سه فازِ کسانی كه در پی کاستن از درد و رنج دیگران هستند، مصطفی ملکیان

سه فازِ که کسانی كه در پی کاستن از درد و رنج دیگران هستند، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان: کسانی كه در پی کاستن از درد و رنج دیگران هستند سه فاز را پشت سر میگذارند…

 فاز اول ، فاز عدالت است، یعنی نخستین وظیفه کسانی که میخواهند از درد و رنج انسانها بكاهند این است که عملاً عادل باشند و عدالت بورزند. فاز بعدی که آدم از لحاظ درونی یك مرتبه رشد میکند این است که به مرتبه احسان میرسد. در عدالت من حق شما را نمیخورم، در احسان آن چیزی که حق خودم هست را به شما وامی گذارم. اما کسانیكه،که البته کم هستند، به فاز سوم هم میرسند و آن فاز محبت است و محبت غیر از عدالت و احسان است. محبت یعنی اینكه من نه فقط حق شما را میدهم و نه فقط از حق خودم هم صرفنظر می کنم و به تعبیری به شما می افزایم به قیمت کاستن از خودم،که آن هم احسان است. نه، اصلاً به شما علاقه پیدا میکنم،شما را دوست میدارم. و این دو باهم خیلی فرق میکنند. خیلی آسانتر میشود عدالت ورزید تا که احسان کرد، احسان خیلی دشوارتر از عدالت است، ولی البته بعد از عدالت است، و خیلی دشوارتر است باز محبت از احسان. محبت یعنی اینكه من شما را دوست هم بدارم. من ممكن است به شما عدالت بورزم و احسانی هم داشته باشم اما ممكن است نتوانم شما را دوست داشته باشم. این ظرفیت وجودی برای دوست داشتن در انسانها به ندرت میتواند به فعلیت برسد به عنوان مثال یك پزشك جرّاح بسیارانسان و وظیفه شناس را در نظر بگیرید، از این لحاظ که فرضش کردیم که انسان وظیفه شناسی است، خوب این مسلماً در اتاق جرّاحی کوچكترین اهمال و بی دقتی و کم کاری نمیکند. امّابه نظر شمادر عین حال که در ناحیه عدالت و احسانش بین تمام کسانیكه در اطاق عمل هستند هیچ فرقی نمیگذارد ـ چون فرض را بر این گرفتیم که آدم بسیار وظیفهشناسی است امّا در عین حال چه فرقی میکند وضع این پزشك وقتی که فرزندش را جراحی میکند و وقتی که یك آدم بیگانه را جراحی میکند؟ در عدالتش فرقی نمیکند، در احسانش هم فرقی نمیکند، امّادر محبتش فرق میکند، یعنی الان به این کسی که روی تخت خوابیده در حال بیهوشی، یك محبتی در درونش احساس میکند که نسبت به مریضی که دو ساعت پیش روی تخت خوابیده بود آن محبت را احساس نمیکرد. ولو اینكه محبت احساس نكردن باعث نمیشود یك ذره در احسان کوتاه بیاید، نسبت به هر دو به یك اندازه احسان میکند و به یك اندازه نسبت به هر دو عدالت را اعمال میکند. کم هستند انسانهایی که به مرحله سوم هم میرسند که آدمها را دوست هم بدارند یعنی همانطور که بچه خودش را دوست دارد، بچه همسایه را هم دوست بدارد. همینطور که همسر و برادر و خواهر خودش را دوست میدارد همه را دوست داشته باشد، این عشق عام، این محبت عام در افراد بسیار نادری تحقق پیدا میکند مثلاً در زمان خودمان کسی مثل گاندی، این یك ظرفیت خیلی بالایی میخواهد، بنابراین من میگویم کاستن درد و رنج دیگران رابطه اش با عدالت این است که عدالت اولین فاز این طی طریق است که فاز بعدی اش احسان و فاز بعدی اش محبت است.

حالا ممكن است سوالی برای شما پیش بیاید،شما ممكن است بگویید که ما میفهمیم که چگونه عدالت از درد و رنج دیگران میکاهد، چگونه احسان از درد و رنج دیگران میکاهد، امّا دیگر این را نمیفهمیم که چگونه محبّت از درد و رنج دیگران می کاهد؟یعنی وقتی که من به شما عدالت میکنم مسلماً از درد و رنج زندگیتان کم میشود. احسان هم اگر بكنم باز از درد و رنج شما کاسته میشود امّا وقتی من در درون به شما محبت و عشق داشته باشم،این چگونه از درد و رنج شما میکاهد؟مگر این هم اثر دارد؟ بله  در دو شاخه از علوم جدید،یكی در شاخه ( فراروانشناسی تحقیقات روحی ) و یكی هم در بخشی به عنوان روانشناسی اجتماعی، در این دو قسمت بحثهایی شده که نفس دوست داشتن من کسی را، تأثیرات قاطعی در کاستن از آلام روحی آن کس میتواند داشته باشد.

.


.

مصطفی ملکیان: سه فازی که کسانی كه در پی کاستن از درد و رنج دیگران هستند پشت سر می‌گذارند

منبع: مصطفی ملکیان ، سنتگرایی،تجددگرایی،پساتجددگرایی، جلسه7

.


.

2 نظر برای “سه فازِ کسانی كه در پی کاستن از درد و رنج دیگران هستند، مصطفی ملکیان

  1. اگر فرض را بر این بگیریم که عارفان، پاک ترین و بی شائبه ترین انسان ها هستند، ممکن است نتیجه بگیریم که بهتر است به جای مسئولان مفسدِ سراسر جهان، عارفان را بر صدر امور بنشانیم و قدرت را به دست آنها بدهیم تا چه بسا دنیای بهتری را تجربه کنیم.

    ابتدای امر، شاید این کار، مناسب به نظر برسد اما با اندکی تأمل، می توان نتیجه گرفت که این کار چندان کمکی به بهبود اوضاع نخواهد کرد:

    یک عارف:

    1- به دنبال تفسیر جهان بر اساس یگانه انگاری و وحدت است و دائماً از عوالمی سخن می گوید که فراتر از ماده است.
    2- به دنبال مریدانی می گردد که دائماً و بدون هیچ ایستادگی و مقاومتی، به مواعظش گوش کنند و فانی در او شوند.
    3- قانع است و چندان به امور مادی و زرق و برق دنیوی توجهی ندارد. اگر مرغ گران شود، نان می خورد. اگر نان گران شود، روزه می گیرد و اصلاً در پی شکایت ورزی نیست.
    4- دائماً به دنبال عروج انسان از عالم ماده به عالم ارواح است و اصلاً اهمیّتی برای سازوکارهای سکولاریزه شده و دنیوی قائل نیست.
    5- تکلیف مدار است نه حق مدار؛ یعنی دائماً به دنبال ادای وظایف خویش در هستی است؛ و هرگز از هستی و دستگاه آفرینش توقعی ندارد. اگر ظلمی به او شود، به احتمال زیاد، اصلاً به ظلمی که بر او رفته است، فکر نمی کند تا چه رسد به اینکه بخواهد پیگیری کند.
    6- با قانون و معیارهای خشک اداری، سر سازگاری ندارد، او تنها با دل و روح خویش عمل می کند نه با قانون و تبصره و ماده.
    7- او به دنبال خلوت کردن و دوری جستن از کثرات است.

    موارد بالا بخشی از ویژگی های یک عارف است؛ در حالی که ویژگی های یک جایگاه سیاسی، تقریباً 100 درصد مخالف شرایط بالاست.

    یک سیاستمدار:

    1- به دنبال اداره این جهان است، نه عروج به جهان دیگر.
    2- تابع قانون و تبصره است، نه حال درونی و معراج روحانی.
    3- دائماً به دنبال رابطه سازی است و بهره بردن از منافع دیگران.
    4- اصلاً قانع نیست، دائماً فزون طلب است، و هرگز از حقوق خود عقب نشینی نمی کند و با تکلیف هم چندان سر سازگاری ندارد.
    5- مریدپرور نیست و دائماً در معرض سؤال و استیضاح ِ مردم قرار دارد و باید به آنها، پاسخِ قانع کننده بدهد.
    6- با سازوکارهای این جهان، کاملاً آشناست. از اقتصاد و فرهنگ گرفته تا امور نظامی؛ و در این راه مطالعات فراوانی دارد.
    7- اصلاً به دنبال تفسیر جهان و عوالم وجودی نیست؛ او به دنبال سازماندهی جهان بر اساس معیارهای ظاهری است و حتی گاهی، امور مادی را بر امور معنوی غالب می کند.

    عرفان به دنبال فناست و سیاست به دنبال بقا…
    عرفان در قوس صعود است و سیاست در قوس نزول…
    عرفان به دنبال خدامحوری است و سیاست به دنبال مردم محوری.

    پس اگر عارفان، سیاستمدار شوند، بی شک جهان بهتری نخواهیم داشت.

  2. سلام ، با خواندن مطلب فوق (سه مرحله ی مختلف در کاستن از درد و رنج دیگران ) این سوال برایم پیش آمد که اگر کسی از درد و رنج دیگران یعنی افرادی که با آنها حتی آشنایی اجمالی هم ندارد ناراحت باشد ولی دستش از عدالت ورزی و احسان کردن به آنها هم بنا به شرایط مختلف کوتاه باشد آیا همین غصه دار بودن از رنج دیگری میتواند تاثیری در کاهش رنج او داشته باشد ؟ رنج بردن از ناراحتی دیگران در بین انسانها امری طبیعی است اما در بین عموم چنین شایع است که غصه خوردن برای دیگری دردی از او درمان نمیکند ، از حیث علمی اثری دارد یا نه ؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *