشنفکرین آزاد اندیش که به همه چیز غیر غربی به دیده تحقیر می نگرند از جانب من سخن نگویید. نکنه اجازه نداریم از جانب خودمان هم سخن بگوییم. هر چه بگذریم آزاد اندیشی قشر روشنفکر در ایران برای همه چیز آزادی قایل است بجز نظر دیگران!شما لزومی نمی بینید اما من حداکثر لزوم را می بینم.اگر تلقینات رسانه نبود اگر تحمیل قدرت وحشی لیبرال نبود زندگی طبیعی و \ر از صفای اریانی در نظر شما اینقدر ناچیز و حقیر بنظر نمی امد انگاه ضربات BASEBALL BATT پدر بیل کلینتون بر تن مادرش و شلیک او به سوی مادرش برای شما الگوی زندگی نرمال نبود.از هر چه بگذریم شب و روز گوشمان توی موبایل و اینترنت و دانشگاه با چند تا استاد عاشق شهرت است. نتیجه همین است دیگر.
من با تساوی حقوقی زنان ومردان هم مشکل دارم برای همین کمتر در مسایل مربوط به زنان ورود میکنم انانیکه شعار تساوی حقوقی زنان ومردان را میدهند واقعا چقدر به جایگاه خانواده وحفظ ان اهمیت میدهند ؟
به نظر من با تساوی حقوقی زنان ومردان خانواده فرو میریزد ایا انانیکه معتقدند که زنان ومردان باید درتحصیل واشتغال جایگاهی برابر داشته باشند به نفقه زنان هم فکر کرده اند ؟
ایا با برابری تحصیل واشتغال نفقه از عهده مرد خارج میشود ؟
اگر بگویید بلی باید گفت واقعا چند درصد زنان قادرند درچنین جامعه ای خود را اداره کنند ؟ایادراین صورت این زنان نیستند که متحمل ضرر وزیان بیشتری خواهند شد ؟
واگر بگویید خیر مسلما جایگاه خانواده بسیار تضعیف خواهد شد وکمتر مردی تن به ازدواج خواهد داد حتما در چنین حالتی عدالت اجرا نشده ومردان چنین تبعیضی را نخواهند پذیرفت به همین دلیل تجرد افزایش خواهد یافت ویا اینکه مردان وزنان بدو ن انکه ازدواج نمایند وعهد وپیمانی درکار باشد زندگیشان را شروع خواهند نمود که باز هم در چنین حالتی این زنان هستند که متضرر خواهند شد چون از حداقل حقوق هم بی بهره خواهند بود زیرا عهد وپیمانی بسته نشده تا مرد متعهد به ان باشد
غرب هم با تساوی حقوقی زنان ومردان خانواده را در ازا فدا داده است ایا ما هم باید چنین کنیم ؟
قرار نیست هر اتفاقی در غرب افتاده ما هم دربست انرا بپذیریم واجرا کنیم
به نظرم چون مردان نفقه بر دوش انان است این حق را دارند که در بازار کار اولویت داشته باشند واین حق را دارند که در جذب دانشجو وتحصیل هم این مسئله لحاظ شود
اشتغال یک مرد در اکثر موارد برابر است با تشکیل یک خانواده ولی اشتغال یک زن لاجرم چنین معنایی ندارد
در اکثرموارد یک زن خرج شوهر بیکار خودرا در درازمدت نمیدهد ودرامد حاصل از کار خود را متعلق به خود میداند ولی یک مرد خرجی زن خود را با کمال میل میپردازد ودرامد حاصل از کار خود را نه متعلق به خود بلکه متعلق به خانواده خود میداند بهر حال باید کاملا اندیشید وهمه ی جوانب را بررسی کرد تساوی زنان با مردان میتواند ضربه ی مهلکی به زنان وخانواده وجامعه وارد کند
جالبه که شما فرضهای غلطی را درست گرفته و بر اساس آن استدلال می کنید!
ان فرضهای غلط را نشان دهید وبگویید که چرا غلط است با دلیل سخن بگویید
فرض غلط این است که قیمومت مرد بر زن را اصل بگیرید و بر اساس آن بخواهید حقوق را تعیین کنید.
فرض غلط دیگر اینکه زنان در هر صورت آویزان شوهردار و از وی نفقه می گیرند.
فرض غلط سوم اینکه نگهداری اساس خانواده بستگی به توسری خور بودن زن دارد و زن باید محتاج باشد و قدرت چندانی نداشته باشد تا بنیان خانواده حفظ شود! حفظ بنیان خانواده به این بستگی ندارد، من دارم روزانه می بینم و موارد طلاق را بررسی میکنم، ۹۰ درصد طلاقها مربوط به زنانی است که تقریبا هیچ چیزی ندارند!
چرا تصور می کنید زنان در هر صورت نفقه می گیرند؟ اصلا می دانید نفقه قانونی چه مبلغی است؟! فکر می کتید اینهمه زنان شاغل دارند پول توجیبی از شوهرشان می گیرند؟! من حداقل با چند صد زن شاغل از نزدیک در ارتباطم که تعداد زیادی از آنها خیلی بیشتر از شوهرانشان درآمد دارند و تمام درآمد خود را صرف خانواده می کنند! حتی خسیس ترین و منفورترین آنها هم حداقل نصف درآمد خود را ماهانه در خانه خرج می کنند. هیچ زن شاغلی ندیده ام که از شوهرش نفقه بگیرد مگر اینکه در جریان طلاق در دادگاه باشند.
اینها تصورات اشتباهی است که هیچ انطباقی با وضعیت موجود ندارد. اگر زنی شاغل باشد چرا نتواند خود را در این جامعه به قول شما اداره کند؟!
نمیتوانم شما چطور اینگونه نظر می دهید اما چیزی که من دارم می بینم این است که اغلب مردان در شرف ازدواج دارند دنبال دختران و زنان شاغل می گردند! که نشان می دهد اوضاع خلاف آن چیزی است که شما تصور کرده آید.
من کی قیمومیت مرد برزن رااصل گرفتم ؟ ازخودتان داستانسازی نکنید واقعیت اجتماعی که من وشما دران زندگی میکنیم اینست که نفقه برعهده مردان است واینهم درحال اجراست
شما میگویید که وکیل هستید وپروندههای زیادی در دست شماست بعد شما نیدانید نفقه چیست ؟
اینکه مردان موظفند برای همسر خود سرپناهی در شان او فراهم نمایند وخرج خوراک وپوشاک و… را بدهند نفقه است ایا مردان این مرز وبوم نفقه نمیدهند ؟
خانم عزیز مگر همه ی زنان این کشور شاغل هستند ؟شما میخواهید برای همه زنان این کشور نسخه بپیچید چند درصد زنان این کشور شاغل هستند تکلیف مابقی چه میشود ؟
حالا گمان کنید این درصد را جابجا کردید ورشد قابل توجهی نمود تکلیف مابقی زنان چه میشود ؟تکلیف مردانیکه شما بازار کار انها را اشغال نمودید چه میشود ؟
دعوا که نداریم شما نفقه دادن مرد به زن را دون شان زن میدانید ؟ خوب بگویید که موافق برداشتن نفقه از عهده مردان هستید بعد زنان را در چنین جامعه ای به تصویر ذهنی خود دراورید با توجه به اینکه همه ی زنان نمیتوانند که شاغل باشند یعنی شغل برای همه ی زنان ومردان جامعه فراهم نیست
من کی وکجا گفتم زن باید توسری خور باشد ؟
که شما میگویید فرض غلطی است که من انرا فرض کرده ام
شما مدام اینرا که زنان باید شاغل باشند که مفروض میگیرید با چه زبانی به شما بگویم که امکانپذیر نیست همه ی زنان شغل ودرامد داشته باشند بلی اگر همه ی زنان شغل ودرامد داشته باشند خود را اداره خواهند کرد ولی این امکانپذیر نیست بازار کار محدود است همیشه طیف بزرگی از مردان وزنان فاقد شغل ودرامد خواهند بود
بلی مردان بدنبال زنان شاغل هستند وبرای ازدواج دراولویت قرار دارد دختریکه شغل و درامد مناسبی داشته باشد حتما اولویت دارد ومزیت محسوب میشود برای اینکه بتواند کمک خرج خانواده باشد
اما این مقدور نیست که همه ی زنان دارای شغل ودرامد باشند
قیمومیت مردان بر زنان فقط به جهت حمایت از زنان است وقتیکه از زنان صحبت میکنیم شما باید همه ی زنان کشور از تحصیل کرده ونکرده شهری وروستایی و…. را در نظر بگیرید وگرنه اگر منظور شما فقط زنانی باشد که شغل ودرامد خوبی دارند واز موقعیت اجتماعی خوبی برخوردار هستند که اینها براحتی میتوانند همین الان هم بسیاری از حقوق خود را شرط ضمن عقد نمایند مثلا اینکه میتوانند حق طلاق بگیرند و…
وقتیکه از یک جنبش ازیک فکر وحرف وبرنامه تازه برای اجتماع سخن میگوییم باید همه ی طیفهای اجتماع را دربربگیرد
شما مدام بدون تفکر فقط بصورت احساسی با قضیه برخورد میکنید من نگفتم که زنان شاغل در هزینه های زندگی با مردان خود شریک نمیشوند وقسمتی از هزینه ها را برعهده نمیگیرند من هرگز چنین نگفتم من گفتم که هیچ زنی خرج شوهر بیکار خود را در درازمدت نمیدهد دقت کنید خرج شوهر بیکار را نمیدهد ولی برعکس یک مرد خرجی زن خود را حتی اگر او درامدی هم نداشته باشد باکمال میل میپردازد وانرا وظیفه خود میداند وهمین نگاه سبب پابرجا بودن خانوادهها میشود
زنان درامد خود را متعلق به خود میدانند وحداکثر اگر مرد هم شاغل باشد ودرامدی داشته باشد کمک هزینه خواهند بود ولی حاضر نیستند خرج شوهر بیکار خود را بپردازند
اما مردان درامد خود را متعلق به خانواده خود میدانند وحتی اگر زن هیچ درامدی نداشته باشد وبیکار هم باشد باز هم مورد حمایت شوهرش خواهد بود برای همین شاغل بودن یک مرد دراکثرموارد برابر است با تشکیل یک خانواده حتی اگر همسرش بیکار باشد ولی شاغل بودن یک زن برابر نیست با تشکیل خانواده اگر شوهرش بیکار باشد اینها مرد را دراولویت قرار میدهد که برای جذب در بازار کار باید لحاظ شود
زنان در ایران وضعیت پیچیده ای دارند. از سویی هر نوع فعالیت آنها برای احقاق حقوقشان با موانع جدی روبروست و از طرف دیگر، باید پاسخگوی خیلی از پسافمینیستهای غرب دیده هم باشند. در حالی که در ایران هنوز برای حقوقی چون حق طلاق، حق مادر برای مجوز دادن برای عمل فرزندش و مسائلی از این دست مبارزه می کنند، باید پاسخگوی خیانت نه چندان قطعی یک زن شاعر در حدود پنجاه سال پیش هم باشند. بسیار عجیب است که از همکاری زنانن ایرانی با نظام مردسالار بنویسیم اما آنهم دقیقا وقتی که به راحتی خیانت یک مرد به همسرش را در کنار رابطه زنی با مرد شوهردار قرار می دهیم. به دلایل متعددی این دو یکی نیستند. اولی از جنس خیانت است. چرا که مرد در رابطه ای قرار داشته که در آن تعهد متقابل با همسر داشته، این سو زنی است که ممکن است از او خواسته باشیم تعهدش به جامعه بشری و جامعه زنان و امثال آن را اثبات کند. قطعا خیانت فروغ-اگر خیانتی بوده باشد- در سطح خیانت گلستان آن هم زمانی که در چارچوب یک ازدواج قرار داشته نیست. ضمن اینکه اصلا مشخص نیست فروغی که این اندازه گرم و آتشین از عشق شیدایی اش می نویسد، چگونه متهم می شود که برای منافع مادی و رسیدن به قدرت از گلستان سواستفاده کرده است؟ حقیقتا اگر هم چنین خیانتی را بپذیریم، با کدام وجهه اخلاقی می توانیم برای آن دلیل و منطق هم بیاوریم؟ چه کسی آن زمان در ذهن فروغ بوده است؟ چه کسی مدرکی دال بر سواستفاده فروغ جوان از گلستان می تواند به ما ارائه کند؟ فروغ خیلی بیش از آنچه گلستان بخواهد یا بتواند، استعدادهایش را در شعرهایش نشان داده است، چرا باید بپذیریم که او برای رسیدن به قدرتی- که به نظر هم نمی رسد مشتاق آن بوده باشد- دست به دامن گلستان شده است؟
نکته مهم تر درباره فروغ این است: تاکنون ندیده ایم فمینیستی ایرانی، فروغ را به خاطر فعالیت های فمینیستی اش مورد تجلیل قرار دهد. کما اینکه فروغ هم خود را فمینیست نمی دانست. چرا فمینیستها باید جواب همه پرسشهای اخلاقی جهان را بدهند؟ مگر فمینیستها به دنبال تطهیر زنان هستند؟ خیر فمینیسم به دنبال دستیابی زنان به حقوق برابر است و جز نحله ای از آن، غالب فمینیستها هرگز مدعی نشده اند که زنان فارغ از خطا هستند. البته که این گزاره که حتما فمینیستهای ایرانی باید درخصوص فروغ به دلیل روابطش با گلستان موضع بگیرند چندان موجه نیست. شاید آقای نراقی قصد دارند با این کار تنه به مبارزه زنان ایرانی با برخی چهره های هنری از میان مردان بزنند که دست به تجاوز زده اند. اما آیا رفتار فروغ با رفتار تجاوز به زنان از سوی برخی هنرمندان ایرانی یکی است؟ اولی اگرچه قابل نقد جدی است ولی با تجاوز یکی نمی شود و با بیان این سخنان، نمی توان دست و روی متجاوزان را تطهیر کرد.
نکته بعدی دیدن خیانت زناشویی به عنوان خیانتی به کلیت یک جنسیت است. آیا همه مردانی که رابطه با زنی متاهل را پیش روی خود قرار می دهند، به همه مردان دیگر خیانت می کنند؟ آیا اگر مرد یا زنی وارد رابطه با فرد متاهلی شد در حال خیانت به همه هم جنسان خود است؟ به نظر می رسد این نکته نیازمند تاملی جدی تر است. وارد شدن به رابطه با فردی متاهل ارچه مذموم است اما نمی تواند چنین معنایی داشته باشد. همانطور که مردان زیادی که با زنان متاهل ارتباط دارند، هرگز متهم به مردستیزی نمی شوند. این یک رقابت است. رقابتی میان اعضای یک جنس برای بدست آوردن جنس مقابل. در هر دو جنسیت این رقابت های درون جنسیتی وجود دارد و نمی توان آن را به زن ستیز بودن زنان نسبت داد.
نکته بسیار مهم دیگر، فکتهای غیرواقعی جناب نراقی از سینماست. اکنون اتفاقا، عصر آرنولد شوارتزنگرها سرآمده است. اکنون جذابیت با مردانی با بینی های ظریف، رفتاری مبادی آداب، لطیفتر و مهربانتر از دهه های گذشته است. کدام ویژگی مردان سنتی را در سوپراستارهای کنونی سینما میبینیم؟ جانی دپ آن تصویر «نر غالب» است یا کیانو ریوز؟ به نظر من غالب بازیگران قهرمان زنان در حال حاضر، نشانه ای از ملایمت و مردانگی نوین را دارند که لزوما در نتیجه پژوهشی دانشگاهی معتقد بود دلیل این امر احساس امنیت بیشتر زنان در جوامع بویژه پیشرفته است که نیاز آنها به استفاده از بازوهای ستبر مردانه و یا قدرت یک مرد در برابر دیگر مردان را کم کرده است. اکنون زنان عاشقانه تر از گذشته جفت خود را انتخاب می کنند و اتفاقا دلیل انتخاب آنها دیگر صرفا قدرت بازوی مرد و یا همان کلیشه های مردانه سنتی نیست. دکتر نراقی در بخشی از صحبتهایش به فیلم اشاره کرده است. خوب است ایشان بدانند این فیلم و فیلمهای مشابه رفتار سادومازوخیستی را نمی توان به خواست اکثریت جامعه زنان نسبت داد. ضمن اینکه پایان زن-محور فیلم هم نشان می دهد اتفاقا شاید خیلیها سلیقه شان آنطور که
شاید آقای نراقی باید قدری بیشتر بگردند و ببینند امروز رمانهای خانم مارگارت آتوود خیلی بیشتر طرفدار دارند یا فیلمهایی که نسل جدید می پسندد، همفری بوگارتی ندارد که چانه های لرزان زنی را به سمت بالا بگیرد. همین نکته های ظریف به همراه خیل زیاد قهرمانهای زن در انیمیشن ها و فیلمها نشانه ای هستند از تمایز عصر نوین با دوره های قبل: اکنون زنان کمتری به دنبال حامی هستند و بیشتر آنها به دنبال یک یار می گردند. زنان بیشتری مستقل می شوند یا دست کم آرزوی استقلال می کنند.
در نهایت ایشان توضیح نداده اند چرا زنانی هستند که ناچارند از ابزار جنسیت خود برای دستیابی به قدرت استفاده کنند؟ مردان تقریبا در همه عرصه های قدرت هنوز یکه تازی می کنند. برای رسیدن به مراتب بالاتر، خیلی از این مردان هستند که زنان را وادار به تن دادن به استفاده ابزاری از جنسیت می کنند. خیلی از این زنان اگر تن به خیلی مناسبات قدرت مردان ندهند، خیلی زود از گردونه خارج می شوند. آنها هنوز قدرتی ندارند و تا زمانی که بتوانند زنان بیشتری را وارد فضاهای مدیریتی کنند، ناچار از تقابل با این قدرتمندان هستند. دلیل این مسئله را در نکته مهم «دیرآمدگان» باید دید. ساختارهای نظم موجود در جهان را مردان چیده اند. مردان آن را متناسب با نیازها و خواست های خودشان برساخته اند و غالبا زنان در این عرصه غایب بوده اند. حداکثر دویست سال است که آهسته آهسته زنان در حال ورود به عرصه های عمومی در سراسر جهان هستند. این زنان برای ورود به خیلی از رشته ها، فضاها و عرصه های عمومی، ناپخته اند؛ خیلی وقتها آنها نخستین در نوع خود هستند. نخستین فضانورد زن، نخستین زنی که وارد دانشگاه شد، نخستین زنی که توانست پزشکی بخواند…همه این ها خیلی بعدتر از ورود مردان به این عرصه ها صورت گرفته اند یا خواهند گرفت.
متاسفانه خیلی از مردان و حتی زنان نمی بینند و نمی خواهند متوجه شوند که یک زن در جامعه ما برای رسیدن به جایگاه اجتماعی مناسب چه ریاضتهایی باید بکشد! به جرئت می گویم که به جز تعداد معدودی، اغلب زنان حداقل باید ده برابر یک مرد تلاش همه جانبه داشته باشند و در چند جناح همزمان بجنگند تا بتوانند موفق شوند و خیلی از این افراد بالاخره یک جایی کم می آورند و لای چرخ دنده ها له می شوند چون به هر حال قرار نیست توان اغلب زنان ده برابر مردان باشد!!
متاسفانه زنان هم فکر میکنند که همه چیز برای مردان هلو وحلواست خیر مردان بسیار زحمت میکشند بسیار زجر میبینند ومعلوم هم نیست که بتوانند جایگاه اجتماعی بدست بیاورند
شما زنان توجه نمیکنید که از زنان کسی انتظاری ندارد زن قرار نیست مشکلات خانواده را بر دوش بکشد لا اقل اکثریت زنان چنین هستند ولی مردان مسئولیت اداره خانواده بردوش انان است واگر از عهده ان برنیایند متهم به بی عرضگی وناتوانی خواهند شد ومدام فشار انتظار جامعه بردوش انان سنگینی میکند
زنان چون مسولیتی ندارد برای شروع هرکاری وتنوع وتعویض شغل و اینده شان تحت فشار نیستند وبا خاطری ارام میتوانند هنر واستعداد خود را محک بزنند ولی مردان بدلیل اینکه مسئولیت اقتصادی خانواده بر عهده انان است هرگز چنین فرصتی را با خیال ارام ندارند وحتما باید شغل وکار انان بازده سریع السیر داشته باشد تا انان از عهده زندگی وخانواده برایند
اینکه به زنان بیشتر خوش میگذرد همین بس که اغلب در فکر جشن تولد خود هستند!
ولی در مردان بسیار اندک هستند که حتی تاریخ تولدشان یادشان باشد چون اینقدر غرق در مشکلات هستند که به این چیزها فکر نمیکنند والبته دنیا را هم چندان جای مطلوبی نمیبینند که بخواهند برای امدن به ان جشن هم بگیرند!
در مجموع مردان بیشتر از زنان از زندگی ناراضیند چون بیشتر تحت فشار هستند از زنان کسی انتظاری ندارد همه ازمردان متوقعند
شاید کسانی از زنان متوقع نباشند که همه گیر هم نیست! اما زنان که وضعیت و خواسته هایشان را بر اساس توقع دیگران تنظیم نمی کنند! زنان خودشان از خودشان توقع دارند، انسان هستند و مثل مردان به پیشرفت و استقلال و مقداری ابتکار عمل در زندگی شخصی و اجتماعی نیاز دارند.
ضمنا کسی منکر فشاری که به مردان وارد می شود نیست و اتفاقا همین فشارها نقش زن را پررنگتر می کند و رسالت او را خطیرتر؛ امشکلات جامعه برای همه است و برای زنان بیشتر اما شکی نیست که توانمندی زنان قطعا از فشاری که روی مردان جامعه است هم می کاهد و تا زمانی که زنان به نقش مهم خود واقف نباشند و جایگاه در خور خود را نداشته باشند هیچ امیدی به بهبود وضع این جامعه نیست.
ضمنا اگر خیلی از زنان در فکر جشن تولد و سالگرد ازدواج و….هستند به این خاطر است که چیز دیگری ندارند! جامعه ای دارید از ساز و کار آن دفاع می کنید و آن را وحی منزل می دانید نه چیزی به آنها داده و نه این امکان را داشته اند که چیز بیشتری طلب کنند. اصلا خیلی ها آنقدر محدود نگه داشته شده و محدود تربیت شده اند که نمی دانند می توانند خواسته هایی بیش از این داشته باشند!
درک این واقعیات سخت نیست، مگر اینکه شخص آنقدر متعصب باشد که نخواهد ببیند.
من از منتقدان بسیار سخت این جامعه هستم من از ساز وکار این جامعه دفاع نمیکنم وبه هیچ عنوان هم انرا وحی منزل نمیدانم
اما به شما میگویم که باید همه ی جوانب قضیه را بررسی کرد ونظر داد اگر اشتغال وتحصیل فارغ از جنسیت با درامد برابر با مردان را میخواهید باید خود را وان جامعه ی فرضی که در ذهن دارید را وافرادش را اماده کنید که نفقه برگردن مرد نیست نقفه را از عهده مرد خارج کنید بازار کار را با مردان شریک شوید
حرف بسیار منطقی وروشن است
اگر حق طلاق میخواهید باید از مهریه بگذرید یعنی همانقدر که طرفدارانتان را اگاه میکنید که زنان باید حق طلاق داشته باشند همانقدر هم به طرفدارانتان خوراک فکری برسانید که موقعی به این خواسته خواهند رسید که از مهریه عبور نمایند وبه هیچ جنسیتی نه مرد ونه زن تضمین شغل ودرامد نخواهند داد وقرار نیست کسی از کسی حمایت کند اینها را شفاف به هوادارانتان وعموم مردم جامعه بگویید که اذهان اماده شود که قرار است چگونه باشد جامعه ایکه فمنیستها از ان حرف میزنند چگونه جامعه ایست همه ی جوانبش روشن باشد
این حرف من است ایا این مرد سالاریست ؟!اینکه بگویم مواضع خودتان را در همه ی جوانب روشن کنید مرد سالاریست ؟!
بیایید شفاف بگویید که اصلا میخواهید خانواده باقی بماند یا خیر
بعضی از شما معتقدند که یعنی چه ازدواج کنیم وفرزند بیاوریم ومدام تکرار وتکرار و…
عده ای از شما چنین فکر میکنند که باید از ازدواج عبور کرد واین رسم را کنار زد بهر حال باید روشن باشد که معتقدان به دفاع حقوق زنان چه جامعه ای را در ذهن میپرورانند وهمه ی جوانب ان شفاف بیان شود تساوی حقوقی زن ومرد شعاری فریبنده است باید عواقب کار را ارزیابی کرد باید جامعه ی مد نظرتان را در ذهن خود ترسیم نمایید وهمه ی بازخوردهای انرا ارزیابی نموده انگاه خیلی روشن وشفاف مواضعتان را برای مخاطبان بیان نمایید
خانم فائزه قاسمی اتفاقا همین مواردی که گفتید دقیقا موشکافی نشده مثلا شما میگویید که زنان ایرانی بدنبال گرفتن حق طلاق هستند ایا زنان ایرانی حاضرند درازای گرفتن حق طلاق از گرفتن مهریه بگذرند ؟
زنانیکه مدعی گرفتن حق طلاق هستند باید ابتدا خود را اماده نمایند که در رابطه یک زن ومرد دادن مهریه از طرف مرد به زن معنا ندارد واین رابطه یک رابطه دوطرفه وبرابر است پس دلیلی ندارد که مرد به زن مهریه بپردازد
هیچوقت زندگی زورکی وبدون عشق لذتی نخواهد داشت وهرگز نمیتوان یک انسان را به زور در یک رابطه نگه داشت زن باید ازاد باشد که اگر خواست جدا شود اینکار براحتی امکان پذیر باشد ولی قبل از ان باید خود را اماده شروع زندگی بدون مهریه نماید تا هر وقت خواست جدا شود
در ضمن من اصلا متوجه نشدم که چرا شما رابطه یک مرد زن دار را با زنی دیگر خیانت میدانید ولی رابطه ی یک زن شوهردار با یک مرد دیگر را خیانت نمیدانید !!! به هیچعنوان نوشته شما گویای دلیل مشخصی برای چنین موضعگیری نبود
حتما اگر خیانتی باشد خیانت زن شوهردار با یک مرد دیگر مسلم ومسجل است وحتما وقیحانه تر از رابطه ی یک مرد زن دار است
بله، اگر زنان شغل و درآمد داشته باشند و حق طلاق و حضانت برابر با مردان داشته باشند و به لحاظ فرهنگی و اجتماعی حق داشته باشند که انتخابهایی در زندگی مشترک داشته باشند مهریه نیاز ندارند!
شما آن شرایط را ایجاد کنید، من شخصا قول می دهم موافقت زنانی که آن شرایط را دارا باشند بگیرم و از مهریه صرفنظر کنند!
خانم باران کسی نمیتواند قول بدهد شغل ودرامد ایجاد کند وقتیکه همه ی ما میدانیم که هرگز برای همه ی مردان وزنان اجتماع شغل ودرامد وجود ندارد بازار کار یک بازار رقابتی است وبه اندازه همه هم کار وجود ندارد برای بدست اوردن شغل در چنین جامعه ای که مرد وزن برابر است وقرار نیست کسی از کسی حمایت کند فقط رقابت هست ایا به نظر شما درچنین جامعه ای میتوان مهریه را از زن گرفت وحق طلاق را به او داد ؟
جامعه ی ارمانی وفضایی را از ذهنتان بیرون کنید باید با واقعیتها کنار امد ودرکنار واقعیتها قانون وضع کرد
من چنین دیدگاهی ندارم، در جوامعی که بالاترین سطح رفاه و برابری جنسیتی را دارند هم بعضی از زنان و البته مردان بیکار هستند. شما می گویید آیا اگر زنان شغل و درآمد و حق طلاق داشته باشند آیا حاضرند از مهریه صرفنظر کنند و خودتان فرض می گیرید که نه!
من هم جواب دادم که بله، اگر چنین شرایطی باشد حاضرند. حتی اغلب زنانی که شغل نگارند هم از مهریه فقط برای اخذ حق طلاق استفاده می کنند؛ حال بگذریم که در قوانین حال حاضر و رویه دادگاهها مهریه بیشتر شبیه یک شوخی بیمزه و توهین آمیز است تا یک حق!
نمی دانم شما از روی چه واقعیاتی اینطور قطعی حکم می دهید اما من از روی حداقل ماهیانه ۵۰ پرونده طلاق که در دسترسم هست و بررسی میکنم و صدها زن شاغل و غیرشاغلی که در جریان زندگی ایشان هستم اظهار نظر می کنم.
من کی گفتم که اگر زنان شغل ودرامد داشته باشند حاضرند از مهریه صرفنظر کنند؟!
شما دقت نمیکنید فقط از روی احساسات حرف میزنید من میگویم که در جامعه ای که قرار باشد زن ومرد برابر باشند برای کسی تضمین نمیکنند که شغل گیرش بیاید حالا او چه مرد باشد وچه زن باشد بازار رقابتی خواهد بود
مثلا اعلام میکنند ده تا نیرو برای فلان کار احتیاج دارند واین اعلام نیاز فارغ از جنسیت خواهد بود در چنین وضعیتی تضمینی نیست که همه ی زنان دارای شغل ودرامد باشند حالا ایا جنبش دفاع از حقوق زنان حاضر است درازای حق طلاق در چنین جامعه ای از مهریه بگذرد؟
ایا زن در چنین وضعیتی در موضع اسیب بیشتر قرار نمیگیرد ؟
خب یادداشت کنیم حجت جانان آتئیست است و طرفداعبدالکریم سروش، حجت جانان ادعای مدرن بودن میکند و مدافع مردسالاری… بقیه تناقضها هم با آشنایی بیشتر با این کاربر ثبت خواهد شد
بله سخنان حجت جانان بسیار گویا ست . ایشان وارد صحبت با کامنت گذاران در مورد قرآن میشود در مورد آِت الله مطهری میشود و تظاهر به هم دلی میکند و با جدل و مغالطه های بیشمار و بی ربط فقط و فقط دشمنی و ایجاد تردید در اذهان میکند.
این چه رفتاری است؟ چرا باید به ملت خودت و ایران و ایرانی حمله ببری؟
مدافع مردسالاری نه، مردسالار دوآتشه کاملا سنتی!
اقای بهروز حجت جانان خودش است اگر هم ادعای مدرن بودن داشته باشد با تعریف خودش از مدرنیت است اگر طرفدار دکتر سروش است منتقد دکتر سروش هم هست اگر شما گمان میکنید که اتئیست است برای اینست که چهارچوبهای رایج را قبول ندارد واز زاویه خودش به جهان مینگرد حالا هرچه میخواهید یاد داشت کنید
حجت جانان مدافع مرد سالاری نیست حجت جانان مدافع هیچ سالاری نیست حجت جانان میخواهد خانواده پابرجا بماند میخواهد اخلاق پابرجا بماند شما اگر راه بهتری میشناسید معرفی کنید ویا اینکه راه معرفی کرده من را نقد کنید
یک perspective قابل توجه در مورد فمینیسم اثر و نتیجه پراگماتیستی آن در تلاشی خانواده است. بیچاره و آواره کردن کودکان و ایجاد single parentتک والد کردن بسیاری از کودکان آمریکاست. در آمریکا 25 درصد کودکان تک والد و 15 درصد اصولا نمی دانند والدنشان کیست.
تهی بودن و غیر عقلانی بودن فمینیسم و آثار اجتماعی نابود کننده آن که از بمبی که جامعه لیبرال در ناکازاکی انداخت وحشتناک تر است در نسل کنونی دوشیزگان ایرانی ظاهر شده. علیرغم مشکلات جامعه شما ، به این نکته توجه نمی شود که فمینیسم چه بلایی بر سر عشق و کودکان آورده است. ویروس فمینیسم را به تن یک دختر عاشق نامزدش وارد کن و فاتحه زندگیشان را بخوان. کما این که خودخواهی و افکار بسیار نسنجیده و counter-rationalist جامعه ایرانی و جهانی را با فحشاء، بی اخلاقی، جنگ و تنش و خشونت می بلعد. امیدوارم زن جوان ایرانی فرق قمپز در کردن استاد فرانسه زبان از سوربن برگشته
اگر دختر ایرانی(نه دوشیزه که Cognateانگلیسی است) واقعا با اندیشه ،مشاهده، تجربه، نگاه انتقادی، وجدان و صداقت و با شناخت قشر دانشگاهی اکردیت شده که با تکیه به مدرک فقط به اعتبار نام دانشگاه بدنبال منافع شخصی و شهرت و جایگاه اجتماعی هستند به جهان بنگرد هیچ چیز را نپذیرد مگر این که به محک تجربه مشاهده عقل وجدان و صداقت بزند. اگر قبل از همه چیز صدق خود را فرض نکند و حتی خود را به محاکمه عقل و تجربه وجدان ببرد و implantافکار غربی تحصیلاتی و فضای ترکیبی غربی ایرانی خانواده را بشناسد تاریخ فلسفه غرب ، تاریخ علم، تاریخ دانشگاه ، تاریخ جهان را بخواند و با جرات و جسارت فضای خفقان دانشگاهی که در آن فقط مدرک و مقاله و جایگاه متکی به غرب و اسامی تهی دانشگاه ها معتبر است را بر او حاکم نشود می تواند فمینیسم را بشناسد و مخرب بودنش را تشخیص بدهد. چه کنیم که دانشگاه چ کنیم که کمبریج اکسفور استنفور جایگاهیی بالاتر از عقل و تجربه و مشاهده برای دختر محترم ایرانی دارد. پیش از این که توان تفکر مستقل پیدا کند با اسباب بازی کارتون تربیت ” جدید و علمی ” ریشه appeal to authority و حقارت در برابر غرب در عمق جانش می نشیند و وقتی دانشگاه میرود فضای اکادمیک بجای فکر چسباندن خود به این و آن movement و یا این و آن نظریه پر اسم و معتبر اجازه تفکر را از او می رباید. فمیسنیم این ابزار بهره کشی تجدد از زن و تحقیر شخصیت و له کردن احساسات و عاطفه ارزشمند شاید پست ترین فریب مدرنیته بوده است. خانواده + فمینیسم = طلاق وجامعه هم جنس بازان زنان دربدر و مردان زخم خورده از زن بادی بیلدر بیزینس من.
سئوالی خصوصی از زنان اینست که آیا می پسندند مردی با لطافت دارای روحیه زنانه مرد خانه انها باشد؟ آیا الان ک تردید در مورد جذابین مرد مسپولیت پذیر خادم و حامی همسر بوسیله هنرپیشگان حرفه ای دانشگاه ها به جان اندیشه زن ایرانی افتاده ، چرا ما پیش تر نرویم و در مورد تصویر زن امروزی و یا پست مدرن تردید نکنیم. تردید صرف و حرفهای بدیع زدن به خودی خود ارزش نیست. این جذابیت بوده که در کنار فن اوری غرب توهم صدق مطلق فلسفه غرب را در عمق جان ما کاشته. بیدار بشیم. فکر باشیم. از جو حاکم نترسیم. به درد آینده دزندگی خود برسیم. وگرنه سرنوشت بوف کور صادق هدایت ها و یا دیوانگی هیوم و نیچه یا چیزی مانند آن در کمین ما خواهد بود.
درود. جامعه اماری نوشته مشخص نیست. بسیاری جاها گفته شده که زنان مدعی فمینیسم چنین اند و چنان اند، ولی هیچ جامعه اماری و منبعی معرفی نمیشود. مثلا بگوید فلان خانم به عنوان پرچمدار و رهبر فمینیسم در جایی از جهان طی صحبتی کتابی، مقاله ای و… گفته که چنان است. در حالیکه اقای نراقی گزاره هایی را از زبان مدافعان حقوق زنان بیان میکند و انان را مطلق میداند در حالیکه نه سندی و نه جامعه اماری مطالعه شده ای برای گفته های خود ارایه نمیدهد، و صرفا برداشت فردی نویسنده است. مساله دیگر، این است که مساله اخلاق بسیار تعیین کننده است، اقای نراقی پیش فرض دارند که انسانها باید به همه مناسبات اخلاقی احترام بگذارند، شاید از نظر بسیاری، داشتن رابطه جنسی در حیطه اخلاق نیاید و صرفا یک مساله حیوانی تلقی شود. از مثال فروغ فرخزاد نتیجه می گیرد که همه زنان مدافع حق زن چنین اند، ایشان حتما میدانند تعمیم جز به کل از لحاظ منطقی اشتباه فاحش است. ایرادات دیگری بر نوشته هم هست که دوستان قبلا اشاره کرده اند.
با سلام و خطاب به امیر
جناب امیر تلقی شما از فمنیسم غلط است و متاسفانه همین تلقی شما باعث شده است که مدافعان حقوق زنان در ایران از کاربرد واژه فمنیست پرهیز کنند .
دلیل اول این که تصور شما مخالفان فمنیست این است که گمان می کنید فمنیسم با ” نهاد خانواده ” در تعارض است . در صورتی که بیشتر فمنیست ها نه با نهاد خانواده که با نوع خانواده ” مردسالار ” ضدیت دارند و به جای آن ، خواستار تاکید بر ” خانواده مدنی و مفاهمه ای ” هستند .فقط در اقلیتی از شاخه های فرعی گفتمان های فمنیستی ، از ” ضدیت با خانواده ” سخن می رود . ضمن آن که گرایش های افراطی فمنیستی در کشورهای غربی هم نتوانستند خود را در حد و اندازه یک جنبش اجتماعی و سراسری ارتقا دهند و معمولا در اندازه های فرقه ای اجتماعی در جا زده اند .
دلیل دوم اینکه آن شاخه از فمنیسم که بر ” آزادی بدن” تکیه می کند ، این نگرانی را در میان مخالفان فمنیسم و همین طور مدافعان زنان ایجاد می کند که فمنیسم باعث رشد و گسترش بی بندوباری یا اباحه گری می شود .این نگرانی نیز پایه محکمی ندارد . اولا : حرف اصلی گفتمان ها و مطالبات فمنیستی ، گسترش اباحه گری نیست . آنها در تندترین ارزیابی هایشان می گویند ” لذت جنسی “هم حق مرد و هم حق زن است ؛ اما در خانواده های مرد سالار ، فقط به لذت جویی مردان توجه می کنند .ثانیا : فساد و بی بندوباری جوامع مردسالار کمتر از جوامع دموکراتیک نیست . از آنجا که این اباحه گری در بخش های پنهان جامعه است و دیده نمی شود ، عده ای نتیجه می گیرند که گویی این پدیده وجود ندارد و اباحه گری فقط خاص جوامع غربی است یعنی جوامعی که فمنیست ها در آن فعال اند .ثالثا ، جامعه ای که در آن زنان و مردان ، دست کم بر مقام نظر ، حقوق و موقعیت برابر داشته باشند برآیندهای ناخواسته ای دارد که با جامعه مردسالار متفاوت است .اما این وضعیت به هیچ وجه دلیل محکمی نیست که ما فمنیسم را به اباحه گری تقلیل دهیم . چنین تقلیل بی پایه ای مثل تقلیل آثار صنعت به دود یا تقلیل دین اسلام به ” مسلک القاعده و داعش ” است .
خب با توجه به توضیحات من ثابت شد که ادعاهای شما و سایر مخالفان فمنیست در مورد انهدام خانواده و گسترش فساد ، جا زدن و یک کاسه کردن فرقه ها و گروههای اقلیت افراطی این طیف که معتقد به آزادی زنان در فحشا و هم جنس گرایی زنان و ضد نهاد خانواده هستند با تمام و اصل جنبش فمنیسم که در تلاش برای برابری حقوق زن و مرد و از بین بردن تبعیض و بی عدالتی در حق زنان است می باشد که اگر مغرض نباشید ناشی از اشتباه شما از هدف اصلی فمنیسم و اکثر فمنیست هاست . درست مثل این می ماند که همه مسلمانان را دارای تفکرات تروریستی مثل طالبان و داعش بدانیم . بر این مبنا فعالان حقوق زنان در ایران که در تلاش برای برابری حقوق زنان و از بین بردن بی عدالتی هاست هم نباید واهمه ای از فمنیسم داشتن خود داشته باشند بلکه با افتخار باید آن را اعلام کنند و بدفهمی ها راجع به فمنیسم را تبیین و روشنگری کنند .
خب پس از انتشار این کامنت و پاسخ شما من به عنوان یک نواندیش قائل به اصلاح طلبی و تجدید نظر طلبی اگر لازم باشد به پاره ای از تبعیض ها و بی عدالتی ها در حق زنان که عمدتا ناشی از جهان بینی سنتی و مردسالارانه فقه سنتی است و ما نواندیشان و حتی تعدادی از خود روحانیون و مراجع تقلید خواهان اصلاح و تجدیدنظر در آن است اشاره می کنم .
پاسخ 1
دقت بفرمایید تمامی پروژه های شکست خورده تاریخ تفکر در غرب با اهداف و تعاریف دراماتیک و رومانتیک معرفی شدند اما شکست خوردند و یا خطا از کار درآمدند. لطفا یک پروژه ، توجه بفرمایید فقط یک برنامه تحقیقی در فلسفه غرب را نام ببیرد که در رقابتشون با تصویر تحریف به لجن کشیده شده کاتولیسیزم به وعده هاش عمل کرده باشه ، اکادمیک اینتگریتی را وفادار مونده باشه اهداف مورد ادعاش رسیده باشه.
کسی نمیگوید چشم آمریکایی آبی نیست یا مل گیبسون حرف های قشنگ نمی زنه یا جودی فاستر با اون رفتار غلو آمیز سخنان پروانه ای نمی زنن. کسی نمی گوید که دختران دانشگاهی اهداف تعمدانه مخرب برای خودشون و خانوادشون دارن. سخن اینست که فمینیسم غیر موجه، مبهم، و counterproductive است.
پاسخ 2:
آیا شما فلسفه خوندین؟ آیا میدانید که مبنای مدرنیته گرایش به کفر است؟ هیچ گاه اگر به جوان ایرانی گفته شود مبنای تفکری کفرو فرهنگ خشونت و اشاعه بی بندو باری جنسی است آن را نمی پذیرد. اساتید شما این رو نمی گن اصلا براشون مهم نیست .مدرنیته همون نهضتی بود که باعث ایجاد دو جنگ جهانی در جهان شد. 0 0 0 0 0 0 5 8 هشتاد پنج میلیون کشته و 0 0 0 0 0 0 0 2 1 بنا بر یک گزارش بی خانمان یا معلول بر جای گذاشت. وقتی توی ایرانی احساس گرمی و صمیمیت شرق و فرهنگ زیبا و عمیق ایرانی انسان را مشعوف می کنه. قدر بزرگان ایران رو بدانید.
اقای امیر شما نمیدانید مدرنیته چیست که مدرنیته را به جنگ جهانی ربط میدهید!چرا شما هرامرغیر دینی را به جنگ جهانی ربط میدهید؟
یکبار میگویید لیبرالیسم مسبب جنگ جهانیست یکبار فلسفه غرب را مسبب جنگ جهانی معرفی میکنید وحالا هم مدرنیته را مسبب جنگ جهانی میدانید
شما این جنگ جهانی را نمیخواهید ول کنید ؟!
مدرنیته مسبب جنگ جهانی نبود همین که شما با کامپیوتر افکارتان را منتشر میکنید این کامپیوتر مدرنیته است اگر بد است چرا استفاده میکنید؟!
هواپیما که مسافتهای دور ودراز را با زمانهای کم میپیماید مدرنیته است نجات جان انسانها با مدرنیته انجام میگیرد بسیاری از جراحیهای لیزری توسط مدرنیته انجام میشود ام ار ای وسی تی اسکن ووو….همه از مدرنیته است
مدرنیته ابزار رفاه وپیشرفت بشر است هم میتوان ازان استفاده خوب کرد وهم بد .
مسبب جنگ جهانی ان فکری بود که از ابزار مدرن در جهت یکدست سازی تمام کره زمین میخواست استفاده نماید
مسبب جنگهای جهانی تفکر یکدست سازی دنیا بود همین فکری که اسلام ومسلمین درسر میپرورانند که باید همه ی دنیا وهمه ی مردمان دنیا وهمه ی حکومتهای دنیا اسلام بیاورند !!!
این تفکر یکدست سازی همه ی دنیاست که جنگ جهانی را بدنبال دارد
نقل قول:
” مسبب جنگهای جهانی تفکر یکدست سازی دنیا بود!!!”
علامت تعجب اگر دقت کنید از من نیست من تعجب نکردم! خود گوینده علامت تعجب در انتهای سط گذاشته اند!!!
جنگ های جهانی بین آمریکا ، انگلیس ، فرانسه ایتالیا ، آلمان ، و ژاپن حاصل فکر اسلام و مسلمین بوده!
بدون شرح
اقای امیر شما عادت به دروغ گویی انهم به صورت عیان واشکار دارید
من کجا درپایان جمله مسبب جنگهای جهانی تفکر یکدست سازی دنیا بود علامت تعجب گذاشتم ؟ همین کامنت بالاست وشما اشکارا دروغ میگویید ؟
علامت تعجب برای جمله ی بعدیست که اسلام ومسلمین مدعی هستند که تمام مردمان دنیا وهمه ی حکومتهای دنیا باید اسلام بیاورند اینجاست که علامت تعجب گذاشته شده است
اقای امیر هیتلر نزاد خود را برتر میدانست وبرای برتری نزادی خود مسبب جنگ جهانی شد که همه ی دنیا را تحت تسلط نزاد اریایی دراورد
اسلام ومسلمین هم دین خود را برتر میدانند ومدعی هستند که همه ی دنیا باید تحت تسلط مسلمانان باشد وهمه ی حکومتها باید اسلامی باشد ودر تمام کره زمین باید اسلام حکم فرما باشد قطعا نتیجه ی چنین تفکری هم جنگ جهانیست
خطاب به امیر :بله این جنگ ها حاصل فکر اسلام و مسلمین نبوده اما تفکر و جهان بینی سنتی دینی که در آن برای گسترش دین جنگ مقدس و تهاجمی به نام خدا راه انداخته و ارتداد و اعدام مرتدین و مخیر کردن مشرکان به پذیرش اسلام و یا کشته شدن آنان را دارد و مبتنی بر دیگرستیزی و نفی سایر ادیان و عدم تساهل و تسامح است قطعا به جنگ و پیدا شدن امثال داعش و القاعده می انجامد .
