آیا ملالت چیز خوبی است؟

آیا ملالت چیز خوبی است؟

آیا ملالت چیز خوبی است؟

پیتر توهی

برگردان: ایمان مطلق آرانی

در یک قسمت از روزنامه نیویورک تایمز با عنوان “اجازه دهیم کودکان دوباره کسل شوند” (2019) پاملا پُل پیشنهاد میکند که اجازه دادن به کودکان برای تجربه کردن ملال چیز خوبی است. خلاقیت افراد مبتدی را فعال میکند:

            “وقتی حقیقتاً درگیر اثرات از هوش برنده ملال میشوید، شما خود را در مسیر کشف قرار میدهید.]…[ به همین دلیل ایده های مفید بسیاری در حمام، هنگامی که شما اسیر یک فعالیت مادی شده اید، به ذهنتان خطور میکند. به ذهن خود اجازه دهید تا برای خودش بچرخد و هر آنجا که میخواهد برود.”1

پاملا پُل همچنین استدلال میکند، ملال کودکان را سخت تر میکند: ” مطمئناً آموزش دادن به کودکان برای تحمل ملال به جای تشدید تفریحات، آنها را برای آینده ای واقع بینانه تر آماده میکند، کسی که انتظارات بی مورد و اشتباه از کار یا زندگی به معنای واقعی آن ندارد “2

این استدلالی جذاب در هر دو مورد است، اما به ویژه در مورد خلاقیت. ملال اغلب با خلاقیت در پیوند است. جوزف برودسکی شاعر، گاهی اوقات با ارائه شواهد قوی ای برای خصوصیات باروری چنین میگفت و شاید پاملا پل هنگام نوشتن مقاله اش، او را در خاطر داشت. برودسکی در مقاله خود تحت عنوان ” در ستایش از ملال” ادعا کرد:

            “هنگامی که از ملال آسیب خوردید، به خود اجازه دهید تا بدین وسیله له شوید، تا به کف و به زیر آب رفتن. به طور کلی با وجود چیزهای ناخوشایند، قاعده این است: هر چه سریعتر به کف بروید زودتر هم به سطح آب میائید. ایده در اینجا این است که نگاهی کامل به بدترین ها داشته باشید. دلیل اینکه ملال لایق چنین بررسی دقیقی میباشد نشان دادن شکوه خسته کننده تکرار غیر لازم زمان ناب و خنثی است.” 3

دفاع از قابلیتهای ملال برای پرورش خلاقیت نیز توسط پادکستر WNYC نیز ساخته شده، مانوش زمردی در ملال تابان: چگونه ملال میتواند سازندگی و خلاقیت خود را برانگیزد. (2017)4

اما آیا فعالیتهای کسل کننده همانطور که برودسکی، پائولو جیمز و مانوش زمردی میگویند سبب پرورش خلاقیت میشود؟ خبر دارد و نه در شیطان از جزئیات بیشتر فرمول بندی های کلی، بله این کار را میکند، نه این کار را نمیکند. بنابراین باید جزئیات را بررسی کنیم، حتی اگر این موضوع در وهله اول در حد یک دوش گرفتن موضوعی آرامش بخش باشد.

از چه وقت دوش گرفتن کسل کننده شده است؟ واقعاً جدی میگویم. من عاشق دوش گرفتنم. هر چه طولانی تر بهتر. من نمیتوانم تصور کنم که دوش گرفتن به عنوان امری ملال آور مورد فکر قرار بگیرد. مطمئناً من تنها کسی نیستم که اینگونه فکر میکند. از طرف دیگر من موافقم که حمام میتواند مکانی مناسب برای فعال کردن ایده های خلاقانه باشد – حتی ممکن است درست باشد  اگر بگوئیم که حمام مکان خوبی برای حل مسائل است، اگر حل مسائل کم و بیش همان خلاقیت باشد.
من خوانده بودم که گابریل مارکز که معروفترین رمان نویسان کلمبیا که برنده جایزه نوبل شده گفته است که دوش های طولانی میگرفته است و  زیر دوش طرح های واقع بینانه خود را تصور و کشف میکرد.5 دیوید استریتفلد توضیح میدهد که ” گفته میشود که دوشهای او (گابریل گارسیا مارکز) به قدری طولانی بود که مجبور میشد که آبگرم کن را دو بار روشن کند.”6 استرینفلد ادامه میدهد: “جزئیات (برای رمانهای او) به سرعت به ذهن او میرسد و او بیرون میپرد، موهایش را با شامپو صاف میکند و به سرعت به سراغ میز کارش میرود.”

