گفت‌وگو با فریتهوف شوآن در باب معنویت، هنر و نخستینگی

گفت‌وگو با فریتهوف شوآن در باب معنویت، هنر و نخستینگی

«ارزش انسان در مواجهه با امر مطلق است»،

گفت‌وگو با فریتهوف شوآن در باب معنویت، هنر و نخستینگی[1]

ترجمه‌ی طاها عبداللهی

گفت‌وگوی پیشِ‌رو آیینه‌ای است برای شناختِ اجمالی آرا و نظراتِ فریتهوف شوآن (1907-1998) عارف، دین‌شناس، فیلسوف، نقاش و شاعرِ سوییسی، در باب دغدغه‌های اصلی سنت‌گرایان، یعنی متافیزیک، هنر و زیبایی. تا جایی که صاحبِ این کی‌بورد تفحص کرد، زمانِ و مکانِ این گفت و گو ذکر نشده و سایتِ رسمی شوان، آن را بدون توضیحات بیشتر در باب منبع اصلی این مصاحبه منتشر کرده است. [2]

شوآن علاوه بر آنکه به وحدت درونی ادیان باور دارد، آن را بر متافیزیک نیز منطبق می‌داند، همچنان که زیبایی و هنر را در نسبت با آن حقیقت متافیزیکی تبیین می‌کند.

اگر چه آرای شوآن ریشه‌های دینی دارند، اما قرائتِ شوان از دین، فاصله‌ای‌ بس زیاد با قرائت فقهی-کلامی از دین دارد. او با آنکه مسلمان است، به خلافِ انحصارگرایان قائل به حقانیت انحصاری دینِ اسلام نیست و حق را در هر لباسی می‌شناسد.

شیخ عیسی نورالدّین احمد[3] آلمانی زبانی که به فرانسوی می‌نویسد و به انگلیسی مصاحبه می‌کند و به ایتالیایی شعر می‌سراید، درویشی از بلادِ سوییس که آرامِ دل را در الجزایر میابد، نقاشِ مؤمنی که آثارِ هنری‌اش را باید از ترس رسوایی برهنه‌نگارانه‌اش در ته گنجه پنهان کرد، مسلمانی که آیین هندو را خالص‌ترینِ ادیان می‌داند[4] دین‌شناسی که با سرخپوستان فلوت می‎‌نوازد و با هندوان سرود ‌می‌خواند و با مسیحیان،  پدر آسمانی را تقدیس می‌کند و همراه بوداییان به سکوت می‌نشیند.

گویا خودِ شوآن نیز مجموعه‌ای از تضادها و تناقض‌هاست که ذیلِ سنت‌گرایی به وحدتی متعالی می‌رسد.[5]

معنویت

پرسش:شما بیش از بیست کتاب درباره دین و معنویت نگاشته اید. اولین کتاب شما وحدتِ متعالی ادیان[6] نام داشت. این وحدت را چگونه باید فهم کرد؟

فریتهوف شوآن: نقطه شروع جست‌وجوی ما، اذعان به این حقیقت است که ادیان گوناگونی وجود دارند که یکدیگر را طرد می‌کنند. این طردگری بدان معناست که یک دین درست و تمام ادیان دیگر غلط هستند،[7] این هم‌چنین می‌تواند بدان معنا باشد که همه ادیان غلط اند.[اما] در واقع، تنوع ادیان بدان معناست که همه آن‌ها درست هستند، نه در انحصارطلبی جزم‌اندیشانه‌شان، بلکه در معنای اجماعی درونی‌شان که با متافیزیکِ نامشوب یا، به عبارت ِ دیگر، با حکمت خالده[8] انطباق دارند.

پرسش: ما چگونه می‌توانیم دریابیم که این معنای متافیزیکی [همان] حقیقت است؟

ف.ش: نظرگاهِ[9] متافیزیکی مبتنی بر شهودِ خردمندانه[10] است، که بنابر طبیعتش خطاناپذیراست چرا که بصیرتی است برآمده از خردِ نامشوب، در حالی‌که فلسفه نامقدس تنها با عقل و بنابراین با فرض‌های منطقی و نتایج [آن فرض‌ها] سر و کار دارد.

پرسش: این چنین است، بنیاد دین چیست؟

ف.ش: نظرگاهِ دینی، اعتقادی یا الهیاتی مبتنی بر وحی است؛ چنین نیست که هدف اصلی آن، توضیح طبیعتِ اشیا و یا قواعضد جهان‌شمول باشد، بلکه[هدف آن] نجات انسان از گناه و ملعنت [الهی] وهمچنین، برساختن تعادل اجتماعی واقع‌گرایانه است.

پرسش: با وجودِ دین –که ما را رهایی می‌بخشد- چه نیازی به متافیزیک داریم؟

ف.ش: به این دلیل که متافیزیک نیاز‌های انسان‌ِ برخوردار از موهبتِ خرد را برطرف می‌کند. حقیقتِ متافیزیکی تنها به [ساحتِ] تفکر ما مربوط نمی‌شود، بلکه در تمامی وجود ما رخنه می‌کند؛ بنابراین بسیار بلندمرتبه‌تر از فلسفه به معنای متداول آن است.

پرسش: در سپهر معنوی، هر انسان به چه چیز نیاز دارد؟

ف.ش: به سه چیز: حقیقت، تمرینِ معنوی[11]، اخلاقیات. حقیقتِ نامشوب و مکشوف با متافیزیک انطباق دارد؛ عقاید دینی، نمادهای حقایق متافیزیکی هستند؛ فهمِ عمیقِ نمادگرایی دینی، همان باطن‌گرایی است. متافیزیکِ نامشوب در همه ادیان مستتر است.

پرسش: و عبادت چه؟

ف.ش: تمرین معنوی در اصل همان عبادت است. سه شکل از عبادت وجود دارد: اول: عبادت شرعی[12]؛ برای مثال [دعای] نیایشِ خداوند[13]، دوم: عبادت فردی؛ که بهترین نمونه آن در مزامیر[14] عرضه شده؛ سوم: عبادتِ مراقبه‌گونه دل[15]؛ این [، عبادت] معنویتی عرفانی‌ست که شرایط خاصی را طلب می‌کند. داستانِ « زائر روسی»[16] تصویری از آن بدست می‌دهد؛ همچنین متون هندی درباره جاپا[17] یوگا [که] نیایشی روشمند[است].

پرسش: و اخلاق چه؟

ف.ش: [اخلاق] پس از حقیقت و تمرینِ معنوی، سومین بعدِ زندگی معنوی‌ است. از سویی اخلاقیات به معنای رفتارِ مسؤولانه، سلامتی‌بخش و کریمانه؛ [و] از سوی دیگر، به معنای زیبایی روح است، یعنی شرافتِ باطنی. در فقدان این خصوصیت، اصولِ[معنوی] و تمرین معنوی سترون خواهد بود.

پرسش: پیش از این به شهودِ خردمندانه اشاره کردید. آیا چنین نیست که همه انسان‌ها از این استعداد برخوردار باشند؟

ف.ش: بله و خیر. به همین دلیل ساده که انسان، انسان است؛ در حقیقت هر کسی قابلیتِ خردورزی دارد، اما در واقع، شهود خردمندانه – «چشمِ دل» – به تعبیری در زیر لایه‌ای از یخ پنهان شده است، به خاطر تباهی نوع انسان. بنابراین می‌توانیم بگوییم خردورزی یک موهبت، و نه یک قابلیت معمول انسان است.

پرسش: آیا ممکن است که این شهودِ والاتر را ایجاد کنیم؟

ف.ش: نیازی به ایجاد آن نیست، انسان می‌تواند تنها با ایمان نجات یابد. اما بدیهی‌ست که شخصِ بسیار وارسته وعارف، شهود بیشتری نسبت به فردِ دنیوی دارد.

 

هنر

پرسش: آیا می‌توانم بپرسم نقش هنر در زیستِ معنوی انسان چیست؟

ف.ش: می‌توانیم بگوییم پس از اخلاقیات، هنر -به معنای اعم- بُعدِ طبیعی و لازمِ وضعیتِ انسانی است. افلاطون می‌گوید « زیبایی، فّرِ حقیقت است.»[18] بنابراین اینطور بگوییم که هنر-که شاملِ صنایع دستی نیز هست- فراافکنی[19] حقیقت و زیبایی عالمِ ایده‌ها است. [و] درست به همین دلیل فراافکنی کهن‌الگو‌ها است. و در حقیقت با در نظرگرفتن درونی‌سازی، یک برون‌افکنی‌ است. هنر نه تنها به معنای تفرق نیست، بلکه به معنای تمرکز است؛ راهی‌ برای بازگشت به خداوند.  هر تمدنِ سنتی، چهارچوبی برای زیبایی ترسیم کرده است: [چهار‌چوبی] طبیعی،[و] لزوما احاطه شده توسط محیط‌‌ زیست، برای زندگی معنوی.

پرسش: معیارهای فهمِ ارزش یک اثر هنری چیست؟ میزان الهام‌بخشی آن؟

ف.ش: کهن‌الگو های هنر مقدس از آسمان الهام گرفته اند؛ مابقی آثارهنری از شخصیت معنوی هنرمند الهام گرفته اند. معیار فهم ارزش یک اثر هنری: محتوای اثر، اسلوبِ نمایش، تکنیک و سبک آن است.

پرسش: آیا معیار های متفاوتی برای[سنجش] انواع مختلفِ هنر مانند: نقاشی، مجسمه‌سازی، رقص، موسیقی، شعر وجود دارد؟

ف.ش:خیر، معیارِ[سنجش] برای انواع مختلفِ هنر، متفاوت نیست.

پرسش: در کنار زیبایی، چیزی وجود دارد که برخی آن را عنصرِ ابهام می‌نامند، از آنجا که [عنصرِ ابهام] می‌تواند موجبِ غروری دنیوی و یا نسیان امر الوهی شود، درباره هنر های خاصی –مانند موسیقی، شعر و رقص- که عنصرِ ابهام می‌تواند در آنها چشمگیر باشد چه [می‌فرمایید]؟

ف.ش: نقاشی و مجسمه‌سازی تا اندازه‌ بیشتری عینی و وابسته به تفکر اند، در مقایسه با شعر، موسیقی و رقص، که روحانی و درونی هستند؛ بنابراین عنصرِ ابهام در این سه هنر نمود بیشتری دارد.

پرسش: آیا کسی می‌تواند مدعی شود که تفکر درشنه‌ای[20]  هندی استفاده‌‍‌ای برای تجربه هنر و زیبایی داشته است؟

ف.ش: البته، تفکر درشنه‌ای هندی هر گونه تجربه حسی و هنری را به کار می‌گیرد، اما در این مورد نه تنها حس‌بینایی بلکه ادراکات ذهنی و شنیداری را نیز دخیل می‌کند.

پرسش: آیا کسی می‌تواند بگوید که میان زیبایی به معنای عام و باطن‌گرایی [21]ارتباطی ذاتی وجود دارد؟

ف.ش: بله، ارتباطی میان زیبایی و باطن‌گرایی وجود دارد، زیرا که « زیبایی، فرِ حقیقت است.». هنرِ سنتی باطن‌گرایانه‌ است، نه ظاهر‌گرایانه. ظاهر‌گرایی، به اخلاق گرایش دارد و نه به زیبایی؛ حتی ممکن است که ظاهرگرایی به خاطر تعصباتِ اخلاقی با زیبایی در تضاد افتد.

پرسش: آیا درست است که بگوییم  باطن‌گرایی، در زمینه هنر و زیبایی این حق را برای خود قائل است که از محدودیت‌های ظاهرگرایان فراتر رود؟

ف.ش: در حقیقت، باطن‌گرایی این حق را برای خود قائل است که از ممنوعیت‌های ظاهرگرایی فراتر ‌رود، اما در واقع، باطن‌گرایی به ندرت از این حق استفاده می‌کند. با این‌حال در مواردی مانند سماعِ درویشان و نقاشی‌های به ظاهر بی‌شرمانه تبتی رخ داده است.

پرسش: در کنارِ «هنرهای زیبا» – برای مثال در ژاپن-  [فعالیت‌هایی] مانند هنرِ گل‌آرایی[22] ، مراسم چای، و حتی هنری‌های رزمی وجود دارند، که به عنوان تجلیاتِ معنوی طبیعت شناخته می‌شوند (یا در آغاز  می‌شدند)، چگونه فعالیتی «روزمره» مانند درست کردن چای می‌تواند وسیله‌ برای برکت (اقبالِ) معنوی باشد؟

ف.ش: هنرهای ذن –مانند مراسمِ چای- عمل به شیوه بودا، یا بگوییم انسانِ نخستین، را متبلور می‌کنند. بودا هیچ‌گاه دست به شمشیر نبرد، اما اگر می‌برد، مانند یک استاد ذن عمل می‌کرد[23]. عمل به شیوه بودا –حتی در مقامِ آماده‌سازی چای- به معنای وفق‌دادن چیزی با طبیعتِ بودا است که راهی‌ست گشوده به سوی روشنگری درونی.

پرسش: هنرِ مدرن، سنتی نیست. آیا این بدان معناست که اثر هنری مدرن لزوما بد است؟

ف.ش: خیر، زیرا که یک اثر هنری مدرن –مدرن به معنای اعم- با توجه به محتوا و نیز تلقی[هنرمند] و همچنین [خودِ] هنرمند ممکن است کیفیات گوناگونی را متجلی کند. برخی از فرآورده‌های سنتی، بد و برخی از فرآورده‌های غیرسنتی، خوب هستند.

پرسش: هنر برای خودِ هنرمند چه معنایی دارد؟

ف.ش: هنرمند با خلق یک اثرِ هنری اصیل، [در واقع] روی روح خود کار‌می‌کند؛ او تا اندازه‌ای، نمونه‌ای از خود خلق می‌کند. بنابراین پرداختن به هر هنری راهی برای معرفت نفس است، حال یا علی الاصول چنین است یا در واقع. هنرمند ممکن است از موضوعات بی‌اهمیت و حتی منفی، دانسته تاثیر نپذیرد، اما روی موضوعات اصیل و ژرف، با تمام وجود خود کار می‌کند.

 

نخستینگی

کتابِ شما، خورشیدِ پردار، از دلبستگی شما به سرخپوستان حکایت می‌کند، آیا می‌توانم بپرسم علتِ این دلبستگی یا میل چیست؟

ف.ش: سرخپوستان – و خصوصا سرخپوستانِ پلینزی[24]– اشتراکات زیادی با سامورایی‌های ژاپنی دارند، [همان] کسانی که معنویتِ ذن را بسیار تمرین می‌کنند. به لحاظ اخلاقی و زییایی‌شناختی، سرخپوستان پلینزی یکی از شگفت‌انگیزترین مردمان جهان هستند. تمایز نهادن میانِ «مردمِ متمدن» و «وحشی‌ها» یکی از اشتباهات بزرگ قرن نوزدهم بود، [در حالی که] وجه تمایزهای بسیار حقیقی‌تر و مهم‌تری وجود دارند، بدیهی است «تمدن» به معنای معمول آن، بالاترین ارزش انسانی نیست و همچنین عبارتِ «وحشی» در شأن سرخپوستان نیست. آنچه ارزشِ یک انسان را می‌سازد، نه این فرهنگ‌های دنیوی و نه هوشِ عملی و یا خلاق انسان، بلکه رویکردش در مواجهه با امر مطلق است. و کسی که درکی از امر مطلق داشته باشد، هیچ‌گاه ارتباط میان انسان و طبیعت بکر را فراموش نمی‌کند، زیرا که طبیعت ریشه ما، خاستگاه طبیعی ما و روشن‌ترین پیامِ خداوند است.

برای مورخ عرب، ابن خلدون، شرط مهم [تحققِ] تمدنی واقع‌گرایانه عبارت است از هم ترازی بادیه‌نشینان و شهرنشینان. این به معنای [هم‌ترازی] کوچ‌نشینان و یک‌جا نشینان و نیز کودکانِ معصوم و نمایندگان ارزش‌های فرهنگی پیچیده است.

پرسش: کتاب‌های هنری شما، « خورشید پردار» و  مخصوصا « تصاویری از زیبایی عرفانی و نخستین» با معمای برهنگی مقدس [25]سر و کار پیدا می‌کند، آیا می‌توانید معنای این نظرگاه (برهنگی مقدس) را اجمالا بیان کنید؟

ف.ش: برهنگی مقدس –که نه تنها در میان هندوان بلکه در میان سرخپوستان نیز نقش مهمی ایفا می‌کند- ‌بر تناظر تمثیلی میان آفاقی‌ترین و انفسی‌ترین [ابعاد وجود آدمی] بنا شده است. از این رو بدن به مثابه «دلِ بیرونی» نگریسته می‌شود، و دل، به نوبه خود، در کار جذب است، چنان‌که گویی فراافکنی‌ جسمانی است، [در برهنگی] «دور‌ترین نقطه‌ها [ی آفاقی‌ و انفسیِ‌ وجود آدمی] به هم می‌رسند». در هند می‌گویند که برهنگی، تجسم ظاهری بارقه‌های نفوذ معنوی است. و همچنین به ویژه برهنگی زنانه که تجلی لاکشمی[26] است، نفوذ سودمندی بر محیط دارد. به بیان بسیار کلی: برهنگی بیان‌گر و تحقق عینی بازگشت به ذات، مبدا و کهن‌الگو است و از این رو بازگشت به مقام ملکوتی است «و از این رو است که، برهنه، می‌رقصم» چنان‌که لالا یوگیشواری قدیسه بزرگ کشمیری، پس از آنکه ذات الوهی را در قلب خود یافت، چنین گفت. بدونِ شک در برهنگی ابهامی نیمه‌رسمی  (دو فاکتو) نهفته است و این به خاطر سرشت پرشور بشر است.

اما [در برهنگی] نه تنها سرشتِ پرشور [بشر] که موهبتِ مراقبه هم در میان است که می‌تواند پرشوری را خنثی کند، امری که درباره «برهنگی مقدس» دقیقا صادق است. به همین نحو، [در برهنگی] نه تنها پای فریبندگی ظواهر در میان است، بلکه همچنین پای جلای متافیزیکی پدیده‌ها در میان است که به آدمی مجال می‌دهد تا ذات کهن‌الگویی را از طریقِ تجربه حسی بفهمد. هنگامی که قدیس نونّوس مشاهده کرد که قدیسه پلاگیا، برهنه وارد حوضچه غسل تعمید می‌شود، حمد خدا را به جا آورد که در زیبایی انسان نه تنها محمل سقوط که سکوی صعود به سوی خدا قرار داده است.

 

پیام

پرسش: پیام شما به عموم آدمیان چیست؟

ف.ش: عبادت. انسان بودن به معنای ارتباط داشتن با خدا است، زندگی بدون این معنایی ندارد. البته به عبادت، زیبایی را نیز باید افزود؛ زیرا ما در میان صورت‌ها زندگی می‌کنیم نه در میان ابرها. اول، زیبایی روح و سپس زیبایی نمادهای اطرافمان.

پرسش: شما از متافیزیک سخن گفتید. آیا می‌توانم سوال کنم که  فحوای حکمت خالده چیست؟

ف.ش: در حقیقت معنای متافیزیک: تمییز میان امرِ واقعی و امر ظاهری یا وهم است، به تعبیر ودانتایی [تمییز میانِ] آتما و مایا[27]، ملکوتی و ملکی است. متافیزیک همچنان با ریشه‌های مایا در آتما سر و کار دارد که مظهر امر الوهی، خدای خالق و به ظهور درآمده است -و سپس با ظهور آتما در مایا- ربط دارد که شامل همه چیزهای خیر و مثبت عالم است. و این ضروری است: دانشِ متافیزیکی، مستلزم درک عمیق فکری، روحی و اخلاقی است؛ بصیرت نیازمند جمعیت خاطر، مراقبه و یگانگی است. بنابراین نگرش متافیزیکی، فلسفه به معنای مدرن کلمه نیست،[بلکه] امری ذاتا مقدس است. قدسیّت قید ضروری ادراکِ متافیزیکی است، همان‌طور که برای هر طریقه معنوی‌ای چنین است. برای سرخ‌پوستان و همچنین برای هندو‌ها، همه چیزهایی که در طبیعت هستند، مقدس اند، این را انسان‌های مدرن باید بیاموزند چرا که با مساله‌ای زیست محیطی به معنای اعم مواجه ایم. [در وادی قدسیّت] شرط اول قدم عبادت است، و سپس بازگشت به طبیعت! شاید اشکال کنند که [برای بازگشت به وادی قدسیّت] دیگر بسیار دیر شده است [اما در هر حال] اینک هر فردی مسوول کار خودش است -و نه مسوول کار دیگران- زیرا هر کسی در پیشگاه خداوند مسؤول است و می‌تواند ملزومات [تعالی] روحِ لایزالش را مراعات کند. اولین قدم برای بازگشت به طبیعت، حرمت نهادن است. حرمت نهادن به صورت و سیرت، حرمت نهادن فضایی پدید می‌آورد که در آن عبادت به جان آدمی می‌نشیند‌، زیرا که حرمت نهادن شریک شدن در حقیقه الحقایق است.

.


.

[1] Primordiality

[2] منبع

[3] نامی که شوان پس از اسلام آوردن اختیار کرد.

[4] منبع

[5]  از سرورانم دکتر یاسر میردامادی و بابک رجبی، اوستادان(در حقیقت) و برادران(در طریقت)، صمیمانه‌ سپاسگزارم که پیش از انتشار این نوشته، آن را پیراسته و ویراسته کردند.

[6] توسط دکتر عبدالرحیم گواهی به فارسی ترجمه و به همت انتشارات نقدِ فرهنگ چاپ-پخش شده است.

[7] انحصارگرایی دینی.

[8] philosophia perennis

[9] perspective

[10] intellectual intuition

[11] spiritual practice

[12] canonical prayer

[13] دعایی است که طبق روایاتِ مسیحی، عیسی مسیح به پیروان خویش تعلیم داد و در انجیل متی، باب6 آیات 9 تا 13 و انجیل لوقا،  باب 11 آیات 2 تا 4، یافت می‌شود و بر تعالیم عیسی مسیح علیه السلام درباره ملکوت خداوند تاکید می‌کند.(فرهنگ توصیفی ادیان، عبدالرحیم گواهی، ص509).

[14] مزامیر داوود؛ قسمتی از عهد عتیق است که دربرگیرنده سروده‌های مذهبی‌ می‌باشد.

[15] contemplative prayer of the heart

[16]  توسط آقای شهریار مشیری ترجمه، و به همت انتشارات آگاهان ایده چاپ-پخش شده است.

[17] تکرار نام خداوند که هندوها آن را به صورت یک عمل عبادی انجام می‌دهند(فرهنگ توصیفی ادیان، عبدالرحیم گواهی، ص437).

[18] Beauty is the splendor of the true.

[19] projection

[20]  در دین هندویی به یک نظامِ فلسفی(فکری) گفته‌ می‌شود.(فرهنگ توصیفی ادیان، عبدالرحیم گواهی، 241)

[21] esoterism

[22]  برای برای اطلاع از روش گل‌آرایی در آیین ذن  ر.ک. ذن در هنر گل‌آرایی، گوستی.ل.هریگل، ع.پاشایی، فراروان

[23] برای اطلاع از روش استادان ذن در هنرهای رزمی ر.ک. ذن در هنر کمانگیری، اویگل هریگل، ع.پاشایی، فراروان

[24]  گروهی از سرخپوستان که در دشت‌ها زندگی کرده و از قبایلِ مختلفی متشکل بوده اند.

[25] Sacred nudity

[26]  ایزدبانوی توانگری و پیروزبختی در آیین هندو، وی همسر ویشنو است.

[27]  ر.ک.

In the Face of the Absolute by Frithjof Schuon

.


.

1 نظر برای “گفت‌وگو با فریتهوف شوآن در باب معنویت، هنر و نخستینگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *