روشنفکری و ساحتهای سهگانهی نقادی رهاییبخش
در حاشیهی مباحثهی «روشنفکری و حقیقت»
محمدمهدی مجاهدی
گفتوگوی عمومی استاد عبدالکریم سروش و استاد مصطفی ملکیان[1] که به تاریخ ۲۴ آوریل ۲۰۲۱ به میزبانی «حلقهی دیدگاه نو»[2] در فضای مجازی برگزار شد، نمونهای نادر و پرقدر از مباحث و مباحثاتی است که اگر در بگیرد و مکرر شود و تداوم یابد، هرچند در فضای مجازی، حقیقتاً میتواند جانی و توانی به فرهنگ و سیاست سرمازدهی ما ببخشد؛ «تا کی شود قرین حقیقت مجاز ما.»
یادداشت زیر دربرگیرندهی شرح کوتاه یکی از دو نکتهای است که در فرصت پرسش و پاسخ، پس از مباحثهی دو استاد محترم، در میان نهادم. التفات لطفآمیز هر دو استاد بزرگوار را در پاسخهایی که بر این نکته افزودند، قدردان و سپاسگزار ام.
با نظر به تاریخ و تبار روشنفکری در دوران مدرن، آشکار میشود که این عنوان به جریان فکری سیاسی رنگارنگی اشاره کرده است و میکند که حامل و عامل ترازهای گوناگون نقادی (Critique) بهمثابهی قلب تپندهی جریان روشنگری (Enlightenment) است. این نقادی از آموزهای جان و مایه میگیرد که در دوران مدرن، نخستین بار کانت آن را با ما در میان نهاد. نقادی چنان که کانت پیش نهاد، کوششی گشوده و فرازگیرانه و بازاندیشانه (Reflexive) است برای کشف و حذف خطا، کوششی که بدون آن آدمی در وضعیت «حقارتوصغارت» (Immaturity-Minority / Unmündigkeit) باقی میماند و به تراز خودآیینی (Autonomy) بر نمیآید و به آستانهی خودفرمانی بار نمییابد. نزد کانت، تقلید و جزماندیشی و جمود و سختگیری و تعصب و خامی و خونآشامی همگی تاروپود حقارتوصغارت درهمتنیدهای است که در غیاب نقادی، انسانیت ما را در پیلههای عرف و عادت گرفتار و خفه میکند. این نقادی شاخص ساحت کانتی روشنفکری است. این ساحت از روشنفکری میدان شکلگیری سنتی رهاییبخش است که بهمرور گرد این فهم از روشنگری شکل گرفت و با آرمان آزادی سیاسی در اندیشهی لیبرالیسم بیشتر بسط یافت.
این سنت کانتی بعدها در دستان مارکس ورز یافت و با کوششهای نظری او ساحت دوم روشنفکری گشوده شد. مارکس کوشید شرایط امکان و حدود تحقق اجتماعی و سیاسی و اقتصادی نقادی بهمثابهی کنشی رهاییبخش را نهتنها کشف و توصیف، بلکه توصیه و تجویز کند. بذری که او کاشت، پرثمر بود و به انقلابی کپرنیکی در فهم مکانیسم نقادی رهاییبخش مدد رساند. پیش از مارکس، با هگل دریافته بودیم که رهاییبخشی مستلزم زایش فرد مدنی و پذیرش مسؤولیت اخلاق مدنیـسیاسی (Sittlichkeit) است، و بر خلاف تصور پیشینیان، نه از اخلاقیات جامعهستیزِ (Anti-Social) فردیِ پرهیز و نجات (اخلاق مسیحی و اخلاق رواقی) بر میآید، و نه از اخلاق جامعهگریزِ (Asocial) کانتیِ معطوف به ناظر آرمانی (Moralität). مارکس به ما آموخت که نقادی رهاییبخش چون کنشی است تابع مسؤولیتپذیری جامعوی (Social)، و چون حاصل تعهد به اخلاق مسؤولیت سیاسیـمدنی (Sittlichkeit) است، در گرو نقادی اقتصاد سیاسی قدرت است. به تعبیر دیگر، از مارکس آموختیم که نقادی رهاییبخش که قلب تپندهی آزادی است، شرایطی از جنس عدالت سیاسیـاقتصادی دارد. اینچنین، جریان روشنفکری پس از مارکس دست از آرمان روشنگری کانتی برنداشت، ولی در این مسیر، قدم در مرحلهای نو گذاشت و ساحتی نو را در عالم روشنفکری گشود و نشان داد که با هر آرایش سیاسی و چینش اقتصادی، کاروبار نقادی رهاییبخش راه نمیافتد.
در دوران مدرن متأخر و پسامدرن، نقادی به مرحلهی نوینی پا نهاده است و اینچنین، ساحتی دیگر بر دو ساحت کانتی و مارکسی روشنفکری افزوده شده است. فوکو در مجموعهی آثارش ازجمله در بازخوانیش از مقالهی «روشنگری چیست؟» کانت، پیشنهاد میکند که نقادی نهتنها ساحتی معرفتی و ساحتی اقتصادیـسیاسی دارد، بلکه ساحتی تبارشناسانه و باستانشناسانه دارد که بعدی جدید برهر دو ساحت پیشین نقادی میافزاید.
اینچنین، روشنفکری امروزه فضایی است سهساحتی از نقادیهایی درهمتنیده که یکدیگر را تداعی میکنند و لازم میآورند. کاروبار نقادی رهاییبخش را از هریک از این سه ساحت آغاز کنیم، ادامهی راه ناگزیر به دو ساحت دیگر کشیده میشود.
نقادی رهاییبخش همان محور قوامبخشی است که ساحتها و مراحل گوناگون سنت روشنفکری را به یکدیگر میپیوندد. با این فهم از روشنفکری، نه تقلیل مرارت و تقریر حقیقت با هم درمیپیچند، و نه پیچیدهتر شدن و پوشیدهتر شدن حقیقت در دوران پسامدرن مفهوم روشنفکری را گرفتار اضطراب میکند. با فهمِ روندِ سهساحتیِ روشنفکری، نه گرفتار تعاریف تحکمی و مقدم برتجربه و بیاعتنا به تاریخ روشنفکری میشویم، نه چنان دامان و دامنهی این عنوان را فراخ میگیریم که بر اغلب صاحبان حرف و اصناف و پیشهوران راست بیاید و عملا مفهومی زیادی و اضافی و بیمایه شود و بر همهی کسانی قابل حمل شود که نه خود و نه دیگران ایشان را روشنفکر نمیخوانند و کاروبارشان را از پزشکی و پرستاری و مشاورهی بهداشتی و روانی و مهندسی گرفته تا کنشگری سیاسی و مدنی و استادی دانشگاه و سیاستگری و مدیریت و روزنامهنویسی، روشنفکری نمیخوانند. این فهم سهساحتی از روشنفکری همچنین گرفتار تمایزگذاری مبهم و غلطانداز میان فرهنگ و نافرهنگ نمیشود تا روشنفکری را معادل تقریر حقیقت و تقلیل ملالت در فضای فرهنگ بگیرد و تقریر حقیقت و تقلیل ملالت در ساحت بدن و طبیعت را بیرون دایرهی روشنفکری بنشاند. با این فهم سهساحتی از روشنفکری، دیگر روشنفکران را بازنشستگانی حجرهنشین دانشکدههای علوم انسانی هم نمییابیم.
.
.
[1] روشنفکری و حقیقت، گفتگوی عبدالکریم سروش و مصطفی ملکیان، 24 آپریل 2021, حلقه دیدگاه نو (مشاهده در یوتیوب، شنیدن در انکر، کستباکس، دانلود صوت در تلگرام)
[2] حلقهی دیدگاه نو در تلگرام، در یوتیوب
.
.