آقای اصغر فرهادی در جایی گفتهاند من در این فیلم نوعی نسبیگرایی اخلاقی را نشان دادهام؛ نوعی رفتن از اطلاق اخلاقی به طرف نسبیت اخلاقی. وقتی میبینید همه این آدمهایی که دروغ میگویند و بیصداقتی میکنند، ضروریاتی آنها را به اینجا کشانده، آن وقت ممکن است کسی گمان کند چیزی جز این نیست که اخلاق یک امر نسبی است. در مواردی باید دروغ گفت، یعنی نمیتوان به صورت کلی گفت در هیچ وضعی و در هیچ حالی و در هیچ مکان و زمانی نباید دروغ گفت. چون خود ما میبینیم که مواردی هست که انگار دروغ گفتن برای ما قابل تحمل میشود، حتی چه بسا فتوا دهیم به اینکه شخص باید دروغ میگفت؛ ایشان از این به نوعی نسبیانگاری اخلاقی تعبیر کردهاند.من به دو جهت نمیتوانم بپذیرم.
یکی به این جهت که اصلا نمیتوانم از حقانیت نسبیانگاری اخلاقی دفاع کنم و یکی هم بخاطر اینکه اتفاقا این فیلم نتوانسته نشان دهد نسبیانگاری اخلاقی بر حق است. به تعبیر دیگر، میخواهم بگویم نسبیانگاری اخلاقی بر حق نیست و اگر هم کارگردان معتقد است نسبیانگاری اخلاقی بر حق است، نتوانسته این حقانیت را در فیلم تصویر کند. به تعبیر منطقیتر، من هم در مدعای آقای فرهادی تشکیک میکنم و هم در دلیل آقای فرهادی. مدعای آقای فرهادی این است که نسبیانگاری اخلاقی بر حق است، البته اگر من سخن ایشان را خوب فهمیده باشم. من این مدعا را قبول ندارم. نسبیانگاری اخلاقی نه به لحاظ نظری حق است و نه به لحاظ عملی به مصلحت.
من معتقدم امر، دایر به اخلاقی زیستن و اخلاقی نزیستن است. ما میتوانیم به هر دو صورت زندگی کنیم. البته شکی نیست که هم اخلاقی زیستن یک امر ذومراتب است و هم اخلاقی نزیستن، ولی اساسا امر ما دایر به اخلاقی زیستن و اخلاقی نزیستن است. یا باید این سو باشیم یا آن سو. اما اینکه کسی بگوید اخلاقی زیستن درست است و ما باید اخلاقی زندگی کنیم، ولی اخلاق امری نسبی است، به نظر من قابل دفاع نیست. اینکه بگوییم اخلاقی زیستن دو جور است، اخلاقی زیستن با مطلقانگاری اخلاقی و اخلاقی زیستن با نسبیانگاری اخلاقی، به نظر من درست نیست.
وقتی شما میگویید در یک اوضاع و احوال، به لحاظ اخلاقی دروغ گفتن رواست و در اوضاع دیگری ناروا، به حسب ظاهر، به نظر میرسد ما به نوعی نسبیت اخلاقی رسیدهایم. اما چرا دوگانه حکم میکنیم؟ برای اینکه اصل بالاتری داریم و آن، این است که مثلا نجات انسان، وظیفه اخلاقی ماست. یک جا با دروغ گفتن این نجات امکانپذیر است، پس میگوییم آنجا دروغ بگو. یک جا با دروغ نگفتن این نجات امکانپذیر است، آنجا میگوییم دروغ نگو. اما به هر حال، چیز بالاتری وجود دارد و آن این است که نجات انسان، وظیفه اخلاقی ماست و این یک وظیفه اخلاقی مطلق است. این امر مطلق بالاست که بر ما الزام میکند یک جا دروغ بگوییم و جایی دروغ نگوییم.
میگویند گاهی تکبر ورزیدن از لحاظ اخلاقی رواست، ولی در برخی موارد هم روا نیست. به حسب ظاهر به نظر میرسد اینکه میگویند تواضع کار درستی است یا تکبر نادرست است، امری نسبی است. اما چرا چنین است؟ چون اصل بالاتری وجود دارد و آن این است که عزت نفس تو باید محفوظ بماند و عزت نفس دیگران هم باید محفوظ بماند. مثلا از حضرت علی(ع) در نهجالبلاغه نقل شده که طوبی تواضعالاغنیاء للفقراء و اطیب منه تکبر الفقراء علی الاغنیاء. چه خوش است که ثروتمندان وقتی با فقرا و ناداران مواجه میشوند، تواضع بورزند و از آن بهتر اینکه فقیران وقتی با ثروتمندان مواجه میشوند، تکبر بورزند.در اینجا میبینیم این اصل که عزت نفس انسان باید در هر اوضاع و احوالی محفوظ بماند، میگوید گاهی متواضع باشید و گاهی متکبر.
