مقاله اکبر گنجی با عنوان «سروش و خدایی که جز نام نیست»

مقاله اکبر گنجی با عنوان «سروش و خدایی که جز نام نیست»

سروش و خدایی که جز نام نیست

اکبر گنجی – نقدی بر دیدگاه‌ الاهیاتی عبدالکریم سروش. آنچه سروش عرضه می‌دارد مجموعه‌ای به شدت مشوش از آرای پراکنده‌ای است که ‌از منابع متفاوت تغذیه می‌کنند، و حتی از انسجام درونی نیز بی‌‌بهره‌اند.

چکیده:

در سال‌های اخیر عبدالکریم سروش اهتمام خاصی به خداشناسی نشان‌داده است، و داعیه بازاندیشی رادیکال درباره تصور ما از خدا، و نسبت خدا با انسان و طبیعت را مطرح کرده است. در مجموع می‌توان سه مولفه اصلی را در خداشناسی او تشخیص داد:

الف- وحدت وجود: عالم به مثابه افکار و خیالاتی در ذهن خدا هستند، و به تعبیری دیگر، خدا عین عالم است و ذره‌ای جدایی میان آنها نیست.

ب- الاهیات به شدت تنزیهی (خدای بی‌صورت): هیچ یک از واژگان زبان ما و مفاهیم دستگاه ادراکی ما بر او صدق نمی‌کنند. به ویژه، اوصافی که از خصوصیات «شخص» انسانی است به معنای حقیقی بر خداوند قابل حمل نیست. خدا به معنای حقیقی کلمه نه می‌داند، نه اراده می‌کند، نه خلق می‌کند، نه مهر می‌ورزد، نه پیامبری فرومی‌فرستد، نه با انسان سخن می‌گوید، نه دعای انسان را می‌شنود و نه به دعای او پاسخ می‌دهد.

ج- طبیعت‌گرایی: کل جهان طبیعت (که عالم انسانی از جمله پدیده نبوت را نیز در بر می‌گیرد) یک سیستم بسته و خودسامان است، و هر چه در عالم طبیعت روی می‌دهد علل مادی و طبیعی دارد. خدای مجزا از طبیعت هیچ فعل و دخالتی در طبیعت ندارد، از فرستادن باران و خلقت اشیاء گرفته تا ارسال پیامبران یا انجام معجزات.

آنچه سروش عرضه می‌دارد مجموعه‌ای به شدت مشوش از آرای پراکنده‌ای است که ‌از منابع متفاوت تغذیه می‌کنند، و حتی از انسجام درونی نیز بی‌‌بهره‌اند. او خود تفاسیر متفاوتی از سه مولفه بالا ارائه می‌دهد، که گاه با هم هماهنگ نیز نیستند. خود این مولفه‌ها نیز (دست کم مطابق برخی تعابیر) با یکدیگر ناسازگار هستند. همچنین، دلایلی که برای این مولفه‌ها ارائه می‌دهد معمولا نااستوارند و گاه به تشویشی عمیق دچارند.

از جمله نتایجی که سروش بر آرای الهیاتی خود مترتب می‌کند تفسیر آیات قرآن بر حسب صیغه مجهول است که به «خدازدایی از قرآن» می‌انجامد. خدایی که اینگونه سروش معرفی می‌کند عملا نه هیچ نقشی در حیات معنوی انسان دارد و نه در عالم طبیعت. خدای سروش چیزی فراتر از یک نام نیست، و از این رو آن را «خدای نومینالیستی سروش» می‌توان نامید.[1]

۱-مقدمه

در سال‌های اخیر عبدالکریم سروش در نوشته‌ها و سخنرانی‌های مختلف اهتمام خاصی به مسئله تصور ما از خدا نشان‌داده است، و با تعابیر گوناگون، بر اهمیت این مطلب پای فشرده است. همچنین، او معمولا عقاید خداباورانه‌ی عموم دینداران درباره‌ی خدای متون مقدس ادیان ابراهیمی را باطل، عوامانه، چوپانی، و غیر قابل دفاع می‌انگارد، و در قبال آن تلاش دارد تصور دیگری از خدا، نسبت او با انسان و با عالم طبیعت ارائه دهد. با این حال، آنچه او در آثار گوناگون در این باره مطرح کرده است به شدت آشفته، مشوش، نامدلل، و از همه مهم‌تر دچار تناقض‌های درونی بسیاری است. همین موجب می‌شود به دست دادن گزارش منسجم و روشنی از خداشناسی سروش ناممکن باشد. با این حال، نوشتار پیش‌رو تلاش دارد اجزای مختلف خداشناسی او را (تا جایی که حدود این نوشتار اجازه می‌دهد) گزارش، واکاوی و بررسی کند.

با بررسی طیف گسترده‌ای از سخنان سروش، در مجموع می‌توان سه مولفه اصلی را در خداشناسی او تشخیص داد، که البته به صورت درهم‌تنیده‌ای در گفتارهای او مطرح شده‌اند (هرچند او خود هیچ گاه این جمع‌بندی را به این شکل ارائه نکرده است):

الف- وحدت وجود
ب- الاهیات به شدت تنزیهی (خدای بی‌صورت)
ج- طبیعت‌گرایی

چنانکه خواهیم دید، سروش خود تعابیر و تفاسیر متفاوتی از مولفه‎های یادشده ارائه می‌دهد، که گاه با هم هماهنگ نیز نیستند. خود این مولفه‌ها نیز (دست کم مطابق برخی تعابیر) با یکدیگر ناسازگار هستند. همچنین، دلایلی که گاه به اشاره و گاه با تفصیل بیشتر برای این مولفه‌ها ارائه می‌دهد نوعا نااستوارند و گاه ریشه در مبانی مختلف دارند، و مایه شگفتی است که چگونه قرار است در یک منظومه همنشین یکدیگر باشند. همچنین، نتایجی که سروش بر خداشناسی خود مترتب می‌کند (یا به نظر می‌رسد بر آن مترتب می‌شود) خود داستانی علیحده دارد.

تفصیل این موارد در بخش‌های آینده ارائه خواهد شد. در اینجا برای آغاز صرفا یک تصویر بسیار کلی از خداشناسی سروش به دست می‌دهم. سروش به شدت مدافع وحدت شخصی وجود است. او متافیزیک مبتنی بر وحدت وجود را «متافیزیک وصال» نام می‌نهد و در برابر «متافیزیک فراق» قرار می‌دهد. به زعم او، متافیزیک فراق منشا بسیاری از معضلات در خداشناسی است که تنها راه حل آنها در گرو پذیرش وحدت وجود است. خدای سروش، در همه اشیاء حضور دارد و همه عالم را پر کرده است. بلکه بالاتر از این، خدا عین عالم است، نه اینکه دو چیز داشته باشیم که یکی دیگری را پرکرده باشد. به زعم او، فرض ذره‌ای جدایی و تمایز میان خدا و عالم خروج از حقیقت توحید است.

از سوی دیگر، خدای سروش یک خدای مطلقا بی‌صورت است. او هیچ صفتی ندارد، و واژگان زبان ما و مفاهیم دستگاه ادراکی ما از فراچنگ آوردن او ناتوان هستند. اطلاق هر واژه یا مفهومی بر خدا به معنای افکندن صورتی بر او است، حال آنکه او بی صورت محض است. به ویژه، اوصافی که از خصوصیات «شخص» انسانی است (مانند: علم، اراده، خواست، قصد، تکلم، دوست داشتن، رحمت، شنیدن، غضب، فعل قصدمندانه و…) به معنای حقیقی بر خداوند قابل حمل نیست. بر این اساس، سروش به شدت ایده‌ خدای شخص‌وار و خدای انسان‌وار را رد می‌کند، و آنها را باطل و عوامانه می‌انگارد. نتیجه اینکه خدای سروش به معنای حقیقی کلمه نه می‌داند، نه اراده می‌کند، نه خلق می‌کند، نه مهر می‌ورزد، نه پیامبری فرومی‌فرستد، نه با انسان سخن می‌گوید، نه دعای انسان را می‌شنود و نه به دعای او پاسخ می‌دهد.

همچنین در نگاه سروش، کل جهان طبیعت (که عالم انسانی را نیز در بر می‌گیرد) یک سیستم بسته و خودسامان است، و هر چه در عالم طبیعت روی می‌دهد علل مادی و طبیعی دارد. از پاره‌ای سخنان سروش چنین بر می‌آید که و هیچ چیز بیرون از عالم طبیعت تاثیری در رویدادهای آن نمی‌تواند داشت. بر همین اساس، یک خدای مجزا از طبیعت هیچ فعل و دخالتی در طبیعت ندارد، از فرستادن باران و خلقت اشیاء گرفته تا ارسال پیامبران یا انجام معجزات. از این رو، سروش گاه پیشنهاد می‌کند که آیات قرآن را باید بر حسب صیغه مجهول تفسیر کرد. اگر برای مثال، در قرآن می‌خوانیم خدا باران را نازل می‌کند، باید آن آیه را با حذف «خدا» تعبیر کرد و این گونه فهمید که «باران می‌بارد». فرضیه خوانش به صیغه مجهول را به درستی می‌توان خدازدایی از قرآن نامید، که لازمه اجتناب‌ناپذیر برخی آرای الهیاتی سروش است. اما خدایی که اینگونه سروش معرفی می‌کند عملا نه هیچ نقشی در حیات معنوی انسان دارد و نه در عالم طبیعت. حتی هیچ یک از کارکردهای مصلحت‌جویانه ایمان نیز بر پذیرش چنین خدایی مترتب نیست. بنابراین خدای سروش چیزی فراتر از یک نام نیست، و از این رو آن را «خدای نومینالیستی سروش» می‌خوانم.

این مقاله دارای پنج بخش است. بخش‌های دوم تا چهارم به گزارش و بررسی سه مولفه اصلی خداشناسی سروش (یعنی: وحدت وجود، الاهیات به شدت تنزیهی، و طبیعت‌گرایی) اختصاص دارد. چنانکه اشاره شد، سروش برای هر یک از این مولفه‌ها، تقریرها متفاوتی ارائه می‌دهد که گاه با هم ناسازگارند. در بخش‌های دوم تا چهارم، دلایل سروش برای هر یک از این تقریرها را بررسی کرده، به پاره‌ای از نتایج مترتب بر آنها خواهم پرداخت. بخش پنجم نیز نتیجه‌گیری و جمع‌بندی مطالب است. در یک کلام، گرچه سروش داعیه بازاندیشی بنیادین درباره تصور ما از خدا و نسبت او با عالم و آدم را دارد، اما آنچه عرضه کرده‌است مجموعه‌ای به شدت مشوش و آشفته از آرای پراکنده‌ای است که حتی از انسجام درونی نیز بی‌‌بهره‌اند.

متن مقاله بدون پینوشت‌ها ۸۷ صفحه است و خواننده می‌تواند صرفاً همان را بخواند. اما اگر افرادی طالب شواهد و قرائن و مستندات متن باشند، می‌توانند متن مقاله را همراه با پینوشت‌های آن مطالعه کنند که در مجموع ۲۶۲ صفحه است.[2] در پینوشت‌ها نکات مهم و فراوانی آمده که نه تنها مثبت مدعیات مقاله است، بلکه فی نفسه مهم بوده و برای نگارش مقاله‌های زیادی به کار اهل فن و ناقدان می‌آید. وقت بسیاری صرف شنیدن صدها ساعت سخنرانی و درس گفتار سروش شده و سپس نکات مورد نیاز پیاده شده است. قطعات پیاده شده نیز بارها و بارها مطالعه شده‌اند تا بتوان از خلال آنها مولفه‌های خداشناسی سروش استخراج شود و ساختاری به سخنان پراکنده او القاء شود. مقاله پیش‌رو از حد معمول طولانی‌تر شده است، ولی برای ارائه گزارشی نسبتا جامع از خداشناسی سروش و بررسی مختصر آن گریزی از این تطویل نبود. در عین حال، از ذکر بسیاری از نکات دیگر که در این زمینه قابل طرح است، خودداری کرده‌ام، و در مقام ارزیابی دیدگاه‌های سروش نیز نوعا تلاش داشته‌ام جانب اختصار را رعایت کنم و خواننده را به منابع دیگر ارجاع دهم.

.


.

[1] دوست بسیار عزیز فیلسوف‌ام این مقاله را چند بار خواندند و در نگارش شکل نهایی آن کمک‌های بسیاری کردند. به پیشنهاد آن عزیز، بخش عللی که سروش را به سوی گذار از خدای شخص‌وار به طبیعت‌گرایی سوق داده حذف شد تا به صورت مقاله مستقل منتشر شود. بخش پیامدهای خداشناسی سروش و همچنین ناسازگاری‌های آرای او در این موارد نیز به شدت فشرده شد.

[2] فایل PDF کامل مقاله «سروش و خدایی که جز نام نیست»

.


.

19 نظر برای “مقاله اکبر گنجی با عنوان «سروش و خدایی که جز نام نیست»

  1. شما شروش را ندیده بگیر و با مسله مستقیما روبرو شوید و نظر بدید.ه
    خوانشی از الاهیت سنتی اراعه بدید که کمترین شکاکیت به آن وارد باشد

    1. اگر تصور می فرمایید که مجموعه باوری هست که از این بابت مصون است پس شما همین کار را با نقطه مقابل به طور مثال پوزیتیویسم یا ساینس (ترمی بد فهمیده شده در کشور شما) بکنید. خواهید دید که ساینس بیشتر این وضع را دارد.

  2. در وحدت وجود ، هم تشبیه است و هم تنزیه .
    عارف هنگامیکه در مقامِ تشبیه قرار می گیرد ، اناالحق می گوید و هنگامیکه در مقامِ تنزیه قرار می گیرد، او دیگر اناالحق نیست بلکه هوالحق است .

    در واقع شخصِ عارف بین اناالحق و هوالحق ، سیرو سلوک می کند .
    هنگامیکه در بسط است دچار وجد و شعف و شطحیات می شود و هنگامیکه در قبض است دیگر این هوالحق است که در میان است … ‌‌‌

  3. تطبیق این طرح ها و الگوهای ذهنی و قابل درک ما با آنچه حقیقی است ، چگونه ثابت شود؟
    آنچه حقیقی است را از کجا بیابیم یا بخواهیم؟

    1. با درود،

      آیا تطبیق عین با ذهن به طورِ کامل امکان پذیر است ؟
      آیا جهانِ ذهنی ما با جهانِ عینی ما به طور کامل، مطابقت دارد ؟

      به گمانم ، نمی توان هیچ گاه به یک اثباتِ دقیقی از تطابق عین با ذهن برسیم .
      چرا که هر ذهنی از ذهن دیگری متفاوت می اندیشد .

      (حقیقت) در دستِ یک نفر نیست که بخواهد با تطابق ذهن و عین خودش برای همگان بیان کند…

      1. منظور مرجعی غیر از انسانهاست…

        با پیام های ارسالی از عالم غیب مشکل قابل حل است

        مهم باور به این پیامها و طرز خواندن صحیح آنست…

        1. پس چرا با این همه پیامهای ارسالی ، مشکل همچنان وجود دارد ؟

          جنگِ هفتاد و دو ملت ؟

          تفاسیرِ متفاوت ، خود نشان دهنده این است که طرز خواندن ها هم متفاوت است …

          1. باید به این چیدمان باور کنیم…باور کنیم که این چیدمان از جانب خداوند حمایت و رصد میشده و میشود…
            رعایت اتصال طبق این چیدمان تنها روش معتبر در خواندن قرآن است…
            اما صاحبان فرق یا حامیان فرق اسلامی خصوصا شیعه به این چیدمان اعتبار لازم نمیدهند هر وقت هماهنگ با نظریات آنها باشد به اتصال آیات در این چیدمان استناد میکنند در غیر این صورت نظر معصومین (البته بزعم خودشان) را ملاک میگیرند

            وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿۵۱﴾ قصص

          2. بر طبقِ چه استدلالی باید به این باور برسیم ؟
            بین باور ، ایمان و استدلالِ عقلی و منطقی فاصله هاست .
            باید باور کنیم!
            این “باید” از کجا آمده است ؟
            از عقل یا منطق ؟

          3. میتوانید باور نکنید…

            باور به این چیدمان برای رعایت اتصال قول الهی است ….

            مانند آنچه در داستان یوسف “قال قائل” اشاره دارد ، هنگام جمع آوری قرآن نیز خداوند بر گویندگان نظر دارد…

            نتایج زیبا نشانه چیدمان صحیح است…

            کلا میتوانیم به دین و قرآن باور کنیم میتوانیم باور نکنیم…

  4. گویا مقاله گنجی خوب و مهم است. آرش نراقی در کانال تلگرامش چنین نوشته است:
    «مقاله اخیر اکبر گنجی، به نظر من، یکی از بهترین و روشنگرترین نقدهای فلسفی است که بر آرای اخیر آقای دکتر سروش منتشر شده است، و حتّی مستقل از آن هم یکی از بهترین مقالاتی است که در زبان فارسی در مقام دفاع از الهیات توحیدی کلاسیک نوشته شده است. امیدوارم که اهل نظر، از جمله آقای دکتر سروش، قدردان زحمات فراوان گنجی در جمع آوری نظرات ایشان، و تقریر دقیق و عالمانه آن آراء، و نیز نقدهای دقیق و منصفانه وی بر آن نظرات باشند. البته برخی تعابیری که در مقاله آمده است با ذوق من نمی سازد و بهتر بود که نمی آمد، اما خوبست که اهل نظر گندم نوشته را بستانند و کاه آن را فروبنهند. به نظرم، تقریبا هیچ کس- از جمله آقای دکتر سروش- به اندازه گنجی بر آرای سروش اشراف ندارد!»

  5. من هنوز پی دی اف را نخوانده ام ، اما نکاتی به ذهنم میرسد که بیان میکنم . پیشاپیش سپاس بسیار دارم از اندیشمند گرامی جناب گنجی . خب ادعا اینست که دکتر سروش تناقض های فلسفی / الهیاتی دارد . من هم قبول میکنم ، اما معتقدم او فیلسوف تر از هر فیلسوفی ، و باریک بین تر از هر باریک بینی ، به این تناقضات آگاه است . اما رسالت بزرگ او ، و البته هنر بزرگ او ( که کمتر کسی این هنر را دارد ) راه رفتن روی لبه تیغ است . چه تیغی ؟ چه راهی ؟ راه پیرایش دین !

    1- مسئلتن : ایا ” نفی دین ” ممکن و مطلوب است ؟ بیایید فرض بگیریم که اصلا دین “نامطلوب ” است ، ولی ایا نفی دین ” ممکن ” هم هست ؟ به زعم من و بر اساس دلایل متعدد روانشناختی و جامعه شناختی ، نفی دین نا ممکن است ، زیرا جامعه ما هنوز سنتی و دیندار است ،و یا به بیان دقیق تر درصد زیادی دیندار وجود دارد .حال چه باید کرد ؟ رها کردن دینداران ؟ تا علم الهدی ها و ازغدی ها و طالبان ها و امثال ذلک ذهن انان را مسخر کنند ؟ . یا آن که یک دین بهداشتی ، معقول ( تا حد ممکن ) ، و اخلاقی به دینداران ارائه دهیم ؟ ادعای ناممکن بودن نفی دین شواهد تجربی و جامعه شناختی زیادی دارد . فقط اشاره کنم که امریکا علیرغم اینکه رسما ( قانون رسمی ) سکولار است ، یکی از دیندارترین جوامع دنیا را دارد .

    2- خب ! اگر ادعای بالا ( عدم امکان نفی دین ) پذیرفته باشد ، یک روشنفکر دینی روی لبه تیغی به نام ” حقیقت و مصلحت ” حرکت میکند ، و به همین جهت تناقض گویی برای او لابدمنه ( گریزناپذیر ) است . سروش یک فیلسوف برج عاج نشین نیست که هر چه عقل فلسفی اش به آن رسید بیان کند . سروش فیلسوف آکادمی محض نیست ، فیلسوف جامعه و سیاست و فرهنک هم هست ( گرچه در وجه اکادمیک و تخصصی نیز تولیدات و تاثیرات سرنوشت ساز و مهمی داشته است ) . ورود سروش به موضوع ” خدا ” را باید در کانتکست ( زمینه ) کلی رویکرد او تفسیر کرد . وگرنه با شناختی که از دکتر سروش و عقل باریک اندیش او دارم ، او فیلسوف تر از هر فیلسوف دیگری ، توان ” خدا اندیشی ” را دارد . سروش حتا اگر به لحاظ فلسفی به نفی خدا رسیده باشد ، مسئولیت اجتماعی و فرهنگی اش ، اجازه بیان آن را نخواهد داد . او دغدغه سرزنش ها و زخم زبان های توامان بنیادگرایان و دین ستیزان و خداناباوران را ندارد . روشنفکری دینی در یک کلام راه رفتن روی لبه تیغ ” حقیقت و مصلحت ” است

  6. گفته شما بسیار عجیب است. فرمودید: بیایید فرض بگیریم که اصلا دین “نامطلوب ” است ، ولی ایا نفی دین ” ممکن ” هم هست ؟ به زعم من و بر اساس دلایل متعدد روانشناختی و جامعه شناختی ، نفی دین نا ممکن است ، زیرا جامعه ما هنوز سنتی و دیندار است ،
    نفی دین ممکن نیست به این دلیل که جامعه ما سنتی است! نفی دین مسئله ای فلسفی است.
    چندین ابهام و خطا در متن شما هست. مورد دیگر این که چون آمریکا سکولار هست و اما دین دارترین است پس فلان. این مصداق بارز مغالطه توسل به مرجعیت است. مگر آمریکا یک شخص است؟ از کجا به این نتیجه در مورد سی صد میلیون نفر رسیدید؟ دوم، این که فردی به طریقی فکر کند این دلیل صدق فکر او نیست. این که آمریکابه تصور شما به طریقی خاص فکر می کند (که تصویری موبایلی از جامعه آمریکا است) دلیل این نیست که موضعی صادق است.
    در بخش سوم سخن شما که غیر معقول تر از همه است فرمودید: سروش حتا اگر به لحاظ فلسفی به نفی خدا رسیده باشد ، مسئولیت اجتماعی و فرهنگی اش ، اجازه بیان آن را نخواهد داد ! یعنی ذهن ایشان را خواندید؟ یعنی ایشان بخاطر مصلت سخنی نمی گویند؟ چقدر عجیب دلیل می ا>رید. در سنت فلسفه آثار یک فرد معیار قضاوت است. این هم که ایشان احتیاط می کنند به باور شما یک تصور است که خودشان این گونه نگفته اند. نسبت دادن فکر و استراتژی به آقای دکتر سروش عملی غیر فلسفی است و مطمئن باشید ایشان هم از شما چنین ادعایی را نمی پذیرفتند.

    1. جناب بابک ممنون از نقد شما .
      الف : قبول میکنم که شکل بیان من ( و نه محتوای آن ) غلط بوده است . این که بگوییم نفی جامعه دینداران ممکن نیست ، چون جامعه درصد زیادی دیندار دارد ، غلط است چرا که در واقع دلیلی ارائه نداده ایم ( یکجور توتولوژی است ) . اما دقت کنید که من دلیلم این بود که : تجربیات جامعه شناختی زیادی وجود دارد که ” نفی دین ” کار راحتی نیست . تجربه مارکسیسم در روسیه ، قانون سکولار امریکا ، و … ، اثبات تجربی این ادعاست . در وهله بعد پاسخ من به چرایی این مسئله ( نفی نشدن دین ) ارجاع به دلایل روانشناختی ( اولا ) و جامعه شناختی ( دوما ) است ، که ذکر آنها در حوصله یک کامنت نیست .

      ب : نفی دین ( و نه نفی خدا ) یک مسئله فلسفی نیست ، بلکه صرفا یک مسئله توارثی / فرهنگی است . فرد متولد قم میشود شیعه اثنی عشر ، و متولد کردستان میشود سنی ، و متولد یمن شیعه زیدی ، و متولد اروپا مسیحی ، و متولد هندوستان هندویی ، و قس علیهذا . درصد کسانی که با مطالعه ، یک دین ( و البته فرقه وابسته به آن دین ) را انتخاب کنند ، بسیار بسیار اندک است . تازه اگر هم کسی مطالعه کند ، انتخاب دین ربطی به فلسفه ندارد . هیچکدام از ادیان ، حتا یک دلیل له الهی بودن خود ندارند ( له الهی بودن کتاب مثلا الهی خود ندارند ) .

      ج : اشاره به نفی نشدن دین در جوامع سکولار ، مغالطه توسل به مرجعیت نیست . من که نگفتم چون چون اکثریت دنیا دیندارند ( فرضا ) پس مدعیات دین ” صادق ” است . حرف من ربطی ” صدق ” نداشت ، بلکه ربط به ” امکان عملی ” داشت . مثلا اگر من بگویم در همه جای دنیا فالگیری رایج است ، به این معناست که فالگیری صادق است ؟؟

      د : من نگفتم سروش به ” نفی خدا ” رسیده . من گفتم چون سروش یک فیلسوف دغدغه مند است ، مدعیاتش محصور و مقید و مشروط است به خیر جامعه . من گفتم سروش کسی نیست که هر چه عقل فلسفی اش به آن حکم داد ، آن را بیان کند ( چه در باب خدا ، و چه در باب هر مسئله دیگر ) حرف من صرفا یک مثال بود .
      باز هم ممنون از شما

      1. با تغییر در کلمات خودتان
        با انکار منظور و گفتن این که منظورم این بود نه آن
        با حدودی و بی دقت سخن گفتن
        سعی در حفظ سخن پراکنده و غیر مستدل کردید

        کلام شما در نظر اولتان:

        ، نفی دین نا ممکن است ،

        کلام شما در نظر دوم:

        نفی جامعه دینداران ممکن نیست ،
        گفتن این که فلان تجربه وجود دارد استدلال فلسفی، علمی و معتبر نیست این یا به علت عدم آشنایی شما با فلسفه است و یا این که حاضر نیستید احساسات خود را کنار بگذارید.
        توتولوژی هم دلیل نیاوردن نیست آقای منوچهر. توتولوژی در فارسی این همان گویی است .

        این که یک چیزی وجود دارد و این چیز که وجود دارد دلیل اثبات حرف شماست مصداق سخن غیر فلسفی غیر علمی است.

        فرمودید یک دین بهداشتی بیاوریم شما که فلسفه را رعایت نکردید. یک دین هم ارایه بدهید. دین و فلسفه با نظر دادن در صفحات اجتماعی کمی تفاوت دارد.
        این فقط در مورد بند اول سخن شما بود. جالب است مثلا در بند سوم مانند بند اول کلمات حرف خود عوض نکرده اید این بار کلمات من را عوض کرده ایدومانند بخش یک سخن جدید گفته اید. مغالطه توسل به مرجعیت مذکور من این بود که بخاطر این که جامعه! آمریکا فلان طور رفتار می کند پس فلان جمله رست است!! عجیب است شما کلمات و حتی محتوی را یا متوجه نمی شید یا دقت نمی کنید و تغییر می دهید و از جملات جدید به نتایج جدید هم می رسید.
        جمله شما:
        اشاره به نفی نشدن دین در جوامع سکولار ، مغالطه توسل به مرجعیت نیست

        در صورتی که مغالطه توسل به مرجعیتی که به کار بردید ارائه گزاره حاکی از وجود خصلی در جامعه ا«ریکا برای صدق ادعای شما بود. در همه جوامع هزاران خصلت وجود دارد اما همانطور که وجود خصلی و یا باوری در یک ایرانی دلیل کذب آن نیست : (مغالطه معکوس) وجود فلان خصلت در فلان جامعه نیز دلیل صدق گزاره های مربوطه نمی شود.
        مشکلات بندهای دیگر بیشتر است.

      2. ضمنا نفی مفهوم کلی مبهم خدا را مبنا گرفتید که یک مفهوم ساختگی و ملحدین برای پنهان کردن کفرشان است. خدایی که دین نفرستاده مانند اژدهای داستان مک بث ارزشی ندارد و هر بی اخلاقی و کافری مدعی آن است.

  7. دوستانی که جستجوگر تر هستند، می‌توانند به آدرس زیر نگاه کنند و کتاب‌هایی را که مستقل‌ترین اسلام‌شناسان در موسسه‌ی اَناره به ما هدیه کرده اند بخوانند و بعد از آن در آرای اسلام‌شناسانِ ایرانی تامل کنند تا ببینند تفاوت ره از کجا تا به کجاست.

    kandokav.net/?p=659
    Inarah.net

  8. جناب گنجی، قبل از ارشاد سروش بهتر است امانت داری علمی را رعایت بفرمایند. ایشان در دو سخنرانی که من از ایشان دیدم، عین تعابیر آقای مصطفی ملکیان را در مورد دین یک، دین دو و دین سه، ،بدون کوچکترین ذکری از صاحب نظریه به کار می‌برند و می‌گویند « مننن» بین اینها تفکیک می‌کنم. حتی اگر این تفکیک را بیان یک امر بدیهی بدانید، باز هم این بیان مال آقای ملکیان است و باید به او ارجاع می‌دادید.اگر خودایشان یا مریدان ایشان، پاسخی دارند بفرمایند. اگر این دزدی علمی نیست، پس چیست؟

    لینک سخنرانی ها
    https://www.youtube.com/watch?v=PwDRdqQ1VOQ&t=501s

    https://www.youtube.com/watch?v=LaYv_iHVPw4

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *