داود فیرحی؛ در کشاکش فقه سیاسی و تجدد
سید علی محمودی | پژوهشگر علوم سیاسی و استاد دانشگاه
منبع انتشار: وبسایت مشق نو | زمان انتشار: ۲۴ آبان ۱۳۹۹
داود فیرحی (۱۳۹۹-۱۳۴۳) استاد برجستۀ دانشگاه تهران و از عالمان دینی از میان ما رفت؛ رفتنی که آتش در دلها نهاد و اندوهها افزود. او رهروی نیکسرشت، پارسا، خردمند و جستجوگر بود. دوستی که مهربانی صفت ممتاز او بود. سیزدهم آبان دوستی خبر بیماری او را داد. دقایقی بعد پیامی برایش فرستادم: «دوست قدیم و صمیم» و آرزو کردم به زودی رفع کسالت شود و «تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد…» و «همواره تندرست و پویا باشید.» روزها در صبر و انتظار و امید گذشت تا بامداد بیستویکم آبان ماه که خبر رسید او از قفسِ تن پر گشود و راهیِ سرای جاوید شد. فیرحی که بود، چگونه زیست، چه کرد و چه مسیری را پیمود؟
۱) در شخصیت فیرحی، جاذبهای، اخگری و شعلهای بود که بیریا و سخاوتمندانه بر دوست، آشنا و غریبه میتابید و به جانها خرمی و گرمی میبخشید. او در کلام، رفتار و معاشرت، بیپیرایه بود، بیتکلف بود، مهربان بود و امیدوار بود. تجسم طهارتِ روحی را میتوانستی در نگاه و سیمای او ببینی. آمیزهای از نجابت، صداقت و فروتنی بود. گویی دعای او به استجابت رسیده بود که: «اللَّهُمَّ طَهِّرْنِی وَ طَهِّرْلِی قَلْبِی…» در دنیای پلشتِ زدوبندها، نان به نرخ روز خوردنها، دوروییها، سودجوییها و فرصتطلبیها، او تلاشگری بیادعا و یک لاقبا بود که بیاعتنا به عجوزۀ سهسر و هزار دامادِ زر و زور و تزویر، راه خود میرفت و کار خود میکرد؛ کاری مسئولانه که در طرحهای درسی و پژوهشی او سامان یافته است.
۲) فیرحی پژوهشگر سرچشمهها بود. دین اسلام را با تمرکز به تاریخ صدر اسلام میکاوید و میپژوهید. دوران پیامبر، امام علی و امام حسین از منظر اجتماعی و سیاسی در کانون اسلامپژوهی و مطالعات تاریخی او، نوری به زوایای تاریک پارهای از تحولات سیاسی صدر اسلام افکند. این روشنگری بسیار دقیق، سنجیده و آموزنده بود. فیرحی در تاریخ ایران نیز بیشتر به صدر مشروطه نظر داشت؛ یعنی دورانی که ایران گام در جهان مدرن نهاد. او در پژوهشهای خود، اسناد و مدارک تاریخی این دوران را مبنا قرار داد و هوشمندانه از فراز دستهبندیهای سیاستزده و حبوبغضهای این و آن عبور کرد.
فیرحی به شهادت آثارش دریافته بود که دو جریان اصلی جنبش مشروطه خواهی یعنی «مشروطه» و «مشروعه»، هر یک از کجا آغاز کردهاند و به کجا میروند. برای او آزادی، عدالت و حکومت قانون، سه بنیان اساسی بود. از اینرو با دیدگاههای فضلالله نوری همفکر و همدل نبود. او در میان عالمان دینی، جریان اصیل، مترقی و پیشرو جنبش مشروطهخواهی را بیشتر در اندیشههای محمد کاظم خراسانی و محمدحسین غروی نائینی جستجو میکرد. تعلق خاطر او به نائینی بهویژه در کتاب آستانۀ تجدّد؛ در شرح تنبیهالامه و تنزیهالمله(۱۳۹۴) مشاهده میشود. این دو جریان، پس از مشروطه در تاریخ ایران تداوم یافت تا به انقلاب ایران رسید. هنوز دو گرایش مشروطه و مشروعه با نامهایی دیگر در ایران معاصر تداوم دارد، با این تأکید که گرایش فکری فضلالله نوری در دورانی که با انقلاب در ایران آغاز شد، شکل نهادینه به خود گرفت. بنابراین، فیرحی که با اندیشههای مشروطهخواهیِ عالمان دینی همراهی داشت، کوشید منطق و بروندادهای این اندیشهها را در پژوهشهای خویش بررسی کند و در کتابها، مقالهها و گفتارهای خود بازتاب دهد.