ببینم فتوای ارتداد و قتل رفیق تقی منتقد اسلام به جرم توهین به پیامبر اسلام و ارتداد ، ترور رشاد خلیفه ، تکفیر نصر حامد ابوزید نواندیش دینی در مصر و فراری دادن وی از این کشور حاصل تفکر مدرنیته مبتتی بر حقوق بشر ، آزادی ، تساهل و تسامح بود یا جهان بینی سنتی مسلمانان در جهان اسلام که هم چنان یکی از عوامل این فجایع و عقب ماندگی فکری ایشان و مسلمانان در جهان اسلام است .
وقتی سنت گرایی و تفکر تئولوژیک بر اکثر مسلمانان هم چنان حاکم است و در چارچوب این تفکر و جهان بینی سنتی نه فقط حقوق بشر و آزادی و این مفاهیم مدرن یا نفی و رد می شود و یا به بهانه دینی کردن آنها که چیزی جز تحریف و تهی کردن این مفاهیم از معنای آن نیست کارکرد خود را از دست داده و هم چنان مقاله در سایت های دینی در دفاع از مجازات ارتداد با اعدام مرتدین و اجبار مشرکان به پذیرش اسلام و نفی تساهل و تسامح و عقلانی بودن این رفتارها می نویسند توقع دارید امثال داعش و القاعده و طالبان و بوکوحرام از دل این جهان بینی بیرون نیاید . البته من مدعی نیستم که این گروههای بنیادگرا با قرائت افراطی خود که حتی سایر مسلمانان را تکفیر می کنند نماینده اصیل دین اسلام و یا حتی جماعت سنت گرایان و به طور کامل محصول آنها هستند و یا چنان چه استاد مجتهد شبستری ریشه های آن را تماما در فقه می داند تماما محصول فقه سنتی هستند اما نمیتوان جهان بینی سنتی فقهی و دینی را که مبتنی بر دیگرستیزی با احکام ارتداد و اجبار بر پذیرش دین برای مشرکان و نفی تساهل و تسامح و حقوق بشر مدرن است نادیده گرفت . از دل چنین جهان بینی سنتی که مبتنی بر دیگر ستیزی و به قول حجت جانان یک دست سازی فکری مردم دنیاست نه گاندی و مادر ترزا که پیدایش داعش و القاعده و این گروهها طبیعی تر است .
اقای محمد ازادی طلب خودتان میگویید ومتکلم وحده میشوید وسپس خودتان نتیجه گیری میکنید که ثابت شد! چه چیزی ثابت شد ؟!شما میگوییدکه فمنیسم تعارضی با خانواده ندارد ایا شما سخنگوی فمنیسمها هستید ؟ ایا تشکلی وجود دارد که جامعه ی ارمانی فمنیستها را تبیین نماید ؟ایا شما بعنوان هوادار حداقل میتوانید به اشکالاتیکه من در کامنتهای پیشین اوردم پاسخ بگویید ؟
من کاری به امثال امیر ندارم ولی حتما در جامعه ای که حقوق زن ومرد برابر است جایگاه خانواده تضعیف خواهد شد برابری حقوقی زن ومرد شعار فریبنده ای است که تبعات سنگینی برای اجتماع دارد حداقل اینکه طرفداران تساوی حقوقی زن ومرد تحت هرعنوانی که میخواهند باشند جامعه ی مد نظر خود را برای مردم تبیین وتشریح نمایند وبه سوالات واشکالات پاسخ بگویند تا بتوانند اذهان را برای پذیرش چنین جامعه ای اماده نمایند
با سلام به شما حجت جانان
جناب حجت جانان که البته پاسخ من جواب آقای امیر را نیز تا حدی می دهد ما که نگفتیم حقوق زن و مرد کاملا مساوی و برابر شود و هیچ فرقی بین آنها به خصوص در خانواده نگذاریم . البته هستند که کسانی حتی در بین نواندیشان دینی مثل کدیور که خواهان برابری مطلق زن و مرد حتی در ارث که خلاف نص قرآن است می باشند اما اکثر نو اندیشان و فعالان مسلمان حقوق زنان چنین ادعایی ندارند . بله در مواردی این تبعیض ها و تفاوت حقوق ها با توجه به جایگاه زن و مرد در خانواده امری طبیعی است مثلا دوبرابر بودن ارث مرد را با توجه به وظیفه نفقه مرد قابل توجیه است . و یا اگر زن حق طلاق ندارد در مقابل امتیازی به نام مهریه دارد که بعضا سنگین و مقابل آن است .
بحث اصلی در فمنیسم و یا تساوی مطلق زن و مرد نیست بلکه این است که بسیاری از این تبعیض ها و بی عدالتی ها در طول تاریخ ناشی از نظام مردسالارانه و جهان بینی مبتنی بر آن جوامع از جمله جوامع اسلامی در طول تاریخ بوده است . هم اکنون مراجع تقلید نوگرایی مثل مرحومان صانعی ، قابل ، محمدحسین فضل الله لبنانی ، دکترصادقی تهرانی و محمد ابراهیم جناتی در چارچوب همان فقه البته با اجتهاد بر مبنای زمان و مکان توانستند فتاوی و احکام جدیدی بر خلاف فتاوی اکثریت مراجع تقلید سنتی در جهت تساوی بیشتر حقوق زنان با مردان و مسلمانان با کفار مثل تساوی در قصاص و دیه بدهند . حتی در بین آنها شخصی مثل دکترصادقی تهرانی فقیه قرآنی و بنیان گذار تئوری ” فقه گویا ” که از مخالفان جریان نواندیشی دینی است و آن را دچار انحراف دانسته و کتابی در رد قبض و بسط تئوریک شریعت و هرمنوتیک به عنوان پایه های نواندیشی دینی نوشته شده است وجود دارد که فتاوی در جهت تساوی حقوق زنان مثل تساوی دیه زن با مرد و مسلمان با کافر داده است . اینها که دیگر فمنیست و یا نواندیش دینی نیستند که این فتاوای آنها را ناشی از غرب زدگی و یا تفکرات التقاطی بدانیم بلکه مراجع تقلید و برخاسته از خود حوزه هستند که با در نظر گرفتن واقعیات زمانه و اجتهاد مبتنی بر زمان و مکان به یک چنین فتواهایی رسیده اند .
حال ادعای شما چیست ؟ ادعای امیر که یک غرب ستیز ضد مدرنیته است را می دانیم و ابایی از بیان تفکرات … خود ندارد . اما شما جناب حجت جانان که با فمنیسم مخالف هستید فمنیسم به کنار ما کاری با آن نداریم اما آیا بی عدالتی ها و برخی تبعیض هایی که ناشی از تفکر و نظام مردسالار گذشته را بوده است را معتقدید که هم چنان باید باشد و یا قائل به اصلاح و تجدیدنظر در آنها هستید همان طور که حتی برخی از خود روحانیون و مراجع تقلید چنین کرده اند .
سلام اقای محمد ازادی طلب شما مشخصا از فمنیسم دفاع کردید وفمنیسم مدعی برابری حقوقی زن ومرد در تمام امور است که حق طلاق را بدیهی ترین ان میداند ویا برابری در حق اشتغال وحقوق ودرامد برابر با مردان را بدیهی ترین ان میداند من با اینها مخالفم من میگویم نمیشود هم به زن حق طلاق داد وهم برای زن مهریه ای که ارزش مادی داشته باشد قایل شد بعد هروقت اراده کرد طلاق بگیرد و مهریه اش را هم به اجرا بگذارد اگر سمت وسوی جامعه به این سمت باشد مردان هرگز تن به ازدواج نخواهند داد ونهاد خانواده متزلزل خواهد شد
من میگویم اگر بازار کار برابر میخواهید باید نفقه از عهده مردان خارج شود که درچنین وضعیتی هم حتما زنان متضرر خواهند شد
من میگویم انهاییکه به فمنیسم معتقد هستند ویا انها ییکه فقط به تساوی حقوقی زن ومرد معتقد هستند اینرا میگویم چون فمنیسم پایش را ازان هم فراتر مینهد اینها همه بیایند جامعه ی مدنظر خودشان را به تصویر بکشند تا افکار عمومی بدانند چه در انتظار انان است یعنی از همه وجوه مطلب را روشن وشفاف بررسی کرده تبیین نمایند
اما در مورد دیه زن ومرد وکافرومسلمان من حتما اعتقاد به برابری ان دارم ومشکلی با این قضیه ندارم البته کاری هم به فقها ندارم که چه گفته اند من فقط با ملاک عقل مطلب را بررسی میکنم اگر مطلبی با عقل ووجدان بشری همخوانی داشت حتما مورد تایید من است
ازنظر من غرب محترم است همانطور که شرق هم محترم است من مخالف کلمه ی غربزدگی هستم غرب بسیاری از موارد بحق وبجا عمل کرده است ولی ملاکم برای صحت هر قانونی نه مراجع تقلید هستند ونه غرب فقط باید ان قانون با عقل ووجدان بشری واخلاق هماهنگ باشد تا موردپذیرش واقع شود
خطاب به امیر
بله مگر می شود به عنوان یک نواندیش دینی فلسفه نخواند ؟ جناب امیر این که در دو خط کل پروسه و فرآیند عظیم مدرنیته را که کل فیلسوفان حتی تعریف واحدی از مفهوم مدرنیته ندادند به کفر و مبنای الحادی تقلیل بدهید چیزی مگر جز کژفهمی و تقلیل گرایی است !؟
ادعا کردید که مدرنیته باعث جنگ جهانی شد . بله مدرنیته باعث آن شد اما چرا به این اشاره نمی کنید به یمن و برکت همین مدرنیته هم بود که ما به مفاهیم حقوق بشر ، دموکراسی ، تساهل و تسامح و آزادی اندیشه و تفکر از قید استبداد سیاسی و استبداد دینی رسیدیم .دنیای مسیحیت در غرب به کنار که در تفتیش عقاید و کشتار دگراندیشان و مرتدان روی سایر ادیان را سفید کرده به کنار ، همین بزرگان مسلمان در همین فرهنگ شرقی که شما از آن دم می زنید مگر انگ تکفیر و ارتداد به آنها نخورد و قربانی آن نشدند . مگر ملاصدرا بنیان گذار حکمت متعالیه تکفیر نشد و بیست سال از عمر خود را در آوارگی و انزوا سر نکرد ؟ مگر همین سهروردی بنیان گذار فلسفه اشراق نبود که در جوانی به جرم ارتداد اعدام شد ؟ مگر عین القضات همدانی عارف را شمع آجین نکرده و حلاج را به دار نکشیدند ؟ ممکن است شما بگویید اینها ربطی به اصل فرهنگ دینی و ایرانی ندارد و ناشی از تندروی و کج فهمی بوده است . شاید در بعضی موارد این چنین بوده است اما مگر ما در فقه سنتی ارتداد نداریم ؟ مگر غیر از این است که در جهان بینی سنتی دینی که مورد انتقاد نه فقط دین ستیزان که ما نواندیشان دینی قائل به اصلاح طلبی دینی بوده و فقه و احکامش بر آن استوار است نه فقط چیزی به عنوان آزادی اندیشه و تفکر در تعارض با باورهای دینی و آزادی تبلیغ دین که حتی اجبار بر پذیرش دین وجود دارد ؟ اینها گفته های من درآوردی من نیست . کافی است به سخنان علامه طباطبایی و برخی سایت های دینی مراجعه کنید که صریحا نوشتند اسلام شرک و بت پرستی را به رسمیت نشناخته و مشرکان باید اسلام را پذیرفته وگرنه چه بسا ممکن است کشته شوند و خونشان و مالشان حرمت ندارد و هدر است را ببینید .
مگر نه این که برده داری به یمن و برکت مدرنیته برچیده شد ؟ وگرنه در فقه سنتی که دهها صفحه در احکام راجع به برده و برده داری سیاه کرده اند . ممکن است ادعا کنید این ربطی به اسلام ندارد و عرف دوران پیشامدرن برده داری را پذیرفته بوده است . من نواندیش قائل به اصلاح طلبی و تجدیدنظرطلبی دینی هم این را قبول دارم که اسلام موسس نظام برده داری نبوده است اما چرا فقها و بزرگان درون حوزه برای کنار گذاشتن و برچیدن آن تلاشی نکردند و باید مدرنیته ای می آمد تا برده داری را برچیند و بین مردم آمریکا بر سر آزادی بردگان و جمع شدن بساط برده داری جنگ داخلی با بیش از نیم میلیون کشته در می گرفت .
شما از کدام فرهنگ ایرانی و اسلامی و شرقی و صمیمیت در آن دم می زنید ؟ آیا مقصودتان بخش هایی از این فرهنگ و سنت آن که هنوز برای اخلاق و معنویت حرفی دارد می باشد یا کل این فرهنگ و سنت های برآمده از آن را که غیرقابل قبول بودن بخش هایی از مبانی آن را نشان دادم که نه تنها مبتنی بر صمیمیت نیست که مبتنی بر دیگر ستیزی و خصومت با پیروان سایر ادیان و دگر اندیشان است می باشد؟ هرچند که با غرب ستیزی که نه بلکه باید گفت تجدد ستیزی افراطی شما که مدرنیته را به کل انحرافی و رد می کنید پاسخ از پیش معلوم است . اما بهتر است که ما را روشن کنید .
جناب محمد آزادی طلب بسیار جای خرسندی است که در جامعه ایرانی افرای مانند شما در پی تحقیق و شناخت هستند.
من پاسخی برای بخشی از سخن قبلی شما نوشتم اما هنوز منتشر نشده که از صدانت در خواست دارم که منتشر کنند و اگر یک خطی که در مورد فلسفه خواندن آمده را هم حذف کنند و بقیه را بیاورنداشکالی نیست.
پاسخ شما بسیار مطول است و من گرفتار نگارش . در طول زمان بتدریج پاسخ می دهم. سئوال بسیار مهمی دارید و نگاه شما نگاه جوانان فکور است.
پاسخ 1:
فلفسفه و تاریخ غرب را خوب ، کامل، انتقادی، و بدور از غلو و حالت حقارت آمیز اساتید مشهور و بی جهت معتبر کشور خودتان مطالعه بفرمایید. آن چه می گویید در خود آمریکا هم مورد باور نیست و رادیکال ترین کوککلس کلان های دانشگاهی هم این تصویر آرمانی و منزه و آزادی طلبانه را از آمریکا و اروپا ندارند. کمی مطالعه خارج از ترجمه و آشنا با برده داری مدرن، جنایات جنگی مدرن، مشکلات داخلی آمریکا، ارزشهای نژادپرستانه و expansionist و توفق جویانه ، آشنایی با درون جامعه غرب و میلیون ها موارد نسل کشی، نژادپرستی، افکار جزمی، فقر جامعه درجه دو و سه، و … را آشنا شوید از رؤیاو sugering the pillکه درون دانشگاه شما اساتید مورد تمسخر در دپارتمانهای درجه دو جامعه غربی با بورسیه های دولتی administration50 سال پیش که بعنوان لشکر ضد ملا با طرح هندوستان سازی ایران و اکنون با انگیزه نیل به جایگاه اعتبار آکادمیک و social recognition می سازند برای جامعه هوشمند و منتقد ایرانی روشن خواهد شد.با گذر از واسطه شیفته دست یابی به اعتبار دانشگاهی با واسطه تکیه به ضعف دانشجوی ایرانی در دسترسی به محنتوای آثار آکادمیای درجه 8 ایرانی اشکالاتش و ضعف هایش و غلوهایش شناسایی می شود.
من confrontation در برابر ناآگاهی و اثر پذیری جوان ایرانی جویای پاسخ جدید و علم آموزی و فلسفه ورزی از خودم نشان نمیدهم . یک ضرورت این است: فقط افشا سازی افراد درجه 8دانشگاهی شما که رساله هایشان را به قلم خود لااقل با تکیه بر زبان انگلیسی فرانسه آلمانی که تظاهر میکنند میدانند اما خودشان ننوشته اند و یا مانند افراد چلاق با هزار آمپول و حقارت و التماس در انگلیس و آمریکا برایشان اصلاح شده و یا پنهانی در موسسه قدیم و جدید زبان بدنبال ترجمه و یا نگارش مقاله های plaigerizeشده بودند اما در ایران بعنوان sourceخنده دار شناخت غرب و فلسغه غرب ذهن روستاییان و جوان فقیر و یا جوان عاشق دستیابی به جایگاهی در پست ترین دانشگاه های دنیا را با romaticize کردن و غلو کردن در مورد افراد مورد انتقاد و دانشگاه های محصول رقابت خون بار و میلیتاریست برده دارانی مانند جورج واشینگتن و توماس جفرسون که برای قشر فقیر و آرزومند جوان به منظور بالابردن جایگاه خود بعنوان فرشته و آزادی طلب برده داریشان و منفور بودنشان در نگاه قشر فقیر و مورد تعرض غرب معرفی شدند. نه بخاطر بیسوادی سروش و سید جواد طباطبایی و احساس حقارت آن ها در مواجه با آکادمیا و یا فرصت طلبی آن ها برای سوء استفاده از عدم آگاهی جوانان ایرانی و یا انفعال و تحیر آن ها در برابر فن آوری و دست آوردهای ماشینی غرب است که جوان ایرانی بایست با دقت و با اعتماد بنفس با واقعیات دانشگاهی غرب برخورد کند بلکه شرط عقل است که بجای حقارت تلاش برای پیشرفت کند.
میدانی که متنفرم که از اعتبار ضعیف لیترچر از پیش نگاشته شده دیگران شاهد بیارم و به اون ها تکیه کنم چون تجربه و برخورد مستقیم با ضعف این افراد درجه 8 منفعل در غرب برایم تعجب آور بود، اما اگر از آنهایی هستید که استنفورد و هاروارد زانو هاتون رو بلرزه در نمیاره و با هوشمندی و شناخت professionalism و زرنگی و وضعیت ایرانی از فرنگ برگشته و احساس خنده دار اوتورتی در آن ها در برابر جوون فقیر اهل ساوه که در دانشنگاه شریف فریب و هنرپیشگی را برنگزیدی
همین مطلب را آکادمیای غرب در مارکوزه، هورک هایمر، آدورنو، در مکتب فرنکفورت پیش از وادادگی هابرمارس بروشنی بیان کرد. به ما گفت که آزادی جنسی در غرب فریبی و روشی بود برای سوار شدن بر گرده مردم رشوه ای بود در جهت اخذ قدرت. دیوید بلور و دیگران و social epistemology وsociology of scientific knowledge و همچنین افراد بیشماری مانند Michel Foucault به جوانان جامعه غرب بازارگرمی و تظاهر institution دانشگاه را شناسانده اند.
امیدوارم که نگاه من به فلسفه غلط باشد چون اصلا مهم نیستم اما موفق شوم پشت صحنه سروش، طباطبایی، افراد درجه 10 هنر پیشه مانند صادق زیبا کلام و حتی افرادی که تا حدی موجه و قابل احترام مورد توجه دقت جوان صادق هوشمنداما از همه جا بیخبر ایرانی قرار دهم.
talk up کردن زنان با ژست های متظاهرانه و متاسفانه فریبنده سخنان enlightenment و suffragette ارزش های که متکی بر میراث و نگاه افرادی مانند کانت ، ولتر و روسو (که البته من آخری را استثناء دوست دارم اما در فلسفه فلسفه خود باز هم بی دقت است) چقدر هزینه و متاسفانه درد و سختی بر زنان تحمیل کرده است.
قطعا جامعه ایرانی در بسیاری موارد جایگاه ، ارزش، و احترام و آزادی زنان محترم را درک نکرده و نادیده گرفته آزادی و احترام و جایگاهی که خدا برای زنان عطا کرده. بایست ان چه روحانیونی مانند آیت الله مطهری و نگاهی که جامعه ایرانی و شیعی در تکریم و حریت زن دارد با وربیاژ لزبینیسم مدرن مقایسه شود تا متوجه بشویم کدام آزادی است و کدام بردگی.
وقتی که در ایران از کنار کافی شاپ ها میگذری زنان … و دانشجویان اهل فکر و علاقمن به تحصیل اما شیفته غرب را می بینی. حاصل سرخوردگی دختران فریب خورده بوسیله فضای فریب و درد و رنج جامعه زنانی است که بجای این که خود بیاندیشند یا مد روز و یا کتب مهم دانشگاهی جای فکر آن ها را گرفت.
خطاب به امیر : مقصودتان از جایگاه ، ارزش و احترام و آزادی زنان در این جهان بینی سنتی دینی لابد قیم بودن شوهر بر زن است ؟!لابد منوط بودن خروج صرف زن از منزل به اذن شوهر است دیگر چه برسد که زن بخواهد شغل مستقل بدون اجازه شوهر خود داشته باشد ؟! لابد اجبار زنان به الزام حجاب است ؟ لابد ازدواج دختران حتی زیر نه سال یعنی حتی زیر سن بلوغ شرعی مورد نظر آقایان فقها است و تحمیل درد و رنج و مشکلات فراوان جسمی و روحی و روانی به این دختران معصوم به دلیل ازدواج در دوران کودکی است ؟ لابد چند همسری مردان است ؟! لابد منظورتان نصف بودن دیه آنان است؟!
جناب امیر ما نه منکر فساد در غرب و انحرافاتی بعضا اخلاقی که با افراط گری در مورد آزادی جنسی صورت گرفته هستیم و نه منکر این هستیم که در دین و فرهنگ و سنت و جهان بینی مبتنی بر آن زنان اصلا کرامت و حرمتی ندارند .اما این به این معنی نیست که در این فرهنگ دینی و جهان بینی سنتی برآمده از آن که متعلق به دوران پیشامدرن و جامعه مردسالار که زن را همیشه انسانی دوم می دیده است قابل قیاس و برتر از جهان بینی مدرن که حاصل تکامل و تحول عقلی تاریخی است که طی چند قرن به این حقیقت رسیده است که زن موجودی درجه دوم نیست و به این بهانه نباید وی را تحقیر و حقوقش را ضایع کرده و با مردان نابرابر قرار داد نمی باشد . در خود غرب دهه ها زنان مبارزه کردند تا مثلا به حق رای برسند .