میخواهم این نکته را عرض کنم که نسبیانگاری اخلاقی، تناقضآمیز است. اگر بناست اخلاقی باشیم، مطلقهای اخلاقی داریم، اما این مطلقها لزوما در رده پایین نیستند، ممکن است یک رده بالاتر بروند. بنابراین به لحاظ نظری نمیتوانیم از نسبیگرایی اخلاقی دفاع کنیم. اما به لحاظ عملی، میگویم که به مصلحت هم نیست. چرا که جامعهیی که حتی در و دیوارش ادعای مطلق بودن اخلاق میکنند، ما اینقدر اخلاقی زندگی نمیکنیم. حالا اگر آمدید و نسبیگرایی اخلاقی را هم ترویج کردید، آن وقت چه خواهیم کرد؟ هزار و چهارصد سال بعد از اسلام و حتی قرنهایی قبل از اسلام، در ایران همهچیز به همین صورت بوده: تا قبل از دوران مدرن به ندرت کسی از نسبیانگاری اخلاقی دفاع میکرده، بنابراین قرنهاست در طول تاریخ به استثنای تقریبا این سیصد سال اخیر که نسبیانگاری اخلاقی هم مدافعان جدی پیدا کرده، به انسانها گفتهایم اخلاق مطلق است.
یعنی همیشه باید راست گفت، همیشه باید متواضع بود، همیشه باید اهل احسان بود، همیشه باید اهل صداقت بود. با اینکه گفتهایم همیشه باید اینگونه باشیم، حالا به اینجا رسیدهایم. آن وقت اگر نسبیانگاری اخلاقی را ترویج کنید (نمیتوانید آن را اثبات کنید، چون اثباتش یک کار نظری است که امکانپذیر نیست، اما ممکن است بدون آنکه آن را اثبات کنید، ترویج و تبلیغش کنید)، ما را به کجا میکشاند؟ حال فرض کنید ترویج آن حق هم بود و به مصلحت هم بود، آیا این فیلم موفق شده این نسبیانگاری را نشان دهد؟ به نظر من نه. این فیلم نتوانسته نشان دهد ما باید نسبیانگار اخلاقی باشیم. این فیلم توانسته نشان دهد که ما در داوری اخلاقی باید مدارای بیشتری داشته باشیم. مدارا در داوری اخلاقی یک سخن است که سخن حق و قابل دفاعی هم هست و نسبیانگاری اخلاقی، سخن دیگر. اولی نشان داده شده، اما دومی نه.
.
.
نقد مصطفی ملکیان بر دیدگاه اصغر فرهادی مبنی بر نشان دادن نسبی گرایی اخلاقی در فیلم جدایی نادر از سیمین
منبع: میزگرد نقد و بررسی فیلم جدایی نادر از سیمین
.
.
توی این نوشته حرف فرهادی تحلیل شده نه فیلم.
فیلم بسیار فراتر از حرف فرهادی و ملکیان است.
چه فراتری برادر من؟!!!
پس لطفا مرحمت فرموده ما رو مس کنید یا شیرفهم!!!
نهایت پیام فیلم اینه که ساحات خاکستری یا مناطق الفراغ قانونی را فقط اخلاق یا عقیده مذهبی میتواند پر کند که البته بعید میدونم که کارگردان همین را هم مدنظرش بوده و اگر هم بوده لابد از بوق یه قدرت ایدولوژیکال، در نقش شیپورچی ارزش دارند.
فیلم را نمیتوان به «پیامش» تقلیل داد.
و اگر بتوان فیلمی را فراتر از پیامش ارتقا داد، آنوقت سناریوی و درک جدید دیگری میشود که بایستی از نو کارگردانی شود که نامش میشود اقتباس یا الهام یا تاثیر و …
اما وقتی خود کارگردان و مجموع منتقدانش بر سر پیام مشترکی از فیلم بحث و مناظره دارند، ما هم مجاز نیستیم فراتر یا فروتر ازآن رویم. بعبارتی حرف در دهن کسی بگذاریم.
لطفا سرفصل «جزم نیت مولف» را در دانشنامههای نقد ادبی و هنری مطالعه بفرمایید.
حرف شما کاملا درست است.قرائت یک فیلم هیچ ربطی به نیت مولف یا خواسته هایش ندارد.یک فیلم یک سیستم پیچیده است.
آقای ملکیان به مثل هزاران حرفی که می زنند خواسته اند در این مورد هم چیزی بگند.از انجایی که به همت فرهادی و کیارستمی سینمای ایران در جهان معروف شد حالا برخی از این روشنفکان برای ایننکه از قافله عقب نیفتند دارند تحلیل فیلم می کنند.به جز جناب ملکیان که در اینجا فیلم بهانه ای است برای بیان نظیات خودشان در مورد اخلاق،برخی از آایان مثل دباغ و شروین وکیلی هم دارند فیلم تحلیل می کنند.
از تنها چیزی که خیلی بد میاد روشنفکر اسم در کرده متفنن است!
به نظرم همین ارزش هایی که استاد ملکیان به عنوان ارزش های والاتر و مطلق مطرح کرده، خودشان اموری نسبی هستند و اساساً یک ایراد کمرشکن بر نظریه مطلق بودن اخلاق هست و آن چیزی است که از آن به “امر متعارض” تعبیر می کنند؛ یعنی عمل به یک فضیلت اخلاقی همزمان باعث ارتکاب رذیلتی می شود.
جای تعجب دارد که چطور استاد ملکیان نسبی گرایی اخلاقی را تا این حد هم از لحاظ نظری و هم در ساحت عمل، غیرقابل دفاع می داند
جناب ملکیان از یه طرف مدافع مطلق گرایی در امور اخلاقی هستند و از طرف دیگه مثالهایی زدند که عکسش رو ثابت میکنه مثل فرمایش امام علی ع. اگر درست متوجه شده باشم
البته فکر ميکنم ايشون باز به مطلق بودن اخلاق صحه گذاشته اند در حقيقت ايشون توضيح داده اند که روا بودن تکبر در بعضي از حالات نيز بدليل مطلق بودن اخلاق است و اين دليل را آورده اند که عزت انسان که در بعضي از اوقات با تکبر بدست ميايد نيز خود يک عمل اخلاقي است و آن اصلي است اولي تر از صفت يد تکبر ورزيدن.يا در جاي ديگر که دروغ گفتني مجاز است که جان انساني را (به عنوان اصلي اخلاقي مطلق) حفظ ميکند
واقعا خواندن کامنت ها در فضای مجازی کسل کننده است. اغلب اوقات اظهار نظرها از جانب افرادی است که یک کتاب هم راجع به آن موضوع نخوانده اند. بیشتر افرادی هم که از نسبی انگاری در فضای مجازی دفاع می کنند یا راجع به آن نظر میدهند، از یان اصل مستثنی نیستند…ولگردی در فضای مجازی یعنی جهل مرکب.
مباحثی از قبیل هرمنوتیک و مرگ مولف و تفسیر و تأویل و… عمدتا درباره مطالب تاریخی و ادبی چندپهلو مصداق دارد که دسترسی به مولفانش ممکن نیست اما مولفان و مصنفان و صاحب اثرانی که زنده و حاضرند و در جلسات نقد و بررسی منتقدانش شرکت جسته و اهداف و آمالشان را فاش میکنند، دیگر هرمنوتیک معنا ندارد. مگر آنکه مولف خود اعتراف کند که عمدا چنین تالیف کرده.
البته منتقدانش نیز سلبا و ایجابا میتوانند بر سر تناسب هدف و وسیله مولف بحث کرده و تایید و ابطال کنند و حتی فراتر از اینها چه بسا برای سایر مولفان، ایده های جدیدی الهام و اقتباس گردد که در اینصورت میتوانند کاملا مستقل از اثر اولیه، حق تالیف را بنام خودشان ثبت کنند، مثل رابطه ادبی میان حافظ و خواجوی کرمانی که گویند سرمشق اولیه حافظ بوده اما کیست که امروز مقام ادبی این و شاگرد و اوستا را یکسان انگارد.
اگر اقای فرهادی جایی درباره فیلم چنین حرفی زده باشد و شخص خود ایشان آمده باشد به من مخاطب گفته باشد که منظور من از ساخت این فیلم این بوده و یا میخواستم چنین چیزی را منتقل کنم، نقد آقای ملکیان کاملا به جاست. اگه نگفته به جا نیست. اگر این حرف را جایی زده و و به این فیلم اشاره ای نکرده هم نقد اقای ملکیان به جا نیست.
اما در صورتی که اقای فرهادی چنین چیزی رادر باره قیلم گفته باشد این موضوع به شدت به نظر من عجیب است. ندیده ام هنرمندی کهخرف و داستانبی برای گفتن دارد بخواهد برداشت مخاطبهای خودش را با سمت و سوی برداشت خودش ببرد و آن را محدود کند. (به فرض اینکه این اگرها درسات باشد.)
کسی فایل کامل سخنرانی “مصطفی ملکیان در میزگرد بررسی “فیلم جدایی نادر از سیمین”” رو داره؟