فارغ از نگاه فیرحی به دو جریان یادشده، کارنامۀ فضلالله نوری در نظر و عمل بهگونهای است که انگار مخالفان او سراسیمه و شتابزده و با نگاهی بهداشتی به نائینی و رسالۀ او پناه میبرند تا در جوار آن، امن و آسایش بیابند! اینکه نظریۀ فقهی نائینی میتواند زیربنای حکومت مبتنی بر دموکراسی باشد، به باور من برداشتی نادرست از رسالۀ تنبیهالامه و تنزیهالمله است. در این رساله، گرچه او از «حکومت مُقَیَّده» (در چارچوب قانون) در برابر «حکومت مطلقه» دفاع می کند، اما سررشتۀ اصلی سه قوۀ مقننه، قضائیه و مجریه را بر مبنای نظریۀ فقهی خود به دست فقیهان داده است؛ موضوعی که معلوم نیست چرا اغلب در ایران نادیده گرفته میشود. نائینی آشکارا در غیبت امام دوازدهم، حکومت را از آنِ فقیهان به عنوان نائبان وی میداند. آنچه نائینی در نقد و رد «استبداد دینی» در رسالۀ خود آورده است، بهطور عمده ناظر به انتقادهای صریح او نسبت به افکار و عملکرد فضلالله نوری در همراهی، تشجیع و همکاری با محمدعلی شاه قاجار در سرکوب مشروطهخواهان با بهکار بردن سلاحهای گرم است. نفی استبداد دینی به معنی باور نائینی به حاکمیت مردم و حکومت قانون نیست. درکتاب نواندیشان ایرانی کوشیدهام با استناد به متن رسالۀ نائینی، نظریۀ او را که بهطور مستقیم و یا براساس نیابت، بر امارت فقیهان استوار است نشان بدهم.[1] بنابراین نمیتوان آراء نوری و نائینی را دربارۀ ارکان اصلی حکومت (تأکید میکنم: ارکان اصلی حکومت) از یکدیگر جدا کرد. این دو جویبار در نهایت به یک آبراه مشترک میپیوندد. بدینسان، فقه سیاسی فیرحی در بهترین حالت، برونداد نظریۀ فقهی نائینی است؛ نظریهای که حساب آن از حاکمیت مردم و نظام حکومت مبتنی بر دموکراسی جدا است. آنچه از میراث علم فقه در امور اجتماعی و سیاسی بهکار میآید آن است که در کنار قرارداد اجتماعی، سنتها، قوانین موضوعۀ پیشین و تجربۀ قانونگذاری دیگر کشورها، بهعنوان یکی از منابع قانون از آن بهرهبرداری شود.[2]
۳) فیرحی استاد و پژوهشگر اندیشۀ سیاسی بود. او گرچه سیاست و نهاد حکومت را در ایران به دقت زیر نظر داشت، اما به مناصب دولتی وارد نشد. باور من این است که او کار فکری و تأملات نظری را برگزیده بود، زیرا میاندیشید که ایران امروز هنوز راه خود را در نظریۀ دولت به درستی نپیموده است و تا هنگامی که این راه به منزلگاه اصلی خود نرسد، ایران سامان درستی نخواهد گرفت. چنانکه پیش از این آمد، تمرکز پروژۀ فکری فیرحی بر آزادی، عدالت و حکومت قانون بود؛ با این تأکید که فقه سیاسی در کانون تأملات او قرار داشت. چنین بود که به تعبیر سهراب سپهری، او «قطار سیاست» را مینگریست که «چه خالی» میرود. لابد همراه این قطار، نظریۀ دولت بود که فیرحی در آثار خود از منظر فقهی به زمینهها و مقدمات آن پرداخت تا شاید در فرجام کار، «قطار روشنایی» به حرکت درآید.[3]
۴) زیستگاه اصلی فیرحی دانشگاه بود، گرچه سالیانی در قم تحصیل و زندگی کرده بود و تا پایان عمر در این شهر اقامت داشت. او در قم با هماندیشان حوزوی خود گِرد میآمد تا با هم بحث و گفتوگو کنند. این حلقه، هم محفل انس بود و هم محل پرسشها، دغدغهها و چارهجوییها در امور دینی، فرهنگی و اجتماعی. فیرحی به موازات تدریس و کارهای پژوهشی، در عرصۀ عمومی ایران کنشگری فعال و پرتلاش بود. آثار او طی سه دهۀ گذشته به تدریج منتشر شد. او در صدها همایش، سخنرانی و گفتوگو، بهرههایی از پژوهشهای خود را به جامعه عرضه کرد. بر این اساس، او به کار دانشگاهی اکتفا نکرد و آموختهها و دریافتهای خود را در عرصۀ عمومی از طریق نهادهای مدنی منتشر کرد تا به سهم خود در کوششهای آزادیخواهانه، عدالتطلبانه و شکلگیری حکومت قانونمحور مشارکت کند. او از سویی در پی پالایش متون اسلامی و روشنگری دینی بود، از سوی دیگر به ایران امروز و فردا میاندیشید تا در فربهی درونمایۀ نظری اندیشه سیاسی در ایران سهیم شود. بر این اساس فیرحی بر پایه آثارش، تحولگرا و خواهان تغییر و اصلاح در ساختار نظام حکومتی ایران در فرآیندی تدریجی بود.
۵) فیرحی با پشتوانههای فقهی و سیاسی دوران اسلامی و مدرن که دارا بود، بر محور فقه سیاسی در باب حکومت به پژوهش پرداخت. او در این مسیر منزلگاههایی را پیمود و دستاوردهایی را عرضه کرد. اکنون شایسته است اهل نظر و بهویژه دانشجویان این شخصیت علمی، در ادامۀ راهی که او گشود، با پژوهشهای نو و نقادانه، منزلگاههای پیشرو را طی کنند، با این هدف که پشتوانههای نظری لازم در تدوین نظریۀ دولت، آنگونه که مقتضی دوران مدرن همراه با زیست اخلاقی و مؤمنانه است، برای ایرانیان فراهم آید.
درگذشت این استاد اندیشمند و فرهیخته را به همسر محترم و فرزندان گرامی، دوستان، همکاران، جامعۀ علمی کشور و دانشجویان وی تسلیت میگویم. نام، یاد و آثار داود فیرحی در عرصۀ اندیشه، دین و سیاست ماندگار باد.
.
.
[1] محمودی، سید علی(۱۳۹۸)، نواندیشان ایرانی، نقد اندیشههای چالشبرانگیز و تأثیرگذار در ایران معاصر، فصل سوم: «نظریۀ «حکومت مُقَیَّدۀ» محمد حسین نائینی و چالش درازآهنگ دموکراسی»، چاپ پنجم، تهران، نشر نی.
[2] دربارۀ رابطۀ فقه و قانون، ر.ک. به: محمودی، سید علی (۱۳۹۸)، «قانون اساسی، متن ناتمام؛ نقد حقوق ملت و قیود شرعی در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران»، ماهنامۀ ایران فردا، شمارۀ ۴۸، فروردین و اردیبهشت، صص ۵۸-۵۳٫ و محمودی، سید علی (۱۳۹۸)، «سنجش رابطۀ شرع و قانون، و بازتاب آن در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران»، [آمادۀ انتشار].
[3] سپهری، سهراب (۱۳۶۲)، هشت کتاب، تهران، کتابخانۀ طهوری، از منظومۀ «صدای پای آب»:
من قطاری دیدم روشنایی میبرد.
من قطاری دیدم فقه میبرد.
و چه سنگین میرفت.
من قطاری دیدم که سیاست میبرد
و چه خالی میرفت…
.
.