پای مرحوم مطهری را وسط کشیدید . ایشان یک سنت گرا و دارای یک جهان بینی سنتی پوسیده در زمان ما و به تعبیر دکتر بیژن عبدالکریمی یک متکلم و دارای تفکرات تئولوژیک که بنا به گفته آقای عبدالکریمی دوران این نحوه تفکر به سر رسیده است می باشند . تفکرات و جهان بینی سنتی مرحوم مطهری که عمدتا با مقتضیات و واقعیات جامعه مدرن و جدید سازگاری ندارد و قادر به پاسخ به بسیاری از شبهات در مسائل دینی به خصوص یک دهه اخیر نیست حتی مورد قبول بخشی از روحانیت و زنان مذهبی هم دیگر نیست و نه می تواند آنها را قانع کند و نمی توانند بپذیرند دیگر چه برسد که بخواهد حریت و آزادی و حقوق زنان در جهان بینی مدرن را به چالش بکشد ؛ که اگر این گونه بود نباید تعدادی از مراجع تقلید ولو در اقلیت با اجتهاد در زمان و مکان در چارچوب همان فقه فتاوی زیادی در جهت تساوی حقوق زنان با مردان مثل تساوی در قصاص و دیه بدهند بلکه مثل اکثر مراجع و مبتنی بر همان کتاب ” حقوق زن در اسلام ” ایشان به همان فتاوی و احکام تبعیض آمیز در حقوق زنان کفایت می کردند . نباید خود اکثر زنان مذهبی با چند همسری مردان مخالف باشند. نباید بخش قابل توجهی از مذهبی ها ازدواج دختران نوجوان زیر پانزده سال را مذموم و دیگر چه برسد دختران کودک نه سال و زیر آن را قبیح و خلاف عرف زمانه ما بدانند .
ضمنا جناب امیر شما با کلی گویی در مورد غرب و فرهنگ دینی و سنتی بدون ورود به مصادیق مشخص راه به جایی نمی برد . و باز هم این را به شما می گویم شما با این جهان بینی سنتی و پوسیده در دوران کنونی و تفکرات تئولوژیک به تعبیر دکتر بیژن عبدالکریمی حتی نمی توانید از کلیت و اصل دین و فرهنگ شرقی و دینی برآمده از آن دفاع کنید و همان طور که گقتم جنگ را تا حد زیادی با جریان الحادی و دین ستیز می بازید و شکست می خورید و نسل جوان منتقد را به خروج از اصل دین و فرهنگ دینی و سنت سوق می دهید .
خطاب به امیر : اتفاقا این نه فیلسوفان مدرن و فمنیسم که این امثال شما و فقها و سنت گرایان در طول تاریخ بودید که چه رنج ها و دردها و تبعیض ها را ناشی از تفکرات و جهان بینی سنتی و مردسالارانه خود که به زنان تحمیل نکردید . تعدادی از مصادیقش را هم در کامنت قبلی خودم آوردم . به جای کلی گویی صریحا تعدادی از این مصادیق ناشی از مدرنیته را که باعث ناشی از رنج و درد و سختی زنان شده است را با مصداق به ما معرفی کنید تا آن مواردی که واقعیت دارد را تصدیق و موارد دیگر را نقد کنیم . با کلی گویی همان طور که گفتم راه به جایی نمی برید .
با سلام و خطاب به امیر
نوشتید که تاریخ غرب را به دور از غلو و انتقادی و حقارت بخوانید و موارد نسل کشی و نمی دانم چه و چه برای ما ردیف کردید . مگر ما مدعی شده بودیم که غرب جامعه اتوپیایی و ایده آل و بدون هیچ کاستی و بهشت برین است و مدرنیته در تمام اهداف خود پیروز شد و به موفقیت رسید ؟
بحث ما چیز دیگری است . بحث این است که این سنت و فرهنگ بومی و دینی که از آن دم می زنید و متوهمانه و با خودشیفتگی می خواهید برتری آن را نه بر غرب که حتی مدرنیته ثابت کنید چه نقص ها و کاستی هایی و بحران هایی گریبانش است که سبب عقب ماندگی و در مواردی فلج فکری مسلمانان و جامعه دینی و اسلامی حتی تا زمان معاصر شده است .
اساتید ما فقط امثال سروش و آقای طباطبایی و دکتر زیباکلام نیستند بلکه آقایان داوری اردکانی و دکتر بیژن عبدالکریمی و جوادمیری هم هستند . آنها نیز ضمن این که منتقد غرب و مدرنیته هستند منتقد و خواهان بازسازی و اصلاح و نقد این فرهنگ و سنت های برآمده از آن و بحران های این فرهنگ بومی و دینی که از آن دم می زنید هستند .
خب برویم سراغ ادعایتان در مورد غرب
این غربی که امثال شما مدعی هستید اگر دچار خودشیفتگی و تعصب و انجماد فکری بود که اصلا نمی توانست تاریخ جهان را متحول کند . هیچ کجا مثل غرب خودش را نقد و حتی انکار نکرده است . این غرب بود که در سیر طبیعی خود و البته در چارچوب به رسمیت شناختن افکار و جهان بینی های متفاوت و از همه مهمتر تفکر انتقادی در واکنش به دنیای پیشامدرن و جهان بینی مبتنی بر آن مدرنیته را و پیدایش دوران جدیدی را نه فقط برای خودش که کل جهان رقم زد . و دوران و تمدن جدیدی را برای بشر در ابعاد مختلف معیشت ، صنعت ، فکری ، عقلی ، الهیاتی و غیره رقم زد که بر خلاف تمدن های پیشین مثل تمدن مصر ، اسلامی ، چینی و سایر تمدن ها در طول تاریخ که فقط محدود به منطقه ای خاص بود که کل جهان را در برگرفت و تحت تاثیر قرار داد تا آن جا که به تعبیر آقای مهدی نصیری که اتفاقا منکر و دشمن غرب و مدرنیته است جایی خارج از آن وجود ندارد و مدرنیته به سان هوایی مسموم همه جا را فراگرفته است و در مواردی جز عقب نشینی و پذیرش آن در عین ضد الهی بودن و ضد دینی بودن آن وجود ندارد .
خب غرب در این سیر فکری توانست جایی رسید که همان طور گفتم مدرنیته و عصر روشنگری و تحول و تکامل عقلی ، معیشتی، تکنیکی ، علم مدرن و جدید که به کل متفاوت از علم سابق بود و خلاصه عالم و آدم نویی برای خود و بشریت رقم زد و تمدنی به کل متفاوت از سایر تمدن ها رقم بزند .
اما در ادامه این تمدن که قرار بود با آرمان های عصر روشنگری جامعه ای آرمانی و اتوپیایی و آرمان شهر خلق کند علی رغم دستاوردهایش در علم جدید و حقوق بشر و دموکراسی و اینها نتوانست به اهداف خود برسد و دچار معضلاتی هم چون استعمار ، علم پرستی ناشی از تفکر پوزیتویستی که اصالت را فقط به علم می دهد ، نهیلیسم ، خلاء معنویت و متعاقب آن فجایعی که به دلیل آنها بر سر غرب و جهان مثل دو جنگ جهانی پیش آمد شد . در این جا بود که در خود غرب از اواخر قرن نوزدهم و با نیچه که باید آن را پدرخوانده جریان پست مدرنیسم دانست انتقاد از مدرنیته و این تمدن شروع شد . نیچه به درستی اشاره کرد که علم هم مانند دین تبدیل به اسطوره شده است و تفکر پوزتویستی و اصالت علم را به چالش کشید . در ادامه اصحاب مکتب فرانکفورت و هایدگر آمد و تا در نهایت تفکر و فلسفه پست مدرن با امثال فوکو و لیوتار و دریدا در نقد مدرنیته و تمدن برآمده از آن شکل گرفت . به تعبیر یکی از اساتید دانشگاهی غرب ستیز و بومی گرا پست مدرنیسم حاصل و آیینه تمام نمای پلشتی ها و کثیفی ها و زنگارهای مدرنیته بود که آن را انعکاس می داد .
خب همان طور که مفصل توضیح دادم هیچ کجا به اندازه غرب خود و تمدنش را مورد انتقاد و اصلاح و باز بینی قرار نداده است به همین دلیل توانست عالم و آدم جدیدی و متفاوت و تمدنی جهانی که برای نخستین بار کل جهان را در نوردید نه فقط خلق کند که مسیر جهان را به جایی دیگر ببرد .
اما در مقابل شما در شرق و جهان اسلام چه کردید ؟ آیا توانستید سنت ها و فرهنگ و دین خود را نقد و اصلاح و بازسازی و بازخوانی کنید ؟ اصلا به این نکته پی بردید و یا خواستید بپذیرید که این فرهنگ و دین و سنت های برآمده از آن دچار بحران است چنان یا متعصبانه هم چنان بر این فرهنگ و جهان بینی پوسیده و برآمده از آن پای می فشارید و در صدد توجیه تمام و کمال آن هستید ؟ آیا آن طور که ماکرون رئیس جمهور فعلی فرانسه اخیرا گفته است که دین اسلام در دنیا دچار بحران است و آن طور که مجتهد شبستری از نواندیشان دینی گفته بود که باید به فکر نجات اسلام باشیم اصلا به این واقعیات پی بردید و یا یا متوهمانه و با تعصب و خودشیفتگی و اعتماد به نفس کاذب آنها را رد کرده و یا ندیده و منکر شدید ؟ رویکردی که جز جهل عقب ماندگی در بسیاری از عرصه ها اما از همه مهمتر عقب ماندگی فکری و تاریخی برای مسلمانان و جهان اسلام نداشته است .
بنابراین اتفاقا اگر بنا به بحران و کاستی باشد که این ما و جهان اسلام و بخشی از شرق است که با تحجر و تعصب و عدم بازبینی فکری عملکرد و فرهنگ و سنت های خود و جهان بینی مبتنی بر آن دچار بحران هایی به مراتب بدتر از دنیای مدرن غرب هستیم و طنز روزگار این است که به تعبیر دکتر بیژن عبدالکریمی بحران های خودمان را راه حل مسائل و حل مشکلات می دانیم .
خطاب به امیر
ادعا کردید که آن چه می گویید در خود آمریکا هم مورد باور نیست و چنین تصویر منزه طلبانه ای از آمریکا و اروپا ندارند .
ما چه ادعایی کرده بودیم ؟ این که برچیده شدن برده داری حاصل تفکر مدرنیته است و این که در آمریکا به خاطر الغای برده داری جنگ داخلی در گرفت و صدها هزار نفر هم قربانی راه آزادی سیاهان شدند دروغ است ؟ شما روز روشن را نیز منکر می شوید ؟
اما این که علی رغم الغای بردگی و آزادی سیاهان تبعیض نژادی پس از چند دهه و حتی روی کار آمدن یک رئیس جمهور سیاه پوست در راس این کشور در جامعه آمریکا هنوز ریشه دوانده است و هر از چند گاهی سربلند کرده و جامعه را دچار بحران کرده را که می دانیم . این چه ربطی به تفکر مدرنیته و به خصوص مقوله حقوق بشر و دموکراسی و جهان بینی برآمده از آن که خودش ضد تبعیض است دارد ؟
ادعا کردید که کمی مطالعه خارج از ترجمه کنیم . نه خیر نیازی به این کار و مطالعه خارج از ترجمه نیست چرا که مقالات و دهها کتاب های نقد و نفی غرب و جامعه غربی از نویسندگان و متفکران و فلاسفه خود درون غرب را اتفاقا پست مدرن های وطنی و غرب ستیزان داخلی ترجمه کرده و در دسترس قرار داده اند .
اتفاقا این نویسنده ها در خود غرب زندگی کرده و به یمن و برکت دموکراسی و حقوق بشر در غرب آزادانه غرب را و جامعه آن و دولت هایش را نقد و در مواردی به لجن می کشند . اشخاصی مثل نوآم چامسکی که امپریالیسم آمریکا را سکه یک پول کرده اگر در یک کشور غیر آزاد و غیر دموکراتیک چه در غرب مثل اتحاد جماهیر شوروی و سایر حکومت های کمونیستی و چه در شرق زندگی می کرد اصلا چند صفحه از این کتاب ها را در نقد جامعه و حکومت و نظام سیاسی کشورش نمی توانست بنویسد و در خوش بینانه ترین حالت اگر سرش را نمی کندند سر از زندان در می آورد . جالب و طنز ماجرا این جاست که حتی سنت گرایانی مثل پروفسور سید حسین نصر در آنجا زندگی می کنند . تمدن جدید غربی هرچه هست ، از منظر نشر آزادانه اندیشه، جای بهتری برای زیستن است ، حتی برای سنت گرایانی که می خواهند مدرنیسم را محو کنند . بی دلیل نیست که بسیاری از متفکران اسلامی از سروش و نصرحامد ابوزید تا حتی شخص سنت گرایی مثل نصر زندگی در آنجا را به زندگی در دارالاسلام ترجیح می دهند .
ضمنا اگر در بخشی از غرب تبعیض نژادی و ارزش های تفوق جویانه وجود دارد آنها را توجیه نکرده و یا چندان نمی کنند و حتی آن را نقد و به چالش می کشند .نه این که هم چنان مثل جهان اسلام با جهان بینی پوسیده و سنتی و تعصب بر آمده از آن هم چنان متعصبانه و وقیحانه مقاله مثلا در دفاع از مجازات سنگسار و حکم ارتداد و کشتن مرتدین و دگراندیشان و تبعیض و نژاد پرستی بر مبنای نژاد یا دین نوشته و هر از چندگاهی در عمل دگر اندیشان مثل رفیق تقی منتقد اسلام در آذربایجان و نصر حامد ابوزید نواندیش دینی را تکفیر کرده و علنا از کشتن آنان دفاع کنند . غرب و جامعه آن دیگر از استعمار و نسل کشی و تبعیض نژادی عملا نمی تواند دفاع کند و حتی متفکران غربی در خود این جامعه و تمدن ، این غرب را به خاطر این فجایع نقد می کنند اما در جهان اسلام هنوز بساط تکفیر و دفاع از مجازات مرتدین و کشتن آنها و دفاع از استبداد دینی و فکری و اجبار بر پذیرش دین پابرجاست و از آن دفاع می کنند !!!
فرق غرب و جهان اسلام در این زمینه های نقص ها و کژی ها و پلشتی هایشان در این طرز تفکر است .
جناب ازادی طلب عزیز ، علیرغم اینکه ما به دو طیف متفاوت تعلق داریم ، ولی اذعان میکنم که از سخنان متین و روشنگر شما لذت میبرم .
صدانت محترم لطفا پاسخ دیگر من را freeze نفرمایید و منتشر کنید.
من از محیط اطرافم چیز هایی که برای شما هیچ گاه بیان نمیشه و هیچگاه نمیبینید و اگر کسی براتون بگه با بمباردمان ذهنتان shout down میشه گفتم. دنیا . اخوند داراکولا و Devil! خود چنگیز خان مغول! اصلا بدترین روح شیطان. این معنیش این نیست که ادعاها خالی بندی ها و لکچر های هالییوودی که ذهن شما را با تصورات رومانتیک پر کرده در طرف مقابل درسته؟ هر دو غلطه. هیچ امریکایی native و هیچ naturalized citizen نیست که به توهمات موجود نخنده که چه ذهنیت خیالی برای شماها سرهم بندی کردن. البته تا با چشم خودت نبینی باورت نمیشه که تصویری زیبا اما خیالی برات ساختن. مردم اینجا فریاد میزنند I will breathe و تمنای نفس کشیدن در زیر تهدید random arrest وtelephone tapping پلیس وحشی دارن و شما از توهمات نظریcaricature استاد و نویسنده هایی تاثیر میگیری که تحقیر شما و قایم شدن پشت این ذهنیت بعضا یا کلا توهمی
و یا بیانی که همه چیز را نمی گه شغلشونه.
tخط به خط به هالیوود و کارکاتور و فضای رابرت مرداکی مضحک ایرانی خواهم پرداخت.
این که جوان کشوری که مرتبا مورد استعمار یا protectorateship ویا غارت بوسیله لیبرالیسم بوده دکتر محمد مصدقش را لیبرالیسم آمریکایی با کودتا پایین کشیده و امیر کبیرش را غرب در حمام فین کاشان رگ زده در آبادان یا انگلیس ایران ایرانی رو در زمین تنیسش راه نمی دادند انگلیس در جنگ جهانی با تاراج غذای ملت باعث قحطی و مرگ میلیونها ایرانی شده اینگونه از ایدئولوژی غارت و استعمار و یا در زمان حاضر The new world order طرفداری کند حیرت انگیز بلکه باور نکردنی است.
آقای امیر مقصودتان از جوان اگر من باشد که شامل حال من نمی شود چون من غربزده و غرب پرست نیستم .
گذشته از آن غرب شناسی غرب ستیزان و تجدد ستیزان که غرب و یا مکاتب آن مثل لیبرالیسم را اهریمن مطلق دانسته و اعتقاد دارید باید به کل رد کرد دچار کج و معوج و چندان مبتنی بر واقعیت نبوده و گمراه کننده است . همان طور که دکتر بیژن عبدالکریمی در مناظره تلویزیونی خود با دکتر شهریار زرشناس در برنامه زاویه گفتند چهار عامل باعث می شود که غرب شناسی ما دچار انحراف و اشکال شود . یکی از این عوامل را متاسفانه فراموش کردم اما سه عامل دیگر عبارتند از سیاست زدگی ، تفکرات تئولوژیک ، تفکرات ایدئولوژیک .
ایشان به واقعیات مهمی در انحراف و دچار اشتباه در مقوله غرب شناسی اشاره کرده اند . در مورد تفکرات ایدئولوژیک فرقی نمی کند این تفکرات در جهت ضدیت تام و تمام با غرب مثل شما غرب ستیزان و تجددستیزان باشد و چه در جهت شیفتگی و خودباختگی در برابر غرب مثل دکتر صادق زیباکلام با همه احترام من به ایشان که هنوز در فضای قرن هیجدهم و عصر روشنگری زندگی می کنند باشد . هر دو علی رغم این که ظاهرا در دو جبهه متضاد هستند اما در غرب شناسی و یا بهتر است بگوییم غرب نشناسی خود دو روی یک سکه هستند .
ضمنا شما که می گفتید مبنای مدرنیته الحاد است پس چه شد که پذیرفتید هر دو رویکرد یعنی هم رویکرد غرب و هم رویکرد دینداران سنت گرا در تکفیر و نفی تساهل و تسامح و اینها غلط است .
اولا صدانت مانند افراد مورد علاقه خود سانسور میکند و به نفع صدای ناآگاه و شیفته جایگاه علمی فاشیسم زمان ما فضا را مدیریت میکند و صدا را خفه میکند. بله هواداری از هیتلر طرفداری از آمریکا قدرت و ثروت بهمراه دارد اما شناخت نه. من پاسخهایمفصل بایست میدادم که خفقان حاکم بر ذهن غربزده و ناتوان از اندیشه اجازه بیان به آن نمی دهد.
پاسخ دو خط آخر شما بسیار روشن است دو طرف سوال شما ملازم هم نیستند. میتواند هر دو صادق باشند ، هر دو کاذب، و یک کاذب و یگری صادق و برعکس.
دوم شما وفاداری به سخن سخنگو را رعایت نمی کنید و غلو کردن و اتهام زنی به اندیشه غیر رایج مد روز است و خدای مسلمانان شما اگر باشد باید به داد صداهای خفه شده برسد. امیدوارم متوجه strangulationism موجود در فضای زیر بار دانشگاههای معتبر جهان باشید.
شما در دو خط آخر خواسته خود و مطلوب خود را گفتید نه نگاه من. بروید بخوانید اگر اهل اندیشه هستید متوجه خواهید شد.
ایدولوزی خواندن نگاه های دیگران فاشیسم غرب و dictate نگاه رسمی حاکم بر فضای با اصطلاح علمی جهان است . اگر اهل شناخت هستید توجه بفرمایید که ایدلوزی خوان دیگر افکار خود را در تکیه گاه ارشمیدسی در فضای شناخت می داند که علم مطلق و و تایید شده برای خود قائل است. این فاشیستی ترین و در زبان خودش (که غلط است) ایدئولوژیک ترین stance ممکن است. کسی که ضد متافیزیک است اولا متافیزیک غرب را نخوانده و دوم موضعش متافیزیکی ترین موضع ممکن است. به طریق اولی ایدئولوزی خواندن تمامی دگر اندیشان حاکی از این تصور است که مانند پوزیتویویست ها دسترسی به علم برتر و علم خالص داریم و دیگران جاهلند . از این نگاه ایدئولوژیکتر ممکن نیست. از این دین تر و متافیزکی تر وجود ندارد. او دارد propagate دینی دین تر از موضع دیگران میکند. آن دین دین علم مطلق در برابر ایدئولوژی است.
کمی در بار eugenics علم مورد تقدس آلمان هیتلری مطالعه بفرمایید.
بدانید که دانشگاه مقدس نیست انتشارات علمی منزه نیستند اسلاتید دانشگاه اکنون در ایلات متهده موردوثوق دیگر نیستند. مقالت متعدد در مورد fraud علمی در جهان پس از 1970 اگر از خفقان دانشگاهی و تعصب غربی و شیفتگی و واله وشیدایی رها شدید میتوان پیدا کرد. قدرت بر پایه علم ، سیاست با تکیه دانشمند ، و دموکراسی با propaganda دکتر فرید زکریا و کریستین آمان پور سلطه دارد.
به ملکولم ایکس به لویس فرا خان به بومی های فقیر و بیچاره کانادا به استعمار فرانسه در آفریقا ، به کشتار فرانسه در زمان انقلاب الجزایر به فقر سومالی به ثروت آفریقا توجه بفرمایید. بزرگترین ایدئولوژی (واژه غلط پجارتیو امروز) علم است.
تعصب افردی که از نگاه شما هم فرا تر رفتنه اند حتی این افراد قابل مقایسه با قرون وسطی نیست. تعصبی است از جنس تایید شیفته و بی هوش در برابر نام دانشگاه.
لطفا متنی را که با خط شما فلسفه نخواندید شروع شد منتشر کنید…
سلام
کامنتهای غیر مرتبط با موضوع مطلب و بحثهای شخصی تایید نخواهند شد.
خطاب به امیر : خالی بندی ها و لاکچری های هالیوودی…
سلام
کامنتهای غیر مرتبط با موضوع مطلب و بحثهای شخصی تایید نخواهند شد.
جناب صدانت بسیار خب فهمیدم . هرچند که به نظرم بهتر بود کامنت آقای امیر و سه کامنت من از جمله کامنت کوتاهم را در این مقاله منتشر می کردید اما به هر حال تا همین جا هم که بیشتر کامنت های متفاوت دگر اندیشان مثل ما نواندیشان دینی و حتی خداناباوران را منتشر می کنید جای تشکر و سپاس دارد .
به نظر مي رسد آقاي نراقي يك نكته را ناديده گرفته اند؛
اصالت رابطه عاشقانه ميان زن و مرد (به ويژه رابطه زناشويي) در فرآيند تغيير فضاي روان شناختي وابسته به تفسير شناخت به تدريج شكل مي گيرد.
بسياري از زنان و مردان در مواجه با اين تغيير دچار بلاتكليفي هستند و قادر به تحمل موقعيت تفسير براي رسيدن به اصالت فرآيند تغيير نيستند.
رفتار در اين شرايط آسيب زا و مخاطره آميز است.
به نظر مي رسد
آقاي نراقي، رفتار مخاطره آميز زنان و مردان را تعميم به اصالت داده است.
نكته مقاله اينجا است كه متاسفاته آقاي نراقي از فروغ فرخزاد مصداق شخصيتي، ساخته است و با آن به مفهوم فضيلت زن پرداخته است.