مصاحبه با فرانک اسنودن: چگونه بیماری‌های عالمگیر تاريخ را تغییر می­دهند

مصاحبه با با فرانک اسنودن: چگونه بیماری‌های عالمگیر تاريخ را تغییر می­دهند؟

چگونه بیماری‌های عالمگیر تاريخ را تغییر می­دهند

مصاحبه[1] ایزاک کوتینر[2]، خبرنگار نشریه نیویورکر، با فرانک ام. اسنودن[3]، استاد تاریخ دانشگاه یِیل[4]

 ۴ مارس ۲۰۲۰

 

ترجمه‌ی علی کاظمیان، زهرا شوشتری و نگین نژادعلی

ویراسته‌ی یاسر میردامادی[5]

فرانک ام. اسنودن، استاد بازنشسته تاريخ و تاريخ پزشكی در دانشگاه یِیل، در كتاب جديدش بیماری‌های همه‌گیر[6] و جامعه: از مرگ سياه تا به امروز به بررسی راه­هايی می­پردازد كه شیوع بيماری بر سياست­، نابودی انقلاب­ها و تشدید تبعيض­های نژادی و اقتصادی اثر گذاشته است. بیماری‌های همه‌گیر همچنين با اثرگذاری بر روابط شخصی، كار-و-بار هنرمندان و روشنفكران و محيط­های طبيعي یا مصنوع بشر، جوامعی را كه در آن شيوع پيدا كردند دستخوش تغيير كردند. رویکرد اسنودن همچنين درصدد توضيح اين نکته است كه ساختار­های اجتماعی از چه راه­هايی زمینه‌ساز شیوع بيماری‌ها در مقياسی عظيم و در حد گسترش در كشور­ها و قاره­ها شدند. او می‌نویسد «بیماری‌های همه‌گیر رخدادهای تصادفی‌ای نيستند كه جوامع را به ناگهان و بی هشدار درگير خود كنند. اتفاقاً به عكس، هر جامعه‌‌ای آسیب‌پذیری­های خاص خودش را دارد. برای مطالعه‌ی آن جامعه باید ساختار، سطح زندگی افراد و اولويت­های سياسی­ آن را درک كنيم.»

جمعه‌ی گذشته تلفنی با اسنودن صحبت كردم؛ در حالی‌كه گزارش­ها درباره همه‌گیری ویروس كوويد-١٩ باعث ركود بازار­های سرتاسر دنيا شده، و دولت­ها دست به دست هم دادند تا برای وضعیتی بدتر از این هم به درجات مختلف آمادگی یابند. در این گفتگو، كه برای کوتاه‌تر و شفاف‌ترشدن ويرايش شده است، درباره‌ی این موارد بحث كرديم: سياست­های محدودكننده‌ی سفر به هنگام بیماری همه‌گیر، اين‌كه چگونه واكنش­های غيرانسانی به بيماری سبب تحول دولت­ها شده است، و اين‌كه هنرمندان با میزان بالای مرگ‌ومیر چگونه كنار می­‌آيند.

***

مي­خواهم با پرسشی مهم گفت‌وگو را آغاز كنم. بیماری‌های همه‌گیر به طور كلی از چه طريقی دنيای مدرن را دستخوش تغيير می‌­كنند؟

+ يكی از راه‌های پاسخ به اين پرسش پرداختن به اين نکته است كه من چگونه به اين موضوع علاقه­مند شدم. در واقع دو نکته بر من معلوم شد. نکته‌ی اول این‌که بیماری‌های همه‌گیر دسته­ای از بيماری­ها هستند كه چونان آينه‌ای واقعیت انسانی را به نوع انسان نشان مي­دهند. این یعنی این بیماری‌ها به وضوح در رابطه‌ی ما با اخلاق و مرگ و زندگی‌مان تأثیر همه‌جانبه به‌جا می‌گذارند. همچنين بیماری‌های همه‌گیر آینه‌ای است که رابطه‌ی ما با محيط اطراف‌مان در آن باز می‌تابد، چه محيط مصنوع بشر و چه محيط طبيعی‌ای كه به ما واکنش نشان می­دهد. این نوع بیماری‌ها روابط اخلاقی‌ای را كه ما در قامت انسان در مقابل يكديگر داريم به ما نشان می‌­دهند؛ چیزی که امروز شاهد آن هستيم.

اين يكی از پيام‌های مهمی است كه سازمان جهانی بهداشت پیوسته مطرح می­كند. بخش اصلی آمادگی برای رويارويی با اين حوادث اين است كه ما انسان‌ها باید به اين نكته پی ببريم كه در اين قضيه ما همه با هم هستيم، هر چيزی كه روی يک نفر در هر جای دنيا اثر بگذارد، در واقع روی همه افراد در همه جای دنيا اثر خواهد گذاشت. بنابراين ما خواه-‌ناخواه جزیی از يک گونه‌ی انسانی هستيم، ما بايد اين گونه فكر كنيم به‌جای آن‌که به فكر تقسیم‌بندی­ بر اساس نژاد، قومیت، سطح اقتصادی و غیره باشيم.

درباره اين موضوع از قدیم مطالعاتی داشته­ام. از قدیم فكر می‌­كردم بیماری‌های همه‌گیر چالش­های جدی فلسفی، مذهبی و اخلاقی ایجاد می‌کنند. به گمانم بیماری‌های همه‌گیر تا حدی مسیر تاریخ را عوض کرده‌اند، چون آدمی را به ناگزیر به تفکر درباره‌ی پرسش‌های بزرگ سوق داده‌اند. مثلا، شیوع طاعون کاری کرد که رابطه انسان با خدا سراسر به زیر پرسش کشیده شود. چگونه ممكن است با وجود خدايی دانا و همه‌دان اين‌گونه وقايع رخ دهد؟ چه كسی می‌تواند شکنجه‌ی بسا کودکان را تاب بیاورد؟

بیماری‌های همه‌گیر همچنین تاثير چشمگيری بر اقتصاد به جا گذاشت. طاعون نصف جمعيت قاره­ها را به كشتن داد، بنابراين تاثير خيلی مهمی بر وقوع انقلاب صنعتی یا بر روی بردگی و فَعلگی گذاشت. همان طور كه امروز می­بينيم، بیماری‌های همه‌گیر تاثير بسیار زیادی بر ثبات اجتماعی و سياسی گذاشتند، نتيجه‌ی جنگ­ها را رقم زدند و احتمالاً برخی اوقات هم در شروع جنگ­ها نقش داشتند. از این رو، به نظرم می‌توان گفت هيچ جنبه‌ای از زندگی انسان‌ها وجود ندارد كه بیماری‌های همه‌گیر آن‌ را زیر و رو نکرده باشد.

آيا در کتاب می‌خواهید به اين نتيجه برسيد كه طرز رویارویی ما با بیماری‌های همه‌گیر اغلب بیش از آنکه واكنشی برخاسته از رویکرد انسانی‌مان باشد برخاسته از ديدگاه­های مذهبی يا اجدادی يا نژادی­مان است و اين شیوه‌های رویارویی به نوعی عیوب انسان را نشان داده است، يا منظوری غير از اين داشتيد؟

+ می‌‌خواستم به دو نتيجه برسم. فكر می‌كنم در این‌جا زنجيره‌ی عليتی دو جهته در کار است. بيماری‌ها جوامع را  تصادفی و بی‌ حساب و کتاب تحت تأثیر قرار نمی‌دهند. این بیماری‌ها رخدادهایی قاعده‌مند اند، زیرا ميكروب­ها گزینش‌گرانه بين جایگاه‌های زیست‌بومیِ انسان‌ساخته پخش می­شوند. آن جايگاه­ها تا حد زيادی نشان می‌دهند ما كه هستیم. مثلا در انقلاب صنعتی دل‌مشغولی ما انسان‌ها واقعاً این بود كه چه بر سر كارگرها و فقیران می‌آيد و اكثر افراد آسيب‌پذير در چه شرايطی زندگی می‌كنند.

وبا و سِل در دنيای امروز روی گسل‌هایی حرکت می‌کنند كه فقر و نابرابری آن‌ها را ایجاد کرده است. همچنین شیوه‌ی رویارویی ما انسان­ها با گسل‌ها آن‌ها را تعمیق می‌کند، مثل وقتی که ظاهرا این گسل‌ها را درست و قابل‌قبول و يا دست‌کم اجتناب ناپذير می‌انگاریم و به آن‌ تن می‌دهیم، این گسل‌ها عمق می‌یابند. اما واقعيت اين است كه شکل رویارویی ما بسیار بسته به ارزش­ها و تعهدات‌مان است، و نیز بسته به حس ما نسبت به اين نكته است که ما بخشی از نژاد انسان و نه واحد­­هاي كوچكتر هستيم.

از بروس آیلوارد،[7] مأمور سازمان جهانی بهداشت در چین، در پایان كار خود و هنگام بازگشت به ژنو، پرسشی بسیار شبیه به سؤال شما پرسیدند. او گفت كه اگر می‌خواهیم حال يا در آينده برای این مشکل آماده شویم، اتفاق عمده‌ای که باید بیفتد تغيير بنيادين نظام فكری ماست. بايد به اين فكر كنيم كه ما گونه‌ی انسانی باید با یکدیگر هم‌كاری کنیم تا برای مراقبت از هم‌دیگر متشکل شویم و دریابیم که در میان ما سلامتیِ آسيب‌پذير­ترين افراد جامعه عامل تعييين­كننده سلامتی همه‌ی ماست. اگر آمادگی اين كار را نداشته باشیم هرگز در رويارويی با چالش­های ويران‌کننده‌ی انسانيت­مان آماده نخواهيم بود.

 جلد کتاب اسنودن با عنوان «بیماری‌های همه‌گیر و جامعه: از مرگ سیاه تا به امروز»
جلد کتاب اسنودن با عنوان «بیماری‌های همه‌گیر و جامعه: از مرگ سیاه تا به امروز»

خوب، اين ايده بسیار مبهمی است، چون فكر نمی­كنم قرار باشد چنین تغييری را در طرز فكر انسان‌ها تجربه كنيم.

+ (مي‌خندد) منظورم اين نبود كه خيلی خوشبين هستم، اما معتقدم این همان چیزی است که لازم است اتفاق بيفتد. انسانيت سویه‌ی تاریکی هم دارد و این از قضا بخش جالب ماجرا است. چه انتخابی خواهيم كرد؟ وقتی با اين مشکل روبه­رو می‌شويم چگونه واكنش نشان می­دهيم؟ فكر نمی‌كنم واکنش ما از پیش مقدّر باشد. یک درام اخلاقی انسانی در پیش چشمان­مان در حال اجرا است.

این ايده که میان واكنش ما به بیماری‌ها و شيوع آن­ها ارتباطی وجود دارد کمابیش از جنس گفته‌های کتاب مقدس است.

كاملا موافقم. در سطح انجیلی چنین چیزی وجود دارد و بخش عمده‌ای از باید و نباید اخلاقی ما را شكل داده است. معتقدم این بخش بزرگی از تاريخ بيماری‌­های همه‌گیر است.

قبل از اينكه بحث‌مان از اين هم سیاه­تر شود، اجازه بدهید پرسش بهتری بپرسم.

+ حق با شماست، ببخشيد كه بحث‌ام به بخش‌های تاریک کشیده می‌شود. دخترانم هميشه به اين موضوع اعتراض دارند.

آيا بیماری‌های همه‌گیر مشخصی وجود دارند كه در واکنش به آنها نکته‌ی الهام بخشی در باب انسانيت دیده شده باشد؟

+ البته که وجود دارد. فكر می‌كنم وقتی که گفتم بیماری همه‌گیر آينه‌ای مقابل ما می‌گذارد، منظورم این نبود که این آینه فقط سویه‌ی منفی انسانيت را نشان‌مان نمي­دهد، بلكه این آینه سویه‌ی قهرمانانه‌ی انسانیت را هم نشان می‌­دهد. مثال خيلی خوبی در این باب، پزشكان بدون مرز در بحران اِبولا است. این پزشکان زندگی و آينده‌ی خودشان را آگاهانه و بی هيچ نفع شخصی يا چشم­داشتی به خطر انداختند. آن‌ها این کار را تنها به خاطر تعهدشان به دفاع از حيات انسان‌ها و سلامتی ضعيف­ترين افراد جهان انجام دادند. پزشكان بدون مرز اين كار را هر روز در نقاط مختلف دنيا انجام می‌دهند و حتی همین الان در چين با اين موضوع دست و پنجه نرم می‌كنند.

معتقدم اين نمونه‌ای از آن چيزی است كه بهترين ويژگی‌های انسانی را آفتابی می­كند. رمان‌هايی درباره‌ی اين وقایع مهم نوشته شده­اند. وقایعی که ادبيات و فرهنگ ما را تحت تاثير قرار می‌­دهد. به طور ویژه به رمان مهمی درباره‌ی طاعون نظر دارم، رمان” نامزدها”[8]، اثر نويسنده ایتاليايي، الساندرو مانزونی[9]. این رمان شرح حال کاردینال بورومئو،[10] راهب اعظم ميلان است؛ کسی كه جان‌اش را كف دست‌اش گذاشت و به مراكز نگه‌داری بيماران طاعونی رفت تا از فقير­ترين و بدحال­ترين مردم شهرش مراقبت كند.

در رابطه با رهبران دنيا يا نظام‌هایی كه مواجهه‌ای مثبت داشتند چه نکته‌ای برای گفتن دارید؟ يا در باب ظهور تغييرات سياسی مثبت بعد از بروز بیماری‌ای همه‌گیر؟

+ قطعا نکاتی وجود دارد. مثلاً به طور خاص به پايان بردگی در دنيای جديد نظر دارم. بيش از هر چيز این تب زرد[11] بود که پایان بردگی و موفقیت شورش مردم هائيتی و توسانت لوورتور[12] را رقم زد. وقتی ناپلئون ناوگان عظيمی را برای برقراری دوباره بردگی به هائيتی فرستاد، شورش برده­ها پيروز شد چون بدن برده­های آفريقايی از ايمنی­ای برخوردار بود كه اروپايی‌های سفیدپوستِ ارتش ناپلئون از آن بی‌بهره بودند. این در نهايت به استقلال هائيتی انجامید.

همچنين، اگر کسی از زاویه‌ی دید آمريكايی به قضيه نگاه کند، اين همان چيزی بود كه به تصميم ناپلئون برای دست ‌برداشتن از گسترش قدرت فرانسه در دنيای جدید منجر شد. از این رو بود که ناپلئون در سال ١٨٠٣ با توماس جفرسون[13] بر سر خرید ايالت لوئیزیانا[14] توافق كرد و وسعت ايالات ­متحده دو برابر شد.

برای اینکه موضوع را از دید دیگری ببینیم، وجود این بیماری‌ها تا چه اندازه پیوند تنگاتنگی با سرکوب سیاسی داشته است و یا بهانه‌ای برای سرکوب سیاسی بوده است؟

+ فکر می‌کنم به بیماری‌های همه‌گیر همیشه به چشم بخشی از ماشین سرکوب سیاسی نگریسته شده‌ است. من بر این باورم که قرن نوزدهم دوران وحشتناکی بود، نه فقط به دلیل شورش، بلکه به دلیل سرکوب سیاسی. مثلاً قتل عام مردم پس از شورش سال ۱۸۴۸ در فرانسه، و به خصوص در پاریس، و یا پس از کمون پاریس[15] را در نظر بگیرید. بخشی از علت این سرکوب بسیار وحشیانه و خونین این بود که مردمی که در رأس فرماندهی قرار داشتند مشاهده کردند که طبقات کارگر نه فقط به لحاظ سیاسی، که به لحاظ پزشکی هم خطرناک هستند. طبقات کارگر این توانایی را داشتند که هر لحظه کل جامعه را در معرض فاجعه‌ای بهداشتی قرار دهند. من فکر می‌کنم این مطلب حقیقتاً قسمتی از استعاره‌ی «طبقات خطرناک» است و مثلاً فکر می‌کنم همین منجر به رخداد غیرانسانی‌ قتل‌عام سال ۱۸۷۱ پس از سرنگونی کمون پاریس شد.

نظر شما راجع به واکنش چین به ویروس کرونا چیست؟

+ پرسش بسیار جالبی است. به اعتقاد من این پرسشی است که نیاز داریم جدی و طولانی به آن فکر کنیم، زیرا جنبه‌های واقعاً پیچیده‌‌ی زیادی دارد. مورد اول، روش‌های قهرآمیزی است که چینی‌ها در بیست و سوّم ژانویه به کار بستند؛ آن وقتی قرنطینه بهداشتی اعلام کردند، نوعی قرنطینه‌ی کامل مناطق جغرافیایی و جوامع با کنترل مرزها توسط سربازان و پلیس. در این مورد، در ووهان، شهری با جمعیت حدود ۱۱ میلیون نفر و سپس استان هوبی[16]، که تقریبا ۶۰ میلیون نفر جمعیت دارد. آن‌ها تصمیم به سخت‌گیری گرفتند.

این تصمیم، اقدامات مربوط به طاعون را به یادمان می‌آورد، اقداماتی که بارها و بارها، مثلاً در بیماری همه‌گیر اِبولا تکرار شده است. مشکل قرنطینه‌ی بهداشتی این است که روش زمختی است؛ شبیه پتک عمل می‌کند. قرنطینه خیلی دیر به کار گرفته می‌شود و عنصر اساسی سلامت عمومی، یعنی اطلاعات، را درهم می‌شکند. می‌شود گفت مردمی که با اِعمال سخت‌گیری قرنطینه تهدید می‌شوند، با مقامات همکاری نمی‌کنند. در نتیجه، مقامات دیگر متوجه نمی‌شوند که دور و برشان چه می‎گذرد، مردم با هواپیما سفر می‌کنند و بیماری همه‌گیر منتشر می‌شود. من وقتی واکنش دولت چین را در آغاز کار دیدم بسیار شگفت‌زده شدم. این اقدام با هنجارهای سلامت عمومی تفاوت داشت، هنجارهایی که از زمان طاعون توسعه‌ی بسیار یافته‌اند و بر کشف افراد بیمار و سپس ردیابی و جداسازی آن‌ها تاکید دارند.

این بود که ترسیدم و انتظار بدترین‌ها را داشتم. اما به باور من، حکومت رفته‌رفته مسیر را تغییر داد. هرکسی می‌دید که با گذشت زمان، چینی‌ها نسبت به جمع‌آوری داده‌ها دقت بسیار به خرج دادند و در مسیر جلب مشارکت مردم کوشیدند تا آسیب‌های وارد شده در روزهای نخست التیام یابد. فکر می‌کنم در این داستان بیشتر از یک نوع رویارویی وجود داشت. اقدامات چینی‌ها نه سراسر خوب بود و نه سراسر بد.

من با واکنش سازمان جهانی بهداشت هم‌ ـــ‌ که اقدامات چین را چونان اقدامی فوق‌العاده در سلامت عمومی ستایش کرد ـــ چندان نمی‌توانم کنار بیایم. این موضع مرا می‌ترساند. آیا این موضع به این معنی‌ است که سایر دولت‌ها و کشورهایی نیز که از همین نیروی قدرت‌مند برخوردارند باید سیاست قرنطینه را در پیش بگیرند؟ یعنی همان روشی که برای اِبولا در غرب آفریقا انجام شد و کارآمد نبود. این من را وحشت‌زده می‌کند. فکر نمی‌کنم قرنطینه‌ی چینی درس اصلی باشد. فکر می‌کنم درس اصلی بیشتر رویکردی با ظرافت بیشتر است. اینکه قرنطینه احتمالاً در چین هم چندان موفق نبود و از این رو شی جین‌پینگ، در کمال تعجب، برخلاف سازمان جهانی بهداشت تمایل دارد این مطلب را بگوید که اشتباهاتی رخ داد و آنها مجبور شدند مسیر را تغییر دهند. آن‌ها باید از اشتباهات درس بگیرند. من فکر می‌کنم این کاری بود که چین قادر به انجام آن بود.

جالب است، شما پیشتر گفتید که سازمان جهانی بهداشت، یا حداقل اعضای آن، به مردم رجوع کردند تا انسانیت مشترک آن‌ها را بیدار کنند، اما در عین حال می‌گویید که آن‌ها همچنین واکنشی را که حداقل در آغاز غیرانسانی بود ستایش کردند.

+ بله. توجیه نمی‌کنم ولی می‌توانم بگویم که متوجه می‌شوم چرا سازمان جهانی بهداشت چین را ستایش کرد؛ زیرا اسفناک خواهد بود اگر بزرگترین عضو مجمع جهانی بهداشت را، آن هم کشوری که در وسط این بحران غیرعادی قرار دارد، نادیده بگیریم. بنابراین من متوجه هستم که چرا این اتفاق افتاد. همزمان، بر صداقت کامل، فراهم کردن شواهد، ارتباطات و روش‌های مبتنی بر داده، و رویکردهای واقع‌گرایانه و علمی در حیطه سلامت عمومی بسیار تأکید شده است، چین اینها را در مراحل اولیه واکنش رعایت نمی‌کرد. اما بعد به تدریج به آنها توجه کرد.

اگر کمی به گذشته برگردیم، در رابطه با این‌که هنرمندان چگونه به بیماری‌های همه‌گیر واکنش نشان داده‌اند، نمونه‌های زیادی وجود دارد؟

+ من فکر می‌کنم یکی از چیزهایی که در رابطه با بیماری‌های همه‌گیر یاد گرفته‌ام این است که آن‌چنان که می‌فهمم، هر بیماری‌ای مانند یک انسان است. هر بیماری‌ای منحصر به فرد و متفاوت از بقیه است. بیماری‌های همه‌گیر تنها عللِ ـــ شبیه به همِ ـــ مرگ نیستند بلکه به طبیعت هرکدام از آنها، و اینکه چگونه جوامع و هنرمندان به آن واکنش نشان می‌دهند بستگی دارد؛ یا به این بستگی دارد که چند نفر را می‌کشند، آیا مردم را به شکل شکنجه‌آوری می‌کشند، آیا کودکان و جوانان را می‌کشند، یتیمانی به جا می‌گذارند و آیا بیماری‌های آشنایی هستند و یا از خارج وارد شده‌اند.

مورد طاعون موردی است که مشکلات مرتبط با مرگ‌و‌میر و مرگ ناگهانی را به یادمان می‌آورد. هنرمندان به این بیماری، به خصوص در اروپا، واکنش نشان دادند. در کشورهای کاتولیک تار و پود اصلی این واکنش آن بود که طاعون را تذکری به این می‌دیدند که زندگی کوتاه و گذرا است. توجه زیادی به ایده مرگ ناگهانی معطوف می‌شود، چنان‌که مثلا در تمثیل هنری رقص مرگ[17] همه به ناگاه همچون برگ خزان بر زمین مرگ می‌ریزند. و البته از درون‌مایه‌های ساعت شنی، استخوان‌ها و پوچی استفاده می‌شود: “پوچ اندر پوچ سراسر پوچ، واعظ شهر چنین گفت”. این حس قوی در رابطه با بیماری‌های همه‌گیر وجود دارد. همچنین حس قوی توسل به اولیای خدا برای دفع و رفع طاعون وجود دارد، اولیایی که ذکر آن‌ها به شکل گسترده‌ آمده است. این حس در سراسر اروپا دیده می‌شود: فرقه‌های خشکه مقدّس، درون‌مایه‌های مرتبط با مرگ ناگهانی، توبه، و اینکه کار خود و روحتان را سامان دهید قبل از آن‌که طاعون ریشه‌ی شما را بکَنَد. این امر تأثیر زیر و زبرکننده‌ای بر شمایل‌نگاری هنر اروپایی بر جای گذاشت.

شما حتی می‌توانید آن را در قرن بیستم با فیلم بی‌نظیر اینگمار برگمن، مُهر هفتم،[18] ببینید. در این فیلم طاعون استعاره‌ای از آن چیزی است که برگمن در سال ۱۹۵۷ نگران آن بود: جنگ هسته‌ای. می‌توانید با در نظر گرفتن طاعون تمام مطالبی را که در مورد آنها صحبت کردم، ازجمله رقص مرگ که فیلم با آن تمام می‌شود، در این فیلم ببینید. نقاشی‌های گریم ریپر[19] را خواهید دید که حقیقتاً مثالی از مانایی واکنش هنری به مرگ است.

بیماری‌های دیگر واکنش‌های متفاوتی برمی‌انگیزند. می‌توان راجع به سِل صحبت کرد و اینکه چقدر در دوران رومانتیسم، در قرن نوزدهم، درک متفاوتی از این بیماری وجود داشت. این یکی خیلی عجیب است، زیرا برای من، سل یکی از دردناک‌ترین و وحشت‌آورترین شیوه‌های مردن است، که در انتها فرد دچار زجر تنفسی می‌شود. با وجود این، از آن سو شما این مرگ دردناک را بر روی صحنه با بانوان طراز اول اپرا که زیبا انگاشته می‌شوند،‌ با تصویری باشکوه می‌بینید. و یا “کلبه عمو تم” که تنها در مورد برده‌داری نیست، در مورد سل هم هست.

رقص مرگ
رقص مرگ

چرا سل اینچنین باشکوه تصویر شده بود؟

+ می‎خواهم چیزی بگویم که امیدوارم لبخند به لبان شما بیاورد ولی خوشحال می‌شوم اگر جواب قاطعی هم به شما داده باشم. انسان‌ها موجودات بامزه‌ای هستند، مگر نه؟ همه کارهایی که آدم‌ها می‌کنند قابل درک نیست، اما خب… طاعون بیماری‌ای بود که همه را درگیر کرد. من فکر می‌کنم این خیلی کلیدی ا‌ست. پایان دنیا بود، آخرین حساب‌رسی، قیامت بود. اما در رابطه با سل مردم تصوری داشتند که درست نبود. فکر می‌کردند – آنچنان که رویکرد پزشکی اوایل قرن نوزدهم به آنها اینگونه تعلیم داده بود ـــ که این بیماریِ برگزیدگان است، بیماریِ هنرمندان، بیماریِ زیبارویان، بیماریِ افراد فرهیخته، و اینکه سل افراد را بسیار زیباتر می‌کند، به طوری که پس از آن، صنعت مد، بانوان را به موجوداتی مسلول تبدیل می‌کرد. شما نقاشی تولوز لوترک[20] را می‌بینید که در آن خانمی با ظاهری که از بی‌اشتهایی رنج می‌برد پودر برنج به صورت خود می‌زند تا شبیه افراد مسلول، رنگ‌پریده به نظر بیاید. پیشا-رافائلی‌ها[21] واقعاً با آن مدل‌هایی ازدواج ‌کردند که بیمار مسلول بودند. دوستان ویکتور هوگو به او گفتند که در قامت یک نویسنده مشکل بزرگی دارد و آن این که مسلول نیست. بنابراین چنان‌که باید و شاید نویسنده موفقی نخواهد شد.

آرتور ک. جاکوبسن[22]، متفکر و نویسنده آمریکایی که در رابطه با فرهنگ قلم می‌زد، معتقد بود آمریکا در اواخر قرن نوزدهم، هنگام شروع بهبودی سل، با بحران هنر، علم و فرهنگ مواجه خواهد شد، زیرا پس از این دیگر نخبگان به اندازه زمان سل وجود نخواهند داشت.

این حیرت‌آور است.

+ من در مورد علم آدمی واپس‌گرا نیستم اما علوم گاهی اوقات لایه‌های پنهانی دارند و این یکی از لایه‌های پنهان میکروب‌شناسیِ بیماری‌ است. میکروب‌شناسی در حقیقت باعث داغ ننگ زدن بر افراد فقیر شد. میکروب‌شناسان اصرار داشتند که سل بیماری افرادِ زیبارو نیست بلکه بیماری افراد زشت‌رو، فقیر و چرکین ‌است. اینجا دیگر همه تفاسیر تغییر می‌کنند. اگر به “ضد اخلاق”[23] آندره ژید نگاه کنید، در اوایل قرن بیستم، او از بیماری سلِ خود به عنوان نفرت‌انگیزترین و تهوع‌آورترین اتفاقی یاد می‌کند که می‌توانست بیفتد. ایده بیماری زیبا برای همیشه ناپدید شد و سل هرگز دیگر آن‌گونه نگریسته نشد.

تقریبا به انتهای مصاحبه رسیدیم: ممکن است واکنشی به یک بیماری همه‌گیر ببینیم که ترکیبی از تراژدی و کمدی است. چند روز قبل دیدیم که تعدادی از متولیان سلامت در کاخ سفید جمع شدند و تصمیم گرفتند از ترامپ قدردانی کنند و همچنین راجع به اتفاقاتی که دارد می‌افتد صحبت کنند. آیا شما داستان‌های جذابی در تاریخ راجع به پادشاهان یا قانونگذاران دیوانه‌ای می‌شناسید که با بیماری‌های همه‌گیر خیلی ضعیف و یا شاید به شکل کمدی‌-تراژیک برخورد کرده‌اند؟

+ خب، بله. مطمئن نیستم که خیلی چیز بامزه‌ای‌ باشد، اما فکر می‌کنم واکنش ناپلئون به بیماری‌هایی که در حال نابودی حکمرانی او بودند تراژیک و چون طنزی تلخ، مضحک بود. ناپلئون به جان سربازان‌اش بها نمی‌داد. اینگونه بود که می‌توانست راجع به شیوع تب زرد در هند غربی مثل ناسزایی شخصی حرف بزند.

فکر می‌کنم این چیزی ا‌ست که ممکن است دوباره شاهد آن باشیم؛ چیزی‌ که شاید شما بتوانید به آن بخندید و شاید در تاریخ اگر به عقب برگردیم و بنگریم بیشتر به صورت کمدی دیده شود. اما فکر نمی‌کنم اتفاقی که قرار است در سال پیشِ رو بیفتد با در نظر گرفتن این بیماری همه‌گیر خاص در ایالات متحده اصلاً خنده‌دار باشد. اینکه ما صاحب‌ منصبانی در کاخ سفید داریم که می‌گویند «این چیزی بیشتر از یک سرماخوردگی نیست، و تحت کنترل ماست» در حالی که، تا آنجا که من می‌بینم، هیچ ‌چیز را تحت کنترل ندارند و مسئولیت را به دوش خود مردم گذاشته‌اند در حالی حتی اعتقادی به علم هم ندارند، اصلا خنده‌دار نیست.

بیماری همه‌گیر و خود‌محوری دو چیزی‌ست که بشر هیچگاه موفق به غلبه بر آنها نخواهد شد.

+ در این مورد با شما موافقم.

.


.

[1] https://www.newyorker.com/news/q-and-a/how-pandemics-change-history

[2] Isaac Chotiner

[3] Frank M. Snowden

[4] Yale university

[5] از دوستان ارجمندمان جواد حیدری و امید همدانی بابت نکات و دقایقی که در باب این ترجمه مطرح کردند، سپاس‌گزاریم.

[6] در این ترجمه به جای Pandemics از معادل «بیماری عالم‌گیر»  و برای Epidemics از «بیماری همه‌گیر» استفاده شده است.

[7] Bruce Aylward

[8] The Betrothed

[9] Alessandro Manzoni

[10] Cardinal Borromeo

[11] Yellow Fever

[12] Toussaint Louverture (ژنرال و رهبر انقلاب هائیتی)

[13] Thomas Jefferson

[14] Louisiana

[15] حکومت رادیکال سوسیالیستی که در سال 1871 برای حدود دو ماه در قدرت بود

[16] Hubei

[17] Danse macabre

[18] The seventh seal

[19] Grim Reaper

[20] Toulouse Lautrec

[21] Pre-Raphaelites

[22] Arthur C. Jacobson

[23] The immoralist

.


.

2 نظر برای “مصاحبه با فرانک اسنودن: چگونه بیماری‌های عالمگیر تاريخ را تغییر می­دهند

  1. این بیماریهای عالم گیر( آینه ایی) هستند که به انسانها نشان دهند,
    ای انسان این قدر به خودت و به دانش و تواناییهای محدودِ خودت,مغرور نشو.

  2. بیماریهای عالمگیر به وضوح ثابت کردند که بشر هنوز حتی به یک درصد از علوم بیکران هستی تسلط ندارد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *