این مقاله بخش نخست از پژوهشی مفصل دربارهیِ سرشت کنشگری خداوند را گزارش میکند. دو پرسش اصلی این پژوهش اینهاست:
(1) آیا خدا کنشگری اخلاقی است؟
(2) اگر آری، آیا اخلاق الاهی همان اخلاق انسانی است یا اخلاق الاهی کلاً یا بعضاً با اخلاق انسانی تفاوت دارد؟
در رابطه با پرسش نخست، نویسنده به بررسی سه نظریهیِ رقیب زیر میپردازد: «خدا همچون کنشگری خودکامه»، «خدا همچون کنشگری مصلحتاندیش» و «خدا همچون کنشگری اخلاقی». در این پژوهش به سود ایدهیِ خدا همچون کنشگری اخلاقی، و علیه دو تلقی دیگر از سرشت کنشگریِ خداوند، استدلال خواهد شد. در رابطه با پرسش دوم، نویسنده از این نظریه دفاع میکند که اخلاق الاهی و اخلاق انسانی از حیث «محتوای هنجاری» هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند، هرچند از سایر جهات با یکدیگر تفاوتهای چشمگیری دارند.
بخش نخست این پژوهش که در این مقاله ارائه میشود پس از طرح کلیات و مباحث مقدماتی، به نظریهیِ «خدا همچون کنشگری خودکامه» میپردازد و برخی از استدلالهایی را بررسی و نقد میکند که به سود این تلقی از سرشت خداوند اقامه شده یا میتوان اقامه کرد. بخشهای دوم و سوم این پژوهش که در قالب مقالاتی دیگر در شمارههای آیندهیِ همین مجله انتشار خواهد یافت به شرح و بسط دو تلقی دیگر از سرشت خداوند میپردازد.
.
.
This article reports the first part of extensive research on the nature of God’s agency. The two main questions of this research are:
(1) Is God a moral agent?
(2) If so, is divine morality the same as human morality or does it differ from human morality, either wholly or partially?
Regarding the first question, the author examines three rival theories: ”God as an autocratic agent”, “God as a pragmatic agent” and “God as a moral agent”. In this research, the idea of God as a moral agent will be argued for, and the other two conceptions of the nature of divine agency will be argued against. Regarding the second question, the author defends the theory that divine morality and human morality have no difference in terms of their “normative content”, although they have considerable differences in other respects.
The first part of this research, presented in this article, after stating the preliminaries, deals with the theory of “God as an autocratic agent” and critically examines some of the arguments made or that could be made in favor of this conception of the nature of God. The second and third parts of this research, which will be published as separate articles in forthcoming issues of this journal, will elaborate on the other two conceptions of the nature of divine agency.
.
.
دریافت چکیده مقاله به زبان انگلیسی
.
.
جناب دکتر خودشان استادند، اما اینکه فرمودند «قضایایی مثل ” عدالت خوب است”، محمول ” من صمیمه” است و به زبان فلسفه تحلیلی، قضیه «تحلیللللی» است و نه ترکیبی!» بعد مثال زدند به” ۴ زوج است”.
این سخن برای من قدری عجیب است!
می دانم که «استدلال پرسش گشوده» مور مورد نقدهای زیادی واقع شده؛ اما تحلیلی- بخوانید توتولوژیک!- تلقی کردن گزاره های اخلاقی، چیزی است که نه واقع گرایی مثل مور به آن ملزم میشود و نه حتی ناواقع گرایی مثل ایر.
قضایای تحلیلی به تعریف کانتی، همان “حمل اولی” یا “ذاتی باب ایساغوجی” در نگاه فلاسفه اسلامی است.
در مقابل “ذاتی باب برهان” هست. که حمل اولی نیست و محمول به نحو تحلیلی در مفهومِ موضوع نخوابیده، لکن از لوازم ذاتی موضوع است.
در نگاه فلاسفه اسلامی” ۴ زوج است” قضیه ترکیبی است و نه تحلیلی. لذا قاعدتا باید “عدالت خوب است” را نیز ترکیبی بدانید و نه تحلیلی
خلاصه اینکه متأخرین از فلاسفه اسلامی که با اصطلاحات کانتی و…آشنا هستند، تصریح دارند که مراد ما از محمول من صمیمه، تحلیليِ کانتی نیست. در نتیجه، معادل آوردن این دو اصطلاح غلط انداز است
در ص ۶۴ فرمودند گزاره های اخلاقی، قضیه تحلیلی اند و محمول در آنها، محمول من صمیمه است.
درحالیکه از نظر فلاسفه اسلامی، محمول من صمیمه، به نحو ترکیبی بر موضوع حمل میشود و نه به نحو تحلیلی. قضیه تحلیلی همان حمل اولی در فلسفه اسلامی است. ذات باب ایساغوجی به نحو تحلیلی بر موضوع حمل میشود؛ درحالیکه محمول من صمیمه بیانگر ذاتیِ باب برهان است که به نحو ترکیبی بر موضوع حمل میشود.