شاید الهام بخش این رمان نویس، نوعی از مزیتهایی که پاملا پل باور داشت که کودکی که قربانی ملال است یا حداقل وقتی که آنها در حال حمام کردن هستند، تعلق گیرد. اما قبل از اینکه به سراغ نتیجه برویم، معتقدم ما واقعاً نیاز داریم که فهم واضحتری از وضعیت عاطفی که ممکن است در اثر دوش گرفتن رشد کند داشته باشیم. چه چیزی سبب شد که گابریل مارکز قادر به توسعه ایده هایش شود؟ آیا واقعاً ملال بود که باعث شد که وقتی او لیف میکشید از دوش آب الهام بگیرد؟ مطمئناً قضیه از این قرار نبوده است. آیا میتواند ناشی از احساسات یا وضعیت احساسی دیگری باشد؟ آیا خیالبافی و رویا پردازی میکرده است؟ من در مورد شما نمیدانم، اما من در زیر دوش خیال بافی زیاد میکنم، البته به این شرط که آب به اندازه کافی گرم باشد. بسیاری از مردم به من گفته اند که زیاد خیال پردازی نمیکنند همانطور که به هیچ چیز اصلاً فکر نمیکنند. ذهن آنها به مرور غیرفعال خواهد شد. آیا ممکن است که آن کلمبیایی بزرگ، به مانند بقیه انسانها در زیر دوش مشغول خیالبافی بوده باشد؟ آیا ممکن است که در میانه آن خیالها او امیدوار میبود که راه حلی برای پیچ و تاب  طرح های خود ایجاد شود؟ پس رویاپردازی به جای ملال؟

آنچه واقعاً من را متقاعد میکند این است که رویاپردازی عامل مسئول خلاقیت در زیر دوش است: به نظر می رسد شواهد عصبی شناخته شده ای وجود دارد که نشان می دهد پیوندی بین رویاپردازی و خلاقیت وجود دارد. این ممکن است به فهم نکته کوچکتری از دوش گرفتن و رویاپردازی کمک کند. در سال 2009 دکتر کالینا کریستوف از دانشگاه بریتانیایی کلمبیا و مطابق بررسی UBC News “دریافت که مغز ما وقتی که خیال پردازی میکنیم بسیار بیشتر فعال است… قبلاً تصور میشد آن قسمتی از مغز که مربوط به حل مسئله است پیچیده است –پیشتر تصور میشد که وقتی چرت میزنیم خیالپردازی میکنیم- و  مغز ما فعالیت بیشتری از وقتی دارد که ما متمرکز به انجام کارهای روزمره روتین هستیم” (همچنین به کریستوف و همکاران در سال 2009 مراجعه کنید) تا اینکه کریستوف یافته های خود را منتشر کرد:

            تنها قسمتهای از مغز که به نظر میرسید وقتی ذهن ما در حال پرسه زدن است فعال میباشد، کورتکس میانه ای واقع در جلو پیشانی (PFC)،  پشت چسبیده به کورتکس و  اتصال تمپوپاریتال بود. با این حال، این مطالعات نشان میدهد که نواحی مرتبط به حل مسائل پیچیده، از جمله PFC و کورتکس چسبیده قدامی پشتی (dACC) در هنگام خیال پردازی فعال میشوند. (UBC News 2009)

در اینجا راه حلی برای انواع پرسشهای خلاقانه در هنگام حمام کردن ارائه شده است.  ارزشمند ترین توضیحی که برای گابریل گارسیا مارکز و پاملا پل که چنین ایده های خوبی را در مورد دوش گرفتن داشتند این است که آنها در حین حمام کردن در حال خیال پردازی هستند. خیال پردازی به مسائل غامض خلاقانه کمک میکند و حمام برای بعضی از مردم بهترین جا برای خیالپردازی است. موفقیت فکری در حمام، اگر کریستوف درست گفته باشد، انقدرها مسئله ملال نمیتواند باشد بلکه بیشتر مسئله خیال پردازی است. 6

تعداد بیشتری از این نوع کارها را عصب شناسان از سال 2009 انجام داده اند. البته تمرکز زیاد بر خیال پردازی  و اینکه چه اتفاقی در مغز میافتد وقتی که بدن و ذهن تنبل و یا در حالت “بی قراری” قرار میگیرند نبود – دوباره به آن دسته از افرادی فکر کنید که میگویند در حمام زیاد خیال پردازی نکنید همانطور که به هیچ چیز نباید فکر کنید. دنیز واتانسور و تیم دانشگاه کمبریج ” تمرکز خود را بر روی مغز وقتی که در حال انجام کاری نیست متمرکز کردند.” (جیمز 2008، همچنین واتانسور و همکاران 2017 مراجعه کنید) برای رسیدن به این هدف، آنها  توجه خود را به مناطقی از مغز که به عنوان “شبکه حالت پیشفرض”(DMN) شناخته میشود دادند. این نواحی وقتی که افراد در حالت غیر فعال هستند، به عنوان هم آهنگ کننده، بسیار فعال هستند. در چنین مواردی “مغز در پس زمینه بسیار فعال است، اما هیچ کار خاصی را انجام نمیدهد.” (جیمز 2018) واتانسور و همکارانش با توجه به این موضوعات تحقیقی و انجام یک بازی جدید با کارت به نتایجی رسیدند. آنها مشاهده کردند که ” وقتی که افراد از یادگیری قواعد کارت بازی به استفاده از قوانین بازی میرسند DMN شروع به فعالیت میکند.” (جیمز 2018) دنیز واتانسور توضیح میدهد که چه چیزی در چنین مواقعی در DMN اتفاق میافتد ” ما ممکن است سعی کنیم با استفاده از آنچیزهایی که از قبل میدانیم دنیای اطراف خود را توضیح دهیم (معقول بدانیم).” (جیمز 2018) تیم کمبریج در مقاله خود برای توصیف این حالتهای غیر فعال از اصطلاح ملال استفاده نمیکند. واتانسور به (2017 صفحه 12825) اشاره میکند.

            این چهارچوب فعالانه کارکرد مغز ممکن است یک داربست مهم  را برای توضیح نه تنها فعالیت مداوم DMN در شرایط “استراحت” پایدار، بلکه سهم آن در تعاملات اجتماعی (مثل نظریه ذهن، شهود و تفکر قالبی) را توضیح دهد.  یک فهم آگاهانه از خود، خلاقیت و  تنوع حوزه های شناختی دیگر که همگی به استفاده پایدار از اطلاعات یاد گرفته شده برای پیش بینی دنیای اطراف ما هستند.

بنابراین، خلاقیت ممکن است همانطور که با این حالتهای غیر فعالانه در ارتباط است به همان طریق با رویاپردازی که  کالینا کریسوف مطرح کرده در ارتباط باشد. در این مورد اصلاً نیازی به مطرح کردن احساس ملال نیست. خیال پردازی و حالتهای بیکار یا غیر فعال، همان ملال نیستند. هرچند خیال پردازی و عدم فعالیت گاهاً میتواند با ملال در پیوند باشند. دلیل ویژه ای وجود ندارد که ادعا کنیم که خیال پردازی و عدم فعالیت کسل کننده هستند. بسیاری از مردم خیال پردازی میکنند وقتی که در شرایط دیگری لذت میبرند، اما وضعیتهای غیرقابل تغییر نیازی به تقلای روانی زیادی ندارد: آهسته دویدن، پیاده روی، بازی با بچه ها و حیوانات، انتظار برای رفتن به خواب، یا در انتظار دوستی که خیلی دوستش دارید بودن تابا هم قهوه ای مشترکاً بخورید. من خوانده ام که اکثر مردم 46.9% از زمان کار خود را به خیال پردازی میگذرانند (خبرگزاری BBC، همچنین به کلینگ سوارد و گیلبرت نگاه کنید) اگر این درست باشد – که من اعتراف میکنم پذیرفتن تمام و کمال این آمار سخت است – پس برای بعضی از این اوقات بسیاری از مردم ممکن است کسل شوند و ممکن است از خیال پردازی به عنوان یک درمان برای ملال استفاده کنند. اما برای بسیاری از این زمانهای دهشتناک، آنها ممکن است خوشبختانه خیالپردازی کنند. آنها همچنین ممکن است به طور نسبی غیرفعال باشند (دوش گرفتن، سونا کردن، شرکت در یک جلسه روزمره و یا گفتگوی کاری) آیا شما خیال پردازی میکنید و وقتی کسل هستید غیرفعال میشوید، یا آیا خیال پردازی میکنید چونکه خشنود کننده، مفید و حتی لذت بخش است؟ به نظر من هر دو پاسخ درست است. وقتی پاملا پًل از فرصتهایی که از ملال بدست میاید را تحسین میکند، شاید او واقعاً باید فرصتهایی که از خیالپردازی و غیر فعال بودن به دست میاید را تحسین کند.

بیائید یک قدم این بحث را به جلوتر ببریم و توجه خود را به ملال برگردانیم. بسیاری از دغدغه های فعلی درباره رابطه بین ملال و خلاقیت ناشی از استفاده از تلفنهای هوشمند است.7 به نظر میرسد استدلال چنین باشد، هر فردی خیلی از وقت خود را به وارسی تلفن های خود اختصاص میدهد، و به همین دلیل آنها شانسی برای تجربه ملالی که مفید و خلاق باشد را ندارند. این همان موضوعی است که جیسون فارمن به آن اندیشیده است. کتاب اندیشمندانه او تحت عنوان ” واکنش تاخیر افتاده: هنر انتظار از زمان باستان به جهان لحظه ای” (2018)، مطالعه ای در مورد انتظار و حالتهای ارتباط است. فارمن از یکی از تجربیات خود با دانشجویانش به ما میگوید، تفسیر متعارف از پیوند بین ملال و موبایل ها است. من از ]دانشجویان مقطع کارشناسی[ پرسیدم:

             یک هفته از ترم تحصیلی خود را از لحظه بیدار شدن تا وقتی که میخوابند را به شکل نموداری نشان دهند که چه کارهایی انجام داده اند. آنچه دانش آموزان این کلاس سی و پنج نفره در آن مشترک بودند این بود که حتی یک دقیقه هم وجود نداشت که آنها خودشان را با چیزی سرگرم نکنند… حتی وقتی در صف هم ایستادن در حال چک کردن پیام یا ایمیل و یا بازی کردن با موبایلشان هستند. اگر ملال در گوشه و کنار باشد، این دانشجویان با مشغول نگه داشتن خود به راه دیگری میروند، و اگر آنها با انجام دادن کارهایشان و یا خواندن اخباری که در سایتها و شبکه های اجتماعی است “سرگرم” نباشند، وقت خود را با بازی کردن با موبایل میگذرانند.(2019 صفحه 13)

ممکن است نتیجه بگیریم “اجازه دهیم کودکان دوباره کسل شوند” اما – آیا آن ملال است- محرومیت مسئله ای نیست. آیا ممکن است به جای این باشد که دانشجویان کارشناسی جیسون فارمن به شدت خود را  از روزی 46% که گفته میشد به خیال پردازی میپردازند محروم کردند؟ حالا متوجه میشود که شاید اینکه به نظر میرسد این ادعای عجیب و حتی احمقانه که تلفن هوشمند از خیال پردازی های تولید کننده جلوگیری میکند به چه معناست. اما پس پیوند دادن استفاده از تلفن های هوشمند با ملال-  محرومیت و افزایش حماقت نیز بسیار بیهوده و بیمعنی است. مطمئناً بسیاری از دانشجویان جیسون فارمن از دانشگاه نیویورک کاندیداهای نمره A هستند و در هنگام ایجاد خلاقیت یا حل مسئله اصلاً احمق نیستند. نکته من هیچ دخلی به نیاز انسان به خیالبافی ندارد، که ممکن است صحیح باشد یا نباشد، یا با احتیاج انسان برای ملال، که ممکن است صحیح باشد یا نباشد. به بیان ساده تر میتوان گفت که سردرگمی بین ملال و خیالبافی و عدم فعالیت نشان میدهد که وقتی مردم در نوشته های خود به ملال اشاره میکنند، آنها غالباً تعریف روشنی که منظورشان از ملال یا خیالپردازی یا حتی عدم فعالیت است در ذهن ندارند. بگذارید سریعاً اضافه کنم که من همیشه از آنچه منظورم از ملال است اطمینان ندارم. اما من قصد ندارم که ادعا کنم که این یکی از فضیلتهای بزرگ و خواص ناگفته زندگی است. شیطان حقیقتاً در تعریف است. اگر میدانستیم که چگونه ملال را تعریف کنیم و اگر همه ما با این تعریف موافق بودیم، پس ما ممکن است بدانیم که اگر چیز خوبی است که کسل باشیم و یا اینکه در واقع اینگونه نیست. از تعریفات معلوم است که ملال همیشه به عنوان یکسو کننده عالی فکری دیده نمیشود. من فقط سه تا از این تعاریف را برجسته میکنم و سپس توضیحات خودم را اضافه میکنم. به اعتقاد من، جان ایستوود و تیم وی تعریف کاملاً پذیرفته شده ای را ارائه میدهند: ملال “حالتی از بیزاری است که قادر به انجام فعالیتهای رضایت بخش نیست”(2012، صفحه 483) شاید فهم اینکه این کارها و همچنین توصیف احساسی از ناتوانی جنسی، از ملال است، ایستوود تعریف خود را در این مجموعه به شرح زیر اصلاح میکند: ” ملال… یک همراه احساس بیزاری از “بل قوهگی شناختی استفاده نشده” است.” جان ایستوود معتقد است که ملال یک ” هشدار تنظیم کننده برای حضور کمبود شناختی است و به ما کمک میکند تا به سمت تعاملی معنادار و  تحقق ضروریات بحرانی سوق کنیم.” شما میتوانید نقل کنید که ملال یک حالت غیرخوشایند است و قربانی خود را به سمت تولید فعالی سوق میدهد که این حس ناخوشایند از خرابی و این کمبود شناختی را درمان کند. بنابراین، فرمول ایستوود برعکس کسانی که تجربه ملال را به خودی خود با ارزش میدانند است.
برای جیمز دانکرت، “ملال ممکن است سیگنالی را برای جابجایی بین اکتشاف (کاوش در اطراف فرد برای کشف منابع) و بهره برداری (بهره برداری از این منابع هنگامی که پیدا شد) فراهم کند… ملال ممکن است برای به حداقل رساندن هزینه های فرصت عمل کند. ” عنصر “بیزاری” هنوز هم مهم است. ناخوشایندی تجربه ملال، قربانی خود را مجبور به عمل بهره وری میکند تا سودمندی موجود را دنبال کند.  اما شایان ذکر است که استرس زا است، اکثر موجودات برای کشف و بهره برداری از شرایط خود، نیازی به تجربه ملال ندارند.

تعریف سوم از ون تیلبورگ و  ایگو است، کسی که ملال را به “جستجو برای تعاملی معنادار” پیوند میدهد. این جستجو توسط ماهیت بیزاری از احساس ملال فعال میشود. ون تیلبورگ مقاله جالب دیگری را  تحت عنوان ” با ملال بخورید: مصرف غذا برای فرار از آگاهی از  کسلی” نوشته است. ارتباط ملال با غذا و با انزجار و سیری، تاریخ لغوی و بصری بسیار طولانی ای دارد. یک اصطلاح 2000 ساله لاتینی برای ملال است ” satietas vitae” سیر شدن از زندگی. (Seneca 1970  بخش 24 تا 26) من فکر میکنم نکته این است که ملال به عنوان یک وضعیت بسیار ناخوشایند شناخته میشود. این برابر با اینکه ما لزوماً برای فرزندانمان آرزوهایی داریم نیست.

شاید من بتوانم برای لحظاتی بیشتر بر روی پیوند بین احساس سیر شدن، انزجار و ملال که توسط ون تیلبورگ مطرح شده بایستم، و با انجام این کار، شرح چهارم از ملال را ارائه دهم. این مثال دیگری از ماهیت بیزاری از ملال را مطرح خواهد کرد و همچنین داشتن کودک و یا داشتن کودک در نزدیکی خود به عنوان بخشی از تصویر به همراه خواهد داشت.
من این توصیف را از نقاشی La tailleuse de soupe که توسط نقاش سوئیسی فرانسیس برراد(1899-1934) کشیده شده، خواهم داشت. ویژگی های همسرش ماری، در سمت راست و خواهر کوچکترش لوئیز در سمت چپ نقاشی است.9 موضوع نقاشی به “بُرنده سوپ” ترجمه شده است. برنده ماری است و او نان را در سوپ خود و خواهرش میریزد.10  به نظر میرسد ماری از انجام وظیفه اش لذت میبرد. لوئیز که به سبک دختران آن زمان -دهه 1920- ملبس است و با پاپیونی بر روی مو، اصلاً خرسند نیست. به نظر من، او کسل است. در واقع به نظر من، او مظهر آن چیزی است که شما ممکن است آن را فنوتیپ بصری کلاسیک برای ملال بنامید.

François Barraud. La tailleuse de soupe. 1933. Oil on canvas: Private Collection. Public Domain
François Barraud. La tailleuse de soupe. 1933. Oil on canvas: Private Collection. Public Domain

شش خصوصیتی که در زیر میاید را اغلب در بازنمایی های بصری ملال میتوان یافت. شما کافی است فقط سه تا از این خصوصیات را ببینید. انزجار و احساس سیری نیز در این چشم انداز بیزاری برجسته است.

1- ممکن است غذا برجسته باشد (نان موجود در سوپ که به نظر میرسد حتی کمترین لذتی برای دختر جوان ندارد) و غالباً به نظر میرسد که لذت کمی را برای فرد کسل عرضه کند.

2- سر فرد کسل معمولاً روی کف دست چپ قرار گرفته که نشان از خسته بودن سر است. ( این ژست به اندازه یونان باستان قدیمی است، اگر شخص راست دست باشد، سر در کف دست چپ قرار میگیرد، این کار دست راست را آزاد میگذارد تا هیچ کار مهمی انجام ندهد!، اگر سر در دست راست قرار گیرد، شما احتمالاً در حال نگاه کردن به نقاشی ای درباره افسردگی هستید!) دست راست لوئیز آزاد است.

3- طرز ایستادن یا نشستن ، خمیدگی در هنگام راه رفتن یا نشستن، تکیه بر آرنج داردن، واکنش به چیزی که الان اتفاق افتاده است دادن. ملال درباره یک وضعیت محدود کننده خاص در زمان حال است. افسردگی هم بعضی از این ژست ها را دارد، به چیزی ثابت، و چیزی که محدود به یک وضعیت خاص نیست نگاه میکند. لوئیز نسبت به آنچه اکنون اتفاق میافتد، واکنش نشان میدهد

4- گرفتگی و یا در فشار بودن موقتی آشکار است – این چیزی معمول و مشترک در بسیاری از تجربیات ما از ملال است. نمیتوانید از آن فرار کنید – حداقل در حال حاضر. لوئیز واقعاً احساس میکند که میخواهد از خواهرش و سوپ فرار کند.

5- فرد کسل اغلب به تنهایی نقاشی میکند، اما اگر در جمعی باشند، آنها بیش یا فراتر از جمعشان به چیزی زل زده اند، که اصطلاحاً به آن نگاه کردن به افق (شمالی) میگویند (لوئیز به ما زل زده است- اما ما خودمان را به عنوان کسی که در نقاشی هست نمیشماریم. او به خواهرش نگاه نمیکند، la tailleuse (بُرنده).

6- خمیازه کشیدن – این مورد در La tailleuse de soupe نیست، اما همانطور که انتظار میرود، این یک واکنش متداول برای ملال است. با این حال، این چیزی نیست که به راحتی نقاشی شود و یا از آن عکس گرفته شود. مردم آن را عملی زننده و زشت میدانند.

همانطور که عرض شد، برای فراخواندن فنوتیپ بصری از ملال به چندین شاخص مثل سطح، نگاه خیره و غذا نیاز دارید. یک شاخص کافی نیست. بدون داشتن چند سرنخ دیگر، یک چهره غم انگیز چیز قابل توجهی نمیگوید. فرانس اگزویر مسرسچمیت مجسمه های سَرهای بسیاری از شخصیتهای زیبا را با حالات مختلف عاطفی مجسم کرده است. اما بدون داشتن زمینه فنوتیپی، آنها میتوانند گیج کننده باشند. در نقاشی فرانسیس برراد که همسر و خواهرزنش را کشیده، با استفاده از پنج مورد از شش کلیشه تصویری که در بالا ذکر کردم او ملال را برمیانگیزد. اگر فضای کافی وجود داشت، من میتوانستم نمونه های قابل مقایسه بسیاری را برای شما نشان بدهم. آنچه که وجه مشترک همه آنها بود تاکید خجالت آوری بر ماهیت ملال، با تکیه بر ناخوشنودی از تجربه ای و  محدودیت موقتی آن است. با این حال، هیچ سکونی در این فراخوان، و هیچ رویاپردازی هم وجود ندارد. آنچه در عوض وجود دارد، تاکید بر ناخوشایند بودن تجربه است – هرچند آنچه از لوئیز فراخوانده میشود، هرگز به یقین نمیفهمیم. ممکن است توسط غذا تحریک شود. شاید او نان را در سوپ خود دوست نداشته باشد. تجسم این احساسات دسته ای از تفاسیری از ایده “اجازه دهید کودکان کسل شوند” ارائه میدهد. لوئیز فرزند خود ما است. او را به حال خود رها کردن در شرایطی که حوصله اش سر رفته است آخرین عکس العملی است که شما میخواهید در این تصویر به آن نوجوان بدهید.

ملال ارتباط کمی با رویاپردازی و خلاقیت دارد. پیوند ان با خلاقیت، که بیشتر توسط شور و شوق تقویت میشود تا شواهد، مبالغه آمیز است و برای آنچه ارزش دارد، ملال ممکن نیست که به اندازه استفاده بیش از حد از تلفن همراه تلفات داشته باشد. این احتمالاً رویاپردازی است. اگرچه به نظر میرسد هیچ روش برش خورده و خشکی برای تعریف احساسات وجود ندارد، اما مفهوم بیزاری چیزی است که در تلاشهای مختلف در مورد وظیفه واژگان پدید میاید. ملال یک احساس ناخوشایند برای تحمل کردن است. متحملین آن، هر کاری که از دستشان بر بیاید برای گریز از آن انجام میدهند. اگر فایده به تجربه ملال تعلق گیرد، به این دلیل است که قربانیان آن نهایت تلاش خود را میکنند که از این تجربه بگریزند و حرکت به سوی چیزی ارزشمند کنند (نکته آقای دانکرت) چاره ای که آنها پیدا میکنند ممکن است خلاق باشد یا نباشد، کافی است که فقط موفقیت آمیز باشد. من مطمئنم که این همان چیزی است که لوئیز به شما میگفت. شاید بتوانم یک روش دیگری را ارائه دهم و دوباره از تصویر گابریل گارسیا مارکز استفاده کنم. دوران کودکی ناخوشایند اغلب با توانایی ادبی و خلاقیت ادبی همراه است. من شک دارم که کسی در دوران کودکی، برتری ادبی را به جای خوش بودن انتخاب کند. گابریل مارکز ممکن است سپاسگزار روزگار سخت کودکی خود باشد که سبب بالارفتن او از پله های نوبل در سال 1982 در استکهلم وقتی که 83 سال داشت شد. شاید او واقعاً سپاسگزار فرصتی که توسط مادر، پدر، پدربزرگ و مادر بزرگش پیش آمد که او را وقتی که پسر بچه ای بیش نبود در آراکاتاکا، کلمبیا ترک کردند بود. اما به نظر میرسد که در بیشتر اوقات عمرش، آرزو کرده بود که والدینش تصمیمی متفاوت از آنچه گرفته بودند، میگرفتند. شاید شما بتوانید درباره ملال به همان روش بیاندیشید. اگر درست باشد که با خلاقیت در ارتباط باشد (تمام مردمانی را که من میشناسم که کودکی خوشایندی نداشته اند، بیشتر مستعد ملال بودند)، پس این فضل و بخشش را به بهای دیگری تهیه کردند. بررسی لارس اسوندسن در مورد احساسات حیوانات امکان حضور ملال در حیوانات را (و احساسات دیگر را) بازبینی خواهد کرد. اگر حیوانات هم کسل شوند، چیز زیادی را در مورد ارتباط بین ملال و خلاقیت را به ما نمیگوید. مانند هر چیزی که دردناک است، ملال احساسی است که خواستار بهبود و تسکین یافتن است. بنا به تجربه من، عالیترین ملالتها بسیار جوان و بسیار پیر هستند. شما میتوانید بگوئید، ملال آنها، تقاضایی برای کمک خواستن است، تسکینی که همیشه به آسانی که باید انجام نمیشود. من آنقدر مطمئن نیستم که  باید”اجازه دهیم کودکان دوباره کسل شوند”. هر آنچه که واقعاً ملال کننده باشد، چیزی است که هدف آن این است که شخص را از موقعیتی که خود را در آن پیدا میکند دور ساخته و به فعالیت مثمرثمر تری راهنما باشد. این یک احساس یا یک وضعیت احساسی نیست که باید به عنوان محملی برای “عشق در سالهای وبا” به کار رود.

آخرین جستار: آیا تجربه ملال کودکان دشوار است؟ چه کسی میتواند بگوید؟ من فکر میکنم کسی که شغل والدی و معلمی خودش را جدی میگیرد که به کودکان بیاموزاند که چگونه با ملال کنار بیایند. من به معلمان همانند والدین تاکید دارم، اکنون که آموزش به طور فزاینده ای به سمت آموزش STEM (علم، تکنولوژی، مهندسی و ریاضیات) گرایش پیدا میکند، ممکن است توانایی کودکان در مقابله با ملال به شدت آزموده شود، به خصوص اگر دستورالعمل آنها عام باشد. به هر حال، یادگیری مقابله با ملال یک مهارت مهم در زندگی است، چگونه میتوانستید به دکتری پایان دهید؟ شاید بهترین راه برای آماده سازی کودکان برای کنار آمدن با اجتناب ناپذیری ملال در زندگی کاری آموزش این باشد که چگونه خود را با استفاده از مُسَکن هایی مانند رویاپردازی درمان کنند. این ممکن است خلاقیت در حل مسئله را بهبود بخشد و به آنها چیزی بدهد که وقتی کسل هستند انجام دهند. کسی که ذهن سلیمی داشته باشد آیا میخواهد کسل شود؟

.


.

منابع:

1) BBC News. (2010, November 12). People spend ‘half their waking hours daydreamin’. BBC News. https://www.bbc.com/news/health-11741350. Accessed March 20, 2019.
2) Brodsky, J. (1995). In praise of boredom (adapted from Dartmouth College commencement address). Harper’s Magazine, 290(1738), 11.
3) Christoff, K., Gordon, A. M., Smallwood, J., Smith, R., & Schooler, J. W. (2009). Experience sampling during fMRI reveals default network and executive system contributions to mind wandering. PNAS, 106(21), 8719–8724. https://doi.org/10.1073/pnas.0900234106.
4) Eastwood, J. D., Frischen, A., Fenske, M. J., & Smilek, D. (2012). The unengaged mind. Perspectives on Psychological Science, 7(5), 482–495. https://doi.org/10.1177/1745691612456044.
5) Farman, J. (2018). Delayed response: The art of waiting from the ancient to the instant world. New Haven, CT: Yale University Press.
6) Godwin, C. A., Hunter, M. A., Bezdek, M. A., Lieberman, G., Elkin-Frankston, S., Romero, V. L., et al. (2017). Functional connectivity within and between intrinsic brain networks correlates with trait mind wandering. Neuropsychologia, 103, 140–153. https://doi.org/10.1016/j.neuropsychologia.2017.07.006.
7) Hoffman, E. (2016). Creative play. How to be bored (pp. 149–156). New York, NY: Picador.
8) James, V. (2018). On boredom. CAM (Cambridge Alumni Magazine), 84. https://www.cam.ac.uk/cammagazine/benefitsofboredom. Accessed March 20,2019.
9) Killingsworth, M. A., & Gilbert, D. T. (2010). A wandering mind is an unhappy mind. Science,330(6006), 932. https://doi.org/10.1126/science.1192439.
10) Lagan, B. (2019, March 4). Long showers banned as Australia’s dry spell worsens. The Times. https://www.thetimes.co.uk/article/long-showers-banned-as-australia-s-dry-spell-worsens-ntv8jzfd8. Accessed March 21, 2019.
11) Mann, M. (2017a). Yawn: Adventures in boredom. New York, NY: FSG Originals.
12) Mann, S. (2017b). The science of boredom: The upside (and downside) of downtime. London, UK: Hachette.
13) Maushart, S. (2011). The winter of our disconnect. London, UK: Profile Books.
14) McCall, R. (2017, October 25). A new study says daydreaming is a sign of creativity and intelligence. IFLScience. https://www.iflscience.com/brain/science-says-daydreaming-is-asign-of-creativity-and-intelligence/. Accessed March 21, 2019.
15) Moynihan, A. B., Van Tilburg, W. A. P., Igou, E. R., Wisman, A., Donnelly, A. E., & Mulcaire, J. B. (2015). Eaten up by boredom: Consuming food to escape awareness of the bored self. Frontiers in psychology, 6, 369. https://doi.org/10.3389/fpsyg.2015.00369.
16) Paul, P. (2019, February 2). Let children get bored again. New York Times, p. SR3.
17) Seneca. (1970). Epistles 1–65. Cambridge, MA: Harvard University Press.
18) Streitfeld, D. (1994, April 10). The intricate solitude of Gabriel Garcia Marquez. The Washington
Post. https://www.washingtonpost.com/archive/lifestyle/1994/04/10/the-intricate-solitude-ofgabriel-garciamarquez/4b20cf31-5ac5-4726-89e5-de30f8c7c70a/?noredirect=on&utm_term=.ff60dd4f157b. Accessed March 21, 2019.
18) University of British Columbia. (2009, May 12). Brain’s problem-solving function at work when
we daydream. UBC News. https://news.ubc.ca/2009/05/11/archive-media-releases-2009-mr-09-054/. Accessed March 20, 2019.
19) Vatansever, D., Menon, D. K., & Stamatakis, E. A. (2017). Default mode contributions to automated information processing. PNAS, 114(48), 12821–12826. https://doi.org/10.1073/
pnas.1710521114.
20) Zomorodi, M. (2017). Bored and brilliant: How spacing out can unlock your most productive and creative self. NewYork, NY: St. Martin’s Press.

.


.

پیتر توهی در سیمور، ویکتوریا متولد شد و سالها در کشور مادری خود استرالیا، در دانشگاه New England در آرمیدال واقع در ایالت نیو سالت ولز تدریس کرد. او در حال حاضر استاد کلاس کلاسیک در دپارتمان کلاسیک و دین دانشگاه کلگری کانادا است. وی در دانشگاه مونال در ملبورن استرالیا و در دانشگاه تورنتو تحصیل کرد. او به طور خاص به طبیعت، بازنمائی و تاریخ شرایط دشوار احساسی و جسمانی و چگونگی اینکه مردم با اینها کنار میایند و اینکه چگونه افراد بعضاً اینها را به نفع خودشان تبدیل میکنند، علاقمند است. آثار متاخر وی عبارتند از “حسادت (دانشگاه ییل، 2014)” و “ملال: یک تاریخ سرزنده (دانشگاه ییل، 2011) است” میباشد. او همچنین نویسنده مقالات آکادمیک در مورد ملال، مانند “برخی از ایده های قدیمی از ملال” (مطالعات کلاسیک ایلینویز، 1988) و  “رخوت در دوران باستان کلاسیک”(همان، 1990) است. آثار وی به هفت زبان ترجمه شده و در سراسر جهان از او نقل قول شده است. وی به عنوان یکی از چهره های برجسته در زمینه ملال به حساب میاید.

.


.

1 نظر برای “آیا ملالت چیز خوبی است؟

  1. pattern الگوی تکرار شونده فلاسفه ، روشنفکران و به طور کلی academics افراد دانشگاهی کشور شما:

    Some foreigner said something….then …something is right.
    اگر از آغاز تا کنون صدانت را هم مطالعه بفرمایید متوجه می شوید که همه مطالب با گزاره ای از یک فرد extra terrestrial از عالم آسمانی شروع می شود.
    این انتحال به همنین جا ختم نمی شود بلکه هر پاراگرافی echo بازطنین speculation گمانه ها و حدسهای یک فرد است که باید خارجی باشد. هیچ وقت این speculation ها به محک تجربه (بخصوص غیر مؤید) و تحلیل انتقادی گذاشته نمی شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *