همه ما در زندگانی خویش،با انتخاب های بسیاری مواجه هستیم.انتخاب یک راه یا روش،ما را از بسیاری چیزها دور یا محروم می کند.گویی در این جهان نمی توان همه چیز را با هم داشت.به تعبیری زندگی همچون یک لحاف کوتاه است.هر کاری کنیم،نمی توانیم بدن خود را کاملا بپوشانیم.
حسین معینی :
موضوعی که در نوشتار زیر مطرح خواهد شد، ممکن است بدیهی به نظر رسد اما کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
1 علم ترمودینامیک بر مبنای چند اصل مهم بنا شده است.نخستین قانون آن را ، اغلب قانون پیوستگی انرژی یا اصل تعادل می نامند.قانون اول ترمودینامیک می گوید که میزان گرمایی که یک سیستم صرف می کند با میزان کار انجام شده برابر خواهد بود. به بیان دیگر،هر گاه مقداری انرژی برای کاری مصرف شد،اثر آن در نقطه ای دیگر از سیستم آشکار خواهد شد.
چنان که من درمیابم این اصل در تمام زندگی آدمیان هم ، جاری و ساری است.اما چگونه؟
همه ما در زندگانی خویش،با انتخاب های بسیاری مواجه هستیم.انتخاب یک راه یا روش،ما را از بسیاری چیزها دور یا محروم می کند.گویی در این جهان نمی توان همه چیز را با هم داشت.به تعبیری زندگی همچون یک لحاف کوتاه است.هر کاری کنیم،نمی توانیم بدن خود را کاملا بپوشانیم.
چون به هر چیزی که دل خواهی سپرد از تو چـیـزی در نـهان خـواهـنـد برد
2 این مسئله هم سطوح کلان زندگی را و هم اخلاق،ناخودآگاه و فعالیت های سیاسی و اجتماعی را در بر می گیرد.
در داستان هایی که مربوط به بهلول است.آمده است که زمانی یکی از پادشاهان از او خواست تا او را نصیحتی کند.بهلول به سمت تخته چوبی بسیار بلند رفت. ابتدا یک سمت تخته چوب را بلند کرد-طرف دیگر، روی زمین ماند-همین کار را با سمت دیگر نیز انجام داد.در نهایت خواست میانه چوب را برگیرد،اما این بار هر دو سمت به تناوب روی زمین می ماند.سپس خطاب به پادشاه گفت هر گاه جانب دنیا را بگیری،آخرت فرو خواهد ماند و بالعکس.در میانه بودن نیز عملا امکان پذیر نخواهد بود.
3 در انتخاب های اخلاقی نیز چنین اصلی جاریست.برای مثال گاه تلاش ها و فعالیت های اجتماعی ، ما را از پرداختن به امور خانوادگی باز خواهد داشت.یا آدمیانی را می شناسیم که واکاوی و تحلیل عیوب دیگران، آنها را از دیدن عیب های خود باز داشته است.
حرص نابیناست بیند مو به مـو عیب خلقان و بـگوید کـو به کـو
عیب خود یک ذره چشم کو را می نبیند گرچه او هست عیب جو
4 این گونه انتخاب ها،مدام در روان و ناخودآگاه آدمی نیز صورت می پذیرد.اصل بقای انرژی و تعادل را نخستین بار یونگ در باب کنش های روانی و پویایی شخصیت به کار برد.این که هر گاه ارزشی در آدمی تضعیف شود،انرژی متعلق به آن از بین نمی رود بلکه به شکلی دیگر ظاهر خواهد شد.کودکی که از پدر و مادر خود ناراضی باشد،توجه خود را به دیگران معطوف می کند.یا فردی که بیش از حد قانعانه و زاهدانه زیسته،ممکن است برای تکه ای نان جان انسانی را بستاند.
5 فعالیت های اجتماعی-سیاسی نیز از این قاعده مستثنی نیست. افرادی که می کوشند به سرعت حکومتی را سرنگون کنند و مردمی را در مقابل حکومت قرار دهند و دولتی نو برپا کنند.خشونت های بسیار و حتی کنار رفتن اخلاق و ادب ملازم با چنین تصمیمی است.عشق به آرمان هایشان،نفرت و جزمیت هایی به همراه خواهد داشت.نفرت نسبت به تمام کسانی که با آن روش مخالفت می ورزند.
سازمان های ایدئولوژِیک دیگر تنوع آرا را برنمی تابند…همچون فرماندهان نظامی عمل می کنند…هرگونه سوال از منش و روششان را گناهی بزرگ قلمداد می کنند…شخصیت های برجسته این گروه ها برتر از اخلاق و قانون می نشینند…برایشان جان افراد ارزش چندانی پیدا نمی کند…همه این مسائل اتفاق خواهد افتاد تا بهشتی که مورد نظر چنین سازمان هایی است استقرار پیدا کند و هدفی که صحیح می پندارند را اجرا کنند.و البته هیچ چیز بدتر از این پندار کمال نیست.
علـتـی بـدتر ز پندار کمـال نیست اندر جان تو ای ذوالجلال(مولانا)
از مولانا که بگذریم،به مولا علی خواهیم رسید که در کلامی حکمت آمیز چنین فرمود:الغالب بالشر،مغلوب-آن که به روشی ناپسند دست برد تا حریف خود را به زمین زند،از همان ابتدا شکست خورده است.(چون خود انتخاب روش ناپسند،علاوه بر نتایج نامطلوبی که به دنبال دارد از نظر ارزش انسانی نشانه سقوط و شکست ابتدایی خود فرد است.)
6 باری، اگر بپذیریم انسان همه انتخاب هایی است که می کند. و انتخاب یک راه یا روش تبعات و نتایجی را به همراه خواهد داشت.پر اهمیت شدن ارزشی،تضعیف ارزشی دیگر را به همراه خواهد داشت.در انتخاب اهداف و حتی وسائل رسیدن بدان ها دقت بسیار خواهیم کرد(چراکه روح وسائل در اهداف نیز دمیده می شود).و اگر فردی پیدا شد که یک روش را در ترازوی نقد قرار داد و زیان های آن را برشمرد بر او او خرده نخواهیم گرفت.بلکه از آن برای تعالی خود و جامعه بهره خواهیم جست.تا حوادث تاریخ دوباره تکرار نشود نه به صورت تراژیک و نه به شکل کمیک آن!!
آن روز دیده بودم آن فتنه ها که برخاست کز سرکشی زمانی با ما نمی نشستی
.
.
نویسنده: حسین معینی
.
.
دوست عزیز ندیدهام جناب حسین معینی،
سلام علیکم ورحمة الله.
هرچند برایم روشن نشد که آن قواعد لحافیک ترمودینامیک چه ارتباطی با خشونت سلطنتگزاران و ارباب ایدئولوژی داشت, اما از اینکه برخی رذائل اخلاقی را تلویحاً مذمت میکنید به دوستی آن جناب مباهات میکنم. در أین روزگار بی اخلاق و سیاه و تباه آنچه ضرورت است حد اقل همین اشارات اخلاقی است. أعاذنا الله من شرور أنفسنا.
ایام به کام و دولت عالی مستدام.
مطلب کوتاه، مفید و خوبی بود…فقط یک اشتباه در بیت مثنوی بود.چشم کو باید به چشم کور اصلاح شود.
سبک نوشتاری صد در صد به روش سروش(هر چند خام تر) بود. اول فکر کردم مقاله از سروش بوده !! به هر حال ممنون